nickgorguin | Unsorted

Telegram-канал nickgorguin - Nick Gorguin

-

@newthinkinginfo :تماس

Subscribe to a channel

Nick Gorguin

انقلاب کشاورزی بزرگ‌ترين فريب تاريخ بود
اين گندم بود که انسان را اهلی کرد، نه بالعکس
انسان خردمند
ترجمه نيک گرگين
صفحه ۱۲۳

محققين پيش از اين بر اين باور بودند که انقلاب کشاورزی برای بشريت جهش بزرگی به پيش بود. آن‌ها از پيشرفتی سخن می‌گفتند که با قدرت مغز تحقق می‌يافت.

اما اين داستان يک خيالبافی است. مدرکی مبنی بر اينکه انسان‌ها به مرور زمان باهوش‌تر شده باشند، در دست نيست. انقلاب کشاورزی، به‌جای اينکه منادی عصر جديدی از زندگی راحت برای کشاورزان بوده باشد، منشاء يک زندگی سخت‌تر و ناخوشايندتر از زندگی در دورۀ قبل بود.

خوراک‌جويان اوقات خود را به نحو هيجان‌انگيزتر و متنوع‌تری می‌گذراندند و کمتر در معرض قحطی و بيماری بودند. انقلاب کشاورزی قطعاً مقدار غذای بشر را بيشتر کرد، اما اين مترادف با غذای بهتر و اوقات فر‌اغت بيشتر نبود، بلکه به معنای يک افزايش انفجارآميز جمعيت و شکل‌گيری يک قشر ممتاز تن‌پرور بود.

کشاورز معمولی در مقايسه با خوراک‌جوی پيشين کار دشوارتری داشت و غذای بدتری بدست می‌آورد. انقلاب کشاورزی بزرگترين فريب تاريخ بود.

چه کسی مسئول بود؟ نه شاهان، نه کشيشان و نه تجار. مقصرين، معدودی از انواع مختلف گياهان، از جمله گندم، برنج و سيب زمينی بودند. در حقيقت اين گياهان بودند که انسان خردمند را اهلی کردند، نه بالعکس.

گندم اين کار را با اغوای انسان خردمند در مورد امتيازاتش انجام داد. اين ميمون تا ده هزار سال قبل زندگی نسبتاً راحتی را با گردآوری خوراک می‌گذراند، اما بعد شروع به صرف نيروی بيشتر و بيشتر روی کشت گندم کرد.

انسان ظرف چند هزار سال در بسياری از نقاط جهان کاری به‌جز اين نداشت که از بام تا شام وقت خود را روی کشت گندم بگذارد. اين کار آسانی نبود. کشت گندم انرژی بسيار زيادی می‌طلبيد.

بدن انسان خردمند برای کارهايی مثل روفتن سنگ، حمل سطل آب ساخته نشده بود، تا شرايط را برای کشت گندم آماده کند
مطالعاتی در مورد اسکلت‌های کهن نشان داد که گذار به دوران کشاورزی با خود موجی از بيماری‌هايی مثل جابه‌جايی مهره‌های کمر، آرتوروز و فتق به‌همراه داشت.

علاوه بر اين، وظايف جديد کشاورزی به قدری وقت می‌طلبيد که مردم را ناچار می‌کرد که به‌طور دائم در جوار مزرعه‌های گندم خود ساکن شوند. اين امر به‌طور کامل شيوۀ زندگی آن‌ها را دستخوش تغيير کرد.

اين ما نبوديم که گندم را اهلی کرديم، بلکه اين گندم بود که ما را اهلی کرد. واژه «domesticate» به‌معنی رام و اهلی و خانگی کردن] از ريشهٔ لاتين «domus»، به معنی خانه، می‌آيد. بنابر اين چه کسی است که در خانه زندگی می‌کند؟ اين انسان خردمند است، نه گندم.

چطور گندم انسان خردمند را قانع به عوض کردن يک زندگی نسبتاً رضايت‌بخش، با يک زندگی نکبت‌بار کرد؟ و در ازای اين، گندم چه چيزی به انسان داد؟

گندم به انسان امنيت اقتصادی نداد. زندگی يک کشاورز، در مقايسه با زندگی خوراک‌جوی کهن، از امنيت کمتری برخوردار است.
...

Читать полностью…

Nick Gorguin

قربانيان انقلاب کشاورزی
(انسان خردمند، ص. ۱۴۲)

برای تبديل کردن گاو نر، اسب، الاغ و شتر به حيواناتی مطيع و بارکش، غرائز طبيعی‌شان را مختل می‌کنند، روابط اجتماعی‌شان را قطع می‌کنند، غرائز تهاجمی و جنسی‌شان را تحت کنترل قرار می‌دهند و آزادی تحرک را از آن‌ها می‌گيرند.

کشاورزان برای رام کردن و کنترل حيوانات، فنونی را تکامل داده‌اند، مانند قرار دادن حيوانات در ميان حصارهای تنگ و در قفس، افسار زدن و چشمبند زدن به آن‌ها، شلاق زدن و ميخک فرو کردن به بدن‌شان و قطع عضو کردن‌شان.

روند رام کردن تقريبا هميشه با عقيم کردن نرها همراه است. اين امر تمايلات تهاجمی جنس نر را محدود می‌کند و توليد مثل آن‌ها را تحت کنترل انسان قرار می‌دهد.

در بسياری از جوامع گينهٔ جديد، بر اساس سنت، ثروت يک فرد از روی تعداد خوک‌هايی که دارد، تعيين می‌شود. کشاورزان شمال گينهٔ جديد، برای جلوگيری کردن از فرار خوک‌ها، قسمتی از بينی خوک را می‌برند. اين باعث می‌شود که هر وقت خوک بخواهد با بينی خود بو بکشد، متحمل درد شديدی می‌شود.

از آنجايی که خوک با بو کشيدن به‌دنبال غذا می‌گردد و راه خود را پيدا می‌کند، قطع عضو کردن، يا مثله کردن او باعث می‌شود که خوک کاملاً به صاحب خود وابسته شود. در مناطق ديگر گينهٔ جديد، مرسوم است که چشم خوک را در می‌آورند تا نتواند از محل مورد نظر خارج شود.

صنايع لبنيات روش‌های خاص خود را برای مقيد کردن حيوانات به خواست‌های اين صنايع دارند. گاو، بز و گوسفند تنها زمانی شير توليد می‌کند که زايمان کند و گوساله يا بره‌اش در مرحلهٔ شيرخواری باشد.

کشاورز برای توليد شير حيوانات نياز به توليد گوساله،‌ بره و نوزاد آن‌ها دارد و برای در اختيار گرفتن شير اين حيوانات، نوزادان آن‌ها را از مصرف همهٔ شير مادران‌شان منع می‌کند.

يک روش مرسوم در طول تاريخ کشتن نوزادان اين حيوانات بعد از تولد و دوشيدن منتهای شير مادران‌شان، و باردار کردن مکرر آن‌ها برای نوبت‌های بعدی بوده است. اين روش کماکان رواج بسيار زياد دارد.

در بسياری از دامپروری‌های نوين توليد شير، يک گاو شيرده قبل از اينکه به کشتارگاه فرستاده شود، در حدود پنج سال عمر می‌کند. در طی اين پنج سال اين گاو تقريباً تمام مدت باردار است و در فاصلهٔ شصت تا صد و بيست روز بعد از زايمان مورد تلقيح مصنوعی مجدد قرار می‌گيرد تا توليد شيرش به بيشترين ميزان ممکن برسد.

گوساله را مدت کوتاهی بعد از تولد، از مادر جدا می‌کنند. گوساله‌های ماده برای نسل بعدی توليد شير، به‌کار گرفته می‌شوند، در حالی‌که از نرها برای توليد گوشت استفاده می‌کنند.

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
يووال نوح هراری
مترجم: نيک گرگين

اجی مجی و صنعت باور

تمام داستان‌هايی که برای ما معنا و هويت ايجاد می‌کنند خيالی هستند، اما انسان‌ها نياز دارند تا آن‌ها را باور کنند. پس چه بايد کرد تا مردم داستان را واقعی حس کنند؟ واضح است که چرا مردم می‌خواهند داستان را باور کنند، اما اين باور کردن به‌واقع چگونه صورت می‌گيرد؟

کشيشان و شامان‌ها از همان هزاران سال پيش پاسخ را کشف کردند: تشريفات. تشريفات دينی يک عمل جادويی است که انتزاع را غير انتزاعی و مشخص، و خيالی را واقعی می‌کند. ذات تشريفات ادای کلمة سحرآميز «اجی مجی لاترجی، الف همان ب است!»، می‌باشد(۵)

چطور می‌توان مسيح را برای پيروانش زنده کرد؟ کشيش در مراسم کليسايی يک تکه نان و يک ليوان شراب با خود می‌آورد و اعلام می‌کند که آن نان گوشت مسيح و شراب خون مسيح است، و مؤمنين با خوردن و آشاميدن آن‌ها با مسيح محشور می‌شوند.

با چشيدن مسيح در دهان، عملاً چه چيز واقعی‌تری می‌تواند وجود داشته باشد؟ کشيش به طور سنتی اين اعلان‌های جسورانه را به زبان لاتين ‐ زبان باستانی دين، قانون و رازهای زندگی ‐ ادا می‌کرد.

کشيش در برابر چشمان شگفت‌زدة جمع رعيت‌ها تکه نانی را به هوا بلند می‌کرد و اعلام می‌کرد «اين جسم است»، «هو کست کورپوس» (Hoc est corpus)، و آنگاه نان فرضی به گوشت مسيح بدل می‌شد. «هو کست کورپوس» در گوش رعيت‌های بی‌سواد، که به زبان لاتين هم صحبت نمی‌کردند، به «هوکوس پوکوس» (اجی مجی لاترجی) شنيده می‌شد، و بدين‌گونه اين کلام نيرومند زاده شد، که می‌توانست قورباغه‌ای را به يک شاهزاده و يک کدو تنبل را به کالسکه تبديل کند.(۶)

هزار سال قبل از تولد مسيحيت، هندوهای باستان از ترفند يکسانی استفاده می‌کردند. بريهادارانياکا آپانيشاد مراسم قربانی کردن يک اسب را به عنوان تحقق تمامی داستان کهکشان تعبير می‌کند.

ساختار متن «اجی مجی لاترجی، الف همان ب است!» می‌گويد: «سر اسب قربانی، طلوع خورشيد است، چشمانش خورشيد است، نيروی حياتی‌اش هوا است، دهان بازش آتشی است که وايس‌وانارا ناميده می‌شود، و جسم اسب قربانی سال است ...اندام‌هايش فصل‌ها هستند، مفصل‌هايش نقطهٔ اتصال ميان ماه‌ها و هفته‌ها هستند، پاهايش روزها و شب‌ها هستند، استخوان‌هايش ستارگان هستند، و گوشتش ابرها هستند ... خميازه‌اش رعد و برق است، تکان بدنی‌اش غرش صاعقه است، ادرارش باران است و شيهه‌اش صوت است»(۷)

تقريباً هر چيزی می‌تواند به مراسم بدل شود و با حرکات دنيوی، مثل روشن کردن شمع، به صدا درآوردن ناقوس يا تسبيح انداختن يک معنای عميق مذهبی به‌وجود آورد. همين امر می‌تواند در مورد اشارات جسمانی صادق باشد، سر خم کردن، خود را به خاک انداختن، يا چسباندن کف دست‌ها به هم. هر شکلی از پوشش سر، از عمامة سيک‌ها گرفته تا حجاب مسلمانان، آنچنان بار معنايی يافته که طی صدها سال به جدال‌های خونين انجاميده است.

غذا هم می‌تواند از بار ارزشی غذايی خود بسيار فراتر رود، و مفهومی معنوی به خود بگيرد، حال می‌خواهد تخم مرغ عيد پاک باشد که سمبل زندگی جديد و رستاخيز مسيح می‌شود يا گياهان تلخ و نان فطير باشد که يهوديان بايد در عيد فصح بخورند تا بردگی خود در مصر و رهايی معجزه‌آسای خود را به‌ياد آورند.

به سختی می‌توان به غذايی برخورد که تفسيری سمبليک در آن نباشد. بدين شکل يهوديان در روز سال نو عسل می‌خورند تا سالی که در پيش است برای‌شان شيرين شود. آن‌ها کلة ماهی می‌خورند تا مثل ماهی مفيد باشند و به‌جای پس رفتن به پيش روند، و انار می‌خورند تا اعمال نيکوی آن‌ها مثل دانه‌های انبوه انار زياد شود.
...

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
يووال نوح هراری
ترجمه: نيک گرگين


وقتی از مؤمنين سؤال می‌شود که آيا خدا واقعاً وجود دارد،‌ آن‌ها اغلب شروع به صحبت از مهماهای اسرارآميز هستی و محدوديت‌های ادراک انسانی می‌کنند. آن‌ها فرياد می‌زنند: «علم نمی‌تواند انفجار عظيم ‐ بيگ‌بنگ ‐ را توضيح دهد، پس خدا مسبب آن است».

همان‌طور که يک شعبده‌باز با فن عوض کردن جای يک ورق بازی با ورق ديگر زيرکانه بيننده‌اش را می‌فريبد، مؤمن هم به سرعت «قانون‌گذار دنيوی» را به جای «راز هستی» می‌نشاند. پس از گذاشتن نام خدا بر روی اسرار هستی، از آن برای محکوم کردن مايوی زنانه و طلاق استفاده می‌کنند. «ما دليل انفجار عظيم را نمی‌دانيم، بنابر اين تو بايد موی خود را در ملأ عام بپوشانی و بر عليه ازدواج همجنسگرا رأی دهی».

نه تنها هيچ ارتباط منطقی ميان اين دو وجود ندارد، بلکه ضد و نقيض هم هستند. هرچه اسرار هستی عميق‌تر باشد، ربط آن با دستورالعمل‌های تکفير لباس زنانه و رفتار جنسی انسانی کمتر است.

حلقة گمشده ميان اسرار هستی و قانون‌گذار دنيوی معمولاً با اين يا آن کتاب مقدس پيدا می‌شود. اين کتاب‌های مقدس مملو از مقررات پیش‌پا افتاده هستند، اما با اين وجود به اسرار هستی ارجاع دارند. احتمالاً خالق مکان و زمان آن کتاب را تدوين کرد، تا ما را عمدتاً نسبت به فلان معبد اسرارآميز و غذای حرام آگاه سازد.

در حقيقت ما هيچ مدرکی در دست نداريم که نشان دهد که کتاب مقدس يا قرآن يا کتاب مورمون يا ودا يا هر کتاب مقدس ديگری توسط همان نيرويی تدوين شده که معادلهٔ «انرژی برابر است با جرم ضربدر سرعت نور به توان دو و اين‌که پروتون‌ها ۱۸۳۷ بار بزرگ‌تر از الکترون‌ها هستند» را تدوين کرده است.

با استناد به آخرين دستاوردهای علمی، تمام اين متون مقدس توسط انسان خردمند خيالپرداز نوشته شده‌اند. اين‌ها فقط داستان‌هايی هستند که توسط پيشينيان ما ابداع شده، تا به هنجارهای اجتماعی و ساختارهای سياسی مشروعيت دهند.


کنجکاوی من در بارهٔ اسرار هستی هرگز فروکش نکرده است، اما هيچگاه ربط آن را با قوانین آزار‌دهندهٔ يهوديت، مسيحيت يا آئين هندو درک نکرده‌ام. اين قوانين قطعاً برای استقرار و بقای نظم اجتماعی طی هزاران سال بسيار ضروری بوده‌اند، پس برای اين منظور تفاوتی اساسی با دولت‌ها و مؤسسات غير دينی نداشته‌اند.
...

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
اثر: يووال نوح هراری
ترجمه: نيک گرگين


يکتاپرستی برای ارتقای معيارهای اخلاقی انسان چيز زيادی برای ارائه نداشت ‐ آيا واقعاً فکر می‌کنيد که مسلمانان صرفاً به دليل باور به يک خدا از هندوهايی که خدايان متعددی را می‌پرستند، در اساس اخلاقی‌تر هستند؟ آيا مسيحيان اشغال‌گر از قبايل بومی آمريکايی کافر اخلاقی‌تر بودند؟

بدون شک آنچه که يکتاپرستی انجام داد اين بود که خيل عظيم انسان‌ها را بسيار نامداراجوتر از گذشته کرد و به اين وسيله در اشاعهٔ اذيت و آزار دينی و جنگ‌های مقدس دست داشت. اما برای تعددپرستان کاملاً قابل قبول بود که گروه‌های مختلف مردم خدايان متفاوتی را بپرستند و از آئين‌ها و رسوم گوناگونی پيروی کنند. تعددپرستان اگر نگوييم هرگز، اما به ندرت مردم را به واسطهٔ باورهای دينی‌شان مورد اذيت و آزار قرار می‌دادند و کشتار می‌کردند.

اما، بر خلاف آنها، يکتاپرستان معتقد بودند که خدای‌شان تنها خدا است و اين خدای يگانه از تمام جهانيان اطاعت می‌طلبد. در نتيجه، به موازات اين که مسيحيت و اسلام در جهان شيوع می‌يافت، جنگ‌های صليبی ، جهادها، تفتيش عقايد و تبعيضات دينی گسترش می‌يافت.(۱۱)

برای مثال رفتار امپراتور آشوکای هند در قرن سوم قبل از ميلاد را با رفتار امپراتورهای مسيحی اواخر امپراتوری روم مقايسه کنيد.

امپراتور آشوکا بر يک امپراتوری مملو از انبوه اديان، فرقه‌ها و فاضلان دينی حکومت می‌کرد. او بر خود نام رسمی «مورد علاقة خدايان» و «کسی که با شفقت به همه می‌نگرد» نهاده بود. او، در زمانی در حوالی ۲۵۰ قبل از ميلاد، يک فرمان امپراتوری مبنی بر مداراجويی صادر کرد که اعلام می‌کرد:

شاه مورد علاقة خدايان، که با شفقت به همه می‌نگرد، پرهيزکاران زاهد و پيروان تمامی اديان را مورد احترام قرار می‌دهد … کسی که از روی سرسپردگی افراطی دين خود را می‌ستايد و با اين بهانه که «می‌خواهد دين خود را بستايد»، دين ديگران را محکوم می‌کند، تنها به دين خود صدمه می‌زند. از اين رو تماس بين اديان مثبت است. هر کسی بايد به تعاليم ديگران گوش فرا دهد و به آن‌ها احترام بگذارد. شاه مورد علاقهٔ خدايان و کسی که به همه با شفقت می‌نگرد، مايل است که همه از تعاليم اديان ديگر چيزهای خوبی ياد بگیرد.(۱۲)

پانصد سال بعد، امپراتوری روم در اواخر دوران خود به اندازهٔ امپراتوری آشوکای هند متنوع بود، اما وقتی مسيحيت قدرت را به دست گرفت، امپراتورها نگرش بسيار متفاوتی را نسبت به دين اختيار کردند.

از ابتدای دوران کنستانتين کبير و پسرش کنستانتيوس دوم، امپراتوری تمام معابد غير مسيحی را بست و آئين‌های به اصطلاح «کفرآميز» را ممنوع و پيروان آن‌ها را محکوم به مرگ کرد.

اذيت و آزار در دورهٔ حکومت امپراتور تئودوسيوس به اوج خود رسيد ‐ معنای لغوی نامش «از طرف خدا» است ‐ تئودوسيوس در سال ۳۹۱ احکام تئودوسی را مقرر نمود، که به گونه‌ای تهاجمی تمام اديان، به جز مسيحيت و يهوديت را غير قانونی اعلام می‌کرد (يهوديت نيز به اشکال متعددی مورد پيگرد و آزار قرار می‌گرفت، اما همچنان قانونی باقی ماند).(۱۳)

بر اساس قانون جديد هر کس می‌توانست حتی برای پرستش مشتری يا ميترا در خلوت خانهٔ خود اعدام شود.(۱۴) امپراتورهای مسيحی، به عنوان بخشی از کمپين خود برای پاک کردن امپراتوری از تمام ميراث‌های کافرانه، بازی‌های المپيک را هم موقوف کردند. آخرين بازی‌های المپيک باستانی بعد از بيش از هزار سال زمانی در اواخر قرن چهارم يا اوايل قرن پنجم از سر گرفته شد.(۱۵)

طبعاً تمام حاکمان يکتاپرست به اندازهٔ تئودوسيوس نامداراجو نبودند، و از طرف ديگر حاکمان بی‌شماری هم بودند که يکتاپرستی را رد می‌کردند، اما بلندنظری سياسی آشوکا را نداشتند.

با اين وجود، انديشهٔ يکتاپرستی با تأکيد بر اين که «هيچ خدايی به جز خدای ما وجود ندارد» به تفکر متعصبانه می‌گرايد.
...

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
يووال نوح هراری

ترجمه نيک گرگين

... اين آزمايش وحشتناک از هم‌اکنون آغاز شده است. تغييرات اقليمی، که يک آيندۀ محتوم است ـ در تفاوت با جنگ هسته‌ای ـ واقعيتی حی و حاضر است. يک توافق علمی وجود دارد که می‌گويد فعاليت‌های انسانی، به‌ويژه انتشار گازهای گلخانه‌ای، مثل دی‌اکسيدکربن، در حال ايجاد تغييرات اقليمی در ابعادی ترسناک است.(7)

هيچ کسی دقيقاً نمی‌داند که چه مقدار دی‌اکسيدکربن در ادامه می‌تواند در فضا منتشر شود، بدون آن که موجب بروز يک فاجعهٔ طبيعی برگشت‌ناپذير شود. اما برآورد‌های علمی به‌دست آمده نشان می‌دهند که اگر ما انتشار گازهای گلخانه‌ای را، طی بيست سال آينده، به ميزان چشم‌گيری پايين نياوريم، دمای متوسط کرۀ زمين تا بيش از دو درجهٔ سانتيگراد بالا خواهد رفت،(8) که منجر به گسترش بيابان‌ها، نابودی کوه‌های يخی، بالا آمدن آب اقيانوس‌ها و حوادث پی‌درپی آب و هوايی شديد، مثل طوفان‌ها و گردبادها خواهد شد.

اين تغييرات به نوبهٔ خود باعث متوقف شدن توليدات کشاورزی خواهند شد، شهرها زير آب خواهند رفت، بخش‌های عظيمی از جهان غير قابل سکونت خواهند شد، و موجب مهاجرت صدها ميليون پناهنده در جست‌وجوی محلی برای سکونت خواهد شد.(9)

علاوه بر اين، ما به سرعت به تعدادی نقاط اوج نزديک می‌شويم که در ورای آن‌ها حتی يک کاهش چشم‌گير در انتشار گازهای گلخانه‌ای هم برای معکوس کردن روند فجايع جهانی کفايت نخواهد کرد. برای مثال، اگر گرمايش جهانی لايه‌های يخ‌های قطبی را ذوب کند، نور خورشيد کم‌تری از سيارۀ زمين به فضای بيرون خارج خواهد شد.

اين بدين معنا خواهد بود که سياره گرمای بيشتری را جذب می‌کند، دما باز هم بالاتر می‌رود، و ذوب شدن يخ‌ها شدت بيشتری می‌گيرد. وقتی تداوم اين وضعيت از يک مرز بحرانی عبور می‌کند، نيروی متراکم غيرقابل مقاومتی را به‌وجود خواهد آورد که تمامی يخ‌های مناطق قطبی را ذوب خواهد کرد، حتی اگر ما سوخت زغال‌سنگ، نفت و گاز را متوقف کنيم.

بنابر اين کافی نيست که فقط به خطراتی که در پيش رو داريم واقف باشيم. از اين رو بسيار حياتی است که ما حقيقتاً همين الان کاری در اين رابطه انجام دهيم.
....

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
نوشتهٔ يووال هراری
ترجمه: نيک گرگين

با توجه به اينکه تمامی بشر اکنون يک تمدن واحد را تشکيل می‌دهد، و نظر به اينکه بشر با چالش‌ها و موقعيت‌های مشترکی روبه‌رو است، پس چرا بريتانيايی‌ها، آمريکايی‌ها، روسی‌ها و گروه‌های بی‌شمار ديگر به سمت انزوای ناسيوناليستی چرخش می‌کنند؟

آيا يک چرخش به سوی ناسيوناليسم راه حل‌هايی واقعی برای مشکلات بی‌سابقة جهان به ما می‌دهد، يا يک آرزوی دل‌خوش کننده‌ای است که می‌تواند بشر و تمامی کرة زيستی را به نابودی بکشاند؟

برای پاسخ به اين سؤال باید ابتدا يک اسطورة متداول را کنار بگذاريم. بر خلاف باورهای عمومی ناسيوناليسم بخشی طبيعی و جاودانی از روان انسانی نيست و ريشه‌ای هم در زيست‌شناسی ندارد.

درست است که انسان‌ها تماماً حيواناتی اجتماعی هستند و وفاداری گروهی در ژن‌هاشان نهاده شده است. با اين وجود انسان خردمند و جنس پيشينيان او طی صدها هزار سال در اجتماعات تنگاتنگی زندگی می‌کرده‌اند که تعداد آن‌ها از ده‌ها نفر فراتر نمی‌رفت.

انسان‌ها در گروه‌ها و روابط نزديک، مثلاً در روابط قبيله‌ای، دسته‌های نظامی يا روابط خانوادگی، به‌سادگی حس وفاداری در خود به‌وجود می‌آورند، اما برای انسان‌ها طبيعی نيست که نسبت به ميليون‌ها بيگانة خارجی وفادار باشند. يک چنين وفاداری تنها در چند هزار سالة اخير ظهور يافته ـ در عبارات تکاملی، يعنی همين ديروز صبح. انسان برای برپايی ساختارهای اجتماعی نياز به تقلای بسيار زيادی دارد.

انسان‌ها به اين دليل خود را با مشقت‌های برپايی اجتماعات اشترکی ملی درگير کردند که قبيلة کوچک‌شان پاسخگوی چالش‌هايی که در مقابل‌شان قرار گرفته بود، نبود.

به نمونة قبايل باستانی توجه کنيد که هزاران سال پيش در امتداد رود نيل قرار داشتند. آن رود شاهرگ حياتی آن‌ها بود، مزارع‌شان را آبياری می‌کرد و کالاهای تجاری‌شان را به اين سو و آن سو منتقل می‌کرد.

اما رود نيل يک حامی غير قابل پيش‌بينی بود. باران کم به معنی قحطی و مرگ بود، و باران زياد مترادف با طغيان رود و تخريب تمامی دهکده بود. هيچ قبيله‌ای نمی‌توانست به تنهايی اين مشکل را حل کند، زيرا هر قبيله‌ای تنها بر قسمت کوچکی از رود احاطه داشت و قادر به بسيج بيش از چند صد کارگر نبود. فقط با يک تلاش مشترک برای ايجاد سد‌های عظيم و حفر صدها کيلومتر آبراه می‌توان امیدوار بود تا رود مقتدر رام و مهار شود.

اين يکی از دلايلی بود که باعث شد تا قبايل به تدريج در يک ملت واحد ادغام شدند. چنين ملتی توانايی ايجاد سدها و آبراه‌ها را داشت و قادر بود جريان رود را تحت کنترل درآورد و برای سال‌های بدون محصول انبارهای ذخيرة غلات بسازد و برای حمل و نقل و ارتباطات، نظامی به گستردگی يک کشور بيافريند.

عليرغم چنين امتيازاتی ادغام و تحول قبايل و طايفه‌ها به يک ملت واحد هرگز آسان نبوده، نه در دوران باستان و نه امروز. برای درک تعيين هويت خود از طريق وابستگی مليتی فقط کافی است تا از خود سؤال کنيد «آيا من اين مردم را می‌شناسم؟»

من می‌توانم به دو خواهر و يازده پسر و دختر عمو، خاله، دايی و عمه‌ای که دارم مراجعه کنم و يک روز کامل را با آن‌ها بگذرانم و در بارهٔ شخصيت‌، رفتار و روابط با آن‌ها صحبت کنم، اما نمی‌توانم به هشت ميليون نفری که در شهروندی اسرائيلی با آن‌ها مشترک هستم مراجعه کنم.

من اکثر آن‌ها را هرگز نديده‌ام و بسيار بعيد است که در آينده با آن‌ها روبه‌رو شوم. با اين وجود، حس وفاداری من به اين تودة مبهم، ميراثی از پيشينيان شکارگر ـ خوراک‌جوی من نيست، بلکه يک معجزة تاريخ نوين است. يک زيست‌شناس مريخی، با اتکا به دانشی از ساختار بدنی و فرآيند تکاملی انسان خردمند، هرگز نمی‌تواند حدس بزند که اين ميمون‌ها قادر باشند گروه‌های مشترکی، متشکل از ميليون‌ها افراد ناآشنا را ايجاد کنند.

برای متقاعد کردن من به وفاداری به «اسرائيل» و جمعيت هشت ميليونی آن، جنبش صهيونيستی و دولت اسرائيل بايد يک دستگاه عظيم آموزشی ـ تبليغاتی و يک پرچم موّاج، همراه با يک نظام امنيت ملی، بهداشت و رفاه بيافريند.
......

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب «۲۱ درس برای قرن بيست و يکم»
ترجمهٔ نيک گرگين


بدين ترتيب انسان‌ها مثل ديگر حيوانات اهلی‌شده هستند. ما گاوهايی را پرورش داده‌ايم که مقدار عظيمی شير توليد می‌کنند، اما به جز اين بسيار پست‌تر از پيشينيان خود هستند و چابکی، کنجکاوی و انطباق‌پذيری زيست‌محيطی آن‌ها کمتر است.

ما اکنون انسان‌های رامی را به‌وجود می‌آوريم که مقادير عظيمی اطلاعات توليد می‌کنند و در يک نظام گستردهٔ پردازش داده‌ها همچون يک چيپ بسيار کارآمد عمل می‌کنند، اما اين گاوهای اطلاعاتی در فزون‌سازی قابليت‌های انسانی خود چندان فعال نيستند.

ما در حقيقت هيچ چيز راجع به کمال قابليت انسانی نمی‌دانيم، زيرا شناخت اندکی از مغز انسان داريم. و تلاش چندانی برای کاوش در مغز انسانی نمی‌کنيم، ولی به جای آن بر افزودن سرعت ارتباطات اينترنتی و کارايی الگوريتم‌های دادهٔ کلان خود تمرکز می‌کنيم.

اگر محتاط نباشيم به انسان‌های تنزل‌يافته‌ای بدل می‌شويم که توسط کامپيوترهای تحول‌يافته مورد سوء‌استفاده قرار خواهند گرفت، تا خود و دنيا را به ويرانی بکشانند.

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب «انسان خردمند»

حامی خرپولِ علم

ما در عصر فن‌آوری زندگی می‌کنيم. بسياری معتقدند که علم و فن‌آوری راه‌حل تمام مشکلات را دارد. فقط لازم است که برای دانشمندان و متخصصين فنی عرصهٔ عمل را فراهم کنيم تا آن‌ها بهشت را همين‌جا، روی زمين، برای ما تدارک ببينند.

اما علم فعاليتی نيست که در فضايی اخلاقی يا روحی، در ورای ساير فعاليت‌های بشری صورت گيرد. علم، همانند تمامی بخش‌های ديگر فرهنگ انسانی، به دنبال مصلحت‌های اقتصادی، سياسی و دينی شکل می‌گيرد.

علم فعاليتی است بسيار پر خرج. يک زيست شناس، که در جست‌وجوی درک سيستم دفاعی بدن است، نياز به آزمايشگاه، لوله‌های آزمايش، مواد شيميايی و ميکروسکوپ‌های الکترونی دارد ـ البته اگر به دستياران، متخصصين برق، لوله‌کش‌ها و نظافتچی‌ها اشاره‌ای نکنيم.

اقتصاددانی که در جست‌وجوی ايجاد الگوهای اعتباری برای بازار است، بايد کامپيوتر فراهم کند، بانک‌های اطلاعاتی عظيم به‌وجود آورد و برنامه‌های پيچيده برای پردازش اطلاعات تهيه کند. يک باستان‌شناس، که در پی درک رفتار شکارگر ـ خوراک‌جوهای کهن است، بايد به سرزمين‌های دور سفر کند، به حفر ويرانه‌های باستان و يافتن استخوان‌های فسيلی و آثار باستانی بپردازد. تمام اين‌ها احتياج به پول دارند.

طی ٥٠٠ سالهٔ اخير، علم نوين به دستاوردهای شگفت‌انگيزی نائل آمده، که وسيعاً با ياری و حمايت دولت‌ها، سوداگران، صندوق‌ها و اعانات خصوصی و اختصاص ميلياردها دلار سرمايه جهت تحقيقات علمی ميسر گرديده است.

اين مبالغ عظيم، در مقايسه با آنچه گاليله، کريستف کلمب و داروين به‌دست داده‌اند، خدمات بسيار ارزنده‌تری برای شناخت جهان، نقشه‌برداری از کرۀ زمين و دسته‌بندی دنيای وحش انجام داده است. اگر اين نوابغ متولد نشده بودند، کشفيات‌شان احتمالاً توسط ديگران صورت می‌گرفت. اما اگر چنين سرمايه‌های‌ هنگفتی وجود نمی‌داشت، هيچ دستاورد نبوغ‌آميزی هم ظهور نمی‌کرد.

مثلاً اگر داروين متولد نمی‌شد، ما امروز کشف نظريهٔ تکاملی را به آلفرد راسل والاس نسبت می‌داديم. والاس چند سال بعد به‌طور مستقل از داروين نظريهٔ تکامل از طريق انتخاب طبيعی را تدوين کرد. اما اگر قدرت‌های اروپائی تحقيقات جغرافيايی، جانورشناسی و گياه‌شناسی در سراسر دنيا را سرمايه‌گذاری نکرده بودند، نه داروين و نه والاس، هيچکدام اطلاعات تجربی لازم برای تدوين نظريهٔ تکاملی را نمی‌داشتند. آن‌ها احتمالاً حتی تلاشی هم نمی‌کردند.

چرا ميلياردها سرمايه از خزانه‌های حکومتی و تجاری به آزمايشگاه‌ها و دانشگاه‌ها سرازير شد؟ در محافل آکادميک، بسياری به‌قدری ساده‌انديش هستند که به علم خالص اعتقاد دارند. آن‌ها گمان می‌کنند که دولت و تجار با از خود گذشتگی از آن‌ها پشتيبانی مالی می‌کنند تا اين‌ها به هر پروژۀ تحقيقی که برای‌شان خوشايند است بپردازند. اما اين توصيف چندان با واقعيت حاکم بر پشتيبانی مالی علم سازگار نيست.

اکثر تحقيقات علمی از اين رو مورد پشتيبانی قرار می‌گيرند که کسانی فکر می‌کنند که اين تحقيقات می‌توانند به هدفی سياسی، اقتصادی يا دينی کمک کنند. به‌عنوان مثال، در قرن شانزدهم شاهان و بانک‌ها مبالغ هنگفتی را صرف سفرهای اکتشافی جغرافيايی به سراسر دنيا کردند، اما سکه‌ای هم به مطالعات روانشناسی کودک اختصاص ندادند.

دليل اين سرمايه‌گذاری‌ها اين‌ بود که شاهان و بانک‌ها گمان می‌کردند که دانش جغرافيايی جديد، آن‌ها را قادر می‌سازد تا سرزمين‌های جديدی را فتح کنند و امپراتوری‌های بازرگانی برپا سازند، در حالی که مطالعه در روانشناسی کودک هيچ نفعی برای‌شان نداشت.

در دههٔ ١٩٤٠ دولت‌های آمريکا و اتحاد شوروی مقادير سرسام‌آوری از منابع را به مطالعات فيزيک هسته‌ای اختصاص دادند، ولی بهايی به تحقيقات باستان شناسی دريايی ندادند. آن‌ها گمان می‌کردند که مطالعات فيريک هسته‌ای آن‌ها را قادر می‌کند تا به ساختن سلاح‌های هسته‌ای بپردازند، در حالی که تحقيقات باستان‌شناسی زير آب هيچ کمکی برای پيروزی در جنگ به آن‌ها نمی‌کرد.

خود دانشمندان هميشه از آن مصلحت‌های سياسی، اقتصادی و دينی، که در پشت منابع مالی هستند، اطلاعی ندارند. در حقيقت بسياری از دانشمندان از روی کنجکاوی روشنفکرانهٔ محض عمل می‌کنند. بنابر اين دانشمندان تنها در موارد نادر دستور کار علمی را ديکته می‌کنند.

برای اختصاص دادن منابع محدود مالی به پروژه‌ای بايد به اين سؤالات جواب دهيم: «چه چيزی مهمتر است؟» و «چه چيزی خوب است؟» و اين‌ها سؤالاتی علمی نيستند. علم می‌تواند توضيح دهد، چه چيزی در دنيا وجود دارد، پديده‌ها چگونه عمل می‌کنند و در آينده چه اتفاقی خواهد افتاد، اما علم، بر حسب تعريف، هيچ ادعايی برای دانستن اين‌که آينده چگونه بايد باشد، ندارد. تنها اديان و ايدئولوژی‌ها هستند که به دنبال چنين جواب‌هايی هستند.

Читать полностью…

Nick Gorguin

ابتلا به ديابت ربطی با مصرف شکر ندارد

Читать полностью…

Nick Gorguin

قسمتی از کتاب انسان خداگونه

مرسوم است که تاريخ مدرنيته را تاريخ نبرد ميان علم و دين بدانند. علم و دين، به‌طور نظری، بيش از هر چيزی علاقمند به حقيقت هستند، از اين رو هر کدام معتقد به حقيقت متفاوتی است که در تصادم با يکديگرند. اما نه علم و نه دين، هيچ‌کدام اهميت چندانی به حقيقت نمی‌دهند، به اين دليل می‌توانند به‌سادگی مصالحه، همزيستی و حتی همکاری کنند.

دين بيش از هر چيز علاقمند به نظم است و هدفش ايجاد و حفظ ساختار اجتماعی است. علم بيش از هر چيز علاقمند به قدرت است و هدفش کسب قدرت برای معالجهٔ بيماری‌ها، راه‌اندازی جنگ‌ها و توليد غذا است. دانشمندان و کشيشان به عنوان فرد، شايد اهميت زيادی به حقيقت بدهند، اما علم و دين در قالب نهادهای جمعی، نظم و قدرت را بر حقيقت ترجيح می‌دهند، بنابر اين می‌توانند همبسترهای خوبی برای هم باشند.

جست‌وجوی مصالحه‌ناپذير حقيقت يک سفر معنوی است که به ندرت می‌تواند در محدودهٔ نهادهای علمی يا دينی بگنجد.
در نتيجه بسيار صحيح‌تر خواهد بود تا تاريخ نوين را، به عنوان فرآيند انجام يک معامله ميان علم و يک دين معين، يعنی انسان‌گرايی، ببينيم. جامعهٔ نوين به جذم‌های انسان‌گرا باور دارد و از علم نه برای زير سؤال بردن اين جذم‌ها، بلکه برای بکار بستن آن‌ها استفاده می‌کند.

محتمل به نظر نمی‌رسد که نظريات خالص علمی در قرن بيست و يکم جای جذم‌های انسان‌گرا را بگيرد. اما پيوند ميان علم و انسان‌گرايی می‌تواند گسسته شود و جای خود را به نوع بسيار متفاوتی از معامله ميان علم و نوعی دين جديد پساانسان‌گرا بدهد.

Читать полностью…

Nick Gorguin

🌈 بخش جنجالی مصاحبه: از یووال هراری در مورد همجنسگرایی‌اش پرسیده اند... با هم پاسخ های او را میشنویم.
شما چه فکر میکنید؟ آیا عشق دو همجنس خطرناکتر است یا باورهای متعصبانه؟

@daabeh

Читать полностью…

Nick Gorguin

گوساله بعد از تولد. اين‌ها به مدت چهار ماه در انزوا زندگی می‌کنند و بعد به کشتارگاه روانه می‌شوند

Читать полностью…

Nick Gorguin

توضيح:
امروز کميتهٔ حقوق آثار آقای هراری
Yahav-Harari Group LTD
YN Harari International Office

[3. We request that you refrain from uploading / publishing / sharing any of the translations from this moment. Also, could you please delete any content uploaded so far?]

خواستتد تا نسخه‌های ديجيتال کتاب‌های آقای هراری را از روی نت بردارم. چون خودشان قرار است در خارج کشور به چاپ برسانند

به سهم خودم متأسفم برای حذف اين آثار
ازدوستان خواهش می‌کنم تا درکانال‌ها و گروه‌ها به اشتراک نگذارند

متشکرم

Читать полностью…

Nick Gorguin

... از کتاب ٢١ درس برای قرن بيست و يکم
يووال نوح هراری
ترجمه: نيک گرگين

هيچ‌کدام از اديان و ملت‌های امروزی قبل از سکنی کردن گروه‌های انسانی در مناطق مختلف جهان، اهلی کردن گياهان و حيوانات، ساختن اولين شهرها، يا ابداع خط و پول، وجود نداشتند.

اخلاق، هنر، معنويت و خلاقيت قابليت‌های فراگير انسانی هستند که توسط طبيعت در دی‌ان‌ای ما نهاد شده‌اند و پيدايش آن‌ها به دوران سنگی در آفريقا بازمی‌گردد.

در حال حاضر محققين اشاره می‌کنند که اخلاق در‌واقع ريشه‌های عميق تکاملی دارد که قدمت آن به ظهور بشريت در ميليون‌ها سال قبل می‌رسد. تمام پستان‌داران اجتماعی، مثل گرگ‌ها، دلفين‌ها و ميمون‌ها در درون خود دارای رمزهای اخلاقی هستند، که در مسير تکاملی شکل گرفته تا همکاری گروهی را بهتر کند.(۳)

برای مثال وقتی توله گرگ‌ها با هم بازی می‌کنند، از مقررات «بازی عادلانه» پيروی می‌کنند. اگر يک توله رقيب خود را سخت گاز بگيرد، يا بعد از اين‌که رقيبش را - که به علامت تسليم به پشت روی زمين خوابيده - گاز بگيرد، توله‌های ديگر با او بازی نخواهند کرد.(۴)

از اعضای مسلط در گروه‌های شامپانزه‌ها انتظار می‌رود تا به حق مالکيت اعضای ضعيف‌تر احترام بگذارند. اگر يک شامپانزة مادة جوان موز پيدا کند، حتی نر آلفا معمولاً از دزديدن آن موز برای خود اجتناب می‌کند. اگر او اين قانون را زير پا بگذارد، جايگاه خود را از دست خواهد داد.(۵) ميمون‌ها نه تنها از ضعف اعضای ضعيف‌تر گروه بهره‌برداری نمی‌کنند، بلکه فعالانه به آن‌ها کمک می‌کنند.
...

Читать полностью…

Nick Gorguin

کتاب #۲۱_درس_برای_قرن_۲۱ توسط مترجم خوشنام آثار یوال #هراری، آقای #نیک_گرگین از امروز منتشر می‌شود. کانال دابه افتخار نشر این اثر را دارد.

@daabeh

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
اثر: يووال نوح هراری
ترجمه: نيک گرگين

شما محور دنيا نيستيد
اکثر مردم مايلند فکر کنند که خودشان در مرکز جهان قرار دارند، و فرهنگ آن‌ها محور تاريخ بشری است.

بسياری از يونانی‌ها گمان می‌کنند که تاريخ با هومر، سوفوکل و افلاطون آغاز شده است، و تمام ابداعات و انديشه‌های مهم در آتن، اسپارتا، اسکندريه و قسطنطنيه متولد شده‌اند.

ناسيوناليست‌های چينی متقابلاً پاسخ می‌دهند که تاريخ در حقيقت با امپراتور زرد و سلسله‌های زيا و شانگ شروع شده است و هر آنچه که غربی‌ها، مسلمانان و هندی‌ها به‌دست آورده‌اند، فقط يک نسخهٔ کمرنگ از دستاوردهای چين باستان هستند.

ناسيوناليست‌های هندو اين رجزخوانی‌های چينی را رد می‌کنند و معتقدند که حتی هواپيماها و بمب‌های هسته‌ای مدت‌های بسيار طولانی قبل از کنفوسيوس يا افلاطون، توسط فرزانگان باستانی در شبه‌قارة هند ابداع شدند، حال در مورد قدمت‌شان نسبت به آين‌شتاين و برادران رايت چيزی نمی‌گوييم.

آيا می‌دانستيد که اين «ماهاريشی بهاردوای» بوده که موشک‌ و هواپيما را اختراع کرده، و «ويشواميترا» نه تنها موشک‌ها را اختراع، بلکه از آن‌ها استفاده هم کرده است؟ و اين که «آچاريا کاناد» پدر علم اتم بوده است، و همچنين «ماهاب هاراتا» به درستی سلاح‌های هسته‌ای را تشريح می‌کرد؟(۱)

زاهدين مسلمان تمامی تاريخ قبل از زمان محمد پيامبر را اساساً بی‌اهميت می‌شمارند و بر تاريخ بعد از انقلاب قرآن، که حول امت اسلامی می‌گردد، تمرکز دارند.

استثنای عمده ناسيوناليست‌های ترک‌، ايرانی‌ و مصری هستند، که معتقدند که ملت خاص خودشان حتی قبل از محمد هم سرچشمة تمام ارزش‌های تعيين‌کنندة بشری بوده، و اساساً اين ملتِ آن‌ها بوده که حتی بعد از انقلاب قرآن، تعاليم اسلام را برای جهانيان حفظ کرده و در ميان نسل‌های آينده اشاعه داده است.

نيازی نيست اشاره کنيم که بريتانيايی‌ها، فرانسوی‌ها، آلمانی‌ها، روسی‌ها، ژاپنی‌ها و گروه‌های بی‌شمار ديگر نيز اعتقاد راسخ داشته‌اند که بدون دستاوردهای خيره‌کنندة ملت آن‌ها بشريت کماکان در جهل و فساد اخلاقی غوطه می‌خورد.

برخی از گروه‌ها تا به حدی پيش رفتند که وجود نهادهای سياسی و تعاليم دينی خودشان را برای قوانين جهان حياتی می‌دانستند. برای مثال آزتک‌ها معتقد بودند که بدون قربانی‌های سالانه‌ای که آن‌ها پيشکش کرده‌اند، خورشيد طلوع نمی‌کرد و هستی متلاشی می‌شد.

تمام اين ادعاها کذب هستند و حاصل يک نادانی لجوجانه از تاريخ، آميخته با نژادپرستی هستند. هيچ‌کدام از اديان و ملت‌های امروزی قبل از سکنی کردن گروه‌های انسانی در مناطق مختلف جهان، اهلی کردن گياهان و حيوانات، ساختن اولين شهرها، يا ابداع خط و پول، وجود نداشتند.

اخلاق، هنر، معنويت و خلاقيت قابليت‌های فراگير انسانی هستند که توسط طبيعت در دی‌ان‌ای ما نهاد شده‌اند و پيدايش آن‌ها به دوران سنگی در آفريقا بازمی‌گردد. بنابر اين، نسبت دادن اين دستاوردها به خود ناشی از يک حماقت خودخواهانه است، خواه چين باشد که اين همه را به امپراتور زرد نسبت می‌دهد، يا يونان باشد که افلاطون را بانی اين‌ها معرفی می‌کند يا عرب باشد که اين‌ها را به حساب محمد می‌گذارد.
...

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
يووال نوح هراری

ترجمه نيک گرگين


انسان دارای بدن است

فن‌آوری‌ طی سدۀ اخير بين ما و بدن ما فاصله ايجاد کرده است. ما قابليت‌های حسی بوئيدن و چشيدن را از دست داده‌ايم، ولی به جای آن‌ها جذب تلفن‌های هوشمند و کامپيوتر خود شده‌ايم. ما بيشتر از آن که بخواهيم بدانيم که در خيابان چه اتفاقی می‌افتد، مايليم بدانيم که در فضای سايبری چه می‌گذرد.

انسان‌های گذشته با يک چنين بی‌توجهی قادر به ادامهٔ بقای خود نمی‌بودند. خوراک‌جويان باستان هميشه هشيار و مراقب بودند. وقتی در جنگل به دنبال قارچ می‌گشتند، همه چیز را در سر راه خود زير نظر می‌گرفتند. آن‌ها به کوچک‌ترين حرکت‌ها در علفزار گوش می‌کردند تا متوجه شوند که آیا ماری در کمين نشسته يا نه. وقتی قارچی خوراکی می‌يافتند، آن را با نهایت توجه می‌خوردند تا بتوانند تفاوت آن را از همتايان سمی آن‌ها تشخيص دهند.

اعضای جوامع رفاه امروزی نيازی به چنین هشياری‌های ظريفی ندارند. ما می‌توانيم ميان راهروهای فروشگاه‌های بزرگ راه برويم و همزمان پيام بفرستيم و از ميان هزار غذای موجود انتخاب کنيم، که همگی تحت نظارت نهادهای بهداشتی هستند.

اما صرف نظر از آنچه که انتخاب می‌کنيم، آن را به سرعت در مقابل کامپيوتر می‌خوريم و همزمان ايميل‌ها را از نظر می‌گذرانيم، يا تلويزيون تماشا می‌کنيم، در حالی‌که هيچ توجهی به مزۀ چيزی که می‌خوريم، نمی‌کنيم.

مردم، بيگانه با بدن، احساسات و محيط بيرونی خود احتمالاً حس بيگانگی و سردرگمی می‌کنند. متخصصين اغلب وجود چنين احساسات خود بيگانه را ناشی از افول پيوندهای دينی و ملی می‌دانند، اما شايد از دست دادن ارتباط با بدن خود مهم‌تر باشد.

انسان‌ها طی ميليون‌ها سال بدون اديان و ملت‌ها زندگی کرده‌اند ‐ و شايد بتوانند در قرن بيست و يکم هم بدون وجود آن‌ها در کاميابی زندگی کنند. اما نمی‌توانند با قطع ارتباط با بدن خود کامياب زندگی کنند. اگر شما در کالبد درونی خود حس خوشايندی نداريد، پس هرگز نمی‌توانيد حس خوبی در دنيای بيرونی داشته باشيد.
...

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب ۲۱ درس برای قرن بيست و يکم
ترجمه: نيک گرگين

ما انسان‌ها از گذشته آموخته‌ايم تا دنيای بيرونی را تحت کنترل خود درآوريم، اما کنترل بسيار ناچيزی بر دنيای درونی خود داريم. ما می‌دانستيم چگونه سدی بسازيم تا از سيل رودی جلوگيری کنيم، اما نمی‌دانيم چگونه پير شدن بدن را متوقف کنيم.

انقلابات زيست‌فن‌آوری و داده‌فن‌آوری امکان کنترل دنيای درونی را به ما می‌دهند و ما را قادر می‌سازند تا زندگی را مهندسی و تکثير کنيم. ما می‌آموزيم مغز را طراحی کنيم و زندگی را طولانی کنيم، و افکار را در درون خود بکشيم.

اما کسی نمی‌داند چه پيامدهايی در انتظار است. انسان‌ها همواره ماهرانه ابزار ابداع کرده‌اند، اما در استفادهٔ خردمندانهٔ آن‌ چندان اقبالی نداشته‌اند. احداث يک سد برای تغيير جريان آسان‌تر از پيش‌بينی تمامی پيامدهای پيچيدهٔ اين سد بر نظام گسترده‌تر زيست‌محيطی است. به همين شکل، انحراف امواج ذهن ساده‌تر از پيش‌گويی پيامدهای آن بر روان‌شناختی فردی يا نظام‌های اجتماعی است.

ما در گذشته توان آن را يافتيم تا دنيای اطراف را دگرگون کنيم و تمامی سياره را تغيير شکل دهيم، اما از آنجا که درکی از پيچيدگی محيط زيست جهانی نداشتيم، ناآگاهانه تمامی نظام زيست‌محيطی را مختل کرديم و اکنون در آستانهٔ يک فروپاشی زيست‌محيطی هستيم.

زيست‌فن‌آوری و داده‌فن‌آوری در قرن جاری امکان دستکاری در دنيای درونی ما را به ما خواهد داد، اما از آن‌جا که درکی از پيچيدگی ذهن خود نداريم، اين دستکاری‌ها ممکن است نظام ذهنی را تا حدی مختل کنند که تمامی دستگاه درونی ما درهم ريزد.

انقلابات زيست‌فن‌آوری و داده‌فن‌آوری توسط مهندسين، کارآفرينان و دانشمندانی انجام می‌شوند که چندان از پيامدهای سياسی تصميمات‌شان آگاه نيستند و به‌طور قطع کسی را هم نمايندگی نمی‌کنند.

Читать полностью…

Nick Gorguin

از کتاب انسان خردمند
(ترجمه نيک گرگين)

... از جمله پيامدهای سفرهای اکتشافی، علمی قرن هيجدهم


هيئت اکتشافی، انگليس را در سال ١٧٦٨ ترک کرد، عبور سيارۀ زهره را در تاهيتی در ١٧٦٩ مشاهده کرد، چندين جزيرۀ اقيانوس آرام را شناسايی کرد، از استراليا و نيوزلند ديدن کرد و در سال ١٧٧١ به انگليس بازگشت.

اين هيئت دست‌آوردهای اطلاعاتی عظيمی در حيطۀ ستاره‌شناسی، جغرافی، هواشناسی، گياه‌شناسی، جانورشناسی و مردم‌شناسی با خود به‌همراه آورد. اين دست‌آوردها کمک‌های عظيمی به شماری از زمينه‌های علمی کردند، تخيلات اروپائيان را با روايت‌های شگفت‌انگيز از اقيانوس آرام جنوبی مشتعل کردند و الهام‌بخش نسل‌های آيندۀ طبيعت‌گرايان و ستاره‌شناسان شدند.

اما سفر اکتشافی کوک نتايج ديگر کمتر مثبتی هم به‌همراه داشت. کوک فقط يک ملوان مجرب و جغرافی‌دان نبود، بلکه همچنين يک افسر نيروی دريايی هم بود. جامعهٔ سلطنتی بخش عظيمی از مخارج سفر اکتشافی را به گردن گرفته بود، اما خود کشتی توسط نيروی دريایی سلطنتی فراهم شده بود.

نيروی دريايی همچنين هشتاد و پنج دريانورد ملوان و تفنگدار مسلح، مجهز به توپخانه، تفنگ، باروت و ديگر سلاح‌ها را در اختيار اين هيئت اکتشافی گذاشته بود. بسياری از اطلاعات جمع‌آوری شده توسط هيئت اکتشافی ـ خصوصاً ستاره‌شناسی، جغرافی، هواشناسی و مردم‌شناسی ـ آشکارا دارای ارزش سياسی و نظامی بودند. کشف مؤثر مداوای يرقان کمک بزرگی برای کنترل انگليسی اقيانوس‌های جهان و توانايی‌ آن در فرستادن ارتش‌هايی به ديگر نقاط جهان بود.

کوک، تحت نام انگليس، مدعی مالکيت بر بسياری از جزاير و سرزمين‌هايی شد که «کشف» کرده، به‌خصوص استراليا. پيامد‌های سفر اکتشافی کوک به قرار زيرند: اشغال انگليسی جنوب غربی اقيانوس آرام، اشغال استراليا، تاسمانيا Tasmania و نيوزلند، سکونت ميليون‌ها اروپايی در مستعمرات جديد و نابودی فرهنگ‌های بومی و نابودی اکثر جمعيت‌های بومی. (2)


يک قرن بعد از سفر اکتشافی کوک،‌ حاصل‌خيزترين سرزمين‌های استراليا و نيوزلند توسط مهاجرين اروپائی از ساکنين قبلی خود ربوده شدند. تا ٩٠ درصد از جمعيت بومی از بين رفتند و بازماندگان تحت سرکوب خشن يک رژيم نژادپرست قرار گرفتند. سفر اکتشافی کوک برای بوميان استراليا و مواری‌های Moaris نيوزلند سرآغاز فاجعه‌ای بود که هرگز جان سالم از آن به‌در نبردند.

اما پیامد باز هم فاجعه‌بارتر اين سفر اکتشافی برای بومی‌های تاسمانيا اين بود که آن‌ها، طی يک سده از رسيدن کوک به آنجا، بعد از يک بقای شگفت‌انگيز ده هزار ساله، به‌طور کامل، تا آخرين نفر، به‌همراه زنان و فرزندان خود نابود شدند.

مهاجرين اروپائی در آغاز حاصل‌خيزين‌ترين قسمت‌های جزيره را از آن‌ها گرفتند و سپس حتی نسبت به آنچه که از سرزمين‌های وحشی باقی مانده بود طمع ورزيدند و به شکار و کشتار منظم آن‌ها پرداختند. معدود بازماندگان اين نسل‌کشی‌ها در اردوگاه‌های بستهٔ مسيحی زندانی شدند و مروجين خوش نيت، اما نه لزوماً خوش فکر، سعی در تلقين شيوه‌های زندگی نوين به آن‌ها کردند.

تاسمانی‌ها را مجبور به خواندن و نوشتن و آموزش تعاليم مسيحيت و کسب «مهارت‌های سودمند» مثل دوختن لباس و کشاورزی کردند. اما آن‌ها از آموختن سر باز زدند. آن‌ها باز هم افسرده‌تر شدند و از توليد مثل خودداری کردند و ميل خود به زندگی را از دست دادند و نهايتاً تنها راه فرار از دنيای نوين علم و پيشرفت را اختيار کردند و نابود شدند.

آيا سفر کوک يک سفر اکتشاف علمی بود که توسط نيروهای نظامی حمايت می‌شد يا اين‌که يک کشتی اکتشافی نظامی بود که گروهی دانشمند را با خود همراه داشت؟ اين سؤال سؤال مشابه ديگری را تداعی می‌کند که می‌پرسد، آيا باک بنزين شما نيم خالی است يا نيم پر؟ در حقيقت هر دو. انقلاب علمی و امپرياليسم نوين از هم جدايی ناپذيرند. افرادی نظير کاپيتان جيمز کوک و گياه‌شناس جوزف بانکس به‌سختی قادر به تميز دادن علم از امپراتوری بودند. تروگانی‌نی سياه‌بخت هم فاقد اين تشخيص بود.
...

Читать полностью…

Nick Gorguin

ورزشکاران بين‌المللی وگان از تجربيات خود می‌گويند

Читать полностью…

Nick Gorguin

کتاب انسان خردمند اثر يووال هراری به صورت فيلم مستند در خواهد آمد
دو فيلمساز،‌ به نام‌های ريدلی اسکات و آسف کاپاديا (برندهٔ جايزهٔ اسکار) سازندگان اين فيلم خواهند بود
https://www.hollywoodreporter.com/bookmark/ridley-scott-asif-kapadia-adapt-fiction-bestseller-sapiens-1126224

Читать полностью…

Nick Gorguin

قسمتی از کتاب «انسان خداگونه»

اکثر سوء تفاهم‌ها در خصوص علم و دين نتيجهٔ تعاريف غلط از دين است. بسيار زياد اتفاق می‌افتد که مردم دين را با خرافات، معنويت و اعتقاد به نيروهای ماوراء طبيعی، يا اعتقاد به خدايان اشتباه می‌گيرند. دين هيچ کدام از اين‌ها نيست.

دين نمی‌تواند معادل خرافات فرض شود، زيرا اکثر مردم مايل نيستند باورهای محبوب خود را «خرافات» بنامند. ما هميشه به «حقيقت» اعتقاد داريم. اين فقط ديگران هستند که به خرافات اعتقاد دارند.

به همين شکل، افراد کمی هستند که به نيروهای ماوراء طبيعی باور دارند. شياطين، برای کسانی که به آن‌ها اعتقاد دارند، نيروهايی ماوراء طبيعی نيستند. آن‌ها جزئی از طبيعت هستند، درست مثل کدو تنبل، عقرب و ميکروب. پزشکان نوين عامل بيماری‌ها را ميکروب‌های نامرئی می‌دانند و کشيشان وودو شياطين نامرئی را عامل بيماری‌ها می‌پندارند. هيچ چيز ماوراء طبيعی در اين نيست: شما شيطانی را عصبانی می‌کنيد و او هم وارد بدن شما می‌شود و درد ايجاد می‌کند. چه چيزی طبيعی‌تر از اين می‌تواند وجود داشته باشد؟ فقط آن‌ها که به شياطين اعتقاد ندارند، آن‌ها را جدا از نظم طبيعی چيزها می‌پندارند.


تعريف دين به «اعتقاد به خدا» نيز دارای اشکال است. ما اين‌طور فکر می‌کنيم که يک مسيحی متدين به اين دليل مذهبی است که به خدا اعتقاد دارد، در حالی که کمونيست‌های پرشور مذهبی نيستند، زيرا کمونيسم خدايی ندارد.

اما دين توسط انسان‌ها به وجود آمده است، نه خدايان، و بر اساس کارکرد اجتماعی خود مشخص می‌شود، نه وجود خدايان. دين هر آن چيزی است که به ساختارهای اجتماعی انسانی يک مشروعيت فوق بشری بدهد. دين به هنجارها و ارزش‌های انسانی، با اين استدلال که بازتاب قوانين فوق‌بشری هستند، مشروعيت می‌دهد.

دين ادعا می‌کند که انسان‌ها تابع نظامی از قوانين اخلاقی هستند که خودشان ابداع نکرده‌اند و نمی‌توانند آن‌ها را تغيير دهند. يک يهودیِ معتقد می‌تواند بگويد که اين نظامی از قوانين اخلاقی است که توسط خدا در کتاب مقدس حلول کرده است. يک هندو می‌تواند بگويد که قوانين توسط برهما، ويشو و شيوا خلق شده‌اند و توسط ودا به انسان‌ها وحی شده‌اند. اديان ديگر، از بوديسم و دائوئيسم گرفته تا نازيسم، کمونيسم و ليبراليسم، معتقدند که قوانين فوق بشری قوانينی طبيعی هستند، و محصول اين يا آن خدا نيستند. هر کدام طبعاً به نوع متفاوتی از قوانين طبيعی باور دارد، که توسط پيامبران و فرهيختگان، از بودا و لوازی گرفته تا هيتلر و لنين، کشف شده و ظهور يافته‌اند.

Читать полностью…

Nick Gorguin

آیا حیوانات اصلا توانایی تولید پروتئین دارند؟ چیزی به نام پروتئین حیوانی وجود دارد؟

@daabeh

Читать полностью…
Subscribe to a channel