چکاوک
با صدای داریوش
تصاویر:
دره بهشت/شیروان
پنجشنبه ۲۹ خرداد ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
سرزمین من صبور باش
مثل کوههای ایستادهات
تا همیشه باشکوه و پرغرور باش
گربهی قشنگ من نترس
مویی از سر تو کم نمیشود
جنگ، جنگ مارهای سَمّی است
اندکی اگر چه چرخهی حیات
ناگوار میشود
باز هم بهار میشود
خاک در دهان کرمهای تجزیهطلب
زهر مار میشود
#رحیم_رسولی
/channel/nimaasakk
خستهست ولی دوندگی را بلد است
زخـمیست ولی پرندگی را بلد است
ایـن کـفـتر تـیـرخـورده! ایـران بزرگ
بـا ایـنهمه مرگ! زندگی را بلد است
#حمید_رستمی
#شاهجهان_تنها_نیست
لینک تلگرام:
/channel/shahjahan_ra_daryabim
لینک کارزار:
http://karzar.net/156117
لطفا امضا کنید
لینک اینستاگرام:
https://www.instagram.com/shahjahan_ra_daryabim?igsh=cWZuaWJ2bGs4Yzhw
لطفا دنبال کنید
اگر ايران به جز ويرانسرا نيست
من اين ويرانسرا را دوست دارم
اگر تاريخِ ما افسانهرنگ است
من اين افسانهها را دوست دارم
نوای نای ما گر جانگداز است
من اين نای و نوا را دوست دارم
اگر آب و هوايش دلنشين نيست
من اين آب و هوا را دوست دارم
به شوق خار صحراهای خشکش
من اين فرسودهپا را دوست دارم
من اين دلکش زمين را خواهم از جان
من اين روشنسما را دوست دارم
اگر بر من ز ايراني رود زور
من اين زورآزما را دوست دارم
اگر آلوده دامانيد، اگر پاک!
من ای مردم، شما را دوست دارم!
#حسین_پژمان_بختیاری
/channel/nimaasakk
نوازش باران
با صدای محمد نوری
تصاویر: پارک شهربازی بجنورد
۱۸ خردادماه ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
پشت پگاه پنجره محصور خانهای
خاتون قصههای بلند شبانهای
بیآفتاب میگذرد روزهای سرد
خالیست از تو کوچه، پریزاد خانهای
بر شاخهای که سرکشد از لابهلای برف
تنهاترین پرندهی بیآب و دانهای
مغشوش از خیال تو خواب دریچههاست
گنجشکِ بامدادِ کدامین کرانهای؟
روییده بر لبان تو وحشیترین تمشک
از روزگار گمشده در من نشانهای
روح تو آن پرنده که محفوظ مانده است
از دستبرد کودکیِ من به لانهای
آنسوی درههای سکوتِ صدای آب
در برفپوش بدبده، تیهو_ترانهای
تکرار از تو میشود آواز آبیام
بر آبگیر خاطرهها سنگدانهای
وقتی ستاره بر سرِ پل، تاب میخورد
تشویش ماه در سفر رودخانهای
تصویری از سرشک روان منی، اگر
تا ناکجای دربهدریها روانهای
از دودمان شعلهام اما چه بیتو سرد
در آتشم نشانده هوای زبانهای
هر غنچهای به دیدهی من زخم تازهای
هر شاخهای به شانهی من تازیانهای
ای شعر ای گلوله که در قلب شیونی
این خوشتر از تو بر دل سنگش کمانهای
#شیون_فومنی
/channel/nimaasakk
از وضع زِخودرفتگی یار خرابم
از حیرت آن آینهرخسار خرابم
فریاد که از هستی من گرد برآمد
از شیوهی آن قامت و رفتار خرابم
بلبل رود از دست ز بوی گل و سنبل
از نکهت آن طرّهی طرّار خرابم
باشد خبر از هر رگ جانی مژهاش را
از مستی آن نرگس هشیار خرابم
آن بیخبر از خود، چه خبر باشدش از من؟
از نشئهی آن ساغر سرشار خرابم
هر زخمه که زد بر رگ جان و دلم آمد
از کاوش آن غمزهی خونخوار خرابم
موسی به همین جرعه زِ خود رفت مکن عیب
گر من به تجلّیگه دیدار خرابم
من والهی حُسن تو، تو در حیرت خویشی
از حال تو ای آینهرخسار خرابم
از ملک وجودم اثری عشق تو نگذاشت
چون کشور سلطان ستمکار خرابم
با جلوهی حُسن تو ندارم خبر از خویش
چون بلبل شوریده به گلزار خرابم
زلف تو کند کافر و لعل تو مسلمان
از کشمکش سبحه و زنّار خرابم
دیروز حزین از می وصلش دل و جان سوخت
امروز زِ محرومی دیدار خرابم
#حزین_لاهیجی
/channel/nimaasakk
ما را گلی از روی تو چیدن نگذارند
چیدن چه خیالیست که دیدن نگذارند
صد شربت شیرین ز لبت خستهدلان را
نزدیک لب آرند و چشیدن نگذارند
گفتم شنود مژدهی دشنام تو گوشم
آن نیز شنیدم که شنیدن نگذارند
زلف تو چه امکان کشیدن که رقیبان
سر در قدمت نیز کشیدن نگذارند
بخشای بر آن مرغ که خونش گه بسمل
بر خاک بریزند و تپیدن نگذارند
دل شد ز تو صدپاره و فریاد که این قوم
نعره زدن و جامه دریدن نگذارند
مگریز کمال از سر زلفش که درین دام
مرغی که درافتاد پریدن نگذارند
#کمال_خجندی
/channel/nimaasakk
ای غنچهی خوابیده چو نرگس نگران خیز
کاشانهی ما رفت به تاراج غمان خیز
از نالهی مرغ چمن از بانگ اذان خیز
از گرمی هنگامهی آتشنفسان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز
خورشید که پیرایه به سیمای سحر بست
آویزه به گوش سحر از خون جگر بست
از دشت و جبل قافلهها رخت سفر بست
ای چشم جهانبین به تماشای جهان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز
خاور همه مانند غبار سر راهیست
یک نالهی خاموش و اثرباخته آهیست
هر ذرهی این خاک گرهخورده نگاهیست
از هند و سمرقند و عراق و همدان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز
دریای تو دریاست که آسوده چو صحراست؟
دریای تو دریاست که افزون نشد و کاست؟
بیگانهی آشوب و نهنگ است، چه دریاست؟
از سینه چاکش صفت موج روان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز
این نکته گشایندهی اسرار نهان است
ملک است تن خاکی و دین، روح روان است
تن زنده و جان زنده ز ربط تن و جان است
با خرقه و سجاده و شمشیر و سِنان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز
ناموس ازل را تو امانی تو امینی
دارای جهان را تو یساری تو یمینی
ای بندهی خاکی تو زمانی تو زمینی
صهبای یقین دَرکش و از دیر گمان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز
فریاد ز افرنگ و دلآویزی افرنگ
فریاد ز شیرینی و پرویزی افرنگ
عالم همه ویرانه ز چنگیزی افرنگ
معمار حرم باز به تعمیر جهان خیز
از خواب گران خواب گران خواب گران خیز
از خواب گران خیز
#اقبال_لاهوری
/channel/nimaasakk
شب
به اون چشمات
خواب نرسه
با صدای ابی
تصاویر:
بجنورد/ارتفاعات تیمورتاش
سهشنبه ۶ خرداد ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
به من فکر کن
با صدای داریوش
تصاویر:
بجنورد/دره تیمورتاش به گلی
دوشنبه ۵ خرداد ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
اولین روزهای خرداد است
تخت اردیبهشت بر باد است
زیر هر توت، باز روی زمین
سفرهای چسبناک افتادهست
نغمه سرداده است بُلبلِ مست
گویی از هفت دولت آزاد است
رقص گندم، میانِ گندمزار
خوش به حالش که این قَدَر شاد است!
چشمه هرچند شیشه نیست ولی
آنچه قُل میزند از آن، بادهست
یا بکوبیم یا برافشانیم
کاش ما هم به شوق، پا یا دست!
دادِ هر کَس به گوشهای دادند
گوشِ ما هم به دستِ بیداد است
خانهی روزگار، آبادان!
که از او خانهی من آباد است!
وضعِ ما شکل مبهمی بینِ
بَعدِ فریاد و قبلِ فریاد است
🔹🔸🔹🔸🔹
رنگِ گل تا شکست، دانستم
این جهان سخت، سُستْ بنیاد است
طعمِ شیرینِ این دقایق را
هر که فهمیده است، فرهاد است
شعر و صدا:
#هادی_اسماعیلی
/channel/nimaasakk
ستارهچشم! پریچهره! کهکشانگیسو!
بهشت گمشده در ابر و مه! گل شببو!
شمیم شرقی نیلوفران بودایی!
یگانه قبلهی هفتاد فرقهی هندو!
که خط چشم تو انداخت در دوایر عقل
هزار شاخهی زرین به جنبل و جادو
نگاه! پشت سرت برگ راه ریختهاست
و باد داده به دست درختها جارو
تو جلد شانهی من باش کفتر تکپر
بخند و قند خودم باش دختر اخمو
بخند و گونه به گونه شکوفه کن از سیب
بچرخ و شانه بلرزان به رقص، باغ هلو!
بچرخ با من و آسوده باش! مردم شهر
ندیدهاند برقصد پلنگ با آهو
به آب میزنی و آب چشمه میشورد
که چشمهها همه چشماند و ابرها ابرو
تو قهر میکنی و من به دشت میریزم
منِ غروب، منِ کوه، خانم تیهو!
منی که یکه و تنها، فقط به خاطر تو
همیشه سینه سپردم به دشنه و چاقو
منی که کلهخراب و سیاهمست و کبود
بخاطر تو رسیدم به آخر «کندو»
چقدر بوسهی ناگفته با تو دارم من
نه بوسههای مجازی، قشنگ! رودررو
ببین انار دلم را، دمٍ شکافتن است
بیا که غورهی تاکم شراب شد بانو!
که عاشقانه به وقتش خوشست، خاصه غزل
که صبر میکنی و تلخ میشود لیمو
من و تو را وسط آسمان تصور کن!
به افتخار جناب عقاب و بانو قو...!!
برای دیدن این لحظههای جادویی
چقدر صبر کنم من؟ چقدر صبر؟ بگو!
بگو به آینهها پاسخ مرا بدهند
کجاست کودکی من؟ جوانی من کو؟
#علی_شیبانی
/channel/nimaasakk
#گلستان_سعدی
#باب_نخست
#در_سیرت_پادشاهان
#حکایت_ششم
/channel/nimaasakk
به مغرب سینهمالان قرص خورشید
نهان میگشت پشت کوهساران
فرو میریخت گردی زعفران رنگ
به روی نیزهها و نیزهداران
زِ هر سو بر سواری غلت میخورد
تن سنگین اسبی تیرخورده
به زیر باره مینالید از درد
سوار زخمدار نیممرده
زِ سُمّ اسب میچرخید برخاک
به سان گوی خونآلود، سرها
ز برق تیغ میافتاد در دشت
پیاپی دستها دور از سپرها
میان گردهای تیره چون میغ
زبانهای سنانها برق میزد
لب شمشیرهای زندگیسوز
سران را بوسهها بر فرق میزد
نهان میگشت روی روشن روز
به زیر دامن شب در سیاهی
در آن تاریکشب میگشت پنهان
فروغ خرگه خوارزمشاهی
دل خوارزمشه یک لمحه لرزید
که دید آن آفتاب بخت، خفته
ز دست ترکتازیهای ایام
به آبسکون شهی بی تخت، خفته
اگر یک لحظه امشب دیر جنبد
سپیدهدم جهان در خون نشیند
به آتشهای ترک و خون تازیک
زِ رود سند تا جیحون نشیند
به خوناب شفق در دامن شام
به خون، آلوده ایران کهن دید
درآن دریای خون در قرص خورشید
غروب آفتاب خویشتن دید
به پشت پردهی شب دید پنهان
زنی چون آفتاب عالمافروز
اسیر دست غولان گشته فردا
چو مهر آید برون از پردهِی روز
به چشمش ماده آهویی گذر کرد
اسیر و خسته و افتان و خیزان
پریشانحال آهوبچهای چند
سوی مادر دوان وز وی گریزان
چه اندیشید آندم، کس ندانست
که مژگانش به خون دیده تر شد
چو آتش در سپاه دشمن افتاد
زِ آتش هم کمی سوزندهتر شد
زبان نیزهاش در یاد خوارزم
زبان آتشی در دشمن انداخت
خم تیغش به یاد ابروی دوست
به هر جنبش سری بر دامن انداخت
چو لَختی در سپاه دشمنان ریخت
از آن شمشیر سوزان، آتش تیز
خروش از لشکر انبوه برخاست
که از این آتش سوزنده پرهیز!
در آن باران تیغ و برق پولاد
میان شام رستاخیز میگشت
درآن دریای خون در دشت تاریک
به دنبال سر چنگیز میگشت
بدان شمشیر تیز عافیتسوز
در آن انبوه، کار مرگ میکرد
ولی چندانکه برگ از شاخه میریخت
دو چندان میشکفت و برگ میکرد
سرانجام آن دو بازوی هنرمند
ز کشتن خسته شد وز کار واماند
چو آگه شد که دشمن خیمهاش جُست
پشیمان شد که لَختی ناروا ماند
عنانِ بادپای خسته پیچید
چو برق و باد، زی خرگاه آمد
دوید از خیمه خورشیدی به صحرا
که گفتندش سواران: شاه آمد
میان موج میرقصید در آب
به رقص مرگ، اخترهای انبوه
به رود سند میغلتید بر هم
زِ امواج گران، کوه از پی کوه
خروشان، ژرف، بیپهنا، کفآلود
دل شب میدرید و پیش میرفت
از این سد روان ، در دیدهی شاه
زِ هر موجی هزاران نیش میرفت
نهاده دست بر گیسوی آن سرو
بر آن دریای غم ، نظّاره میکرد
بدو میگفت: اگر زنجیر بودی
تو را شمشیرم امشب پاره میکرد
گرت سنگیندلی ای نرمدل آب!
رسید آنجا که بر من راه بندی
بترس آخر زِ نفرینهای ایام
که ره بر این زن چون ماه بندی!
زِ رخسارش فرومیریخت اشکی
بنای زندگی بر آب میدید
در آن سیمابگون امواج لرزان
خیال تازهای در خواب میدید
اگر امشب زنان و کودکان را
زِ بیم نام بد در آب ریزم
چو فردا جنگ بر کامم نگردید
توانم کز ره دریا گریزم
به یاری خواهم از آن سوی دریا
سوارانی زرهپوش و کمانگیر
دمار از جان این غولان کشم سخت
بسوزم خانمانهاشان به شمشیر
شبی آمد که میباید فدا کرد
به راه مملکت فرزند و زن را
به پیش دشمنان اِستاد و جنگید
رهاند از بند اهریمن وطن را
درین اندیشهها میسوخت چون شمع
که گردآلود پیدا شد سواری
به پیش پادشه افتاد بر خاک
شهنشه گفت: آمد؟ گفت: آری
پس آنگه کودکان را یکبهیک خواست
نگاهی خشمآگین در هوا کرد
به آب دیده اول دادشان غسل
سپس در دامن دریا رها کرد
بگیر ای موج سنگین کفآلود!
زِ هم وا کن دهان خشم، وا کن!
بخور ای اژدهای زندگی خوار
دوا کن درد بیدرمان، دوا کن!
زنان چون کودکان در آب دیدند
چو موی خویشتن در تاب رفتند
وزان درد گران ، بی گفتهی شاه
چو ماهی، در دهان آب رفتند
شهنشه لمحهای بر آبها دید
شکنج گیسوان تابداده
چه کرد از آن سپس، تاریخ داند
به دنبال گل بر آب داده!
شبی را تا شبی با لشکری خرد
ز تنها سر ، ز سرها خود افکند
چو لشکر گِرد بر گِردش گرفتند
چو کشتی بادپا در رود افکند!
چو بگذشت از پس آن جنگ دشوار
از آن دریای بی پایاب ، آسان
به فرزندان و یاران گفت چنگیز
که گر فرزند باید ، باید اینسان!
بلی، آنان که از این پیش بودند
چنین بستند راه ترک و تازی
از آن این داستان گفتم که امروز
بدانی قدر و بر هیچش نبازی
به پاس هر وجب خاکی ازین مُلک
چه بسیار است، آن سرها که رفته!
ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک
خدا داند چه افسرها که رفته
#مهدی_حمیدیشیرازی
/channel/nimaasakk
پسرم وقت ما دوتا تنگ است
مرگ میآید و دلش سنگ است
هر طرف میروم فقط جنگ است
این خداحافظیِ من با توست
شاید این شعر آخرم باشد
مرگ، شاید برادرم باشد
فاجعه اسم دیگرم باشد
غصههایم از آسمان تا توست
درد، انگار در سرشتم بود
ریشه کرده به خشتخشتم بود
یک گلوله که سرنوشتم بود
آخر قصه سهم من یا توست
خانهای داشتیم و ویران شد
هر دریغی که گفتهاند آن شد
تا کنام پلنگ و شیران شد
پرچمش روی دوشِ تنها توست
خاک ما ریشهی سیاوشهاست
مرز ما حد تیر آرشهاست
بر دماوند روشن آتشهاست
اسم رمز نبردِ فردا، "تو"ست
ٌکاش دنیای بهتری بود و
خندهات یاد دختری بود و
بر شب شانهات سری بود و
بگذریم، آن که مرده آن جا، توست؟
هر طرف خون و بمب و آژیر است
تا بمانی برای من، دیر است
رفتهای! شب چقدر دلگیر است
مادرت خسته و دلش پیر است
از خدایش، هم از خودش سیر است
با زمین و زمانه درگیر است
آخ فرزندم این چه تقدیر است
مرگ از آسمان سرازیر است
مرگ از آسمان سرازیر است
مرگ....
#مریم_حسینزاده
/channel/nimaasakk
یوسف زیبا
با صدای حسامالدین سراج
تصاویر:
بجنورد/ارتفاعات تیمورتاش
شنبه ۲۴ خردادماه ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
حريق خزان بود
همه برگها آتش سرخ
همه شاخهها شعلهی زرد
درختان همه دود پيچان
به تاراج باد
و برگی كه
میسوخت
میريخت
میمرد
و جامی سزاوار چندين هزار آفرين
كه بر سنگ میخورد
من از جنگل شعلهها میگذشتم
غبار غروب
به روی درختان فرو مینشست
و باد غريب
عبوس از برِ شاخهها میگذشت
و سر در پی برگها میگذاشت
فضا را صدای غمآلود برگی كه فرياد میزد
و برگی كه دشنام میداد
و برگی كه پيغام گنگی به لب داشت
لبريز میكرد
و در چشم برگی كه
خاموش...
خاموش...
میسوخت
نگاهی كه نفرين به پاييز میكرد
حريق خزان بود!
من از جنگل شعلهها میگذشتم
همه هستیام جنگلی شعلهور بود
كه توفان بیرحم اندوه
به هر سو كه میخواست
میتاخت
میكوفت
میزد
به تاراج میبرد
و جانی كه چون برگ
میسوخت
میريخت
میمرد
و جامی سزاوار نفرين كه بر سنگ میخورد
شب از جنگل شعلهها میگذشت
حريق خزان بود و تاراج باد
من آهسته در دود شب رو نهفتم
و در گوش برگی كه خاموش میسوخت گفتم
مسوز اين چنين گرم، در خود مسوز
مپيچ اين چنين تلخ، بر خود مپيچ
كه گر دست بيداد تقدير كور
تو را میدواند به دنبال باد
مرا میدواند به دنبال هيچ
#فریدون_مشیری
/channel/nimaasakk
سفر تو را به سلامت، مرا به من بسپار
مرا به لحظهی بدرود خویشتن بسپار
غرور شعر مرا پیش پای آتش ریز
به داغگاه دلم حسرت سخن بسپار
مرا که دورترین شاخهام بهاران را
به خاک فاجعه، عریان و بیکفن بسپار
سرود تلخ مرا ای صلابت تاریخ!
به ذهن نارس این عصر دلشکن بسپار
شبانه کوچ کن از سرزمین لالایی
مرا به خوابگه سرد یاسمن بسپار
چو عطر پونه به دامان آسمان آویز
مرا به غربت پهناور دَمَن بسپار
دل مرا که پر از نوحهی پریشانیست
به قمریان جدامانده از چمن بسپار
به کوچههای تهیمانده از ستارهام، هر شام
دوباره مست و غزلخوان و گامزن بسپار
زِ خط خاطره ام بگذر ای طلاییرنگ
سفر تو را به سلامت، مرا به من بسپار
#شیون_فومنی
/channel/nimaasakk
در قید غمم، خاطر آزاد کجایی؟
تنگ است دلم، قوّت فریاد کجایی؟
دیریست که دارم سر راه نگهی را
صیدی سر تیر آمده، صیّاد کجایی؟
بیرون وجود، امن و امان عجبی بود
هستی رهِ ما زد، عدمآباد کجایی؟
کو همنفسی، تا نفسی شاد برآرم؟
مجنون! تو کجا رفتی و فرهاد! کجایی؟
دیریست که رفتیّ و ندارم خبر از تو
بازآ، دل آواره، خوشت باد، کجایی؟
ای ناوک تأثیر که کردی سفر از دل
میخواست تو را ناله به امداد کجایی؟
با آنکه نیاوردی، یک بار ز ما یاد
ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟
رسوای جهان میکنَدَم، هند جگرخوار
غم پردهدر افتاده، دل شاد، کجایی؟
می خواستی آزرده ببینی دل ما را
اکنون که غمت دادِ ستم داد، کجایی؟
همدوشی آن سروقد، اندیشهٔ دوریست
شرمی بکن، ای جلوهی شمشاد کجایی؟
در عشق به یک جلوه، حزین! کار تمام است
من برق به خرمن زدم، ای باد کجایی؟
#حزین_لاهیجی
/channel/nimaasakk
رنگ انار
با صدای محمد فتحی
تصاویر:
بجنورد/دره تیمورتاش
چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
در نیزار قدم میزنم
روز رفتهرفته کوتاه میشود
احساس میکنم که فرصت کم است
در نیزار قدم میزنم
احساس میکنم که این خراشهای کوچک
زیباترم میکند
قدم میزنم
و شعری را زمزمه میکنم
که هیچوقت نخواندهام
با هیچکس
از تو چیزی نمیگویم
باد بیسبب نیها را
به ناله وامیدارد.
#ثنا_نصاری
/channel/nimaasakk
باران
با صدای حمید علینیا
تصاویر:
پارک ملی سالوک
پنجشنبه ۸ خردادماه ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
تنها به من بیندیش
من در رویای تو
شعر خواهم گفت
شعری درباره
چشمهایت
و دلتنگی...
#جبران_خليل_جبران
/channel/nimaasakk
قاصدک
با صدای محمدرضا شجریان
تصاویر:
بجنورد/ارتفاعات تیمورتاش
جمعه، دوم خردادماه ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
بارون
با صدای محمدرضا شجریان
تصاویر:
بجنورد/ دره مملجه به قُرّهنوده
پنجشنبه، اول خرداد ۱۴۰۴
/channel/nimaasakk
🔷بر بلندای بینالود
✍ قاسم فرخی
کنار دامن پامير دستی سايه کن
بر چشم
به دستش قرصهی خورشيد بينالود
خواهی ديد
کوهنوردی نه به صورت تخصصی که به عنوان ورزشی عمومی از علاقهمندیهای همیشگی من بوده است. یکی از گروههایی که افتخار همنوردی با آنها را در چند صعود خاطرهانگیز خارج استان همچون دماوند، علم کوه، شاهدژ و چند قله درون استانی مانند پتلهگاه و آقکمر و ... داشتهام گروه کوهنوردی شبکه بهداشت و درمان شیروان به لیدری استاد ولی محمدیان است که از طریق پسرخاله خوبم سیدمحمود جلالی با آنها آشنا شدم.
در روزهای پایانی اردیبهشت ۱۴۰۴ فرصتی دست داد تا در کنار این عزیزان صعودی دیگر را تجربه کنم.
جمع کوچک همنوردان شیروانی ظهر پنجشنبه ۲۵-اُم اردیبهشت، روزی که به حماسهسرای بزرگ توس، حکیم فردوسی تعلق دارد از شیروان حرکت کرده و من در قوچان به آنها پیوستم.
دوتن از همنوردان هم در چناران به ما ملحق شدند و گروه کوچک ۸ نفره ما با دو اتومبیل مزدا، از مسیر جمعاب، آبقد به روستای فریزی رسیدند و از آنجا با طی یک مسیر خاکی پرپیچ و خم کوهستانی پس از پیمودن مسیری ۱۲ کیلومتری به رودخانهای در کف یک دره رسیدیم که از دامنههای بینالود سرچشمه میگرفت و اطراف آن خانهباغهایی شخصی وجود داشت که فروشنده محصولاتی چون عسل، سرکه سیب و کشک گوسفندی بودند.
کنار رودخانه اتراق کرده شام مفصلی تدارک دیدیم. پس از صرف شام استراحت کوتاهی کرده و راس ساعت ۸:۳۰ صعود به بینالود را آغاز کردیم.
حدود یک ساعت و نیم در یک مسیر خاکی در حاشیه رودخانه در درهای پردرخت به سمت کوهپایه حرکت کردیم.
آوای جانبخش رود در سکوت شبانگاهان موسیقی دلنشینی بود که در پیچ و خم آن دره پردرخت فضا را آکنده بود.
حدود ساعت ده شب در قسمتی از این دره به سمت راست پیچیدیم و از یک یال بالا رفتیم. این قسمت از مسیر شیب بیشتری داشت و سرعت صعودمان را کندتر میکرد. همنوردان در یک شب زیبای بهاری در هوایی خنک زیر نور مهتاب دامنه را به سمت قله درمینوردیدند و پیش میرفتند. حدود نیمهشب سرعت باد بیشتر شد و باران گرفت. خوشبختانه گروه در ارتفاع حدودا ۲۸۰۰ متری و نزدیک جانپناه بود. ادامه صعود در آن شرایط جوی نه مقدور بود و نه عاقلانه، به همین خاطر به جانپناه رفته و تا ساعت ۴ بامداد در آن استراحت کردیم.
سحرگاه شرایط هوا بهتر شده بود. هوا کاملا ابری و کمی خنک بود که گروه صعود را از سر گرفت. چیزی از شروع حرکت نگذشته بود که دوباره باران گرفت ولی مشخص بود پایدار نخواهد بود.
گویی آسمان تصمیم داشت چتری بر سر همنوردان کشیده و مسیرشان را اب و جارو کند. خیلی زود باران قطع شد و گروه در هوایی بسیار مطبوع و خنک در حالی که شاهد اولین طلیعه خورشید از پشتکوهها بود تندترین شیب مسیر را که طولانی نبود طی کرد و در ادامه با دور زدن یک قله و صعود از درهای پشت آن، به دامنهای رسید که از آن برای اولین بار از شروع حرکت قله بینالود در فاصلهای نزدیک با وقار و اقتدار در دیدرس قرار داشت. همنوردانی که خاطره زیبایی از صعود در هوایی دلانگیز را تجربه کرده و در این صعود شبانه نورپاشی شبانگاهی مهتاب و طلوع باشکوه سحرگاهی خورشید را تماشا کرده بودند آرام و پُرامید میرفتند تا بر بام بینالود قرار بگیرند. من به عنوان فیلمبردار و عکاسی آماتور که وظیفه ثبت این لحظات پرهیجان را داشت زودتر از گروه بر ستیغ بینالود قرار گرفته، فیلم کوتاهی از لحظات فتح قله توسط همراهان گرفتم.
به ساعت نگاه کردم ۵:۳۰ دقیقه بامداد بود. هرگز تصور نمیکردیم روزی آن هنگام از صبح بر ستیغ بینالود باشیم!
بینالود با ارتفاعی حدود ۳۲۱۱ متر از سطح دریا، قلهی چندان مرتفعی نیست ولی صعود شبانه در فضایی شاعرانه و رمانتیک حس و حال بینظیری بود که کمتر تجربه کرده بودیم.
بر بلندای بینالود که از همه سو به اطراف اِشراف داشت و زمین و آسمان غرق در طراوت و زیبایی بود همهچیز انگار جان گرفته بود. گیاهان، گلها، حتی سنگها با آدمی سخن میگفتند. از آن بالا دقایقی غرق در این زیباییها بودیم. آنگاه در حالی که همگی لبخندی از رضایت بر لبانمان شکفته بود مسیر رفته را سرخوشانه بازگشتیم و حدود ساعت ده صبح به محل اتراق دیروزمان رسیدیم.
رانندهها زحمت کشیده بودند و بساط چای آتشی را فراهم کرده بودند.
نوشیدن چای کنار آن رودخانهی خروشان در آن دره پردرخت و رویایی بعد از یک صعود سنگین لذتی فراموشنشدنی داشت.
اینک گروه آمادهی بازگشت بود.
تردیدی ندارم که حس خوب این صعود تا مدتها همراهمان خواهد ماند.
به رودخانه نگریستم و بیت دیگری از علیمحمد مودب را با خود زمزمه کردم:
شبی آيينهی خود را به عزم شستوشو بشکن
در آن جوبار روشن، چهرهی موعود خواهی ديد!
/channel/nimaasakk