212
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ." 📖📙 🌐با شاعران و نویسندگان ☆شعر سپید / آزاد / پیشرو ☆شعر ایران ☆شعر جهان
📚
باران بر داشبُرد
باران. باریدن بر همه چیز، بر همه کس، بر گورهای مُردگان ناشناس، بر سقفهای خانه های رازآلود، و بر تنِ چترهایی که زیرشان عاشقانی ماوا گرفته اند که فراموش خواهند شد، و این قصّه ی عشق و دلدادگی را فراموش خواهند کرد.
📗ترانه ی باران و دلدادگی
✍ #وحید_شعبانی
🌐با شاعران و نویسندگان
@Noble_poetry
منتشر شد___شماره ۳
فصلنامه الکترونیکی #شب_لیز
■سخن مدیر مسئول:سجاد سعیدنژاد
■سخن سردبیر: نرگسِ دوست
■سخنهیئتتحریریه:فریبا حمزهای
ــــــ
ما هیچــــــــما نگاه
علی حاتم
بدون شرح
ـــــــ
■زمستان است
ـــمهدی اخوان ثالث
■ بخش شعر ویژه و گفتگو: ـــمحبوبه ابراهیمی
ــــــ
■ با شاعران معاصر و امروز
دبیر بخش شعر رُزا جمالی
ـــــ
محمد مختاری
مسعود احمدی
منصور خورشیدی
هرمز علی پور
علیرضا راهب
کوروش همهخانی
داریوش معمار
اسماعیل یوردشاهیان
یداله شهرجو
طیبه شنبهزاده
موسی زنگنه
افسانه رئیسی
افسانه نجومی
مهرآوه نامآور
ــــــــــــــــــ
بخشِ دوم با شاعران امروز ــــــــــــ
آرزو پناهی
فرناز جعفرزادگان
فاطمه احمدزادگان
سامان سایبانی
آیدا مجیدآبادی
ــــــ
■ دبیر بخش ترجمه: رُزا جمالی
شعر ــــــــــــــــــــمترجم
■بوریس ویانــآسیه حیدری
■نزار سرطاویــسمانه سرفرازیان
■هیلدا دولیتلــرُزا جمالی
■دبیر بخش نقد و معرفی کتاب: احسان نعمتاللهی
(بخشِ معرفی و نقد کتابِ شعر)
■فعلا بدونِ نام
فرزاد کریمی ــاحسان نعمتاللهی
■هزار باده هزار باد در هزارههای شب تو بر تو
محمدرضااصلانیــمحبوبه موسوی
■شرجیِ سرد
افسانه نجومی ـــ یداله شهرجو
■به گلهای پشت دیوار
اسماعیلعلی پورـــ فیض شریفی
■ دبیر بخش گفتگو: بابک رضایی
ـــ گفتگو با علی قنبری
■ دبیر بخش فلسفه و مقاله: ــسجاد سعیدنژاد
ـــمجتبا حدیدی
ــعلی کاکاوند
■بخش کتابخانه:
ــــای درخت تو شاهدِ باد باش ــــ خوانش و گزینش اشعار نرگس دوست به انتخاب پرویز حسینی
ــیاسمن در باد ـاسماعیل یوردشاهیان
_مکاشفه__ سمیهجلالی
ـــ با عاطفههای قرن مفرغ
فرزاد کریمی
🌐با شاعران و نویسندگان
☆شعر سپید / آزاد / پیشرو
☆شعر ایران
☆شعر جهان
🍃
@Noble_poetry
و آویشن
حرمت چشمان تو بود
- نبود ؟!
🍃
@Noble_poetry
📚
...در کوچه باد میآید
این ابتدای ویرانیست
آن روز هم که دستهای تو
ویران شدند
باد میآمد.
#فروغ_فرخزاد
🌐با شاعران و نویسندگان
☆شعر سپید / آزاد / پیشرو
☆شعر ایران
☆شعر جهان
@Noble_poetry
📚
از پنجره به پیاده رو که مملو از جمعیت بود نگاه کرد. گفت: می بینی؟ لباسهایی هستند که راه می روند، دروغ می گویند، عاشق می شوند، می میرند. کمتر لباسی آن بیرون هست که درونش انسان وجود داشته باشد.
به راستی که این دنیا یک رختکن بزرگ است.
#رومن_گاری
🌐با شاعران و نویسندگان
☆شعر سپید / آزاد / پیشرو
☆شعر ایران
☆شعر جهان
@Noble_poetry
📚
کبریت
شاخه ای از درخت
که شعله از آفتاب می کشید
آفتاب
تمام سایه ها را می درید
کج شد شکست
سایه مردی کنار درخت
که با سیگارش مچاله شد
کبریت
آغاز روشنایی شمع های خاموش بود
بر زادروز دخترکی
که پنجه به آفتاب می کشید
این ابر تیره
که زیر آفتاب سر می کشد
چه می خواهد
اینجا برای تن های گداخته از خشم
نجاتی نیست.
#مهدی_رضازاده
🌐با شاعران و نویسندگان
☆شعر سپید / آزاد / پیشرو
☆شعر ایران
☆شعر جهان
@Noble_poetry
📚
شیرینترینِ دختران را
به خدمت تو میگمارم
چهل تن چهل تن
در قصری از کلمات
که مردانی خوبرو از جنس هوا و خیال
از جنس هوا و خیال بالا بردهاَند دیوارهایش را
وَ در مجالس رقصهای بی وزن
بر سطح شرابهای پیاله پیاله
با تو هی پیمانهای ناشکستنی میبندم و هی میبندم دل به آرامش لبهات
هر شب
وقتی میرقصی و مست میشوند پاهات
وَ هندوانهها و گیلاسها و کلمات تابستانی طعم تو را برمیدارند
رنگ تو را برمیدارند
شراب تو را برمیدارند میبویند و تلو تلو تلو تا بامداد.
صبحها از کنگره
جهانم را تماشا میکنم
جهانم را به تماشا میگذارم
جهانم را فرا میگیرد تماشای تو:
یک طرف دریای تا افق: تو
یک طرف صحرای تا آنسوترها: تو
یک طرف قلهای سینه ستبر: من
یک طرف من: تو
وَ جهات فرعی
جنگل و شهر و بندر و حرکت
وَ حرکت: تو...
ادامهی این شعر خستهاَم میکند تو همین جا بمان و به هر جهت که مایلی من میروم دوباره به قرن بیست و یکم میلادی و غطهور میشوم دوباره در دردهای موسمی و دردهای دامنگیر که دامن هوا و خیال و انسان را گرفتهاَند و هوا آلوده است و برای تو مناسب نیست.
#مهدی_شادمانی_روشن
🍃📗
@Noble_poetry
📚
امروز بوسههای تو یادم آمد
در این زمین زیبای بیگانه
و کاکل کوتاه موهایت
کوتاه؟ یا بلند؟
یا فرق بازشده از وسط؟
و دستهایت
و شانههایت
و آن مورب نورانی از چشمهایت
چیزی میان مشکی و عسل و خرمایی
بی جنس؟
انگار با تمامی جنسیتها
اینها تمام حافظه من نیست
تنها اشارهای از فاصلههاست
مجموعهی فاصلهها یادهای توست
آیا تو یک نفری؟
یا مجموعه نفراتی؟
یا ترکیبی از اشارههای سراسر تصادفی!
از چهرههای عزیزی هستی که میشناختهام؟
آیا تو کودکی من هستی؟
یا پیریام؟
من اگر زن بودم
آیا تو میشدم ؟
امروز
از تخت سینهام، دستی، دریچهی مخفی را آهسته باز کرد
در من، تو را بیدار کردند.
- ای کاش در من همیشه تو را بیدار میکردند.
#رضا_براهنی
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖📙
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
انسانها، بهویژه از این فکر که کسی به آنها نیاز دارد، تعادل خود را از دست میدهند، گستاخی و تکبر نتیجه ناگزیر این رفتار است.
#آرتور_شوپنهاور
@sarzamin_sher_nab
📚
آوازی
که هیچ گاه نخواهم خواند،
بر لبم به خواب رفته.
آوازی
که هیچ گاه نخواهم خواند.
میان پیچک ها بود
کرمکی شبتاب،
و نیش می زد ماه
با شعاعی بر آب.
و دیدم، آن گاه، به خواب
آوازی
که هیچ گاه نخواهم خواند.
آوازی سرشار از لب
و کرانهای دوردست.
آواز ساعات دراز
که در سایه، دادهام از دست.
آواز ستارهی زنده
بر روز جاودان.
#گارسیا_لورکا
#بیژن_الهی
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖📙
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
و آنکه ریتا را میشناسد
خم میشود
و برای خدایی که در آن چشمان عسلی است
نماز میگزارد
و من ریتا را بوسیدم
آنگاه که کوچک بود
و به یاد میآورم که چهسان به من درآویخت
و بازویم را زیباترین بافهی گیسو فروپوشاند
و من ریتا را به یاد میآورم
همانسان که گنجشکی برکهی خود را
آه ریتا
میان ما یک میلیون گنجشک و تصویر است
و وعدههای فراوانی
که تفنگی به رویشان آتش گشود
نام ریتا در دهانم عید بود
تن ریتا عروسی بود در خونم
و من در راه ریتا دو سال گم گشتم
و او دو سال بر دستم خفت
و بر زیباترین پیمانه پیمان بستیم ، و آتش گرفتیم
در شراب لبها
و دو بار زاده شدیم
آه ریتا
چه چیز چشمم را از چشمانت برگرداند
جز دو خواب کوتاه و ابرهایی عسلی
پیش از این تفنگ
بود آنچه بود
ای سکوت شامگاه
ماه من در آن بامداد دور هجرت گزید
در چشمان عسلی
و شهر
همه آوازخوانان را و ریتا را رُفت
میان ریتا و چشمانم تفنگیست
#محمود_درویش
#ترجمه_موسی_بیدج
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖📙
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
مارش ها
به لرزه درآورید میدانها را در غوغای گامهایتان
پرخروش تر، ای صف پرغرور همرزمان
می شوییم به موج دومین سیل تاریخ
تمام شهرهای جهان را
روزها چون گاومیشی ملول
گاری سالها تنبل و کند
خدای ما سرعت است
قلبمان طبل نبرد
آنجاست بهشت زرین ما؟
نیش گلوله بر تن ما اثر کند آیا؟
سرودمان، سلاح
ندای طنین افکن مان، طلا.
علف زارها، زمین را به سبزینه تان فرش کنید
تا روزها بشکفند
رنگین کمان، افسار بزن
بر توسن یال افشان سالها
بنگرید به آسمان تیره ستاره ها
برای بافتن ترانه هایمان به آن نیازی نداریم
هی دب اکبر! التماس کن
اگر می خواهی پس از فتح بهشت، زنده بمانی
بنوشید و شادی کنید! سرود بخوانید.
چشمه هاست که در سیاهرگ هایمان می جوشد.
قلبمان طبل نبرد
سینه مان سنج مسین
#ولادیمیر_مایاکوفسکی
☆این شعر در بحبوحه ی انقلاب سوسیالیستی اکتبر سروده شده است.
🍃
@sarzamin_sher_nab
📚
مرا کشتند
در پوستِ آن پرندهی سیاه
با آوازِ سردِ ماه
چاقوی
سربهزیر
بنفشِ بنفش آمد
تا گلویِ برهنهی زن!
🖌 #نرگس_دوست
🍃
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
شاعر راستین با این سخن که "شعر احساس دل است" کاری ندارد. دل، خیلی کوچک است. دل، فقط قسمتی از وجود آدمی است و هرگز تمامیت انسان را ندارد. این فکر کهنه و مطرود است که همه چیز را فقط به قلب مربوط بکنیم و همه چیز را حاکی از هیجانهای قلب بدانیم. شعر غریزه است و احساس و نیز اندیشه هم خون است و هم تخیل. احساس دل سطحی است و مربوط است به شخصی رمانتیک و احساساتی که همیشه گریان است و تنبل ،و هرگز نمی خواهد دست به کشف خویش در این جهان پهناور بزند. شاعر راستین دارای خون متفکر است ، او با این خون ذره ها را می یابد و می شکافد و به شکلی دیگر آنها را یکی می گرداند و به همین دلیل، شعر از نظر شاعر، والاتر و ارجمند تر از اشیاء طبیعت است. امتیاز شعر بر طبیعت این است که اگر طبیعت چیزی است قابل لمس، واقعی و غیر مجرد، شعر چیزی است که گوئی هم قابل لمس است و هم غیر قابل لمس ، هم واقعی است و هم غیر واقعی، هم مجرد است و هم غیر مجرد.
📙 #طلا_در_مس
✍ #رضا_براهنی
🍃
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
اگر باید زخمی داشته باشم
که نوازشم کنی
بگو تا تمام دلم را
شرحه شرحه کنم
زخمها زیبایند
و زیباتر آنکه
تیغ را هم تو فرود آورده باشی
تیغت سِحر است و
نوازشت معجزه
و لبخندت
تنظیفی از فوارهی نور
و تیمار داریات
کرشمهای میان زخم و مرهم
عشق و زخم
از یک تبارند
اگر خویشاوندیم یا نه
من سراپا همه زخمم
تو سراپا
همه انگشت نوازش باش.
#حسین_منزوی
🍃🌾
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
- فصلنامه الکترونیکی
-《شب لیز》
- شماره سه
🌐با شاعران و نویسندگان
☆شعر سپید / آزاد / پیشرو
☆شعر ایران
☆شعر جهان
🍃
@Noble_poetry
فیلمی از شعرخوانی "مهدی اخوان ثالث"
دکلمه کامل شعر معروف «چاووشی» از کتاب زمستان به همراه توضیحات اخوان
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر كجا آیا همین رنگ است؟
@irCDS
📚
🦅 The Eagle
💥 Alfred Lord Tennyson
He clasps the crag with crooked hands;
Close to the sun in lonely lands,
Ringed with the azure world, he stands.
The wrinkled sea beneath him crawls;
He watches from his mountain walls,
And like a thunderbolt he falls.
#عقاب
#آلفرد_لرد_تنیسون
با پنجههایش صخره را محکم میگیرد؛
نزدیک به آفتاب در سرزمینهای دورافتاده،
حلقه شده به جهان لاجوردی میایستد.
دریای مواج از فرودستش میگذرد؛
او از فراز دیوارهای کوهستانش مینگرد،
و مانند آذرخشی فرود میآید.
#ترجمه_حسن_محمدیان
از #شعر_زیستار
@sherzistar
🌐با شاعران و نویسندگان
☆شعر سپید / آزاد / پیشرو
☆شعر ایران
☆شعر جهان
@Noble_poetry
📚
درست که من متمایل به خواب بودم
پلکهای پریدهات به تورقِ خیس
درست که دستهای تو از ویرایش من در حاشیهی کوچه برنگشتند به متن
درست که من در تپیدن گنجشکهای سینهات
دستی به جیب کردم و چشمها را چکاندم از پلک
اما تو بیاورم به خود
از سمتی که افتادهام به جنونِ ادواری
که دهان به رویِ تو کِی باز کرده بودم کمتر از گُل؟
که درخت به سینهی سنگ نشاندن شیوع بهار نبود در دامنهی ژرف
من که بلند شدم بگیرمت از شکافِ حروف به عروض شعر
بلند به قامت موج از گیسویِ زَنَم که تاب بیاورمت
در طنابِ محکمِ خرمایی که افتاده بود از برهنهی شانهام به پنجهی دست و آفتاب
بلند در اُفتانوخیزانِ سری سُریده بر سنگ که پر بود از عریانیِ شک
بر تختهپارههای اتاقی که از میانهی تنهایی
نرم افتاده بود به پهلوی پرت
که پا بزنم به چارچوب بخت و دست بیفشانم به ارتفاعِ عیش
من سر از خاک برآورده بودم
به تردی استخوانی که میشکست در تراکم اندوه
و دهانی که هنوز بوی شیر را به شعر ترجیح میداد
همهچیز در تعاقب تو پیش میرفت
پیش از آب وُ پیش از خواب
من روحی بودم که نمیدانست گلوله از کدام رنج به تیر مینشیند_ به استخوان تازهی زنی در پیچش شب از ساقهای روشن.
من درخت بودم در زیر وُ بمِ راه
بهار از تن درآوردم رو به افول فصلها
حالا افتادهام به سراشیبی خود "از هدر به باد"
از هدر به آب
از هدر به عمر گرامی
من رفته بودم از آبی دریا پیاله پر کنم به سقِ سینه
برهوت شد و دیگر کسی نخواند:
"به صحرا شدم عشق باریده بود" *
دیگر کسی سر به سنگ نگذاشت در بعید زندگی
ای هراسِ بلوغِ دیوانه در خیابانهای خلوت
بالا آمده از طغیان رودخانهای به بستر عاریه
شب از بریدگیِ کمر در ماهِ نصفهنیمهی آذر
شب از گردن برف صعود کرد وُ
روز از لاشهی لجوج در تمرکز حواس
حالا چگونه از منی که پریزدهام و پهلو به چپ داده
از وراجیِ کلمات در سرم میخواهی
خوابهای راست ببینی؟
بیا وُ ببینم در تاویلهای شرقی ورمکرده
در نیمهشبی که نمیدانم
از هیجانِ ماه به چاه افتاده بودم که سرم برای هیچ خدایی درد نمیکرد
یا از دهانی که چرب بود و چکیده بر اعصاب سالهای مخدوش که "منم اینک دوست تو
- یار و شفیقی که نداشتهای هرگز؟
داشتهای؟"
وَ در مکیدنِ خونِ گرم
دست در مکاشفهی تپههای باستانی ببَرد
در پرتگاهی که دهان باز کند زخم وُ بند نیاید خون کلمه
به صداقت چاقو اعتراف کنم بر ستبری سینه که ندانستید
هیچکدامتان ندانستید
ما از جهیدن خونِ گرم به گردن خود افتادیم
به بندهای برجستهای که پیشتر گلویمان را خِفت کرده بود
که بیاد نیامدیم هرگز
#پریسا_کیانی
* عطار
🌐با شاعران و نویسندگان
☆شعر سپید / آزاد / پیشرو
☆شعر ایران
☆شعر جهان
@Noble_poetry
📚
باید می رفتم
تا پوست انداختن هر چیز
تا پاره های شهوت آلود هرشی
تا گریستن باد
بر جوانی گندم زار
تا آسیب پذیرترین حالتِ هرچیز
این صدای حزینِ خزیدن است
عبور ِکشیده ی پا !
و فرو کاستنِ آوای برگ بر آب!
این پایان صمیمیت سنگ است
وشروعِ همپاشیدگی اشیاء
باید می رفتم
تا سنِ قانونی هر چیز
تا توقیف غیرقانونی هر شی
تا ارگاسمِ با مرگ
تا درخت که در جای خود
آن همه دیگری بود!
تا دار که در جای خود
آن همه دیگری شد!
تا این راز
که منِ عقیم را
تنها غم ؛
بارور می کند
که شقایق های آبیِ دشت های کبود
دخترانِ من اند
-لاله های واژگون
دختران من اند
و شاه بلوطِ دامنه های سوخته
تنها پسرم !
تا نگاهی
که عادت نمی کند به خون
از بلوغ
این غم است که
صدایش بَم می شود
و وَرم می کند در سینه ها
غم است که
بلند می شود و اسپرم هایش را
به هم خوابگی با درخت می برد!
تا پیکری که محل اقامت غم بود
رسیده ام
تا وجود سبز هر چیز
تا لبان ممنوع دختران ریف*
تا خودم که میان صخره ها
کلوخی کوچک ام
و خدایان
در سَرم سنگ ریزه اند !
بامرگ
نسبت قلب ها بهم نمی ریزد
که در خون؛
چیزی ست که راه نمی افتد
در ماه ؛
چیزی که کامل نمی شود
در سقوط ؛
چیزی ست که نمی افتد
چنانچه در اشیاء چیزی که نمی شیئد
و در جنایت؛
چیزهایی که اعتراف نمی شود!
من مانده ام تا
به آغوش کشیدن اشیاء
تا تشریحِ عبور
که هر عابری ؛ معبری ست
تا شیوعِ شیهه؛ از پوزبندِ کلمه ای
که انسان جمله ای ست ناتمام!
تا احیایِ قلبی که روشن نمی شود دیگر
تا شکستنِ اشیاء
که هر شکسته ای، چند تکه نیست!
اکنون سخن؛
زخم وخیمی ست بر گوشه ی لب !
که از هرکجا افتاده ایم؛
بر نخاسته ایم!
این رویای پیش از آمدن است
که بیخبر می خندد.
#الهام_بسویط
* ریف: مرغزار - زمین با کشت و علف
🍃📗
@Noble_poetry
📚
روز نخست که خداوند انسان را آفرید. جرثومه ی بیماری ها را هم با او آفرید.
خواهید گفت که بیماری ها را خداوند نیافریده بلکه این انسان بود که با خبط ها و بی احتیاطی های خویش باعث بروز بیماری ها گردید.
ولی ما امروز خوب می دانیم که عامل بروز بیماری ها میکروب است و این میکروب هم نظیر چیزهای دیگر از آفریده های خداست.
#خدا_و_هستی
#موریس_مترلینگ
#ذبیح_الله_منصوری
🍃📗
@Noble_poetry
📚
به کوتاه بلندی سایه ها می ماند
انگشتان تو
که گاه سکوت می شود
یا اشاره ای
بر نقطه ای دور
که نمی دانی چیست!
#مهدی_رضازاده
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖📙
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
این همه میل؛
بِسان جنگلی در حریق
به برافروختگیِ رانه هایی
که از شهوتِ پدرانم بَر گرفته ام.
کافی ست برای کتاب ها و آینده گان.
برای ثبوت ویرانی انسان
در درازنای تاریخ.
کافی ست!
اگر شعر نبود
جهانِ بی مقدار
برای سنجیدنِ آنچه مقدس است
عاطل می ماند.
و ای واژه هایِ لرزان و مُسلّم
کماکانِ اشتیاقِ آن نرینه ترینِ نیاکانم
به لمسِ سرین و پستان های مادینگی تان!
که دشت ها
و صحراهای فراخ را
که عرب
و بلوچ را
نقش ها و گُمانه های باران
در بعدازظهرهای داغِ استوایی را،
با آن مرد
آن شانه های گُشادهِ پارسی
که در تفأل تان گره می انداخت؛
ای شما
که نوشیده اید
به مبارکبادِ آن باده که بیدار می کند..!
اگر شعر نبود
جهانِ بی مقدار
برای سنجیدن آنچه مقدس است
عاطل می ماند!
#بابک_رضایی
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖📙
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
خاطرات کودکی، چیزی نیست که در گذشته باقی مانده باشند. آنها هم با آدم بزرگ میشوند و به زندگی خود ادامه میدهند. گذشته، دائم در زمان حال حضور دارد. آن هم در شکل کاملش.
#کودکی
#ژاک_پرور
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖📙
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
آه، نگهبانان،
خسته نیستید آیا؟
از جست و جوی نور
در نمکزارِ ما...!
خسته نیستید آیا؟
از جست و جوی آتشِ گل سرخ
در زخم های ما...!
آه، نگهبانان،
خسته نیستید آیا؟
#محمود_درویش
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
«صدای صداها»
بکوبید
بکوبید
بکوبید
میکوبند اما
صدا استخوان نیست
که از چماقی ترک بردارد
پوست نیست
که از چاقویی جر بخورد
انگشت نیست
که زیر هاونی له شود
حتا
گلو نیست
که از طنابی خناق بگیرد
صداها، این بغضهای سرودخوان را
میشناسم
اگر در قفس بمانند
آسمان را مشبّک میکنند
و اگر آزاد شوند
زمین را
پرواز میدهند.
#حسین_منزوی
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
☆درباره ی شعر
شاعر می بایست ،استعداد ِذاتی ِشاعرانگی داشته و در تقابل ِبا خویشتن ، در آیینه ی پیرامونَش صاف و بی غل و غش باشد و در پروارندن ِ حواس پنج گانه و پرواز پرنده ی خیالش ؛ توانا .
کتاب های درخور خوانده باشد .تا هر چه بیشتر و عمیق تر ، زخم های دوران معاصرش را بشناسد و یا اینکه فلسفه ، تا ممتد بر سرگشتگی اش ، بیفزاید !
اینکه عاشق پیشه گی کرده باشد و از غرایزش ، خط و مشی گرفته باشد خوب است .
برای معشوقه دلتنگ شده باشد خوب است. اصلا یکی از بارقه های شاعرانگی ، همین دل باختگی هاست . دیگر پس از این است که پای دانش و آگاهی به میان می آید .
پای اینکه هر روز آگاه تر به جهل ات شوی .خودت را به چالش بکشی و از جنگ با هر آنچه سراب است ، دست و هوش بر نداری . چرا که اینها همه ، شرط لازم است اما کفایت نمی کند . پس، بایسته آن است که؛
نیام بر خاک افکنده و شمشیرت را از رو ببندی !
بافرض رعایت هر آنچه که در حدود شعور من بود ، هم از اینگونه است که شاعر به نهاد شعر دست می یابد و آن جوهره ؛ غَم است. دردی ست تراویده از نوعی دیگر دیدن و نوعی دیگر زیست نمودن .
ملغمه ایست از همه ی اینها.
اندوهی از این جنس ، رویین تن ات می کند . مسئولیت ات را در قبال آنها که قرار است شاید، روزی نوشته هایت را بخوانند دوصد چندان می کند .
مهربانی و فروتنی ، خشم و غضب ، و فعل و انفعال به موقع و سر جایش در شعرهایت ، جاری شده و قد علم می کنند .
غمی اصیل که بر شعور شاعر سایه گسترده و پنجه در پنجه خیالش افکنده است . دیگر غم اسیر دست اش نیست تا هر آن لحظه که اراده کند ، بنویسد!
باری ، این گونه اندوه، همان عنصر ِ
کم مایه ی ِهمیشگی ِساری در روزمرگی ِ توده ها نیست . بل او سوگوار و اسیر چنگال ِغمی نیک نهاد است . حالا بهتر است بنویسد . حالا دیگر بهترین اتفاق زندگی ات ، شعر است . چه بسا ، این مسیر ناهموار سال های شیرین عمرت را ، درگیر کند و خام ببلعدت تا پخته به در آیی !
هر از گاهی بر می گردی و به نوشته های پیش از این ات می نگری و به هرزه بودنشان - به رنج - می خندی !
✍ #بابک_رضایی
🍃
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab
📚
ﺷﺒﯽ ﺧﻮﺍﺏِ ﺑﻬﺎﺭ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ
ﻭ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ
ﺑﺎﻟﺸﻢ ﭘﺮ ﺍﺯ ﮔﻞ ﺑﻮﺩ .
ﺷﺒﯽ ﺧﻮﺍﺏِ ﺩﺭﯾﺎ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻡ
ﻭ ﺻﺒﺢ ﮐﻪ ﺁﻣﺪ
ﺑﺴﺘﺮﻡ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺻﺪﻑ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻓﻠﺲ ﻣﺎﻫﯽ .
ﺍﻣﺎ ﺧﻮﺍﺏِ ﺁﺯﺍﺩﯼ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﯾﺪﻡ
ﻧﯿﺰﻩﻫﺎﯾﯽ ﺩﺭ ﺍﻃﺮﺍﻑ ﮔﺮﺩﻧﻢ ﻣﯽﭼﺮﺧﯿﺪﻧﺪ
ﻣﺜﻞ ﻫﺎﻟﻪﯼ ﺻﺒﺤﮕﺎﻫﯽ .
ﺩﯾﮕﺮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺑﻨﺪﺭﻫﺎ
ﯾﺎ ﺩﺭ ﻗﻄﺎﺭﻫﺎﯼ ﻣﻨﺘﻈﺮ
ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﯾﺎﻓﺖ ...
ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﮐﺘﺎﺑﺨﺎﻧﻪﻫﺎﯼ ﻋﻤﻮﻣﯽ
ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﯾﺪ
ﮐﻪ ﺭﻭﯼ ﻧﻘﺸﻪﻫﺎﯼ ﺍﺭﻭﭘﺎ
ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﻓﺘﻪﺍﻡ...
ﺷﺒﯿﻪ ﯾﺘﯿﻤﯽ ﺩﺭ ﭘﯿﺎﺩﻩﺭﻭ،
ﺩﻫﺎﻧﻢ ﮔﺸﻮﺩﻩﺗﺮ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ،
ﻭ ﺍﺷﮏﻫﺎﯾﻢ
ﺍﺯ ﻗﺎﺭﻩﺍﯼ ﺑﻪ ﻗﺎﺭﻩﺍﯼ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ .
#محمد_ﺍﻟﻤﺎﻏﻮﻁ
برگردان:ﺳﯿﻨﺎ ﮐﻤﺎﻝ ﺁﺑﺎﺩی
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖📙
🌐با شاعران و نویسندگان
/channel/sarzamin_sher_nab
📚
بیا، در هوای آزاد، ای یار!
گرچه امروز اندکی رخشندهست
تنها به فرودست و آسمان در برمان گرفته تنگ.
نه از کوهها گشاده،
نه از جنگل،
چکادی به هوای دل؛
و خالی آرمیده از آوازْ هوا.
تارست امروز،
کوچهها و پسکوچهها به خواب:
دُورِ سُربست انگار.
چراکه سرایش ما نه چیز توانمندیست،
اما آنِ زندگیست.
چنان که چلچلگانی هم،
هماره انگشتشمار، میرسند
پیشتر که تابستانی باشد در دیار.
بادا که بامساز از چکادِ بام این ندا دهد:
ما، تا بدانجا که میتوانستیم، کار خود را کردیم.
☆بیا در هوای آزاد ای یار #فریدریش_هلدرلین
☆ترجمهی #بیژن_الهی
🍃🌾
📝سرزمین شعر و نثرهای ناب
" با ما در این نشریه مجازی همراه باشید ."
📖
🌐با شاعران و نویسندگان
@sarzamin_sher_nab