noonvalghalamaskari | Unsorted

Telegram-канал noonvalghalamaskari - ن والقلم

84

کانال خوشنویسی علی عسکری

Subscribe to a channel

ن والقلم

سلام و ادب
سطر شکسته. دوستان شکسته نویس میتونند استفاده کنند👆
" ما در پیاله عکس رخ یار دیده ایم ... "
پس از تمرین بنده در شخصی در خدمتم
09169731324
🙏💐💐💐

Читать полностью…

ن والقلم

برسان باده که غم روی نمود ایساقی... هوشنگ ابتهاج

Читать полностью…

ن والقلم

جامی است که عقل آفرین میزندش
صد بوسه مهر بر جبین میزندش
این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
میسازد و باز بر زمین میزندش
خیام

Читать полностью…

ن والقلم

امشبی را که در آنیم غنیمت شمریم
شاید ایجان نرسیدیم به فردای دگر
عمادخراسانی

Читать полностью…

ن والقلم

سلام و ادب
سطر شکسته. دوستان شکسته نویس میتونند استفاده کنند👆
"گفت آن که یافت می نشود آنم آرزوست ... "
پس از تمرین بنده در شخصی در خدمتم
09169731324
🙏💐💐💐

Читать полностью…

ن والقلم

سلام و ادب
سطر شکسته. دوستان شکسته نویس میتونند استفاده کنند👆
"خیال روی تو گر بگذرد به گلشن چشم ... "
پس از تمرین بنده در شخصی در خدمتم
09169731324
🙏💐💐💐

Читать полностью…

ن والقلم

روزی شعار کل جهان میشود علی
طبق حدیث امام زمان میشود علی
وقتی که اشهدش میشود مرز شیعگی
باور کنید کل اذان میشود علی
آدم اگر فرض شود تن برای آن
تن میشود پیغمبر و جان میشود علی
در عالم مثال اگر رود شیعه را
سرچشمه شد نبی جریان میشود علی
زهرا اگر حقیقت شب های قدر شد
در بین ماه ها رمضان میشود علی
ای خوشبحال آنکه بهنگام عقد خویش
در سفره اش کلید زبان میشود علی
ذکر حسین آخر مجلس که میشود
دقت کنید دهان به دهان میشود علی
ذکر تمام گریه کنان میشود حسین
ذکر تمام سینه زنان میشود علی
با کوله بار نان و رطب هنوز هم
هر شب برای ما نگران میشود علی
#مهدی رحیمی

Читать полностью…

ن والقلم

❤️🧡💛💚💙🤍💜
سلام .
عید نوروز را به همراهان عزیز و ارزشمندم تبریک عرض نموده و برای تک تک شما سالی توأم با سلامتی و سرشار از خوشبختی آرزومندم .
🟡🟢🔵🟣🔴🟠⚪️🟤

Читать полностью…

ن والقلم

تصحیح خط خودم البته با جراحت انگشت

Читать полностью…

ن والقلم

هی فلانی! زندگی شاید همین باشد

یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمی خواهی
من گمانم زندگی باید همین باشد.


آه!...آه! امّا

او چرا این را نمی داند، که در اینجا
من دلم تنگ ست . یک ذرّه ست؟
شاتقی هم آدمست ، ای داد برمن ، داد !
ای فغان! فریاد !
من نمی دانم چرا طاووس من این را نمی داند ؟

که من بیچاره هم در سینه دل دارم .
که دل من هم دل ست آخر؟
سنگ و آهن نیست .
او چرا این قدر از من غافل ست آخر ؟

آه ،آه ، ای کاش
گاهگاهی بچّه ها را نیز می آورد .
کاشکی .... اما .... رهاکن هیچ"
و رها می کرد .

او رها می کرد حرفش را
حرفِ بیدادی که از آن بود دایم داد و فریادش .
و نمی بُرد و نمی شُد بُرد از یادش .
اغلب او این جا دهان می بست
گر به ناهنگام ، یا هنگام ، دَم دَر می کشید از دردِ دل گفتن .
شاتقی این ترجمان ِ درد ،
قهرمان ِ درد ،

آن یگانه مردِ مردانه ،
پوچ و پوک زندگی را نیم دیوانه .
و جنون ِ عشق را چالاک و یکتا مرد .
او به خاموشی گرایان ، شِکوه بَس می کرد .

و سپس با کوشش ِ بسیار.
عُقده ی خود را فرو می خورد
چون خمیرِ شیشه، سوزان جُرعه ای از شعله و نِشتر
و به دُشخواری فرو می بُرد :
لقمه ی بُغضی که قُوتِ غالبش آن بود .
تا جه ها می کرد . خود پیداست ،

چون گُوارَد ، یا چه می آرَد ؛

جرعه ی خنجر به کام و سینه و حنجر ؟
و چه سینه و ، چه حنجر، شاتقی را بود !
دودناکی ، پنجره ی کوری که دارد رو به تاریکا .

زخمگینی خُشک و راهی تنگ و باریکا .
گریه آوازی ، گره گیری ، خَسَک نالی .
چاه راه ِ کینه و خشم اندرون ، تاب و شکن بیرون .
خشم و خون را باتلاقی و سیه چالی .
تنگنا غم راهه ای ، نَقبِ خراش و خون .

شاتقی آنگاه
چند لحظه چشم ها می بست و بعد از آن ،
می کشید آهی و می کوشید

- با چه حالت ها و حیلت ها –
باز لبخند غریبش را ، که چندی محو و پنهان بود ،

با خطوط چهره ی خود آشنا می کرد .
لیکن این لبخند ، در آن چهره تا یک چند ،
از غریبِ غربت ِخود مویه ها می کرد .

َو چنان چون تکّه ای وارونه از تصویر ،
- یا چو تصویری که می گرید ، غریبی می کند در قابِ بیگانه-
در خطوط چهره ی او ، جا نمی افتاد .
حس غربت در غریبه چشم ما می کرد.

شاتقی آن گاه در می یافت .
روی می گرداند و نابیننده ، بی سویی ، نگا می کرد .
همزمان با سرفه یا خمیازه یا با خارش چانه
- می نمود این گونه ، یا می کرد –
تکّه ی وارون ِ آن تصویر را از چهره بر می داشت ؛

و خطوطِ چهره اش را جا به جا می کرد .
تا بدین سان از برای آن جراحت ، آن به زهر آغشته ،
آن لبخند ،
باز جای ِغصب وا می کرد .

عصر بود و راه می رفتیم ،
در حیاط کوچکِ پاییز ، در زندان .
چند تن زندانی ِباهم ، ولی تنها .
آن چنان با گفت وگو سرگرم ؛

این چنین با شاتقی خندان.
......................

زندگی با ماجراهای فراوانش،
ظاهری دارد به سان بیشه ای بغرنج و در هم باف

ماجراها گونه گون و رنگ وارنگ ست؛
چیست اما ساده تر از این، که در باطن
تار و پود هیچی و پوچی هم آهنگ است؟

من بگویم، یا تو می گویی

هیچ جز این نیست؟»
تو بگویی یا نگویی، نشنود او جز صدای خویش.
«ماجراها» گوید، اما نقش هر کس را
می نگارد، یا می انگارد،
بیش تر با طرح و رنگ ماجرای خویش..

- « هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟

یک فریب ساده و کوچک.
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را

جز برای او و جز با او نمی خواهی

من گمانم زندگی باید همین باشد..
هر حکایت دارد آغازی و انجامی،

جز حدیث رنج انسان،غربت انسان
آه! گویی هرگز این غمگین حکایت را

هر چها باشد، نهایت نیست..

زندگی شاید همینی باشد همین
یک فریب ساده کوچک

آن هم از دست عزیزی که برایت
هیچ کس چون او گرامی نیست

بی گمان باید همین باشد.
ماجرا چندان مفصل نیست، اصلا ماجرایی نیست.

راست می گوید که می گوید
« یک فریب ساده کوچک »

من که باور کرده ام، باید همین باشد..

هی فلانی! شاتقی بی شک تو حق داری.
راست می گویی، بگو آنها که می گفتی.

باز آگاهم کن از آنها که آگاهی
از فریب، از زندگی، از عشق

هر چه می خواهی بگو، از هر چه می خواهی..

گفت: چه بگویم، چی بگویم، آه!
به چراغ روز و محراب شب و موی بتم طاووس

من زندگی را دوست می دارم
مرگ را دشمن؛

وای! اما با که باید گفت این، من دوستی دارم
که به دشمن خواهم از او التجا بردن؟!

دیده ای بسیار و می بینی
می وزد بادی، پری را می برد با خویش،

از کجا؟ از کیست؟
هرگز این پرسیده ای از باد؟
به کجا؟ وانگه چرا؟ زین کار مقصد چیست؟

خواه غمگین باش، خواه شاد
باد بسیار است و پر بسیار، یعنی این عبث جاری ست.

آه! باری بس کنم دیگر
هر چه خواهی کن، تو خود دانی

گر عبث، یا هر چه باشد چند و چون،
این است و جز این نیست.

مرگ گوید: هوم! چه بیهوده!
زندگی می گوید: اما باز باید زیست،

باید زیست،
باید زیست!…
#مهدی_اخوان_ثالث

Читать полностью…

ن والقلم

خبرش بگو که جانم بدهم بمژدگانی

Читать полностью…

ن والقلم

با دلارامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یکباره برد آرام را
حافظ

Читать полностью…

ن والقلم

چون باغبان بدست آوردی باغ آن توست از هر درخت که میخواهی می ستان. . . مولانا

Читать полностью…

ن والقلم

استاد هوشنگ ابتهاج آسمانی شد

Читать полностью…

ن والقلم

سلام و ادب
سطر شکسته. دوستان شکسته نویس میتونند استفاده کنند👆
"تو همچون گل خندیدن لبت با هم نمیاید ... "
پس از تمرین بنده در شخصی در خدمتم
09169731324
🙏💐💐💐

Читать полностью…

ن والقلم

استاد کریمخانی آسمانی شد...

Читать полностью…

ن والقلم

سلام و ادب
هدیه! اولین تقویم قرن.pdf

Читать полностью…

ن والقلم

سلام و ادب
سطر شکسته. دوستان شکسته نویس میتونند استفاده کنند👆
" نیست در شهر نگاری که دل از ما ببرد..."
پس از تمرین بنده در شخصی در خدمتم
09169731324
🙏💐💐💐

Читать полностью…
Subscribe to a channel