nothingmann | Unsorted

Telegram-канал nothingmann - هیچ!

2813

خداوندا، ما هیچیم هیچ! و هرچه هست از تو و به سوی تو است. #امام_روح_الله بابت انقلابی بودنمان یا ماندنمان از کسی باج نخواهیم! ناشناس: https://telegram.me/harfbemanbot?start=NzQ2NDY4MDI

Subscribe to a channel

هیچ!

برا فحش ها و نصیحت ها و حرفای آخرسالی.

/channel/BiChatBot?start=sc-565312-PNh8fkK

Читать полностью…

هیچ!

مگر می شود به آن ربِ مهربان و عزیز و دوستِ نزدیک و منتظر ، یک لحظه تامل و توجه کرد و او همه وجود آدمی را نگیرد و اخذ نکند؟

@Nothingmann

Читать полностью…

هیچ!

لذّتِ مورد مشاهده‌بودن، چنان عمیق است که شاید رنجِ حقیقی از کهنسالی‌، داغ‌دیدگی، و یا داشتن عمر بیشتر نسبت به کسانی که دوست‌شان داریم، هراس از ادامه‌دادن به زندگی‌ای است که در آن دیگر کسی قادر به مشاهده‌ی ما نباشد.

Читать полностью…

هیچ!

سلام
عیدتون مبارک❤️
نمیدونم چند نفر اینجا هستند که اهل رشت زیبا باشن.
اما اگه عزیزی هست. بداند و‌ آگاه باشد که ما در رشت مدرسه سینمایی تاسیس کردیم. 📽️
و علاقه‌مند به این هستیم تا تعداد رفقامون زیاد بشه. 🌿
📢شرایط سنی هم: از ۱۸ سال تا ۳۳ سال 🙏
#کارگردانی #نویسندگی #فیلمنامه #تدوین #نور #صدا #مدیریت_تولید

Читать полностью…

هیچ!

گاهی انسان تنازعهایی مشاهده میکند بین آحاد ملّت یا بین بعضی مسئولین با یکدیگر یا بین مسئولین و آحاد ملّت، غالباً پوچ... خیلی از این مناقشه‌ها و از این تنازعها ناشی از حبّ به نفْس و بی‌ملاحظگی و بی‌تقوایی و مانند اینها است؛ اینها را باید کنار بگذاریم و نبایستی بسیج عمومی ملّت ایران را در راه‌های صلاح ــ چه راه‌های علمی، چه راه‌های عملی، چه راه‌های مقاومتی، چه راه‌های خدمات اجتماعی؛ در همه‌ی اینها ــ با این تنازعها تخریب کرد که فرمود: وَ لا تَنازَعُوا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ریحُکُم؛(۱) که اگر تنازع کردیم، اینها پیش می‌آید.۱۴۰۱/۰۱/۰۱

Читать полностью…

هیچ!

هرلحظه،
در كهنه‌ها بمیر،
تا همیشه تازه بمانی.

Читать полностью…

هیچ!

با یک روز سخت بارانی طرفیم.

Читать полностью…

هیچ!

آدم در ده، الاغ هایی را می بیند که یونجه را می فهمند، لیکن بی اجازه صاحب خود، نمی چرند؛ اما در شهر، آدم هایی را می بیند که حقیقت الاغ را نفهمیده اند، ولی به روح همدیگر جفتک می زنند و در پاسخ به هم، عرعر می کنند. عجبا! مگر اینجا چه یاد می دهند به الاغ ها که آدم ها در شهر از یاد دادن و درک آن عاجزند؟ مگر این «شهر» چه مرگش شده، که هر چه توی ظرف مجسمش بریزند، مریض می کند روح مجرد آدم را؟ چرا رودخانه ها در شهر بویی از طبیعت نبرده اند و لجنزار عفنند؟ چرا درخت ها در پیاده رو شهرها به سرفه می افتند شب و روز؟

Читать полностью…

هیچ!

زندگی؟ میگفت نام دیگرش عدم امنیت است.
هیچ چیز قطعی نیست جز دیدار...
جز خوابی عمیق و بیداری...

Читать полностью…

هیچ!

نزدیک شدن نوبت ما...

Читать полностью…

هیچ!

از دست دادن آدم های قدیمی...

Читать полностью…

هیچ!

پایم درد می‌کرد.
یعنی کفشم مال پارسالم بود و تنگ شده بود
هرچند کفش تنگ نمیشود و پا بزرگ می‌شود
ولی آدم چون خودش را نمی‌بیند، تقصیر را گردن چیزهای دیگر می‌
اندازد.

Читать полностью…

هیچ!

حرف بزنیم...
ناشناس: 👆
شناس:
👇
@AGHAYE_Hichh

Читать полностью…

هیچ!

به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی‌ها دی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دَم سردی‌ها، خدایا...

Читать полностью…

هیچ!

حرف بزنیم...
@AGHAYE_Hichh

Читать полностью…

هیچ!

رفقای قدیمی، عزیزای دل، مهربونا، با معرفتا
امیدوارم سال جدید، بترکونید و کیف کنیم.

Читать полностью…

هیچ!

ابوذر روحی فقط مارو به عنوان بلندگو نکاشت تو مراسماش، گله مندم ولی رای میدم و درد.
لعنتی کل سیستم، یکسال برای تو بود...

Читать полностью…

هیچ!

@salamfilmschool
کانالمون 😍

Читать полностью…

هیچ!

من نوت‌های ابتداییِ این موسیقی‌ هستم، کش آمده از درد، مبهم، با پس زمینه‌ی بارشِ پراکنده که دور میشوم و نم نمک دیگر مرا نمیشنوی. از من عطرِ ملایمی روی صندلی کناری‌ات میماند با تصویری محو از خنده‌های نامنظمِ بی‌دلیلم تنها بخاطر آنکه کنارِ تو بودم…
@mimsani

Читать полностью…

هیچ!

بغل کردند مانند شهیدان‌ رنج‌ ایران را
ندارد هیچ‌جایی وسعت آغوش خوبان‌ را

Читать полностью…

هیچ!

دندون سالم هر روز از خودش میپرسه
دندون خراب چیکار کرد که دورشو طلا گرفتن!

Читать полностью…

هیچ!

روزگاری ست که حساب همه چیز با ترازو و مکیال است در این دنیا. هر چیزی را باید با ترازو وزن کرد و رویش قیمت گذاشت، تا قیمتی ها عیان و بی قیمت ها مشخص شوند. هر چیز با توجه به شاخصه و معیاری، قیمتی دارد. در این روزگار سریع الحساب، بی قدر و قیمت که باشی، حسابت با کرام الکاتبین است. آخر «بی پناهی» کم گناهی نیست؛ در این روزگار. در روزگاری که هر روز روح جوانمردی می میرد در آن و دست نامردی روی سر مردانگی بلند است؛ روی الماس - حالا هر چقدر هم گرانبها باشد - می شود قیمت گذاشت، اما روی دانه دانه قطره های اشک یک مرد نمی شود قیمت گذاشت و با هیچ چیز هم نمی توان بهای اشک چشم های یک مرد را پرداخت. عیان گریستن مردان، محال است و گیرم اگر که عیان باشد، جزو نوادر است. دیدن گریه یک مرد بس که خجالت آور است، آدم شرمش می شود ببیند مردی را که گریه می کند و از فرط خجالت زدگی، سرش را می اندازد پایین. تا شاهد نباشد ریزش مردانگی هایش را، از چشمه ی جاری چشم هایش. آخر «مرد که گریه نمی کند». شاید هم گریه می کند و اما، صحنه ی در هم شکستنش، دیدن ندارد و روایت جاری شدن شکستگی هایش، گفتنی نیست. زیر بار ریزش این قطرات، دارد آب می شود تمام مردانگی هایم. «هیچکس، هم صحبت تنهایی یک مرد نیست». آری، شاهد بیاورم...!؟ بالش خیس خواب های آشفته شب هایم، که جای پر طاووس، پُر است از کابوس های شبانه و جای آرامش، پر است از تشویش های عاشقانه. زمزمه لالایی را فراموش کن. تا گوش می شنود، همین صدای شکستن، حکم لالایی شکسته بالی ماست که شنیده می شود در این شب ها.
 #دل_آباد

Читать полностью…

هیچ!

مادرها،به وقتش بچه ها را از شیر می گیرند،ولی بچه ها مثل ابر بهار اشک می ریزند،مادرها اما هیچ اعتنایی نمی کنند،بیچاره بچه ها خبر ندارند که این مادر های مهربان می خواهند برابر شان سفره هایی از غذا پهن کنند.ای خوشا به حال آنها که گرفتن های خدا را از این دست بدانند.ای خوشا به احوال آنها که بدانند اگر خدا چیزی را از آدمی می گیرد،نمی گیرد جز انکه می خواهد بهتر و بیشترش را بدهد.

Читать полностью…

هیچ!

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
همین حسو من امروز داشتم
که ترکیبش با‌ غروب جمعه
شده بود یه معجون نابودگر

Читать полностью…

هیچ!

خلوت شدن سفره غذا از آدم ها...

Читать полностью…

هیچ!

زود داره تموم میشه همه چی.

Читать полностью…

هیچ!

تو از کدام راه میرسی؟

#هوشنگ_ابتهاج

Читать полностью…

هیچ!

http://t.me/HidenChat_bot?start=74646802

Читать полностью…

هیچ!

خبر تلخی بود حقیقتا.
ارباب شفیع‌ت باشه مرد بااخلاق و دوست داشتنی🖤

Читать полностью…

هیچ!

از بچگی، در مواجهه با آدم‌های خیلی خوب، نسبتم را می‌سنجیدم! با خودم، با جهانم، با هر آنچه می‌کردم و نمی‌کردم!
با یک مدل و الگوی ساده و کودکانه، نسبتم را می‌سنجیدم و شروع می‌کردم به شبیه‌سازی!
مرحله اول تطابق شخصیت تایید شده با خودم بود!
بزرگ‌تر شدم، این نسبت از بین نرفت، بزرگ و بزرگ‌تر شد.
در زمان‌های مشخصی این نسبت به طرز غریبی گریبان‌گیر می‌شد، خودش سراغم می‌آمد.
شبیه شب‌های قدر، شبیه محرم...
باز محرم شده. احساس غریبی دارم، ناخواسته کنار خوب مطلق قرار گرفته‌ام، نسبت میانمان، سنجیدنی نیست...
کم بودن و کوچک بودن است که به هر شکلی نمایان می‌شود!
دست‌های خالی‌ام بالا می‌آیند.
حالم خوب نیست... نسبتم را با خودم و جهانم گم می‌کنم. با هر آنچه کرده‌ام و نکرده‌ام.
ده روز و شب سرگردانم‌...
شب آخر می‌شود. یک نفر دست می‌کشد روی سرم، دست می‌کشد که قلبم نایستد. نسبتم را با جهان نشانم می‌دهد.
بلند می‌شوم... یک سال زمان دارم.
من می‌مانم و نسبتی که اگر گم شود، که اگر از بین دستانم بریزد، باز هم من می‌مانم و سرگردانی...

Читать полностью…
Subscribe to a channel