یادداشتهایی درباره فرهنگ و هنر، دین و جامعه. آیدی ادمین: @abouznab
۱۸ خرداد سال ۵۸ تصویر عجیبی روی جلد «تهران مصور» آمد. تصویری از «نیروهای مدافع شهر خرمشهر» که به تعبیر مخالفان نظام، سرکوبگران مردم عرب خطاب میشدند، روی جلد بود و در متن مربوطه نیز گزارش خبری و تصویری حول این موضوع که جمهوری اسلامی ایران درحال سرکوب عربزبانها توسط تیمسار مدنی و جوان پاسداری به نام «محمد جهانآرا» است، مطلبی نوشت. عکس را «کاوه گلستان» گرفت و گردانندگان مجله «علیرضا نوریزاده» و «مسعود بهنود» بودند. و متونی هم در تأیید فرضیه جعلی عربستیزی جمهوری اسلامی نوشتند.
امروز که بیشتر از چهار دهه از آزادسازی خرمشهر میگذرد، بهتر میشود فهمید که عقبه رسانهای نظام در نسبت با تلاش رزمندگان چه در چنته داشت. و مخالفانش واقعیت را چطور به تصویر میکشیدند.
امروز بعد از چهل سال وضعیتمان در بعد رسانهای و فرهنگی چقدر تغییر کرده؟
@Nucleader
فُضَیل بن یَسار می گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: آزار و اذیتی که قائم ما(عج) هنگام ظهور از جهل مردم آخرالزمان می بیند، بسی سخت تر است از آن همه آزار و اذیتی که پیامبر اکرم (ص) از جاهلیت عرب پیش از اسلام دید!!
فضیل می گوید: از امام پرسیدم این چگونه می شود؟! حضرت فرمود: پیامبر(ص) به میان مردم آمد در حالی که ایشان سنگ و صخره و چوب و تخته های تراشیده را می پرستیدند، اما قائم ما که قیام می کند، مردمان همه از کتاب خدا برای وی دلیل می آورند و آیه های قرآن را تأویل و توجیه می کنند!!
#کتاب_الغیبة
#محمد_بن_ابراهیم_نعمانی
@aeshraq
کسانی که این اتفاق [یعنی امضای سند تعیین مرز لبنان و فلسطین اشغالی را] سازش نامیدند، سخنشان بیپایه و اساس است. چنین تهمتی بیپایه است و هنگامی که از سوی برخی افراد مطرح میشود، افتراست. یعنی فقط تهمت نیست، به صورت عمدی به حکومت و مسئولان لبنان افترا میزنند که شما سازش کردید و به مقاومت افترا میزنند که حکومت را در این زمینه تأیید کرده است. این درست نیست. حتی در زمینهی قالب کار، امروز وقتی میانجی نزد جناب رئیس جمهور آمد که سند را امضا کند، اولا چیزی که ایشان امضا کرد پیماننامهی بین المللی نبود بلکه نامهای بود مبنی بر وجود یک توافق مرزی. مخاطب این نامه لبنان بود و لبنان امضایش کرد که ما با چنین محتوایی موافقیم. هیئت لبنانی هم که به [روستای مرزی] ناقوره میروند آنجا هیچ مذاکره و… نیست. همهی چیزی که از روز اول تا آخر صورت گرفت، مذاکرات غیرمستقیم بود. با وجود اینکه میدانیم در موضوعات فنی میشود در حضور سازمان ملل و… مذاکرات مستقیم صورت بگیرد اما در این پرونده همهی مذاکرات غیر مستقیم بود. هیئتها در این مذاکرات هیچگاه زیر یک سقف دیدار نکردند چون مذاکرات هرگز مستقیم نبود. در زمینهی امضا هم اینگونه بود که اسرائیل روی یک برگه برای خودش امضا کرد و لبنان روی برگهی خودش. هر دوی این برگهها را دادند به ایالات متحدهی امریکا و سازمان ملل. سندی که در لبنان نگهداری خواهد شد حاوی امضای اسرائیل نیست […] پس حتی در زمینهی قالب هم مسئولان لبنانی بسیار دقت داشتند که حتی در لایهی قالب هم مرتکب کوچکترین جزئیاتی نشوند که شاید شبههی سازش ایجاد کند یا بوی سازش بدهد. پس این چیزی که امروز جناب رئیس جمهور امضا کرد و در ناقوره ثبت خواهد شد، یک پیماننامهی بین المللی نیست، بهرسمیتشناختن اسرائیل نیست و سازش با اسرائیل نیست. اجازه دهید اینجا بگویم تا لبنانیها بدانند که اسرائیلیها اذعان کردند به هیچ ضمانت امنیتی دست پیدا نکردهاند. معمولا اگر هنگام تعیین مرز، موضوع بهرسمیتشناختن و سازش در کار باشد، بخشی از آن [توافقها] ضمانتهای امنیتی خواهد بود. خود دشمن میگوید هیچگونه ضمانت و اقدامات امنیتی وجود ندارد.
سخنرانی ۵ آبان ١۴٠١ سید حسن نصرالله در افتتاحیهی نمایشگاه صنایع کشاورزی و صنایع دستی
nasr.link/1401-08-05
@nasrollahir
زمین اگر همه دشمن شود، بگو به «امین»
که دست زخمی او را به آسمان ندهم
@Nucleader
یک روز مرا گفت: «برادرانم کجا اند که من ایشان را نمیبینم؟»
من گفتم: «تن من فدای تو باد! ایشان گوسفندان به چرا برند و شب به خانه آیند.»
آب در چشم آورد و بگریست و گفت: «ای مادر! من اینجا چه کنم؟ مرا نیز فردا با ایشان بفرست.»
من گفتم: «تو دوست داری که با ایشان بروی؟»
گفت: «آری».
چون بامداد درآمد، روغن بر سرش مالیدم و سرمه در چشمش کشیدم و پیراهنش درپوشانیدم و مهرهی جزع یمانی داشتم- از برای چشم بد- بر او بستم و او چوبی بر گرفت و با برادران برم خرّم و بازآمد.
پس یک روز دیگر برفتند و در حوالی خانههای ما چهارپایان را به چراپاه بردند.
چون نیمروز بود، ضمره {دختر حلیمه} میآمد گریان و لرزان و عرق کرد و فریاد میکرد که «ای مادر، محمد را دریاب! و نپندارم که او را زنده دریابی!»
گفتم: «حال چیست؟»
گفت: «ما ایستاده بودیم و بازی میکردیم و پِشکِ گوسفند بر یکدیگر میانداختیم. مردی بیامد و محمد را از میان ما برود و بُرد به سرِ کوهی و ما دیدیم که سینهی او بشکافت و نمیدانیم که چه کرد به وی. نپندارم که او را دریابی!»
حلیمه گفت: من و شوهر دویدیم!
محمد را دیدیم بر سرِِ کوه نشسته و در آسمان مینگردد و میخندد.
من فرا رفتم و بر سر و رویش درافتادم و میان دو چشمش بوسه دادم و گفتم: «تنِ من فدای تو باد! تو را چه رسید؟»
گفت: «خیر بود ای مادر. من همی ایستاده بودم و با برادران بازی میکردم. سه شخص بیامدند در دستِ یکی ابریقی سیمین و در دستِ دیگری تَشتی زمرّدین و در دستِ دیگری چندی برف.
مرا بگرفتند از میانِ یاران و بر سرِ کوه بردند و مرا نرم بخوابانیدند بر پهلوی و سینهی من بشکافتند و من مینگرم و از آن اَلَمی و رنجی نمییابم. پس یکی دست فرا کرد و احشای من بیرون آورد و بدان برف نیکو بنشست و باز جای نهاد.
پس دوم برخاست و مرد اول را گفت: تو دور شو که آنچه خدای تو را فرموده بود به جای آوردی و او نزدیکِ من آمد و دست فراز کرد و دلِ من از سینه بیرون آورد و بشکافت و به دو نیمه و نقطهای سیاه از میانِ آن از سینه بیرون آورد خون آلود و بینداخت و گفت:
این حَظِّ شیطان است از تو ای حبیبِ خدای. پس چیزی که داشت در میانِ دل نهاد و باز جای خود نهاد و انگشتری از نور داشت و بدان مُهر بر دلِ من نهاد.
و در این ساعت خنکیِ آن انگشتری در عروق و مفاصل خود مییابم. پس سوم برخاست و ایشان را گفت:
دور شوید که به جای آوردید آنچه خدای شما را فرمود. و دست خود بر سینهی من مالید و آن شکاف فراهم آمد و من بدان مینگرم.
پ.ن: بعد از آنکه پیامبر به بعثت رسید از او در خصوص این ماجرا سوال کردند. حضرت گفت آن که سینه مرا بشکافت جبرییل بود و آنچه از قلب من درآورد «منیّت» آدمی بود که همه بندگان خدا دارند، اما از من دور گشت.
کتاب قاف، بازخوانی زندگی آخرین پیامبر از سه متنِ کهنِ فارسی، ویرایش یاسین حجازی، صفحه ۱۴۱-۱۴۳
@Nucleader
دلیلش را نمیدانم، اما هنوز ندیدم کسی از این مرد جدا شده، به او دشنام دهد و عاقبت بخیر شود.
سیزده سال صبر کافی بود تا با توهین به یکی از بهترین سربازان انقلاب اسلامی پرده از چهره مدعی دیگری برداشته شود. حتی اگر هنوز هم زورکی «نخست وزیر امام» به او بچسبانند.
اینها نشانههایی است برای اهل تعقل.
الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولایه علی بن ابیطالب.
عید غدیر مبارک.
پیرامون حوزه امنیتی نه میشود خیلی صحبت کرد نه تخصصش را داریم. اما در جابجاییهای اخیر سوالی برایم پیش آمد.
اگر حاج قاسم سلیمانی به شهادت نمیرسید، آیا عمر مدیریتیش در نیروی قدس به سر میرسید و کسی را جایگزینش میکردند؟ یا چون آدم شایستهای بود همچنان که دو دهه فرمانده سپاه قدس بود، دوره مدیریتش ادامه پیدا میکرد؟
اگر یک نهضت بازخوانی (خوانش بهتره چون خیلی نخوندیم که بخواهیم بازخوانی کنیم) راه میفتاد و بچه حزباللهیها برای مطالعه صحیفه امام، کتب آقای مطهری و بهشتی و آوینی و صدر و صحبتهای رهبری از مسجد هدایت و... وقت میگذاشتیم:
یکی اینکه میفهمیدیم چه بودیم
دو اینکه اطراف آدمهای دوهزاری لول پایین خالی میشد.
ولی
حیف...
آنچه این دو را بههم شبیه میکند، نه تلویزیون و برنامهسازی است، نه رسانه، نه خنجر و شقایق یا هر چیز دیگری. چهبسا در مسیر، وقایعی آنها را از هم متمایز کند.
بیش از همه، آنها را امام بههم شبیه میکند و رها کردن همه چیز بخاطر انقلاب اسلامی.
رها کردن خود، آینده، پول، حرف دیگران و همه چیزی که نامش دنیا است، در ازای خدمت در راه جدیدی که یک عالِم در عالَم بنا کرده بود.
⭕️نگاهی دیگر به شعار سال
اواخر قرون وسطی نگاه بشر به عالم هستی تغییر کرد. دکارت عالم را به دو قسمت سوژه و ابژه تقسیم کرد. در این دوران عالم واقع به امور کمی فروکاسته شد. دانشمندان پس ازاین تقسیم بندی مدعی شدند با پیشرفت علم، رازی برای بشر باقی نمیماند و ما میتوانیم تمام تمام مشکلات هستی را حل کنیم. کانت در قرن 18، فاتحه مابعدالطبیعه یا همان متافیزیک ارسطویی را خواند و انقلاب کپرنیکی که قبلتر در علم رخ داده بود، توسط این فیلسوف در عالم فلسفه رخ داد. بشر در این دوران به دنبال ایجاد بهشت زمینی بود و برای رسیدن به این هدف از هیچ اقدامی مضایقه نمیکرد. با گذر زمان، پیشرفتهای جدی در علم و نوع زندگی انسان بوجود آمد. امکانات و رفاه بیشتری برای انسان حاصل شد. این نوع نگاه تا امروز کم و بیش ادامه دارد. چرا کم و بیش؟ زیرا در فوریه سال 1979 تغییر بسیار مهمی در عالم رخ داد. انقلابی که در آرام ترین کشور جنوب غرب آسیا بوقوع پیوست. .این انقلاب مانند انقلابهای مرسوم آن دهه کمونیستی – سوسیالیستی نبود بلکه رنگ و بویی دینی و اسلامی داشت. انقلاب اسلامی فوریه 1979 همان اثری را در عالم گذاشت که گالیله و نیوتون در علم و کانت و دکارت در فلسفه. این انقلاب پارادایمهای جهان را عوض کرد و نشان داد که علاوه بر کمیت، امور دیگری در عالم واقع تحقق دارند که قابل تحویل به امر کمی نیست. در نگاه جدید دنیا محدود به امر کمی نیست و عالم واقع به نحوی است که در آن دنیا و آخرت توأمان با هم حضور دارند. این نگاه مانند مسیحیت شر مطلق نمیداند بلکه دنیا را راهی میداند برای رسیدن به سعادت اخروی.
انقلاب اسلامی سال 1357 تعریف انسان از حیوان ابزار ساز را به انسان سعادتمند تغییر داد و این سعادت با سعادت اخروی پیوند خورده است. با تغییر این تعریفها که بواسطهی تغییر پاردایمها رخ میدهد، نظم قدیم عالم بهم میخورد و تعارض پاردایمها آغاز میشود. در تفکرات جدید دیگر پارادیم قدیم اثرگذاری مطلوبی ندارد و بعضا جواب عکس میدهد. نمونهی واضح این تعارض در اقتصاد خودش را نشان داده است. اقتصاد مدرن بدنبال ایجاد رفاه بیشتر بدون توجه به خواستهای انسانی و عدالت اجتماعی است در صورتی که در نگاه انسان سعادتمند، سرنوشت تک تک آدمهای جامعه به یکدیگر وابسته و بحث کرامت انسانی در این نگاه مطرح است.
یکی دیگر از تعارضها در حوزهی علم و تکنولوژی است. شاید تصور شود علم و تکنولوژی نسبت به تغییر پارادایمها خنثی است و این تغییرات بر روی علم اثر نمیگذارد. البته این سخن تا حدی صحیح است یعنی تغییر پارادیمها به صورت مسقتیم بر خود علم اثر ندارد اما بر روی آثار، نتایج و روشهای آن اثر گذار است. هنگامی که این امور تغییر کنند، خود علم تغییر خواهد کرد. علم جدید که از آن به Science تعبیر میشود، با توجه به پارادیمهای مدرن شکل گرفته است. در این نگاه روش علمی یعنی دانشمند با فرضیات خود سراغ طبیعت میرود و طبیعت را مورد آزمایش قرار میدهد. هدف از پیشرفت علم ایجاد رفاه بیشتر برای انسانی است که جهان اخرت را نادیده گرفته و قصد دارد تمام کائنات را به نفع انسان تغییر دهد. حاصل این رویکرد تکنولوژیها و دانشی است که امروزه ما از آثار و نتایج آن استفاده میکنیم. اگر علم جدید که یکی از آثار ان دانشهای بنیادین و فن آوری است با پارادایمهای انقلاب اسلامی هم خوانی ندارد، نام گذاری سال 1401 با عنوان تحول در دانشهای بنیادین چگونه حاصل میشود؟
ذکر این نکته مهم است نگارنده متن به هی عنوان قصد بیان تعطیلی پژوهش و تحقیقات در حوزهی علوم تجربی (Science) را ندارد بلکه فقط قصد دارد نشان دهد ریشهی برخی کژتابیها و نارساییها در کجا قرار دارد.
اما بعد، تحول در حوزه دانشهای بنیادین هنگامی رخ میدهد که در حوزۀ علوم انسانی بخصوص فلسفه تحول رخ دهد. متفکرین در این حوزه با تأمل و مداقه بنیادینی که در تعریف و جهان بینی انقلاب اسلامی رخ داده است، تعریف جدید و تازه ای از علم و پیشرفت عرضه کنند. علم مدرن که ماحصل تغییر نگاه بشر مدرن به عالم هستی است منقطع از عالم آخرت و سعادت بشری است و محصولات این علم در جهت همان اندیشهی مدرن است. اگر در کشور تحول علوم بنیادین بدون در نظر گرفتن این تغییرات صورت بگیرد، کژتابیهایی از سنخ کژتابیهای که در امر اقتصاد مشاهده میکنیم، رخ میدهد، زیرا محصول این تحول در نهایت با غایت انقلاب اسلامی در تضاد خواهد بود. انقلاب اسلامی بدنبال سعادت بشری است ولی این محصولات در بهترین حالت نسبت به این هدف بی طرف هستند اگر در جهت خلاف آن عمل نکنند.
هنگامی که فیلسوف متافیزیک و تعریف جدیدی از جهان بر مبنای سعادت اخروی بیان کرد، میتوان تحولات بنیادین در علوم دیگر را مشاهده کرد.
نویسنده: مردی که سیکل هم نداشت
@Nucleader
تفاوت دینداری شیعیان عربستان با هیئتیها و پامنبریهای برخی عالمان قمنشین اینه که اولی در عربستان بهواسطه حب علی علیهالسلام گردن زده میشه و دومی در امنیت حکومتی محب علی علیهالسلام -با همه نقدهایی که بهش هست- به حاکمیتش فحش میده و توهین میکنه.
لیاقت این گروه دوم این بود که گردن خوف در برابر تیغی تیز کج کنند. اونوقت همین جماعت بیمقدار، اولین مروجهای تقیه در اسلام میشدند و جای برشمردن وجوب دههسازهای متوالی و برگزار کنندگان عمرکشون و آفتابه به دست در جهت تقویت برائت، پادگانهای سعودی رو پر میکردند که یک وقت تشیع صفوی در ایران نخواد چشم به مکه و مدینه بسوزه.
حیف از جوونهای رعنای قطیف و حیف از عمر بیمقدار برخی.
عبرت اول
باربارا تاکمن در کتاب «توپهای ماه اوت» در چند فصل مفصل از موضع صلحطلبانه و بیطرفانه بلژیک قبل از جنگ جهانی اول صحبت میکند. بلژیک آنچنان از تعهد انگلستان و فرانسه بر بیطرفی بلژیک مطمئن بود که تمام زیر ساختهای دفاعی خود را رها کرده بود. فصول بعدی کتاب به این موضوع میپردازد، انگلستان و فرانسه هر دو نقشهای مبنی بر نقض بیطرفی بلژیک روی میزشان بود و آلمان دقیقا به خاطر بیطرف بودن بلژیک، راه این کشور را برای عبور نیروهایش برای رسیدن به مرزهای فرانسه انتخاب کرد. هنگام جنگ اگر طرف صلح برویم و حرفهای صلح آمیز بزنیم، قطعا اولین کشور در لیست تجاوز قرار خواهیم گرفت.
عبرت دوم
دیوید فرامکین در کتاب «صلحی که تمام صلحها را برباد داد»، از موضعگیری ترکهای عثمانی در مقابله با بریتانیا سخن میگوید.
انگلستان ابتدا تصور میکرد ترکهای جوان عثمانی، طرفدار یهودیان هستند و به خاطر همین علیه امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول وارد عمل شد. بعد از مقاومت در تنگه داردانل و گالیپولی توسط ترکهای عثمانی و عقبنشینی نیروی دریای بریتانیا، امپراطوری معظم و کبیر انگلستان با ترکهای جوان عثمانی وارد مذاکره میشود. البته طرف مذاکره کننده بریتانیایی حداکثر امتیازی که میتواند به ترکهای عثمانی قول دهد، دیکته شده بود و همین طور گفته شده بود در ابتدای مذاکره حداقل امتیازها (امتیازهایی که حتی بدون مذاکره هم عثمانیها می توانستند بدست بیاورند) مورد بحث قرار گیرد و اگر طرف عثمانی لجاجت ( بخوانید اقتدار) بخرج داد، آن وقت حداکثر امتیاز را روی میز مذاکره قرار دهید.
ترک های عثمانی از مذاکره با بریتانیا آنچنان خوشحال بودند که همان امتیازهای اولیه بریتانیا را بعنوان ماحصل مذاکرات و نتیجه مذاکرات پذیرفتند.
بریتانیا وقتی موضع ضعیف عثمانی را پس از مذاکرات مشاهده کرد، روح استعمارگر دولت فرانسه را برای گرفتن مستعمرات شامات عثمانی قلقلک داد و قرارداد سایکس_پیکو را با فرانسه برای تجزیه عثمانی منعقد کرد. ( البته بریتانیا بر سر همین قرار هم نماد و اگر موضع قدرتمندانه فرانسه نبود، به تعهدات این قرارداد هم عمل نمیکرد و فرانسه نیز دست کمی از بریتانیا نداشت.) و عثمانی پس از مذاکره با بریتانیا تجزیه شد.
پ.ن1: جهاد دری است از درهای بهشت که خداوند بر روی بندگان خاص خود می گشاید.
پ.ن2: آن مردمی که از امام حسن علیهالسلاک تقاضای صلح کردند و زیر بار جهاد نرفتند، مجبور شدند ناموس خود را به دست حجاج بن یوسف ثقفی بسپارند...
نویسنده: مردی که سیکل هم نداشت
@Nucleader
سپاه پلکهایش چند لشکر را تکان میداد
علی با خطبهخوانی قلب منبر را تکان میداد
به وقت ظهر سلمان را کرم میکرد و حاتم را
عیار راستگوییاش اباذر را تکان میداد
خودش نه پلک بر هم میزد و اینگونه بی پیکار
دل هر مالکی مانند اشتر را تکان میداد
به یک ضربه سرش را میبرید از تن به آسانی
به سختی آن که وقت جنگ پیکر را تکان میداد
و جبرائیل درسش را به حیدر چون که پس میداد
علی بن ابیطالب فقط سر را تکان میداد
نه در دنیا دل ما را که نام مرتضی قطعا
به وقت مرگ هم اعضای نوکر را تکان میداد
میان گرد و خاک جنگ تا او را ببیند هم
علی بود آن که از جایش پیمبر را تکان میداد
همیشه بعد دیدار علی از بس تحیّر داشت
یکی باید میآمد دوش قنبر را تکان میداد
ولادت لنگر آسمان و ستون زمین، سیدنا و مولانا امیرالمومنین علی علیهالسلام مبارک
تقدیم به #ایران؛ به بهانه سالروز پیروزی #انقلاب_اسلامی، مروری داشتهایم بر تصویر #وطن در #سینمای_ایران.
@Didrasmag
زیست مجازی چه اینستاگرامی یا توییتریش احمق میکند.
گروهی سه روز رو برای اعتصاب سراسری مشخص میکنند و تصورشون اینه که سرتاسر کشور اعتصابه. درحالیکه واقعا خبری نیست. یک سری شعبون بیمخ میدانی دارند که بخاطر همراه نبودن مردم میریزند سنگ میزنند، شیشه میشکنند که باید به اجبار تعطیل کنید.
اینها از قضا عمدتا مرفهاند و فهم نمیکنند که دو روز بستن برای یک کارگر یعنی چی.
اصلا جنبشی که راه انداختند هم هیچ نسبتی با مسائل اقتصادی و بدنه مردم نداره. که اگر داشت یک شعار باربط پیدا میشد.
بخشی از طرف مقابل که از قضا ما هم جزئی از اون محسوب میشیم (از جهت طیفی، والا خیلیهامون اختلاف داریم)، سه روزه در شبکههای اجتماعی مینویسند که ما خریدهامون رو این سه روز میکنیم. خریدای اینترنتیمون رو انجام میدیم و...
اینها هم باز نفهمیدند اون خیل عظیم مردم که واقعا مردم هستند و میشن آحاد یک جامعه، ذهنشون درگیر این مسخرهبازیها نیست. اصلا پول ندارند که بخوان خرید اینترنتی کنند یا نه.
کسی که لنگ یک کیلو گوشت و گرونی مسکنه، براش این اعتصابها و واکنشهای ضداعتصابی هیچ مفهومی نداره.
رسانههای جدید خیلی وقته انسان رو محدود و بعد احمق میکنه.
@Nucleader
ما معمولا در بحرانها به ذهنی سرد و قلبی گرم نیاز داریم، بهمحض اینکه برعکس شود، به هرج و مرج تبدیل خواهد شد.
@Nucleader
در مورد اتفاقات این مدت بیاندازه حرف برای گفتن دارم و مثل همیشه از بسیاری از کارهای اینطرف ماجرا که از قضا خودم را جزئش میدانم بیزارم. بیزار.
اما
دو تصویر حالم را عجیب دگرگون کرد.
یکی تصویر آن بسیجی که داشتند به زور انگشترش را درمیآوردند.
و دیگری آرمان علیوردی که دورهاش کرده بودند.
من روضه زیاد شنیدهام، ولی تصویر دوره کردن و فحش دادن را تازه دیدم.
برنامه ایام، شبکه دو
یک بخش برنامه توییتخوانی است.
بالاخره توییتر خوبه یا بد؟ اگر بده، فیلتره، چرا پیامهای توییتری در این برنامه، در ۲۰:۳۰ و برخی برنامههای دیگر پخش میشه؟
@Nucleader
بعد از ۲۵ روز سکوت، کمکم خانهها و سازمانها و استودیوهای ارگانی و متصل به نفت، دارن زنده میشن.
Читать полностью…سحرگاهی بین راه کوفه در خواب دید
که سگی پیس به سینهاش جهید
و گردنش را درید.
بهشتی به قول امروزیها آدم دنیا دیدهای است. هامبورگ رفته. آنجا کارهایی کرده -مثل نگفتن اشهد ان علی ولیالله در اذان برای وحدت مسلمین- که در بین برخی معممین حوزه، به وهابی بودن متهم شده. بعد هم آنطور از حکومت اسلامی دفاع کرده که همهجا شعار مرگ بر او سر دادهاند.
به جهت دانش و عمل هم کمچیزی نبوده.
یکجا با دانشجویان و تجار در مورد زندگی در اروپا گفتگو میکند. میگوید خوب است درس بخوانید و چیز قابلی بشوید برگردید به کشورتان کمک کنید. اما اینکه اینجا باشید و از مواهب زندگی در حکومتی ساخته و پرداخته شده استفاده کنید، بد است. اگر نظام اجتماعی اینجا را میپسندید، شما برایش مهمان ناخوانده هستید. چه نقشی در ایجادش داشتید؟
«این همان زندگی انگلی است.»
دیگران کوشش کردند نظام خوشایند شما بسازند. شما هم برگردید و بکوشید در جامعهای که هستید نظام خوبی ایجاد کنید.
چه قبول کنیم چه نه، انقلاب اسلامی پدیدههای فراوانی دارد و چمران یکی از آنهاست.
چمران، زندگی در عیش را یعنی شغل خوب در کشوری ایدهال، زیستن همراه خانواده و فرزندان، آخر هفتههای خانوادگی، پول، مقام و همه چیزی که امروزه رفاه معنی میشود را رها کرد.
در ازای چه؟
معطل ماندن روی آب، مخفیانه به مصر رفتن، همراهی با امام موسی صدر در دورهای که صور و صیدای لبنان کثافت محض اجتماعی و فرهنگی بود، همنشینی با یتیمان، بدبختی در کردستان و چیزهایی از این دست.
اگر امروز رفتارهای اینچنینی برایمان حکم حماقت دارد، چمرانهای آینده را در نطفه خفه میکنیم.
اگرنه، چمران شدن کار سختی است.
و درختان تناوری اینچنین تنها در خاکی آماده شکوفا میشوند مثل انقلاب امام خمینی.
چرا کسی برای حادثه قطار مشهد یزد عزاداری نکرد؟
چون اشتباه محرز انسانی مشخص بود و ازش آنچنان آبی برای پریدن به حکومت گرم نمیشد.
بهانه که نباشه، شما بگو ۲ میلیون نفر بمیرن.
بخشی از آخرین خطبه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام در مسجد کوفه:
...
كجايند برادران من كه راه حق را سپردند، و با حق رخت به خانه آخرت بردند؟ كجاست عمار؟ كجاست پسر تيهان؟ و كجاست ذوالشهادتين؟ و كجايند همانندان ايشان از برادرانشان كه با يكديگر به مرگ پيمان بستند و سرهاى آنان را به فاجران هديه كردند؟
پس دست به ريش مبارك خود گرفت و زمانى دراز گريست، سپس فرمود:
دريغا! از برادرانم كه قرآن را خواندند، و در حفظ آن كوشيدند. واجب را برپا كردند، پس از آنكه در آن انديشيدند. سنت را زنده كردند و بدعت را ميراندند. به جهاد خوانده شدند و پذيرفتند. به پيشواى خود اعتماد كردند و در پى او رفتند.
سپس به بانگ بلند گفت:
جهاد! جهاد! بندگان خدا! من همين امروز لشكر آماده مى كنم. كسى كه مىخواهد به سوى خدا رود بيرون شود!
نوف گفت: براى حسين (علیه السلام) ده هزار سپاه، و براى قيس بن سعد ده هزار سپاه، و براى ابوايوب ده هزار سپاه قرار داد، و براى ديگران هم كم و بيش، و آماده بازگشت به صفين بود، و جمعه نيامده بود كه ابن ملجم ملعون او را ضربت زد. لشكريان بازگشتند و ما چون گوسفندانى بوديم شبان خود را از دست داده، گرگها از هر سو براى آنان دهان گشاده.
بعد از وفات شیخ مفید رحمهالله تعالی علیه روی قبر او شعری نقش بست که به نظرم هم چایگاه او در نزد امام عصر عجلالله تعالی فرجهالشریف را نشان میدهد. هم جایگاه ما را.
لا صوت الناعی بفقدک انه یوم علی آل الرسول عظیم
ان کنت قد غیبت فی جدت الثری فالعدل و التوحید فیک مقیم
والقائم المهدی یفرح کلما تلیت علیک من الدروس علوم
کاش صداى آنکه خبر مرگ تو را اطلاع داد به گوش نمیرسید که مردن تو روزى است که بر آل رسول مصیبت بزرگى است.
اگر در زیر خاک پنهان شدهاى حقیقت عدل و توحید و خداپرستى در تو اقامت گزیده است.
مهدی آل محمد خوشحال مىشد هرگاه تو از انواع علوم تدریس مىکردى.
اهل معرفتی میگفت میزان رابطه ما با امام عصر عجلالله تعالی فرجهلشریف، به میزان ارتباط ما با قرآن است.
خودم را که نگاه میکنم میبینم حقیقتا هیچ نیستم. امید که در این شب انوار حقیقت روی قلوب ما باز شود و حقیقت ولایت امیرالمومنین علیهالسلام و فرزندانش به دل ما بیفتد. شیخ مفید شدن سخت است لااقل برای او و آمدنش مضر نباشیم.
السلام علیک یا ربیع الانام. السلام علیک یا داعی الله و ربانی آیاته. السلام علیک یا خلیفه الله.
یه سری از سیاسیون توییتباز هم بودن که مدام میگفتن چرا تو برجام از موشک رونمایی کردید که ایجاد اخلال کنه، ولی الان نمیکنید.
که خب ظاهرا اون موشکا الان استفاده شد.
خاک کشورها زود اشغال میشود
مگر با حضور مردان مرد.
آنها که ایستادند و ایستادگی آموختند.
دنیای دیروز، دنیای امروز و دنیای فردا، آنانند.
به قول آوینی:
آنان در غربت جنگیدند و با مظلومیت به شهادت رسیدند.
و پیکرهاشان زیر شنی تانکها تکهتکه شد و به باد و خاک و آب و آتش پیوست،
امّا راز خون آشکار شد.
يك نفر از اشخاصى كه ميل ندارم اسمش را بياورم، گفت آقا! #سياست عبارت است از دروغ گفتن، خدعه، فريب، نيرنگ، خلاصه #پدرسوختگى است! و آن را شما براى ما بگذاريد! چون موقعْ مقتضى نبود نخواستم با او بحثى بكنم. گفتم: ما از اوّل وارد اين سياست كه شما مىگوييد نبودهايم. امروز چون موقع مقتضى است، میگويم: اسلام اين نيست. واللَّه #اسلام، تمامش سياست است. اسلام را بد معرّفى كردهاند. سياست مُدُن از اسلام سرچشمه مىگيرد. من از آن #آخوندها نيستم كه در اينجا بنشينم و تسبيح دست بگيرم؛ من #پاپ نيستم كه فقط روزهاى يكشنبه مراسمى انجام دهم و بقيه اوقات براى خودم سلطانى باشم و به امور ديگر كارى نداشته باشم. پايگاه استقلالِ اسلامى اينجاست. بايد اين مملكت را از اين گرفتاری ها نجات داد. نمىخواهند اين مملكت اصلاح بشود؛ #اجانب نمیخواهند مملكت آباد شود.
#سید_روحالله_موسوی_خمینی
#صحيفه_نور
جلد اول، صفحه ۲۷۰
@aeshraq
⭕️ ما با سه قرائت از ولایت فقیه مواجه هستیم.
✅ قرائت اول:
مبتنی بر قانون اساسی است که در آن رهبری دو وظیفه عمده بر عهده دارد. اول انسجام در سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه، دوم نظارت بر عملکرد سه قوه در جهت رسیدن به اهداف انقلاب اسلامی. رهبری مانند چشم بیداری است که یک نگاه به آرمانهای انقلاب اسلامی دارد و یک نگاه به مسیر حرکت دولتها ( مقصود از دولت در این متن سه قوه مجریه، مقننه و قضاییه است). با توجه به این خوانش، قانون اساسی هیچگونه نقش اجرایی برای این جایگاه در نظر نگرفته است و اگر برای این جایگاه در قانون اساسی نقش اجرایی تعیین شده باشد، همواره ناظم خارجی با حق دخالت در امور را پیش بینی کرده است. مانند شورای سیاستگذاری در صداوسیما.
✅قرائت دوم:
این خوانش مبتنی بر نگاه حکومتهای مدرن در غرب است. در این خوانش از جایگاه ولایت فقیه، این عنوان امری زائد و بعضا مداخلهگر در امور سه قوۀ دیگر است. این نوع خوانش دارای دو دسته رادیکالها و محافظهکارها است. در نگاه رادیکال نقش رهبری حداکثری بیان شده و تمام امور اجرایی و نسبتها و ارتباطات حکومتی به رهبری تحویل برده شده است. نگاه محافظهکارانه نیز نقش رهبری را حداقلی تلقی کرده و این جایگاه را در حال حاضر امری فرمالیته و با اختیارات محدود میداند.
✅قرائت سوم
در این نگاه حکومت اسلامی از چهار پایه ولایت فقیه، قوه مجریه، مقننه و قضاییه تشکیل شده است. در این نگاه جایگاه رهبری نه مانند پادشاهی ( اعم از مشروطه یا مطلقه) است و نه مانند رییس جمهور. بلکه جایگاه جدیدی است که با توجه به اهدافی که حکومت اسلامی بخاطر آن تشکیل شده است، قوام یافته. در این خوانش قوه مجریه، مقننه و قضاییه در نسبت با جایگاه رهبری تعریف و هرکدام از این قوا ستونهایی هستند که در جهت کمک به رهبری عهده دار مسئولیتی شده اند. از طرف دیگر رهبری نیز نسبتی با مردم و دین اسلام دارد. این نسبتها شبکهای از ارتباطات میان دولت ها، رهبری و مردم شکل میدهد که ساختار جدیدی را نشان میدهد.
#مردی_که_سیکل_هم_نداشت
@Nucleader