ocnotes | Unsorted

Telegram-канал ocnotes - minding my own business.

63965

تیکه‌کتاب‌های ادبی. ارتباط: @tellocbot

Subscribe to a channel

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

چهار میثاق – دون میگوئل روئیز

Читать полностью…

minding my own business.

پارک تا حدی می‌فهمید که چرا النور این‌قدر تلاش می‌کرد متفاوت به نظر برسد. دلیلش این بود که او متفاوت بود؛ چون از متفاوت‌بودن ترسی نداشت (یا شاید فقط از این‌که مثل دیگران باشد، می‌ترسید). هرچه بود، چیز خیلی هیجان‌انگیزی در آن وجود داشت. و پارک دوست داشت نزدیک آن باشد، نزدیک آن حد از شجاعت و دیوانگی.

النور و پارک – رینبو راول

Читать полностью…

minding my own business.

النور دوازده‌ساله بود و نمی‌توانست تصور کند مردی وجود داشته باشد که بتواند بیش‌تر از پدرش زندگیِ مادرش را خراب کند. او نمی‌دانست چیزهایی بدتر از خودخواهی هم وجود دارد.

النور و پارک – رینبو راول

Читать полностью…

minding my own business.

و به‌محض این‌که النور خندید، چیزی در درون پارک شکست. اتفاقی که همیشه می‌افتاد.

النور و پارک – رینبو راول

Читать полностью…

minding my own business.

پارک خودکارش را توی جیب‌اش گذاشت و بعد دست‌های النور را برای یک لحظه روی سینه‌اش گذاشت. آرامش‌بخش‌تر از چیزی بود که النور تصورش را می‌کرد؛ آن‌قدر که دلش می‌خواست برای پارک بچه بیاورد و هر دو کُلیه‌اش را به او اهدا کند.

النور و پارک – رینبو راول

Читать полностью…

minding my own business.

حق با النور بود. او هیچ‌وقت خوب به نظر نمی‌رسید. او مثل هنر بود و هنر هیچ‌گاه خوب به نظر نمی‌رسد؛ به نظر می‌رسد تنها باعث ایجاد حسی در شما می‌شود.

النور و پارک – رینبو راول

Читать полностью…

minding my own business.

النور هیچ‌وقت به خودکشی فکر نکرده بود، هرگز. ولی خیلی به دست‌کشیدن فکر می‌کرد؛ دست‌کشیدن از بعضی چیزها. به دویدن، تا این‌که دیگر توان دویدن نداشته باشد.

النور و پارک – رینبو راول

Читать полностью…

minding my own business.

اگر کسی نتواند زندگیِ خودش را نجات دهد، آیا زندگی‌اش اصلاً ارزش نجات‌دادن دارد؟

النور و پارک – رینبو راول

Читать полностью…

minding my own business.

سعی کرد به او بگوید تو زندگیِ مرا نجات دادی، نه تا ابد، نه برای همیشه... احتمالاً فقط به‌طور موقت. ولی زندگیِ مرا نجات دادی... پس حالا به تو تعلق دارم. منی که اکنون هستم، متعلق به توست. برای همیشه.

النور و پارک – رینبو راول

Читать полностью…

minding my own business.

مردی که سرزمین خود را خوار کند به زنی ماند که شوی خود را بدنام کند؛ و آن زن به مادیانی ماند که راکب دیگر بجوید.

آن مادیان سرخ یال - محمود دولت‌آبادی

Читать полностью…

minding my own business.

تورا ای مرد پارسی هرگز نتوانستم به دل دوست داشته باشم! این خوی آدمی‌ست و چنین باید؛ که انسان نمی‌تواند کسی را به دل دوست بدارد که به خانه و سرزمین خود پشت کرده و چاره از دشمن می‌جوید.

آن مادیان سرخ یال - محمود دولت‌آبادی

Читать полностью…

minding my own business.

آن شب که خود را به کجاوه آن زن مشتاق درانداختم و به تشویش و دلهره خفیده گفت وای بر تو قیس! مرا فرو افکندی! کجاوه کج شده بود که گفتا ناقه‌ام را کشتی قیس! دراُفت، دراُفت! اما من فرو نیفکندم خود را و خواستم که مهار ناقه‌ش را سُست کند تا هر کجا که خواهد برود!

آن مادیان سرخ یال - محمود دولت‌آبادی

Читать полностью…

minding my own business.

و شعر زبان عشق آمد و خاکستر داده آن شد که بسوخت و بسوخت و بسوخت.

آن مادیان سرخ یال - محمود دولت‌آبادی

Читать полностью…

minding my own business.

کلمه، کلمه، کلمات... اگر در کلمات بگنجد که نخواگنجید و یقین بدان دارم که او فزون از کلمات است در اسارت کلمات و در اسارت شعر.

آن مادیان سرخ یال - محمود دولت‌آبادی

Читать полностью…

minding my own business.

شب بود و تو دیدی؟ درست است، شب بود برای تو و برای دیگران، امّا... نه برای من! که در نگاه چشمان من هودَج روشن بود چنانچه انگار ماه در آن نشسته است.

آن مادیان سرخ یال - محمود دولت‌آبادی

Читать полностью…

minding my own business.

شرطیه که خودم هم ثبت کردم توی بت فیدو🥇📈
تو هم آماده ریسک کردن برای تجربه های جدید هستی؟!💯
/channel/+dySI_QFj0T0xZGVk

Читать полностью…
Subscribe to a channel