به شدت به قدرت کلام معتقدم...
و نمی دونم هر وقت به مسئله قدرت کلام فکر میکنم با اینکه ارتباطی نداره اما ناخوداگاه این آیه از انجیل یوحنا در ذهنم مرور می شه
در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود...
Xanastro
@officialbish0uri
برای اونایی که از تلفنی حرف زدن متنفرن، یه نفر هست که با اون عاشق طولانی حرف زدنن. لذت پیدا کردن اون یه نفر، هزاران بار تقدیم تو باد.
@officialbish0uri
نمیبینی که فلان جایگاه میروی پشیمان میشوی و میگویی پنداشتم که خیر باشد؛ آن خود نبود؟
پس این خیالات بر مثالِ پردهاند و در پس پرده کسی پنهان است
هرگاه که خیالات از میان برخیزند و حقایق روی نمایند، بیپردهی خیال قیامت باشد
آنجا که حال چنین شود پشیمانی نماند
فیه ما فیه- مولانا
@officialbish0uri
ولی من دوست داشتم توو روزهای خوشیم تو میبودی تا خوشحالیمو باهات تقسیم میکردم
@officialbish0uri
ترکیب مورد علاقهی من، جنونِ آگاهانه است؛ و در آن تا جایی پیش بروم که توانایی مهارش را نداشته باشم. همان بهتر که آدم از خودش شکست بخورد تا باقی چیزها.
خاکستری
@officialbish0uri
روزهایی که کارهای مفیدی انجام نمیدم از خودم خیلی بدم میاد؛ تنپروری و عدم پیشرفت و اینکه امروزت با دیروزت فرق نداشته باشه و چیز جدیدی بهت اضافه نشه خیلی کسشره
با این وضع وقتی پیر و ناتوان و فرتوت بشم قراره چه عذابی بکشم؛ آرامش دارم ولی آروم و قرار ندارم
شایدم همش شور جوونیه و اون موقع این خبرا نباشه
@ocficialbish0uri
به نظرم زندگی ترکیبیه از اتفاقاتی که خارج از کنترل ما رخ میده با واکنشی که ما داریم به اون اتفاقا
Toto
@officialbish0uri
کسی باش که دنبالش میگردی:
شجاع، بخشنده، مهربان، خردمند، جستجوگر، صبور و خستگی ناپذیر
Mehdi
@officialbish0uri
تو قفلِ قفلها هستی
كليد كن به تقديرم
كليد كن به زنجيرم
كليد كن به پروازم
بدوز بالهايم را
به پيلهی گرفتاری
مسير گريه سر بالا
ابوعزای من غمگين
سرم به هر جهت بالا
سرت به هر جهت پايين
و تلخ بودنت شيرين
و زخم بودنت كاری
حسین صفا
@officialbish0uri
وقتی تقدیر و زندگی راهو نشون میده که باید تغییر کنی، اصرار به نگه داشتن چیزهایی که دوسشون داری بیهوده ست.
باید تغییر کنی و پوست بندازی.
اگه عوض نکنی خودتو, تهش میشه این ویدیو:
@officialbish0uri
نزدیک شو اگر چه نگاهت ممنوع است
زنجیرهی اشاره چنان از هم پاشیده است
که حلقههای نگاه
در هم قرار نمیگیرد.
دنیا نشانههای ما را
در حول و حوش غفلت خود دیده است و چشم پوشیده است.
نزدیک شو اگر چه حضورت ممنوع است.
وقت صدای ترس
خاموش شد گلوی هوا
و ارتعاشی دوید در زبان
که حنجره به صفتهایش بدگمان شد.
تا اینکه یک شب از خم طاقی یک صدایت
لرزید و ریخت در ته ظلمت
و گنبد سکوت در معرق درد برآمد.
یک یک درآمدیم در هندسه انتظار
و هر کدام روی نیمکتی یا زیر طاقی
و گوشه میدانی خلوت کردیم:
سیمای تابخورده که خاک را چون شیارهایش
آراسته است.
و خیره مانده است در نفرتی قدیمی
که عشق را همواره آواره خواسته است
تنها تو بودی انگار که حتی روی نیمکتی نمیبایست بنشینی
و درطراوت خاموشی و فراموشی بنگری .
نزدیک شو اگر چه قرارت ممنوع است
هیچ انتظاری نیست که رنگ دگر بپاشد
بر صفحه ی صبور
وقتی که ماهوارههای طاق و نیمکت در خلٲ بگردد
و چهرهها تنها سیاه و سفید منعکس شود
و نیمی از تصویرها نیز هنوز
در نسخههای منفی باقی مانده باشد.
نوری معلق است در اشارههای ظلمانی
ورنه چگونه امشب نیز در این ساعت بلند
باید به روی این نیمکت بنشینم همچنان کنار این میدان
چشم انتظار شکی فسفرین
و برگ ترس خوردهی شمشاد تنها در چشمم برق زند؟
نزدیک شو اگر چه تصویرت ممنوع است.
ساعت دوباره گردش بیتابش را آغاز کرده است
و نیمی از رخسار زمان
از لای چادر سیاهش پیداست.
از ضربهای که هر ساعت نواخته میشود ترک بر میدارد خواب آب
و چهرهای پریشان موج در موج
میگردد و هوای خود را میجوید
در بازتاب گنگ سکهای در آب انداخته است.
پا میکشند سایههای مضطرب
در هیبت مدور نارونها
و باد لحظه به لحظه نشانهها را میگرداند دور تا دور میدان
اینجا خزه به حلقهی شفافی چسبیده است
که روزی از انگشتی افتاده است
آنجا هنوز نوری قرمز ثابت مانده است
و روی صورت شب لک انداخته است
نزدیک شو اگرچه رویایت ممنوع است.
میبینی! این حقیقت ماست
نزدبک و دور واهمه در واهمه
و مثل این ماه ناگزیر که گردیده است
گرد جهان و باز همچنان درست همانجا که بوده مانده است
و هر شب انگار در غیابت باید خیره ماند همچون ماه
در حلقهی عزایی که کم کم عادی شده است.
این یٲس مخملینهی ماست
یا تودهی غبار گون وهمی بر انگیخته؟
که بیتحاشی مدارهای در هم راچون ستارههای دنبالهدار میپیماید؟
آرامشی است که بر باد رفته است ؟
یا سایهی پذیرشی است که خون را پوشانده است؟
بی آنکه استعارههای وجدان از طعمش بر کنار مانده باشد.
نزدیک شو اگرچه مدارت ممنوع است.
میشنوم طنین تنت میآید از ته ظلمت
و تارهای تنم را متٲثر می کند.
شاید صدا دوباره به مفهومش بازگردد
شاید همین حوالی جایی
در حلقهی نگاهت قرار بگیرم.
چیزی به صبح نمانده است
و آخرین فرصت با نامت در گلویم میتابد.
ماه شکسته صفحهی مهتاب را ناموزون میگرداند
و تاب میخورد حلقهی طناب بر چوبهی بلند
که صبحگاه شاید باز رخسار روز را در آن قاب بگیرند.
محمد مختاری
@officialbish0uri
من نمیدونم، خودت یه جوری آرومم کن
من که جز دستای تو راه فراری ندارم
یه دیوونه که اصلا کار به جایی نداره
همه دنیا تویی، باقی همش یه بازیه
کوچه ها تنگ میشن وقتی نگات ناراضیه
انگاری یه شهر محکومن و چشمات قاضیه
مث یه پرنده که همه پراشو چیدن
پشت تو راه اومدم، تو رو نفس کشیدم
من میترسیدم ولی به خاطرت پریدم
چون دلم میخواد برات بمیرم و نگاه کنی
جاش فقط حسابمو از عاشقات جدا کنی
زخمی که میخورم از آدما رو دوا کنی
محسن حسینی
@officialbish0uri
نه فاز سیگما برداشتم نه چیز دیگهای
این واقعیته و ایشالله کسی نخواد که واسش پیش بیاد.
@officialbish0uri
زیباترین نسبت جهان نسبت دادن ما به یکدیگر است وقتی که همه بگویند ایشان معشوق فلانی هستند،مگر خاصیت عشق همین نیست که هر کجا عاشقی باشد ناخودآگاه حرف از معشوق به میان بیاید؟
@officialbish0uri
و گریستم به یاد تمام رویاهایی که تا میخواستیم نوازششان کنیم، پژمُردند.
| جان اشتاینبک |
@officialbish0uri
من تمام سعیمو میکنم هرچند تمام سعی من کافی نیست.
من تمام سعیمو میکنم چون میشه رویا داشت و از تلاش براش لذت برد هرچند وقتی روز تموم بشه فقط کابوسِ حقیقت منتظرمه.
من تمام سعیمو میکنم چون فقط همین یه کارو بلدم،فقط همین از دستم برمیاد.
نرسیدن رو خودم بلدم،دیگه تلاش کردن رو ازم نگیر
@officialbish0uri
حتی تو روزهایی که غصه میخورم کاش میبودی تا ثابت شه وقتی هستی هیچ غمی منو نمیگیره
@officialbish0uri
یه باغوحش بهم ریخت،
دوباره خوابتو دیدم...
بی زونکن، بدون استامپ
ابری.
احمقانه زنده بودن و وحشیانه حضور نداشتن.
کارگزینی باغوحش صفادشت
@officialbish0uri
«فقط یک موفقیت وجود داره، اونم اینه که جوری زندگی کنی که دلت میخواد»
کریستوفر مورلی
@officialbish0uri
یه روزی میگفتم میشه با تو بود
میشه بی خجالت بهت فکر کرد
میشه اسم کوچیکتو ساده گفت
قدم زد کنارت به عنوان مرد
تو هر چی ازم دورتر میشدی
من انگار بیشتر عاشقت میشدم
توو این عشق وجدانِ تو راحتـه
من این کارو کردم خودم با خودم
خدایا؛ یکی توی گریه بهت رو زده
سپرده دوتامونو دستِ شما
خدایا؛ مگه میشه امسال با بغض تحویل شه
یه کاری بکن خوب شه حال ما
نه چیزی به جز تو منو میگرفت
نه بی فکر تو قلبم آزاد بود
همه سالو با دردِ تو سوختم
مگه میشه بی دردِ تو شاد بود
فرزاد حسنی
@officialbish0uri
تا اونجايى كه من فهميدم
زندگى چيزى جز بالا و پايين شدن بين بيم و اميد نيست و خوش بحال اونايى كه سعى ميكنن هميشه اميدوار باشن، حتى اگر به ظاهر عاقلانه نباشه
دکتر گوبلز
@officialbish0uri
تشکر میکنم از دوست خوبم، هوش مصنوعی، که این همخوانی تاتلیسس و ماهسون رو برای ما درست کردن.
aramam...
#admin
@officialbish0uri
چنان مردم از بعد دل کندنت
که روح من از خیر این تن گذشت
گلایه ندارم نرو گوش کن
تو باید بدانی چه بر من گذشت
تو باید بدانی چه بر من گذشت
زمانی که دیدم کجا میروی
تقاصت همین است عزیز دلم
که بنشینی از کشتنم بشنوی
چنان شاخه ی خشک روی درخت
میان زمین و هوا مانده ام
برای تو که سالها رفته ای
چگونه بگویم چرا مانده ام
چگونه بگویم چرا عاشقم
مرا عشق راه فریبی شده
چگونه تو را میپرستم هنوز
عجب روزگار غریبی شده
خودم خواستم با تمام وجود
با تویی که نبود عاشقانه بمانم
من این عشق را با همین کوه غم
روی دوش دلم تا ابد میکشانم
#admin
@officialbish0uri
هرگز تو هم مانند من آزار دیدی؟
یار خودت را از خودت بیزار دیدی؟
نام کسی را در قنوتت گریه کردی؟
از «آتنا» گفتن «عذابَ النّار» دیدی؟
در پشت دیوار حیاطی شعر خواندی؟
دل کندن از یک خانه را دشوار دیدی؟
آیا تو هم با چشم باز و خیس از اشک
خواب کسی را روز و شب بیدار دیدی؟
رفتی مطب بی نسخه برگردی به خانه؟
بیمار بودی مثل من؟ بیمار دیدی؟
کاظم بهمنی
@officialbish0uri
کوچه زورگیرها 🙈🙈از ترسم چشامو بستم
پ.ن: پست و کپشن عمو علی از سفر به تایلند😂
(شکم بازها عمو علی و رستورانش، جیگربلا تو یوسف آباد رو میشناسن
یه تبلیغ ریز و سکسی هم کردیم انگار خیلی جواب هم میده آخه:))))
@officialbish0uri
حتما کسانی که از شما ضعیف تر هستن رو بزنید زیرا که هیچوقت این فرصت رو در مقابل کسانی که از قوی تر هستند پیدا نخواهید کرد.
آرتور
@officialbish0uri