online_romans | Unsorted

Telegram-канал online_romans - رمان های آنلاین

13467

کانال اصلی رمان های تکمیل شده : @romansarairani 🔊درخواست لینک رمان آنلاین 👇 https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTE1NDM0MDEx

Subscribe to a channel

رمان های آنلاین

_می خوای چیکار کنی یلدا؟! این مرد خطرناکه! دستش آلوده به خونه! اونم نه خون هر کسی... خون پدر و مادرش...⚠️🔞

نگاهم روی اسمش چرخید و عجیب بود اما هیچ فامیلی براش تو پرونده نبود.

_هر کار لازم باشه انجام می دم لیلا؛ پرونده این آدم دسته منه و من برای درمانش انتخاب شدم.⭕️

_اون آدم ماه هاست که حرف نزده یلدا...

نیشخند زدم به روش و پرونده سبک وزن رو تو دستم جا به جا کردم.

_پس تو هنوز منو نشناختی لیلا‌؛ من حربه های خاص خودم رو دارم؛ باهاشون آشنا می شی...🔥‼️

/channel/+txPCChHxcDg5NDI0

/channel/+txPCChHxcDg5NDI0

/channel/+txPCChHxcDg5NDI0


داستانی عاشقانه میان قاتلی درنده خو و دکتری با سر نترس؛ عاشقانه ای که در بیمارستان روانی دور افتاده ای در تهران رقم خورد... ❌

Читать полностью…

رمان های آنلاین

همه چیز از یک عکاسی شروع شد 😱🔥

عکسی که قرار بود از اون پسر خوش هیکل اما عبوس و جدی موقع شنا کردن بگیرم...😈
اما با دیدن چشماش جوری عاشقش شدم که قسم خوردم اونو برای خودم کنم...

من پریزاد یگانه قسم خوردم شایگان ارجمند قهرمان شنای المپیک مال خودم کنم....
تا اینکه فهمیدم....🔞❌

/channel/+p5V8O_sypBU0OWJk

Читать полностью…

رمان های آنلاین

_نگفتن بهت مگه بی اجازه نیا اتاقِ تازه نامزد کرده ها؟
بغضی که داشت خفم میکرد اجازه نمی‌داد چیزیو که دیدم بازگو کنم
_اون..نرمین...تو
کلافه و بهم ریخته درو پشت سرش کوبید و همزمان که یه دستشو دورم حلقه میکرد نفسشو رو لبای لرزونم فوت کرد
_هیش آروم باش مگه خودت نمیخواستی ازدواج صوریمون‌ تموم بشه و هرکی بره پی زندگیش؟
می‌فهمیدم که با حرفاش کم کم دستش زیر لباسم خزید و چنگی به کمرم زد و خمار بوسه ای رو لبهام نشوند که به خودم اومدم و عصبی لب زدم
_برو‌..عقب همین الان از بغل اون دختره اومدی بیرون به چه حقی دست میزنی بهم..
با رفتن دستش از کش شلوارم داخل خنده ای کرد
_هروقت بخوام به این تن دست میزنم جوجه...

/channel/+p5V8O_sypBU0OWJk

Читать полностью…

رمان های آنلاین

-میگن خان میخواد گوساله زیرپای معشوقه‌ی زائوش زمین بزنه !

دخترک با لبخند به حرف‌های آنها گوش میدهد
-مگه میشه خان انقدر ساده از تولد وارثش بگذره؟!... اونم بعد این همه مدت که منتظرش بوده
زن شانه‌ای بالا میاندازد
-خوشبحالش... با کله افتاده تو دیگ عسل... دیگه نمیزارم دستش رو هم تکون بده
زن دیگر صدایش را می‌آورد پایین
-چه فایده وقتی خونش رو‌ روی خونه‌ی به زن دیگه ساخته؟!... خونه خراب کن بدبخت... خیر از زندگیش نمی‌بینه
دخترک با حالتی گنگ به آنها مینگرد
-هیس آرومتر صدات می‌ره بیرون تنبیه میشیا... به من و تو ربطی نداره... فکر کردی این پولدارا یک نفر بسشونه؟!... به نفر از قبلی خوشگلتر میبینن قبلی کلا از یادشون می‌ره
نفس کشیدن از یاد دخترک میرود
-ولی من دلم واسش میسوزه... خیلی مظلومه این حقش نبود
زن سرش را به نشانه‌ی افسوس تکان میدهد
-نغمه..... نغمه
سر هر دو زن با عجله به طرفش بر میگردد
-هین.... خانم
دخترک لبخند تلخی میزند
-نغمع کجایی؟!... با توام..... بیا اینجا
دخترک با مهربانی به دو زن میزند و با شانه‌هایی افتاده به آرامی به سمت حال بزرگ عمارت قدم بر می‌دارد
-س...سلام آقا
مرد با جدیت به دخترک مینگرد
-کجا بودی هر چی صدات میکردم جواب نمی‌دادی؟!.... گلوم پاره شد آنقدر عربده زدم.... اونوقت خانم مثل پرنسس ها دست به کمر واسه من راه می‌ره
دخترک بغض کرده لب میزند
-تو اتاق نشسته بودم.... صداتون رو نشنیدم
دروغ میگوید. چاره‌ای ندارد. مرد اگر بداند او در حال گردش در عمارت بود خون و خونریزی راه میاندازد.
-نه به پره گوشت داری که دل آدم رو به خوش کنی نه یه قیافه‌ی درست و حسابی حالا هم که ماشاالله معلوم شد گوشات نمی‌شنوه.... بعد از این همه وقت هم که با نذر و نیاز تونستی حامله بشی
دخترک تلخندی میزند
-ببخشید
مرد سرش را به افسوس تکان میدهد
-رفتی دکتر؟!
دخترک آب دهانش را به سختی قورت میدهد
-بله
مرد ابرویی بالا میاندازد
-چی گفت؟!... جنسیت بچه چیه؟!
دخترک صدایش موقع جواب دادن می‌لرزد
-معلوم....معلوم نبود.... گفت بچه پاهاش رو بسته.... ماه...دیگه معلوم میشه
مرد پوزخندی میزند
-برو برگه‌ای که به عنوان جواب بهت داد رو بیار ببینم
دخترک با بغض می‌نالد
-اقا
مرد با خشم عربده میزند
-مرگ.... احمق.... مگه بهت نگفتم حق نداری دختر به دنیا بیاری؟!.... بیشعور من واسه ثروتم وارث میخوام میفهمی
دخترک می‌نالد
-دفعه... دفعه بعد قول میدم... قول میدم پسر باشه
مرد نیشخندی تحقیرآمیزی میزند
-دفعه بعدی وجود نداره...‌ گمشو از عمارت من بیرون.... حتی در حد معشوقمم نیستی که داره پسرم رو به دنیا میاره
دخترک دهانش را باز میکند چیزی بگوید که مرد با خشم بیشتری داد میزند
-هری
دخترک دهانش را می‌بندد. میخواست بگوید کجای کاری که بچه‌ی درون شکم معشوقه‌ات از تو نیست. ولی سکوت میکند
بگوید اشتباه متوجه شده‌اید من فقط میخواستم تو را امتحان کنم وگرنه جنین درون شکم من....
اولین گام را به بیرون عمارت بر میدارد
-داغت رو به دل پدر خیانت کارت میزارم پسرم

/channel/+UJR-yojBybk5YWJk
/channel/+UJR-yojBybk5YWJk

Читать полностью…

رمان های آنلاین

_قهوه بهونه خوبی بود که بکشونمت اینجا.

با خجالت لب زدم و گفتم:
_آراز اگه کسی ما رو ببینه چی اگه بفهمن بینمون یه چیزی هست؟


_هیچی نمیشه.. بهم اعتماد کن نفسِ آراز !
دستم رو گرفت و به سمت خودش کشید و لبهایم‌ را با خشونت به کام کشید

آراز آذرمهر مدیرعامل جذابِ شرکت بزرگ پارسه ، دل در گرو عشقی ممنوعه به منشی متاهلش سایه رستگار همسر امیرعلی کفایت ته تغاری حاج غفورکفایت دارد !!!


خیانتی که برملا میشود و امیرعلی کفایت زمین و زمان را برهم میزند....

اما آراز آذرمهر پا پس نمیکشد و برای رسیدن به سایه اش غوغا میکند 😍

مثلت عشقی ممنوعه، امیرعلی کفایت پسرحاج غفور معتمد بازار زرگرها ، در مقابل آراز آذرمهر جنتلمن سینه سپر میکند و.......
/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8

Читать полностью…

رمان های آنلاین

لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓مهناز برای پرستاری از اشرف وارد خونه‌شون میشه ولی عاشق پسرش میشه و...


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

Читать полностью…

رمان های آنلاین

_شوهرت بهت خیانت می‌کنه

+خفه شو من با این حرفا خام نمیشم به شوهرم بیشتر از جفت تخم چشمام اعتماد دارم

گوشیش در آورد مقابل چشمام گرفت گفت: پس این آقا تو عکس کیه ؟!

مثل کسی که صاعقه به تنش خورده خشک شدم هاج واج به عکسی که شوهرم کنار یه زن دیگه نیمه برهنه دار کشیده بود خیره شدم

_این شوهر شما نیست داداش کنه که کنار این زنه اسمش چی بود ...(کمی فکر کرد ) ها اسمش باران بود تازه تو شرکت همکارشه

زبونم بند اومده بود این دروغه دروغه فریان به من خیانت نمیکنه

سر تکان دادم با صدای که از پشت بغض ام بیرون می اومد گفتم : نه فریان همچون کاری نمیکنه اون از باران متنفره

_خودت داری با چشمای خودت می بینی این شوهری هست که بیشتر از چشات بهش اعتماد داری تو تخت کنار یه زن دیگه

_این عکس قبل از ازدواج ماست

تاریخ عکس بهم نشون داد گفت: ولی تاریخ مال هفته پیش زده

بهم نزدیک شد قدمی عقب رفتم که به کابین پشت سرم برخورد کردم منو بین خودش کابین گیر انداخت تنش به تنم فشار داد دست جلو سینه اش گذاشتم تا فاصله ای بین صورتمون ایجاد شده تشر زدم : ازم دور شو خوک کثیف حقه هات جواب گو نیستند

_شادلین لیاقت تو بیشتر از داداش منه تو لیاقت بهترین ها رو داری دستم بگیر بیا باهم بریم اونطرف آب اونجا دنیا به پات میریزم دیگه هیچ وقت یاد این خرابکده نمی افتی

تنم شروع به لرزیدن کرد چشمام از وحشت تر شد گفتم : برو کنار...

صورتش نزدیک آورد گفت : با من ازدواج کن

صدای مردانه ای غرید : الان چه نالیدی بیشرف

+فریان!

فریان با رنگ روی قرمز با رگ گردن باد کرده نزدیک شد یقه داداشش رو گرفت محکم به دیوار کوبید گفت: جرعت داری یه بار دیگه تکرار کن تا شاهد اون دنیا باشی


داداشش از زنش خواستگاری می‌کنه 🍷
#بهترین‌رمان‌عاشقانه‌سال
فرهان سالها پیش برای به دست آوردن شادلین می خواست بهش تعرض کنه که شادلین بدست برادر فرهان، فریان نجات پیدا می‌کنه بعد گشت سالها شادلین و فریان باهم ازدواج میکنند فرهان به کانادا می‌ره ریس شرکت مدلینگ میشه وقتی خبر ازدواج این دو بهش میرسه برمیگرده ایران

/channel/+6-TsODjefkFhOWM8
/channel/+6-TsODjefkFhOWM8
/channel/+6-TsODjefkFhOWM8

Читать полностью…

رمان های آنلاین

-ببخشید صاحب مغازه شمایید؟

از شنیدن لفظ مغازه خنده اش گرفت. به آن چند هزار متر با آنهمه رنگ و لعاب و پرسنل در قلب نیاوران، مغازه می گفت؟

-امرتون؟

دختر کیفی که دستش بود جا به جا کرد. صورت سفیدش از گرمای بیرون گل انداخته بود. پر شال ساده اش پایین افتاد و به دنبالش رشته موی قطور بافته شده هم از سر شانه پایین افتاد:

-شمایید؟

-حالا کارتون رو بگید شاید با آبدارچی هم راه افتاد.

دخترک خندید. دندان های مرتبش پیدا شد:

-واقعا آبدارچی اید؟ بهتون نمی خوره آخه.

به تیپ و لباس های مارک دار شاهد نگاه کرد. احتمالا از نظرش بعید نبود که مغازه ها و فروشگاه های نیاوران ، آبدارچی هایشان هم چنین استایلی داشته باشند!

شاهد پوزخند زد:

-آره دیگه. لباسای صاحب مغازه رو کش رفتم. حالا شما کارت رو بگو صاحب مغازه اومد بهش می گم.

دختر کیف را بالا آورد. یک جعبه از آن بیرون کشید و روی میز گذاشت:

-اینا رو بهش نشون بده. ببین خوشش میاد. برام بفروشه.

شاهد کنج لبش را گاز گرفت تا جلوی خنده اش را بگیرد.از سادگی دختر خنده اش گرفته بود:

-چی هست؟ خیلی سخت پسنده ها. روزی صد نفر از این چیزا میارن براش.

دختر در جعبه را برداشت:

-کار دست خودمه. صفر تا صدش رو خودم توی خونه انجام میدم. گفتم این بالاها مشتری های پولدار میان...

در برابر چشمان شاهد قاب های بیضی طرح داری از سرامیک رنگ خورده با نقاشی های رنگ و روغن پیدا شد. ابروهایش به آرامی بالا رفت:

-خودت درست کردی؟

-آره. به نظرت قبول می کنن؟ دو تا مغازه ی دیگه هم بردم قرار شده بهم خبر بدن. این شمارمه.

دست برد و کاغذی از روی میز برداشت و با خودکاری که از ته کیفش بیرون کشیده بود شماره را نوشت:

-بده بهشون . بگو اگه خوششون اومده بهم زنگ بزنن. البته خودم باز فردا میام سر می زنم.

شاهد یکی از قاب ها را برداشت. از طرح دختری که میان قاب با موهای مشکی در آینه مشغول بافتن بود خوشش آمد:

-این خودتی؟

دختر زیپ کیفش را بست. مهربان خندید:

-نه. اگه خوشت اومده بردار. هدیه باشه . فقط برام یه پارتی بازی بکن.

لب های شاهد به لبخند کج شد:

-برای پارتی بازی کم نیست؟

دختر بند کیف را روی دوشش مرتب کرد:

-حالا اگه اوکی شد بعدا جبران می کنم. یکی بزرگترش رو هم میارم برات.

شاهد زل زده بود به چشم های روشنش. به خنده ی عمیق و سر حالش.

-همین؟

-راستی روی یه کاغذ برام می نویسی که اینا رو تحویل گرفتی ازم و امضا کنی؟ رسید باشه مثلا.

شاهد نگاه از صورتش نمی گرفت.

-بنویس که برای مغازه ی ... چی بود اسم؟ آهان شاملو. بعد فامیل خودت رو بنویس و امضا کن.

شاهد با همان پوزخند یک برگه ی دیگر برداشت و با دست خط خودش رسیدی نوشت. و سمت دختر گرفت.

-امضا هم بکن با فامیل.

شاهد امضای سر راست همیشگی را زد. یک شاملو وسط نیم دایره. دختر برگه را گرفت:
-دستت درد ....

نگاهش به کلمه ی شاملو افتاد. لب هایش از هم باز مانده بود. شاهد خندید:

-یادت نره باید جبران کنی. البته نه فقط با اون قاب بزرگتر....
 
 /channel/+QHxW9W3-TGE1MjJk
/channel/+QHxW9W3-TGE1MjJk

Читать полностью…

رمان های آنلاین

وقتی برای اولین بار تو خونه‌ی عمه‌م دیدمش جاذبه‌ی نگاهش من رو گرفت!... هنوز درست و حسابی هوش و حواسم برنگشته بود که با شنیدن صدای زیبا و خوش‌آهنگش که به گوینده‌های رادیو می‌ماند قلبم بیشتر لرزید!... تو اون لحظه فقط یه سوال تو ذهنم می‌چرخید. اینکه مگه می‌شه یه سرگرد نیروی انتظامی هم انقدر جذاب باشه هم خوش‌صدا؟ ازش خواستم من رو به عنوان خبرنگار تو کلانتریشون راه بده تا به دنیای سوژه‌های خبری دست پیدا کنم در حالی‌که هدفم نزدیک شدن به او و ربودن قلب سرسختش بود!... به نظرتون موفق می‌شم دل سرگرد علی کامیاران که قبلا به همه اعلام کرده به دلیل شغلش قصد ازدواج نداره به دست بیارم؟ خودم که خیلی امیدوارم سند قلبش رو به نام خودم بزنم 😍😍😍

لینک کانال 👇👇👇

/channel/+9DI3nXGCGfthNjI0

Читать полностью…

رمان های آنلاین

من نگارم

دختری که سالها پیش پدرم‌‌ مرد و مادر مریضم ما رو‌با بدبختی بزرگ کرد

بعد از مدت ها سختی‌و تلاش تونستم رو پای خودم بایستم و خانه بازی تو مرکز شهر افتتاح کنم

همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تااینکه یه روز یکی از مادرا فرزند پنج ماهش رو به خانه بازی من می‌سپاره و می‌ره اما دیگه برنمی گرده!

مجبور می‌شم اون بچه رو با خودم ببرم و از فرداش‌می افتم دنبال پیدا کردن مادرش...

بالاخره پیداش می‌کنم اما کجا؟

روی تخت بیمارستان!

مادر اون بچه زن بی هویت و جوونی بود که نه آدرسی داشت نه کس‌ و‌ کاری!

من می مونم و بچه پنج ماهه ای که حالا باید مراقبش می بودم....!

اونم درست وقتی که بعد از سال ها مردی که عاشقش بودم به خاستگاریم‌ میاد....

مردی که دیوانه بار‌ دوستش داشتم اما مجبور شدم بهش جواب منفی بدم....چون حالا من یه مادر مجردم با یه بچه چندماهه!



/channel/+AIM9LALPczJkYWZk

Читать полностью…

رمان های آنلاین

/channel/baregeran
✨✨✨✨✨✨
یک سوپ‌خوریِ سفید از کابینت بیرون می‌آورم و چند ملاقه سوپ توی آن می‌ریزم. روی آن را با کمی جعفری تزئین می‌کنم. ظرف را توی سینی می‌گذارم و بعد به سمتِ درِ تراس می‌روم.

صبح به شرکت نیامده بود، و وقتی که دلیل‌ش را از منشی‌اش جویا شدم، فهمیدم که سرما خورده. خانمِ نیازی می‌گفت که صدایش پشت خط خیلی گرفته بوده.

درِ تراس را باز می‌کنم و وارد تراس می‌شوم. لرز بدی توی تنم می‌نشیند و یک لحظه فکر می‌کنم که بهتر بود از درِ اصلیِ خانه‌اش وارد می‌شدم. سرما اجازه‌ی فکر کردن نمی‌دهد و سریع با انگشت به در شیشه‌ای تراسِ او می‌کوبم.

حدوداً یک دقیقه‌ای طول می‌کشد تا پرده را کنار بزند و در را باز کند. موهایش به‌هم ریخته و چهره‌اش در هم است. دستمال کاغذی را توی دستش پنهان می‌کند و با یک صدایی که حالا مثل صدای ارواحِ خبیثه شده، می‌گوید:

ــ «سلام.»

حواسم را به او جمع می‌کنم که یک تیشرت نازکِ سفید و یک شلوار راحتی پوشیده. چرا فکر می‌کردم که او حتی شب‌ها با کت و شلوار می‌خوابد؟

+ «سلام، بهتری؟ از خانم نیازی شنیدم مریض شدی. واسه خودم سوپ درست کرده بودم، گفتم واسه تو هم بیارم.»

تند تند و پشت‌سر هم جملات را می‌گویم و بعد کاسه را سمتش می‌گیرم. لبخند می‌زند، دستش را دراز می‌کند سمت کاسه و بعدِ گرفتنش از جلوی در کنار می‌رود.

ــ «دستت درد نکنه، بیا تو...»

+ «نه دیگه مریضی، مزاحمت نمیشم.»

برمی‌گردم که به سمت درِ تراسِ خانه‌ی خودم بروم که او دستم را می‌گیرد. یک لبخند خبیث روی لب‌هایش شکل بسته وقتی که می‌گوید:

ــ «بیا تو، احتمالاً قراره بعد از خوردن سوپ حالم بدتر بشه.»

حتی در این حال هم دست از سر من برنمی‌دارد، نگاهِ حرصی‌ا‌م را می‌دوزم به خنده‌اش و بعد داخل می‌روم. روی مبلِ جلوی در می‌نشینم و می‌بینم که او به سمت آشپزخانه می‌رود. یک لحظه برمی‌گردد رو به من و می‌پرسد:

ــ «خودت خوردی؟»

+ «نه ولی خونه گذاشتم برای خودم.»

سرش را تکان می‌دهد و به آشپزخانه می‌رود. نگاهم در خانه می‌چرخد و می‌نشیند روی کتابِ سعدی. که روی یک صفحه باز مانده. دلم می‌خواهد ببینم در حال خواندن کدام شعر بوده، که با دو بشقاب از آشپزخانه بیرون می‌آید. یکی از بشقاب‌ها را سمت من می‌گیرد...

+ «گفتم که من خونه دارم، برای تو آورده بودم.»

بی‌حرف همچنان بشقاب‌ را به سمت من گرفته. بشقاب را از دستش می‌گیرم و زیر لب تشکر می‌کنم.

می‌نشیند روی صندلی کنار من و مشغول خوردن سوپ می‌شود. نگاهم را می‌دوزم به چهره‌اش و منتظرِ واکنشش می‌مانم. سرش بالا می‌آید و توی نگاهِ خیره‌ام می‌گوید:

ــ «چرا نمیخوری؟»

از خیرِ نظر دادن او میگذرم و شروع به خوردن می‌کنم. حواسم هنوز پیش آن کتابِ سعدی‌ِ روی میز مانده. یک لحظه دلم می‌خواهد کتابش را از او قرض بگیرم.

+ «می‌گم حالا که اومدم عیادت...»

سرش را بالا می‌آورد و منتظر ادامه‌ی حرفم می‌ماند.

+ «می‌شه این کتاب سعدی‌ رو ازت قرض بگیرم؟»

نگاهش را دوباره برمی‌گرداند به بشقاب و می‌بینم که نگاهش خندان می‌شود.

ــ «اتفاقا الان داشتم یه شعر راجع‌به عیادت می‌خوندم.»

چشم‌هایش را یک جور عجیبی می‌دوزد به صورتم و تمام تنم یخ می‌زند.

ــ «شنیدمت که نظر می‌‌کنی به حالِ ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش به انتظارِ عیادت...»

همانطور به چشم‌هایم خیره شده، و می‌دانم که دارد سربه سرم می‌گذارد. اما نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم که دلم از آن لحنِ عجیبش نلزرد...
✨✨✨✨✨✨
/channel/baregeran

ونوس بعد از کشته شدن پدرش همراه پدربزرگش به ایران برمی‌گرده و تنها شرطش برای تهران موندن اینه که بره خونه قبلی‌شون زندگی کنه. اما نمی‌دونه که پسرعموش قراره، به‌خاطر پدربزرگش، واحد بغلیش زندگی کنه تا مراقب ونوس باشه. پسرعمویی که ونوس در بچگی عاشقش بوده و حالا همسایه‌شه.

/channel/baregeran

Читать полностью…

رمان های آنلاین

موهامو توی چنگش گرفت و روی کانتر آشپزخونه خمم کرد.

- شل کن اذیت نشی!!


دستم بند لبه‌ی سنگی کانتر شد و پلک بستم.

مظلوم لب زدم:
- آروم دردم میاد…!


شهوانی خندید.
- فازمو نپرون دختر… قسمت سختش که چند روز پیش گذشت…


از پشت بهم چسبید…
خودش رو بین پام تنظیم کرد و با یه حرکت واردم کرد.


بلند جیغ زدم:
- آخ کوهیار… دردم میاد…


اشکم ریخت.
محکم منو به خودش چسبوند.

- هیششش… انقدر وول نخور جوجه… الان عادت می‌کنی…!



هق‌هقم بلند شد.
- نمی‌خوام… تو رو خدا برو اونور.


دستش محکم بند کمرم بود و نمیذاشت حتی یه سانت تکون بخورم.

خم شد و کنار گوشم پچ زد.
- انقدر مقاومت نکنی خودتم لذت میبری به جان خودم.


کم‌کم حرکات کمرش رو شروع کرد و بی‌توجه به اعتراض من تندترش کرد.



آه غلیظ و مردونه‌ای کشید و خالی شد.
با بوسه‌ای روی سرشونه‌ی لختم ازم فاصله گرفت.


- دردونه‌ی منی تو… یکم باهام راه بیا دیوونم نکن!!!


با اخم نگاهش کردم که مچ دستمو گرفت .
- بریم حموم خودم بشورمت نفس کوهیار!!!


قلبم وایساد.
باز میخواست توی حموم به جون بدن کبودم بیوفته!!!

به سینه‌ش مشت زدم:
- نمی‌خوام ولم کن…! همش داری اذیتم می‌کنی!!!


چونمو با حرص چنگ زد.
انگشت شستشو روی لبم کشید.

- سگم نکن نازدونه… بهت که گفتم تو باهام تو سکس راه بیا … منم دنیا رو بریزم به پات.


هق زدم و بی‌اهمیت به گریه‌هام منو سمت حموم کشوند و…

/channel/+Dts-1WT0NERkNGI0
/channel/+Dts-1WT0NERkNGI0
/channel/+Dts-1WT0NERkNGI0

من سروینم…!
دختر کم سن و سال مظلومی که قربانی انتقام شدم و با تجاوز کوهیار بهم بکارتمو از دست دادم…
خانوادم به خاطر آبروشون انداختنم از خونه بیرون و آواره خیابونا شدم.
اما با حامله شدنم مجبور شدم به متجاوزم پناه بیارم….
من ازش متنفرم اما اون هر شب ….🔞

Читать полностью…

رمان های آنلاین

لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓مهناز برای پرستاری از اشرف وارد خونه‌شون میشه ولی عاشق پسرش میشه و...


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

Читать полностью…

رمان های آنلاین

لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓مهناز برای پرستاری از اشرف وارد خونه‌شون میشه ولی عاشق پسرش میشه و...


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

Читать полностью…

رمان های آنلاین

❌عجیب ترین اتفاق دنیا اینه که عاشق شخصیتی بشی که خودت ساختی...که چشم باز کنی...ببینی دیگه فقط یه شخصیت کتاب نیست...همینجاست...رو به روی تو! ❌


♦️خاص ترین رمان سال! با یه عاشقانه جذاب و داغ کننده! ♦️

بوی باروت...
بوی دود...
صدای انفجار...
انگار دنیا تبدیل به ویرانه‌ای عظیم شده است...
هیچ چیز سرجای خودش نیست...
کسی سرم فریاد می‌زند و من در میان صداهای گنگی که در گوشم می‌پیچند، گم شده‌ام. درکی از جایی که در آن هستم ندارم...تنها می‌دانم اینجا هستم...
جایی در میان آشوب جنگ...
در میان امواج خون...
کسی دستم را می‌کشد و به موقع مرا از آتشی که از کنار گوشم می‌گذرد نجات می‌دهد.
نگاهم گنگ روی افرادی می‌چرخد که اسلحه هایشان را به سمتمان نشانه رفته‌اند...
صدایی کنار گوشم زمزمه می‌کند: وقت تسلیم شدنه...!
سرم به سمت صدا می چرخد. صدایی که چنان تناژ سرد اما قوی و مجذوب کننده‌ای دارد که لرزی را به ستون فقراتم می اندازد.
ناجی‌ام را می‌بینم...
قلب در سینه‌ام از تپش باز می‌ماند...
مردمک چشمانم با ناباوری گشاد می شود...
نگاه چشمان خاکستری رنگش نه به من، بلکه به خیل عظیم دشمنانی خیره است که با اسلحه‌هایی پر و آمادۀ ما را نشانه گرفته‌اند. کنج چشمش به خنده‌ای که تنها مخصوص اوست چروک می‌شود. خنده‌ای که نه در نگاهش و نه بر لبانش مشخص است...
لب‌‌هایش با کمترین حرکت تکان خورده و صدایش در گوشم می‌نشیند
«پشت من پناه بگیر خرگوش کوچولو...وقت شکاره یه گرگه!»

/channel/+KlUqqr4eLWo5MzE8

/channel/+KlUqqr4eLWo5MzE8

Читать полностью…

رمان های آنلاین

#پارت_141


_اونم عین تو زنه منه و حق و حقوقی داره پس دهنت و ببند و روی اعصاب من رژه نرو

دافنه دستش رو روی صورتش گذاشت که بیحس شده بود

فکر اینکه الان امیرعلی دوباره به اتاق اون دختر برگشته دافنه رو دیوونه کرد و به سمت اتاق سایه رفت دستگیره در رو بالا پایین کرد اما در باز نشد
_امیرعلییییییییی،

_چه مرگته تو؟ چکار میکنی؟ من اینجام !

امیرعلی کفایت شبی از سرمستی به سایه رستگار تجاوز میکند با وجود دافنه همسر باردارش

و از آن سو هم آراز آذرمهر مدیر عامل شرکت پارسه جذاب و هات دل در گروه عشق سایه دارد
رمانی عاشقانه و فول هات داستان یک
مثلث
عشقی ممنوعه
/channel/+pQDbGU2wEbdkOGI8

Читать полностью…

رمان های آنلاین

مخاطبان عزیزکانال
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️


بوسه ای بر چشمانت
/channel/+aTkDUZPT0-tjZTU8
❤️
بی گناه
/channel/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🐠
بن بست واهیلا
/channel/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
منشورعشق
/channel/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
ژانوس
/channel/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
/channel/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
وصله ناجور دل
/channel/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
/channel/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
قهوه با رایحه زن
/channel/+lr2yvorU2WU3MzRk
🎷
مسیر زندگی
/channel/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
یک روز به شیدایی
/channel/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
/channel/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
/channel/+gnJ8IOwmdd45Yjdk
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
/channel/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
/channel/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
رهایی
/channel/+4s9jFl58EpgyYzE0

ازطهران‌تاتهران
/channel/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
عاشق بی گناه
/channel/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
/channel/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
سایه های سرگردان
/channel/+QM7Vfpq1G9RiNzE0
🐠
دلبرآتش
/channel/+SXqxen_N1vI4MTU0
🍃
بیاعشق رامعنا کنیم
/channel/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دوعین
/channel/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ترفنج
/channel/+3Azy9WBF1D83ZTU0
🐝
مهره‌ی برنده
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
/channel/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
/channel/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
شبیخون‌نیرنگ
/channel/+zON_gzksXTRhNDY8

گیس طلایی
/channel/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
قلب‌هاهرگزنمی‌میرند
/channel/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
گریز
/channel/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
کاوررمان
/channel/+3qIZbz7SRk42M2Zk
💔
اقیانوس زندگی
/channel/+Hqm64uWpt6dkOTQ0
🐠
سالیز
/channel/+7c77UZ1Xr5k3OTA8
🍃
ضربان
/channel/+feDAzk7KXQ84MWQ0
💍
تبار
/channel/+_YxoeeEfQss4MGVk
👑
هایش
/channel/+xAk9TVbRn5Y3NzQ0
🐠
سی سالگی
/channel/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
یاس من
/channel/+iinsh0LwOIhmNGE0
🎃
قرارنبودعاشق شیم
/channel/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
/channel/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
سارین
/channel/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
🐈
آن سوی چشمان رنگ شبت
/channel/+i-AULEBzIu9jMjNk
🎁
سارین
/channel/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
💄
عشق آسمانی
/channel/asheghaneehaim
🦚
زنگار طلا
/channel/+FJDt64LnQYpjZDQ8
🫀
بلا پرست
/channel/+FPVC4es4TEBhNWI0
❤️‍🩹
شادلین
/channel/+Ori4iyBlubpiNGI0
🧚
چشمآهو
/channel/+FscYk1fAp6llYzVk
🌺
آه و آتش
/channel/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦‍🔥
شهربندگرگ سیاه
/channel/+Ijr5wTMZt0AzMDFk

اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
/channel/+zZSgUDD1yHk0NjQ0

رمان های آنلاین
/channel/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
/channel/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
/channel/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
اغواوعشق
/channel/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
/channel/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
/channel/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
فگار
/channel/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
/channel/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
/channel/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی درپروجا
/channel/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بی‌جان
/channel/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
رازمبهم
/channel/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
/channel/+jnB5gd1qIkU0OTI0

زخم‌ دل
/channel/+iJf8w0gY2vA0NWZk
🐠
پیوندارغوانی
/channel/+TMmbUnpBbTE2YjA0
🌊
جامانده
/channel/+EetWHACuYEA0YzA0

Читать полностью…

رمان های آنلاین

مخاطبان عزیزکانال
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️


بوسه ای بر چشمانت
/channel/+aTkDUZPT0-tjZTU8
❤️
بی گناه
/channel/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🐠
بن بست واهیلا
/channel/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
منشورعشق
/channel/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
ژانوس
/channel/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
/channel/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
وصله ناجور دل
/channel/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
/channel/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
قهوه با رایحه زن
/channel/+lr2yvorU2WU3MzRk
🎷
مسیر زندگی
/channel/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
یک روز به شیدایی
/channel/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
/channel/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
/channel/+gnJ8IOwmdd45Yjdk
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
/channel/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
/channel/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
رهایی
/channel/+4s9jFl58EpgyYzE0

ازطهران‌تاتهران
/channel/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
عاشق بی گناه
/channel/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
/channel/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
سایه های سرگردان
/channel/+QM7Vfpq1G9RiNzE0
🐠
دلبرآتش
/channel/+SXqxen_N1vI4MTU0
🍃
بیاعشق رامعنا کنیم
/channel/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دوعین
/channel/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ترفنج
/channel/+3Azy9WBF1D83ZTU0
🐝
مهره‌ی برنده
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
/channel/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
/channel/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
شبیخون‌نیرنگ
/channel/+zON_gzksXTRhNDY8

گیس طلایی
/channel/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
قلب‌هاهرگزنمی‌میرند
/channel/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
گریز
/channel/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
کاوررمان
/channel/+3qIZbz7SRk42M2Zk
💔
اقیانوس زندگی
/channel/+Hqm64uWpt6dkOTQ0
🐠
سالیز
/channel/+7c77UZ1Xr5k3OTA8
🍃
ضربان
/channel/+feDAzk7KXQ84MWQ0
💍
تبار
/channel/+_YxoeeEfQss4MGVk
👑
هایش
/channel/+xAk9TVbRn5Y3NzQ0
🐠
سی سالگی
/channel/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
یاس من
/channel/+iinsh0LwOIhmNGE0
🎃
قرارنبودعاشق شیم
/channel/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
/channel/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
سارین
/channel/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
🐈
آن سوی چشمان رنگ شبت
/channel/+i-AULEBzIu9jMjNk
🎁
سارین
/channel/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
💄
عشق آسمانی
/channel/asheghaneehaim
🦚
زنگار طلا
/channel/+FJDt64LnQYpjZDQ8
🫀
بلا پرست
/channel/+FPVC4es4TEBhNWI0
❤️‍🩹
شادلین
/channel/+Ori4iyBlubpiNGI0
🧚
چشمآهو
/channel/+FscYk1fAp6llYzVk
🌺
آه و آتش
/channel/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦‍🔥
شهربندگرگ سیاه
/channel/+Ijr5wTMZt0AzMDFk

اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
/channel/+zZSgUDD1yHk0NjQ0

رمان های آنلاین
/channel/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
/channel/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
/channel/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
اغواوعشق
/channel/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
/channel/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
/channel/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
فگار
/channel/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
/channel/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
/channel/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی درپروجا
/channel/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بی‌جان
/channel/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
رازمبهم
/channel/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
/channel/+jnB5gd1qIkU0OTI0

زخم‌ دل
/channel/+iJf8w0gY2vA0NWZk
🐠
پیوندارغوانی
/channel/+TMmbUnpBbTE2YjA0
🌊
جامانده
/channel/+EetWHACuYEA0YzA0

Читать полностью…

رمان های آنلاین

-اگه توهم نتونی درمانش کنی باید بکشیمش. از نظر پزشکی هیچ راه حلی برای درنانش پیدا نشده و قبل از اینکه همه‌مونو قتل عام کنه باید بکشیمش... و تنها امیدمون تویی دخترم
/channel/+txPCChHxcDg5NDI0

/channel/+txPCChHxcDg5NDI0


/channel/+txPCChHxcDg5NDI0
صدای استاد یوسفی درگوشم پیپیچد و موهای تنم را سیخ میکند.
چشم میبندم و با نفسی عمیق در و وارد اتاق میشوم

-یه دکتر دیگه؟؟

صدای خش‌داری از پس‌توی اتاق به گوشم میرسد و زبانم را بند می‌آورد.
صدایی که ترس را در قلبم زنده مسکرد و روحم را به تاراج میبرد


-بوی ترست قبل از تو اومده بود خانم دُکی... از همین راهی که اومدی برگرد... نمیخوام یا جنازه‌ی دیگه رو دوشم بیوفتا...


قدمی به تختش نزدیک میشوم و او را درحالی میبینم که دست و و پایش به تخت بسته بود.
صورتی تکیده و لاغر... و ترستاک

-من... من یلدام. دکترتون. اینجام که درمانتو شروع کنم و..


میان حرفم سرش را برمیگرداند و درست در تخم چشمانم زل میزند
-میکشمت اگه یه کلمه‌ی دیگه بگی... همین الان برگرد... برو گمشو از اتاقم بیرونننن...

مصمم سر جایم می‌ایستم و پر از تشویش لب میزنم
-لطفا... میلاد. من خوبیتو میخوام، پس باهام...

با صدای تقه‌ای چشمانم گشاد میشود و با چشمان خود میبینم که چگونه دستانش را از بند زنجیر آزاد میکند.

-نچ... باید عملی بهت بگم که چجوری آدم میکشم... خانم دُکی

/channel/+txPCChHxcDg5NDI0

/channel/+txPCChHxcDg5NDI0

/channel/+txPCChHxcDg5NDI0

Читать полностью…

رمان های آنلاین

دوتا رمان عالی آوردم برای شما عزیزان😍

این دو رمان پارت گذاری منظم دارند و توصیه ویژه ادمین هستند☺️

بن بست واهیلا
/channel/+RO3OxGFh06JiZmI0

بی گناه
/channel/+gld2nS4gq7lmOTRk

Читать полностью…

رمان های آنلاین

-باورم نمیشه اون سامان عوضی این حوری و تمام مدت تو خونه‌ش قایم‌ کرده بود!

سکسکه میکنم. خدایا...یکی نجاتم بده. من از این آدمها میترسم.
-پس اون هرزه‌ای که پلیس خبر کرده بود اینه!

اشک میریزم. نفس ندارم اما...لب میزنم.
-س...سامان میاد. پیدام میکنه و...نجاتم میده. شماها رو میندازه زندان...

-بیچاره! خبر نداره سامان خودش این لعبت و انداخته تو بغل ما!

نفسم میره انگار، قلبم میمیره انگار...خودم هم ذره ذره جون میدم انگار! این دروغه! این یه دروغه!
/channel/+dueIrx-irNcyZDg0

-خب؟ وقت تیکه پاره کردنه‌!

فکم میلرزه و صدای دندون‌هام بلند میشه. بیرون از ون میکشدم‌ و من ترسیده تند تند اشک میریزم.
هولم میده کنار جاده‌. با لرز دست‌هام و مشت میکنم. سرده. سرده و قطره‌های بارون با شتاب میکوبن‌ به تنم.
میزنم زیر گریه. سامان...سامان کجایی؟
خیره بهشون، زمین میخورم. چهار نفرن...با نگاه‌های وحشتناکشون‌ به تنم...
-میتونی اینجا هرچقدر دلت میخواد جیغ بکشی!

مقابلم زانو میزنه. خودم و عقب میکشم و با نفس‌هایی پرشتاب و ترسیده بلند هق میزنم.
بهم حمله میکنن...مثل گرگ بهم حمله میکنن‌ و من جیغ میزنم.
-سااااام!!

/channel/+dueIrx-irNcyZDg0

بی‌نفس مشت دیگه‌ای رو صورت خونی‌ش میکوبم و عقب میکشم. قفسه‌ی سینه‌م محکم بالا و پایین میشه. با دست‌هایی به لرز افتاده، به عقب میچرخم. میبینمش، بی‌جون روی زمین افتاده، اما اون تکون نمیخوره، نفس نمیکشه.
اشک داغی رو گونه‌‌ی خیسم سر میخوره. قدم لرزونی سمتش برمیدارم، و ناگهان سریع خودم و بهش میرسونم. خدای من...
-عادلا...

نگاهم میچرخه رو تن زخمی‌ و نیمه برهنه‌ش، رو لباس‌های پاره‌ش و شلوارِ خونی‌ش که از کمرش افتاده. اشک‌هام پشت سرهم جاری میشن و با ناباوری سر تکون میدم. مبهوت و وحشت‌زده خیره‌ی صورتش میشم، چشم‌های بسته‌ش و لب‌های کبودش. نفس نمیکشه! اون نفس نمیکشه!
ناباور به صورتش میکوبم.
-عادلا، عادلا نفس بکش!

با لرز، دست‌هام رو دو طرف صورتش میذارم و لبم رو لب‌هاش میچسبونم. بهش نفس میدم. دست‌هام رو به سینه‌ش میچسبونم و احیاش‌ میکنم. فریاد میکشم.
-نفس بکش! عادلا نفس بکش!

😭😭😭😭
/channel/+dueIrx-irNcyZDg0

مجرم‌هایی برای انتقام از دختره میخواستن بهش تجاوز کنن🥲
و پسره وقتی میرسه که دیره و دختره نفس نمیکشه😭😭


❌پارت واقعی رمان❌

Читать полностью…

رمان های آنلاین

شیش نفره رفتن دزدی یه خونه
اما وقتی صاحب خونه سر میرسه ، همشون فرار میکنن ، جز دونفرشون که زیر تخت مخفی میشن و تو هچل میفتن 😂😂
حالا این چهارتا سلیطه میخوان هرجوری شده آدمای توی خونه رو بکشونن جلوی در تا دوستاشون فرصت کنن از پنجره فلنگو ببندن
🤣

اونوقت آدمای توی خونه کین ؟ 😈 شیشتا پسر شاخ و شمشاد خوش قد و بالا 😎😜

بقیشم که معلومه😂



#پارت28

چهار نفره بلاتکلیف ایستاده بودیم و به صورت هم زل زل نگاه میکردیم

تا اینکه آیدا مصمم گفت : مجبوریم بدون نقشه عمل کنیم

دلی هم هیجان زده و با لذت جواب داد : جووون ، عاشق این لحظات حیاتیم ، دمت گرم

هردو به هم لبخند مریضی زدن
من و آهو هم مثل مترسک به اونها خیره بودیم

تا اینکه آیدا با شتاب به سمت در اون خونه رفت

برای اینکه از نیتش سر در بیاریم با همون نگاه گیج اون رو دنبال کردیم

به در که رسید مثل بیمغزای رد داده‌ی ابله شروع کرد به مشت کوبیدن به اون درِ زبون بسته

چشم های من و آهو از کاسه بیرون زدن

اما دلی مثل خرابا‌ گفت : ژووون

و بعد به سمت آیدا شیرجه زد و شیحه کشان مشغول همکاری با آیدا شد

توی این اکیپ‌ برعکس آیدا و دلی کله خرابِ بی مغز ، بقیه‌مون از وقت هایی که آیدا میگه «مجبوریم بی نقشه بریم جلو» به قد خر خوف داریم
قشنگ هربار که آیدا اینو میگه ها ... تن و بدنمون از استرس می‌لرزه
چرا ؟

چون قشنگ تجربه ثابت کرده بعد اون حرف یه خرابی به بار میاریم

آهو خیره به اون دوتا دردسرساز ، شوکه گفت : دیوونه شدن ؟ چیکار میکنن؟

آیدا حین کوبیدن به در بلند آدم های داخل خونه رو خطاب کرد : هی عنچوچک بیا حالیت کنم شئور و شخصیت و ادب و فرهنگ یعنی چی
الووو ، درو تو روی ما می‌بندی ؟ نه تو درو به رومون میبندی
پاشو بیا درو وا کن که بهت بفهمونم با یه خانوم محترم چجوری صحبت میکنن
دوستاتم بیار خوش میگذره

من و آهو فورا جلو رفتیم و هردوی اون هارو سفت گرفتیم
جیغ زنان زجه زدم : چه غلطی میکنیــــــــن؟

آیدا با اطمینان گفت : بسپارش به من بابا

انگار که رجز خونی میکنه و مبارز میطلبه لگدی خوراک در کرد

من که دستم رو از کار کشیدم
و آهو کلا دستش رو از داشتن رفیق شست

چند لحظه بعد ، در یهو باز شد
و دلی که داشت به در میکوبید با کله به داخل پرتاب شد

اونم درست توی شکم همون پسری که چند لحظه پیش نقشه مون رو نقش برآب کرد و به شخصیتمون توهین کرد

این برخورد وحشتناک رو که دیدم با خودم شرط بستم که دنده و ناحیه ی تحتانی تر از دنده های اون پسر یا ترک خوردن یا خُرد شدن

البته بعد از اینکه چند نگاه جزئی به هیکلش انداختم شرط رو عوض کردم
و با خودم گفتم فقط جمجمه ی دلی ترک برداشت

نگاه برزخی که داشت اون رو تبدیل به یه دایناسور گرسنه و عصبانی کرده بود

دلی سر ضربه دیده‌شو چسبید و با سرگیجه بلند شد

یارو ولی خم به ابروش نیومد و دوستاش ... لعنتی دوستاش

الان همشون مقابل ما ایستاده بودن
نقشه‌مون خیلی خوب گرفته بود اما از اینجا به بعدشو باید چطور ماسمالی کنیم ؟

توی دلم داشتم برای دهمین بار با وسواس تعدادشون رو میشمردم
آخه همش احساس میکردم بیشتر از شیش نفرن

- این کولی بازی چیه راه انداختین ، ها ؟

/channel/+QhG8AYGrWg8wYmVk
/channel/+QhG8AYGrWg8wYmVk

پارت بیست و هشته ، اولای رمان 😂
از اون رمانای اکیپی خفن طنزه که خوندنش توصیه میشه ها 😂😂
دختراشم ر به ر یه دردسر تازه درست می‌کنن🙈

Читать полностью…

رمان های آنلاین

مخاطبان عزیزکانال
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️


مرثیه ای برباد
/channel/+QHxW9W3-TGE1MjJk
❤️
بی گناه
/channel/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🐠
بن بست واهیلا
/channel/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
منشورعشق
/channel/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
ژانوس
/channel/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
/channel/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
وصله ناجور دل
/channel/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
/channel/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
قهوه با رایحه زن
/channel/+lr2yvorU2WU3MzRk
🎷
مسیر زندگی
/channel/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
یک روز به شیدایی
/channel/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
/channel/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
/channel/+gnJ8IOwmdd45Yjdk
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
/channel/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
/channel/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
رهایی
/channel/+4s9jFl58EpgyYzE0

ازطهران‌تاتهران
/channel/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
عاشق بی گناه
/channel/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
/channel/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
سایه های سرگردان
/channel/+QM7Vfpq1G9RiNzE0
🐠
دلبرآتش
/channel/+SXqxen_N1vI4MTU0
🍃
بیاعشق رامعنا کنیم
/channel/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دوعین
/channel/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ترفنج
/channel/+3Azy9WBF1D83ZTU0
🐝
مهره‌ی برنده
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
/channel/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
/channel/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
شبیخون‌نیرنگ
/channel/+zON_gzksXTRhNDY8

گیس طلایی
/channel/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
قلب‌هاهرگزنمی‌میرند
/channel/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
گریز
/channel/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
کاوررمان
/channel/+3qIZbz7SRk42M2Zk
💔
اقیانوس زندگی
/channel/+Hqm64uWpt6dkOTQ0
🐠
سالیز
/channel/+7c77UZ1Xr5k3OTA8
🍃
ضربان
/channel/+feDAzk7KXQ84MWQ0
💍
تبار
/channel/+_YxoeeEfQss4MGVk
👑
هایش
/channel/+xAk9TVbRn5Y3NzQ0
🐠
سی سالگی
/channel/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
یاس من
/channel/+iinsh0LwOIhmNGE0
🎃
قرارنبودعاشق شیم
/channel/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
/channel/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
سارین
/channel/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
🐈
آن سوی چشمان رنگ شبت
/channel/+i-AULEBzIu9jMjNk
🎁
سارین
/channel/+L2ZP7JjHlOQzNGU0
💄
عشق آسمانی
/channel/asheghaneehaim
🦚
زنگار طلا
/channel/+FJDt64LnQYpjZDQ8
🫀
بلا پرست
/channel/+FPVC4es4TEBhNWI0
❤️‍🩹
شادلین
/channel/+Ori4iyBlubpiNGI0
🧚
چشمآهو
/channel/+FscYk1fAp6llYzVk
🌺
آه و آتش
/channel/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦‍🔥
شهربندگرگ سیاه
/channel/+Ijr5wTMZt0AzMDFk

اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
/channel/+zZSgUDD1yHk0NjQ0

رمان های آنلاین
/channel/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
/channel/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
/channel/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
اغواوعشق
/channel/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
/channel/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
/channel/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
فگار
/channel/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
/channel/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
/channel/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی درپروجا
/channel/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بی‌جان
/channel/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
رازمبهم
/channel/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
/channel/+jnB5gd1qIkU0OTI0

زخم‌ دل
/channel/+iJf8w0gY2vA0NWZk
🐠
پیوندارغوانی
/channel/+TMmbUnpBbTE2YjA0

Читать полностью…

رمان های آنلاین

لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓مهناز برای پرستاری از اشرف وارد خونه‌شون میشه ولی عاشق پسرش میشه و...


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

Читать полностью…

رمان های آنلاین

لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓مهناز برای پرستاری از اشرف وارد خونه‌شون میشه ولی عاشق پسرش میشه و...


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

Читать полностью…

رمان های آنلاین

رمان‌ تخیلی پر طرفدار💋
مهوا تنها دختری که میتونه طلسم تاریک و برداره و باید همخواب دورگه گرگینه و فرشته ی مرگ بشه، هر شب با دارو بیهوشش میکنه و...🥲

مهوا گرگینه ای که خبری در مورد هویتش نداره به خاطر عمل خواهرش با دورگه ی گرگینه و فرشته تاریکی میخوابه.
همون شب دزدیده میشه و داخل عمارتش زندانی میشه تا موقع ماه کامل وارثش رو داخل شکمش بکاره❤️‍🔥
/channel/+dpfmt2vZlkYxNzk8
وقتی فهمیدم اون دختر ریز و ضعیف جفت منه، هر شب به خوابش میرفتم تا هیچ کسی نتونه سمتش بیاد.
اون قراره مال من بشه و هر دستی لمسش کنه، مرگش و صدا زده🔥

Читать полностью…

رمان های آنلاین

من نگارم

دختری که سالها پیش پدرم‌‌ مرد و مادر مریضم ما رو‌با بدبختی بزرگ کرد

بعد از مدت ها سختی‌و تلاش تونستم رو پای خودم بایستم و خانه بازی تو مرکز شهر افتتاح کنم

همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تااینکه یه روز یکی از مادرا فرزند پنج ماهش رو به خانه بازی من می‌سپاره و می‌ره اما دیگه برنمی گرده!

مجبور می‌شم اون بچه رو با خودم ببرم و از فرداش‌می افتم دنبال پیدا کردن مادرش...

بالاخره پیداش می‌کنم اما کجا؟

روی تخت بیمارستان!

مادر اون بچه زن بی هویت و جوونی بود که نه آدرسی داشت نه کس‌ و‌ کاری!

من می مونم و بچه پنج ماهه ای که حالا باید مراقبش می بودم....!

اونم درست وقتی که بعد از سال ها مردی که عاشقش بودم به خاستگاریم‌ میاد....

مردی که دیوانه بار‌ دوستش داشتم اما مجبور شدم بهش جواب منفی بدم....چون حالا من یه مادر مجردم با یه بچه چندماهه!



/channel/+AIM9LALPczJkYWZk

Читать полностью…

رمان های آنلاین

من نگارم

دختری که سالها پیش پدرم‌‌ مرد و مادر مریضم ما رو‌با بدبختی بزرگ کرد

بعد از مدت ها سختی‌و تلاش تونستم رو پای خودم بایستم و خانه بازی تو مرکز شهر افتتاح کنم

همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت تااینکه یه روز یکی از مادرا فرزند پنج ماهش رو به خانه بازی من می‌سپاره و می‌ره اما دیگه برنمی گرده!

مجبور می‌شم اون بچه رو با خودم ببرم و از فرداش‌می افتم دنبال پیدا کردن مادرش...

بالاخره پیداش می‌کنم اما کجا؟

روی تخت بیمارستان!

مادر اون بچه زن بی هویت و جوونی بود که نه آدرسی داشت نه کس‌ و‌ کاری!

من می مونم و بچه پنج ماهه ای که حالا باید مراقبش می بودم....!

اونم درست وقتی که بعد از سال ها مردی که عاشقش بودم به خاستگاریم‌ میاد....

مردی که دیوانه بار‌ دوستش داشتم اما مجبور شدم بهش جواب منفی بدم....چون حالا من یه مادر مجردم با یه بچه چندماهه!



/channel/+AIM9LALPczJkYWZk

Читать полностью…

رمان های آنلاین

🔥تاحالا به این فکر کردین که اگه وارد رمان یا فیلم و سریال مورد علاقه اتون می شدین و شخصیت هایی که دوست دارین رو از نزدیک می دیدین چه اتفاقی میفتاد؟
یه پیشنهاد برای این شبای سرد پاییزی واستون دارم.
یه داستان خاص...پر از عاشقانه های داغ و جذاب

🔞ورود افراد زیر 18 سال ممنوع🔞
/channel/+c3RnuIKPlTwzYmY0

این کتاب با همه چیزایی که تاحالا خوندین یا حتی دیدین فرق داره.
می خواین بدونین چه فرقی؟ بیاین تا بهتون بگم...


زندگی الینا بارتز نویسنده معروفی که تمامی کتاب هایش جزو پرفروش های سال نیویورک تایمز بودند، به نقطه ای می رسد که او را به مصرف قرص های آرامبخش وا می دارد.
الینا بارتز به پایان های تلخ کتاب هایش معروف است و در آخرین جلد مجموعه کتابش تلخ ترین پایان ممکن را برای شخصیت هایی رقم می زند که دوستشان دارد.
افسردگی عمیق پس از پایان آخرین مجموعه کتابی که پنج سال روی آن زمان گذاشته بود، انس گرفتن با دنیایی که در ذهن ساخته بود موجب می شوند پیوند و ارتباطش با دنیای واقعی به حداقل ممکن رسیده و تصمیم بگیرد به زندگی خود پایان دهد.
سپس اتفاقی عجیب رخ می دهد...چشم که باز می کند در دنیایی متفاوت است.
در میان جنگ و آشوب دنیایی که خودش ساخته...
در میان کتاب محبوبش...
اما چه می شود اگر عاشق شخصیت هایی شود که می داند چه پایان وحشتناکی در انتظار آن هاست؟


/channel/+c3RnuIKPlTwzYmY0

Читать полностью…

رمان های آنلاین

لیستی از برترین‌ رمان های تلگرام تقدیم شما خوبان❤️


🍓مهناز برای پرستاری از اشرف وارد خونه‌شون میشه ولی عاشق پسرش میشه و...


🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟


🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...


🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و


🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم‌ رفت


🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...


🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست


🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه


🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه


🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...


🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت


🍒عاشقانه‌ای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی


🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه


🥕همخونگی با پسر نجات دهنده اش ...
.

🥥دوست داشتنش ساده نیست


🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...


🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...


🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه


🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!


🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقه‌اش در ترکیه زندگی میکند...


🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بی‌رحم می‌شود


🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره


🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...


🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم


🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم


🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی


🍉عشق تا بینهایت


🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید


🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتی‌گیرِ شیطون!


🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..


🍑تلاش برای انتقامی سخت از خانِ یک عمارت توسط دختری زخم خورده!


🍇همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام !


🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...


🥝انتقام گذشته‌ای که هرگز فراموش نمی‌شد.


🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش


🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی


🍍سرباز دختری که به اسارت دشمنان میوفته هرشب ...


🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی


🍋‍🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت


🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..


🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.


🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره


🍉عاشق مردی شدم که نامزد داره اما نمیتونستم ازش بگذرم


🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی


🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرینا قدرتمند...


🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود


🫐من واقعیتم که دردهای بی‌اغراق زندگی، روی دوشم سوارند!


🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد


🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....


🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته


🍑به نامزدش خیانت میکنه و با یه خلافکار میره تو رابطه...


🥭دختر بیوه‌ بعد مرگ شوهرش می‌فهمه که شوهرش...


🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک


🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد


🍎عشقم بهم خیانت کرد


🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون


🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم می‌خواست که...


🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...


🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود


🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم

Читать полностью…
Subscribe to a channel