p9106 | Unsorted

Telegram-канал p9106 - دکتر پیمان آزاد

1459

در این کانال واپسین تاملات دکتر پیمان آزاد؛ نویسنده و پژوهشگر حوزه خودشناسی، روانشناسی و فلسفه (علوم انسانی ) را با شما درمیان می گذاریم. 🚫استفاده از مطالب کانال دکتر آزاد فقط با ذکر منبع بلامانع است.

Subscribe to a channel

دکتر پیمان آزاد

جهان دانش در باره ذهن چه می گوید ؟
باید بدانیم که آرزو ، ایده آل ، موفقیت ، شکست، دشمنی ، دوستی ، فلسفه ، عرفان ، هویت ، ارزش و بسیاری مفاهیم دیگر برساخته ذهن و درحقیقت ، بی معنا هستند؟ فقط ارگانیسم است که می آید و می رود . تابع قوانین طبیعت است . هیچ قصد واراده ای برای خلق ما نبوده و نیست . همه آنچه نوشته شده و گفته است توهم ذهن بشر است ؟ درواقع انسان یک عروسک خیمه شب بازی است که بی هدف می آید و می رود.ما آمده ایم که زاد وولد کنیم و برویم . آگاهی سر راه ما ، مانع تراشیده است . یعنی برای ما شک و تردید آفریده است. فلسفه بافته است . ادبیات هم محصول همین روند است . در حقیقت زندگی یک فریب بیشتر نیست . ذهن را همه مفاهیم خالی کنیم ، تولدو مرگ خود را جدی نگیریم . فقط مراقب باشیم که در این ضیافت کوتاه که شرکت داریم ، درد و رنج کمتری تحمل کنیم که اینهاست که واقعیت است . چرا که با تمام حواس آن را درک می کنیم .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

اشخاصی که مشکل شخصیتی یا روانی دارند ،بشدت دنبال قدرت هستند . انسان های سالم عاری از جاه طلبی و خواهان یک زندگی آرام و سالم هستند. متاسفانه وجود و فعال بودن و قدرت گرفتن اشخاص روان پریش یک واقعیت در دنبای ماست درنتیجه هرگز نباید نقش خود را در پایین کشبدن آنان از اریکه قدرت از راه های مسالمت آمیر از یاد ببریم. خودشناسی در این راه به ما کمک می کند که کمتر دچار خطای شناختی بشویم.

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

-رفاقت یا حسادت ؟
بجای حسادت کردن نسبت به اشخاص باصطلاح موفق ، با آنان رفاقت کنیم واز آنها راه موفقیت را بیاموزیم . حسادت کردن به ارگانیسم خود ما آسیب می رساند . خلق ما را تنگ می کند . درصورتی که آموختن از آنان ، سبب می شود که شرایط و موقعیت ما در زندگی بهبود یابد ، حال خوشی پیدا کنیم و اشخاص موفق نیز بصورت دوستان و رفقای ما در می آیند. چرا راه درست را نمی رویم ؟

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

چطور می توانیم فکر را ساکت کنیم ، وقتی که فکر مدام در حال پچ پچ کردن و پرسه زدن است؟
کاری که من می کنم این است که در برابر فکر پرسش می گذارم . کجا می روی ؟ برای چه می روی ؟ چرا از لحظه اکنون جدا شده ای ؟ مگر این فضا و مردم را نمی بینی که دارند راه می روند . آسمان آبی است . دریا خاموش و آرام است . بچه ها دارند بازی می کنند . بسیاری در حال لبخندزدن هستند. چرا به گذشته و آینده می روی ؟ همین جا بمان !
-

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

من خود را بشدت ملامت می کنم ، آیا راهی برای جلوگیری از ملامت بخود هست ؟
ابتدا شما بمن بگویید: ملامت کننده و ملامت شونده کیست ؟ جز ذهن شما چیز دیگری هست ؟ جز فکر شما چیز دیگری هست . هردو یکی هستند. هردو فکرند. انرژی اند. من و خود یکی بیش نیستند. ولی در دو نقش بازی می کنند. هراز گاهی ملامتگر و هراز گاهی ، ملامت شونده ! وقتی خود را ملامت می کنید. کاری نکنید فقط به ملامتگر نگاه کنید . این توجه ممکن است جایی برای ملامتگر در ذهن بجا نگذارد . البته درصورتی که همه توجه باشید.

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

در خودشناسی ، دانستگی مشکل انسان را حل نمی کند .‌

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

نظر شما در باره کتاب تفکر زائد چیست ؟
کتاب خوبی است . اگر نخوانده اید بد نیست بخوانید . ولی نویسنده به قصد و نیتی که در این کتاب داشته نرسیده است . برای اینکه مشکل خودشناسی را می خواهد با عقلانیت حل کند . شما متوجه تفکر زائد خود می شوید . متوجه می شوید که منی یا تفکری در وجود شماست که زائد است . ساختگی است . موهوم است . همان نفس یا ایگو یا تصویر ذهنی را می گویم . ولی همچنان فعال می ماند . یعنی برغم اینکه شما با تفکر زائد آشنا می شوید ولی از دست نفس یا ایگو یا من خلاص نمی شوید . بنابراین نویسنده درکار خود ناکام می ماند . این نشان می دهد که در رابطه باخودش هم راه به جایی نمی برد چرا که متوجه واقعیت مسئله نشده است . بنظر من کریشنا مورتی هم کم و بیش متوجه اصل قضیه شده است . هم راه عقلانی را در فروپاشی من می رود و هم راه توجه را . اینکه من در توجه کامل محو شود . از آنچه هست نیز بعنوان زندگی صحبت می کند . بعبارتی خیلی عمیق با این معضل برخورد کرده ولی یک جایی گیر کرده است . باز تاکیدش بر موهوم بودن من است . بحث انرژی را پیش نمی کشد . با اینهمه آثار این دو بزرگوار بسیار مفیدند . خواندنشان افق جدیدی را در زندگی انسان می گشاید که در آرامش انسان بی تاثیر نیست . ولی مشکل حل نمی شود، مشکل کجاست؟
مشکل این است که من یا نفس یا ایگو یک انرژی منقبض شده و متراکم است که در کودکی ، در حدود سه سالگی بصورت من که جدای از دیگران است بروز می کند . هر چندمن یک پدیده موهوم و ساختگی است . ولی در کودکی شکل می گیرد . نه بصورت مفاهیم . بصورت انرژی که در ذرون آدمی بصورت یک من جداگانه ظهور می کند . طفل سه ساله درکی از تفکر زائد یا لازم نداد . او ناگهان احساس می کند که از دیگران جداست . حتا با کلمه هویت هم آشنا نیست . او احساس می کند که از دیگران جدا است . به علت و چرایی آن کاری ندارد . کار داشتن به علت وچرایی آن یک بحث فلسفی و منطقی و عقلانی است که در بزرگسالی رخ می دهد . بنابراین با شکل گرفتن انرژی متراکم در درون طفل مشکل جدایی او آغاز می شود و سرجشمه بسیاری از روان نژندی های انسان قرار می گیرد .
بنابراین برای رهایی و آزادی لازم است که این انرژی ناگهان فرو یپاشد و رهایی تحقق یابد . این رهایی و آزادی در گرو فروپاشی این انرژی است نه درک عقلانی و منطقی و فلسفی من موهوم یا ساختگی ! براثر این فروپاشی است که آدمی به اصل خود برمی گردد . آنچه هست تحقق پیدا می کند . درواقع رهایی قابل تحقق نیست . همان منی که دنبال تحقق رهایی است ، مانع تحقق رهایی است . بازی عقلانیت با این من هم بجایی نمی رسد . چرا که خد عقلانیت بخشی از این من است که بصورت عقلانی و منطقی می خواهد خود را نفی کند ! از این رو ، لازم است که این من که بصورت انرژی است ، فرو بپاشدیا محو شود تا باصطلاح پای آدمی به زمین برسد . براثر این فروپاشی همه چیز اتفاق می افتد ولی بدون من ! دراین حالت زندگی یعنی آنچه هست .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

"من" انرژی در بندی است که ناگهان آزاد می شود. دیگر منی وجود ندارد.

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

شما زندگی را چگونه می بینید ؟
یک تئاتر که هرکس در آن نقشی را ایفاء می کند . شاید کمتر کسی متوجه نقش خود باشد .ولی آن را بازی می کند . هیچ کس نقش واحدی را هم بعهده ندارد . هر لحظه ممکن است نقشش تغییر کند . انسان های ماجراجویی رامی بینید که با عالم و آدم در جنگند. از خود می پرسید که آنان برای چه ، اینگونه عمل می کنند. این همه هیچان برای چیست ؟ چه چیزی را می خواهند اثبات کنند !؟ آیا به عاقبت زندگی می اندیشند ؟
من اوایل در برابر این نقش ها حیرت می کردم . ولی اکنون نه ، اگر حوصله کنم به آنها نگاه می کنم . این نقش ها را تماشا می کنم . گاهی فکر می کنم که هیچ فرقی با هم ندارند. همه نقش اند . بسیاری از آنها اختیاری در انتخاب نقش هایی که بازی می کنند ، ندارند. هزاران عامل در تعیین نقش هایشان تاثیر دارد . آنان بی اختیار گرفتار این نفش ها در تئاتر زندگی می شوند. بنابراین آن چنان واکنشی در برابر این نقش ها نشان نمی دهم . اگر هم بدهم براثر عادت است . وگرنه این یک واقعیت محض است و باید بی تفاوت از برابر آنها گذشت . من که هر لحظه نمی توانم خلق خود را با توجه به نقشی که دیگران ایفاء می کنند تغییر بدهم ویا خلق من تغییر کند !
شما آیا به تغییر حالت های خلقی خود نگاه کرده اید . هر لحظه فکر سازی می زند. هر لحظه ارگانیسم بازی جدیدی در می آورد. مخصوصا وقتی پا به سن هم گذاشته باشید . بنابراین تضادهای درونی ماهمیشه هست وخلق ما همیشه بر اثر فکرهایی که بی اختیاردر ذهن مامی جوشند پائین و بالا می شود. این بازی ها تا پایان عمر ادامه می یابد. بطوریکه ما سرگرم بازی دیگران هستیم و دیگران نیز سرگرم بازی های ما در زندگی هستند. این داستان ها را تحت عنوان های مختلف با هم مبادله می کنیم . ضمن اینکه هرگز نسبت به این داستان ها بی تفاوت نیستیم . کنجکاوی ما اندازه ندارد . مثل اینکه به حافظه خود بدهکاریم که سر از کار و زندگی دیگران در آوریم . دیگران نیز به همین ترتیب عمل می کنند. حتا وقتی سریال نگاه می کنیم و یا به سینما می رویم ، کنجکاوی ما در برابر حکایت هایی است که در زندگی دیگران اتفاق افتاده است . بدین جهت است که زندگی را می سوزانیم و تمام می کنیم ! هرگز خود را نمی شناسیم . نقش های خود را در زندگی نمی شناسیم و نمی دانیم برای چه در این مسیر گام نهاده ایم . خودشناسی شروع بیداری برای تعییر مسیری است که در آن غرقیم .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

اگر شما در زندگی به عشق باور دارید.
یک لحظه از ان دست برندارید. عشق انرژی لایزالی است که شما را همیشه زنده و شاداب نگه می دارد. بدون عشق زندگی ؛ تکراری و یکنواخت است .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

- انسان بجای اینکه خود را بشناسد ، مدام از خود فرار می کند . درنهایت هم به چنگ مرگ می افتد . مگر می شود از مرگ گریخت ؟ وقتی خود را می شناسیم پا به جاودانگی گذاشته ایم .
حکومت های ایدئولوژیک و مردم ؟

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

- زندگی که با انتظار وتوقع می گذرد ، سوزاندن لحظات حیات است . منتظر هیچ چیز و هیچ کس نباشیم . زندگی کنیم . چرا که فرصت های زندگی همین لحظات پی در پی است که می آیندو می روند و سرانجام ما هم با یکی از این لحظه ها برای همیشه می رویم !

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

درزندگی دنبال هیچ نتیجه ای نباشید ، فقط زندگی کنید. زندگی اتفاق های پی در پی است که رخ می دهد. ما خیال می کنیم که فعال مایشاءهستیم . اراده آزاد و انتخاب توهم ذهن است . دنبال نتیجه بودن و هم هویت شدن با ان ، ما را از شناخت واقعی راهی که در پیش گرفته ایم باز می دارد. هم هویتی مانع آزادی درونی ماست .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

امید و نومیدی پنداری بیش نیست !؟
امید برای کسانی مفید است که نومید شده اند . بیشتر می خواهند در اوهام خود زندگی کنند. امید به ترتیبی برای فرار از واقعیت هاست . زندگی ورای امید و نومیدی است. امید و نومیدی فکر است که درذهن جوانه می زند. خیال است که مجسم می شود. انتظار است که هرگز تحقق پیدا نمی کند . چرا که امید ونومیدی بی معناست . ذهن ماست که به آن معنا می دهد. متکی بودن به امید و گریختن از نومیدی ، هیچ فرقی با هم ندارد . زندگی در آنچه هست می گذرد. آنچه هست هیچ نسبتی با امید ونومیدی ندارد . فقط آنچه هست است !به انتظار فرداها نباید نشست ، زندگی همین لحظه همین جاست . بنابراین زندگی با آنچه هست می گذرد ، نه با امید و نه با نومیدی .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

هر قدر برای رهایی تلاش کنیم ، از ان دور تر می شویم .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

چرا از مرگ می ترسیم ؟
نه ترس وجود دارد ونه مرگ . مرگ و ترس اختراع فکر و ذهن است . اختراع "من" است که از کودکی در ذهن ظاهر می شود. بدون من و آگاهی ، نه تولدوجود دارد و نه مرگ . فقط وجود هست . زمان هم وجود ندارد. "من"یک توهم است که ایده ای ازمرگ و ترس پیدا می کند . چرا که خود را واقعی می پندارد . فقط ارگانیسم وجود دارد .
بنابراین "من" است که براثر آگاهی گرفتار یا مبتلای به مفهوم مرگ وترس می شود . "من" مجموعه این مفاهیم است . مجموعه پندارهاست . آنچه هست ، ارگانیسم است که می آید و می رود. تابع قوانین طبیعت است. بقیه اش انرژی است که بصورت فکرو بوسیله زبان مشغول بافتن مفاهیمی است که اختراع ذهن وزبان است . آگاهی که زمینه درک تولدو مرگ را برساخته ، یک معماست که هنوز رازش گشوده نشده است .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

کسانی که در برابر تغییرمقاومت می کنند ، مفت باز عالمند.

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

- بسیاری از مردم به ثروتی که دارند و یا از دست داده اند اشاره می کنند نه به میزان و کیفیتی که زندگی می کنند یا کرده اند

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

شما وقتی از کسی خوشتان نیاید ، چه می کنید ؟
درگذشته رابطه خود را با او قطع می کردم . نه اینکه از باب دشمنی . چون احساس خوبی پیدا نمی کردم ، رابطه را به صفر می رساندم . منطق من این بود که من کم و بیش از نظرمالی و معنوی خودکفا هستم به کسی نیاز ندارم . شاید نوعی رفتار واکنشی داشتم . امروز بکلی این منطق را ترک کرده ام .متوجه خطای خود شده ام .
امروز دیگر این کار را نمی کنم . برای اینکه زیاد به قضاوت و نتیجه گیری های خود نسبت به دیگران اطمینان ندارم و زود هم در باره آنان قضاوت نمی کنم . همه انسان ها به درجاتی مفید هستند ، مخصوصا افرادی که در زندگی موفق شده اند. بنابراین احساسات منفی خود را زیاد جدی نمی گیرم . می دانم که این احساسات ممکن است از فیلتر خودمحوری عبور کنند . یعنی من قضاوت های خود را زیاد خود را جدی می گرفتم که امروز البته نمی گیرم .از این رو شیوه امروز من حفظ رابطه است . مگر اینکه طرف آزارمند باشد که عقل حکم می کند رابطه را تمام کنم . آزارمندی یعنی سادیست باشد .بنابراین خیلی کم اتفاق می افتد که رابطه خود را با دیگران بهم بزنم .درضمن ، یک نکته جالبی را دراین ارتباط ها دریافته ام که از هرکس می توان آموخت . فرقی نمی کند چه کسی باشد . حذف کردن دیگران از منظر سود وزیان هم که باشد بضرر ماست . به تجربه دریافته ام که هرکسی می تواند درس ها و اطلاعات مفیدی برای ما داشته باشد که در زندگی فردی و اجتماعی ما موثر واقع شوند. از این جهت ، دست رد به سینه هیچ کس نباید زد . براثر همین تلقی جدید ، رابطه خود را با کسانی که احساسی خوشی نسبت به آنها نداشتم از نو تجدید کردم .باید بصراحت بگویم که برای من خیلی مفید واقع شدند.
دنیای امروز دنیای اطلاعات و دیتا است . هر قدر که تو بیشتر مطلع باشی دامنه فعالیت و کارآمدی و بارآوری تو بیشتر می شود. گاهی یک پیام تو را به روز می رساند . زندگی تو را از هر جهت متحول می کند . مخصوصا در جهان معاصر که فضای مجازی نقش مهمی در زندگی همه ما بازی می کند . بنابراین من در رابطه های جدیدی که داشتم به اطلاعاتی دست پیدا کردم که برای من و در زندگی من خیلی خیلی موثرواقع شدند .
از این رو هیچ کس را به هیچ قیمتی نباید از دست داد مگر اینکه طرف بطور بیمارگونه ای دیگرآزار یا سادیست باشد . اینگونه افراد در هر میلیون بیش از یک نفر نمی توانند باشند که با ما در زندگی برخورد کنند. بنابراین نسبت به حرف های دیگران نباید چندان حساس بود . هر کس سنخ شخصیت خود را دارد . باید متحمل بود . ما نیز از خطا مصون نیستیم .
از این روهیچ کس را در زندگی خود ازدست ندهید. اگر از کسی رنجیده اید مشکل را در خود ببینید نه در آن کس ! علیه او منطق تراشی نکنید. زیان می کنید . بویژه انسان های موفق که در رابطه با آنان خیلی می آموزیم . حذف آنان ، خسران بزرگی است . این اشخاص هستند که ممکن است حسادت ما را برانگیزند. ولی ارزش رابطه را دارند. اینها می توانند آموزگاران خوبی برای ما باشند. سرمایه خوبی برای ما باشند. رابطه با اشخاص پاسیو وبی اطلاع ممکن است خوش آیند باشد ولی رابطه با مردگان است . هیچ تاثیرمثبتی در زندگی ما ندارد . زندگی مجموعه ای از آزمون و خطاست . چیزی غیر از این نیست . هیچ کس هم کامل نیست . صبور باشیم . متحمل باشیم . دراین صورت است که از دیگران خواهبم آموخت و در زندگی خود بکار خواهیم بست . موفقیت در گرو رابطه هاست .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

آیا دستاوردهای تجربی بشر در خودشناسی تاثیری داشته اند ؟
مطلق نمی توانم بگویم که نداشتند. ولی بله ، نداشتند. خود مثنوی مولوی را نگاه کنید .، بخشی از آن عصاره و چکیده تجربه بشر است که بصورتی ساده و قابل فهم سروده شده است . دقایق و ظرائفی در مثنوی هست که حیرت زاست . ولی چه تاثیری داشته است ؟ نزدیکان و مریدان خود مولوی ، از این همه روشن بینی و آگاهی طرفی نبستند . شمس تبریزی را کشتند و یا فراری دادند. درخود مثنوی ، مضامینی هست که مولوی از دست اطرافیان خود بشدت می نالد .
آدمی خوارند اغلب مردمان
از سلام علیکشان کم جو امان
قعر چه بگزید هر کاو عاقل است
جون که در خلوت صفاهای دل است
ای دریغا رهزنان بنشسته اند
صد گره زیر زبانم بسته اند
از این مضامین باز هم در مثنوی هست . دیگر اینکه نگاه کنید به زندگی پیامبران . اطرافیان خود انبیاء ، چه در زمان حیاتشان و چه در زمان مماتشان ، بسیاری یکدیگر را قتل عام می کردند . خدعه می کردند . دسیسه می کردند. بنابراین حاصل دستاوردهای تجربی بشر کجاست ؟ اینهم جنگ و خونریزی در سراسر تاریخ ؟ بشر کجا درس گرفته است ؟ زندگی فلاسفه بزرگ را نگاه کنید ، بسیاری از آنها در حسرت و عسرت مردند. یک روز از کریشناش مورتی پرسیدند که دستاوردهای هفتاد سال مواعظ شما کجاست ؟ او جواب داد : آنچه اتفاق می افتد برای من مهم نیست ! I do not mind what happen)).
ساختار ذهن بشر از کودکی شکل می گیرد . دثفالت ساخته و پرداخته می شود . براساس ارزش های جامعه ای که در آن هست . معنای شرطی شدن همین است . از این رو بشر آلوده روابط است . روابط هم بر اساس سود وزیان است . شکست و موفقیت است . حرص و آز بشر هم تمامی ندارد . بنابراین تا وقتی در جامعه زندگی می کنیم و آلوده روابط ارزشی هستیم ، در بر همین پاشنه می گردد ، چیزی بدست می آوریم ، خوشحالیم . چیزی از دست می دهیم ناراحت هستیم .
آنکه او بسته غم و خنده بود
او بدین دو عاریت زنده بود
مگر اینکه من که بصورت انرژی است از هم بپاشد و دیگر نباشد . شاید این هم امر به محال باشد . چرا که قابل تجربه کردن هم نیست . وقتی من نیست ، دیگر تجربه ای در این خصوص در کار نیست . کسی نیست که تجربه ای را قرائت یا بازگو کند . باید پرده ها را کنار زدو بی تعارف بود ، شاید در ذهن بشر گشایشی بشود.
گر تو را نانی بدی یا چاشتی
از خریداران فراغت داشتی ؟

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

چه درس هایی از مثنوی ومولوی می توان گرفت ؟
کم و بیش هیچ ! تعجب نکنید. قدری تامل کنید . این پرسش ، پرسشی است لازم و کارساز ومفید . شاید ما را بخود بیاورد . از خوابی که در آن هستیم ، بیدار بشویم . بگذارید همین جا عرض کنم که برای این قلم مهم نیست که مولوی که بود و چه کرد ! علت سرودن مثنوی برای این قلم مهم است و آیا او به قصد و نیت خود رسید ؟ فاصله ها و جدایی ها برطرف شد ؟ انسان خود را شناخت ؟ بعبارت دیگر ، سرودن مثنوی چه فایده وسودی برای ما داشته و چه تحولی در روان وتلقی ما از زندگی دارد ؟ آیا ازطریق مثنوی می توانیم خود را بشناسیم و این شناخت می تواند تحولی اساسی در بنیان خلقی و روانی واخلاقی ما ایجاد کند ؟ درواقع از مثنوی چه می توان آموخت و این آموزه ها با جان و روان ما چه خواهد کرد ؟ برای این قلم فقط نتیجه مهم است . اگر این نتیجه حاصل شده آن رابه ما معرفی کنید . نشان بدهید. این قلم رااز گمراهی برهانید.
یعنی اگر خواندن و تفسیر مثنوی تغییری و دگرگونی در حالت های نفسانی ما نگذارد ، پشیزی ارزش ندارد. صرف ادعا و نمایش که مشکلی را حل نمی کند . دیده ایم آموزگاران مثنوی را که سال ها در باره نفس اماره سخن گفته اند و همگان را به مبارزه با نفس دعوت کرده اند ولی خودشان ذره ای دست ازغرور و تفرعن نفسانی برنداشته اند. آیا مشکل در دیفالت ذهنی و سرشت نفسانی انسان است و یا در نقصان و ناکارآمدی مثنوی ؟ بنابراین این مثنوی خوانی ها و مثنوی دانی ها چه نتیجه ای داشته است ؟! درحقیقت می توان گفت : هیچ !
کسانی که به مثنوی علاقمند هستند و در این کلاس ها شرکت می کنند آیااز خود پرسیده اند که بر اثر خواندن مثنوی وشنیدن تفاسیر مثنوی چه تغییری در آنان اتفاق افتاده است ؟ آیا آموزگاران مثنوی را انسان هایی از خود رسته و آزاد و رها دیده اند ؟ مولوی می گوید :
ازهزاران کس یکی خوش منظر است
که بداند کاو به صندوق اندر است
چند تن از کسانی که مثنوی خوانده اند و یا آموزگاران مثنوی مفهوم این بیت رادریافته و براثر آن دگرگونی حاصل کرده اند. درصورتی که شما کسی را می شناسید و یاخود شما براثر خواندن مثنوی ، تحولی حاصل کرده اید ،حتما کامنت بگذارید و شرحش را بدهید . ملاحظه هم نکنید. . این بحث را دنبال خواهیم کرد .می خواهیم با صراحت این بحث را دنبال کنیم . ما در زمانه ای زندگی می کنیم که دیگر نقاب نمی توان زد . بیداری حاصل تحولات تکنولوژیک و های تکنولوژی است . پرده هااگر کنار بروند مشکل را خواهیم شناخت و راه حل آن را خواهیم یافت.

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

دنبال عشق نگردید ، عشق در بیکرانگی است . عشق وقتی هست که دنبال کننده ای نیست .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

رهایی ؟
رهایی در گرو فروپاشی منی است که در جست و جوی رهایی است . بنابراین رهایی وجود ندارد . وقتی وجوددارد دیگر من نیست که آن را حس کند ! با وجود من هرگزرهایی تحقق پیدا نمی کند. جست و جو در سراسر عمر ادامه می یابد . چرا که مشکل در خود من است . من که نباشد رهایی است . دراینصورت کسی نیست که شرح رهایی را بدهد . دیگر هیچ چیز نیست . یک وسعت بی انتهاست . یک بیکرانگی است .
بنابراین روشن بینی و روشن ضمیری و اصطلاحاتی از این قبیل اعتباری ندارند . وقتی روشن بینی تحقق پیدا می کند دیگر من نیست که آن را حس کند . همه اینها در فقدان من رخ می دهد . دراین صورت آنچه هست خلاء و تهی بودن فضاست . آنچه می گذرد در بی زمانی می گذرد . بهمین جهت است که قدرت حال بی معنا می شود . چرا که زمانی وجودندارد . نه حال ، نه آینده ونه گذشته . آنچه هست ، هست و آنچه نیست ، نیست . درک این حقیقت به فروپاشی من نمی انجامد. من ، انرژی متراکمی است که باید در یک آن فرو بپاشد و محو بشود . برای تحقق آن هیچ چیز لازم نیست . نه دانستگی و نه ریاضت . نه تمرین و نه توسل به این آموزگار معنوی یا آن . برای رهایی فرمول خاصی وجودندارد. رهایی درواقع انرژی است بعنوان من که ناگهان رها می شود . از حالت انقباض بعنوان من درمی آید . دیگر هیچ چیز بعنوان من و یا هویت وجود ندارد. من نیست ولی همه چیز هست !

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

خودشناسی و نادوگانگی یا خودشناسی یگانگی محور ؟
دوستان آنچه در اینجا می خوانید یک مکتب نیست . تعالیم معنوی یا عرفانی و یا هر نوع تعالیم دیگر هم نیست . آن را در حد یک پیام تلقی کنید . شاید تفاوت آن را با آنچه تاکنون خوانده اید ملتفت بشوید . مفاهیم آگاهی ، روشن بینی وخودآگاهی در اینجا معنای دیگری پیدا می کنند.
در مباحث خودشناسی ما یک من ( I /me) داریم و یک خود (self) . خود همه آگاهی است . یعنی ما از لحظه ای که متولد می شویم ، تا لحظه ای که می میریم ، این خود با ماست . یعنی خود هستیم . هر چند با وجود من این خود رفته رفته کم رنگ تر می شود . پس ابتدا همه آگاهی هستیم . حواس ، ما را با جهان خارج پیوند می دهد . می بینیم و می شنویم و حس می کنیم و لحظه به لحظه ، حواس ما نسبت به طبیعت تیزتر می شود. خود همیشه با ماست یا خود ماست . مگر اینکه از نظر فیزیولوژی مشکلی پیدا کنیم . خود ، ما را از جهان جدا نمی کند . ذات ما ، خود است . حواس را که نمی توانیم انکار کنیم . خود سرشت طبیعی ماست . هستیم واین هستی را با حواس خود درک می کنیم . ولی خود را از دیگران جدا نمی دانیم . حسی از یگانگی هم نداریم . هستیم و رشد می کنیم . ارگانیسم کار خود را بصورت خودکار انجام می دهد. می خوریم و می آشامیم و می خوابیم . درواقع با هستی یکی هستیم .
تا اینکه در یک لحظه در همان کودکی متوجه "من" می شویم . اینکه من از دیگران جدا هستم . انرژی متراکمی که بصورت من ظهور می کند . از اینجا به بعد من خود را از همه جدا حس می کند . این من البته بعد ها با شکل گرفتن هویت ها و ارزش ها و باورها و سلیقه ها و عقده ها و آرزوها و شکست و موفقیت ها و خوب و بد ها و نظایر اینها فربه تر می شود. اکنون من جدای از دیگران ، با احساس تهدید وترس هم زندگی می کنم . بایدهمیشه از این من دفاع کنم . پس یک حالت دفاعی و تهاجمی همیشه با من است . من را در مقایسه و رقابت با این و آن می بینم . می خواهم موفق بشویم . بنابراین زندگی شکل و محتوایی از مبارزه پیدا می کند. دیگر آب راحت از گلوی ارگانیسم پائین نمی رود . باید بهر قیمت در زندگی موفق بشوم . موفقیت یعنی جلوزدن از دیگران . گل زدن به دیگران . اثبات من بعنوان یک شخصیت شاخص و برتر . باید تا می توانم به دیگران گل بزنم . بازی فوتبال این واقعیت را بروشنی نشان می دهد. ورزش های دیگر هم ، همین نشانه ها را دارند. درکسب وکار هم باید موفق بشوم . اینکه دیگران، زمین می خورند یا نه برای من مهم نیست . برای من ، من مهم هستم . من یعنی شخصیتی که دارم . هویت هایی که دارم . ارزش هایی که دارم . من خود را با اینها می شناسم . باید افتخار کسب کنم . موفقیت کسب کنم . درجهت قدرت ، ثروت ، شهرت و لذت حرکت کنم . زندگی را در این مفاهیم خلاصه می بینم . اگر هم رو به معنویت یا عرفان می کنم ، برای اثبات من است . همه اینها دکان من است . تا وقتی من هست انتظاری برای عشق و دوستی وجود ندارد. چرا که من همیشه با مقایسه ، محاسبه و رقابت همراه است . فقط من را می بیند.
از اینروست که هیچ مکتب روان شناسی ، خودشناسی و عرفانی برای رستگاری ما کارساز نبوده و نیست . آب درهاون کوبیدن است . دورخود چرخیدن است . اگر می بینید که در روان شناسی صدها مکتب ظهور می کند و یا درعرفان و تصوف همچنین ، همین مشکل است که هیچ کدام متوجه اصل مطلب نشده اند. خیال می کنند که با ردیف کردن مقداری آموزه های اخلاقی و معنوی بشر براه می آید . وقتی بشر با "من "هم هویت شد ، جدایی اتفاق افتاده و دیگر در مسیر یگانگی حرکت نمی کند . متوجه نیست که چه می کند ! بیشتر بازیگر است . بازیگری که تلاش می کند بهر قیمت موفق شود .
پر بیراه نیست که مجلات و کتاب های موفقیت اینگونه مورد استقبال قرار می گیرند . بشر برغم موفقیت هایش در حسرت وعسرت همیشه می سوزد . استیو جابز هم بشود ناکام است . ترامپ هم که بشود ناکام است . پوتین هم که بشود ناکام است . کامیابی هرگز در زندگی رخ نمی دهد. بصورت ویترین در چشم دیگران در می آید . دیگرانی که در حسرت همین کامیابی ها می سوزند. ولی وقتی به آن می رسند ، اگر بیدار بشوند بلافاصله پوچی آن را درک می کنند. چرا که ابژه ها یا دارایی ها از هرجهت خوشبختی نمی آورند. آرامش نمی آورند. بیشتر چالش برانگیزند . نکته دیگر اینکه من بصورت انرژی متراکم درونی وجود دارد . تا من وجود دارد در برهمین پاشنه می چرخد . روشن بینی و خودآگاهی آن چنان مشکلی را حل نمی کند. بیشتر عامل جدایی است .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

زندگی ، خواسته ها و امکانات ؟
اصل نخستین این است که ما برغم همه ملایمات وناملایمات در زندگی باید زندگی کنیم . زندگی که در آن واقع بینی باشد تا به نسبت سالم و سرزنده بمانیم . زندگی در شعار خلاصه نمی شود. زندگی یعنی واقعیت هایی که در پشت سرما ، روبروی ما و بیخ گوش ما ، برغم انتظارات و خواسته های ما ، وجود دارند . قهر کردن از زندگی نیز مشکلی را حل نمی کند. قهر ، مبارزه و جنگیدن با دیگران نیز نتیجه ای جز فرسودگی وزودمرگی ندارد . ما براحتی می توانیم این و آن را کنار بگذاریم ، ولی نمی توانیم خود زندگی را کنار بگذاریم . کنار گذاشتن زندگی بمعنای خودکشی است . کنار گذاشتن دیگران نیز بمعنای بها دادن به انتظاراتی است که از خود و دیگران داریم . مشکل ما راحل نمی کند. زندگی جر رابطه چیز دیگری نیست . پس چه باید کرد ؟
خواسته های ما همیشه با امکانات ما بایدهمخوانی داشته باشد . ما که نمی توانیم باحرص و جوش خواسته های خود را محقق کنیم . خواسته های ما با امکانات ما معنا پیدا می کنند. ولی ما بیشتر به انتظارات خود توجه داریم . وقتی این انتظارات تحقق پیدا نمی کنند . می رنجیم . به موازین اخلاقی متوسل می شویم . حرص می خوریم که چرا دیگران حقوق ما را رعایت نمی کنندو یاما چرا نمی توانیم حقوق خود را محقق کنیم . احساس شکست ، خسران و بی عدالتی می کنیم . هنوز نمی دانیم که حکمت درست زیستن در پذیرش و تسلیم شدن به آنچه هست ، می باشد. تلاش بیهوده جز فرسایش ارگانیسم چه نتیجه و حاصلی دارد ؟ موفقیت بقیمت نابودی به چه درد می خورد ؟ ما که نمی خواهیم از موفقیت خود ویترین بسازیم .
مشکل انسان بطور کلی این است که فقط خود رامی بیند و خواسته های خود را و انتظارات خود را . توجه ندارد که در این بازی همه از قواعد کم وبیش مشابهی استفاده می کنند. بستگی داردکه مادر کدام طرف قرار گرفته باشیم . درزندگی نه شکستی هست و نه موفقیتی . فقط بازی است که ادامه دارد . دراین بازی ما گاهی سرفرازیم و گاهی باصطلاح بازنده ایم . این قانون طبیعت است . هیچ کس نمی تواند در همه عرصه های زندگی موفق باشد . شما حتا با باصطلاح موفق ترین چهره های جهانی روبرو شوید می بینید که از زندگی خود به تمامی راضی نیستند. آرامشی که شما تصور می کنید ، ندارند . حتا برخی از آنان خواب راحتی هم ندارند . ذهن شب و روز درگیر ماجراهایی است که قدرت و ثروت و شهرت و لذت برای آنان بوجود آورده ومی آورد. دراین جهت اعتیاد پیدامی کنند. چیزی فراتر از عادت .
توجه داشته باشیم که مانمی خواهیم در اینجا برای کسی نسخه بنویسیم . زندگی نسخه بردار نیست . ما فقط می خواهیم بگوییم که با حقیقت زندگی باید کنار آمد . با واقعیت ها باید ساخت . ما چندان امکانات و اراده ای برای تحقق همه خواسته های خود نداریم . بنابراین باید با آنچه هست ، در نهایت زندگی کنیم . ولی دست از حل مسائل و پاسخگویی به چالش های زندگی برنداریم . زندگی همین است که می بینید. هیچ کس بنا نیست که از بام تا شام خوش باشد . شما به طبیعت نگاه کنید . به زندگی حیوانات و آبزیان . همین قوانین در زندگی بشر نیز حاکم است . قدرت در بیشتر مواقع تعیین کننده است . همین که این قوانین را در یافتیم دست از خیال بافی و زندگی ایده آلی برمی داریم و در نهایت با آنچه هست کنار می آئیم تا روز هجرت ما فرا برسد . آرامش در همین کنار آمدن جبری است. چرا که آدمی برغم شعارهایی که می دهد چندان از اختیار و انتخاب آزاد برخوردار نیست .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

انسان بازیگری که از نقش خود بی خبر است !
مشکل اساسی انسان این است که نقش خود را در زندگی جدی می گیرد . متوجه نیست که این نقش ، بیش از یک نقاب نیست . اصالتی ندارد . نمی داندکه این نقش ناشی از ژن ، جامعه و ناآگاهی است . در نتیجه تبدیل می شود به یک مبارز تمام وقت در زندگی . با هویت هایش یکی می شود. با ارزش هایش یکی می شود . با سلیقه اش یکی می شود . با باورهایش یکی می شود. یا ایده وایدئولوژی هایش یکی می شود. بدین شکل از دیگران جدا می ماند و سراسر عمر خود را با نگرانی و ترس و اضطراب سپری می کند . در او یک تضاد دائمی است . به دیگران نزدیک می شود و بهمان شکل هم از دیگران دور می شود. تضادی که خالق احساس و آزار تنهایی های اوست .
آنچه برای او اولویت دارد اثبات خود است . اینکه من هم کسی هستم . بدین شکل است که استالین ، هیتلر ، موسولینی ، انیشتاین ، گالیله ، برونو جوردانو ، قذافی ، صدام ، نلسون ماندلا و گاندی و بسیاری دیگر ظهور می کنند. همگی کم و بیش از نقش خود بی خبرند. در حقیقت ، هر نقشی بعهده بگیریم ، تاریخ در نهایت ما را لت و پار می کند . طبیعت ما را مدفون می کند . آنکه متوجه این حقیقت می شود ، کمتر خود را که یک نقش است ، باور می کند و کمتر با دیگران درگیر می شود .انجام و سرانجام این درگیری ها رامی داند . می داند که عاقبت همه این درگیری ها هیچ است . مرگی محتوم که همه را یک روز بدام می اندازد. بنابراین ، انسان بازیگری است که از نقش خود بی خبر است .هر تاوانی در زندگی دهد ناشی از این بی خبری است .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

اینکه چرا این آموزه ها درجان ما نفوذ نمی کند بخاطر این است که ما با آنچه از گذشته گرفته ایم هم هویت شده ایم . تا وقتی گذشته فیلتر ذهن ماست ، ما آینده را هم تبدیل به گذشته خواهیم کرد .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

حرف های هیچ کس وحی منزل نیست . هیچ کس هم آتوریته نیست . بنابراین همیشه دنبال کشف حقیقت باشید . زندگی را در ذهن محدود خود خلاصه نکنید.

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

آب همیشه در صددرجه بجوش نمی آید !؟
همه ترس های ما موهوم هستند. چرا که ، منی موهوم است که حامل ترس است . تا از این ترس ها نگذریم ، یعنی از من موهومی که همیشه با خود حمل می کنیم ، موفقیتی در زندگی حاصل نمی شود. آنچه در ما حقیقت دارد ، خودی است که حاضر و ناظر است . این خود پاک و تمیز است . شفاف و تابناک است . غباری ندارد . عین آینه است . آگاهی و هوشیاری است . آنچه عامل ترس است ، توهم و تخیل است . زندگی با تجربه های منسوخ گذشته است . ولی ما یعنی من موهوم و زائدی که داریم آن را واقعیت می پندارد . خیال می کند که تجربه های گذشته او همه واقعی هستند .
زندگی همیشه متغیر است . در زندگی همیشه آب در صد درجه بجوش نمی آید . این قانون در زندگی فردی و اجتماعی ما صدق نمی کند . از این روست که ترس معنای واقعی ندارد . هرگز نباید دست از تجربه های جدید شست . یک فرمول در زندگی جواب نمی دهد. آزمون وخطا تا پایان عمر ادامه دارد . دل به گذشته نسپاریم . حافظه گذشته درگذشته است . آینده نیز جز تخیل وتوهم چیز دیگری نیست . این لحظه را دور از هر پیش فرضی در یابیم . ترسی که از گذشته می آید مانع زندگی طبیعی ما می شود . در برابر حرکت های سازنده ما در زندگی مانع ایجاد می کند . با ترس تحقق هر گونه برنامه ای کم و بیش غیر ممکن می نماید . کسی که از ترس نگذرد ، زندگی نمی کند. زندگی را می سوزاند. گذشتن از ترس یعنی دست شستن از گذشته و به استقبال لحظه به لحظه زندگی رفتن . فکر گذشته بخش بزرگی از انرژی امروز ما را می مکد. ترس یک توهم است که ما آن را واقعی می پنداریم .

Читать полностью…

دکتر پیمان آزاد

خودشناسی بمعنای این است که ما از ربات بودن خود با خبر بشویم .

Читать полностью…
Subscribe to a channel