kasravi-ahmad.blogspot.com کتابخانه پاکدینی @Kasravi_Ahmad تاریخ مشروطه ایران @Tarikhe_Mashruteye_Iran اینستاگرام instagram.com/pakdini.info کتاب سودمند @KetabSudmand یوتیوب youtube.com/@pakdini پیام بما @PakdiniHambastegibot farhixt@gmail.com
نامهای امامان شیعی بر دو سکهی زمان سلطانمحمد خدابنده
Читать полностью…بارها گفتهایم : در این کشور چهارده کیش هست و هر یکی از اینها چیزهای دیگری را نیک و چیزهای دیگری را بد میدانند. در پشت سر آنها مادّیگری و بیدینی هست که آدمی را از هر بندی آزاد میشمارد. اینست در ایران هر کس اختیار دارد هر یکی از آن کیشها را که با هوسها و آرزوهای خود سازگار مییابد بگیرد و همان را دستور زندگانی خود سازد. مثلاً اگر کسی بادهخوار است و از بادهخواری لذت میبرد میتواند پیرو خراباتیان گردد و شعرهای خیام و حافظ را که در ستایش باده سرودهاند دستاویز خود گرداند و در اینجا و آنجا بنشیند و بدیگران که باده نمیخورند بد گوید. کسی اگر بیعار است و از سخنبازی و یاوهبافی خوشش میآید ، میتواند خود را هوادار «ادبیات» خواند و شب و روز با قافیهبافی و غزلسازی و چرندگویی بسر برد ، و آنگاه بدیگران که به ادبیات نمیپردازند ارج نگزارده آنان را «بیذوق» خواند و یک عمر با این بیدردی سرفرازانه بسر برد. اگر کسی بیحس و تنبل است و از پنداربافی لذت میبرد میتواند خود را بدریای «عرفان» زند و خود را صوفی نامیده از قیدهای زندگانی آزاد گرداند و در این مجلس و آن مجلس نشسته مفت خورد و مفت گوید و یک عمر با این پستی بسر برد ، و با اینحال بمردم بد گوید و آنان را «قشری» نامد. کسی اگر آزمند و بیپرواست میتواند خود را بمادّیگری زند و به هر بدی برخاسته از دزدی و دغلکاری نیز پرهیز نکند و عنوانش این باشد که زندگانی نبرد است و آدم باید زیرک باشد و پول درآورد. کسی اگر خودخواه و پستنهاد است و میخواهد خود را از توده کنار کشد و همیشه بمردم زباندرازی کند ، میتواند خود را به یک ملای مفتخواری ببندد و دیندار و «مقدس» گردد ، و در این مجلس و آن مجلس بنشیند و از قانون و مشروطه بد گوید ، میهنپرستی را «بتپرستی» نامد ، پول دولت را حرام خواند و کارکنان ادارات را فاسق شمارد ، و بدینسان حس خودخواهی خود را بکار اندازد. به هر حال برای هر گونه پستی دستاویز هست ، برای هر گونه هوسبازی یک راهی باز است. تا آنجا که اگر کسی بیناموس باشد و بخواهد زن نگیرد و با بیناموسیها زندگی کند میتواند بنام «ذوق ادبی» با هر گونه بیپروایی خواستِ خود را پیش برد و کسی هم ایراد نگیرد.
اینگونه بیناموسان در همین تهران میبودند و هستند و مردم نیز آنان را میشناسند ، و شگفتتر آنکه ایرادی هم نمیگیرند ، بلکه هر یکی از آنها که میمیرند بنام یک «ادیب بزرگوار» بالایش میبرند و بزرگش میگردانند و در روزنامهها و رادیو یاد او میکنند. (چنانکه یکی از آنان چند هفته پیش مرد و دیدیم که چه ستایشها ازو کردند و چه جایگاهی برایش درست کردند). اینها نمونههاییست که چگونه در این توده نیک و بد درهم گردیده و هر کس هرچه را که میخواهد میتواند جامهی نیکی بآن بپوشاند و با پیشانی باز انجام دهد. بلکه برای بیگانهپرستی و کوشش به نابودی توده و کشور نیز بهانه هست و میتوان بنام «حزبسازی» با بیگانگان درآمیخت و افزار دست آنها گردید و سودها جست.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم ، (8 تکه)
🔸3ـ چگونه شیعیگری رواج یافت و منتشر شد؟
اما رواج شیعیگری یا رافضیگری و انتشار آن در سرزمینها ، علتهایی داشت. دیدیم که شیعیگری به معنای عام (و اگر خواستی بگو : حزبِ فرزندان علی) میان مسلمانان شایع شده و تعصب در بسیاری از آنان استحکام یافته بود و دیدیم که جعفر آراء خود را بر آن بنا نهاد. همچنین از افراط برخی از آنان در دوستیِ علی و دشمنی با دیگران بهره برد و حالِ شیعیان ناشی از محرومیت و یأس و افسردگی و بدخلقی و سوءنیت به او یاری کرد.
سپس جعفر و جانشینانش از هر آنچه میتوانستند بهره بردند :
از خویشاوندیشان با پیامبر بهره بردند و آن را وسیلهای برای خود قرار دادند.
از فضائل علی و نیکنامی او در میان مردم بهره بردند و او را در هر چیزی که به آن درآمدند ، دخالت دادند.
از کشته شدن حسین و خانوادهاش و تأثیری که در دلها داشت ، بهره بردند.
از خرافهی مهدی که خرد آن را نمیپذیرد ، بهره بردند.
از مغالطههایشان یکی این بود که پیروان خود را «شیعهی علی» نامیدند در حالی که جز «شیعهی جعفر» نبودند. علی ، امام نیکوکار و پرهیزگار ، کجا ، آن دستهی گمراه و گمراهکننده کجا؟!
گذشته از اینها ، شیعیگری بار [تکالیف] را از دوش پیروانش سبک میکرد و امر دین را برایشان آسان مینمود. زیرا یک شیعی اساس دین را ولایت علی میدید. پس هر کس آن را بپذیرد ، رستگار و نجات یافته و بر دیگران پیشی گرفته است و با وجود دوستی علی ، هیچ گناهی به او ضرر نمیرساند و او در روز قیامت همچون قبیلههای ربیعه و مُضَر شفاعت میکند. اینها علتهای رواج شیعیگری بود.
سپس هنگامی که برخی از جانشینان جعفر در عراق ساکن شدند و بغداد یا سامرا را اقامتگاه خود قرار دادند ، در آنجا زمینی حاصلخیز برای کاشتن تخمها یافتند. زیرا بسیاری از اهل بغداد و سامرا از کسانی بودند که جدایی از جماعت مسلمانان و خود را بعنوان حجت معرفی کردن و انتقاد از آنان و بدگویی از سرانشان را خوش میداشتند.
به نظر میرسد که برخی ایرانیان در عراق ، پشتیبان رؤسای رافضیان بودند. زیرا ایرانیان به عربها حسد میورزیدند و با آنان دشمنی میکردند و از تفرقه در میانشان ناخشنود نبودند. گذشته از اینکه آنان اوهام و خرافاتی داشتند که از پدرانشان به ارث برده بودند. اینبود وارد کردن آنها را به دلهای مسلمانان و ضمیمه کردن آنها را به عقایدِ آنان خوش میداشتند. چنانکه این کار را با خرافهی مهدی و غیر آن ، که مجالی برای ذکرش در اینجا نیست ، انجام دادند.
بیشک میان ابواب اربعه [1] در بغداد و برخی ایرانیان ارتباط نزدیکی وجود داشت و دیدیم که سومین نفر از آنان ، یعنی ابنروح [نوبختی] ، ایرانی بود.
آنچه باید به آن توجه کرد ، عُجمَتِ (غیر عربی بودن) آشکار در برخی حدیثها و دعاهای آنان است که دلالت بر آن دارد که سازندهی آن عرب نبوده ، بلکه ایرانی یا غیرعرب بوده است. یکی از یاران ما در رسالهای که به [عالمی در] خوانسار فرستاده بود ، به این نکته توجه داده و در آن چنین نوشته است :
از سیدبنطاووس نقل کردهاند که او صاحب الزمان را شنیده که در سحرگاه در سرداب با خدا مناجات میکرده و برای شیعه دعا مینموده و میگفته است : خدایا ، همانا شیعیان ما از پرتو نور ما و باقیماندهی طینت ما آفریده شدهاند و گناهان بسیاری به اتکای محبت و ولایت ما انجام دادهاند. پس اگر گناهانشان میان تو و آنان است ، از آنان درگذر که ما راضی هستیم ، و اگر میان خودشان است ، میانشان صلح برقرار کن و از خمس ما به جای آن قصاص کن [یا : بپرداز] و آنان را به بهشت وارد کن و از آتش دورشان بدار و آنان را از دشمنان ما در خشم خود جدا بگردان. [2]
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
چهار سطر پایانی : یَقول اللَّهُ عَزَّوَجَل وَلَایةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ من عَذَابِی
Читать полностью…📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم ، (8 تکه)
🔸2ـ کتابهایی که تألیف کردند
در قرن چهارم هجری که میدان برای شیعیان گشوده شد ، مؤلفانی از میانشان برخاستند و آنچه از حدیثها و اخبار و تأویل آیات و داستانهای امامانشان و غیره داشتند ، جمعآوری کردند. در نتیجه دارای کتابهایی شدند که میان خود دست به دست میکردند (از کافی و تهذیب و استبصار و منلایحضرهالفقیه و غیره) و بدین وسیله مذهبشان استحکام بیشتری یافت. اگر شما در کتابهاشان دقت کنید ، میبینید که آنان به اثبات اموری کوشش فراوان کردهاند :
۱) ولایت. آیا هیچ میدانید ولایت به چه معنیست؟!.. ولایت در لغت آن است که مردی مالک امور قومی شود و به آن بپردازد. اما نزد رافضیان معنای خاص دیگری دارد. نزد آنان این است که خدا محمد و علی و فاطمه و امامان از فرزندان فاطمه را هزاران سال پیش از آنکه جهان را بیافریند ، آفرید ، پس آنان را دوست داشت و برگزید و جهان را به خاطر آنان آفرید و اطاعت و محبتشان را بر همهی مردم واجب کرد ، و آنان جانشینان خدا در زمینش و خزانهداران علمش بودند و امور به آنان واگذار شده بود ، و آنان شفیعان مردم در روز قیامت و تقسیمکنندگان آتش و بهشت میان شیعیان و دشمنانشان هستند. این است ولایت. و هر کس آن را نپذیرد ، دینی ندارد و هیچ کار نیکی از او پذیرفته نخواهد شد. «قال اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی وَلَایةُ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ من عَذَابِی». [1]
۲) خلافت علی پس از پیامبر و اثبات آن با آیاتی از قرآن و حدیثها ، و آنچه از ابوبکر و عمر در غصب خلافت و ظلمشان به علی و گرفتن فدک از دست فاطمه سر زد. وقاحتشان به حدی رسید که ابوبکر و عمر را از منافقانی شمردند که به خدا و پیامبر ایمان نیاورده بودند ، گفتند آن دو در جاهلیت با یهودیان معاشرت داشتند ، و آنان به ایشان خبر دادند که به زودی پیامبری از میان عرب خواهد برخاست و بر سرزمینها چیره خواهد شد ، از اینرو هنگامی که پیامبر برخاست ، دانستند که او همان است ، و به طمع ولایت و مال ، اسلام آوردند و این را از امامانشان روایت کردند.
۳) فضل علی و مقام او نزد خدا و اینکه او شریک پیامبر بود و خدا هیچ علمی به پیامبرش نیاموخت مگر آنکه دستور داد آن را به علی بیاموزد. در این باره افراطی کردند که بیش از آن ممکن نیست. آیا نمیبینید که آنها قرآن را مانند دیوان شاعری ستایشگر و هجوگو قرار دادند؟ هر آیهای که در آن بشارت یا ذکر نعمتی بود ، آن را دربارهی علی قرار دادند و هر آیهای که در آن هشدار یا سخن از عذابی بود ، آن را دربارهی عمر و ابوبکر قرار دادند. «اَلنَّظَرُ إِلَى عَلِيِّ عِبَادَةٌ وَ لاَ يَقْبَلُ اَللَّهُ إِيمَانَ عَبْدٍ إِلاَّ بِوَلاَيَتِهِ وَ اَلْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِهِ». [2]
۴) امامت و اینکه زمین از امام خالی نمیماند و اگر خالی بماند ، اهلش را فرومیبرد و اینکه پیامبر از امامان دوازدهگانه با ذکر نامها و اوصافشان یک به یک «سخن آشکاری» (نص) گفته بود. بلکه گفتهاند خدا لوحی از آسمان بر پیامبر نازل کرد که در آن نامها و اوصاف امامان بود و آن را لوح فاطمه نامیدند (زیرا پیامبر آن را به فاطمه هدیه داده بود). و در این باره چنان افراطی کردند که آنان را به کفر و الحاد کشاند. مجال من در اینجا تنگتر از آن است که نمونههایی از آنچه در کتابهاشان از کافی و غیره ذکر کردهاند ، بیاورم.
۵) برتری شیعیان بر دیگران و اینکه آنان از سرشت خاصی هستند و از باقیماندهی سرشت امامان آفریده شدهاند و با آب ولایتشان عجین گشتهاند و آنان همان رستگاران روز قیامت هستند. «لاتستخفوا بفقراء شیعة علی و عترته من بعده. فان الرجل منهم لیشفع فی مثل ربیعة و مضر». [3] «اَلنَّاسُ يَغْدُون عَلَى ثَلاَثَةِ : عَالِمٍ وَ مُتَعَلِّمٍ وَ غُثَاءٍ فَنَحْنُ اَلْعُلَمَاءُ وَ شِيعَتُنَا اَلْمُتَعَلِّمُونَ وَ سَائِرُ اَلنَّاسِ غُثَاءٌ». [4]
۶) امام غایب و مهدیگریِ او و اینکه پیامبر و امامانِ پس از پیامبر از غیبتش پس از ولادت و از ظهورش هنگام شدت یافتن بلا خبر دادهاند و اینکه هنگامی که ظهور کند ، زمین را پر از عدل و انصاف و برکت میکند و بیماری و ناتوانی را از مردم برمیدارد و دلهاشان را همچون پارههای آهن استوار میگرداند و در میان مردم به حکم داوود قضاوت خواهد کرد و از آنها دربارهی گواهی سؤال نمیکند. از شگفتیها ، نشانههایی است که برای نزدیکی ظهورش یاد کردهاند. هر پنداری که از دلشان گذشته بود ، [بزبان] آوردهاند : اموری که آرزو میکردند و اموری که انتظار داشتند و اموری که با آنها قصد بزرگنمایی چیزی و ترساندن شنونده را داشتند. من در اینجا برخی از آنچه را برشمردهاند ، میآورم :
👇
🔹 پانوشتها :
1ـ معنی : چرا از هر قومی دستهای از آنان کوچ نمیکنند [تا دستهای دیگر بمانند] و در دین آگاهی پیدا کنند و قوم خود را هنگامی که به سویشان بازگشتند ، بیم دهند.
2ـ معنی : آیا هنگامش نرسیده که سرداب بزاید آنچه را که آدمیش میپندارید. خاک به خردهای شما که برای سیمرغ و غول ، سومی نیز پدید آوردید.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 پولداران و آزمندان ـ1ـ (دو از سه)
باید دانست مردمی که در یک جا میزیند و یک تودهای پدید میآورند ، این یک کار سادهای نیست و شرطهایی دارد :
نخست باید آرمانهای همگانی [= اهداف مشترک] درمیان باشد که آنان را به یکدیگر بستگی دهد و یک تودهشان گرداند. هر گروهی که در یک جا گرد آیند توده شمرده نشوند. توده آن را گویند که درمیانهشان بهمبستگی باشد.
دوم باید معنی راست زندگی را بشناسند و یک راهی را همگی پیش گیرند.
با این شرطهاست که یک مردمی زندگانی تودهای توانند داشت و از زیستن با همدیگر بهره از آسایش و خرسندی توانند یافت. یک مردمی ، بیستملیون یا بیست تن ، چون در سرزمینی گرد آمدهاند نخست باید آن سرزمین را خانهی خود شناخته این بدانند که هرچه آن را آبادتر گردانند بهره از آسایش و خرسندی بیشتر خواهند یافت و دست بهم داده بآبادی آن کوشند ، و با یکدیگر پیمان بسته به نگهداری آن از چیرگی بیگانگان آماده ایستند. با این همدستی و پیمانبندیست که آنان به یکدیگر پیوسته یک توده توانند بود. سپس باید این بدانند که آسایش هر یکی از آنان جز در آسایش همگان نتواند بود ، و هر یکی همیشه دربند آسایش همگان باشد ، و اگر یکایک مردم این فهم را نداشتند و این پروا را نکردند قانونهایی درمیانشان روان باشد و هر کس را بمرز خود آشنا گرداند ، و خردمندانی از میان ایشان مردم را به پیروی از آیین و قانون برانگیزد.
اگر یک مردمی اینها را نداشتند از گرد آمدن ایشان در یک جا جز رنج و آسیب پدید نخواهد آمد. زیرا هر یکی همچون مار و کژدم دیگران را خواهد گزید و یا همچون گرگ و سگ همدیگر را خواهند درید.
ببینید : کردان تاراجگر اگر بسر خود باشند چه رفتاری با یکدیگر کنند ، شاهسونان اگر آزاد باشند چه آسیب و گزندی به یکدیگر یا بمردم رسانند. اینها مثلهای نیکیست و مردمی که درمیان خود آرمانهای همگانی نمیدارند و هر یکی در رفتار و کردار دربند آسایش همگان نیست حال آنان بهتر از کردان و شاهسونان نتواند بود ، و اگر اینجا نتوانستند که همچون آنان تفنگ به دوش اندازند و بر اسب نشینند به دیهها تازند و کشتار و تاراج کنند ، در بازارها نشسته نام خود را بازرگان گزارده بنام داد و ستد ، دار و ندار خاندانها را از دستشان گیرند. این نتیجهی ناگزیر آن حالیست که میدارند ، اگر راهزنی و چپاولگری نتوانستند از این راه به تاراج و آزار پردازند.
اکنون از گفتههای خود نتیجه بگیریم : در ایران درمیان توده این آرمانهای همگانی نیست. آنچه دلبستگی به آبادی کشور و آمادگی به نیکی آنست بسیار بیارج و خوار گردیده. چنانکه بارها گفتهایم امروز در این کشور هزاران و صدهزاران کسانی هستند که به اینگونه چیزها ریشخند میکنند. یک دسته بهانهشان نومیدیست و همینکه گفتگو میشود چنین میگویند : « کار از آنجا گذشته. این کشور نخواهد بود» اندیشهی پست خود را باین قالب میریزند. یک دسته دستاویزشان مادّیگریست که به هر کجا نشسته میگویند : «آدم باید در اندیشهی خوشی خودش باشد. بمن چه کشور آباد شده یا نشده» . یک دسته افزارِ دست دیگرانند و از پستنهادی بآزادی و جداسری [=استقلال] ارج نمیگزارند. پس از همگی یک دستهی بزرگ دیگر پیروان کیشهایند که بدستاویز کیشهای خود آشکاره با توده و کشور دشمنی مینمایند ، و بقانون و دولت ریشخند میکنند ، و بدستور پیشوایان خود با هر کوششی که در راه آبادی کشور و نیرومندی دولت کرده شود کارشکنی نشان میدهند.
در نتیجهی همین گمراهیها و نادانیهاست که در این کشور هر کس جز در اندیشهی خود نمیباشد و جز بسود خود نمیکوشد.
در نتیجهی همینهاست که اکنون که پولداران فرصت یافتهاند با یک تشنگی به گرد آوردن پول میپردازند و پروای هیچ کسی و هیچ چیزی نمینمایند.
ایرانیان مردم شگفتی هستند. اینان زندگی را شوخی میشمارند و هیچگاه نمیخواهند از راهش بزندگی پردازند. ما سالهاست مینویسیم که مایهی بدبختی ایران بدآموزیها و پراکندهاندیشیهاست. ولی میبینیم جز بیپروایی و خونسردی نشان نمیدهند. لیکن اکنون که به یکی از صدها آسیب آن بدآموزیها گرفتار شدهاند در این هنگامست که بدست و پا میافتند و به گله و ناله میپردازند.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش یکم ، گفتار دوم : پیدایش مهدیگری ، (5 تکه)
🔸5ـ چرا سیمری به کسی وصیت نکرد؟
اما کاری که محمدبنعلی سیمری هنگام فرارسیدن مرگش انجام داد ، یعنی ترک وصیت به کسی و بستن باب بابیت ، ما از آن کار اطلاع دقیقی نداریم.
آنچه گمان میرود این است که او از عاقبت بد ترسید و به آنچه برای اهل مذهبش صلاحتر میدید ، عمل کرد. زیرا آشکار است که ابواب مورد حسادت همردیفان خود از رؤسای شیعه بودند و جمعآوری اموال فتنههای بسیاری برمیانگیخت و افراد متعددی از امناء را به معارضه وامیداشت (چنانکه این را ذکر کردیم) ، و ابواب تنها میتوانستند توقیعی[نامه] از امام پنهان در لعن بر معارضان و حسودان و فرمان دادن به شیعیان به دوری جستن از آنان و طردشان از میان خود بیرون آورند ، و این سودی نداشت بلکه چهبسا بر وخامت اوضاع میافزود. زیرا فرد مطرود چهبسا قیام میکرد و آنچه را از حیلهها و فریبکاریها پنهان بود فاش میساخت. چنانکه محمدبنعلی شَلمَغانی ، معارض حسینبنروح ، این کار را کرد (و این را پیش از این یاد کردیم). از اینرو سیمری برای شیعه بهتر آن دید که باب بابیت را ببندد و آنچه را موجب حسادت و برانگیزانندهی فتنهها بود ، از میان بردارد ، پس چون مرگش را نزدیک دید ، همان کرد.
بیشک این نواب اربعه از هوشمندترین مردان (یا از زیرکترین آنان) بودند که برای حفظ شیعیگری و جمع کردن پراکندگی شیعه تلاش میکردند ، و راستی این است که شیعیگری (به معنای مورد نظر در اینجا) را جعفربنمحمد تأسیس کرد و ابتدا عثمانبنسعید و سپس محمدبنعلی سیمری آن را از نابودی حفظ کردند.
راستیرا شیعیگری پس از مرگ حسن عسکری بر لبهی پرتگاهی در حال ریزش بود ، که عثمانبنسعید با سخنان و کارهای شگفتانگیزش آن را نجات داد. سپس هنگامی که معارضات پیدرپی درگرفت و آنچه از شلمغانی و غیر او سر زد ، کار بار دیگر بر شیعه دشوار شد. اینبود سیمری با بستن باب بابیت ، این مشکل را برطرف کرد.
اگر شیعیگری راه هدایت و رشد بود ، این مردان شایستهی سپاس و ستایش بودند. اما شیعیگری جز راه گمراهی و کجی نیست و اینان جز گناهکارانی که شایستهی سرزنش باشند نیستند.
بیشک این نواب و دیگر سران شیعه ، ایمانشان به خدا و پیامبر و دینش ضعیف بود. جرأتشان بر افترا بستن بر خدا و پیامبر و جعل دروغها و تأویل آیات و تحریف اخبار و انکار مشاهدات و ایجاد بدعتها و ایجاد تفرقه میان مسلمانان و گرفتن اموال حرام از مردم و به جان هم افتادنشان بر سر آن ، این [ضعف ایمان] را به شما اثبات میکند.
برای آنکه زشتیِ گرفتن اموال روشن شود ، میگوییم : صدقات یا زکات برای ادارهی امور مسلمانان و رسیدگی به آنها بود. قرآن جاهای صَرف آن را بیان کرده است : «إِنَّمَا الصَّدَقَاتُ لِلْفُقَرَاءِ وَالْمَسَاكِينِ وَالْعَامِلِينَ عَلَيْهَا وَالْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ وَفِي الرِّقَابِ وَالْغَارِمِينَ وَفِي سَبِيلِ اللَّهِ وَابْنِ السَّبِيلِ» [1] پس چگونه برای عثمانبنسعید یا حسینبنروح یا دیگران جایز بود که آنها را بگیرند؟!..
میگفتند : «آن را به امام غایب میرسانیم (در مشک روغن)» ، و در این سخن نکتههای بسیاری نهفته است. اولاً امام غایب جز اسمی بیمسما نبود. ثانیاً امام غایب با مال چه میکرد در حالی که از امور کناره گرفته بود و به آنها نمیپرداخت ، بلکه پنهان بود و بر کسی ظاهر نمیشد؟! آیا صدقات حق خود امام بود که هرگونه میخواهد آن را صرف کند؟!
ممکن است پاسخ دهند و بگویند : «آنان سهم امام از خمس را گردآوری میکردند و زکات را گردآوری نمینمودند». میگوییم اولاً : دلیل این ادعای شما چیست؟! ثانیاً : سهم امام برای امام بودنش نبود ، بلکه حق او برای ادارهی امور مسلمانان و مشغول بودنش به آنها به جای کسب روزی برای خود و خانوادهاش بود. پس آیا امام غایب یا کسانی که پیش از او بودند ، به ادارهی امور مسلمانان میپرداختند؟ آیا امامان شما قادر به کسب روزی با تلاش و کوشش مانند دیگران نبودند؟!
آنچه مرا بسیار آزار میدهد این است که شیعه در کتابهای خود موسیبنجعفر را به سخاوت وصف کردهاند. ابوالفرج نوشته است : «او هرگاه از مردی چیزی ناخوشایند به گوشش میرسید ، کیسهای دینار برایش میفرستاد و کیسههایش میان سیصد تا دویست دینار بود ، اینبود کیسههای موسی مَثَل شده بود». و نوشته است : «او مِلکی را به سیهزار دینار خرید و آن را "الیسیرة" (اندک) نامید. فروشنده که پول برایش حاضر شده بود ، به او گفت : من نه این پول را بلکه جز نقدِ چنین و چنان نمیگیرم. پس [موسیبنجعفر] دستور داد سیهزار دینار از نقدی [با مشخصاتی] که خواسته بود ، عیناً به او داد».
👇
📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»
📝 جُستار (موضوع) : فلسفهی مادّی
🖌 احمد کسروی
🔸 تکهی یک
🔸 تکهی دو
🔸 تکهی سه
🔸 تکهی چهار
🔸 تکهی پنج
🔸 تکهی شش
🔸 تکهی هفت
🔸 تکهی هشت
🔸 تکهی نه
🔸 تکهی ده
🔸 تکهی یازده
🔸 تکهی دوازده
🔸 تکهی سیزده
🔸 تکهی چهارده
💐
سکه مهر اشرفی ، کریم خان زند
روی سکه : شد آفتاب و ماه زر و سیم در جهان / از سکه امام بحق صاحب زمان
(همبسته با این نوشتار)
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش یکم ، گفتار دوم : پیدایش مهدیگری ، (5 تکه)
🔸4ـ آمیزش شیعیگری و مهدیگری
جانشینان جعفر نیز راه او را در وعده دادن به قیام قائمی از میانشان و سخن گفتن دربارهی آن موعود و ظهورش به آنچه میخواستند ، میپیمودند. بدین ترتیب این خرافه در میان رافضیان ریشه دواند و استوار شد. سپس هنگامی که حسن عسکری درگذشت و از عثمانبنسعید ادعایی همچون وجود فرزندی پنهان برای حسن ، و ادعای امامت برای آن فرزندِ پنهان ، و ادعای نیابت از او برای خودش سر زد ، [این زمان] بر آن ادعاها ، ادعای دیگری بزرگتر از آنها افزودند ، و آن اینکه امام پنهانشان همان مهدی موعود است و مهدی موعود همان امام پنهانشان است ، و او هنگامی که ظهور میکند با قدرتی خدایی ظهور خواهد کرد و ستمگران را شکسته و نابود خواهد ساخت و زمین را پس از آنکه پر از ستم شده باشد ، از عدل پر خواهد کرد.
بر این ادعای خود اصرار ورزیدند و با حدیثهای که پیش از این ساخته شده بود و با حدیثهای دیگری که سپس ساختند ، بر آن استدلال نمودند. و ادعا کردند که جبرئیل بر پیامبر با لوحی نازل شده که در آن نامهای امامان از فرزندانش یک به یک آمده بود و در آن تصریح به مهدیگری فرزندِ حسن عسکری و ظهورش پس از غیبتی طولانی شده بود ، و نیز دروغهای بسیار دیگری آوردند.
بدین ترتیب بر بزرگی و شکوه امام نابوده نزد پیروانشان افزودند و دلهایشان را پر از آرزوها و امیدها کردند. سپس آن [مهدیگری] را علتی برای غیبتش شمردند و سخنانی سر هم کردند که با آن لاف میزدند و اینک من آنچه را برخی علمایشان نوشتهاند میآورم :
«اگر گفته شود : آیا پدران او علیهم السلام ظاهر نبودند و نمیترسیدند و چنان نشد که کسی به آنان دسترسی نداشته باشد؟ میگوییم : حال پدران او علیهم السلام برخلاف حال اوست. زیرا آنچه از حال پدرانش برای سلاطین وقت و دیگران معلوم بود این بود که آنان قصد خروج ندارند و معتقد نیستند که با شمشیر قیام میکنند و دولتها را سرنگون میسازند. بلکه آنچه از حالشان معلوم بود این بود که آنان منتظر مهدیای برای خود هستند و اعتقاد کسی که به امامت آنان معتقد است ، به سلطان ضرری نمیرساند ، مادامی که [سلاطین] از جانب آنان بر مملکت خود ایمن باشند و از ایشان نترسند. و صاحب الزمان اینگونه نیست ، زیرا آنچه از او معلوم است این است که او با شمشیر قیام میکند و ممالک را سرنگون میسازد و هر سلطانی را مقهور میکند و عدل را میگستراند و ستم را میمیراند و کسی که این صفت اوست ، از جانبش ترسیده میشود و از خیزش او پرهیز میشود ، پس تحت تعقیب و نظر قرار میگیرد و جاسوسانی بر او گماشته میشوند و به خاطر ترس از قیامش و هراس از تمکّنش ، به او توجه میشود ، پس [مهدی] میترسد و نیازمند احتیاط و پنهانکاری میشود ، به اینکه شخص خود را از هر کس که از او ایمن نیست ، از دوست و دشمن ، تا زمان خروجش پنهان کند. همچنین پدران او علیهم السلام ظاهر بودند زیرا معلوم بود که اگر حادثهای رخ دهد ، کسی از فرزندانشان هست که جای او را بگیرد و جانشینش شود. و صاحب الزمان علیه السلام چنین نیست ، زیرا معلوم است که پس از او کسی نیست که پیش از فرارسیدن وقتِ قیامش با شمشیر ، جای او را بگیرد. به همین دلیل پنهان شدن و غیبتش واجب شد و حالش از حال پدرانش علیهم السلام متفاوت گشت و این به حمدالله واضح است». (1)
دِعبِل در قصیدهی معروفش به همین قائم موعود اشاره میکند ، آنجا که میگوید :
و ما الناس الاحاسد و مکذب
و مضطغن ذواحنة وترات
الی الحشر حتی یبعث الله قائما
یفرج عنها الهم والکربات
فلولا الذی ارجوه فی الیوم اوغد
لقطع قلبی اثرهم حسراتی
خروج امام لامحالة خارج
یقوم علی اسم الله والبرکات
یمیز فینا کل جور و باطل
و یجزی علی النعماء والنقمات
فیا نفس طیبی ثم یا نفس فابشری
فغیر بعید کل ما هوآت
ولا تجزعی من مدة الجور اننی
کانی بها قد آذنت بشتات
فان قرب الرحمن من تلک مدتی
واخر فی عمری و وقت وفاتی
شفیت و لم اترک لنفسی ریبة
و رویت منهم منصلی و قناتی [2]
چنانکه میبینید شاعر قیام قائم را امری نزدیک میدیده و برای خود امید درک زمان او و جهاد زیر پرچمش را داشته است.
به نظر میرسد که آنان امید قیام این قائمشان را از کوه رَضوا داشتند ، به تأسی از کیسانیه که امید ظهور محمدبنحنفیه را از آنجا داشتند. و علیبنجَهم ، شاعر ناصبی [3] به آن اشاره میکند ، آنجا که میگوید :
ورافضة تقول بشعب رضوی
امام خاب ذلک من امام
امام من له عشرون الفا
من الاتراک مشرعة السهام [4]
آنچه از جملات دعای ندبه آوردیم ، این را تأیید میکند.
🔹 پانوشتها :
1ـ گفته شده «مقام» سنگی بوده که ابراهیم هنگام ساختن کعبه بر آن ایستاد.
2ـ معنی : مردم نیستند جز حسود و تکذیبکننده / و کینهتوزی صاحب دشمنی و انتقام
[این وضع ادامه دارد] تا روز حشر ، تا آنکه خدا قائمی را برانگیزد / که غم و گرفتاریها را از آن [امت] بزداید
اگر نبود آنچه همین روزها بدان امید دارم / قلبم از شدت حسرت و اندوه به دنبال (رفتن) آنها تکهتکه میشد
خروج امامی بیتردید رخ خواهد داد / که به نام خدا و با برکات قیام میکند
[خدا] در میان ما هر ستم و باطلی را تمیز میدهد / و در برابر [رفتار ما در زمان] نعمت و مصیبت [پاداش و] جزا میدهد
پس ای نفس ، خوش باش ، و ای نفس ، بشارت باد / که هر آنچه آمدنی است ، دور نیست
و از دورهی ستم بیتابی مکن / گویی من آن [پایان ستم] را میبینم که نابودی را اعلام کرده است
پس اگر خدا مرگم را نزدیک گرداند / یا زمان مرگم را به تأخیر اندازد
شفا یابم و برای نفسم تردیدی باقی نگذارم / و شمشیر و نیزهام را از [خون] آنان سیراب کنم.
3ـ دشمن امام علی.
4ـ معنی : رافضیای که میگوید در درهی رضوا / امامی هست ، ناکام باد از امام!
امامی که بیست هزار [سرباز] برایش هست / از ترکان ، که تیرهایشان آماده [ی پرتاب] است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم ، (8 تکه)
🔸4ـ چگونه شیعیگری در ایران رواج یافت؟
اما رواج شیعیگری در ایران ، باید دانست هنگامی که فرزندان علی قیام کردند و با بنیمروان بر سر خلافت نزاع نمودند ، بیشتر ایرانیان نسبت به علویان تعصب داشتند و این «نه از حب علی ، بل ز بغض معاویه» بود. پس شیعیگری به معنای عام در ایران رواج داشت و این رازِ پناه بردن برخی علویان رانده شده به ایران است.
سپس هنگامی که حسنبنزید [1] از زیدیه در نیمهی قرن سوم هجری در طبرستان قیام کرد و حکومتی برای خود و برادرش در آنجا بنا نهاد ، شیعیگری طبرستان و نواحی اطرافش را فراگرفت. هنگامی که ناصر کبیر در اوایل قرن چهارم در دیلمان قیام کرد ، دیلمیان و گیلانیان به دست او اسلام آوردند و شیعهی زیدی بودند. سپس چون ناصر پس از سالها درگذشت و افراد متعددی از فرماندهان سپاهش قیام کردند و هر یک حکومتی در ناحیهای از ایران بنا نهادند ، احوالشان فرق کرد. مَرداویج نسبت به زرتشتیگری تعصب داشت و با عرب و دینشان دشمنی میکرد. کنکریان که بر گیلان و آذربایجان و اَران و نواحی اطرافش حکومت کردند ، از باطنیان (یا اسماعیلیان) بودند. و آل بویه که بر عراق و فارس و خوزستان حکومت کردند و کارشان بالا گرفت ، از رافضیان یا شیعهی امامیه بودند.
راستی آنکه اینان بر خلیفه شوریده و با سپاهیانش میجنگیدند. پس نیازمند مذهبی بودند که اعمالشان را توجیه کند و حجتهایی به آنان تلقین نماید. اینبود هر گروهی از آنان مذهبی دیگر برگزید.
از کارهای آل بویه چیره شدنشان بر بغداد و پشتیبانیشان از رافضیان در آنجا و بیرون آوردنشان را از زیر پردهی تقیه یاد کردیم.
بدین ترتیب رافضیگری در ایران رواج یافت. اما جز در برخی شهرها مانند قم و سبزوار و غیره ، جایگیر نشد. از اینرو تسنن بر ایرانیان غالب بود ، بهویژه در دوران سلجوقیان که شاهانی سنی بودند و نسبت به اهل سنت تعصب داشتند.
سپس هنگامی که مغولان بر ایران چیره شدند و ناتوانی خردها شدت یافت و سستی باورها فزونی گرفت ، رافضیگری در میان بدعتها و مذاهبی که در آن [زمان] رواج مییافت ، شروع به رواج کرد. و آنچه به رواج آن کمک کرد ، آزادیای بود که شاهان مغول به مردم در مذاهبشان دادند. از جمله [وقایع] دوران آنان این بود که سلطان محمد خدابنده از پادشاهان مسلمانشان ، رافضی شد و نامهای امامان دوازدهگانه را بر سکه ضرب کرد و خواست مردم را به رافضیگری وادارد. اما آنان با او مخالفت و مقاومت کردند. در نتیجه ناکام ماند و به آنچه میخواست نرسید. جانشین او سلطان ابوسعید از اهل سنت بود و نامهای خلفای راشدین را بر سکه ضرب میکرد.
هنگامی که حکومت مغول زوال یافت و فتنهها در ایران پیاپی شد ، در برخی شهرها حکومتهای شیعی برپا شد و شیعیگری رواج و انتشار بیشتری یافت و اینْ راه را برای قیام شاه اسماعیل صفوی و کشتار سنیان و قرار دادن شیعیگری (یا رافضیگری) به عنوان مذهب عمومیِ ایرانیان هموار کرد.
از فجایع شاه اسماعیل ، واداشتن مردم به عیبجویی و دشنام دادن به اصحاب پیامبر بود. نتیجهی آن این شد که دشمنی میان ایرانیان و عثمانیان پدید آمد. از اینرو سلطان سلیم عثمانی ، که از شاهان خونریز بود ، برخاست و با اسماعیل به مقابله پرداخت. از جمله چهلهزار مرد را که به شیعیگری شناخته شده بودند ، کشت. سپس سپاهیانی گرد آورد و به سوی ایران حرکت کرد. نتیجهْ وقوع جنگ میان او و اسماعیل و آنچه به دنبال آن از جنگهای دیگر میان جانشینانشان رخ داد ، بود. از نتایج این جنگها ، جایگیر شدن رافضیگری در دلهای ایرانیان و شدت یافتن دشمنی و خصومت میان آنان و اهل سنت بود.
🔹 پانوشت :
1ـ اصل (به اشتباه) : زیدبنحسن.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 پولداران و آزمندان ـ2ـ (دو از چهار)
اینها یک رشته حقایق بسیار ارجداریست که ما میگوییم. ولی ایرانیان که از اینها آگاه نمیباشند. بلکه ما میبینیم هنگامی که این گفتهها را از ما میشنوند بیخردانه رو ترش میکنند. بیپروایی مینمایند. بلکه برخی از آنها خود را به فیلسوفی زده چنین میگویند : «اینها پیش نرود جلو حرص و آز مردم را نمیشود گرفت ...». خوب ای بیخردِ پستنهاد ، اگر اینها پیش نرود دیگر چه جای گله و ناله است؟! اگر این راستست که جلو آز مردم را نمیتوان گرفت دیگر چه جای رنجش و فریاد است؟!..
دوباره میگویم : یک دسته از آنها جهودانند و شما اگر دلهای آنها را بشکافید و بکاوید خواهید دید این اندیشهی آنهاست : «در جهان بهتر از پول چیست؟!. ، باید از هر راهست پول درآورد. شرافت چیست؟! آبرو چیست؟!.. اینها همه حرفست».
یک دستهی دیگر حاجیها و مشهدیهای مقدسند ، و شما اگر بآنها ایراد گرفته بپرسید ، خواهند گفت : «ما چه کار کردهایم کسب حلالیست میکنیم ، و وجوهات شرعی خود را میپردازیم ، به خیریهها اعانه میدهیم ، بزیارت میرویم ، روضهخوانی برپا میگردانیم ... اگر مردم گرسنهاند ما چه کار کنیم؟!.. ما که ضامن روزی آنها نیستیم». اگر بیشتر فشار بیاورید خواهند گفت : «بیایید برویم از علما بپرسیم. آیا این کسب ما حرامست؟!..».
یک دستهی دیگر آنهایند که از خواندن روزنامه و کتابها گرفتار فلسفهی مادّی گردیدهاند و در اندیشهی آنان هر کسی باید زیرک باشد و پول درآورد و با خوشی زندگانی کند ، و پروای کسی و چیزی ندارد. اگر شما به یکی از آنان خرده گرفته بگویید : «چرا باین خاندانهای بینوا رحم نمیکنید؟!.. چرا هر روز نرخها را بالا میبرید؟!..» شما را یک آدم خامی شناخته میگویند : «آقا چه میفرمایید؟!.. مگر ما خانه و زندگانی نمیخواهیم؟!.. مگر ما زن و بچه نداریم؟!.. امروز جنگست و در همه جای جهان مردم سختی میکشند ، ما چه کار کنیم؟!..» ، یا اگر باسواد باشند بدلیلهای فلسفی پرداخته چنین گویند : «آقا زندگی مبارزه است دیگر! پس آنهمه مردم در اروپا ملیونر میشوند بد میکنند؟!.. من اگر صد ریال پول از شما بخواهم مجانی بمن میدهید؟!..».
کوتاه سخن آنکه هر یکی از آنان یک رشته اندیشههایی در دل دارند که از روی آنها این رفتار زشت را نیک میدانند و روا میشمارند و خود را گناهکار نمیپندارند. این پاسخها که ما از زبان آنان نوشتیم همه راست است. اگر اینها را بزبان هم نیاورند در دلهاشان هست.
اکنون ما بایرانیان میگوییم : اگر نیکی یک توده آنست که هر کسی آنچه را که خود نیک میداند بکند ، دیگر شما چه ایرادی باین پولداران و آزمندان دارید؟!.. آنان هر یکی آنچه را که خود نیک میداند میکند. اگر میگویید : راه نیک بودن یک توده این نیست ، بلکه نیک و بد قاعدهای دارد ، میگویم آن قاعده کدامست؟!.. در کجاست؟!. آیا میتوانید آن را بما بگویید؟!..
👇
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 پولداران و آزمندان ـ2ـ (یک از چهار)
بارها گفتهایم : این توده چند دردش بهم آمیخته و سر کلافه گم شده. همین داستان پولداران و آزمندان و رفتار زشت آنان در این هنگامِ گرفتاری توده یک گواه نیکی بگفتههای ما میباشد. زیرا ما چون میخواهیم این رفتار زشت ایشان را بریشه رسانیده سرچشمه و انگیزهی آن را بدانیم تا راه چاره را نشان دهیم ، در این یک زمینه بچند درد بزرگی از توده برمیخوریم. کسانی این را یک موضوع سادهای میشمارند و چنین میدانند که اگر در روزنامهها گفتارهایی نویسند و نکوهشهایی بآن آزمندان و پولداران که مایهی گرانی کالاها هستند دریغ نگویند چارهی کار خواهد بود و آزمندان و سرمایهداران در جای خود خواهند نشست. ولی موضوع باین سادگی نیست ، و این زشترفتاری از پولداران ریشههایی درمیان گرفتاریها و دردهای توده دارد ، و من اینک آن ریشهها را نشان میدهم.
نخست : در این توده نیک و بد را قاعدهای نیست. در یک توده باید نیک و بد شناخته ، و قاعده برای آنها درمیان باشد ، ولی در این توده نیست ، و هر کسی آنچه را که با هوس و سود خود سازگار مییابد «نیک» میشمارد ، و آنچه را که نه چنانست «بد» میخواند.
این یک موضوع بسیار ارجداریست و ما در جاهای دیگری نیز از این زمینه سخن راندهایم. [1]
ما بارها از ایرانیان پرسیدهایم و اکنون هم میپرسیم : در یک توده راه نیکی چیست؟..
آیا اینست که هر کسی آنچه را که نیک دانست بکار بندد ، و یا آنکه برای نیک و بد یک قاعدهای هست؟.. اگر میگویید راه آنست که هر کسی نیک و بد را خود شناسد و هرچه را که نیک دانست بکار بندد ، این همانست که امروز در ایران هست و ما نمیدانیم شما بهر چه گله میکنید؟.. [2] همان پولداران و آزمندان که کالاها را دست بدست میگردانند و هر یکی چند برابرِ بهای آنها را برویش کشیده میفروشند ، این کار خود را جز نیک نمیدانند. اگر میخواهید بیازمایید ببازار رفته با چند تنی از آنان بگفتگو پرداخته بپرسید. بپرسید تا ببینید چه پاسخی میدهند ...
در تودهی ایران گذشته از آنکه یک راهی نیست ، بدانسان که شرح دادم هر دستهای از این پولداران و آزمندان دستاویز دیگری برای این رفتار زشت خود در دست میدارند. گذشته از آنکه هیچ کس از اینان بکشور و توده کمترین دلبستگی را نمیدارند ، آن جهودانند که در هر کجا باشند خود را از مردم بیگانه شمارند ، و این حاجیها و مشهدیهای مقدسند که آشکاره با توده و کشور دشمنی مینمایند. اساساً در ایران یک آئین یا یک قانونی که جلو اینگونه داد و ستدها را بگیرد نیست.
از روی قانونهایی که در دست است و از روی کیشهایی که رواج میدارد هر کسی حق دارد یک کالایی را بخرد و دست بدست گرداند و سود از آن بردارد. هر کسی حق دارد کالایی را به هر بهایی که میخواهد بفروشد. یک قانونی که جلو اینها را بگیرد نیست.
در ایران همگی مردم داد و ستد و بازرگانی و دیگر پیشهها و کارها را جز برای روزی درآوردن و دارایی اندوختن نمیشناسند ، و اینست بآن آزمندان نیز جای ایراد باز نمیماند. در جایی که داد و ستد برای پول درآوردنست ، آنان نیز پول درمیآورند و کسی نمیتواند نکوهش بآنها نماید.
ما میگوییم : داد و ستد یا بازرگانی یا هر پیشهی دیگری برای پول درآوردن نیست. بلکه برای گردیدن چرخ زندگانی تودهایست. میگوییم : دست بدست گردانیدن کالا که امروز درمیان بازرگانان رواج میدارد یک کار نامشروعیست و پولی که از آن راه بدست آید حرامست. میگوییم : یک کالایی را که کسی یا کارخانهای ساخته و پدید آورده باید یکسره بخاندانها فروخته شود که از آن بهره جویند ، و اگر بدست میانجی نیاز هست بیش از اندازهی نیاز نباید بود. در این بازرگانیها همین اندازه بسست که یک کس کالاها را از اروپا بخواهد و یا از فلان کارخانهی اسپهان و یزد بخرد. ولی او باید جز بخاندانها نفروشد و بیش از اندازهی نیاز و رنج خود بروی آن نکشد. میگوییم : پولاندوزی خود یکی از گناهان بزرگست و کسی که به پولاندوزی میکوشد باید او را پست شمرد و از ارجش کاست ، باید با او پاسداری ننمود.
🔹 پانوشتها :
1ـ دربارهی «نیک و بد» و پایه و قاعدههای آن بنگرید بکتاب «دردها و درمانها». ـ و
2ـ روزی یکی از آشنایان نزد من گله از رقیبش میکرد که از کارش زیان به او رسیده. گفتگو از نیک و بد آغازید و به آنجا کشید که من گفتم اشکال آنجاست که برای نیک و بد در این کشور قاعدهی یکسانی در کار نیست. ولی آشنایم که گوشش شنوای چنان سخنانی نبود سرانجام به این نتیجه رسید : «قاعدهی من اینست : یکی همینکه بمن ضرر نرسانید خوبست ، ضرر رسانید بدست». (گردآورنده)
———————————-
خروج مردی سفیانی ، اختلاف بنیعباس در حکومت ، کشته شدن نفس زکیهای در پشت کوفه به همراه هفتاد نفر از صالحان ، ذبح مردی هاشمی میان رکن و مقام [5] ، ویران شدن دیوار مسجد کوفه ، خروج مغربی در مصر ، تملک او بر شامات و فرود آمدن ترکان در جزیره ، فرود آمدن رومیان در رَملَه ، رها کردن اعراب افسار [حکومت] خود را ، کشتن اهل مصر امیرشان را ، خرابی شام ، اختلاف سه پرچم [6] در آن ، شکافی در فرات تا آنکه آب وارد کوچههای کوفه شود ، سوزانده شدن مردی بزرگقدر از شیعیان بنیعباس میان جلولاء و خانقین ، بسته شدن پل از سمت کرخ در مدینة السلام (بغداد) ، سرپیچی بندگان از اطاعت سرورانشان و کشتن آنان بدست موالی خود ، کسوف خورشید در نیمهی ماه رمضان و خسوف ماه در آخر آن برخلاف روال ، ایستادن خورشید از هنگام نیمروز تا اواسط عصر و طلوع آن از مغرب ، طلوع ستارهای در مشرق که مانند ماه بدرخشد ، سرخیای که در آسمان ظاهر شود و در افقهایش منتشر گردد ، آتشی که در مشرق ظاهر شود و سه روز در هوا بماند ، ندایی از آسمان تا آنکه اهل زمینْ هر قومی به زبان خودْ آن را بشنوند [بفهمند] ، مردگانی که از قبرها برانگیخته شوند تا به دنیا بازگردند و یکدیگر را بشناسند و به دیدار هم روند.
🔹 پانوشتها :
1ـ معنی : خدای تبارک و تعالی فرمود : ولایت علیبنابیطالب دژ من است ، پس هر کس وارد دژ من شود ، از عذابم در امان است.
2ـ معنی : نگاه کردن به علی عبادت است و ایمان هیچ بندهای پذیرفته نمیشود مگر با ولایت او و بیزاری از دشمنانش.
3ـ معنی : فقرای شیعهی علی و فرزندانش را پس ازو توهین نکنید. زیرا مردی از آنان مانند [قبیلههای] رَبیعَه و مُضَر شفاعت خواهد کرد. (بحار الانوار 8 : 59)
4ـ معنی : و فرمود مردم بر سه دستهاند : عالم و متعلم و خاشاک. ما علما هستیم و شیعیانِ ما متعلمان و دیگر مردم خاشاکند.
5ـ گویا رکن یمانی و مقام ابراهیم در کعبه مورد نظر است.
6ـ گویا خواست اختلاف میان سه دسته از سرجنبانان است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 پولداران و آزمندان ـ1ـ (سه از سه)
اکنون که این گفتار را مینویسم نامهای در جلوم باز است که یکی از آشنایان نوشته و سراپای آن گله از تعدی و پولدوستی بازاریان و سنگدلی آنانست. مینویسد : «... مقدار هنگفتی لامپ و اسباب الکتریک خریده و انبار کرده و با آنکه امروز ده بر یک نفع دارد نمیفروشد ... با آنکه از ملاکین است انباری را پر از کاغذ و اسباب الکتریک و روغن و قند و شکر ساخته و به قیمتهای گزافی میفروشد ... سبحان الله مگر اینها قائل به معاد نیستند». در پایان نامه خواهش میکند که چون پرچم پراکنده گردید گفتارهایی در این باره بنویسیم.
میگویم : از اینکه ما یک گفتاری بنویسیم چه نتیجه خواهد بود؟!.. چرا هنگامی که ما ریشهی درد را نشان داده به کندن آن میکوشیم شما همراهی ننموده دشمنی هم میکنید ، ولی اکنون که به یکی از نتیجههای آن دچار شدهاید باین ناله و زاری میپردازید؟!.. شگفتتر آنکه این نویسنده از هواداران کیشهاست و در این نامهاش نیز مینویسد : «بجای تعرض بمذاهب و عرفای حقه این مطالب را شرح دهید».
این نمیداند که هر کاری یک انگیزه و سرچشمهای دارد که ما اگر میخواهیم جلوگیری کنیم باید از آن سرچشمه آغاز کنیم. نمیداند که چنانکه گفتیم دستهی انبوهی از پولداران و گرانفروشان از پیروان کیشها هستند و همانا سرچشمهی این رفتار سنگدلانهشان همان کیششان میباشد. زیرا یک کیش که توده و کشور و دولت را خوار میشمارد ، و دلبستگی بآبادی کشور و آسایش توده را بد میداند ، یک کیش که میگوید : شما تنها «وجوه شرعی» (خمس و مال امام) را بپردازید بس است ، یک کیش که میگوید : از هر راه که پول بدست آورید بیاورید ولی برای «تطهیر» آن «رد مظالم» به علما بدهید ، یک کیش که میگوید : «پول دولت و کارکنان دولت بشما حلالست و اگر بدستتان افتاد میتوانید به اجازهی علما تقاص [1] کنید» ـ چنین کیشی جز مایهی سنگدلی نتواند بود. شما مینویسید : «سبحان الله مگر اینها قائل به معاد نیستند» و هیچ بیاد نمیآورید که آنان راه معاد را هموار گردانیدهاند ، زیرا «مَنْ بَکی اَؤاَبْکی اَؤتَباکی وَجِبَتْ لُه الْجَنَّة» [2] و «حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ». [3]
از همه شگفتتر آنکه نویسندهی این نامه یادی هم از قانون کرده میگوید «تعجب از دولت است که قانونِ خود را اجرا نمیکند». میگویم : شگفت از شماست که در اینجا بیاد قانون و دولت افتادهاید در حالی که همیشه دولت را «جائر» و این قانون را «بدعت» میشماردید ، به همان گرانفروشان و انبارداران یاد میدادید که تا بتوانند گردن باین قانونها نگزارند.
این یک نمونهایست که چگونه این مردم سر کلافه را گم کردهاند. این یک مرد درسخواندهایست که بدینسان سخنان آخشیج[=ضد] هم مینویسد. این یکی از درماندگیهای ایرانیانست که سرچشمهی بدبختیهای خود را نمیفهمند.
از سخن دور نیفتیم ، این یک دسته پولداران و آزمندان که در سالهای اخیر در ایران پیدا شده ، و در این چهار سال جنگ سرمایهشان هرچه فزونتر گردیده ، خود یک گرفتاری برای ایران میباشند ، و چنانکه گفتیم دستاویز ایشان بیش از همه گمراهیهای کیشی یا مادّیگری میباشد.
اینست ما تنها نکوهش و بدنویسی را کارگر نمیشماریم و میباید چنانکه با دیگر دستههای زیانکار نبرد میکنیم با این دسته نیز به نبرد پردازیم و از راهی که میشناسیم به برانداختن اینان نیز بکوشیم.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی یکم ـ نیمهی یکم فروردین ماه 1322)
🔹 پانوشتها :
1ـ تقاص به معنی تلافی و تاوان و جبران است ولی اینجا معنی صاحب شدن میدهد (زیرا دولت و کارمندان او «اعوان جور» =«یاوران ستم» اند و میتوان جبران ستمهای ایشان را با ازآن خود کردن پول ایشان کرد).
2ـ هر که بگرید یا بگریاند یا خود را گریان وانماید بهشت بَرو بایا (واجب) شود.
3ـ با دوستاری علی هیچ گناهی زیان نتواند رسانید.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم ، (8 تکه)
🔸1ـ فقهای شیعه و آنچه ادعا میکنند
هنگامی که سیمری بدون وصیت به کسی درگذشت و خبر داد که غیبت تامه [کبری] واقع شده است ، شیعه بدون سرپرست ماند. کسی نبود که آنان را اداره کند و امورشان را بر عهده گیرد یا اگر حادثهای رخ داد برایشان چارهاندیشی کند. اما آنان از پراکندگی یا نابودی ایمن بودند. زیرا اعتقاد به وجود امام غایب و امید به ظهور او و اینکه او انتقام آنان را از دشمنانشان خواهد گرفت ، و اینکه شیعه را برتر از دیگران وامینمودند و دیگر پندارهاشان ، کافی بود تا آنان را جذب کند و بر گمراهیهاشان پایدار نگه دارد.
آنگاه آنان فقه و اخبار و احکامی داشتند همانگونه که عامه (یا سنیان) داشتند ، پس چیزی کم نداشتند.
علاوه بر همهی اینها ، راویان حدیث (یا فقها) از میانشان برخاستند و ادعای نیابت از امام غایب کردند و گفتند : «اگر نیابت خاصه یا بابیت پایان یافته ، نیابت عامه پایان نیافته است. ما راویان حدیث ، نُوّاب [=نمایندگان] امام به نیابت عامه هستیم». پس زمام ریاست و حکومت را به دست گرفتند و برای ادعای خود از جمله چنین چیزهایی از امام غایبشان روایت میکردند : در حوادثی که روی میدهد ، به راویان حدیثهای ما رجوع کنید. زیرا آنان حجت من بر شمایند ، همانگونه که من حجت خدا بر آنانم». [«أکمال الدین و اتمام النعمة» ، صدوق ، جلد2 ، ص484]
دیگری ، روایت نقل شده از پیامبر : «علمای امت من مانند پیامبران بنیاسرائیل هستند».
دیگری ، آیهی : «فَلَوْلَا نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِّنْهُمْ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَلِيُنذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ». [1]
این دلایل چیزی در خود ندارند که بر حکومت یا ریاست دلالت کند. اما رافضیان مطیعِ آنچه سرانشان میساختند بودند. در نتیجه از آنان اطاعت کردند و به حکومتشان گردن نهادند. پس هر فقیهی طبل حکومت را (در زیر پردهی تقیه) مینواخت و از پیروانش اموالی از زکات و سهم امام میگرفت.
پس بجاست هر کس را شگفتی فراگیرد از اینکه صدها حاکم مستقل از دیگری وجود داشته باشد. باید تعجب کنند از اینکه مردانی گوشهنشین و دستبسته از مردم خراج بگیرند.
اینان از روی همان روش[پیشینیانشان] ، خلفای همعصرشان را غاصب خلافت شمردند و برایشان آرزوی بدبختی کردند و با عامهی مسلمانان دشمنی ورزیدند و به نکوهش آنان و عیبجویی از اصحاب پیامبر و سرزنش آنان و افترا بستن بر خدا و پیامبر و تأویل آیات و تحریف داستانها و اخبار مشغول شدند.
حوادثی آنان را یاری کرد ، از جمله ناتوانی خلافت و خیزش قیامکنندگان علیه آن و پیاپی بودن فتنهها در بغداد. اینبود میدان برایشان گشوده شد و کار آسان گشت. سپس آل بویه ، که از شیعیان امامیه بودند ، بر بغداد چیره شدند. چون میدانشان گشادهتر و کارشان آسانتر شد ، پردهی تقیه را دریدند و آراء و عقاید خود را آشکاره بیان کردند. در مجالس در برابر علمای عامه [اهل سنت] ظاهر میشدند و با آنان مجادله میکردند. بلکه بر آنان فخر میفروختند و برتری میجستند.
کَرخ در بغداد محلهی رافضیان بود و تعدادشان در آنجا زیاد شده بود. اینبود شروع به رقابت با مردم در برگزاری مراسم و اعیاد کردند و بر قبور امامانشان در نجف و کربلا و در کرخ و سامرا گنبدهایی ساختند و آنها را مَشاهد و مزار گرفتند ، و نوحهسرایی بر حسین در ایام عاشورا را سنت خود قرار دادند.
آنان منتظر ظهور امام غایبشان بودند و صبح و شام را به امید خروج او از سرداب بسر میبردند. ابنحجر از علمای عامه آنان را هجو کرده و گفته است :
ما آن للسرداب ان یلد الذی
صیرتموه بزعمکم انسانا
فَعَلَی عُقُولِکُمُ العَفَاءُ لَقَد
ثَلَّثتُمُ العَنقَاءَ وَ الغِیلَانَا [2]
از شگفتیها آنکه روایت شده آنان در حِلّه زیارتگاهی ساخته آن را «مشهد صاحب الزمان» نامیدند و پردهای ابریشمی بر آن آویختند. هر روز صد مرد از آنان با سلاح و شمشیرهای کشیده در دستشان خارج میشدند. پس از نمازِ عصر نزد امیر شهر میرفتند و از او اسبی لگامزده و زینشده یا استری اینچنین میگرفتند و طبلها و شیپورها و بوقها را پیشاپیش آن حیوان مینواختند و پنجاه نفر از آنان پیشاپیش و دیگران از دنبالش و کسان دیگر از راست و چپش راه میرفتند و به مشهد میآمدند و بر در آن میایستادند و میگفتند : «بسم الله ای صاحب الزمان ، بسم الله ، خارج شو که فساد ظاهر شده و ظلم بسیار گشته و اکنون زمانِ خروج توست ، تا خدا به وسیلهی تو میان حق و باطل جدایی افکند». و همچنان طبل و شیپور و بوق مینواختند تا نماز مغرب. از آنچه یاقوت حَمَوی و ابنبَطوطه نوشتهاند ، همانا آنان دویست سال یا بیشتر بر این کار مداومت داشتند.
👇
چنانکه میبینید آن مرد بسیار توانگری بوده. کسی میتواند بپرسد : «آن پولها را از کجا آورده بود؟!.. آیا از کشاورزی یا از تجارت یا از غیر آنها؟! آیا از مردم آنچه را بر او و بر پدرانش حرام بود ، نگرفته بود؟!» شیعیان اگر پاسخی دارند ، بما پاسخ بدهند.
🔹 پانوشت :
1ـ صدقات مخصوص فقیران و بینوایان و کارگزاران [گردآوری و توزیعکنندگان آن] و دلجویی شوندگان و برای [آزاد کردن] بردگان و [پرداخت بدهی] وامداران و [بکار بردن] در راه خدا و در راهماندگان است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 پولداران و آزمندان ـ1ـ (یک از سه)
در تبریز مثلی هست میگویند : «درد را که میکشد؟... دردمند» در آشوبهای جهانی نیز یک توده که ناتوانترند بیش از دیگران رنج کشند و آسیب بینند ، و اینک گواه آن این جنگ جهانآشوب و حال تیرهی ایرانیانست.
در این جنگ [1] که دولتهای بزرگ باهم میکنند ، ایران گذشته از اینکه پا درمیان نمیدارد از میدانهای جنگ نیز به دور میباشد ، و با اینحال بیش از خود کشورهای جنگنده گزند و آسیب مییابد ، چرا ؟.. زیرا که ناتوانست ، زیرا که بهمبستگی درمیان مردم آن بسیار کمست.
ببینید : در این هنگام که تودهها به یک تلاش بزرگی افتاده ، و هر تودهای در راه آیندهی خود به جانفشانیهایی میپردازد ، در این کشور آینده و گذشته بیکبار فراموش گردیده ، و سود و زیان توده یکسره در کنار افتاده ، و یک دسته پولداران تو گویی راهزنانند که به یک کاروان بیپاسبانی زدهاند ، و یا گرگانند که به یک گلهی بیشبانی افتادهاند ، با صد آز و هوس سرگرم لخت کردن خانمانها و اندوختن گنجینههایند. هفتهای نمیگذرد که اینان بروی نرخها نکشند.
یکی نمیپرسد : اینهمه گرانی از کجاست؟!.. این بالا رفتن روزافزون نرخها تا کی خواهد بود؟!.. اگر از شهریور1320 بگیریم در این یک سال و نیم بیشتر کالاها پنج یا شش بر یک ، بلکه برخی تا ده بر یک گرانتر گردیده ، آیا انگیزهی آن چه میباشد؟!..
کسانی میگویند : چون دولت اسکناسهای فزونی بچاپ رسانیده و پشتوانهی بانکی کمتر گردیده پول ایران از ارزش افتاده. دیگران میگویند : جنگست و بسیار چیزها که بایستی از اروپا برسد نمیرسد ، و آنچه از خود کشور است برای آوردن آن نیز اتومبیل و کامیون پیدا نمیشود. باز دیگران میگویند : چون گروه انبوهی از بیگانگان در کشور مایند و پول فراوان میدارند هر کالایی را به بهای گران میخرند و مایهی گرانی میشوند.
اینها سخنانیست که بزبانها افتاده. ولی اینها هیچ یکی مایهی این گرانی بیاندازه نتواند بود. اگر راستی را خواهیم سرچشمهی این گرانی بیرون از اندازه چیز دیگری میباشد. یک دسته پولدارانی در تهران و دیگر شهرها پیدا شدهاند که دلبستگی بکشور و توده نمیدارند و هر یکی جز درپی پولاندوزی نمیباشند و چون فرصت یافتهاند سنگدلانه پیاپی به نرخ کالاها میافزایند.
اینان یک دستهشان جهودانند که از همهی سرفرازیها و خوشیهای جهان تنها پول اندوختن را میشناسند و در راه آن ، پروا از هیچ کس و هیچ چیزی نکنند.
یک دستهشان بیهمهچیزانند که در این سی سال (در نتیجهی نادانیهای برخی روزنامهنویسان) در این کشور پدید آمدهاند ، و زندگی را جز کوشیدن به پولاندوزی ، و آسایش و خوشی را جز خوردن و خوابیدن و کام گزاردن نمیشناسند.
یک دستهی انبوه دیگر حاجیها و مشهدیهای نمازخوانند که از قانون و کشور و توده و دولت و همهی این چیزها بیزار میباشند و بهمهی اینها خندیده کمترین ارجی نمیگزارند ، و از روی کیش و آیین خود چنین میپندارند که از هر راهی که پول دربیاورند درآوردهاند ، و هر پوستی که از مردم بکنند کندهاند ، تنها باید «وجوه شرعی» خود را بپردازند ، و برای «احتیاط» بملایان «رد مظالم» کنند ، و گاهی نیز روضه خوانانند و یا در اتومبیل نشسته بزیارت روند.
داد و ستد کالاها بیش از همه در دست این سه دسته است ، و اینان چنانکه گفتیم ، تشنهی پولند ، و چون هیچ گونه جلوگیری از درون خود نمیدارند و از بیرون نیز ـ چه از سوی دولت و چه از سوی مردم ـ با یک گستاخی و دلگرمی به لخت کردن خاندانها میپردازند.
این بدرفتاری تنها امروز نیست. اینان دستههاییاند که پدید آمدهاند و اگر جلوگیری نشود همیشه مایهی دردسری برای این مردم خواهند بود. از آنسوی این بدرفتاری از آنان یک ریشهی ژرفی میدارد و خود یک جُستار[=مبحث] ارجداری میباشد ، اینست بیجا نمیدانم در اینجا از آن بگفتگو پردازم. کسانی که «حقوق» یک ماههی خود را به بازار برده یک جفت کفش به پانصد ریال و یک جفت جوراب به بیست ریال و یک کلاه به سیصد ریال خریده ، با دلی پردرد و دستی تهی بخانه برمیگردند ، کسانی که هزار ریال ماهانه میگیرند و باید هزاروپانصد ریال کرایه خانه پردازند ، کسانی که سه یا چهار فرزند میدارند و باید به هر یکی هزاروپانصد ریال داده یک دست رخت بخرند ، اینها را نیک خوانده بدانند که انگیزهی این بدبختیها چیست.
🔹 پانوشت :
1ـ خواست جنگ جهانی دوم است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
🔹 پانوشتها :
1ـ کتاب الغبیة للطوسی (کسروی)
2ـ این استدلال را میتوان ادامه داد و گفت :
پس چرا زمانی که در ایران ، ملایان شیعه رشتهی اختیار یک کشور بزرگ و توانگر را بدست گرفتند ، پیدا نشد؟!
پس چرا زمانی که حکومت صدام حسین در عراق برافتاد و نخستوزیران شیعی در آنجا بر سر کار آمدند ، پیدا نشد؟!
آیا امام هنوز هم «تقیه» میکند و از کشته شدن بدست خلفای بنیعباس بیمناک است؟!
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 سال 1322 [یا راهنمایی بجوانان] (سه از سه)
ببینید با چه شیادی پرده بروی بدکاریهای خود میکشند. ببینید با چه گستاخی از خدا سخن میرانند. شما اینها را به رخ آنان بکشید. بگویید : خدا باین مردم سرزمینی باین بزرگی و باردهی داده و این شما مردان شومید که برای نان خود مردم را گرفتار گمراهی و پندارپرستی گردانیده نمیگزارید معنی زندگی را بفهمند و از روی فهم و خرد زندگی کنند. این گرسنگی را خدا نفرستاده. این را بیش از همه شما مردان شوم پدید آوردهاید. شما که دولت را «جائر» و «غاصب» شمارده مردم را بخیانت با دولت و بیپروایی واداشتهاید ، این بدبختی و گرفتاری امروزی بیش از همه نتیجهی آنست.
بگویید : زکات و مال امام ، «مالیات اسلام» بوده. اسلام یک حکومتی داشته که سپاه میگرفته و حکمرانان میفرستاده و قاضی میگمارده و «شحنه و شرطه» برمیگزیده و یک کشور بسیار بزرگی را اداره کرده و مسلمانان را نگهداری مینموده ، و در برابر آن از مردم مال امام و زکات میگرفته. به هر حال این یک مالیاتی بوده که بحکومت اسلامی پرداخته میشده.
اکنون که حکومت اسلامی بیکبار برافتاده و هر توده و نژادی از مسلمانان خود را جدا گردانیده و یک حکومت نژادی بنیاد گزاردهاند و با قانونهای اروپایی زندگی میکنند و مالیاتها بدولت خود میپردازند ، دیگر آن زکات و مال امام که شما از مردم میگیرید برای چیست؟!.. [1] آیا این مردم را فریب دادن و پولهاشان گرفتن نیست؟!.. شما مگر سپاه میدارید ، پاسبان نگه میدارید؟ ادارهها برپا کردهاید که از مردم مالیات میگیرید؟!..
بسیار شگفت است دولت که این مردم را نگه میدارد و اداره میکند شما میگویید بآن مالیات ندهند ولی خودتان که هیچ کاری بمردم نمیکنید و هیچ مسئولیتی بگردن نمیگیرید از آنان مالیات میطلبید. آری بسیار شگفت است.
بسیار شگفت است که اگر شب دزدی بخانهتان بیاید و اندکچیزی ببرد بامدادان بکلانتری میتازید و فریاد بلند کرده مال خود میخواهید ، ولی از آنسوی پاسبانان شببیدار و دیگر کارکنان شهربانی را «ظلمه» شناخته میگویید پولشان حرامست.
این ایرادها را بآنان گرفته پاسخ خواهید ، و از هایهوی و فریادشان نترسید. اگر میخواهید این گمراهیها به یکسو رود و این پراکندگیها از میان برخیزد باید این کوششها را بگردن گیرید. باید نیروهای جوانی خود را در این نبرد و تلاش بکار برید.
ببینید جوانان در دیگر تودهها چگونه میکوشند و چه نبردها با دشمنان خود میکنند. دشمنان شما در گام نخست اینهاست. شما هم باید با اینها بکوشید.
شما اگر خشنودی خدا را میخواهید ، اگر فیروزی و آسایش تودهی خود را میطلبید ، اگر در آرزوی نیکنامی و سرفرازی میباشید ـ همهی آنها جز در نتیجهی این کوششها نتواند بود.
شما اگر میخواهید سال و زمان برای شما «خجسته» باشد از این کوششهاست که تواند بود. اگر میخواهید این سال نو را برای خود یک سال تاریخی و برجستهای گردانید ، باین باشید که هر یکی از شماها در این یک سال در راه رواج راستیها و برافتادن گمراهیها به یک رشته تلاشهای برجستهای برخیزید. باین باشید تا پایان سال هر یکی از شما دستکم پنج تن را باین راه بکشانید. این باشد پرگرام ما در این سال.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی یکم ـ نیمهی یکم فروردین ماه 1322)
🔹 پانوشت :
1ـ این ایراد در آن زمان بوده ولی افسوسمندانه هنوز پا برجاست. زیرا حکومت که مالیاتها از مردم میگیرد ، و تا میتواند به هواداران خود و ملایان هر گونه بهرهمندی دریغ نمیدارد ، این ملایان ـ یا زالوهای توده ـ باری اکنون دیگر باید دست از پول گرفتن از مردم بازدارند ولی تو گویی آزمندی ایشان هیچ سیری ندارد و هنوز از مردم ساده و از «مقدسنما»ها پولها گیرند و زندگی با کامرانی بسر برند.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش یکم ، گفتار دوم : پیدایش مهدیگری ، (5 تکه)
🔸3ـ تمسک رافضیان به مهدیگری
از کسانی که به خرافهی مهدی متوسل شدند و از آن بهره بردند ، رافضیان یا شیعهی امامیه بودند. راستی آن است که آنان در توسل به آن از دیگران سزاوارتر بودند. زیرا آنان نیازمندتر بودند که با صبر و آرزو و امیدهایی ، خواری و ستم دلهاشان را تسلی دهند. گذشته از این ، آنان در افترا بستن بر خدا جرأت بیشتری داشتند و در اختراع دروغها و پروراندن آنها ماهرتر بودند. از اینرو به این خرافه متوسل شدند و مهدی را از میان خود قرار دادند و حدیثها از زبان پیامبر ساختند مبنی بر اینکه مهدی از فرزندان او و فاطمه است.
نیز یاد کردیم که جعفربنمحمد به پیروانش وعدهی قیام "قائمی" از میانشان را میداد تا از دشمنانشان انتقام بگیرد و آنان را امیدوار میکرد و میگفت : «دولت ما آخرین دولتهاست و هیچ یک از اهل بیت پیش از ما دولتی نداشتند ، تا چون روش ما را ببینند [بتوانند] بگویند : اگر ما حکومت میکردیم همچون اینان رفتار میکردیم». و برایشان از ظهور قائم سخن میگفت و هر خواست و غرضی از دلش میگذشت ، بر زبان میآورد. اکنون گزیدهای از سخنانش را اینجا میآورم :
«هنگامی که قائم قیام کند ، مسجدالحرام را ویران میکند تا آن را به پایههایش بازگرداند و مقام [ابراهیم] [1] را به جایی که در آن بود منتقل میکند و دستان بنیشیبه را قطع میکند و بر کعبه میآویزد و میگوید اینان دزدان کعبهاند».
«هنگامی که قائم آل محمد قیام کند ، پانصد نفر از قریش را برپا داشته گردنشان را میزند ، سپس پانصد نفر [دیگر] را برپا داشته گردنشان را میزند ، سپس پانصد نفر دیگر ، تا شش بار این کار را انجام دهد». گفته شد : «آیا تعدادشان به این اندازه میرسد؟» گفت : «آری ، از خودشان و از وابستگانشان».
«همانا قائم ما هنگامی که قیام کند ، زمین به نور پروردگارش روشن میشود ، و مردم از نور خورشید بینیاز میشوند و تاریکی از میان میرود و مردم در دوران حکومت او آنقدر عمر میکنند تا هزار پسر برایشان متولد شود که در میانشان دختری متولد نشود و زمین گنجینههای پروردگارش را آشکار میکند تا مردم آن را بر روی زمین ببینند و چون فردی از شما کسی را میجوید که به او مالی بخشش کند و زکاتش را بگیرد ، کسی را نمییابد که آن را بپذیرد ، به سبب بینیازی مردم به آنچه خدا از فضلش به آنان روزی داده است».
«کجاست آن که برای برکندن ریشهی ستمگران آماده شده است ، کجاست آن که برای برپایی [امور] کج و منحرف انتظارش کشیده میشود ... کجاست آن که خون پیامبران و پسران پیامبران را طلب میکند ، کجاست آن که خون کشته شده در کربلا را طلب میکند ، پدر و مادرم و جانم فدای تو و سپر و پناه تو باد ... کاش میدانستم کجا منزل گرفتهای ، بلکه کدام سرزمین تو را در بر گرفته و زیر خاک خود پنهان کرده است ، آیا در [کوه] رَضوا یا غیر آن یا در ذیطَوا ...».