pakdini | Unsorted

Telegram-канал pakdini - پاکدینی ـ احمد کسروی

7048

kasravi-ahmad.blogspot.com کتابخانه پاکدینی @Kasravi_Ahmad تاریخ مشروطه ایران @Tarikhe_Mashruteye_Iran اینستاگرام instagram.com/pakdini.info کتاب سودمند @KetabSudmand یوتیوب youtube.com/@pakdini پیام بما @PakdiniHambastegibot farhixt@gmail.com

Subscribe to a channel

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار دوم : پیدایش مهدیگری ، (5 تکه)

🔸2ـ برخی از مهدیهایی که قیام کردند


این بود چگونگی ظهور اعتقاد به مهدی و شیوع آن در میان مسلمانان. چنانکه می‌بینید چیزی جز یک خرافه‌ی ایرانی نبوده که هیچ ارتباطی با اسلام نداشته است. اما هنگامی که شایع شد ، در میان مسلمانان بیش از آنچه میان خود ایرانیان [رواج داشت] ، رواج یافت ، و این به سبب استیلای بنی‌امیه بر خلافت و سرکشی آنان و ناخشنودی و نارضایتی مسلمانان از ایشان بود. پس این خرافه در زمان نیاز به آن ، [به میان] آمد. [مسلمانان] با آن خود را تسلی دادند و با آن آرامش یافتند و امیدوار به ظهور مهدی شدند و آنچه رواج آن را بیشتر کرد ، توسل طالبانِ خلافت به آن و ساخت حدیثهایی از پیامبر در آن باره و نشر آن در میان مردم بود.

سپس می‌بینید که پیشینیان از مسلمانان ، مهدی را جز مردی صالح و غیرتمندِ بر حق نمی‌شناختند که بر ظالمان قیام کند و آنان را شکست دهد و کتاب و سنت را زنده کند ، چیزی بر این نمی‌افزودند و ظهورش را جز امری نزدیک نمی‌دیدند.

ولی این خرافه در این حد نایستاد. بلکه با گذشت زمان رشد کرد. خرافه‌پردازان اوصافی بر مهدی افزودند تا آنکه او را مبعوثی الهی (همتای پیامبر) گردانیدند که هنگامی که قیام می‌کند به امر خدا قیام می‌کند و هر کاری را به مشیت او انجام می‌دهد و عیسی از آسمان فرود می‌آید تا پشت سر او نماز بخواند. سپس آنان ظهورش را تا آخرالزمان به تأخیر انداختند.

کوتاه‌سخن اینکه این از خرافات وارد شده در اسلام است و حدیثهای روایت شده از پیامبر یا از علی ، چیزی جز دروغ‌هایی نیست که سازندگان آنها برای برآورده کردن نیازی که در دل داشتند ساخته‌اند. شگفت آنکه تاکنون بیش از پنجاه مرد قیام کرده و هر یک برای خود ادعای مهدیگری کرده‌اند و خون‌های بسیاری ریخته شده و هنوز کار تمام نشده و انتظار پایان نیافته است.

برخی از این مدعیان مهدیگری ، دولت‌هایی تأسیس کردند که یادشان در تاریخ آمده است ، و من اینک از هر یک از آنان بکوتاهی یاد می‌کنم :

۱) عبیدالله فاطمی از امامان اسماعیلیه. در اواخر قرن سوم هجری ادعای مهدیگری کرد و مُبلغانی به افریقا فرستاد تا مردم را به ظهورش مژده دهند و خود نیز به دنبال آنان رفت و در آنجا یارانی گرد آورد و دولت فاطمیان را تأسیس کرد.

۲) محمدبن‌عبدالله‌بن‌تومرت. در اوایل قرن ششم در مراکش قیام کرد و پس از جنگ‌هایی چیره شد و دولت موحدین را برپا کرد.

۳) سید محمد مشعشعی واسطی. در میانه‌ی قرن نهم در خوزستان با ادعای مهدیگری قیام کرد و بر آن و مناطق پیرامونش چیره شد و دولت مشعشعیان را تأسیس کرد.

۴) محمداحمد سودانی. در آخر قرن سیزدهم در سودان قیام کرد و با مصریان و انگلیسی‌ها جنگید و بارها آنان را شکست داد و بر سودان چیره شد و در آنجا سلطنتی تأسیس کرد و آخرین مدعیان مهدیگری بود.

آنچه را از ادعای بابیت و مهدیگری سید علی‌محمد باب بود ، یاد خواهیم کرد.



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 سال 1322 [یا راهنمایی بجوانان] (یک از سه)


سال کهن 1321 به پایان رسیده سال نو 1322 آغاز یافت. چه سالی را در پشت سر گزارده‌ایم و چه سالی را در پیش می‌داریم؟..

اگر بجهان نگریم : یک سال بیمناکی را گذرانیده‌ایم و یک سال بیمناکتری را آغاز می‌کنیم. در این سال جنگ دولتها سختتر خواهد گردید ، و خدا می‌داند که سال آینده این هنگام چه خواهد بود.

اگر به ایران و مردمش نگریم : چه گذشته و چه آینده ، جز نومیدی پدیدار نیست. این توده سررشته را گم کرده و صد دردش بهم آمیخته. آن ملایان ، آن روزنامه‌نویسان ، آن بازرگانان ، این مردم انبوه ... با کدام یکی دل شاد توان کرد؟!.. بکدام یکی امیدی توان بست؟!.. ما درباره‌ی این کشور بارها گفته‌ایم و بار دیگر می‌گوییم : «یک مردمی تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نخواهند دید».

اما ما و یارانمان : سال گذشته برای ما سال تکان می‌بود و در این سال به یاری خدا گامهایی در راه فیروزی خواهیم برداشت. ما راهمان همان خواهد بود که بوده : با گمراهیهای گوناگون خواهیم کوشید ، با پراکندگیهای توده نبرد خواهیم کرد.

در این هنگام مردم به یکدیگر «خجسته‌باد» می‌گویند. ولی من چنین پیامی به یاران نمی‌فرستم. خجستگی سال و زمان با سخن نتواند بود ، با آرزو نتواند بود. این مردم تا چنینند روی خجستگی نخواهند دید. بجای این پیام باید بکوشیم و باین آلودگیها چاره کنیم. من بجای آن ، به یاران بویژه بجوانان پیام فرستاده می‌گویم :

بکوشید ای نیکمردان ، بکوشید و نومیدی بخود راه ندهید. بکوشید و بدانید که فیروزی با ماست. بکوشید ای جوانان و جُربُزه[=استعداد] و نیروی جوانی خود را در این راه خدایی بکار برید. بکوشید و با کوششهای خود سالها را بکشور و توده‌ی خود ـ بلکه بسراسر جهان ـ خجسته گردانید.

بدانید ای نیکمردان و ای جوانان ، این یک راه ورجاوند خداییست که ما پیش گرفته‌ایم. این سرمایه‌ی خدادادیست که در دست ما می‌باشد. شما می‌بینید ما در اینهمه سخنان یک جمله به ناراست نمی‌گوییم ، در اینهمه کوششها یک گام بهوس یا بدلخواه برنمی‌داریم. می‌بینید دشمنان ما تاکنون نتوانسته‌اند یک پاسخی ، بما گویند ، یا یک ایرادی بگفته‌های ما گیرند. با آن راه و با این مایه چه سزاست که نکوشیم؟!.. چه سزاست که خاموش نشینیم؟!.

گاهی برخی از جوانان که از گفته‌های ما بتکان می‌آیند می‌پرسند : «حالا وظیفه‌ی ما چیست؟..» ، ‌می‌گویم : وظیفه‌ی شما همراهی کردن با ما و کوشیدن برواج حقایق و نبرد کردن با گمراهیها و پراکندگیهاست. امروز در ایران چهارده کیش هست ، صوفیگری و فلسفه‌ی کهن یونان و خراباتیگری هست ، مادّیگری و بی‌همه‌چیزی هست ، ‌اندیشه‌های نارسا و پراکنده‌ی اروپایی هست. باید همه‌ی اینها را براندازیم و بجای آنها معنی درست جهان و زندگانی را بفهمانیم ، حقیقت دین را روشن گردانیم ، یک شاهراه رستگاری باز کرده همگی را بآن بیاوریم. شما نیز در این کوششها با ما همراه و همدست باشید.

می‌گویند : چه کار کنیم و چگونه همراهی نماییم؟..

می‌گویم : نخست خودتان نوشته‌های ما را ـ چه درباره‌ی دین و چه درباره‌ی زندگانی ـ بخوانید و بیندیشید و با خرد خودتان داوری کنید ، و چون نیک فهمیدید و پذیرفتید آنها را بکار بندید ، بدینسان که در گفتار و کردار راستی کرده گرد دروغ و دغل نگردید. از سوگند خودداری کنید ، زبان بدشنام نیالایید ، رمان ننویسید و نخوانید ، شعر بیهوده نگویید ، دیوانهای شاعران و دیگر کتابهای زیان‌آور را نگه ندارید ، از روضه‌خوانی و واعظی بپرهیزید ، بکارها و پیشه‌ها[یی] که بزندگانی توده سودی ندارد ـ از روضه‌خوانی و واعظی و رمالی و جنگیری و دعانویسی و دست بدست گردانیدن کالا و مانند اینها ـ نپردازید. آفریدگار راستین را شناخته خود را آفریده و زیردست او شمارید ، از ایستادن برابر این گنبد و آن گنبد و حاجت خواستن دوری گزینید ، بجهان با دیده‌ی بینش نگریسته این بدانید که هیچ کاری در اینجهان بی‌انگیزه و جز از راهش نتواند بود ، بکشور و توده‌ی خود دلبستگی نموده این بدانید که هر توده‌ای تا خود نیک نباشند از جهان نیکی نخواهند دید ... اینها و مانند اینهاست که ما از هر کسی می‌خواهیم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار دوم : پیدایش مهدیگری ، (5 تکه)

🔸1ـ مهدیگری چگونه پدید آمد؟


پوشیده نیست که ایرانیان باستان به خدایِ خیر که او را «یزدان» می‌نامیدند و به خدایِ شر که او را «اهریمن» می‌نامیدند باور داشتند. و گمان می‌کردند که این دو خدا همواره بر زمین حکومت خواهند کرد تا آنکه «سااُشیانت» [سااُ.شی.یانْت] پسر زردشتِ پیامبر قیام کند و بر اهریمن چیره گردد و او را نابود سازد و جهان مهد خیر شود و جز یزدان بر آن حکومت نکند. از اینرو آنان منتظر سااوشیانت بودند و این باور در دل‌هایشان ریشه دوانده بود و با گذشت روزگاران ، شاخ و برگ بیشتری یافته بود ، چنانکه طبیعت هر باور مشابهی است.

هنگامی که اسلام ظهور کرد و مسلمانان عراق و ایران را فتح کردند و با ایرانیان درآمیختند ، آن باور از آنان به مسلمانان سرایت کرد و با سرعتی عجیب در میانشان رواج یافت. ما از چگونگی کلمه‌ی «مهدی» اطلاع دقیقی نداریم ؛ نمی‌دانیم چه کسی آن را وضع کرد و چه زمانی آن را وضع نمود.

ظاهراً نخستین کسی از مسلمانان که مهدی نامیده شد ، محمدبن‌حنفیه بود. و آن بدین سبب بود که هنگامی که مختاربن‌ابی‌عبیده در کوفه قیام کرد و زمام حکومت را به دست گرفت ، محمدبن‌حنفیه را برای خلافت برگزید و مردم را به سوی او دعوت کرد (چنانکه پیش از این ذکر کردیم). از آنجا که بیشتر پیروان مختار از ایرانیان بودند ، اینان محمد را مهدی خواندند و از او هرگونه نیکی چشم داشتند. هنگامی که محمد پس از سال‌ها درگذشت ، به مرگ او اعتراف نکردند و ادعا کردند که او همچنان زنده است و در کوه رَضوا زنده خواهد ماند تا بازگردد و ظهور کند و به کار برخیزد. رهبر این طایفه از ایرانیان ، کیسان ، مولای مختار بود. اینبود «کیسانیه» نامیده شدند. به نظر می‌رسد که این فرقه پس از کشته شدن مختار نیز ادامه یافت و منتظر بازگشت محمد بودند. سید حِمیری که شاعری از آنان بود چنین سروده است :

الا ان الائمة من قریش ولاة الحق اربعة سواء
علی والثلاثة من بنیه هم الاسباط لیس بهم خفاء
فسبط سبط ایمان وبر و سبط غیبته کربلاء
وسبط لا یذوق الموت حتی یقود الجیش یقدمه اللواء
یغیب لا یری فیهم زمانا برضوی عنده عسل و ماء [1]

سپس هنگامی که این باور در دل‌های مسلمانان ریشه دواند ، طالبان خلافت آن را وسیله‌ای برای رسیدن به مقاصد خود قرار دادند و از آن همان‌گونه که از ساختن حدیثها بهره می‌بردند بهره بردند. ما در کتابها ، حدیثها از پیامبر یا از علی می‌بینیم و بیگمانیم که هر یک از آن‌ها را طایفه‌ای دیگر ساخته است.
از آن حدیثها است : «مهدی در پشت کوفه ظهور می‌کند». بی‌شک این را پیروان زیدبن‌علی وضع کرده‌اند. زیرا زید کسی بود که در پشت کوفه ظهور کرد و نزد ما معلوم است که پیروانش برای او ادعای مهدیگری می‌کردند. ما می‌بینیم که شاعری پس از کشته شدن [زید] گفته است :

صلبنا لکم زیداً علی جذع نخلة
ولم ار مهدیا علی الجذع یصلب [2]

نیز از آن حدیثها است : «اگر از دنیا جز یک روز باقی نمانده باشد ، خدا آن روز را آن‌قدر طولانی می‌کند تا مردی از اهل بیت من را در آن برانگیزد که نامش موافق نام من و نام پدرش موافق نام پدر من باشد». بی‌شک این را یاران محمدبن‌عبدالله نفس زکیه ساخته‌اند. زیرا او از کودکی به مهدی بودن معروف بود ، و دیدیم که بنی‌هاشم هنگامی که در مدینه جمع شدند ، او را با وجود سن کم بر دیگران مقدم داشتند و بزرگان بنی‌هاشم با او بیعت کردند و در میانشان پدرش عبدالله و عموهایش و ابوالعباس سَفّاح و برادرش ابوجعفر منصور بودند. از جمله آنچه درباره‌ی محمد گفته شده ، سروده‌ی شاعری است :

و ان یک ظنی فی محمد صادقا
یکن فیه ماتروی الاعاجم فی الکتب [3]

این شعر از دلایلی است بر اینکه اعتقاد به مهدیگری میان مسلمانان [اصیل] نبوده و همانا از ایرانیان به آنان سرایت کرده است.

آخرینِ آن حدیثها : «هنگامی که پرچم‌های سیاه را از جانب خراسان دیدید ، پس به ظهور مهدی ما بشارت دهید». بی‌شک این از جعلیات بنی‌عباس است. زیرا آنان بودند که پرچم‌های سیاه برافراشتند و منتظر ظهور یارانشان از جانب خراسان بودند.


👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

🌑 انفجار در بندر رجایی 🌑

حادثه‌ی انفجار در بندر عباس روز شنبه ششم اردی‌بهشت ، با اخبار ضد و نقیضی همراه بود و خبرها حتا شمار کشته و زخمیهای حادثه نیز با هم تفاوت آشکار داشت. ما از گمانها پیروی نکرده خاموشی گزیدیم و منتظر روشن شدن بیشتر حادثه شدیم.

آنچه روشن شده حادثه‌ی جانسوز و پرآسیبی بوده و زخمیهای پرشمار داشته است. این پیشامد اندوه ما را برانگیخت و با هم‌میهنان خود در شهر بندر عباس و خانواده‌هایی که نزدیکانشان درگذشته یا آسیب جسمی دیده‌اند اندوه‌خواری می‌کنیم.

سامان کشور که بهم ریخته ، رخ دادن اینگونه حادثه‌های پرآسیبِ نزدیک به هم‌ دور از انتظار نیست. تأثیراتش هم در دل و روان مردم دلسوزتر می‌باشد.

به گزارش رویترز : «کمیته‌ی بررسی علل انفجار بندر شهید رجایی می‌گوید قصور در رعایت اصول ایمنی و پدافند غیرعامل آشکار است.
این کمیته در بیانیه‌ای اعلام کرد در برخی موارد «اظهار خلاف واقع» وجود داشته و دستگاه‌های امنیتی و قضائی درپی شناسایی خاطیان هستند».

ما می‌گوییم : منتظریم تا ببینیم حکومتی که خود را خواهان اجرای عدل در سراسر جهان وامی‌نماید با کسانی که در کشور خود با این عنوان که مسئولیتهای بزرگی به دوش دارند ، یک عمر حقوقهای گزاف گرفته و چنین حادثه‌هایی را پیش بینی نتوانسته ، و سر باززدن از وظایفشان به مرگ دهها تن از مردم بیگناه و آسیبهای بزرگ به بندر و کالاهای بازرگانی وارد آمده چه خواهد کرد.

یک نماینده‌ی پیشین مجلس گفته : مهمترین عامل حادثه در بندر شهید رجایی ، شرکتی بوده که کالای وارداتی را با عنوان کالای معمولی و نه خطرناک گزارش داده است.

جای پرسش است که آیا گمرک نمی‌بایست برای چنین مواردی (ناراستی در اظهارنامه‌های گمرکی) پیش‌بینی‌هایی کند. آیا همینکه کوتاهیها و گناهها را به گردن یک شرکت بیندازند کافیست؟! گمرک را ببینید که یک ناراستی در اظهارنامه‌ای می‌تواند چنان حادثه‌ی جانسوزی را برای آن اداره و نیز کشور پدید آورد؟!

حادثه‌ی معدن طبس فراموش نشده. کاری که می‌کنند جز این نیست که کس یا کسانی را پیدا می‌کنند که گناه و کوتاهیها را از آنها نشان دهند و پرونده‌ی گشوده شده‌ای را ببندند.
گیریم دهان آسیب‌دیدگان و اعتراض کنندگان را با چنین کارهایی بستید با دلهای پریشان و پراندوه آنها و ناخشنودیهای مردم چه خواهید کرد؟! آیا گمان دارید با این راه فریب و سرکوب که پیش گرفته‌اید باز هم می‌توانید بر اسب آرزوهاتان سوار بمانید؟!.

پیکره‌ی پایین یکی از مأموران هلال احمر را نشان می‌دهد که با ابتدایی‌ترین وسایل که خود نشاندهنده‌ی بسیاری از حقایق است ، پای یکی از آسیب‌دیدگان حادثه را از آنجا دور می‌کند.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار یکم : در تاریخ شیعیگری و چگونگی پیدایش آن ، (14 تکه)

🔸14ـ امام غایب


سپس هنگامی که حسن عسکری در سال ۲۶۰ هجری درگذشت ، مصیبت بزرگی رخ داد. زیرا حسن فرزندی نداشت. پس رافضیان سرگردان شدند و به فرقه‌هایی تقسیم گشتند. طایفه‌ای بر آن شدند که امامت منقطع و تمام شده است. گروهی از آنان از جعفربن‌علی (برادر حسن) پیروی کردند. نیز عثمان‌بن‌سعید از امینان حسن برخاست و ادعایی از عجیب‌ترین ادعاها آورد.

او ادعا کرد که حسن پسری پنج ساله دارد که در سرداب پنهان است و بر هیچ‌کس جز خود او ظاهر نمی‌شود و او امام پس از پدرش است ، و ادعا کرد که امامِ پنهان او را باب (دروازه) و نایب خود در میان مردم قرار داده است. پس بر شیعیان است که او را بشناسند و اموالی را که از جانب امام نزدشان است به او بدهند.

چنانکه می‌بینید آن مرد ادعایی مُحال کرده است. زیرا چگونه برای مردی فرزندی متولد می‌شود و پنج سال بر او می‌گذرد بدون آنکه هیچ‌یک از خویشاوندان و همسایگانش از او آگاه شوند؟! علاوه بر اینکه هنگامی که حسن درگذشت ، برادرش جعفر میراثش را مطالبه کرد. از اینرو خلیفه کسانی را به خانه‌ی حسن فرستاد تا از وجود فرزندی برای او تفحص کنند و کنیزانش را بیازمایند. معلوم شد که او فرزندی نداشته و نخواهد داشت. پس میراث را به جعفر واگذاشتند.

آنگاه ، چرا امام پنهان شد و از چه می‌ترسید؟ گفته شده : از دشمنانش می‌ترسید. می‌گویم : آیا او دشمنانی جز کسانی که دشمنان پدرانش بودند ، داشت؟! پس چرا پدرانش نترسیدند و پیش از این پنهان نشدند؟!

گذشته از آن ، آنان با تقیه زندگی می‌کردند و کسی که با تقیه زندگی می‌کند ، چه ترسی دارد؟

چه دلیل روشنی بر گمراهی یک دسته است که به چنین ادعایی متوسل شدند. راستی این است که تعصب ، دل‌های شیعیان را کور کرده بود ، پس آنان مطیع هواهای خود بودند و به هر آنچه موافق اغراضشان بود گردن می‌نهادند و به تعقل و استدلالْ کمترین نیازی نمی‌دیدند. آیا این عجیب است که کسانی وجود امامی پنهان در سرداب را تأیید کنند ، در جایی که آنان مرگ مرده‌ای را ، اگر موافق خواستشان بود ، انکار می‌کردند؟

از آنسو ، مرگ حسن بدون فرزند ، حادثه‌ای شوم و ننگین برای رافضیان و ویرانگر بنیان مذهبشان بود. زیرا آنان را بدون امام رها کرد و اجتماعشان را به پراکندگی تهدید نمود. علاوه بر اینکه آنان را رسوا می‌کرد و دروغ آنچه را از امامانشان روایت کرده بودند ، مبنی بر اینکه زمین از امام خالی نمی‌ماند و اگر امام نبود زمین اهلش را فرومی‌برد ، آشکار می‌ساخت.

اما کاری که از گروهی از آنان در توسل به دامان جعفربن‌علی و امام گرفتن او سر زد ، سودی نداشت. زیرا آنان در آنچه روایت کرده بودند ، روایتی داشتند که امامت پس از حسن و حسین در دو برادر جمع نمی‌شود و این از آنان مشهور شده بود.

نتیجه آنکه این حادثه آنان را غافلگیر کرد و سرگردان نمود ، تا آنکه عثمان‌بن‌سعید برخاست و با دروغی که اختراع کرد ، شکست را بست. پس شگفت نیست که بیشترشان به او گردن نهادند و به او به عنوان باب امامِ پنهان راضی شدند که اموال را از آنان به او برساند و «توقیعات» (نامه‌ها و فرمان‌های امضا شده) از او برایشان صادر کند.

از اخبارشان چنین برمی‌آید که او به آنان چنین وانمود می‌کرد که [امام] در سامرا در یکی از خانه‌هایش مقیم است. پس او را به نام نمی‌خوانْد ، بلکه از نام بردن نهی می‌کرد تا مشهور نشود و تحت تعقیب قرار نگیرد.

هنگامی که عثمان پس از سال‌ها درگذشت ، پسرش محمدبن‌عثمان جانشین او شد. او نیز کار پدرش را انجام می‌داد : اموال را جمع می‌کرد و توقیعات را صادر می‌نمود. اما افراد متعددی از مدعیان بابیت با او به معارضه برخاستند ، پس خصومت‌هایی درگرفت و توقیعاتی از امام در لعن بر آنان و تبرا جستن از ایشان صادر شد.

محمدبن‌عثمان سال‌های بسیاری زندگی کرد و هنگامی که درگذشت ، حسین‌بن‌روح نوبختی (از ایرانیان) جانشین او شد و معارضانی از مدعیان بابیت نیز با او به معارضه برخاستند. از جمله‌ی آنان محمدبن‌علی شَلمَغانی بود که گفته است :

«ما با ابوالقاسم حسین‌بن‌روح وارد این امر نشدیم مگر آنکه می‌دانستیم وارد چه چیزی شده‌ایم. ما بر سر این امر چنان به جان هم می‌افتادیم که سگ‌ها بر سر مردار به جان هم می‌افتند». (1)


او در آنچه گفت راست گفت. زیرا خصومت جز برای اموال نبود. مردی اموال را جمع می‌کرد و در آن طمع می‌ورزید ، پس ادعای بابیت می‌کرد تا آن را به دیگری نسپارد.



👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (سیزده از چهارده)


کنون بگفتار خود بازگشته بپاسخ نتچه و یاران او می‌پردازیم :

چنانکه گفتیم آنچه نتچه و یارانش را بگمراهی انداخته بیراهیهای دیگران بوده. ما در این جهان دیداری زیست می‌کنیم و برای بیرون از آن راهی جز از میان خودِ آن نداریم و باید هرچه می‌خواهیم از راه طبیعت بدست بیاوریم. راه خداشناسی نیز آنست که ببینیم از طبیعت چه برمی‌آید. در جای دیگر گفتیم دین جز زبان ساده‌ی طبیعت نیست. چیزی که هست دسته دسته مردانی از این راه برکنار افتاده‌اند و هر کدام بنام دین راه بن‌بست دیگری را پیش گرفته‌اند و بدستاویز خداشناسی گونه‌گونه زورگوییهایی پدید آورده‌اند. این گفته‌ها بر نتچه و همراهان او گران آمده و اینست بدشمنی برخاسته‌اند و چون دل‌آشفته بوده‌اند راه بسوی راستی پیدا نکرده‌اند.

شما همه‌ی آن زورگوییها را کنار بگزارید و بگفته‌های شوپنهاور و نتچه نیز نپردازید ، چنین بینگارید تازه چشم باز کرده جهان را تماشا می‌کنید ، ببینید چه درمی‌یابید؟..

این در نهاد آدمی نهاده که از دیدن یک چیزی پی بانگیزه‌ی آن می‌برد. این یکی از دریافتهای طبیعی اوست و با این دریافت بود که اسحاق نیوتن نیروی کشش (قوه‌ی جاذبه) را پیدا کرد. با این بود دانشمند ستاره‌شناس ستاره‌ی نپتون را شناخت. با اینست که امروز دانشها پیش می‌رود. با اینست پزشکان از دیدن رنگ و رخسار بیمار درد درونی او را می‌دانند. نیز با این دریافت است که می‌دانیم جهان را آفریدگاری هست.

آنچه این دریافت را روشنتر می‌سازد سامان و آراستگی‌ای است که در جهان و کارهای آن پدیدار است. چنانکه بارها گفته‌ایم اگر زیست جانوران و آدمیان را (که در آن اندک‌نابسامانی نمودار است) کنار بگزاریم سراسر جهان از روی سامان بسیار استواری پدید آمده و در هر گوشه‌ی آن یک رشته آراستگیها پدیدار است و این دلیل دیگر می‌باشد که این آفرینش بیهوده نیست و آن را آفریدگاری از روی دانش و توان پدید آورده و یک خواستی از آن دارد. این را بارها گفتیم : سامان و آراستگی در یک چیزی نشان آنست که از بهر یک خواستی ساخته شده و بیهوده و بخودی خود پدید نیامده.

اینکه فلسفه‌ی مادّی می‌گوید : «مادّه است و نمایشهای آن و بیرون از مادّه چیزی نیست» پاسخ آن را نیز سامان جهان می‌دهد. زیرا مادّه را می‌بینیم بیدانش است و این سامان و آراستگی هرگز ازو برنیاید.

شاید کسانی این دلیل را باین سادگی و کوتاهی بس نشمارند. ولی این دلیل بسیار استوار است. این مادّه در برابر چشم ماست و ما می‌بینیم که چیزی دارای دانش نیست و بیگمان خود بخود پیدا نشده و خود بخود نمی‌گردد.

شما اگر زیست یک جفت پرستوک را باندیشه سپارید ناگزیرید به هستی آفریدگار و بدانش او خَستُوان گردید. که بآنها آموخته نر و ماده باهم زیست کنند؟... که آموخته از راه دور گِل در نوک خود آورده لانه سازند؟.. که آموخته ماده چون تخم گزاشت بنوبت روی آن بخوابند؟.. که آموخته چون جوجه درآوردند آنها را بپرورند و بزرگ کنند ولی چون بزرگ شدند و بی‌نیاز گردیدند بخودشان واگزارند و بیگانه‌شان شمارند؟..

پیداست که اینها از بهر پایدار ماندن تخم پرستوست. ولی این پایداری را که خواسته و این راه را برای آن پدید آورده؟.. خود پرستوها که آگاهی ندارند و خواه ناخواه آن کارها را می‌کنند. پس کدام چیز دیگری آن را خواسته؟! در اینجاست که ما می‌گوییم : اگر چشم خرد باز است روشنتر از هستی خدا چیست؟!.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری ، (14 تکه)

🔸13ـ جانشینان جعفر


جعفر بن محمد در سال ۱۴۸ هجری درگذشت و پسرش موسی که بیست ساله بود ، جانشین او شد. او با وجود سن کم ، راه پدرش را پیمود. ادعای امامت و خلافت می‌کرد و گزافه‌گویی‌های پدرش را نزد پیروانش ابراز می‌نمود و همه‌ی این‌ها را نزد دیگران انکار می‌کرد. در پرده‌ی تقیه پنهان می‌شد و برای مسلمانان شر و بدی می‌خواست. اما بختش از پدرش کمتر بود. زیرا از اموالی که پنهانی از شیعیانش به او می‌رسید ، بیش از هفت یا هشت سال بهره‌مند نشد تا آنکه پسر برادرش علی‌بن‌اسماعیل نزد هارون‌الرشید از او بدگویی کرد. پس دستگیر و زندانی شد و بیست‌وهفت سال در زندان بود تا درگذشت.

ابوالفرج اصفهانی ذکر کرده است که هارون هنگامی که از موسی نزدش بدگویی شد ، در آن سال حج گزارد و نخست نزد قبر پیامبر رفت و گفت : «ای رسول خدا ، من از کاری که می‌خواهم انجام دهم نزد تو پوزش می‌طلبم. می‌خواهم موسی‌بن‌جعفر را زندانی کنم زیرا او قصد تفرقه میان امتت و ریختن خونشان را دارد». سپس دستور داد او را بگیرند و به بغداد بفرستند.

سپس ذکر کرده است که هنگامی که موسی در زندان درگذشت ، [جنازه‌اش را] بیرون آوردند و بر پل بغداد نهادند و ندا داده شد : این موسی‌بن‌جعفر است که مرده است ، جلو بیایید و به او بنگرید. مردم شروع به نگریستن به چهره‌ی او کردند در حالی که مرده بود. مردی از یاران ما از برخی طالبیان [1] روایت کرد که ندا داده شد : این موسی‌بن‌جعفر است که رافضیان ادعا دارند نمی‌میرد ، پس به او بنگرید.

این به ما نشان می‌دهد که رافضیان چقدر نزد مسلمانان رسوا بودند. زیرا آنان مرگ هر کدام از امامانشان را که می‌خواستند ، انکار می‌کردند (همان‌گونه که اسماعیلیه مرگ اسماعیل و ناووسیه مرگ جعفر را انکار کردند) ، پس مسلمانان نیاز داشتند که بر مرگ کسی که از آنان می‌مرد ، شاهد بگیرند.

پس از مرگ موسی ، پسرش علی‌الرضا جانشین او شد و راه جد و پدرش را پیمود. از داستان‌های اوست که مأمون او را به خراسان فراخواند و ولیعهد خود گردانید. شیخ مفید ذکر کرده است که مأمون به رضا گفت : «من می‌خواهم خود را از خلافت خلع کنم و آن را به تو بسپارم ، نظرت چیست؟» رضا این امر را انکار کرد و گفت : «پناه بر خدا ای امیرالمؤمنین از این سخن و از اینکه کسی آن را بشنود». مأمون دوباره به او پیام فرستاد : «اگر آنچه را بر تو عرضه کردم نمی‌پذیری ، چاره‌ای از ولایتعهدی پس از من نیست». رضا به ‌شدت از آن ابا کرد. [مأمون] او را نزد خود فراخواند و با او و فضل‌بن‌سهل ذوالریاستین خلوت کرد ، در حالی که کسی جز آنان در مجلس نبود ، و به او گفت : «من تصمیم گرفته‌ام امر مسلمانان را به تو بسپارم و آنچه را در گردن من است [از بیعت] بگشایم و در گردن تو قرار دهم». رضا به او گفت : «الله الله ای امیرالمؤمنین ، مرا طاقت آن نیست و توانی بر آن ندارم». [مأمون] به او گفت : «تو را ولیعهد پس از خود قرار می‌دهم». [رضا] به او گفت : «مرا از آن معاف بدار ای امیرالمؤمنین». مأمون سخنی مانند تهدید بر امتناعش به او گفت ... تا آخر آنچه ذکر شده است.

بنگرید چگونه پرده بر ادعاهای خود نزد خلفا و دیگران می‌افکندند و خود را مانند دیگران از عامه‌ی مسلمانان می‌دیدند. پس پرسنده‌ای می‌تواند بپرسد : «چرا رضا از قبول خلافت امتناع کرد؟! چرا از [به دست آوردن] آنچه آن را حق خود از جانب خدا می‌دانست ، ناتوانی نشان داد؟! در کدام یک از این دو موضوع دروغ گفت : آیا در آن ادعایش یا در این ناتوانی‌اش؟!».

سپس هنگامی که رضا درگذشت (یا مسموم شد چنانکه شیعه ادعا کرده است) ، پسرش محمد تقی جانشین او شد و این محمد را پسرش علی نقی جانشین شد و علی را پسرش حسن معروف به عسکری جانشین شد. اما ما از امور اینان جز اندکی نمی‌دانیم. ظاهر آن است که آنان گمنام بودند و جز پیروانشان و اندکی از دیگران ، آنان را نمی‌شناختند.

در کتابها می‌بینیم که آنان امینانی در شهرها داشتند که اموال را از شیعیان جمع‌آوری می‌کردند و برایشان می‌فرستادند و می‌بینیم که هرگاه امامی می‌مرد ، برخی از پیروانش و امینانش بر [امامت] او توقف می‌کردند و مرگش را انکار می‌نمودند و به جانشینش گردن نمی‌نهادند و این به خاطر طمع در اموالی بود که در دستشان بود.


🔹 پانوشت :

1ـ پیروان زیدبن‌علی و مدعیان خلافت.




———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (دوازده از چهارده)


ما از نخست گفتیم این کارهای آخشیج هم که از آدمی سر می‌زند و خویهای ستوده و ناستوده که درو هست از یک گوهر نتواند بود. همیشه دو سرشتی از کارها و دریافتهای آدمی نمودار است. با یکی در خشم شده مشت بَرو می‌نوازد و بیدرنگ پشیمان گردیده پوزش می‌خواهد. از بینوایی بر سر رهگذر دستگیری ننموده درمی‌گذرد و پس از چند گامی پشیمان گشته پس می‌گردد. از نادانی بی‌آزرمی دیده و دل پر از کینه ساخته و آرزو می‌کند باو کیفر دهد لیکن چیزی از درون جلو را می‌گیرد. بارها رو داده که دزدی سراغ کالایی گرفته و بجستجوی آن شبانه از دیوار بالا رفته و خود را بآن رسانیده ولی چون خواسته دست یازد پشیمان گردیده و خود را بازپس کشیده. این دریافتها و کارهای وارونه از یک گوهر چگونه سر می‌زند؟!.. یک چیزی چگونه برمی‌انگیزد و بازمی‌دارد؟!.

در جای دیگری نیز نوشته‌ام : حاج‌ ابوالقاسم نامی در تبریز بآزمندی شناخته بود و قران قران پول می‌اندوخت و باآنکه ببازرگانی و برزگری هر دو می‌پرداخت و درآمد سرشاری داشت بر خود و فرزندانش سخت گرفته با زندگانی ساده روز می‌گزاشت. مردم او را نکوهش می‌کردند و بدگوییها می‌نمودند. در سال نایابی 1298 که گرسنگی همه‌ی شهرهای ایران را فراگرفت در تبریز هم کار بس سخت بود. در چنان زمانی که پدران و مادران از فرزندان خود بیزاری می‌نمودند همان حاج ابوالقاسم را غیرت و مردمی بجوش آمده دست دهش باز نمود و پول و نان فراوان بدرماندگان بخشید و شاید چندین صد کس را از مرگ آزاد ساخت.

از این سنجشها و آزمایشهاست که می‌توان پی بگوهر آدمی برد. از چشم رویهم نهادن و در دریای بی‌پایان پندار فرورفتن و بافندگی کردن و «نفس ناطقه» درست کردن نتیجه‌ای در دست نتواند بود.

کسانی می‌گویند : این نیکوکاریها و از خود گذشتنها در آدمی نتیجه‌ی فَرهیخت (تربیت) اوست. از سالها همیشه او را بدستگیری از همدیگر و نیکوکرداری خوانده‌اند و هزارها پند سروده‌اند. لیکن این گفته‌ی عامیانه‌ای بیش نیست. زیرا چیزی که در گوهر آدمی نیست با فَرهیخت چگونه پدید آید؟!.. اینکه یک هسته‌ی کوچک در سایه‌ی پرورش آب و هوا درخت بزرگ می‌گردد این شایستگی را از گوهر خود دارد ، وگرنه از چیست سنگ و کلوخ درخت نگردد و پرورش آب و هوا را درو اثر نباشد؟!.. [1]

دیگری از خوانندگان دانشمند پیمان می‌گوید : این را پذیرفتم که آدمی را دو سرشت است و جان و روان از هم جداست. لیکن اینکه می‌گویید : روان از جهان مادّه بیرونست چه دلیلی دارید؟!.. چرا آن را نیز از جهان مادّی نشماریم؟..

می‌گوییم : چنانکه فیلسوفان مادّی می‌گویند جهان مادّی همه با قانون خودخواهی می‌گردد و هر چیزی از سنگ و گیاه و جانور تنها خود را می‌خواهد و همه چیز را از بهر خود می‌خواهد. اینکه ما می‌گوییم روان از این جهان جداست از آنست که او از این قانون برکنار و بیزار است و کارهای آن از روی خودخواهی نیست.

لیکن این زمینه را دلیل دیگری هم هست که کنون بما روشن نیست و شاید در جای دیگری آن را بازخواهیم نمود. [2]


پانوشتها :

1ـ جا دارد دلیل دیگری که نویسنده پیشتر آورد را نیز بیاد آوریم : «... وآنگاه در آدمی چنانکه از یکسو خیم از خود گذشتگی پدید آمده از سوی دیگر همان خیم خودخواهی بی‌کم و کاست بجاست ...» (اگر خیم از خودگذشتگی از فرهیخت پدید آمده چرا بر خودخواهی اثری نکرده است؟!).

2ـ در کتاب «در پیرامون روان» که در سال 1324 چاپ شده دلیل دیگری باین افزوده گردیده.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری ، (14 تکه)

🔸12ـ زیدیه و اسماعیلیه


آنچه پاکی علویان را از آن بدعت‌ها و باورها روشن می‌کند این است که آنان تلاش در راه خلافت را ترک نکردند و به جعفر و جانشینانش اعتنایی ننمودند. بسیاری از آنان با شمشیر قیام کردند همان‌گونه که پیشینیانشان قیام می‌کردند ، و از آنجا که به زیدبن‌علی تأسّی می‌جستند و باور او را در قیام با شمشیر داشتند ، «زیدیه» نامیده شدند. آری ، آنان به آنچه می‌خواستند نرسیدند (مگر اندکی) و یکی پس از دیگری کشته شدند. و این بدان سبب بود که فساد عقیده و پراکنده‌اندیشی در شیعه راه یافته بود. از اینرو بر مردی اتفاق نظر پیدا نمی‌کردند. علاوه بر آنچه در میان علویان از حسادت نسبت به یکدیگر و عجله در قیام و غرور به شجاعت وجود داشت.

من در اینجا نام کسانی از این قیام‌کنندگان را که مشهور شدند با زمان قیامشان ذکر می‌کنم :

۱) حسین‌بن‌علی معروف به صاحب فخّ. در زمان هادی در مدینه قیام کرد و همه‌ی طالبیان جز موسی‌بن‌جعفر و مرد دیگری از آنان ، با او بیعت کردند.

۲) یحیی‌بن‌عبدالله‌بن‌حسن. در زمان [هارون الـ]رشید در دیلمان قیام کرد و کارش بالا گرفت.

۳) محمدبن‌ابراهیم. در زمان مأمون به همراه ابوالسرایا در کوفه قیام کرد و بسیاری از علویان و از نسل جعفر با او بودند. از جمله اسماعیل‌بن‌علی‌بن‌اسماعیل‌بن‌جعفر و ابراهیم‌بن‌موسی‌بن‌جعفر و زیدبن‌موسی‌بن‌جعفر.

۴) محمدبن‌محمدبن‌زید. با ابوالسرایا بود و هنگامی که محمدبن‌ابراهیم درگذشت ، این جانشین او شد و ابوالسرایا و علویان با او بیعت کردند و کارش بالا گرفت.

۵) محمدبن‌جعفربن‌محمد. در زمان مأمون در مدینه قیام کرد و علویانی که در مدینه بودند با او بیعت کردند.

۶) محمدبن‌قاسم معروف به صوفی. در زمان معتصم در طالقان قیام کرد.

۷) محمدبن‌صالح. در زمان متوکل قیام کرد.

۸) حسن‌بن‌زید معروف به داعیِ کبیر. در طبرستان قیام کرد و آنجا را به ملک خود درآورد.

۹) محمدبن‌زید. در طبرستان جانشین برادرش شد.

۱۰) یحیی‌بن‌عمر. در زمان مُستَعین در کوفه قیام کرد.

۱۱) ناصر کبیر معروف به اُطروش. در دیلمان قیام کرد.

ابوالفرج اصفهانی اخبار اینان و دیگر قیام‌کنندگان با شمشیر را (غیر از ناصر کبیر) ذکر کرده است. و هر کس خواهان اطلاع تفصیلی است ، باید به کتاب مقاتل‌الطالبیین مراجعه کند.

چنانکه می‌بینید این علویان به آراء جعفر گوش ندادند و به آن‌ها اعتنایی نکردند. بلکه راستی این است که آن‌ها را نشنیدند و از آن‌ها آگاه نشدند. زیرا جعفر آن‌ها را پنهان می‌کرد و جز برای گروهی از اطرافیان غالی خود آشکار نمی‌نمود.

سپس جعفر پسرش اسماعیل را برگزید تا پس از مرگش جانشین او شود. اما او پیش از پدرش درگذشت ، پس جعفر پسرش موسی را برگزید.

اما طایفه‌ای از پیروانش به موسی [1] گردن ننهادند و به آنچه جعفر در مورد او گفته بود ، اعتنا نکردند. بلکه بر [امامت] اسماعیل باقی ماندند و پیروی اوهام در آنان به حدی رسید که مرگ او را انکار کردند. پس او را زنده و نمرده پنداشتند و در گمراهی بر رافضیان افزودند و گروه جداگانه‌ای شدند که «اسماعیلیه» یا «باطنیه» نامیده شدند. سپس آنان نیز مانند زیدیه به کسب سلطنت کوشیدند و دولت قرامطه را در یمن و خلافت فاطمیان را در مصر تأسیس کردند و فجایع بسیاری از آنان سر زد که جای ذکرش اینجا نیست.

آنچه باید دانست این است که رافضیان (یا شیعه‌ی امامیه ، چنانکه خود را می‌نامیدند) هنگامی که از جماعت مسلمانان جدا شدند ، بر وحدت خود باقی نماندند. بلکه به فرقه‌هایی تقسیم شدند و از آنان فرقه‌هایی پدید آمدند که کفرشان شدیدتر و گمراهی‌شان آشکارتر بود. فخرالدین رازی در کتابش «اعتقادات فرق المسلمین والمشرکین» سیزده فرقه از آنان را برشمرده است (بجز غلات که ذکری جداگانه برایشان آورده است). سپس گفته است : «و این چیزی که درباره‌ی امامیه ذکر کردیم ، قطره‌ای از دریاست. زیرا برخی روافض کتابی تصنیف کرده و در آن هفتاد و سه فرقه از امامیه را ذکر کرده‌اند».

اجمال سخن درباره‌ی جعفر و پیروانش این است که طایفه‌ای از شیعه فاسد شده و در حب و بغض غلو کرده بودند. جعفر آنان را فریفت و در راه هوسهای خود به کار گرفت و مذهبی برایشان ابداع کرد. اما اینان به آراء او اکتفا نکردند و برای کفر و الحاد حدی نمی‌شناختند که در آن بایستند. برای همین ، از امام خود پیشی گرفتند و بر او سبقت جستند.


[1] : در اصل (به اشتباه) اسماعیل آمده.


💐

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری ، (14 تکه)

🔸11ـ علویان از این بدعت‌ها و باورها پاک بودند


آنچه باید گفته شود این است که علویان در زمان جعفر از بدعت‌ها و باورهای او پاک بودند. زیرا از سران علویان در آن هنگام ، زیدبن‌علی ، عموی جعفر بود و ما دیدیم که او طالب خلافت بود و با شمشیر قیام کرد و رأیش جز مانند آراء سایر مسلمانان نبود. نه برای برادرش محمد باقر و نه برای پسر برادرش جعفر ، امامتی نمی‌شناخت و خلافت را جز سلطنتی که با رضایت صالحان مسلمان و اجماعشان و با کشیدن شمشیر بر ستمگران به دست می‌آید ، نمی‌دید. همچنین دیدیم که پاسخ او به رافضیان درباره‌ی ابوبکر و عمر چه بود.

نیز از وقایع مهم در زمان جعفر ، اجتماع علویان در مدینه برای بیعت با محمد نفس زکیه ، معروف به مهدی ، بود و این واقعه آراء علویان را در شأن خلافت برای ما آشکار می‌کند. بسیاری از مورخان آن را ذکر کرده‌اند و من در اینجا آنچه را ابوالفرج اصفهانی شیعی در کتابش «مقاتل الطالبیین» با کمی اختصار ذکر کرده است ، می‌آورم.

ابوالفرج از راویانش روایت کرده است که بنی‌هاشم در مدینه جمع شدند. آنجا عبدالله‌بن‌حسن‌بن‌حسن (پدر نفس زکیه) برایشان خطبه خواند ، نخست خدا را حمد و ثنا گفت ، سپس گفت : شما اهل بیت هستید ، خدا شما را به رسالت برتری داده و برای آن برگزیده و برکتتان را افزون کرده است. می‌بینید که کتاب خدا معطل مانده و سنت پیامبرش ترک شده و باطل زنده و حق مرده است. برای خدا به طلب رضای او ، آن‌گونه که شایسته‌ی اوست ، بجنگید. دانسته‌اید که ما همواره می‌شنیدیم که این قوم [بنی‌امیه] هنگامی که برخی از آنان برخی دیگر را بکشند ، امر [حکومت] از دستشان خارج می‌شود. اکنون آنان صاحب خود (یعنی ولیدبن‌یزید) را کشته‌اند. پس بیایید با محمد بیعت کنیم و شما دانسته‌اید که او مهدی است. گفتند : یاران ما هنوز جمع نشده‌اند ، اگر جمع شوند انجام می‌دهیم و ما اباعبدالله جعفربن‌محمد را نمی‌بینیم. عبدالله گفت : دنبال جعفر نفرستید که او کار شما را خراب می‌کند. اما آنان نپذیرفتند و دنبالش فرستادند ، پس آمد. عبدالله در کنار خود برایش جا باز کرد و گفت : می‌دانی که بنی‌امیه با ما چه کردند و ما تصمیم گرفته‌ایم با این جوان بیعت کنیم. [جعفر] گفت : نکنید ، زیرا هنوز وقتش نرسیده است. عبدالله خشمگین شد و گفت : من جز آنچه می‌گویی می‌دانم. اما حسادت به پسرم تو را بر این کار وامی‌دارد. [جعفر] گفت : به خدا قسم این مرا وادار نمی‌کند ، بلکه این [اشاره به ابوالعباس سفاح] و برادرانش و پسرانشان [در خلافت] پیش از شما هستند. و با دستش بر پشت ابوالعباس (سفاح) زد و برخاست.

این خبر رأی و نظر علویان را به ما نشان می‌دهد. نشان می‌دهد که آنان نه برای جعفر و نه برای هیچ‌یک دیگر از علویان ، امامتی (به معنای شیعی آن) نمی‌شناختند و در امر خلافت جز آنچه دیگر مسلمانان می‌دیدند ، نمی‌دیدند. نشان می‌دهد که در صداقت جعفر شک بود و گمان می‌رفت که به نفس زکیه حسادت می‌ورزد و کار را بر او و دیگران خراب می‌کند. برای همین شما می‌بینید که او در آنچه بزرگان بنی‌هاشم وارد شدند ، وارد نشد و با عذری باطل ، با گفتن «هنوز وقتش نرسیده است» پوزش خواست ، و چه کسی می‌داند که این امتناع و این عذرخواهی او از عوامل شکست محمد و یارانش نبوده باشد؟!.

سپس شما می‌بینید که آن مرد هنگامی که در برابر علویان حاضر شد ، چیزی از ادعاهایش را بر آنان آشکار نکرد. به آنان نگفت : من امامی هستم که اطاعتم بر شما واجب است. به آنان نگفت : هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت مرده است. به آنان نگفت : خلیفه باید توسط خدا انتخاب شود و من امروز خلیفه‌ی منتخب خدایم. همه‌ی این‌ها را از آنان پنهان کرد و برای آنکه در آنچه وارد شدند وارد نشود ، آن عذر باطل را آورد.

اما پیداست آن بخش از اخبارِ جعفر که درباره‌ی خلافت ابوالعباس سفاح و خانواده‌اش می‌بینیم ، از چیزهایی است که راویان پس از آنکه خلافت به بنی‌عباس رسید ، اضافه کرده‌اند و این روش راویان شیعه در بیشتر آنچه روایت می‌کنند ، بوده است.



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

چهارم : هنگامی که پیامبر درگذشت و مهاجرین و انصار در سقیفه‌ی بنی‌ساعده جمع شدند و با ابوبکر بیعت کردند ، علی مشغول غسل دادن و کفن کردن پیامبر بود و هنگامی که فارغ شد و از آنچه رخ داده بود آگاه شد ، بسیار ناراحت گشت و در خانه‌اش به حالت اعتراض و مخالفت کناره گرفت و از بیعت با ابوبکر خودداری کرد و یارانش از جمله سلمان فارسی ، مقداد بن اسود ، ابوذر غفاری ، عمار بن یاسر و دیگران نیز با او خودداری کردند. علی دست فاطمه و دو پسرش حسن و حسین را می‌گرفت و بر [در خانه‌ی] مهاجران و انصار می‌گشت و حق خود را به آنان یادآوری می‌کرد و آنان را به یاری خود فرامی‌خواند ، اما هیچ‌کس جز سلمان و ابوذر و مقداد و عمار پاسخش را نمی‌داد. سپس دوازده مرد از مهاجرین و انصار جمع شدند و از علی اجازه گرفتند و به مسجد رفتند و منبر را محاصره کردند و آن روز جمعه بود. هنگامی که ابوبکر بر منبر بالا رفت ، آنان یکی پس از دیگری برخاستند و بر او احتجاج کردند و او را سرزنش نمودند و آنچه را از پیامبر درباره‌ی حق علی و خلافتش شنیده بودند ، به او یادآوری کردند. در تمام این مدت ابوبکر مبهوت مانده بود و پاسخی نمی‌توانست بدهد. هنگامی که آخرین نفر از احتجاجش فارغ شد ، ابوبکر گفت : «من والی شما شدم در حالی که بهترین شما نیستم ، مرا رها کنید (اقیلونی)». عمر به او گفت : ای لَکَع (فرومایه) از آنجا پایین بیا. پس پایین آمد و به خانه‌اش رفت و سه روز از آن خارج نشد. چون روز چهارم شد ، چهارهزار مرد بر او جمع شدند و شمشیرکِشان در حالی که عمر پیشاپیش آنان بود ، خارج شدند. آمدند تا بر [در] مسجد ایستادند. عمر گفت : به خدا قسم ای یاران علی ، اگر مردی از شما برود و سخنی را که دیروز گفت ، بگوید ، چشمانش را از حدقه درمی‌آوریم. سلمان به سویش برخاست و پاسخی به او داد که او را خشمگین کرد. عمر قصد او کرد ، پس علی به سویش برجست و گریبانش را گرفت ، سپس او را به زمین کوبید و گفت : ای پسر صُهاک حبشی ، اگر کتابی از خدا و دستورهای رسول خدا نبود ، به تو نشان می‌دادم که کدام یک از ما یاورش ضعیف‌تر و تعدادش کمتر است. سپس رو به یارانش کرد و گفت : بروید ، خدا شما را رحمت کند ، به خدا قسم وارد مسجدالحرام نمی‌شوم مگر برای زیارت رسول خدا یا برای حاجتی که برآورده کنم.

در آنچه در پی می‌آید خواهیم دید که در این دلایل چه افتراهایی بر خدا و پیامبر و تحریف داستان‌ها و تأویل آیات وجود دارد.


🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : خدا را اطاعت کنید و رسول را اطاعت کنید و اولی‌الامر [صاحبان فرمان] از خودتان را.

2ـ معنی : همانا ولیّ شما فقط خدا و رسولش و کسانی هستند که ایمان آورده‌اند ؛ همان کسانی که نماز را برپا می‌دارند و در حال رکوع زکات می‌دهند.

3ـ معنی : ای رسول ، آنچه را از پروردگارت به تو نازل شده برسان ، و اگر نکنی ، رسالت او را نرسانده‌ای ، و خدا تو را از [گزند] مردم حفظ می‌کند.

4ـ معنی : امروز دینتان را برایتان کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان دین برایتان پسندیدم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (نه از چهارده)


سخن خود را دنبال کنیم : شوپنهاور از خودخواهی آفریدگان و از کشاکش ایشان سخت آزرده و در جهان با دیده‌ی خواری می‌نگرد و از زندگی نومیدی می‌کند و جهان را همه ستم و بدی می‌شناسد و این نمی‌اندیشد آن نیرویی در کالبد او که از خودخواهی و کشاکش جهانیان بیزاری می‌کند چیست؟!. این درنمی‌یابد که در همان کالبد او (که بخشی از جهان می‌باشد) یک گوهر دیگریست که کشاکش و ستم را نپسندیده درپی دادگریست و این خود نمونه[‌ای] است که در جهان بزرگ نیز چنان نیرویی در کار است.

اگر این فیلسوف خشمناک نبودی و خود را نباختی این دریافتی که آنچه از درون او برخاسته آواز خرد است که ستم و کشاکش را که میان آدمیانست نپسندیده خواستار نیکی و دادگری و راستی است و چون این دریافتی ، بجای نومیدی از جهان و بیزاری از زندگانی برآن می‌کوشید که بدستیاری همان خرد ، جهان را بنیکی آورد و کشاکش و ستم و خودخواهی را از نیرو براندازد.

این بسیار شگفت است که خرد نیز خود را بازد و از بودِ خویش ناآگاهی نماید و راست بدان می‌ماند که کسی در خانه‌ای نشیند و چون از بیرون در را کوبند فریاد زند : «اینجا کسی نیست ، بیهوده در را نزنید ، کسی پاسخ نخواهد داد».

این نمونه‌ایست که چون رشته از هم گسیخت خردها نیز درماند و چنان گمراه گردد که خود را درنیابد و در اینجاست که به یک راهنمای خدایی نیاز افتد تا یک راه رستگاری باز کند و خردها را براه آرد.

این کار شوپنهاور و صدها همراهان او که از کشاکش و ستمگری جهانیان آزردگی می‌کنند و از زندگی نومیدی نموده می‌گویند در جهان جز نبرد جهانیان نیست داستان آن مردیست که در کشتزاری خوکها را می‌دید کشت را پایمال می‌کنند و خود از دور ایستاده فریاد می‌زد : «دریغا کسی نیست که اینها را از کشتزار بیرون کند».

این راست است چهارپایان و ددان باهم بکشاکش زندگی می‌کنند. آدمی نیز چون از راه تن و جان با جانوران یکسان است بکشاکش می‌گراید. ولی خرد آن‌ را نمی‌پسندد و همیشه برآنست که آدمی را از کشاکش بازدارد. خرد می‌گوید : کشاکش جز فزونیِ رنج ، سود دیگری ندارد. آن زورمندی که امروز بر ناتوانی چیرگی می‌نماید و دارایی او را از دستش می‌رباید یک زورمندتر دیگری هم فردا بَرو چیرگی نماید و همان دارایی را از دست او گیرد و بدینسان همگی گرفتار رنج باشند. می‌گوید : آن کار گرگان و پلنگانست که بنیاد زندگیشان زور است و همواره در کوه و دشت باهم نبرد نمایند. آدمیان چون در پهلوی یکدیگر زیست می‌کنند باید بنیاد زندگیشان همدستی باشد. بدینسان هر کسی در هر کاری که کند و هر گامی که بردارد دربند آسایش همگان باشد و تنها آسایش خود را بدیده نگیرد. اینست دستور خرد.

آری اینست دستور خرد و چون نگاه کنید همه‌ی کوششهایی که در جهان شده ـ برانگیختگانی از خدا برخاسته‌اند و آیینها گزارده‌اند و قانونها پدید آورده‌اند ـ همه از بهر آنست که آدمیان این دستور خرد را بکار بسته بهمدستی یکدیگر بهره از آسایش و خرسندی بردارند.

کسانی می‌گویند : این آرزویی بیش نیست و هرگز آدمیان از کشاکش بازنایستند. می‌گویم : این از نادانی شماست. یک رشته پندارهای بیپا را در مغز خود جا داده‌اید و از هیچ راهی نمی‌خواهید آنها را رها کنید. این نادانی شما را بس که همیشه آدمی را بپای جانوران می‌برید و جدایی بسیار روشنی را که درمیانست درنمی‌یابید. این از کوردلی شماست که بسخن بی‌بنیاد این و آن از جا دررفته آن نمی‌کنید که چشم باز کرده نگاهی به پیرامون خود بیندازید و از خویشتن و کارهای خویشتن ناآگاهید. تاریخ را نگاه کنید چه بسیار قرنهایی که آدمیان همه بهمدستی زیست می‌کرده‌اند و کشاکش میان ایشان بسیار اندک بوده. در همین کشور ما چه فراوان کسانی بودند که همه‌ی عمر را بدستگیری از درماندگان و ناتوانان بسر می‌بردند و هر ساله بخشی از دارایی خود را از بهر بیچیزان جدا می‌کردند. همواره در جستجوی بینوایان بودند که از دست ایشان گیرند. بجای کشاکش و زیانکاری با همدیگر در نیکوکاری بهم پیشی می‌گرفتند. خود را گرسنه گزارده نان بدیگری می‌بخشیدند. تاریخ مشرق پر از این داستانهاست و ما نمونه‌هایی بسیار نیکی را از آن با دیده دیده‌ایم و فراموش نکرده‌ایم.

هنوز امروز هم بنیاد زندگی در شرق بیشتر بدستگیری و همدستی است. بزرگا نادانی که کسانی اینها را بینند و به پیروی از گمراهی این و آن همه گفتگوی «نبرد زندگانی» بر زبان دارند و اینگونه سخنان خام بر زبان رانند. و این بدتر که اینان بادبزن بدست گرفته آتش کشاکش را میانه‌ی آدمیان هرچه فروزانتر می‌گردانند. چون نیکی از دستشان برنمی‌آید باری آن نمی‌کنند که از بدی بازایستند!


———————————-

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 سال 1322 [یا راهنمایی بجوانان] (دو از سه)


این گام نخست است ، و گام دوم آنست که بکوشید و خاندان خود را با حقایق آشنا گردانیده در این راه پاکدینی و پاکدلی همراه خود سازید. این بسیار زیانکاریست که همسر و مادر و خواهر و برادر شما در گمراهی باشند و شما برستگاری آنان نکوشید.

در گام سوم بدوستان و آشنایان خود پردازید و هر که را که شاینده‌ی حقایق می‌دانید بخواندن کتابها و نوشته‌های ما وادارید.

در گام چهارم با ما همراهی نموده با گمراهیها و پراکندگیها به نبرد پردازید. ما برای آنکه ایران را از این پراکندگیها برهانیم و بنیاد گمراهیها را براندازیم گفتارهای بسیار نوشته بیپایی هر یکی از کیشها و راههای پراکنده را روشن گردانیده‌ایم و به هر یکی ایرادهای بسیار نوشته‌ایم. شما به نوبت خود آنها را دنبال کنید و به نتیجه رسانید. هر که را از بهائیان و صوفیان و دیگران آشنایید آن ایرادها را به رخشان کشید و بپرسید : چرا پاسخ نمی‌دهند؟!. چرا رو پنهان می‌کنند؟!.. اگر نادانی و گمراهی خود را بگردن می‌گیرند پس چرا برنمی‌گردند؟!.. اگر نمی‌گیرند پس چرا به پاسخ نمی‌پردازند؟!..

بگویید : ای نافهمان زندگانی بازیچه نیست که هر گروهی با هوس و دلخواه راهی گیرند و دستگاه بازیچه‌ای برپا گردانند. یک مردمی که گروه گروه و دسته دسته گردند لگدمال دیگران باشند و در زیر پا لگدمال شوند. این بدبختی که امروز گریبانگیر ایرانیان گردیده نتیجه‌ی همان پراکندگیهاست.

بگویید : شما آزاد نیستید که هر کیشی را دلتان خواست بگیرید. شما چون در این توده زندگی می‌کنید باید دربند رستگاری این توده باشید. کیش یا مذهب یا دین یا هر نامی که شما می‌دهید باید از روی دلیل باشد. باید با دانش و خرد راست آید. این کیشها که شما گرفته‌اید « قاچاق» است. به این دلیل که ایرادها می‌گیریم خود را به ناشنیدن می‌زنید ، پرسشها می‌کنیم رو پنهان می‌کنید. ای مردان شوم چرا دست از این نادانیها برنمی‌دارید؟!..

شما دیدید که ما در پرچم از ملایان پرسشهایی کرده و یک ماه مهلت داده پاسخ خواستیم. [1] گفتیم : شما که بمردم عامی می‌گویید : «بدولت مالیات ندهید و بسربازی نروید» ، و دولت را «جائر» و «غاصب» شمارده حکومت را حق خود می‌دانید آیا امروز می‌توانید این کشور را اداره کنید؟!.. وانگاه از اینهمه ملایان که در نجف و کربلا و شهرهای ایران و دیگر جاها هستند و هر یکی خود را «مجتهد» می‌خواند شما کدام یکی را به پادشاهی برمی‌گزینید؟!.. گفتیم باینها پاسخ دهید تا ما نیز با شما همدست گردیم.

شما دیدید که هیچ پاسخی ندادند و خود را به ناشنیدن زدند. ولی شما آنان را بحال خود نگزارید و هر کجا که یکی را یافتید این پرسشها را به رخش کشید و پافشاری کنید و پاسخ خواهید. بگویید : ای مردان شوم چرا نمی‌گزارید مردم زندگی کنند؟!.. چرا برای خود کاری یا پیشه‌ای برنمی‌گزینید که ناگزیر شده برای پر کردن شکم خود یک توده را بدبخت گردانید. بگویید : ای خداناشناسان ، خدا از شما نخواهد گذشت و سزای این سیاهکاریهای خود را خواهید یافت.

ببینید اینان چه بیدینند : این توده را بدبخت گردانیده‌اند و اکنون می‌خواهند گناه را بگردن خدا بیندازند. بمنبر می‌روند و بزنان چنین می‌گویند : «دیدید روهاتان باز کردید و بی‌جوراب بیرون آمدید خدا غضب کرد و قحطی فرستاد!» [2] . اینان می‌خواهند بگویند : همین گرسنگی که امروز در ایران پدید آمده و در پایتخت کشور روزانه گروهی از گرسنگی و از بدی خوراک می‌میرند نتیجه‌ی خشم خداست. زنان چون روهاشان باز کرده‌اند خدا بخشم آمده و این گرسنگی را فرستاده. یکی نمی‌پرسد : ای بیشرمان خدا چه کرده که گرسنگی فرستاده؟!.. آیا از آسمان نباریده؟!.. آیا از زمین نروییده؟!.. آیا سن و ملخ آمده؟!.. ای بدنهادان مگر خدا این اندازه کینه‌جویست که بگناه رو باز کردن زنان هزاران کودکان بیگناه را از گرسنگی بکشد؟!.. ای خیره‌رویان ، اگر رو باز کردن زنان گناهست و مایه‌ی خشم خدا می‌گردد پس چرا این خشم را با زنان انگلیس و آمریکا که از هزاران سال روبازند نمی‌کند؟!..


🔹 پانوشتها :

1ـ پرچم روزانه شماره‌های 219 تا 222 از چهارشنبه ششم تا یکشنبه دهم آبان ماه 1321

2ـ سخن از قحطی سال 1321 است که درپی درآمدن لشکرهای متفقین به کشور پدیدار شد. داستان مردن هشت‌میلیون ایرانی به سالهای 1296تا 1298 بازمی‌گردد.



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی



🔸 آیا اختلاف جز از تعصب و لجاجت برخیزد؟ 👈 اینجا


🔸۱ـ پوزش 👈 تکه‌ی یک ، تکه‌ی دو ، تکه‌ی سه ، تکه‌ی چهار


🔸۲ـ متمم 👈 اینجا



📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری

🔸1ـ خلفای سه‌گانه

🔸2ـ خلیفه علی

🔸3ـ حسن بن علی

🔸4ـ چگونه شیعیگری پدید آمد؟

🔸5ـ نخستین چیزی که شیعیگری بدان آلوده شد

🔸6ـ جعفر بن محمد

🔸7ـ شیعیگری و خلافت

🔸8ـ ترک قیام توسط این دسته

🔸9ـ گزافه‌هایی که گفتند

🔸10ـ دروغ‌هایی که ساختند

🔸11ـ علویان از این بدعت‌ها و باورها پاک بودند

🔸12ـ زیدیه و اسماعیلیه

🔸13ـ جانشینان جعفر

🔸14ـ امام غایب

💐

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : آگاه باشید که امامان از قریش‌اند / والیان حق ، چهار تن برابرند

علی و سه تن از پسرانش / آنان نوادگان [پیامبرند] و پوشیدگی در آنان نیست

نواده‌ای ، نواده‌ی ایمان و نیکی است [اشاره به حسن] / و نواده‌ای ، غیبتش در کربلاست [اشاره به حسین]

و نواده‌ای مرگ را نچشد تا آنکه / سپاهی را رهبری کند که پرچم پیشاپیش آن است [اشاره به محمدبن‌حنفیه]

زمانی در میانشان غایب می‌شود و دیده نمی‌شود / در [کوه] رضوا ، نزد او عسل و آب است.


2ـ معنی : زید را از تنه‌ي درخت آویختیم و من مهدی ندیده بودم که به تنه‌ي درخت آویخته شود.


3ـ معنی : اگر گمان من درباره‌ي محمد راست درآید آنچه ایرانیان در کتابها نوشته‌اند درباره‌ی او رخ خواهد داد.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

انفجار در اسکله‌های بندر عباس

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (چهارده از چهارده)


کسانی نام مادّیگری را می‌شنوند و بآن می‌گرایند و چنین می‌دانند یک راه باز و همواری زیر پا دارند. آری برای آنان که بی‌باک و بی‌اندیشه زیست می‌کنند و هرگز درپی فهم و دانش نیستند چنانست. لیکن برای کسانی که زندگی را از روی فهم و اندیشه دنبال می‌کنند و در جستجوی راستیها هستند در راه مادّیگری صدها دشواری پدیدار است. دشواریهایی که هرگز آسان نشود!

بسیار خوب مادّه است و نمایشهای آن و چیزی بیرون از مادّه هستی ندارد! پس این سامان و آراستگی که گام بگام پدیدار است از کجا برخاسته؟!..

اگر شنیده باشید داروین که می‌گوید جانوران همه از یکدیگر برخاسته و آدمی نیز از بوزینه جدا گردیده خود او و پیروانش دچار بس دشواریها شده‌اند. چگونه آدمی از بوزینه جدا گردیده؟! آدمی کجا و بوزینه کجا؟! داروین ناگزیر گردیده دست خدا را درمیان شناسد و پیروان او که خدا را باور ندارند بچاره‌جوییهای دیگری برخاسته‌اند و سرانجام بجایی نرسیده‌اند.

این را نیز در جای دیگری نوشته‌ام که یکی از پیروان داروین که به هستی خدا خَستُوان نیست ناگزیر گردیده درخت زردآلو را دارای هوش و خرد بشناسد. زیرا در سخن راندن از زردی زردآلو چنین گفته : درخت چون خواستار است ریشه‌ی آن برنیفتد و در جهان پایدار ماند رنگ میوه را زرد و درخشان گرداند تا از میان برگهای سبزش نمودار باشد و آدمیان که بزیر پای درخت آیند آن را دیده و چیده و خورده و هسته‌اش را بزمین اندازند تا درخت نوین دیگری از آن سر برآورد.

این نمونه‌ایست که هواداران مادّیگری با چه دشواریها روبرو هستند و بچندین دروغ دست می‌یازند تا یک راستی را نپذیرند.

سخن کوتاه می‌کنم : روشنترین راهی که ما را به هستی آفریدگار می‌رساند و از سرگردانی و پراکنده‌اندیشی رها می‌سازد همین زمینه‌ی آراستگی جهان و سامان آفرینش می‌باشد. از این راه بآسانی هستی آفریدگار و اینکه جهان را از روی دانش و توانایی پدید آورده و نتیجه‌ای را از آن خواستار است بدست می‌آید. اینست باید باین راه روشن و بآن اندازه آگاهی بسنده کرد و براههای تاریک و بن‌بست دیگری که جز گمراهی و درماندگی نتیجه ندارد نیفتاد و بخیره[=بی‌جهت] اندیشه‌ها را پراکنده و سرگردان نگردانید.

تاکنون لغزشهای بسیار در این زمینه رخ داده ، فیلسوف و متکلم و عارف و دیگران هر کدام راه کج دیگری پیش گرفته‌اند و مایه‌ی آشفتگی دلها را فراهم ساخته‌اند. این بر کسانی ناگوار می‌افتد که ما همگیِ اینان را گمراه می‌نامیم ، ولیکن چه باید کرد؟!.. کسی که از شاهراه رستگاری بدر افتاده آیا جز گمراه چه نام دیگری دارد؟!.. ما بیراهی اینان را یکایک بازنمودیم و آشکاره نشان دادیم که راهبر ایشان بیش از همه هوس بوده و بنیاد کار خود را بر روی گمان و انگار نهاده‌اند بلکه از گزافبافی نیز بازنایستاده‌اند. کسانی که از اینان هواداری می‌کنند ایشان را چه بهتر که آن نوشته‌های ما را بخوانند و اگر پاسخی دارند بنگارند. اگر اینان چشم دارند که ما بپاس دلخواه ایشان از راه خود بازمانیم و لغزشهایی را که از این دسته‌ها می‌شناسیم نشماریم باید گفت آرزوی بسیار بیجایی را دنبال می‌کنند!

بر گمراهی اینان چه دلیلی بالاتر از آنکه هر یکی براه دیگری رفته‌اند و از همدیگر جدا افتاده‌اند و مایه‌ی پراکندگی مردمان نیز شده‌اند؟!.. آیا راستی ، جز یک راه بیشتر دارد؟!. یکمشت درماندگانی که در هزاران سال نتوانسته‌اند بر یک راهی گرد آیند و خودشان و مردمان را از پریشانی و پراکندگی رها گردانند بر درماندگی ایشان همین یک دلیل بس می‌باشد!

* * *

باید اندیشه‌ی خدا را استوار گرفت و کوتاه گرفت. این راه تا چند گامی باز است و بسیار روشن و پس از آن تاریک و بن‌بست. باید آن چند گام را روشندلانه برداشت و از فراتر از آن بخردانه بازایستاد.

از بدترین گمراهیها گفتگو از راز آفرینش و آغاز جهان است. یک کسی آن را از چه راه تواند پیدا کرد؟!.. آیا جز گمان و انگار راهی دارد؟!.. یک کسی اگر ساختن اتومبیل را در کارخانه‌اش ندیده و چگونگی آن را در کتاب هم نخوانده از دیدن اتومبیل چگونه تواند راه ساختن آن را بداند؟!.. یک اتومبیل کوچک را نتوان دانستن چه رسد باین جهان بزرگ بیکران! چرا آن را در پرده نمی‌گزاریم و بخاموشی نمی‌گراییم؟! مگر همه چیز را دریافته‌ایم که آن را نیز دریابیم؟!

تنها در این زمینه نیست. درباره‌ی همگی می‌گوییم : هرآنچه راه بازی ندارد نباید در آن باندیشه پرداخت و بسخن زبان باز کرد و همه‌ی بیراهیها از اینجا برخاسته است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

هنگامی که حسین درگذشت ، محمد‌بن‌علی سَیمَری جانشین او شد و او آخرین باب بود. زیرا هنگامی که وفاتش در سال ۳۲۹ هجری (پس از گذشت هفتاد سال از مرگ حسن عسکری) فرارسید ، به کسی وصیت نکرد. بلکه توقیعی صادر کرد که در آن گفته می‌شود :

«پس غیبت تامه واقع شد ، پس ظهوری نیست مگر پس از اذن خدای تعالی ذکرُه و آن پس از طولانی شدن مدت و سخت شدن دل‌ها و پر شدن زمین از ستم خواهد بود».


این بود ماجرای عثمان‌بن‌سعید و جانشینانش (که رافضیان آنان را نواب اربعه می‌نامند). بدین ترتیب شیعیگری تحول دیگری یافت و اعتقاد به امام پنهان ، یا همان امام نابوده ، وارد آن شد. عثمان و جانشینانش دروغ‌های بسیاری اختراع کردند و میان رافضیان منتشر نمودند که جای ذکرش اینجا نیست.

از کارهای اینان آن بود که مهدویت را برای امام پنهانشان ادعا کردند و آن را رکنی از ارکان مذهبشان قرار دادند. پس بر ما واجب است که درباره‌ی آن سخن بگوییم و آنچه را در آن است بیان کنیم. اما مهدویت تاریخی جداگانه دارد. از اینرو بر ما واجب است که نخست درباره‌ی آن و تاریخش سخن بگوییم ، سپس به جایی که بودیم بازگردیم.




🔹 پانوشت :

1ـ کتاب الغیبة للطوسی. (کسروی)


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

———————————-

📣 (خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (یازده از چهارده)


در گفتار پیش داستان «جان و روان» را عنوان نموده گفتیم این داستان رخنه‌ی بزرگی در بنیاد فلسفه‌ی مادّی پدید می‌آورد. زیرا بنیاد آن فلسفه و آخرین نتیجه‌اش اینست که جهان هستی جز مادّه و نمایشهای آن نیست و بیرون از مادّه چیز دیگری هستی ندارد باآنکه ما در کالبد آدمی «روان» را می‌یابیم که نه از جهان مادّه است و اینکه نتچه و باخنر و شوپنهاور و دیگر آموزگاران مادّیگری «روان» را در کالبد خود نشناخته‌اند نمونه‌ی خامی اندیشه‌های ایشان می‌باشد. این نیز گفتیم که گفتگو با آن اندازه بپایان نرسد و گره‌ مادّیگری بآن آسانی باز نشود و باید در پیرامون خودِ جهان بسخن پرداخت و زمینه را از هر باره روشن ساخت و اینست در اینجا گفتار را دنبال خواهیم کرد.

چیزی که هست یکی از دانشمندان که پیمان را می‌خواند سخنانی سروده و بر عنوان جان و روان خرده‌هایی گرفته که باید آن را بیاوریم و پاسخ بنگاریم و اینست نخست بآن می‌پردازیم.

این گفته‌ها درباره‌ی «جان و روان» روشنترین و درستترین آگاهیست و هرچه در پیرامون آن سخنرانی شود سزاست. آدمی را چه بهتر از اینکه خویشتن را نیک بشناسد.

ما در این باره می‌گوییم : جانوران از درنده و چرنده و پرنده یک تن و یک جان دارند. ولی آدمیان گذشته از تن و جان دارای روان نیز می‌باشند. می‌گوییم : کارهای جانوران و همه‌ی جنبشهای ایشان از روی خودخواهی (حب ذات) است. آدمی نیز یک رشته کارهایش از آنان است لیکن یک رشته‌ی دیگری از کارها که ازآنِ «روان» اوست از روی خودخواهی نیست و این است ما روان را بیرون از جهان مادّه می‌شناسیم.

این کوتاه‌شده‌ی گفته‌های ماست و آن دانشمند چنین می‌گوید : «آن کارهایی که شما بنام روان می‌شمارید درست است. آدمیان غم همدیگر را خورند و دست یکدیگر را گیرند. مردی که بگرسنه‌ای برمی‌خورد نان خود را به وی داده خویشتن گرسنه روز می‌گزارد. اینها ویژه‌ی آدمی است جانوران این کارها را ندارند. لیکن اینها از برتری آدمیست. چه نیازی دارید به یک گوهر جداگانه‌ای دل بندید؟!.. چرا این نمی‌کنید آنها را از والاتری آدمی بشناسید؟! همان گوهر که در جانوران است جان یا روان یا به هر نامی که می‌خوانید ـ در آدمی نیز همانست و بس. چیزی که هست آدمی در پایگاه والاتر از جانوران می‌باشد و این کارها نتیجه‌ی همان والاتری است».

ما از نخست پیش‌بینی کرده می‌دانستیم چنین خرده‌ای بر گفتار ما خواهند گرفت. چه این چیزیست باندیشه‌ی هر باریک‌بین رسد و ما خرسندیم آن را از زبان یکی از هواداران پاکدل مهنامه می‌شنویم که در اینجا بپاسخ آن برمی‌خیزیم.

چنانکه گفتیم عنوان گفته‌های ما اینست که از آدمی دو رشته کارها سر می‌زند. یک رشته کارهایی که از روی خودخواهی می‌باشد و نتیجه‌ی آن کشاکش است. چنانکه توانایان بر ناتوانان چیرگی نمایند و زورمندان ستمگری کنند. آزمندان خواسته[=مال] اندوزند. دزدان و راهزنان دارایی مردم را ربایند. دغلبازان ساده‌دلان را فریب دهند و از اینگونه کارها. یک رشته‌ی دیگر کارهایی که از راه غمخواری و دستگیری و از خود گذشتگی است. چنانکه توانایان دست ناتوانان را گیرند. تندرستان غم بیماران را خورند. یکی که گرسنه است دیگری نانش را به وی داده خویشتن با گرسنگی روز گزارد. مردی که گرفتار سیل دمان و یا آتش سوزانست دیگری از جان گذشته برهایی وی کوشد.

این دو رشته کارها از جنس خود از هم جداست. روشنتر بگویم : هر رشته‌ای از جنس دیگری می‌باشد و این نشدنیست که همگی از یک سرچشمه برخیزد. اگر آدمی و جانوران درست از یک گوهر بودندی و تنها در پایگاه ، جدایی داشتندی آن خیم خودخواهی که سرچشمه‌ی آن رشته کارهای خودخواهانه است کمی[=نقصان] یافتی و هرگز این نشدی که یک خیم دیگری آخشیج[=ضد] آن ـ خیم غمخواری و از خود گذشتگی ـ پدید آمدی. برتری یا والاتری بیش از این نتیجه نتواند داد که کم را بیش و ناتوان را توانا و کُنْد را تند گرداند.

وآنگاه در آدمی چنانکه از یکسو خیم از خود گذشتگی پدید آمده از سوی دیگر همان خیم خودخواهی بی‌کم و کاست بجاست که هر کدام دلیل دیگری بر نبودن والاتریست. اگر راستی را بخواهیم باید گفت سرشت تن و جان بدانسان که در جانوران بوده در آدمی هم هست. چیزی که هست سرشت دیگری با دریافتها و درخواستهای جداگانه بآن افزوده شده است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دفتر «در پیرامون مادیگری»

🖌 احمد کسروی

🔸 (ده از چهارده)


سخن کوتاه کنیم : آدمی اگر از تن و جان با جانوران یکی است از روان و خرد از آنها جداست و این سرشت روانی او کم‌نیروتر از سرشت جانیش نیست. بلکه اگر پای یک آموزگار خدایی درمیان باشد این سرشت بسیار نیرومندتر گردد و تن و جان را رام خود سازد. نیز از این سرشت است که آدمی برگزیده‌ی آفریدگان بشمار می‌رود.

آنچه را که از نارواییهای جهانْ شوپنهاور و باخنر و نتچه دریافته‌اند ما نیز می‌دانیم و در جای دیگری این گفته‌ایم که با همه‌ی سامان و آراستگی که در گیتی پدیدار است در زندگانی زندگان (از جانوران و آدمیان همگی) پاره‌ای نابسامانیها نمایان می‌باشد. چیزی که هست ما می‌گوییم آفریدگار خرد بآدمیان بخشیده و چاره‌ی این نابسامانیها را باو واگزارده است. این خود نوازش بسیار گرانبهایی از آفریدگار است مر آدمیان را که آنان را برگزیده و یک رشته از کارها را بایشان سپرده است.

روشنتر بگویم : آفریدگار مار و کژدم و مگس و پشه و گرگ و پلنگ و روباه و بسیار از اینگونه جانوران آزارنده آفریده و در سرشت آدمیان آز و خودخواهی و ستمگری و بسیار از این خویهای ناستوده گزارده و توانا و ناتوان را دچار یکدیگر ساخته و همه‌ی اینها نارواییهاست. ولی در برابر آنها آدمی را برگزیده و سردسته‌ی آفریدگان گردانیده و خرد باو بخشیده و توانایی داده که برهنمایی آن بچاره‌ی اینها کوشد و جهان را بسامان آورد.

بدان می‌ماند که کسی گروهی از بستگان خود را براه تاریک و ناهمواری روانه گرداند. ولی چراغی بدست دهد که در روشناییِ آن ناهمواریهای راه را پیدا کنند و آنها را بهمواری آورند. پیداست در چنین داستانی این راهروان بجای خرده گرفتن و نالیدن باید ارج آن چراغ را شناسند و بروشنایی آن راه را بآسانی پیمایند و دست بهم داده بچاره‌ی آن ناهمواریها کوشند.

بیش از این بسخن دامنه نمی‌دهیم. در زمینه‌ی آدمی و شناختن سرشت او این گفتار جان و روان که ما می‌نگاریم روشنترین آگاهی است و بسیاری از سخنان ما بر روی این بنیاد است. کسانی که می‌خواهند آدمی را بشناسند و معنی گفته‌های ما را بدانند باید این زمینه را نیک بیندیشند و به دل سپارند. درباره‌ی آیین زندگانی و راهنماییهای خرد نیز ما را گفته‌های بس استواری در کتاب «آیین» بویژه در بخش نخست آن می‌باشد ، بهتر است خوانندگان آن را بخوانند. [1]


🔹 پانوشت :

1ـ درباره‌ی آیین زندگانی بنگرید بکتاب «وَرجاوَندْبنیاد»

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیانان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری ، (14 تکه)

🔸10ـ دروغ‌هایی که ساختند


اما ادعای خلافت و آنچه به دنبال آن از ادعای «سخنی آشکار» (نص) بر علی می‌آمد ، آنان را به ساختن احادیثی از پیامبر و تأویل آیاتی از قرآن و تحریف اخبار وقایع واداشت. آنان بر ادعاهای خود با دلایلی استدلال کردند که برخی از آن‌ها را اینجا ذکر می‌کنیم :

اول : اینکه آیه‌ی «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» [1] درباره‌ی علی نازل شده است و پیامبر آن را با این گفته‌ی خود تفسیر کرده است : «شما را به کتاب خدا و اهل بیتم سفارش می‌کنم ، زیرا از خدای عزوجل خواسته‌ام که میان آن دو جدایی نیندازد تا آن دو را بر حوض بر من وارد کند ، پس آن را به من عطا کرد» و از اینگونه گفته‌ها.

دوم : آیه‌ی «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» [2] درباره‌ی علی نازل شده است. زیرا علی در حالی که در نماز در رکوع بود و حُلّه‌ای به ارزش هزار دینار بر تن داشت ، گدایی آمد و گفت : سلام بر تو ، به مسکینی صدقه بده. علی حلّه را به سوی او انداخت و با دستش به او اشاره کرد که آن را بردار. پس خدا این آیه را نازل کرد.

سوم : اینکه پیامبر هنگامی که از حجةالوداع بازمی‌گشت و به غدیر خم رسید ، جبرئیل بسرعت بر او فرود آمد و این آیه را آورد : «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ» [3] و خواست [خدا] «سخن آشکار» (نص) بر علی و نصب او به خلافت پس از خود بود. پس پیامبر دستور داد منادی ندا دهد : نماز جماعت!. هنگامی که ندا داد و مردم جمع شدند ، نماز را اقامه کرد. سپس منبری از سنگ‌ها برایش برپا کردند ، و در میانشان به خطبه ایستاد و آنچه را امر خدا بود ، اعلان کرد. سپس علی را با دستش بلند کرد و گفت : «هر کس من مولای اویم ، پس این علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که او را دوست دارد و دشمن بدار هر که او را دشمن دارد». پس بدین ترتیب بر علی «سخن آشکار» کرد و او را به خلافت پس از خود نصب نمود. پس از آن خدا [این آیه را] نازل کرد : «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا». [4]


👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با این نوشتار)

Читать полностью…
Subscribe to a channel