pakdini | Unsorted

Telegram-канал pakdini - پاکدینی ـ احمد کسروی

7048

kasravi-ahmad.blogspot.com کتابخانه پاکدینی @Kasravi_Ahmad تاریخ مشروطه ایران @Tarikhe_Mashruteye_Iran اینستاگرام instagram.com/pakdini.info کتاب سودمند @KetabSudmand یوتیوب youtube.com/@pakdini پیام بما @PakdiniHambastegibot farhixt@gmail.com

Subscribe to a channel

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 خرده‌گیری [درباره‌ی اتحاد] و پاسخ آن (پنج از هفت)


افسوس‌آورتر از همه آن جمله‌هاییست که می‌نویسید : «از این راه دل هموطنان خود را که جریحه‌دار و طاقت نمک پاشیدن بعوض مرهم را ندارد شاد و خرّم فرمایید» من نمی‌دانم در برابر آن چه بنویسم. معنای این سخن آنست که ما با نکوهشی که از شاعران می‌کنیم نمک بزخم دلهای ایرانیان می‌پاشیم. دریغ و صد دریغ! ما در کجاییم و هم‌میهنان ما در کجایند؟!.

خوب آقای حقیقی یک دسته از شاعرانی که صدها شعر در جبریگری سروده و با صد اصرار بمردم می‌گویند : «کوشش نتیجه ندارد» ، «اختیار در دست شما نیست» ، «باده بخورید و همیشه مست باشید» ، «این جهان هیچ و پوچست نکوشید» ، این زهرهای کشنده را در لفافه‌ی شعرهای شیوای خود در دلها جا می‌دهند و خونها را از جوشش می‌اندازند و عزمها را می‌کشند آیا ما ایراد نگیریم چرا که کسانی هوادار آنهایند؟!. نگوییم این دسته شاعران خود مردان پستنهاد بوده‌اند که به این بدآموزیها زبان گشاده‌اند ، چرا که بکسانی گران می‌افتد و نمک بزخمشان پاشیده می‌شود؟!.. گویا شما می‌خواهید یک توده‌ی بیست‌ملیونی در نتیجه‌ی این بدآموزیها و مانند آنها لگدمال گردند و نابود شوند ، تنها برای آنکه یکمشت هواداران آن شاعران تاب شنیدن بدگویی از آنها را ندارند؟!..

آیا این سخن بخردانه است؟!..

پس چرا شما دلتان بآن بچه‌های بیگناه که امروز گرسنگی می‌کشند نمی‌سوزد؟!.. پس چرا بآن زنان ناآگاه که با دلهای پردرد زندگی بسر می‌برند رحم نمی‌آورید؟!. پس چرا بآن روستاییان که دسته‌ی رنجبر و کوشنده‌ی این کشورند و همیشه با بدبختی و تیره‌روزی روبرو می‌باشند دریغ نمی‌گویید؟!..

می‌دانم خواهید گفت : آنها چه ربطی باین موضوع دارد؟!.. می‌گویم : بسیار ربط دارد!!. اگر می‌خواهید ربطش را بدانید یک شب و دو شب چند ساعتی با خود نشسته بیندیشید که مایه‌ی بدبختی این توده چیست؟!. آیا خدا این مردم را برای بدبختی آفریده؟!.. آیا ساختمان تنی یا مغزی ایرانیان با اروپاییان و دیگران تفاوت دارد؟!.. آیا زمینهای ایران بارده نیست؟!.. آیا در ایران باران و آب باندازه‌ی کفایت نیست؟!.. بالاخره چه علتی درمیان است که ایرانیان با داشتن یک سرزمینی باین باردهی (که حساب کرده‌ایم باید دست‌کم بدوازده برابر مردم کنونی ایران نان بدهد) گرسنه و بی‌نان می‌باشند؟!..

چه علتی درمیانست که ایرانیان از هر حادثه‌ شکست‌خورده و سرافکنده بیرون می‌آیند؟!.. یک شب و دو شبی اینها را بیندیشید که اگر علتش را پیدا کردید و جز از آنست که ما می‌گوییم بما نیز آگاهی دهید.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

شگفت‌آورتر ، چیزهاییست که از نزول آیه‌ی : «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ ... تا پایان» [5] در این زمینه یاد کرده‌اند. آن آیه کامل نیست ، بلکه بخشی از آیه‌ای طولانی است و من تمام آن را می‌آورم :

«حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَالدَّمُ وَلَحْمُ الْخِنزِيرِ وَمَا أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَالْمُنْخَنِقَةُ وَالْمَوْقُوذَةُ وَالْمُتَرَدِّيَةُ وَالنَّطِيحَةُ وَمَا أَكَلَ السَّبُعُ إِلَّا مَا ذَكَّيْتُمْ وَمَا ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ وَأَن تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلَامِ ذَلِكُمْ فِسْقٌ الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن دِينِكُمْ فَلَا تَخْشَوْهُمْ وَاخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَكُمُ الْإِسْلَامَ دِينًا فَمَنِ اضْطُرَّ فِي مَخْمَصَةٍ غَيْرَ مُتَجَانِفٍ لِّإِثْمٍ فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِيمٌ». [6]

می‌بینید که آیه درباره‌ی محرمات از گوشت‌ها و غیره است و احتمال ندارد که درباره‌ی آنچه گفته‌اند باشد. آری ، چه‌بسا آیه‌ای در قرآن باشد که اولش درباره‌ی امری و آخرش درباره‌ی امری دیگر باشد. اما این آیه اول و آخرش جز امری واحد نیست.


🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : ولىّ شما تنها خدا و پيامبر اوست و كسانى كه ايمان آورده‌اند ؛ همان كسانى كه نماز برپا مى‌دارند و در حال ركوع زكات می‌دهند.

2ـ واو عطف برای اتصال دو جمله یا عبارت به یکدیگر استفاده می‌شود.

3ـ معنی : هر کس من مولای اویم ، پس این علی مولای اوست.

4ـ معنی : سپاس خدا را که ما را از پایبندان به ولایت علی‌بن‌ابیطالب قرار داد.

5ـ معنی : امروز [دینتان] را برایتان کامل کردم ...

6ـ معنی : حرام شد بشما مردار (میته) و خون و گوشت خوک و هرچه بی‌نام خدا سر بریده شود و آنچه خفه شده یا با زدن و افتادن و شاخ زدن مرده و آنچه درندگان پاره کرده‌اند. مگر آنهایی که پاک گردانید (نمرده باشد و سرش ببرید) و آنچه برای بتها سر بریده شده. همچنان استخاره با اَزلام (تکه‌چوبها). امروز کافران درباره‌ی شما نومید شدند. دیگر از آنان نترسید و از من ترسید. امروز دین شما را درست گردانیدم و نیکیهای خود درباره‌ی شما بپایان رسانیدم و اسلام را برای شما دین برگزیدم مگر کسی که بگرسنگی افتد و ناچار باشد و قصد گناه نکند (که می‌تواند از آن گوشتها بخورد). خدا مهربان و آمرزنده است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا ـ حقایق زندگی)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

مهاتما گاندی و جواهر لعل نهرو (از پیشوایان بنام هند)

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 خرده‌گیری [درباره‌ی اتحاد] و پاسخ آن (چهار از هفت)


آیا شما می‌پندارید اگر ما یا دیگری آواز بلند کنیم : «ای ایرانیان متحد شوید ، دست بهم دهید ..» نتیجه خواهد داد؟!... مگر ایرانیان با دلخواه و اختیار خود باین پراکندگی افتاده‌اند که با دلخواه و اختیار خود نیز از آن دست بردارند؟!. چنان کاری مانند آنست که شما یک بیماری را بینید و باو اندرز دهید که «تندرست شو! دست از بیماری بردار!» و شرحی از سودهای تندرستی برای او بسرایید ، و چنین پندارید که نتیجه بدست خواهد آمد ، و این ندانید که او با میل و دلخواه خود بیمار نگردیده که با میل و دلخواه از آن بازگردد. اگر اینگونه آوازها سودی داشت پس چه شده که آنهمه گفتارها و داد و فریادها که از آغاز مشروطه در روزنامه‌ها در همان زمینه‌ی یگانگی نوشته شده کمترین سودی ندارد؟!.

آقای ارجمند در این توده (اگر آزادگان را بکنار گزارید) ده تن که دارای یک اندیشه باشند پیدا نمی‌شوند ، با اینحال «دعوت باتحاد» چه نتیجه تواند داد؟!. اگر ما راستی [را] در آرزوی یگانگی هستیم باید بکوشیم و اندیشه‌ها را یکی گردانیم. یگانگی جز در نتیجه‌ی یکی بودن اندیشه‌ها نتواند بود. در اینجاست که می‌گوییم : شما نام یگانگی را شنیده‌اید و ما معنی آن را می‌دانیم و راهش را می‌شناسیم و بهترین دلیل آن یگانگی‌ایست که امروز درمیان آزادگان پدیدار است. اینها کسانیند که هر چند تنی در جای دیگری می‌باشند و بیشترشان همدیگر را نمی‌شناسند ولی همگی یک راه را دنبال می‌کنند چرا که ‌اندیشه‌هاشان یکی می‌باشد.

شما اگر تاریخ خوانده‌اید ، چه برانگیختگان خدا و چه دیگر پیشوایان ، هیچ کدام این نکرده که چون برخاست به آواز بلند بگوید : «مردم یگانگی نمایید» یا ستایش از یگانگی سراید ، یا از ایستادگی برخی از نادانان ترسیده از سخن خود بازایستد ، بلکه هر یکی راهشان این بوده که با گمراهیها و نادانیها که مایه‌ی پراکندگی و بی‌پروایی مردم بوده به نبرد پرداخته آنها را برانداخته و راستیها را در دلها جا داده و در نتیجه‌ی همین کار یک دسته بگفته‌های او گردن گزارده و خواه و ناخواه همدست و یگانه گردیده‌اند و آن برانگیخته با دست همین دسته کار خود را پیش برده.[1] پیغمبر اسلام چه کرد؟!. آیا آواز بلند کرد «اتحدوا ایها العرب»؟! آیا بستایشهای خشکی از «اتحاد» پرداخت؟!.. آیا نه آنست که با بت‌پرستی و دیگر گمراهیها نبرد آغازید و از دشمنیهای بوجهل و بوسفیان و بولهب نترسید؟!. [2]

آقای ارجمند شما بسیار دورید و بمن نیز اندرز می‌نویسید. در ایران تا کیشهای شیعی و سنی و شیخی و متشرع و کریمخانی و بهائی و مسیحی و زردشتی و صوفیگری و فلسفه و خراباتیگری و مادّیگری [3] و مانند اینهاست یگانگی نشدنیست. تا بهائی بهائیست و شیعی شیعی یگانگی درمیان نخواهد بود. بهائی خواهد گفت : امام زمان آمده ، شیعی خواهد گفت نیامده. بهائی باین ریشخند نموده و شیعی بآن دشنام خواهد داد. بهائی نابودی این را خواهد خواست و شیعی بآزار او خواهد کوشید. [4] تنها این دو تا نیست دیگران نیز چنینند.

اینست باید باین پراکندگیها چاره کرده شود و ما نیز بآن می‌کوشیم. شما از اندک‌کشاکشی که درباره‌ی شاعران رخ داده و در یک نشستی دیده‌اید دو تن باهم بمجادله پرداختند ، بترس افتاده این نامه را می‌نویسید و نمی‌دانید که کشاکشهای بسیار بزرگتر دیگری درپی خواهد بود و ما تا همه را به یک راه نیاوریم از پا نخواهیم نشست. میدان کوششهای ما تنها ایران نیست. ولی این ناگزیریست که نخست از ایران آغاز کنیم.


👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بی‌پایی شیعیگری ، (8 تکه)

🔸1ـ امامت و حقیقت آن


دیدیم که شیعیگری یا رافضیگری بر سه پایه بنا شده است : امامت ، خلافت و مهدیگری. باید گفت هر سه‌ی این‌ها باطل است و خدا هیچ حجتی بر [حقانیت] آن‌ها نازل نکرده است. اینک من درباره‌ی یکایک آن‌ها سخن می‌رانم :

۱) امامت : امامت به معنایی که آنان ادعا کردند ، ادعایی بدون دلیل بود. زیرا کسی می‌تواند بپرسد : چرا امری به این بزرگی در قرآن که کتاب اسلام است ذکر نشده است؟! سپس امام شما جعفر (یا پدرش پیش از او) چه کار ارزشمندی انجام داد تا مردی الهی شمرده شود؟!..

از رسوایی‌هاست که جعفر خود را در منزلتی پس از منزلت پیامبر قرار دهد. زیرا پیامبر از میان عرب‌ها برخاست در حالی که آنان جاهل و پراکنده بودند و بت‌ها را می‌پرستیدند. آنان را از جهالت و کفر نجات داد و از آنان امتی واحد پدید آورد و برایشان دینی استوار بنیاد نهاد ، [اما] جعفر و پدرش و جانشینانشان تا زمانی که زنده بودند ، بیکار زیستند و اموال مردم را می‌گرفتند و کاری جز ادعا برای خودشان و ایجاد اختلاف میان مسلمانان انجام ندادند. پس اینان کجا و پیامبر کجا ، کارهای اینان کجا و کارهای او کجا؟!..

برای نمونه این سخنشان : «زمین از زمان خلقت آدم ، هیچگاه از حجت [1] خدا خالی نبوده است ، خواه آن حجت آشکار و مشهور باشد یا غایب و پنهان ، و تا قیامت نیز خالی نخواهد ماند». دروغش آشکار است. آری ، او کلمه‌ی «یا غایب و پنهان» را افزود تا کسی نپرسد و بگوید : «حجت در فلان زمان که بود؟..». اما شکاف وسیع‌تر از آن است که گزافه‌گویان گمان کرده‌اند. آیا همه‌ی حجت‌ها هزاران سال پنهان بودند تا اسلام ظهور کرد و با ظهورش حجت‌ها ظاهر شدند؟!.. از آنسو ، وجود حجت‌هایی که هیچ‌یک از آنان ظاهر نمی‌شد چه سودی داشت و خدا چگونه با [چنان حجتهایی] برای مردم دلیل می‌آورد؟!..

و این سخنش : «مردم از [امام] غایب و پنهان بهره می‌برند همان‌گونه که از خورشید هنگامی که ابر آن را می‌پوشاند ، بهره می‌برند» ، مغالطه‌ای آشکار است. زیرا خورشید جهان را روشن می‌کند و گرما ایجاد می‌کند ، حتی اگر پشت ابر باشد. آن کجا و حجت غایب و پنهانی که مردم او را نمی‌شناسند و دستشان به او نمی‌رسد ، کجا؟! آیا اگر مردی نان را از فرزندان یا مهمانانش پنهان کند و چنین دلیلی بیاورد [2] ، کارش درست است؟! [3] ‏

‏اما این استدلالشان که اگر زمین از امام خالی بماند ، حجت خدا بر مردم کامل نمی‌بود ، از القائات هوس‌هاشان است. دروغ بودن این استدلال با مرگ حسن عسکری بدون فرزند و قطع شدن رشته‌ی امامت از آنان آشکار شد. پنداشتن امام غایب (که وجودش ادعا می‌شود) به عنوان حجت ، چیزی جز لجاجت و انکار حقیقت نیست.

آنگاه این استدلال ، جسارتی از آنان بر خداست. زیرا بر مردم نیست که سنتی بر خدا وضع کنند و او را بدان مکلف سازند. بلکه بر آنان است که سنت خدا را در آفرینش بشناسند و از آن پیروی کنند. از سنت خدا نیست که در همه‌ی زمان‌ها حجت‌هایی بر مردم برانگیزد و این از امور مشهود است که هیچ‌کس را یارای انکارش نیست. برای خدا همین حجت بر مردم کافی است که به آنان عقل‌هایی بخشیده که با آن حق را از باطل تمیز می‌دهند و هر چندگاه مبعوثی از میانشان برمی‌انگیزد که عقل‌ها را بیدار کند و بینش‌ها را تیز نماید و دینی برایشان بنیاد گذارد ، و این سنت خدا در آفرینش اوست و هرگز برای سنت خدا تبدیلی نخواهی یافت.

نیز از شگفتی‌هاست آنچه به پیامبر از «تصریح بر امامان دوازده‌گانه» یکایک نسبت داده‌اند. زیرا پیامبر آشکاره از علم غیب دوری می‌جست و شما در قرآن می‌خوانید :

«قُل لَّا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ» [4] ، «لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ» [5] . این کجا و آن نسبت [تصریح به نام ۱۲ امام آینده] کجا؟!.. [6]


👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

سید علی‌محمد باب شیرازی

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم ، (8 تکه)

🔸8ـ سید علی‌محمد


سید علی‌محمد شیرازی جوانی از شاگردان سید رشتی بود. هنگامی که سید بدون وصیت به کسی درگذشت و شاگردانش در کار [یافتن جانشینی] بودند ، سید علی‌محمد قیام کرد و ادعایی عجیب آورد ، ادعایی دوگانه : او بابیت (یا نیابت خاصه از امام) را اظهار کرد و با این حال قصد خروج با شمشیر را داشت ـ چیزی که از خود امام انتظار می‌رفت. اینبود او به مکه رفت تا ظهورش را در آنجا آشکار کند ، به علت آنچه در حدیثها آمده که مهدی در مکه ظهور می‌کند ، و ملا حسین بشرویه‌ای (که اولین ایمان‌آورنده به او بود) به خراسان رفت تا دسته‌هایی را گرد آورد و از آنجا با پرچم‌های سیاه بیاید ـ بدانسان که در حدیثها آمده که یاران مهدی با پرچم‌های سیاه از جانب خراسان به سوی او می‌آیند.


راستی آن است که آن مرد در کار خود سرگردان بود. هوا و هوس در او جایگیر شده بود و می‌خواست ادعای امامت کند (شیخ احمد درِ آن ادعا را بر او گشوده و سید کاظم راه را برایش هموار کرده بود) ، اما جرأت به زبان آوردن کلمه‌ی امام را نداشت ، از اینرو خود را باب نامید. ظاهراً او امامت را برای کسی که او را مطیع و تسلیم می‌دید ، اظهار می‌کرد و بابیگری را برای کسی که او را اهل چون و چرا می‌پنداشت ، اظهار می‌نمود.

به هر حال ، ادعایش مردم را برانگیخت. زیرا آنان هزار سال بود که منتظر ظهور امام بودند و هر صبح و شام چشم براه او بودند و از پسِ [ظهور] او هر خیری را برای خود امید داشتند. اینبود همینکه خبری از او شنیدند ، برخاستند و شوریدند و چشمانشان به سوی شیراز دوخته شد. پرتحرک‌ترین مردم ، شیخیان بودند. اینْ هم به سبب وعده‌ی نزدیک بودن ظهور امام بود که سید رشتی داده بود و هم به سبب نبود راهنمایان و سرگردانی در کار «دین» که دچارش بودند. از اینرو کسان بسیاری از علماشان از شهرها قصد او کردند و از او پیروی نمودند و یاری‌اش کردند.

اما غیر شیخیان ، به عقب بازگشتند و شورششان فروکش کرد و جز اندکی از آنان از باب پیروی نکردند. این به دو سبب بود : اول اعتقادشان به اینکه مهدی جز محمدبن‌الحسن عسکری نیست و غیر او نخواهد بود. پس ایمان آوردن به مهدیگریِ سید علی‌محمد شیرازی بر آنان دشوار بود. دوم اینکه سید علی‌محمد چیزی نیاورد که به مردم نفع رساند و آنان را راضی کند و از او جز ادعا سر نزد. برای خود یک رشته سخنان ساختگی عربی‌ را حجت قرار داد که معنایی از آن برنمی‌آمد ، گذشته از غلطهای نحوی رسوایی که در آنها بود. هنگامی که بر این اغلاطش اعتراض کردند ، با جوابی رسواکننده‌تر پاسخ داد. او گفت : «زبان عربی گناه کرده بود ، پس خدا آن را با قیدهای نحو به بند کشید. [چون] من از خدا خواستم ، آن را آمرزید و از قیدها رهایش کرد». برای آنکه از سخنانش آگاه شوید ، قطعه‌ای از آنچه در تفسیر سوره‌ی کوثر نوشته و آن را از معجزات خود شمرده است ، برایتان می‌آورم :

«فانظر لطرف البدء الی ما اردت ان ارشحناک من آیات الختم ان کنت سکنت فی ارض اللاهوت وقرأت تلک السورة المبارکة فی البحر الاحدیة وراء قلزم الجبروت فایقن کل حروفها حرف واحدة [و کل یغایر الفاظها و معانیها ترجع الی نقطة واحدة] [1] لان هنالک المقام الفؤاد و رتبة مشعر التوحید ... و ان ذلک هو الاکسیر الأحمر الذی من ملکه یملک ملک الاخرة والاولی فورب السموات والارض لم یعدل کلها کتب کاظم علیه السلام و قبل احمد [2] صلوات الله علیه فی معارف الالهیة و الشئونات القدوسیة والمکفهرات الافریدوسیه بحرف و انا اذ القیت الیک باذن الله فاعرف قدرها واکتمها بمثل عینیک الاعن اهلها و انا لله و انا الی ربنا لمنقلبون». [3]


سپس هنگامی که حکومت به [مقابله با] او پرداخت و او را از بوشهر پس از بازگشت ناکامانه‌اش از مکه گرفت و به شیراز آورد و برای بازرسی بکارش مجلسی تشکیل داد ، از او جز ادعاهای پوچ سر نزد و جز جهل و عجز آشکار نشد .. اینبود حاکم دستور به کتک زدن او داد. چون زدندش ، اظهار پشیمانی و طلب عفو کرد. سپس حاکم او را مجبور کرد که در مسجد پر از جمعیت بر منبر رود ، پس بالا رفت و اظهار توبه کرد و از سخنانش بیزاری جست. بدین ترتیب از چشم مردم افتاد.

سید علی‌محمد در سال ۱۲۶۶ هجری [ق =1229 خ] در تبریز به دستور ناصرالدین‌شاه کشته شد. اما بابیان در تلاش‌های خود پافشاری کردند و از آنان کارهایی سر زد که مجالی برای ذکرش در اینجا نیست.

سپس از بابیان ، میرزا حسینعلی بهاء برخاست و بهائیگری را تأسیس کرد. اما او ادعای نبوت و خدایی کرد. بهائیگری اگرچه از شیعیگری نشأت گرفته ، مذهبی جداگانه است و من قصد سخن گفتن درباره‌ی آن را در اینجا ندارم. [4]

در اینجا آنچه از تاریخ شیعیگری قصد داشتم بگویم ، به پایان رسید.


👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 خرده‌گیری [درباره‌ی اتحاد] و پاسخ آن (دو از هفت)


پرچم : بنویسنده‌ی خرده‌گیر سپاس می‌گزاریم. ولی بهتر است ایشان بدانند که این گرسنگی و بدبختی امروزی ایران نتیجه‌ی همان شعرها و مانندهای آنهاست. وگرنه ایرانیان چه چیزشان از دیگران کمتر است؟!. چرا بیست‌ملیون مردم خوار و پستند که خواربارشان را دیگران می‌خورند و خودشان گرسنه می‌مانند؟!.. آیا آقای حقیقی انگیزه‌ی این را می‌دانند؟!. آیا تاکنون در این اندیشه بوده است که انگیزه‌ی بدبختی و درماندگی ایرانیان را بداند؟!.. ما بوده‌ایم و می‌دانیم و بارها دلیل نوشته‌ایم که مایه‌ی این بدبختی آن بدآموزیهاست که از هزار سال پیش در این سرزمین پراکنده شده و ریشه دوانیده و یک رشته‌ی مهمی از آنها را شاعران نافهم برشته‌ی نظم کشیده و اثرش را بیشتر گردانیده‌اند. اینست ما باین کوشش برخاسته‌ایم که به هر بهایی بسر آید آن بدآموزیها را براندازیم. اینکه ایرانیان از گرسنگی می‌میرند دلیل این خواهد بود که ما از کوششهای خود دست برداریم؟!. مگر ما اینها را ننویسیم آنها از گرسنگی نخواهند مرد؟! مگر امروز باید از هر کوششی دست برداشت؟! مثلاً باید امروز پزشکها دست از کار خود بردارند؟! مثلاً باید هیچ کس خانه نسازد؟! هیچ کس رختی ندوزد؟! هیچ کس بگرمابه نرود و چرک از تن خود دور نگرداند؟!. شهرداریها تعطیل کنند و درپی پاکیزگی شهرها نباشند؟!.. شهربانیها دست از کار کشیده بدزدان و قماربازان نپردازند؟!.. دیگر هیچ پدری درپی تربیت فرزندان خود نباشد؟!.. شگفت بهانه‌ای در برابر ما پیدا شده. چون نمی‌خواهند حقایق را بپذیرند این بهانه را پیش می‌کشند.

اینکه می‌نویسید : «این قسمت از روزنامه‌ی شما چه عداوت و نفاقی بمیان انداخته» پاسخش آنست مردمی که بر سر شاعران یاوه‌گو عداوت و نفاق می‌کنند چه بهتر که بمیرند و نابود شوند. شگفت داستانیست در روزگار مغول که زمان پستی اندیشه و زبونی خویها بوده یک دسته یاوه‌گویانی برخاسته و تنها بهوس قافیه‌پردازی هرچه بدآموزی پیدا کرده‌اند ، برشته‌ی شعر کشیده‌اند و سپس شرقشناسان که در واقع افزارهای سیاستند این شعرها را بهترین وسیله برای جلوگیری از تکان و جنبش شرقیان دانسته با هیاهوی ادبیات رواج آنها را چند برابر گردانیده‌اند و ما که از این حقایق آگاهیم هیچی نگوییم و زبان‌‌بسته خاموش بنشینیم چرا که مایه‌ی عداوت و نفاق خواهد بود.

خوب آقای حقیقی ، ما درباره‌ی شاعران چه گفته‌ایم که مایه‌ی عداوت باشد؟!.. ما شعرهای آنها را که درباره‌ی جبریگری ، باده‌خواری و مستی ، و ناپاکی و ساده‌بازی و مانند اینها سروده‌اند نقل کرده گفته‌ایم اینها بدآموزیست. آیا چنین سخنی مایه‌ی عداوت و نفاق می‌باشد؟!.. مگر می‌خواستند اینها را هم نگوییم؟!.

آن کسانی که در برابر سخنان ما عداوت می‌کنند مقصود خود را آشکار گردانند بگویند : آیا جبریگری (اعتقاد اینکه ما اختیاری نداریم و نباید بکوشیم) راستست؟!.. آیا باده‌خواری و مستی شبانه‌روزی خوبست؟! آیا ساده‌بازی بد نیست؟! سخن خود را آشکار بگویند. دیگر چرا عداوت می‌کنند؟!. دیگر چرا بهایهوی می‌پردازند؟!.. خود شما هم در جایی که می‌گویید گفته‌های ما راست است باید با ما همدست گردید و بآنها پاسخ دهید ، نه اینکه بخواهید ما دست برداریم. این سخن که ما میان ایرانیان عداوت و نفاق می‌اندازیم بسیار شبیه بآنست که کسی در یک لجنزار ناپاکی فرورفته و از سر تا پا با ناپاکیها خیس و آلوده شده ، و چون می‌گویند : بیا با این آب خود را بشوی و پاک گردان می‌گوید : می‌ترسم تر شوم. ایرانیان که در توی پراکندگیهای ناپاک و غیرتکش دست و پا می‌زنند می‌ترسند که ما بمیانشان نفاق بیندازیم. در اینجاست که باید گفت : ای بیچارگان! ای بیچارگان!


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

حاجی محمد كریمخان بنیادگزار كریمخانیگری

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم ، (8 تکه)

🔸7ـ حاج کریم‌خان


هنگامی که شیخ احمد در سال ۱۲۴۲ هجری درگذشت ، شاگردش سید کاظم رشتی جانشین او شد و او غلوّش شدیدتر و در بافندگی ماهرتر بود. اینبود شروع به تأکید آراء استادش کرد و راه او را در ادعای نیابت خاصه بدون تصریح به آن پیمود. به نزدیکی ظهور امام وعده می‌داد و آن را تأکید می‌کرد و بدین وسیله آتش گمراهی را در دل‌های پیروانش شعله‌ورتر می‌ساخت.

از کارهای او این بود که قصیده‌ای از شاعر عراقی عبدالباقی را شرح کرد ، و چون برخی ابیات قصیده در مدح علی بود ، در شرح آن [در کتاب شرح القصیده] سخنان زشتی همچون هذیان آورد. اینک من قطعه‌ای را از آنچه گفته است می‌آورم :

شاموا السنا من قبتک وعنده وجدوا منار الهدی یشب ویشعل [1]

وکان موسی رسول و موسی بن جعفر روحه من الاولیة الالهیة الربوبیة. الذی لیس بشرقیة ولا غربیة وتلک شجرة من شجرة النبوة الطاهرة فی الولایة وهی حققیة المحمدیة ... فکان حضرة الاولی هی الشجرة البسیطة الوحدانیة الاجمالیة وقال النبی انا الشجرة المقصود فنادی من شجرة مبارکة انی انا الله رب العالمین قال النبی انا المنادی انی انا الله ... کذا کانت البسملة اقرب الی الاسم الاعظم من سواد العین الی بیاضها و هی الجامعة لجمیع ما فی فاتحة الکتاب الجامعة لجمیع ما فی القرآن الجامعة لجمیع ما فی الاناسی الثلاثة الانسان الصغیر والانسان الوسیط والانسان الکبیر و هی المطابقة لاسم الاعظم هو زبره و بیناته وذلک الاسم الاعظم اذا نزل فی العالم التفصیل یکون علیا وهو قوله تعالی وهو العلی الکبیر وهو العلی العظیم وحیث ان الهدایة انما تتم بالولایة ... الاسم الاعظم الاسم العلی وهو قوله تعالی و انه فی ام الکتاب لدینا لعلی حکیم فاسم العلی ومعناه الا لله. [2] و [3]


هنگامی که مرگ سید رشتی فرارسید ، به کسی وصیت نکرد و گفته شده که به نزدیکی ظهور خودِ امام عذر آورد. بدینسان برای شیخیان پس از او همان چیزی رخ داد که برای رافضیان پس از مرگ حسن عسکری رخ داده بود. یعنی بدون رئیس شدند و در کار خود سرگردان گشتند. از اینرو مجبور بودند که به ندای هر کس که قیام می‌کرد لبیک گویند. اینبود افراد متعددی از میانشان قیام کردند.

در کرمان حاج‌محمد کریم‌خان قاجاری قیام کرد و برای خود آنچه را شیخ و سید از نیابت خاصه از امام ادعا کرده بودند ، ادعا نمود. در تبریز حاج‌میرزا شفیع با او مخالفت کرد و او را در ادعاهایش تکذیب نمود. پس میانشان مناقشات و لعن‌کردن‌هایی درگرفت. در حالی که آنان در این [وضع] بودند ، سید علی‌محمد شیرازی در شیراز با ادعایی آشکارتر و پرآوازه‌تر قیام کرد. او خودِ امامت را ادعا نمود. ادعاهایش مردم را برانگیخت و در ایران حرکتی پدید آورد که مانندی برایش یافت نشده بود.

بدین ترتیب شیخیان به سه فرقه تقسیم شد : فرقه‌ای که از حاج کریم‌خان پیروی کردند (و به کریم‌خانیان مشهور شدند) ، و فرقه‌ای که از حاج‌میرزا شفیع طرفداری کردند (و نام شیخی را حفظ نمودند) ، و فرقه‌ای که به ندای سید علی‌محمد لبیک گفتند (و بابیان نامیده شدند).

ما درباره‌ی سید علی‌محمد جداگانه بحث خواهیم کرد. اما حاج‌کریم‌خان و حاج‌میرزا شفیع ، اختلافشان ادامه یافت. این دومی [میرزا شفیع] بر آنچه شیخ احمد و سید کاظم بر آن بودند ، ثابت ماند و چیزی از نزد خود نیاورد. اما کریم‌خان کتاب‌هایی تألیف کرد و آراء جدیدی آورد. از جمله‌ به نیابت خاصه از امام تصریح کرد و آن را منصبی الهی و همتای نبوت و امامت قرار داد و با آیه‌ی : «وَجَعَلْنَا بَيْنَهُمْ وَبَيْنَ الْقُرَى الَّتِي بَارَكْنَا فِيهَا قُرًى ظَاهِرَةً» [4] بر آن دلیل آورد. بدینسان که قریه‌ی مبارکه ، امام است و قریه‌ی ظاهره ، نایب اوست.

نیز این از سخنانش بود : دین مانند خانه است و جز بر چهار رکن برپا نمی‌شود و آن‌ها خدا و نبی و امام و نایب او یا رکن رابع هستند. بدین ترتیب خود را رکن رابع نامید.

کریم‌خان بافندگیهای بی‌پایی درباره‌ی امامان دارد [مبنی بر اینکه] آنان آفریننده ، روزی‌دِه ، میراننده و زنده‌کننده‌اند که مجالی برای ذکرش در اینجا نیست. هنگامی که درگذشت ، پسرش بجای او نشست و خانه‌اش امروز در کرمان پابرجا است. چنانکه خانه‌ی حاج‌میرزا شفیع در تبریز پابرجا است.


👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم ، (8 تکه)

🔸6ـ شیخ احمد احسائی


سپس در اوایل قرن سیزدهم [هجری] مردی از فقها در کربلا قیام کرد و در رافضیگری آراء جدیدی آورد. گمان غالب آن است که او کتاب سید محمد را مطالعه کرده و از آراء او اقتباس نموده بوده ، و این مرد شیخ احمد احسائی ، مؤسس شیخیگری و گشاینده‌ی در بروی بابیگری و بهائیگری است.

شیخ احمد شیعه‌ای غالی بود و هر آنچه را امامان دوازده‌گانه گفته بودند یا درباره‌شان گفته شده بود حجتی می‌دید که جز پذیرش آن جایز نیست ، و با این حال فیلسوفی تمام‌عیار بود و آراء افلاطون و ارسطو را حقایقی مسلم می‌پنداشت که هیچ‌کس نمی‌تواند آن‌ها را رد کند.

دوری بلکه تضاد میان سخنان امامان و آراء افلاطون و ارسطو آشکار است. اما شیخ احمد این دو را با هم درآمیخت و آراء تازه و شگفتی آورد و بر گره کور رافضیگری گرهی دیگر زد. اینک من برایتان نمونه‌ای از آراء عجیبش می‌آورم :

فلاسفه گفته‌اند : «هیچ چیزی جز با چهار علت به وجود نمی‌آید : دو علت از آن‌ها داخلی هستند و آن‌ها ماده‌ی شیء و صورت آنند. دو علت [دیگر] خارجی هستند و آن‌ها علت فاعلی شیء یعنی فاعل آن و علت غایی آن یعنی فایده‌ی آنند. با فقدان یکی از این‌ها ، وجود شیء ممکن نیست. مثالِ آن تخت است. زیرا ماده‌ای دارد و آن چوب است و صورتی دارد و آن ریخت تخت است و فاعلی دارد و آن نجار است و غایتی دارد که نشستن بر آن است».

شیخ احمد این سخن را از آنان گرفت و آن را با برخی اخبار شیعه درآمیخت و گفت : «پیامبر و فاطمه و امامان دوازده‌گانه ، چهار علتِ آفرینش جهان هستند». یعنی جهان به وسیله‌ی آنان و برای آنان و از آنان و بر صورت آنان آفریده شده است. بدینسان امامان را خالق جهان گردانید. در این باره او و شاگردانش سخنان زشت بسیاری گفته‌اند.

شیخ احمد طول عمر امام غایب را (که در زمان او بیش از نهصد سال بود) موافق فلسفه نمی‌دید. اینبود مشکل را با آنچه از آراء سید محمد اقتباس کرده بود ، برطرف کرد. او این پندار را بمیان آورد که محمدبن‌الحسن عسکری درگذشته است اما حقیقتِ نهفته در او باقی است و هنگامی که خدا بخواهد ظاهر خواهد شد. این چیزی است که از سخنان او و سخنان جانشینش سید [کاظم] رشتی و از کارهاشان فهمیده می‌شود.

این نیز از سخنان شیخ احمد است : «مولای من ، صاحب الزمان ، هنگامی که از دشمنانش ترسید ، گریخت و وارد عالَم هورقلیایی شد». «هورقلیا» از اصطلاحات شیخ احمد است و خواستش از عالم هورقلیایی ، عالم مردگان است. خواستش این است که صاحب الزمان یا محمدبن‌الحسن درگذشته است. در حالی که او را موجود می‌پنداشت و به ظهورش وعده می‌داد ، پس این کجا و آن کجا؟.. پاسخ همان است که گفتیم.

هنگامی که شیخ احمد این آراء خود را آورد ، فقهای هم‌ردیفش او را تکفیر کردند. اما شیخ ، شاگردان و پیروان بسیاری داشت. اینبود میان دو گروه جدال شدیدی درگرفت که در میان عوام به زد و خورد انجامید و در تبریز خون‌هایی ریخته شد. از اینجا رافضیان به دو فرقه تقسیم شدند : پیروان شیخ احمد «شیخیان» نامیده شدند و باقی‌ماندگان که اکثریت بودند «متشرعان». شیخ احمد بر تارهای بابیت (یا نیابت خاصه‌ی [امام] غایب) می‌نواخت و خود را در منزلت عثمان‌بن‌سعید و دیگر ابواب اربعه قرار می‌داد (اگرچه این را بی‌پرده نمی‌گفت) و ادعای دیدار حضوری با امام غایب و دیگر امامان را داشت. [1]


🔹 پانوشت :

1ـ در کتاب بهائیگری آگاهیهای اندک بیشتری از سخنان شیخ احمد و سید کاظم رشتی هست.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 پولداران و آزمندان ـ2ـ (چهار از چهار)


سوم : این مردم از بس گیج و درمانده‌اند شما هرچه دردها را بشمارید و راه چاره را نشان دهید بی‌پروایی می‌نمایند ، بلکه ریشخند و آزار بشما دریغ نمی‌گویند ، ولی چون هنگامی می‌رسد که میوه‌ی تلخ آن دردها و گرفتاریها را می‌چشند ، در آن زمان است که به تکان می‌آیند ، و این هنگام نیز یگانه چاره‌ای که می‌شناسند گله و ناله و فریاد است و می‌خواهند از این راه بلای رسیده را بازگردانند.

یک دسته‌ی انبوهی از این توده چندان گیج و درمانده‌اند که رابطه‌ی میان پیشامدها را در نمی‌یابند و همچون کودک تنها رُویه‌ی [=صورت ، ظاهر] بیرون کارها را می‌بینند. این گرفتاری که امروز برای ایران پیش آمده و گرانی و گرسنگی سختی رخ داده ، گروه انبوهی انگیزه‌ی آن را نمی‌دانند و هر کس از پیش خود علت دیگری می‌اندیشد. فلان ملای نافهم می‌گوید : زنها چون رو باز کردند خدا این بلا را فرستاد ، فلان حاجی کهنه‌پرست می‌گوید : از روزی که مشروطه باین کشور آمد بلا از ما کم نیست. فلان جوان بی‌دانش می‌گوید : همه‌ی اینها تقصیر وزراء و نمایندگانست که بکار نمی‌پردازند. هر یکی یک سخن بیپای دیگری می‌گوید.

یک گروه انبوه دیگری این گرفتاری ایرانیان را یک چیز ساده و سرسری پنداشته چنین می‌دانند که تنها با گفتن و نوشتن چاره تواند بود. مثلاً در همان زمینه‌ی پولداران و آزمندان که پیاپی نرخها را بالا می‌برند و خاندانهای بینوا را از پا می‌اندازند کسانی چنین می‌پندارند که اگر در روزنامه‌ها نکوهش کنند و یا پند و اندرز دهند چاره خواهد بود. و اینست برخی روزنامه‌ها گفتارها می‌نویسند. پاره‌ای نیز به نزد من آمده می‌گویند : شما نیز چیزهایی بنویسید.

برخی نیز چاره‌ی کار را قانون گزاردن می‌دانند و چنین می‌گویند : «باید یک قانون سختی برای اینها گذرانید و اجرا کرد» در اینهمه سالها این را درنیافته‌اند که از قانونهایی که می‌گذرد نتیجه‌ای بدست نمی‌آید.

اینان آن نمی‌دانند که یک مردمی که در یکجا می‌زیند نخست برای آنها یک راهی لازم است که همگی با آن راه زندگی کنند و همگی نیک و بد را از روی یک قاعده بشناسند و دیگر این نباشد که هر کسی به نیک و بد معنای دیگری دهد. دوم باید آیین یا قانون خردمندانه‌ای درمیان باشد که جلو بیدادگری آزمندان و بیدادگران را بگیرد. [1] سوم باید همگی آن مردم بکشور و توده علاقه‌مند باشند و فیروزی کشور و آسایش توده را بخواهند. با اینهاست که یک توده باهم توانند زیست ، وگرنه زندگانی آنان دچار سختیها خواهد گردید.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی دوم ـ نیمه‌ی دوم فروردین ماه 1322)


🔹 پانوشت :

1ـ تأثیر این هم بآن شرط نخست ـ روشن بودن راه زندگانی ، فهمیدن مردم حقایق را و بودن قاعده‌ای برای نیک و بد ـ بستگی دارد.



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

حسن اسفندیاری (محتشم‌السلطنه)

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بی‌پایی شیعیگری ، (8 تکه)

🔸2ـ خلافت و حقیقت آن


۲) خلافت : گفتیم که آنان بر خلافت با دلایلی استدلال کردند. اما آنها دلایل سست و بی‌اساس‌اند.

از جمله‌ی آن‌ها آیه‌ی : «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنكُمْ» (خدا را اطاعت کنید و رسول را اطاعت کنید و اولی الامر [فرمانداران] از خودتان را). این آیه دلیلی علیه آنان است نه به نفعشان. زیرا از آن آشکار است که اسلام به مردم اجازه داده بود که مردانی «از خودشان» را ، مردانی که از میان خود انتخاب می‌کنند ، بر امورشان بگمارند. این کجا و آنچه آنان بدان استدلال کرده‌اند کجا؟!..

گفته‌اند : این آیه درباره‌ی علی و فرزندانش پس از او نازل شده است. می‌گویم : دلیل راستی [سخن] شما چیست؟! اگر کسی بگوید این آیه درباره‌ی ابوبکر و عمر و عثمان نازل شده ، یا درباره‌ی عباس و فرزندانش پس از او نازل شده ، چه پاسخی می‌دهید؟! آنگاه چرا خدا نام علی را نبرده تا آیه صریح باشد و احتمال خلاف ندهد؟! آیا خدا قصد گمراه کردن مسلمانان و ایجاد اختلاف میانشان را داشت؟! خدا بسی برتر از آنست که می‌گویید.

گفته‌اند : پیامبر آیه را با این گفته‌ی خود تفسیر کرده است : «شما را به کتاب خدا و اهل بیتم سفارش می‌کنم ، زیرا از خدای عزوجل خواستم که میان آن دو جدایی نیندازد تا هر دو بسوی حوض [کوثر] بیایند ، و او خواسته‌ام را به من عطا کرد» و با مانندهای این سخن. می‌گویم : در اخبار حرف و حدیث بسیار است. وآنگاه چرا پیامبر خواستِ خود را آشکاره نگفت تا روشن‌تر باشد و مایه‌ی اختلاف نشود؟!.. آیا این استدلال شما سست‌تر از لانه‌ی عنکبوت نیست؟!.

دیگری آیه‌ی : «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ». [1]

در حالی که در این آیه چیزی نیست که بر خواست آنان دلالت کند.

گفته‌اند : درباره‌ی علی نازل شد ، زیرا او در نماز در حال رکوع ، رخت نوی را که هزار دینار ارزش داشت ، به گدایی صدقه داد ، اینبود خدا آیه را نازل کرد.

می‌گوییم : نخست ، دلیل راستگویی شما چیست؟!.. دوم ، آیه به صیغه‌ی جمع است. آشکار است که درباره‌ی یک مرد نازل نشده است. سوم ، صدقه دادن رختی به گدایی ، پرداخت زکات شمرده نمی‌شد. زیرا زکات از اموال خاصی داده می‌شد و عاملانی داشت که آن را برای بیت‌المال جمع‌آوری می‌کردند. چهارم ، چرا خدا خواستش را آشکار نگفت تا روشن‌تر باشد؟!..

همچنین باید توجه کرد که آنان «واو» در «وَهُمْ رَاكِعُونَ» را برای حالت [فاعلی] گرفته‌اند. حال آنکه این دلیلی ندارد و ظاهرش آن است که برای عطف [2] است ، چنانکه در مانندهای این آیه آمده است.
مشهور نزد ایرانیان این است که علی همانا انگشتری را به گدا بخشید و آنان روز واقعه را عید خود قرار داده‌اند و آن را «خاتم‌بخشی» می‌نامند. و معتقدند که گدا جز جبرئیل نبود که خدا او را فرستاده بود تا علی را بیازماید. از جمله چیزهایی که درباره‌ی آن می‌پرسند این است : «آیا امام جبرئیل را شناخت یا نشناخت؟! اگر گفته شود : "شناخت" ، می‌گویند پس چگونه امتحان تمام شد [موفق بود]؟! اگر گفته شود : "نشناخت" ، می‌گویند : "چگونه می‌شود ، در حالی که او امام است؟!"».

همچنانست جمله‌ی : «من کنت مولاه فهذا علی مولاه». [3] آن را امری بسیار بزرگ شمرده‌اند و در ایران روز غدیر را که هجدهم ذی‌الحجه است ، عید خود قرار داده‌اند ، به دیدار هم می‌روند و به هم دست می‌دهند در حالی که زمزمه می‌کنند : «الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة علی بن ابیطالب». [4]

براستی این از شگفتی‌های مغالطه‌هایشان است. زیرا «ولاء» امری شناخته شده میان عرب بود و بابی در فقه اسلامی دارد. مردی اگر برده‌اش را آزاد می‌کرد ، هر یک مولای دیگری می‌شد و همچنین اگر دو مرد با هم پیمان می‌بستند. پس این جمله اگر درست باشد که از پیامبر است ، بی‌شک مقصودش توصیه به ولاء (دوستی و هم‌پیمانی) بوده است و این چیزی است که از عبارت پیداست.

آری ، کلمه‌ی «مولا» در معانی مختلفی به کار می‌رفت. اما آنچه در اینجا فهمیده می‌شود ، جز آنچه گفتیم نیست. اما آنچه شیعه ادعا کرده که این به معنای «صاحب امر» است و پیامبر با آن قصد سخن آشکار (نص) بر ولایت (حکومت) علی را داشته ، چیزی است که احتمال نمی‌رود. زیرا اگر خواست این بود ، بر پیامبر بود که نخست ضرورت اینکه صاحب امر باید منتخب خدا باشد را بیان کند و جز پس از آماده کردن این زمینه علی را نام نمی‌برد. سرانجام ، بر او بود که خواست خود را با عبارتی آشکار بیان کند که معنای دیگری را احتمال ندهد.

👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با این نوشتار)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

🔹 پانوشت :

1ـ یکی از این پیشوایانِ بزرگ مهاتما گاندی است. او چه در «مزرعه‌ی تولستوی» و «فونیکس» در آفریقای جنوبی ، چه در «اشرامِ ساتیاگراها» در هند ، چه بدستیاری روزنامه‌ها‌ی «باور هندی» ، «هند جوان» ، «هاریجان» و دیگر روزنامه‌ها رفتار و اخلاقی بنام «ساتیاگراها» (پایبندی به حقیقت) را پیش کشید و با نکوهش نادانیها و بازنمودن حقایقی از تاریخ هند و بازنمودن بدبختیها و ریشه‌ی گرفتاریهایی که از پراکندگی (تفرقه) هندیان برمی‌خاست ، ایشان را بر سر باورهای ساتیاگراها گرد آورد و یگانه (متحد) گردانید و سپس با همدستی حزب کنگره‌ی هند و راه انداختن «جنبش ناخونریزانه» توانست استقلال را به آن کشور بازگرداند.

2ـ در سالهای اخیر نیز گواهی برای این هست : سالها شعار «وحدت کلمه را حفظ کنید» بگوش دسته‌های مسلمان که در دولت جا گرفته بودند خوانده شد ولی آیا تنها با یک همچون شعاری وحدت بدست آمد؟! همه از دودستگی بلکه چنددستگیهاشان آگاهیم.

3ـ یک مردمی ‌باید بکوشند تا می‌توان از پراکندگیها رها گردند. زیر بیرق هر یک از این مسلکها ، تیره‌ها و زبانها یک آرمان جدا خوابیده. توده‌ای با دهها آرمان ، راه بکجا تواند برد؟!

اینکه کسانی زبانهای گوناگون و تیره‌ها و مسلک‌های رنگارنگ در ایران را از برتریهای این مردم می‌دانند نشان پرت بودن ایشان از حقایق است. اینکه شنیده‌اید : «فلانی یک چیزی هم بستانکار شده» داستان ایشان است. از بس این نادانیها را برخشان نکشیده‌اند نشسته برای آن فلسفه هم تراشیده‌اند. تو گویی این چنددستگیها هیچ زیانی ندارد و تاکنون از رهگذر آن ، مردم هرگز نامهربانی بهم نکرده و رشته‌ی برادری نگسسته‌اند و خونی بزمین نریخته و بیگناهانی بخاک نغلتیده‌اند و کشور در سایه‌ی این «تکثرگرایی» پله‌های پیشرفت را یکایک پیموده و خواهد پیمود.

4ـ از همان برخاستن سیدعلی‌محمد باب در زمان محمدشاه ، این دودستگی به پیشامدهای خونریزانه‌ای راه گشاده. در آغاز جنبش مشروطه نیز این خونریزیها همچنان بوده. با گوشه‌نشینی ملایان در حکومت رضاشاه ما گزارشی از بهائی‌کشی در آن دوره نمی‌بینیم. لیکن ملایان که پس از شهریور20 میدان یافته به جست و خیزهایی آغاز کردند در 1323 ، دو سال پس از این گفتار ، پیشامد ننگین شاهرود را که در آن بهائیانی کشته شدند پیش آوردند. بهائی‌کشی و بآتش کشیدن خانه‌ی بهائی‌ها سپس در تهران ، یزد ، اراک ، کاشان و دیگر شهرها همچنان ادامه داشته که شناخته شده‌ترین آنها در سالهای 1334 ، 1343 و نیز در آستانه‌ی شورش مردم در سال 57 بوده.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

🔹 پانوشتها :

1ـ در فارسی در برابر حجت کلمه‌ای نیست. می‌توان آن را برحسب جای سخن : بهانه‌بُر ، دلیل آشکار ، گواه ، نشانه ، نماینده(ی خدا) ، راهنما ، پیشوای دینی ، برگزیده‌ی خدایی و همچنین کسی که باید سخنش را بپذیرند ترجمه کرد.

2ـ همان استدلال خورشید پشت ابر.

3ـ نویسنده در کتاب داوری به امام غایب یا امامی که همه‌ی عمر با تقیه بسر بَرَد چنین ایراد می‌گیرد : «امام اگر پیشواست باید درمیان مردم باشد و آنان را راه بَرد. امام ناپیدا چه معنی تواند داشت؟!.». شیعیان واجب است به این پرسش پاسخ گویند که اگر امام را سودی هست ، خدا چرا او را پنهان گرداند؟!.

4ـ معنی : بگو من به شما نمی‌گویم که خزاین خدا نزد من است و غیب نمی‌دانم.

5ـ معنی : اگر غیب می‌دانستم ، قطعاً خیر بیشتری [برای خود] فراهم می‌کردم و هیچ بدی به من نمی‌رسید.

6ـ در سالهای آخر گروهی از آخوندها و پیروانشان کتابی بنام «خواندیم و داوری کردیم» در رد کتاب «بخوانند و داوری کنند» نوشته‌اند. در آنجا در همین زمینه چنین می‌نویسند :

«اما اینکه چرا نام امامان در قرآن نیامده ، این سؤال را شخصی از امام صادق (علیه السلام) پرسید ایشان فرمودند : برای پیامبر (صلی‌الله علیه و آله) آیه‌ی نماز نازل شد ولی خداوند چگونگی و تعداد رکعات و جزئیات آن را نگفته تا خود رسول‌الله برای مردم تفسیر کند ، آیه‌ی زکات نازل شد ولی از چگونگی و جزئیات آن خداوند خبر نداده تا خود رسول‌الله برای مردم بگوید ، آیه‌ی حج نازل شد ولی جزئیات و تعداد طواف آن را به عهده‌ی خود رسول‌الله گذاشته است».


آیا این یک بام و دو هوا نیست؟ بالاخره باید پرسید : آیا محمد نام یکایک امامان دوازده‌گانه را گفته یا نگفته؟. اگر نگفته پس تصریح بر امامان دوازده‌گانه چه بوده؟

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 خرده‌گیری [درباره‌ی اتحاد] و پاسخ آن (سه از هفت)


اینکه می‌گویید مردم را به اتحاد و یگانگی دعوت کنیم درست مانند آنست که یک بیماری داروهایی را که پزشک می‌دهد نخورد و چنین بگوید : «شما کاری کنید که من تندرست شوم این داروهای تلخ چیست که می‌دهید؟!» شما نیز دلتان یگانگی می‌خواهد ولی می‌گویید بهیچ چیز ما دست نزنید ، یک سخنی که بدلخواه ما نباشد نگویید.

یگانگی چیست آقای حقیقی؟!.. اگر دیگران تنها نام آن را یاد گرفته‌اند ما معنایش را هم می‌دانیم ، و راهش را نیز پیدا کرده‌ایم ، بکوشش نیز پرداخته‌ایم. یگانگی یکی از بزرگترین آرزوهای ماست و این کوششها نیز در آن راهست. در این کشور شما شمرده‌ایم چهارده کیش هست ، چند مسلک هست ، چند نژاد و زبان هست ، که تا باینها چاره نشود یگانگی بدست نخواهد آمد.

یگانگی یک توده آنست که همگیشان دارای یک راه و یک آرمان باشند. [1] و این یگانگی باید بروی حقایق باشد. ما نیز به همان می‌کوشیم. ما می‌خواهیم ایرانیان حقایق زندگی را دریافته در پیرامون آن یگانگی نمایند و در راه نشر آن حقایقست که بشاعران برخورده بدآموزیهای آنان را سنگ راه خود یافته خُرد می‌کنیم. ما می‌گوییم : «هر مردمی ‌باید بآبادی کشور خود و نگهداری آن بکوشند». این یکی از حقایقست که می‌خواهیم در دلها جا دهیم ولی شاعران همگی ضد این را گفته‌اند. همگی آنها مردم را بجبریگری و بی‌پروایی و مستی شبانه‌روزی خوانده‌اند. اینست ما ناگزیر می‌شویم آنها را براندازیم. همچنین به یکایک کیشها از بهائیگری و باطنیگری و صوفیگری و آن دیگرها که مایه‌ی پراکندگی و گمراهی است پرداخته ایرادهای خود را می‌نویسیم. راه یگانگی اینست. زیرا آنچه مردمی را به یک راه تواند آورد حقایقست.

آری امروز در برابر این کوششهای ما یک هیاهوهایی پیدا می‌شود. ولی این چندگاهه[=موقتی] است. نتیجه‌ی این کوششهای ما آنست که همه‌ی کسانی که فهم و خرد درست دارند و اغراض چشم آنها را نپوشانیده از هر دسته‌ای که باشند بسوی ما گرایند و در پیرامون این حقایق یگانگی نمایند و از آنسوی کسانی که فهم و خردشان از کار افتاده که بدلیل گردن نمی‌توانند گزاشت یا اغراض و سودجویی جلوگیرشان می‌باشد در برابر ما دسته‌ای پدید آورند و همچنان هیاهوی و ایستادگی نمایند. آری یک چنین دوتیرگی پدید آمده و روز بروز بزرگتر خواهد بود. ولی خدا میانه‌ی ما و آنان داوری خواهد کرد و آن کسان سزای گردنکشی خود را از دلیل و منطق خواهند یافت و جز این چاره نیست.


🔹 پانوشت :

1ـ پس از رویداد سال 57 و پیدایش حکومت ملایان ، هر دسته‌ای که بر سر کار می‌آمد دسته‌ی همچشم را از اداره‌های دولتی می‌راند. در آخرهای دهه‌ی هفتاد برجستگان توده در یک کشاکش سیاسی با دسته‌ی همچشم که جایگاههای دولتی را از ایشان دریغ کرده بودند هیاهویی براه ‌انداخته و سخن از سودهای «چند صدایی» و «تکثّر گرایی» در کشور بمیان آوردند. خواست ایشان از بکار بردن این اصطلاحات ، مخالفت با خودکامگی دسته‌ی همچشم بود و می‌خواستند بفهمانند که در اداره‌های دولتی نباید تنها یک دسته همه‌کاره گردد («تک‌صدایی» باشد) بلکه باید به دسته‌های دیگر نیز فرصت و میدان داد. گفته می‌شد آن دسته‌ی خودکامه هر که را جز ایشان می‌اندیشد کنار می‌گزارد. از اینجا اصطلاح «دگر اندیش» نیز ساخته شد و بزبانها افتاد.

چون درباره‌ی این اصطلاحات گفتگوی دامنه‌داری درنگرفت و آنها بروشنی نیامد ، این یک بدفهمی بلکه گمراهی درمیان پیش‌افتادگان توده پدید آورد. زیرا دیده شد کسانی چند صدایی را نه تنها در دولت بلکه درمیان مردم نیز سودمند می‌پندارند و گمان دارند آنچه یک توده را از بدبختیها نجات می‌دهد گوناگونی اندیشه‌ها و آرمانهاست و باید به آن کوشید که یک اندیشه و یک آرمان در توده چیرگی نیابد. در جایی که این یک گمراهی بیمناکی برای کشور می‌باشد.

بدینسان هواداران این باور از بیمِ افتادن به دامن خودکامگی (به گفته‌ی خود «تک‌صدایی») از اینسوی بام ، هیاهوی بزرگی برپا کرده چندان عقب رفتند که از آنسو افتادند.

خوب بود هواداران آن باور پاسخ می‌دادند براستی اگر «چند صدایی» چاره‌ی دردهاست ، با این پراکندگی که در توده هست و از هر زبانی صدایی جدا شنیده می‌شود آیا ما به آن دچاریم یا از آن محروم؟!

این نتیجه‌ی همه‌ی واژه‌هایی است که معنی آنها روشن نیست و هر کسی از خود برداشتی می‌کند و بدینسان به گمراهی دچار می‌گردند.

در کتاب «دور از آزادگی» به این جستار پرداخته و آن را روشن ساخته‌ایم. آنچه اینجا می‌توان گفت آنکه شما می‌بینید ما نه تنها دچار «تک‌صدایی» نیستیم بلکه از «تکثر» باور و کیش و مسلک و تیره‌ی بسیاری نیز برخورداریم و اگر تکثرگرایی چاره‌ی دردها بوده می‌بایست ما اکنون در شاهراه پیشرفت می‌بودیم زیرا کمتر توده‌ای می‌توان یافت که این اندازه دچار پراکندگی و چند صدایی باشد.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

🔹 پانوشتها :

1ـ بر پایه‌ی سنجش با کتاب بهائیگری ، این تکه در چاپ افتادگی داشته است.

2ـ خواستش شیخ احمد [احسائی] و سید کاظم [رشتی] است.

3ـ معنی : «پس به آغاز کار بنگر ، به آنچه می‌خواهم از آیات پایانی به تو الهام کنم ، اگر در سرزمین لاهوت ساکن شدی و آن سوره‌ی مبارکه را در دریای احدیت ، پشت دریای جبروت خواندی ، پس یقین کن که تمام حروف آن یک حرف است ، زیرا آنجا مقام فؤاد (قلب) و مرتبه‌ی مشعر توحید (جایگاه ادراک یگانگی) است. و همانا آن کیمیای سرخ است که هر کس آن را مالک شود ، دنیا و آخرت را مالک می‌شود. پس به پروردگار آسمان‌ها و زمین سوگند ، تمام کتاب‌های کاظم (علیه السلام) و پیش از او احمد (صلوات الله علیه) در معارف الهی ، شئون قدسی و مکفهرات افریدوسیه (؟) به اندازه‌ی یک حرف با آن برابری نمی‌کند. و من آن را به اذن خدا به سوی تو انداختم ، پس قدرش را بدان و آن را مانند چشمانت پنهان کن ، مگر از اهلش. ما از خداییم و به سوی پروردگارمان بازمی‌گردیم».

4ـ درین باره نگاه کنید به کتاب «بهائیگری» از نویسنده‌ی همین کتاب.

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

حاجی محمدخان (پسر حاجی محمد کریم‌خان) و جانشین او (رکن رابع آنزمان) با خویشان و پیروانش

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : روشنایی را از گنبد تو دیدند و نزد آن / چراغ هدایت را یافتند که می‌درخشید و شعله‌ور بود.

2ـ معنی : و موسی رسول بود و روح موسی‌بن‌جعفر از اولیت الهی ربوبی بود. آنکه نه شرقی است و نه غربی و آن درختی از درخت نبوت پاک در ولایت است و آن حقیقت محمدیه است ... پس حضرت اولی همان شجره‌ی بسیطه‌ی وحدانی اجمالی بود و پیامبر فرمود من آن درخت مقصودم ، پس از درختی مبارک ندا داده شد که همانا منم الله پروردگار جهانیان ، پیامبر فرمود من آن ندادهنده هستم. همانا منم الله ... همچنین بسمله به اسم اعظم نزدیک‌تر است از سیاهی چشم به سفیدی آن ، و آن جامع همه‌ی آن چیزی است که در فاتحة الکتاب است که جامع همه‌ی آن چیزی است که در قرآن است که جامع همه‌ی آن چیزی است که در انسانهای سه‌گانه (انسان صغیر ، انسان وسیط ، انسان کبیر) است و آن مطابق با اسم اعظم است ، آن نوشته‌ها و بینات اوست و آن اسم اعظم هنگامی که در عالم تفصیل نازل شود ، علی است و آن گفته‌ی خدای تعالی است که : و اوست علی کبیر ، و اوست علی عظیم. و از آنجا که هدایت تنها با ولایت تمام می‌شود ... اسم اعظم ، اسم علی است و آن گفته‌ی خدای متعال است : او در ام‌الکتاب نزد ما بلندمرتبه و حکیم است. پس اسم علی و معنایش جز برای خدا نیست.

3ـ کتاب شرح‌القصیده چاپ شده است. اما اکنون نسخه‌ای از آن نزد من حاضر نیست و آنچه را آوردم از کتابی از میرزا حسینقلی «جدید الاسلام» آورده‌ام. (کسروی)

4ـ معنی : میان آنان و میان آبادیهایی (قریه) که در آن‌ها برکت نهاده بودیم ، آبادیهای بهم پیوسته (ظاهره) قرار دادیم.

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 خرده‌گیری [درباره‌ی اتحاد] و پاسخ آن (یک از هفت)


آقای کسروی هرچند که نوشته‌های شما عین صدق و صواب و اشعار بعضی از شعرا پوچ و بی‌معنی است ولی متأسفیم از آنکه در این روزگار که مردم ایران از گرسنگی می‌میرند مقاله زیر عنوان داوری توده [1] منتشر نموده‌اید و جمعیت ایران را بدین وسیله بجان همدیگر انداخته تا خود را با قلم خوار و بی‌مقدار جلوه دهند و بواسطه‌ی همین مقاله نفاق بین مردم ایران ایجاد کرده‌اند در صورتی که در چنین موقع باریک و تاریک بر شما و امثال شما است که مردم را باتحاد و یگانگی دعوت نمایید ولی افسوس نتیجه‌ی معکوس بخشیده. وجداناً خودتان انصاف دهید که این قسمت روزنامه‌ی شما میان مردم ایران چه عداوت و نفاقی افکنده است.

چون گروهی هوادار شعراء و طایفه‌ی مخالف همدیگر را نکوهش و بدنام می‌نمایند همه‌ی ایرانیان چشم امید بسوی شما دارند. حال استدعای عاجزانه می‌نمایم که این قسمت از روزنامه‌ی مبارکتان را صرف اتحاد و یگانگی مردم ایران نموده تا از این راه دل هم‌وطنان خود را که جریحه‌دار و طاقت نمک پاشیدن بعوض مرهم را ندارد شاد و خرم فرمایید. در خاتمه امید می‌رود که از این نامه کدورتی فی‌مابین تولید نشود. دوستدار شما و نامه‌های شما.

خرمشهر ـ کاظم حقیقی

[پاسخ از فردا می‌آید.]

🔹 پانوشت :

1ـ داوری توده نام یکی از ستونهای روزنامه‌ی پرچم است که برای گفتارهای مردم در زمینه‌ی «ادبیات» آزاد گزارده شد. چگونگی آنکه به ادعای روزنامه‌ای کسروی به سعدی و حافظ توهین کرده و اینست خواستار «محاکمه‌ی ملی» او شده بود. کسروی آن «محاکمه» را با خشنودی پذیرفته خود پیش افتاد و آن ستون را بروی خوانندگان باز گزارد که درباره‌ی شعر و شاعری و «ادبیات» گفتار بنویسند. بیشتر خوانندگان بهواداری از گفتارهای پرچم نوشتار نوشته فرستادند که در آن ستون چاپ می‌شد.



———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(همبسته با نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم ، (8 تکه)

🔸5ـ سید محمد مشعشع


اما آنچه از تحولِ شیعیگری در ایران پیش آمد ، داستانی طولانی دارد و من در اینجا مجال بسیار ندارم. [1] بی‌شک شیعیگری آراء بسیاری از زرتشتیان و باطنیان و از فلسفه‌ی یونان گرفته است. من در اینجا بکوتاهی آنچه را از سید محمد مشعشع و شیخ احمد احسائی بوده است ، می‌آورم :

سید محمد در دوران پریشانی پس از مغولان در خوزستان ظهور کرد و بر آن و نواحی اطرافش چیره شد. پیش از این به نام او اشاره کردیم. او از فقهای شیعه و از غالی‌ترین آنان بود و برای علی ادعای خدایی می‌کرد و با دلیلی که از باطنیان اقتباس کرده بود ، استدلال می‌نمود. کوتاهِ سخنانش این است که هر چیزی "حقیقتی" و "پرده‌ای" دارد و اصل همان حقیقت است و آن ثابت است و تغییر نمی‌کند و اما پرده تغییر و تبدل می‌یابد. هم نتیجه می‌گرفت که حقیقت الهی در بدن علی حلول کرده بود تا [مردم] امتحان شوند که آیا او را می‌شناسند یا نه. اینک برخی جملات او در این باره :

«همانا علی‌ای که در کنار پیامبر بود ، همان سرِّ گردنده در آسمان و زمین است» ، «پس هنگامی که سرّ در بدن پنهان شد ، آن بدنِ همان امام بود ، پس او زبان و دست و چشم و چهره و پهلو بود و خدای سبحان طاعتش را مانند طاعت حقیقتِ پوشیده همراه او قرار داد ، زیرا او همان است ، و در میان مردم مانند ضعیفان رفتار کرد تا خدا مردم را بیازماید ، نتیجه آنکه جز کسان اندکی رستگار نشدند».


آنچه مایه‌ی تعجب است این است که سید محمد ادعای مهدیگری کرد ، در حالی که رافضیان چنانکه دانستیم جز به مهدیگریِ امام دوازدهمشان محمدبن‌الحسن عسکری اعتقاد ندارند. پس این تناقض است که مردی رافضی باشد و ادعای مهدیگری کند. راز این ، همان گفته‌هایی است که از او درباره‌ی حقیقت و پرده یاد کردیم. ادعایش این بود که حقیقت امام در او حلول کرده است.

آری ، او برای خود دلایلی می‌بافت که برخی با برخی دیگر در تناقض بود. گاهی ظهور محمدبن‌الحسن را محال می‌شمرد و استدلال می‌کرد و می‌گفت : امامان یازده‌گانه نمرده‌اند. به دلیل حدیث وارد شده که : مؤمنان نمی‌میرند بلکه از خانه‌ای به خانه‌ای دیگر منتقل می‌شوند. پس اگر امر چنین باشد ، همه‌ی امامان زنده‌اند. پس آخرینشان برای ظهور ترجیحی نخواهد داشت. زیرا این "ترجیح بلا مُرَجّح" است و آن محال است. پس اگر ظهورش محال باشد ، بر خدا واجب است که مقامی برای او ظاهر کند و این سید به نیابت از او ظاهر شده است.

گاهی به ظهور امام پس از غلبه‌اش وعده می‌داد و می‌گفت : بر خدا واجب بود که امام را پنهان کند و این سید را به نیابت از او ظاهر نماید تا امتحان واقع شود. زیرا اگر محمدبن‌الحسن عسکری ظهور می‌کرد ، شیعه و غیر شیعه به او گردن می‌نهادند ، به‌ویژه اگر عیسی از آسمان فرود می‌آمد و پشت سرش نماز می‌خواند. اما هنگامی که دعوت [این سید] به سایر اهل زمین از مسلمانان برسد و گوش‌هایشان آن را بشنود ، بر امام واجب می‌شود که ظهور کند و خدا خلف وعده نمی‌کند.

گاهی خود را در منزلت امام ، بلکه در منزلت پیامبر قرار می‌داد و استدلال می‌کرد و می‌گفت : این سیدی که ظاهر شده ، به منزله‌ی محمدی است که با نوعی رسالت آمد و به منزله‌ی علی‌ای است که ابن‌ملجم او را کشت و به منزله‌ی هر نبی و هر ولی‌ای است.

این مرد را سخنان بیپای بسیاری هست که آن‌ها را در دو جلد گرد آورده و «کلام المهدی» نامیده‌اند (و نزد من نسخه‌ی ناکاملی از آن هست).

سید محمد بر خوزستان و برخی نواحی اطرافش چیره شد و حکومتی در آنجا تأسیس کرد. هنگامی که درگذشت ، پسران و نوادگانش جانشین او شدند. آنان حکومت می‌کردند تا آنکه شاه اسماعیل قیام کرد و کارش بالا گرفت. اینبود در سال ۹۱۴ [ق] به سوی آنان حرکت کرد و میانشان جنگ شدیدی درگرفت که به غلبه‌ی شاه انجامید. نوادگان سید محمد مجبور شدند به او گردن نهند و به نیابت از او حکومت کنند. اما مذهبشان سال‌های طولانی میانشان ادامه یافت تا آنکه از میان رفت و فراموش شد. درباره‌ی سید محمد و پسرش معروف به مولا علی ، اخبار بسیاری هست که مجالی برای ذکرش در اینجا نیست. [2]


🔹 پانوشتها :

1ـ در این باره کتاب «مشعشعیان» یا «تاریخ پانصدساله‌ی خوزستان» از همین نویسنده دیده شود.

2ـ برای آگاهی از حال و چگونگی حکومت آنان به همان دو مرجع یادشده («مشعشعیان» و «تاریخ پانصدساله‌ی خوزستان» مراجعه شود.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 پولداران و آزمندان ـ2ـ (سه از چهار)


دوم : آن حسی که نیکی را دوست ، و بدی را دشمن دارد در ایرانیان از کار افتاده. این درد دیگری در این توده‌ی بدبخت است. خدا بآدمیان حس داده که چون از کسی یک کار نیکی سر زد او را دوست دارند و ارجش گزارند ، و اگر کسی بدکاره بود او را دشمن دارند و پستش شمارند. این حس خدادادی نیز درمیان این توده بیکاره گردیده. اینان نه تنها برای شناختن نیک از بد یک قاعده‌ای ندارند آن چیزهایی را که بد می‌شمارند اگر از کسی سر زد دشمن نمی‌دارند و از ارج آن کس نمی‌کاهند.

برای این صد گواه توان آورد. در زمان کشاکش مشروطه و استبداد یک دسته‌ی بزرگی از درباریان رفتارشان این بود که هر زمان که استبداد چیرگی می‌نمود به آنسو می‌گراییدند ، و هر زمان که مشروطه فیروز درمی‌آمد رو به اینسو می‌آوردند. کار بجایی رسید که چون در سال 1288 (1327[ق]) محمدعلی‌میرزا بیکبار درمانده شده از تاج و تخت دست برداشت ، چند تن از آنان که در باغشاه [1] وزیر بودند بی‌هیچ پروایی رو به آزادیخواهان آوردند ، و در اینجا نیز وزیر شدند ، رئیس مجلس شدند ، و کسی بآنها ایراد نگرفت که شما سیزده ماه بود که در باغشاه بودید و با توده جنگ می‌کردید. بلکه همان کسان سپس از «وجهای ملت» گردیدند و هنوز یکی از آنها زنده است و با صد بی‌پروایی روز می‌گزارد و کسی هم او را بدکاره نمی‌شناسد. [2]

آن روزها کسانی در باغشاه در دادگاهی که محمدعلی‌میرزا برای محاکمه‌ی آزادیخواهان برپا گردانیده بود عضو بوده‌اند ، و سپس همان کسان بمیان توده آمده‌اند و یکی از آنان اکنون نماینده‌ی مجلس است و سالانه پول گزافی به جیب می‌ریزد و کسی هم او را بدکاره نمی‌شناسد. [3]

چرا دور می‌رویم ، یک دسته‌ی بزرگی در همین تهران و در جاهای دیگری در زمان رضاشاه گِرد او را گرفتند و چاپلوسی و پستی با زبان و خامه ، دریغ نگفتند ، و چون آن شاه برافتاد بیکبار بازگشتند و بدگویی آغاز کردند ، و این رفتار بسیار زشتی که از آنان سر زد مردم نیز چندانکه می‌بایست پروایی ننمودند و بآن کسان ایراد نگرفتند و از آن بیزاری نجستند. [4]

این خود بیماری بزرگ دیگری در این توده است. بیماری بزرگی که به تنهایی مایه‌ی نابودی یک توده تواند بود. یک مردمی که بدان را خوار نداشته بآنان با دیده‌ی توهین ننگرند ، و نیکان را بزرگ نداشته بآنان ارج نگزارند در جهان روی رستگاری نخواهند دید.


🔹 پانوشتها :

1ـ پایگاه فرماندهی محمدعلی‌میرزا.

2ـ از جمله حسن محتشم‌السلطنه (اسفندیاری) رئیس چندین دوره‌ی مجلس که تا نزدیک به دو سال پس از این نوشتار زنده بود. این همانست که برای بازداشت روزنامه‌ی پرچم به نخست‌وزیر سهیلی نامه نوشت (1322). از اینرو او را می‌توان‌ پایه‌گزار انکیزیسیون و پرونده‌ی شکایت از کسروی که سرانجام به کشتن او انجامید دانست.

3ـ یکی از آنان محسن صدر (صدر الاشراف) است که در دستگاه محمدعلی‌میرزا در باغشاه برای آزادیخواهان حکم‌ها می‌داد و بهمین علت سپس آزادیخواهان باو «قصاب باغشاه» لقب دادند ولی سپس در حکومت مشروطه برای خود جا باز کرد و در دستگاه عدلیه (!) به مقامهای بالا رسید و وزیر گردید و سه دوره نماینده‌ی مجلس(!) بود و سپس وزیر دادگستری (!) گردیده دو سال و اندی پس از این نوشته نخست‌وزیر هم شد! این هم در زمانی که وزیر دادگستری بود (1322) شکایت از کتاب شیعیگری را به جریان انداخت و پروانه‌ی وکالت کسروی را معلق گردانید. دیگری را هم گفتیم که حاج محتشم‌السلطنه‌ی اسفندیاری است. اینها تنها دو تنی‌اند نمونه‌ی ده‌ها تن دیگر.

4ـ ماننده‌ی این در پیشامدهای پس از سال 57 تکرار شد. یکمشت بدنهادان در پستی و تیره‌دلی تا آنجا پیش رفتند که دستشان بخون بیگناهان آلوده گردید لیکن از مردم چندان خواری و بی‌ارجی ندیدند. کسانی از برجستگان و بزرگان کشور به دست‌بوسی سیاهکاران رفتند و هنر و قلم و سخن خود را به پایشان ریختند ولی از گرامی‌داشتگی در نزد مردم نیفتادند. وارونه‌ی آن نیز بدینسان رخ داد : کسانی که هرگز دست یاری و همراهی به سیاهکاران ندادند ارجمندی چندانی نیز از مردم ندیدند.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot


🌸

Читать полностью…
Subscribe to a channel