pakdini | Unsorted

Telegram-канал pakdini - پاکدینی ـ احمد کسروی

7048

kasravi-ahmad.blogspot.com کتابخانه پاکدینی @Kasravi_Ahmad تاریخ مشروطه ایران @Tarikhe_Mashruteye_Iran اینستاگرام instagram.com/pakdini.info کتاب سودمند @KetabSudmand یوتیوب youtube.com/@pakdini پیام بما @PakdiniHambastegibot farhixt@gmail.com

Subscribe to a channel

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 چگونه «حزب» می‌سازند (سه از سه)


از این هم بگذریم : «شما می‌گویید یک کاری باید کرد و مردم را بسر خود گرد آورد» و هیچ نمی‌اندیشید که همان مردم امروز در ایران گرد همند و در زیر نام ایرانیگری باهم بستگی می‌دارند ، و با اینحال شما می‌بینید که کمترین کاری از آنان ساخته نیست. پس چه نتیجه خواهد داشت که ما هزار تن یا ده‌هزار تن از همان مردم را زیر یک نامی مثلاً «دلخستگان» بسر خود گرد آوریم؟! آن بیست‌میلیون چه کاری می‌توانند که این ده‌هزار تن بتواند؟! توده‌ایست بیمار و آلوده ، و اینست نیروی خود را از دست داده. اکنون ما اگر بخواهیم کاری بانجام رسانیم باید پیش از همه به بیماریها و آلودگیهای ایشان چاره کنیم و تا بآنها چاره نکرده‌ایم از گرد آمدنشان بسر ما سودی نخواهد بود. این بدان می‌ماند که یک حوضی آبش بدبو گردیده شما یک شیشه‌ای از آن پر کنید آیا آن شیشه جز از آن حوض خواهد بود؟! آیا آب آن خوشبو خواهد درآمد؟!..

آخر شما چرا نمی‌اندیشید که مردمی که پراکندگیها درمیانشان هست و یکی صوفیست و جهان را خوار می‌شمارد ، و آن دیگری جبری است و برای آدمی اختیاری در زندگی باور نمی‌کند ، و سومی خراباتیست که می‌خواهد جز درپی خوشیهای خود نباشد ، آن یکی مادّیست و چنین می‌داند که هر کسی باید جز درپی سود خود نگردد ، از چنین مردمی همدستی و یگانگی چشم نتوان داشت؟!

چندی پیش افسری به نزد من آمده چون نشسته به گله می‌پردازد که چرا از شاعران بد نوشته‌ام. سپس می‌گوید : «مردم را نباید رنجانید. اصلِ کار قوه است باید قوه بدست آورد و آن وقت هر اصلاحی می‌شود کرد». دیدم بیچاره‌ی کورـ درون معنی نیرو (یا بگفته‌ی خودش : قوه) را نیز نمی‌داند ، گفتم : نیرو از کجا بدست آید؟!.. از پاسخ درماند ، و پس از زمانی اندیشه چنین گفت : «پس لنین از کجا بدست آورد؟!.». گفتم : شما بگویید ، از کجا بدست آورد؟.. باز درماند و خاموش ایستاد. گفتم : کاش سرگذشت لنین را خوانده بودی. همان لنین و همراهان او یک راهی را دنبال می‌کردند (راه سوسیال دمکرات ، یا کمونیزم) ، و از پنجاه و شصت سال پیش از یکسو به پراکندن اندیشه‌های خود و افزودن بشماره‌ی همراهان کوشیده ، و از یکسو با دولت خودکامه‌ای همچون امپراتوری رمانوفها نبرد می‌کردند ، و پیاپی می‌کشتند و کشته می‌شدند ، تا روزی رسید که فرصت یافتند و چون یک دسته‌ی بزرگی می‌بودند شوریدند و رشته‌ی کارها را بدست گرفتند. همانا شما اینها را هیچ نشنیده‌ای و ندانسته‌ای ، و من در شگفتم که با اینحال داستان لنین را بگواهی می‌آوری.

شما ایراد می‌گیری که ما صد یا دویست تن هواداران شاعران را از خود رنجانیده‌ایم ، و این را یک لغزش از ما می‌شماری ، در حالی که لنین و یاران او یک دولت بزرگی را با ده‌ملیونها سپاهیانش با خود دشمن گردانیده بودند.

آن نیرویی که در دست لنین می‌بود و اکنون در دست جانشین او استالینست همینست که چهار ملیون کمتر یا بیشتر ، که شماره‌ی کمونیستهای روسیه است و همگی دارای یک راه و یک اندیشه‌اند در پشت سر او می‌باشند و هر زمان بجانفشانی آماده‌اند.

آن نیرویی که در چنین زمینه‌ای به درد می‌خورد اینست. از مردم پراکنده‌اندیشه و سست‌باور نیرویی پدید نیاید ، این مردم پریشان ایران که ده تن دارای یک اندیشه نیستند نیرویی ندارند تا کسی آن را بدست آورد. اگر همگی این بیست‌ملیون مردم بسر کسی گرد آیند باز نیرویی درمیان نخواهد بود. بار دیگر می‌گویم : نیرو از یکی شدن باورها و خواستها پدید آید. این مردم با حال کنونیشان بیش از گله‌های گاوِ کوهی ارزش ندارند و از گرد آمدن آنها نتیجه نتواند بود.

بیچاره چون اینها را نمی‌دانست همچنان خاموش ایستاده چیزی نمی‌گفت. گفتم از این هم می‌گذریم. شما می‌گویید : «اگر قوه باشد هر اصلاحی می‌شود کرد». چنین انگاریم وزارت جنگ یا دولت اختیار لشکرهای تهران را بدست شما سپرده بگویید ببینیم چه «اصلاحی» توانید کرد؟!. یکی از گرفتاریهای ایران این کیشهای پراکنده است : تا بهائی بهائی و شیعی شیعیست باهم یگانه نخواهند بود. آن بد این را خواهد خواست و این بد آن را. شما بگویید ببینیم چه چاره باین خواهید کرد؟!. آیا سرباز فرستاده و از همگیشان «التزام» خواهید گرفت که دست از کیشهای خود بردارند؟!. چنین کاری تواند بود؟!. می‌دانم اکنون در دل خود اندیشیده می‌گویی بهائیها را از ایران بیرون می‌کنیم بسیار خوب ، به شیعیان چه خواهید کرد که زیانشان کمتر از بهائی نیست. زیرا آشکاره می‌گویند : «دولت جائر است ، مالیات ندهید ، به سربازی نروید ، قانون کفر است ، مشروطه کفر است ...» آیا اینها را نیز بیرون خواهید کرد؟!

چون همچنان درمانده بود ، و نادانیش جلو مرا می‌گرفت که بیشتر از این با وی سخنی گویم بگفتار بیش از این دنباله نداده بخاموشی گراییدم و او نیز برخاست و رفت.

👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸6ـ ادعاشان مبنی بر اینکه شیعیان از طینتی خاص هستند


دیگری ادعاشان است مبنی بر اینکه شیعیانشان از طینتی (سرشتی) خاصِ خودشان آفریده و از میان دیگران برگزیده شده‌اند و آنان همان نجات‌یافتگان و دیگران نابود ‌شوندگانند. حدیثها در این باره بسیار است که در اینجا نمونه‌ای از آن را ذکر می‌کنم :

از صادق : «خدا ما را از علیین آفرید و بدنهای ما را از آن آفرید و ارواح شیعیان ما را از علیین آفرید و بدنهاشان را از پایین‌تر از آن آفرید و به همین دلیل میان ما و آنان خویشاوندی هست و دل‌هایشان به سوی ما گرایش دارد». (الکافی)

از صادق : «ما از نور خدا آفریده شدیم و شیعیان ما از فزونی نور ما آفریده شدند».

از امام غایب : «همانا شیعیان ما از ما هستند ، از فزونی طینت ما آفریده شدند و با آب ولایت ما عجین گشتند».

«از صفوان جمال روایت شده که گفت : بر صادق علیه السلام وارد شدم و گفتم : فدایت شوم ، از شما شنیدم که می‌فرمودید شیعیان ما در بهشت‌اند ، در حالی که در میان شیعه اقوامی هستند که گناه می‌کنند و مرتکب فواحش می‌شوند و شراب می‌نوشند و در دنیایشان بهره می‌برند. فرمود : آری ، شیعی از جهان نرود مگر آنکه به بیماری یا بدهی یا همسایه‌ای که آزارش دهد یا همسری بد دچار ‌شود ، پس اگر از آن عافیت یابد [که چه بهتر] وگرنه خدا جان کندن را بر او سخت می‌گیرد تا بدون گناه از دنیا خارج شود. گفتم : پس بازگرداندن مظالم [حق‌الناس] لازم است [آنها چه می‌شود؟]. فرمود : همانا خدای عزوجل حساب خلقش را در روز قیامت به محمد و علی سپرده است ، پس هرچه از [حق‌ مردم بر گردن] شیعیان ما باشد ، آن را از خمس اموالشان قرار داده‌ایم [می‌پردازیم] و هرچه میان آنان و خالقشان باشد ، آن را برایشان تسویه کرده‌ایم تا هیچ‌یک از شیعیان ما وارد آتش نشود». (مجالس المؤمنین)


این سخنان دلیلی به همراه ندارد ، و آشکار است که مخالف عقل است چنانکه مخالف قرآن نیز هست. زیرا قرآن تصریح دارد که گرامی‌ترین مردم نزد خدا پرهیزگارترین آنان است و در روز قیامت هیچ فدیه و شفاعتی پذیرفته نمی‌شود ، و عقل حکم می‌کند که خدا مردم را نیافریده تا زید را دوست یا عمرو را دشمن بدارند و دشمنی و کینه‌توزی از شأن خدای حکیم بدور است.

از حدیثهای معروف نزد شیعه است : «حُبُّ عَلِیٍّ حَسَنَةٌ لَا یَضُرُّ مَعَهَا سَیِّئَةٌ» [1] و شما می‌بینید که این با قرآن آنجا که می‌گوید : «وَمَن يَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ» [2] مخالفتی صریح دارد. آنگاه آیا این نَسخ دین نیست؟! اگر با دوستاری علی هیچ گناهی زیان نمی‌رساند ، پس چه نیازی به گذاردن احکام و مجازات‌هاست؟!.

آنچه نمی‌توان از آن چشم پوشید این است که آنان حدیثها در فضیلت شیعیان از [زبان] پیامبر ساخته‌اند : «شیعه‌ی علی همان رستگاران روز قیامت‌اند» ، «شیعه‌ی علی و فرزندانش پس از او را خوار نشمارید ، زیرا مردی از آنان همچون [قبیله‌های] ربیعه و مُضَر شفاعت می‌کند». آیا بنظر شما پیامبر برای پراکنده کردن اجتماع مسلمانان تلاش می‌کرد؟ آیا می‌خواست دشمنی و اختلاف میانشان بیندازد؟! آیا این تهمت به پیامبر نیست؟!. آیا این تهمت به خدا نیست؟!. آنگاه آیا شیعیگری (به معنای مورد نظر) در زمان پیامبر وجود داشت؟!. آیا می‌توان این [ادعا] را پذیرفت؟!.

در اینجا آنچه از بیان ادعاهای باطل شیعه و سرانشان قصد داشتیم ، به پایان رسید.


🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : با دوستاری علی هیچ گناهی زیان نتواند رسانید.

2ـ معنی : و هر کس به اندازه‌ی ذره‌ای بدی انجام دهد آن را می‌بیند.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

حاجی‌شیخ ‌فضل‌الله نوری

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

شادروان سید محمد طباطبایی

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 چگونه «حزب» می‌سازند (دو از سه)


پرچم : این گفتار از آقای پیامی یک ماه پیش رسیده و چاپ آن بدیر افتاده. این یک چیز شگفتیست که کسانی نه تنها در این راهِ روشنِ کوشش با ما همراهی نمی‌نمایند ، از کنار ایستاده زباندرازی هم می‌کنند ، سرکوفت و ریشخند نیز دریغ نمی‌گویند. به گفته‌ی عوام : یک چیزی هم طلبکار می‌شوند.

این را یک ایرادی بما پیدا کرده‌اند که بکیشهای پراکنده‌ی گوناگون خرده می‌گیریم. با گمراهیها نبرد می‌کنیم. تو گویی یک گناهی کرده‌ایم ، به یک لغزشی افتاده‌ایم.

این دلیل روشنیست که این مردم بیکبار کوردلند و هیچی را نمی‌فهمند ، دلیل روشنیست که این آلودگیهای کیشی را عیب خود نمی‌شمارند ، و با این آلودگیهای ناپاک خود را پاکیزه می‌پندارند. این رفتار آنان درست ماننده‌ی اینست که گروهی از مردم دچار بیماریهای گوناگونی ، از مالاریا و رماتیسم و سفلیس و مانند اینها باشند ، و با آنحال خود را درست پندارند و اگر کسی خواست به بیماریهای آنان چاره کند باو نیز زباندرازی کنند و بریشخند پردازند و بنشینند و برتری‌فروشی کنند و چنین گویند : «ما چه کار به بیماری مردم داریم؟!.. هر کس خودش می‌داند» ، بلکه نادانی را بالاتر برده چنین خواهند که از همان کسان بیمار و ناتندرست یک دسته سپاه نیز پدید آورند ، و این ندانند که از بیماران سپاهیگری برنیاید.

شگفتتر از همه آن مثلیست که می‌زنند : «یکی قورمه‌سبزی دوست می‌دارد و یکی فلان دوست می‌دارد». اینان جدایی میانه‌ی خوراکهای بیزیان با گمراهیهای سراپا زیان نمی‌گزارند. باید گفت : در همان خوراک نیز مردم آزاد نیستند و نتوانند بود. اگر کسی خواست زهر خورد نباید آزادش گزاشت. اگر کسی به باده‌خواری و مستی پرداخت باید جلوش را گرفت. اگر کسی خوراکهای بدبو خورد باید باو نکوهش کرد. همان خوراک خوردن یک آیینی یا دستوری برای خود می‌خواهد ، و چنین نیست که هر کس به هر گونه که دلش خواست خوراک خورد.

اینان از نادانی و نافهمی این نمی‌دانند که این کیشهای گوناگون که درمیان ایرانیان می‌باشد همچون زهر است و زیان آنها کمتر از زیان زهر نیست.

کسانی از اینها گاهی به نزد من آمده گستاخانه براهنمایی می‌پردازند «عجالتاً باید مردم را بسر خود گرد آورد سپس هر کاری می‌شود کرد. مذاهب را هم آن وقت اصلاح می‌کنید ...». اینها را می‌گویند و من درمی‌مانم که چه پاسخی بآنان دهم. ناچار شده می‌گویم : نخست این مردم با این گمراهیها و نادانیها بسر کسی گرد نیایند. دوم از گرد آمدنشان سودی نتواند بود ، زیرا چون از روی باور نیست پس از زمانی از هم پراکنند.

روزی کسی آمده چنین پیشنهادی می‌کرد گفتم : شما معنی گرد آمدن را هم نمی‌دانید. گرد آمدن (یا اجتماع) چیست؟.. آیا آنست که یک دسته در یک اتاقی گرد آیند؟.. یا آنست که زیر یک نامی بهمدیگر بستگی پیدا کنند؟.. اگر گرد آمدن در یک اتاقست پیداست که هیچ سودی نتواند داشت و چون اندیشه‌ها و باورهاشان یکی نیست چه‌بسا که از میانشان غوغا برخیزد. اگر زیر یک نامی با همدیگر بستگی پیدا کردنست آن نیز هیچ سودی ندارد. زیرا در زیر همان نام با یکدیگر بکشاکش توانند برخاست و در هیچ کاری همدستی نتوانند داشت. این چیزیست که شما بارها می‌آزمایید. ده تن یا صد تن گرد می‌آیند و نام خود را مثلاً «برجستگان» می‌گزارند و چند روزی در روزنامه‌ها نام خود را بگوشها می‌رسانند. ولی دیری نمی‌گذرد که می‌بینید با یکدیگر کشاکشی پیدا کرده‌اند و بچند گروه شده‌اند و هر یکی با دیگری بدشمنی می‌کوشد.

شما تاکنون این را ندانسته‌اید که «اجتماع» یا «باهمی» یا «گرد هم آمدن» جز در سایه‌ی یکی بودن باورها و اندیشه‌ها نتواند بود. اینست نخست باید به یکی گردانیدن اندیشه‌ها کوشید و این همانست که ما می‌کوشیم و ایراد شما بیکبار بیجاست.

👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : چرا آیه‌ای بر او نازل نمی‌شود؟.

2ـ معنی : چرا آیه‌ای از پروردگارش برای ما نمی‌آورد؟.

3ـ معنی : بگو آیات فقط نزد خداست و من تنها بیم‌دهنده‌ای آشکارم.

4ـ معنی : آیا برایشان کافی نیست که ما کتاب را بر تو نازل کردیم که بر آنان تلاوت می‌شود؟

5ـ معنی : هرگز به تو ایمان نمی‌آوریم تا آنکه چشمه‌ای از زمین برای ما بجوشانی یا خانه‌ای از زر [یا : زینت] داشته باشی یا در آسمان بالا روی...

6ـ معنی : پاک است پروردگارم ، آیا من جز بشری فرستاده بوده‌ام؟.

7ـ معنی : ما را از فرستادن آیات بازنداشت جز آنکه پیشینیان آن‌ها را تکذیب کردند [...] و ما آیات را جز برای ترساندن نمی‌فرستیم.

8ـ نشانه‌ی پرسش از خود کتاب است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

گرگ ماده و شیری نر که نزد امیرالمؤمنین آمده‌اند.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

نگهبانی شیرِ خیالی از کشته‌شدگان کربلا

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸4ـ برخی داستان‌ها در کتابهاشان


دیگری از آنچه بدان اعتقاد دارند این است که طایفه‌ای از جن از شیعیان بوده‌اند و آنان نزد امامان رفت و آمد می‌کردند و احکام را از ایشان می‌گرفتند و در آنچه امر می‌کردند ، از آنان اطاعت می‌نمودند و امامان با آنان به زبان خودشان سخن می‌گفتند. در این باره داستان‌هایی دارند ، از جمله آمدن زَعفَر جنّی (پادشاه شیعیان جن) با سپاهی از پیروانش برای یاری حسین در روز عاشورا و خودداری حسین از اجازه‌ی جنگ دادن به آنان و بازگرداندنشان.

دیگر از آنچه بدان اعتقاد دارند این است که امامان با حیوانات (هر حیوانی به زبان خودش) سخن می‌گفتند و به آنان امر و نهی می‌کردند. در این باره نیز داستان‌های شگفتی دارند. از جمله ذکر کرده‌اند که هنگامی که حسین در کربلا کشته شد ، سپاه [عمر]بن‌سعد خواستند او را لگدکوب اسبان کنند ، فضه ، کنیز زینب ، به مولای خود گفت : در این بیابان شیری هست ، بگذار بروم نزد او و او را برای نگهبانی اجساد بیاورم. زینب به او اجازه داد. فضه نزد شیر رفت و چون به او نزدیک شد ، گفت : ای اباالحارث [کنیه‌ی شیر]. شیر سرش را بلند کرد. [فضه] گفت : آیا می‌دانی فردا می‌خواهند با اباعبدالله‌الحسین چه کنند؟ می‌خواهند اسبان را بر پشتش بدوانند. شیر راه افتاد تا به مقتل رسید و دستانش را بر جسد حسین نهاد. اسبان نزدیک شدند ، هنگامی که او را دیدند ، به عقب بازگشتند.

این از داستان‌های معتبر نزد آنان است که ذکرش در کافی و دیگر کتابها آمده است ، و عوام شیعه به آن توجه ویژه‌ای دارند. از اینرو می‌بینی که آنان در ایام عاشورا آن را به نمایش درمی‌آورند و جنازه و نعشی می‌سازند و مردی پوست شیر می‌پوشد و کنار آن می‌نشیند و آن دو را در کوچه‌ها و بازارها می‌گردانند و مرثیه می‌خوانند و ضجه می‌زنند ، و چه‌بسا این موضوع به مناظرات میان محله‌ها و مشاجراتی که در آن خون‌ها ریخته می‌شود ، می‌انجامد.

برخی بر این داستان افزوده‌اند و آن را غریب‌تر و سفیهانه‌تر از آنچه بوده ، کرده‌اند و برای آنکه خوانندگان در موضوع این رافضیان بصیرت بیشتری یابند ، خلاصه‌ای از آن را در اینجا می‌آورم :

امیرالمؤمنین (علی) روزی در مسجد مدینه نشسته بود و اصحابش پشت سر او و عمر در برابرش بودند ، ناگهان شیری ماده و بچه‌اش و گرگی ماده که همراهشان بود ، وارد مسجد شدند و در برابر امام ایستادند. امام با شیر ماده و گرگ ماده شروع به سخن گفتن به زبانی کرد که هیچ‌یک از حاضران نفهمیدند ، و هنگامی که سخن تمام شد ، درندگان بازگشتند و از همان راهی که آمده بودند ، رفتند.

عمر پرسید : «این درندگان برای چه آمدند و چه می‌خواستند؟» امام فرمود : «شیر ماده هیچ بچه‌ای برایش زنده نمی‌ماند ، از اینرو نزد من آمد و برای بچه‌اش که اخیراً به دنیا آورده بود ، طلب عمر کرد. من خواسته‌اش را اجابت کردم و به گرگ ماده دستور دادم بچه شیر را سرپرستی و تربیت نماید. زیرا اجل شیر ماده نزدیک شده و پس از چند روز هلاک خواهد شد».

هنگامی که عمر این را شنید ، با خود اندیشید که کسی را به محل شیر بفرستد تا ببیند آیا شیر می‌میرد یا نه. امام از اینجا کینه و حسادت در نیت او را دریافت و برای آنکه او را در نیتش پایدار کند ، فرمود : «باید مردی را بفرستیم تا شیر را دفن کند». عمر اعتراض کرد و گفت : «آیا درنده دفن می‌شود؟!». امام فرمود : «آری ، زیرا او از شیعیان ما بود».

سال‌ها بر این گذشت تا آنکه امام خلیفه شد و به کوفه رفت. روزی در حالی که در مسجد نشسته بود ، ناگهان گرگی ماده و شیری نر وارد شدند و در برابر امام ایستادند. گرگِ ماده گفت : «یا امیرالمؤمنین ، آمدم تا امانت را به تو بازگردانم. من بچه شیری را که به سرپرستیش امرم کردی ، تربیت کردم و اینک او شیری قوی است». امام از او تشکر کرد. سپس با شیر نر سخن گفت و اسراری را به او گفت.

پس آن شیر سال‌ها در صحرای کربلا زندگی می‌کرد تا آنکه واقعه‌ی کشته شدن حسین و یارانش و رفتن فضه نزد او رخ داد (1) .


🔹 پانوشت :

1ـ این داستان در کتابی که در تهران چاپ شده نقل شده و با برخی تصاویر مصور گشته است ، و ما دو تصویر از آن را در این کتاب آوردیم.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیغمبری چیست؟.. (دو از دو)


هرچه هست باید در این زمینه دیگر بپاسخ پردازیم ، و من می‌خواهم این بار از در دیگری درآییم. تاکنون می‌خواستیم این زمینه سربسته بماند تا در پایان بخود دانسته شود. اکنون که بدخواهان نمی‌گزارند سربسته بماند پس چه بهتر که آن را یکسویه گردانیم. اینست می‌خواهم از ملایان و از درسخواندگان و از همه‌ی کسانی که با ما دشمنی نشان می‌دهند چند پرسشی کنم که بآنها پاسخ دهند و زمینه برای گفتگو هموار شود :

یکم : پیغمبری چیست و چگونه تواند بود؟.. شما آن را به چه معنی می‌دانید؟! در کتابهای شما چنین می‌نویسند : چون خدا خواست پیغمبر اسلام را برانگیزد از آسمان فرشته به نزد او فرستاد. آن فرشته همیشه آمدی و رفتی و از خدا پیام آوردی. می‌نویسند : از بهشت بُراق برای پیغمبر آوردند که بآن سوار شد و بآسمانها رفت و خدا را دید و بازگردید. اینها سخنانیست که پیشوایان شما از نخست گفته‌اند و نوشته‌اند و کتابهاتان پر از اینهاست. در حالی که سرتاپا غلطست و ایرادهای بسیار بآن توان گرفت. من از شما می‌پرسم :

1) مگر خدا در آسمانست؟!.

2) مگر خدا نمی‌تواند آنچه می‌خواهد به دل هرکسی بیندازد تا نیاز پیدا کند و فرشته فرستد؟!.

3) مگر خدا را توان دید؟!. مگر خدا در یک کالبد است که به نزد او توان رفت؟!.

بماند آنکه دانشهای امروزه از بودن آسمان ناآگاهی می‌نماید. [1] بماند آنکه فرشته را نمی‌پذیرد. شما باینها چه می‌گویید؟!..

دوم : یک پیغمبر یا برانگیخته را از چه راه توان شناخت؟!.

در کتابهای شما نوشته‌اند که با معجزه (نتوانستنی) توان شناخت : پیغمبر باید مرده زنده گرداند ، شتر از سنگ درآورد ، با سوسمار سخن گوید ، از غیب آگاهی دهد ، از میان انگشتان آب روان گرداند. اینها چیزهاییست که در کتابهای شما نوشته‌اند و شما تاکنون همین باور را داشته‌اید. در حالی که در قرآن دیده می‌شود که از پیغمبر اسلام پیاپی «معجزه» طلبیده‌اند و او گفته من نتوانم. آشکاره ناتوانی نموده.

شما باین نادانی خودتان و پیشوایانتان چه می‌گویید؟!.. چه می‌گویید که آیه‌های آشکار قرآن را نفهمیده‌اید؟!.. از این گذشته در جایی که باید داستان معجزه را کنار گزاشت راست و دروغ یک پیغمبر را از چه راه توان شناخت؟!.

این را هم بنویسم : کسانی از شماها می‌روند و نوشته‌های ما را می‌گیرند و سخنانی را که در این باره‌ها نوشته‌ایم می‌خوانند و در برابر این پرسشها به رخ ما می‌کشند. ناچارم بگویم که این نادانی دیگری از شماست. شما اگر نوشته‌های مرا راست می‌دانید باید همه را بپذیرید و بیایید همدستی نمایید ، و اگر راست نمی‌دانید نباید تکه‌هایی را از آن بردارید و وصله‌ی کیش خود کنید. کیش شما همانست که در کتابهاتان نوشته‌اند. باید در پیرامون آنها گفتگو کنید. [2]

سوم : داستان برانگیختگی اینست که آدمیان گمراهی‌پذیرند و هر زمان دچار گمراهیهای دیگری گردند ، و خدا برای آنکه مردمان را از گمراهیها برهاند هر زمان باید راهنمایی برانگیزد. همین را در کتابهایتان نوشته‌اند. از آنسوی شما می‌گویید پیغمبر اسلام آخرین پیغمبر بوده پس از آن کسی نباید برخیزد.

اکنون شما بگویید آیا معنی این سخن آنست که پس از پیغمبر اسلام آدمیان دیگر شده‌اند و گمراهی‌پذیر نیستند ، یا آنکه خدا از جهان چشم پوشیده و دیگر بمردمان نخواهد پرداخت؟.. آیا کدام یکی از اینهاست؟.. اگر می‌گویید : مردمان دیگر شده‌اند که دروغست. مردمان همان مردمانند و همچنان گمراهی‌پذیر می‌باشند. دیگران بمانند همان پیروان اسلام امروز در توی گمراهیهای گوناگون دست و پا می‌زنند. اگر در زمان پیغمبر اسلام یک گمراهی بت‌پرستی بوده امروزه ده گمراهی توان شمرد. اگر می‌گویید : خدا از جهان چشم پوشیده که آن نادانی و گستاخیست.

آری در قرآن جمله‌ی «وَخَاتَمَ النَّبِیین» هست ، ولی آنکه پاسخ ایراد نتواند بود. چه‌بسا کسانی که قرآن را نپذیرند. آنگاه در خود قرآن آخشیج آن جمله نیز هست که من نمی‌خواهم در اینجا یاد کنم و کار را بکشاکش این آیه و آن آیه برسانم. نمی‌خواهم به لق‌چانگیهای ملایان میدان بدهم. آنان بسیار می‌خواهند که گفتگو باینجا کشد و آنان بمیان افتند و یکی از حدیث گوید ، و دیگری تفسیر پیش کشد. ولی من آن را نمی‌خواهم. داستانی باین بزرگی و ارجداری پاسخش یک جمله‌ی ناروشنی نتواند بود. یک جمله جلو نیازمندیهای جهان را نتواند گرفت. یک جمله آیین خدا را از میان نتواند برد.

در جایی که کار به سخن‌بازی کشد و یکمشت ملایان چشم از خدا و آیین خدا بپوشند و بروی یک جمله‌ی تاریکی ایستادگی نشان دهند ، سزایش همانست که بهاءالله کرده و چنین گفته : «من نبی نیستم ، من رب هستم که بالاتر از نبی است» بگفته‌ی عامیان پاسخِ های هویست.

👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از گفتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 احمد کسروی

🔸 پیغمبری چیست؟.. (یک از دو)


از هنگامی که ما پیمان را بنیاد نهاده با نادانیها و گمراهیها به نبرد برخاستیم کسانی در اینجا و آنجا نشسته گفتند : «دعوای پیغمبری می‌کند» ، و این را یک افزاری در دست خود ساختند. ما سخن از گرفتاریها و بدبختیهای مردم رانده و راه چاره نشان می‌دادیم ، آنان پروایی باینها نداشته و همه چیز را رها کرده تنها این بهانه را دنبال می‌کردند.

آقای محمدعلی فروغی که چند ماه پیش مرد و در روزنامه‌ها او را از دانشمندان جهان شمردند ، بلکه نام فیلسوفش دادند ما یک رفتار بسیار عامیانه‌ای ازو دیدیم ـ این مرد هوادار خیام و حافظ و سعدی می‌بود ، پشتیبانی از صوفیگری می‌کرد ، برواج فلسفه از کهنه و نو می‌کوشید ، بملایان نگهداری می‌نمود ، با پیراستن زبان فارسی دشمنی نشان می‌داد ، درباره‌ی « قضا و قدر» پافشاری می‌داشت و می‌خواست همگی با وی همباور باشند.

اینها که مایه‌ی بدبختی ایران ـ بلکه سراسر شرقست ـ جناب آقای فروغی پشتیبانی از همه‌ی آنها می‌کرد ، و پیداست که این رفتار او ساده نمی‌بود. [1]

هرچه هست ، ما در همه چیز با آقای فروغی جدا می‌بودیم. آنچه را او می‌خواست ما آخشیجَش[=ضدش] می‌خواستیم ، و هیچگاه امید نبسته بودیم که او دلیلهای ما را بپذیرد و بگفته‌های ما گردن گزارد. لیکن می‌گفتیم به هر حال یک پاسخی خواهد نوشت ، و بسیار در شگفت شدیم هنگامی که دیدیم آقای فروغی بجای پاسخ در اینجا و آنجا می‌نشیند و چنین می‌گوید : «او دعوای پیغمبری می‌کند» ، و بهمین دستاویز از دشمنی و کارشکنی بازنمی‌ایستد. بویژه هنگامی که نخست‌وزیر می‌گردد. این بود رفتاری که ما از آن دانشمند فیلسوف دیدیم.

کسانی که این بهانه را دنبال می‌کنند پیش خود زیرکی نشان می‌دهند ، و بگفته‌ی عامیان ، با یک تیر دو نشان می‌زنند. زیرا از یکسوی با این بهانه پرده بروی کار خود می‌کشند و درماندگی خود را پوشیده می‌دارند. ما ایرادهای بسیاری بکیشهای آنها ، بباورهای آنها می‌گیریم که یا باید پاسخ دهند و یا گفته‌های ما را بپذیرند. آنان چون نه پاسخی می‌دارند و نه می‌پذیرند ، ناچار دست بدامن این بهانه می‌زنند. از آنسوی با همین سخن مردم را بما می‌شورانند. زیرا مردم به دو دسته‌اند : یک دسته آنان که درس خوانده‌اند و بیدینند و در نزد آنان چنین سخنی جز مایه‌ی ریشخند نیست. دسته‌ی دیگر آنان که عامیند و پابستگی بکیش می‌دارند و در نزد آنان پیغمبری پایان پذیرفته و دیگر خدا چنین کاری نتواند کرد ، و دعوای پیغمبری یک گناه بزرگیست. این مردم برفتن همه چیزشان خرسندی دهند و بآن خرسندی ندهند که کسی به پیغمبری برخیزد. این یک آسیب بزرگی بکیش ایشانست.

بهانه‌جویان خواستشان اینست که داستان در همینجا پایان پذیرد. باین‌معنی مردم بهمین دستاویز بشورند و ما ناگزیر شده بآنان پردازیم و پاسخ دهیم و ملایان میدان یافته پا بمیان گزارند ، و آیه آورند ، و حدیث یاد کنند ، تفسیرها را بمیان کشند ، و بدینسان سخنان دیگر فراموش گردد ، و آن ایرادهای گیرنده که ما بکیشها و بدآموزیهای آنان گرفته‌ایم بیکبار از میان رود. اینست خواست ایشان.

بتازگی هم دیده می‌شود که برخی روزنامه‌های پست تهران و شهرستانها این عنوان را یاد می‌کنند ، و بگمان خودشان یک ایراد بزرگی بمن پیدا کرده‌اند.

بدبختان کورـ‌‌درون ، در برابر اینهمه آمیغهای روشن که مایه‌ی رستگاری خود آنان و خانواده‌هاشان تواند بود ، بایستادگی و دشمنی پرداخته به یک چنین بهانه‌ای دست می‌یازند. ای بیچارگان کورـ درون ، ای بیچارگان که ارج آدمیگری خود را از دست داده‌اید.

من بارها باین بهانه‌جویان پاسخ داده‌ام. بارها گفته‌ام : من نامی بروی خود نگزاردم. من نمی‌خواهم این گفتگوها بمیان آید. ما هر سخنی که می‌گوییم دلیلها برایش یاد می‌کنیم ـ ما آمیغهایی را روشن می‌گردانیم که در استواری همسنگ دانشهاست ، و شما یا هر گروه دیگری ناچارند که آنها را بپذیرید و نیازی بآنکه عنوان پیغمبری درمیان باشد نیست. از آنسوی شما معنی پیغمبری را نمی‌دانید. آن معنایی که شما شنیده‌اید و در مغزهای خود جا داده‌اید بسیار بیپاست. پس راه آنست که نخست بچاره‌ی دردها کوشیم و این گرفتاریها را از این توده دور گردانیم ، و چون این کار را بپایان رساندیم ، آنگاه بازگشته ببینیم معنی پیغمبری چیست ، و آیا این کارها عنوان پیغمبری می‌داشت یا نمی‌داشت.

مثل شما با حال کنونیتان مثل کسانیست که در لجنزار ناپاکی فرورفته‌اند و کسانی فرارسیده می‌خواهند آنان را بیرون آورند ، و آن بیخردان بجای اینکه خشنود باشند و سپاس گزارند و دست دراز کرده هرچه زودتر خود را از لجنزار بیرون کشند ، با آن کسان بهایهوی پرداخته می‌گویند : شما را که فرستاده؟ از کجا آمده‌اید؟ شما که نمی‌توانستید برها کردن ما بیایید ـ در لجنزار ایستاده باین نادانی پردازند ـ آری داستان شما بدبختان همینست.

👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

اینها را با این درازی و گشادی می‌نویسم تا دانسته شود که این مردم چگونه گیج شده‌اند ، چگونه سر کلافه را گم کرده‌اند ، چگونه معنی هیچ چیزی را نمی‌دانند. این بدبختها با ما همراهی نمی‌نمایند بجای خود ، که از نافهمی بزباندرازی نیز برمی‌خیزند.

از همه خنکتر و لوس‌تر آن حزب ساختنشان می‌باشد. می‌باید گفت : راستی را کودکان سی‌ساله و چهل‌ساله‌اند ، و این کارشان جز بازی کودکانه نیست. فسوسا همینکه آزادی رخ می‌دهد ، یا زمان «انتخابات» می‌رسد چند تنی گرد هم می‌نشینند و چند جمله‌ای را بهم بافته نامش را «مرامنامه» می‌گزارند ، و یک نامی نیز از «برجستگان» و «دلخستگان» و مانند این بروی خود می‌گزارند ، و همین را برای پدید آوردن «حزب» بس می‌شمارند ، و چند هفته‌ای بهمین نام نشستها برپا می‌کنند و سپس یا کشاکش بمیانشان می‌افتد از هم می‌پراکنند و یا سست گردیده رها می‌کنند. این بازیچه‌ی خنکیست که پیاپی می‌کنند ، و با آنکه تاکنون جز رسوایی نتیجه نبرده‌اند باز دست برنمی‌دارند.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی هشتم ـ نیمه‌ی دوم تیر ماه 1322)

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

شادروان سید عبدالله بهبهانی

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

آن همه حزبها یا باهَمادها که در جهان بوده‌اند و هستند جز در سایه‌ی هم‌اندیشگی پدید نیامده‌اند. هزار تن یا ده‌هزار تن را بهمدیگر با طناب نتوان بست. تنها هم‌اندیشگیست که آنان را بهمدیگر بسته یک دسته تواند گردانید.

اینکه می‌گویید : «عجالتاً باید مردم را بسر خود گرد آورد سپس هر کاری توان کرد». باین لغزش کسان بسیاری دچار گردیده و زیانش را کشیده‌اند.
کسان بسیاری همین را اندیشیده‌اند که با یک نامی مردم را بسر خود گرد آورند و آورده‌اند ، ولی دیری نگذشته که همان مردم پراکنده گردیده و او را تنها گزارده‌اند. این آزمایش بهتر از همه در جنبش مشروطه بکار بسته شده. زیرا شادروانان طباطبایی و بهبهانی که بنیادگزار آن جنبش می‌بودند همین اندیشه را می‌داشتند. می‌گفتند : « امروز باید کاری کرد که همگی را بسوی مشروطه کشانید و هیچگاه نباید کسی را رنجانید». اینان به تفنگ گرفتن و مشقِ جنگ کردن مجاهدان تبریز نیز ایراد گرفته می‌گفتند : «مایه‌ی رنجش دربار خواهد گردید». در نتیجه‌ی این خامی هر کسی که مشروطه‌خواهی نشان می‌داد او را می‌پذیرفتند و هیچگاه دربند این نمی‌بودند که معنی راست مشروطه را بمردم بفهمانند که کسانی که می‌پذیرند از روی فهم و باور پذیرند و بآن دلبستگی پیدا کنند ، و آنان که نمی‌پذیرند خود را بکناری کشند. کار بجایی رسیده بود که صوفیان و درویشان با آن صوفیگریشان ، روضه‌خوانان با آن روضه‌خوانیشان مشروطه‌خواهی می‌نمودند. چون معنی راست مشروطه را نفهمیده بودند این نمی‌دانستند که روضه‌خوانی یا درویشی با مشروطه نخواهد ساخت.

در اسپهان درویشها و گُلِ مولاها در یک میدانی گرد آمده و پیکره از خود برداشته به تهران فرستاده پیام می‌دادند که ما «سپاه مشروطه‌ایم».

در سایه‌ی این خامیها بود که همینکه حاجی شیخ فضل‌الله و چند تن دیگر از ملایان بیرق دشمنی با مشروطه افراشتند و چنین گفتند : «مشروطه با اسلام مخالفست». انبوهی از آنان که مشروطه را نافهمیده پذیرفته بودند و از درون دل خواهان آن نمی‌بودند بازگشتند و بدشمنی پرداختند. سپس نیز که محمدعلی‌میرزا به باغشاه رفت و با توپ و قزاق مجلس شورا را برانداخت همان مشروطه‌خواهان پراکنده شدند و روز جنگ جز دسته‌ی اندکی به یاری مجلس نیامده رو نهان کردند و همان طباطبایی و بهبهانی در چنان روزی دانستند که معنی آن مشروطه‌خواهیها که مردم می‌نمودند چه بوده است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از نوشتار بالا)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸5ـ ادعای معجزات


دیگری ادعای معجزات یا انجام امور خارق‌العاده است. علمای شیعه معجزه کردن را از دلایل امامت (اگر خواستی بگو از شروط آن) شمرده‌اند و برای هر امامی معجزه یا معجزاتی ذکر کرده‌اند. اما ظاهراً این ادعا در زمان‌های متأخر ظهور کرده و هیچ‌یک از خود امامان آن را ادعا نکرده‌اند ، و چون موضوع معجزه بر دیگر مسلمانان نیز مشتبه شده است ، صلاح می‌دانم در اینجا سخنی کوتاه درباره‌ی آن بگویم.

باید دانست هنگامی که پیامبر به دعوت برخاست ، یهود و نصارا گفتند که پیامبران ما آیاتی (معجزاتی) داشتند ، و این پیامبر آیه‌ای ندارد. این امر معاندان را تحریک کرد ، پس اعتراض می‌کردند و می‌گفتند : «لَوْلَا أُنزِلَ عَلَيْهِ آيَةٌ» [1] یا «لَوْلَا يَأْتِينَا بِآيَةٍ مِّن رَّبِّهِ». [2] و این اعتراضات را تکرار می‌کردند. پیامبر به آنان پاسخ می‌داد و می‌گفت : «قُلْ إِنَّمَا الْآيَاتُ عِندَ اللَّهِ وَإِنَّمَا أَنَا نَذِيرٌ مُّبِينٌ» [3] یا می‌گفت : «أَوَلَمْ يَكْفِهِمْ أَنَّا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ يُتْلَى عَلَيْهِمْ» [4] ، و یک بار نزد او آمدند و اموری را به او پیشنهاد کردند و گفتند : «لَن نُّؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنَا مِنَ الْأَرْضِ يَنبُوعًا أَوْ يَكُونَ بَيْتٌ مِّن زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقَى فِي السَّمَاءِ ...» [5] تا آخرِ آنچه گفتند. پیامبر به آنان پاسخ داد و گفت : «سُبْحَانَ رَبِّي هَلْ كُنتُ إِلَّا بَشَرًا رَّسُولًا» [6] ، و چون به آنچه از معجزات موسی و عیسی حکایت شده بود بر او اعتراض می‌کردند ، به آنان پاسخ داد و گفت : «وَمَا مَنَعَنَا أَن نُّرْسِلَ بِالْآيَاتِ إِلَّا أَن كَذَّبَ بِهَا الْأَوَّلُونَ [...] وَمَا نُرْسِلُ بِالْآيَاتِ إِلَّا تَخْوِيفًا». [7]

پس بی‌شک پیامبر معجزه‌ای (غیر از قرآن) نیاورد. راستی هم آن است که نیازی به معجزه‌ای (غیر از قرآن) نداشت. چه نیازی به معجزه دارد مردی که مردم را به تفکر و تدبر و پیروی از عقل دعوت می‌کند و با روشن‌ترین دلایل بر آنان استدلال می‌نماید؟! یا چه ارتباطی میان دعوت به نیکی و صلاح و آوردن عجایب و غرایب هست؟!

اما مسلمانان در زمان‌های دیرتر به آنچه پیامبرشان بدان راضی بود ، راضی نشدند و واجب دیدند که برای او معجزاتی ذکر کنند ، همان‌گونه که پیش از آن برای موسی ذکر شده بود. پس شروع بساختن قصه‌ها و اختراع معجزات کردند ، از شق‌القمر و صعود به آسمان‌ها و بازگرداندن خورشید پس از غروبش و خارج کردن شتر از صخره و غیره و کتاب‌هایشان را از آن‌ها پر کردند. شیعیان نیز از آنان پیروی کردند و برای امامانشان که نزد آنان همتای پیامبر محسوب می‌شدند ، معجزاتی اختراع نمود.

به هر حال ، معجزات فراوان بیشماری ذکر کرده‌اند و کتاب‌های بسیاری نوشته‌اند و من در اینجا نمونه‌هایی از آنچه ذکر کرده‌اند می‌آورم :

«میان علی‌بن‌الحسین و عمویش محمد‌بن‌حنفیه در امامت منازعه‌ای درگرفت. علی گفت : نزد حجرالاسود داوری کنیم. محمد بدان راضی شد و [هر دو] رفتند. محمد پیش رفت و تضرع کرد و خدا را خواند و حجرالاسود را خواند ، اما حجر پاسخش را نداد. سپس علی پیش رفت و خدا را خواند ، سپس رو به حجر کرد و گفت : از تو می‌خواهم به [حق] آنکه تو را میثاق انبیا و میثاق اوصیا و میثاق همه‌ی مردم قرار داد ، که با زبان عربی آشکار به ما خبر دهی. پس حجر به سخن آمد و گفت : بار الها ، همانا وصیت و امامت پس از حسین‌بن‌علی ، برای علی‌بن‌الحسین است. پس محمد بازگشت در حالی که ولایت علی‌بن‌الحسین را پذیرفته بود». (روضة الواعظین).


«[هارون ال]رشید مردی را فراخواند تا امر موسی‌بن‌جعفر علیهما السلام را باطل کند و او را در مجلس ساکت و شرمنده سازد. مردی افسونگر برای این کار داوطلب شد. هنگامی که سفره حاضر شد ، او بر روی نان جادو (نیموسا) (؟) [8] انجام داد که هر بار خادمِ ابوالحسن [امام هفتم] علیه السلام می‌خواست نانی بردارد ، از پیش رویش پرواز می‌کرد. هارون از این بابت بسیار شاد و خندان شد. طولی نکشید که ابوالحسن سرش را به سوی شیری که بر روی یکی از پرده‌ها تصویر شده بود ، بلند کرد و به او گفت : ای شیر ، دشمن خدا را بگیر! ناگهان آن تصویر مانند بزرگ‌ترین درندگان برجست و آن افسونگر را درید. هارون و ندیمانش بیهوش بروی خود افتادند و از ترس آنچه دیده بودند ، عقل از سرشان پرید. هنگامی که پس از مدتی به هوش آمدند ، هارون به ابوالحسن گفت : به حقی که بر تو دارم از تو می‌خواهم که از آن تصویر بخواهی آن مرد را بازگرداند. [امام] فرمود : اگر عصای موسی آنچه را از کوه‌ها و عصاهای قوم بلعیده بود ، بازگرداند ، این تصویر نیز آنچه را از این مرد بلعیده است ، بازمی‌گرداند». (روضة الواعظین).


👇

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 دنباله‌ی دفتر «حقایق زندگی»

🖌 پیامی

🔸 چگونه «حزب» می‌سازند (یک از سه)


آخر روز بیست‌ونهم اردی‌بهشت بود که از باغ ملی رو بخانه‌ی خود می‌رفتم در بین راه به یک تن از یاران که یک نفر دیگر هم همراه او بود برخورد نمودم کمی ایستاده و چند سخنی بمیان آمد آنکه از یاران بود گفت شنیده‌ام جمعی بنام حزب ... در اهواز گرد هم آمده‌‌اند و امشب را هم نشست دارند اگر آهنگ جایی ندارید بد نیست براهنمایی ایشان (اشاره بشخصی که همراهش بود) بآنجا برویم تا ببینیم چه گفتگویی درمیان دارند و آرمان آنها که بچنین کاری برخاسته‌اند چه می‌باشد.

بیدرنگ پذیرفتم و هنوز چند گامی پیش نرفته بودیم که یک نفر از یاران تازه وارد بما رسید او هم گویا از پیش خبر این حزب را شنیده بود چون از آهنگ ما خبردار شد با ما همراهی کرد و چهار نفری براه افتادیم همینکه درب خانه رسیدیم و خبر دادیم شخصی که پس از آن دانسته شد رئیس حزب است و آقای ... نام دارد از خانه بیرون آمد و با خوشرویی ما را پذیرفت و بدرون خانه رهنمایی کرد همگی داخل خانه شدیم و در سالنی که از فرش قالی و مبل و صندلی و بادبزن و چراغ الکتریکی آراسته بود نشستیم. کمی بی‌حرف بودیم سپس یکی از یاران رو برئیس حزب کرد و گفت گویا امشب نشست دارید. بیدرنگ پاسخ داد : نشست نیست مجلس است زیرا فرهنگستان کلمه‌ی نشست را مورد استعمال قرار نداده است.

پس از آن بسخن خود ادامه داده و گفت : لابد آقایان برای آگهی از حزب باینجا آمده‌اند. گفتم بلی. گفت منظور ما از تشکیل این حزب که مرکز آن در تهران است از این قرار است که در مرامنامه‌ی آن هم بچاپ رسیده.

1ـ حفظ استقلال ایران. این توضیح را هم داد (استقلال بر سه قسم است سیاسی ، اقتصادی ، قضائی) 2ـ تجدید مجد و عظمت ایران. 3ـ جلب بمحاکمه‌ی خائنین و خیانتکاران مملکت. 4ـ شرکت در انتخابات (از این بند خواستشان که بچنین کاری دست زده‌اند بر من آشکار[شد] و دیگر نیازی بگفتگو نمی‌دیدم) 5‌ ـ منع استعمال تریاک و الکل و جلوگیری از هر گونه عملی که ضرر اخلاقی داشته باشد. 6‌ ـ بستن سدها و تعمیرات قنوات برای امور کشاورزی 7ـ توسعه و پیشرفت بهداشت و فرهنگ مملکت. اینهاست مرام ما و مثل حزب آزادگان که گویا آقایان در آن شرکت دارند هیچ پیوستگی با دین و مذهب ندارد. فقط اشخاصی در این حزب پذیرفته می‌شوند که مسلمان باشند (بیچاره معنی مسلمان را هم خود نمی‌دانست) و در احزاب دیگر وارد نباشد و این مرامنامه را هم بپذیرند. ما به عقاید و مذاهب اشخاص کاری نداریم البته یکی طرفدار شعر و شاعری است یکی طرفدار ملا و آخوند است یکی طرفدار چیز دیگر است. اینها چون در اقداماتی که ما می‌خواهیم بکنیم منشاء اثری نیست کاری نداریم. البته یکی قورمه‌سبزی دوست دارد یکی باقله‌پلو. (جمله‌ی اخیر ما را بخنده انداخت ولی خودداری کردیم) ما چه کار باین موضوعها داریم ما می‌خواهیم اشخاصی که وارد این حزب می‌شوند دور هم جمع شده و بنشینیم صحبت بکنیم و حکومتی تشکیل دهیم و وزرایی روی کار بیاوریم که بالاخره این مرامنامه را عملی کنیم. چنانچه آقایان مایل باشند تشریف بیاورند با ما همدست شوند.

(در این گفتگو از جای خود بلند شد و روزنامه‌ای بنام ... برداشت) و گفت مرام ما از این روزنامه معلوم است آقایان بخوانید خواهید فهمید. من با اینکه از شنیدن چرندهای آقای رئیس حزب از سخن گفتن چشم پوشیده بودم پرسیدم : از گرد آمدن جمعیتی که می‌گویید هر کدام کیشی جداگانه داشته باشند چه سودی توان برد و چه کاری می‌توان انجام داد؟! چون پاسخی نداشت دو مرتبه همان سخنان اولی خود را از اول تا آخر بازنمود و در آخر هم این جمله را زیاد کرد : «این حزب یگانه حزب رسمی در ایران می‌باشد». تا اینجا چون درجه‌ی نافهمی و نادانی او دانسته شد دیگر دم نزدم. دیگری از همراهان پرسید مرام شما را نفهمیدم آیا اگر مثلاً من می‌خواهم وارد حزب شما بشوم بایستی سدسازی را بلد باشم؟ رئیس حزب سخت برآشفت و گفت شما ملتفت نشدید مرام چیست اینجا چاپ شده (کتابچه‌ی آن را نشان داد) ترکی نیست عربی هم نیست فارسی است بخوانید و ببینید. آن شخص با لبخند کوچکی گفت خواندم و فهمیدم اینها برنامه‌ی حزب است که به قول خودتان وقتی حکومت را در دست گرفتید و وزرایی روی کار فرستادید باید این برنامه را عملی کند ولی اکنون که من یا آقایان بخواهیم وارد حزب بشویم چگونه باشیم آیا مسلمان که می‌گویید یعنی چه؟. باز آقای رئیس حزب پاسخی نتوانست بدهد گفته‌های اولی خود را بر زبان آورد. آن شخص به تکان آمد و گفت آقا ببخشید : این که حزب نیست بلکه بچه‌بازی است.

در اینجا چون دیده شد که کار به چَخِش[=مجادله] کشیده می‌شود و دانسته شد که آقا چیزی در نهادش نیست و این سخنان را هم کسی یادش داده نشستن را بیهوده دانسته و پا شدیم.

اهواز ـ پیامی

———————————-

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

شیر ماده و بچه‌اش و گرگ ماده‌ای که نزد امیرالمؤمنین آمده‌اند

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

زعفر جنی در برابر امام حسین در کربلا (روز عاشورا)

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

(از این نوشتار)
.

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

اینهاست پرسشهای من. من اینها را از همگی ملایان می‌پرسم ، از علمای نجف و کربلا و قم می‌پرسم ، از سنیان و شیعیان می‌پرسم ، هر که تواند پاسخی گوید.

بارها نوشتم : من نامی بروی خود نگزارده‌ام ، برای خود چیزی نمی‌خواهم ، نوشتم : از نام پیغمبری بیزارم ، بارها یادآوری کردم : ما را امروز آن بهتر که گمراهیها را از میان برداریم و حقایق را روشن گردانیم و باین بدبختیها که درمیانست چاره کنیم ، و پس از آن خواهیم دانست عنوان این کوششها چیست؟!. چه نامی باید برویش گزاشت؟..

بارها گفتم : پیغمبری بآن معنی که شما فهمیده‌اید با دانشها ناسازگار است و امروز را جز مایه‌ی ریشخند نتواند بود ، و جز کاستن از آبروی دین و خداشناسی نتیجه نتواند داد ، و معنی راستش که از هر باره استوار و آبرومند است کسی نمی‌داند و من اگر بآن پردازم از راه خود بازخواهم ماند ، و درخواست کردم که این جستار را سربسته گزارید تا هنگامش رسد.

بارها اینها را گفتم و نوشتم و درخواست کردم و شما ستیزه‌رویان گوش نداده پیاپی آن نام را بمیان آوردید ، همینست می‌خواهم با شما این جستار را بپایان رسانیم و نتیجه گیریم. اینست باین سه پرسش برخاسته‌ام. شما نخست باین پرسشها پاسخ دهید تا بدانیم شما نیز چیزی می‌دانید.

شما کوششهایی را که من در راه بلندی نام آفریدگار می‌کنم ، و در چنین زمانی که مادّیگری جهان را فراگرفته درفش خداشناسی برافراشته‌ام ، و با بیدینی و خداناشناسی سختترین نبرد را می‌کنم ، گناهی بمن می‌شمارید و تا می‌توانید بکارشکنی می‌کوشید. اکنون بگویید ببینیم چه سخنی می‌دارید. روشن گردانید که چه ایرادی می‌گیرید.

(پرچم نیمه‌ماهه ـ سال یکم ـ شماره‌ی هشتم ـ نیمه‌ی دوم تیر ماه 1322)


🔹 پانوشتها :

1ـ آسمان جز از «فضا» است. آسمان در نزد پیشینیان دارای چندین طبقه بوده و بروی زمینی که گسترده و تخت می‌پنداشتندش (بی‌ستون) افراشته و ستارگان آرایه‌های طبقه‌ی یکم آن و دیگر طبقات جایگاه پیغمبران درگذشته و فرشتگان و دیگر باشندگان پنداری بوده.

2ـ بیگمان هر یک از خوانندگان آگاه چند تنی را در دهه‌های گذشته سراغ دارد که ناجوانمردانه از اینگونه دستبردها و دزدیها دریغ نداشته و کوشیده‌اند بدینسان بکیش خود آبرویی دهند. لیکن باید دانست آن کیشها رسواتر از آنست که با این وصله‌ها آبرویی بیابد.

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸3ـ ادعای علم غیب


دیگری [ادعاهای دروغی] ادعای علم غیب ، بلکه علم به آنچه بوده و آنچه خواهد بود ، است. در کافی و دیگر کتابها ، اخبار بسیاری در این باره هست که در اینجا به ذکر نمونه‌هایی از آن بسنده می‌کنیم :

از صادق : «به خدا سوگند به ما علم اولین و آخرین داده شده است». مردی از اصحابش به او گفت : «فدایت شوم ، آیا نزد شما علم غیب هست؟» به او فرمود : «وای بر تو ، همانا من آنچه را در صُلب مردان و رَحِم زنان است می‌دانم. وای بر شما ، سینه‌هاتان را گشاده دارید و چشمانتان را بینا گردانید و دل‌هایتان را وسعت دهید؛ زیرا ما حجت خدا در خلقش هستیم و این [حقیقت] جز در سینه‌ی هر مؤمن قوی‌ بمانند کوه‌های تهامه نمی‌گنجد ، مگر به اذن خدا. به خدا سوگند اگر بخواهم هر سنگریزه‌ای را برایتان بشمارم ، می‌توانم ، و هیچ روز و شبی نیست مگر آنکه سنگریزه‌ها زاد و ولد می‌کنند همان‌گونه که این خلق زاد و ولد می‌کنند. به خدا قسم پس از من آن‌چنان با هم دشمنی خواهید کرد که برخی از شما برخی دیگر را بخورد». (مناقب ابن شهرآشوب).

از باقر : «در شگفتم از قومی که ما را دوست دارند و ما را امامان خود قرار می‌دهند و اطاعت از ما را مانند اطاعت از رسول خدا واجب می‌دانند ، سپس به علت سست‌دلی‌شان دلیل خود را می‌شکنند و خود را محکوم می‌کنند ، و حق ما را کم می‌کنند و به کسانی که خدا دلیل شناخت ما و تسلیم در برابر امر ما را به او عطا کرده است ، عیب می‌گیرند. آیا گمان می‌کنید که خدای تبارک و تعالی اطاعت از اولیای خود را بر بندگانش واجب کرده ، سپس اخبار آسمان‌ها و زمین را از آنان پنهان می‌کند و راه‌های علم را که استواری دینشان از آنها است ، قطع می‌نماید؟» (در کافی).

از باقر : «اسم اعظم خدا هفتادوسه حرف است و نزد آصف تنها یک حرف از آن بود ، و با آن سخن گفت و فاصله‌ی میان او و تختِ بلقیس فرورفت تا آنکه [به تخت رسید و] تخت را با دستش گرفت ، سپس زمین بچشم بر هم زدنی به حال اول بازگشت. و نزد ما از اسم اعظم هفتادودو حرف است و یک حرف نزد خدای تبارک و تعالی است که آن را در علم غیب نزد خود نگه داشته است». (الکافی).

از صادق : «قسم به پروردگار کعبه و پروردگار حجت (سه بار) ، اگر من میان موسی و خضر بودم ، به آن دو خبر می‌دادم که من از آنان داناترم ، زیرا به موسی و خضر علمِ آنچه بود داده شد و علمِ آنچه خواهد بود و آنچه تا برپایی قیامت رخ می‌دهد ، داده نشد و ما آن را از رسول خدا صلی الله علیه و آله به ارث برده‌ایم». (الکافی).

پیش از این اخباری از این قبیل ذکر کردیم. پس شگفت است که پیامبر از علم غیب دوری می‌جوید و به ندانستنش تصریح می‌کند و می‌گوید : «قُل لَّا أَقُولُ لَكُمْ عِندِي خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَيْبَ». [2] یا می‌گوید : «لَوْ كُنتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لَاسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَمَا مَسَّنِيَ السُّوءُ». [3] و اینان این ادعاها را بزبان می‌آورند و فخر می‌فروشند.

اینها می‌رساند که نزد شیعیان ـ عوام و خواصش ـ مسلم است که امامانْ عالِم به هر آنچه بوده یا خواهد بود ، بوده‌اند و چیزی از علمشان پنهان نمی‌ماند ، و این علم را از شروط امامت می‌دانند.


🔹 پانوشتها :

1ـ معنی : بگو من به شما نمی‌گویم که گنجینه‌های خدا نزد من است و غیب نمی‌دانم.

2ـ معنی : اگر غیب می‌دانستم ، قطعاً نیکی بیشتری [برای خود] فراهم می‌کردم و هیچ بدی به من نمی‌رسید.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

شما معنی دین را نمی‌دانید ، معنی زندگی را نمی‌شناسید ، سر کلافه را گم کرده‌اید ، تاریخ خود را نمی‌فهمید ، زیر پای دیگران لگدمال می‌گردید. شما چندان درمانده‌اید که دیگران شما را می‌فریبند و دست می‌اندازند. همینکه یک شرقشناسی برمی‌خیزد و ستایشهایی از خیام یا از حافظ یا از صوفیگری می‌نویسد شما بیچارگان بی‌آنکه بدانید خواستشان چیست ، در اینجا بتکان می‌آیید و هایهوی راه می‌اندازید و نام شاعران یاوه‌گو را که ننگ جهان آدمیگری بوده‌اند «مفاخر ملی» می‌گزارید و کتابهای آنها را که سراپا زیانست پیاپی چاپ کرده بدست جوانان می‌دهید که باید گفت : با دست خود گور خود را می‌کنید.

هر کسی که اندک‌فهمی دارد اگر شعرهای خیام یا حافظ را بخواند آشکاره خواهد دید این شاعران مردم را بجبریگری می‌خوانند ، درس تنبلی و بیغیرتی می‌دهند ، آشکاره کوشش را می‌نکوهند. آشکاره خواهد دید که این کتابها درمیان یک توده مایه‌ی بدبختی ایشانست. ولی شما بیچارگان اینها را نمی‌فهمید.

در چنین حالی ، ما برخاسته یکایک بدبختیها و گمراهیها را شمرده مایه و سرچشمه‌ی هر یکی را بازمی‌نماییم و یک شاهراه بسیار روشنی بشما نشان می‌دهیم ، و شما در برابر این بیکبار بی‌پروایی نموده و این بدبختیها و نادانیها را بروی خود نیاورده گفتگو از پیغمبری بمیان می‌آورید ، و این شگفت که همان را گناهی بما می‌شمارید. دوباره می‌گویم : ای بیچارگان!


🔹 پانوشت :

1ـ برای آگاهی بیشتر از این رفتارهای فروغی که «ساده نمی‌بود» کتاب «انکیزیسیون در ایران» را بخوانید.

———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…

پاکدینی ـ احمد کسروی

📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»

📗 ترجمه‌ی کتاب «التشیع و الشیعه»

🖌 احمد کسروی

📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)

🔸2ـ گفتگوی من با برخی شیخیان


باید دانست که علمای شیعه (غیر از شیخیان) از اعتقاد به آفریننده و روزی‌دهنده بودنِ امامان یا اینکه امور بعهده‌شان گذاشته شده خودداری کرده‌اند و هنگام سخن گفتن از عقاید ، از این اعتقاد دوری جسته‌اند. آری ، آنان اخبار را ذکر کرده و کتاب‌هاشان را از آن‌ها پر کرده‌اند. اما آن‌ها را تأویل نموده و برای امامان جز علت غایی بودن برای خلقت ـ که خدا جهان را به خاطر آنان آفریده است ـ چیز دیگری قائل نشده‌اند. و اخبار را به همان صورت ظاهریشان نپذیرفته‌اند ، مگر شیخیان. زیرا شیخ احمد امامان را آفریننده و روزی‌دهنده قرار داد و زمام امور را به دستشان سپرد. او امامان را چهار علتِ [پیدایش] عالَم قرار داد (چنانکه این را از او ذکر کردیم) و با این اخبار و غیر آن ، از جعلیات غلات که علمای شیعه آن‌ها را رد کرده‌اند ، دلیل آورد. شیخ احمد در برخی کتابهایش تصریح کرده و گفته است : «همانا خدای سبحان هیچ کاری را مستقیماً و به ذات خود انجام نمی‌دهد ، زیرا او منزه و برتر است از مباشرت».

من با برخی شیخیان گفتگویی داشتم که فکر می‌کنم ذکر آن در اینجا مناسب است : در ایام جوانی از تبریز سفر می‌کردم ، در میان راه مردی از علمای شیخی که قصد حج داشت ، همراه من شد. ما راه را سوار بر چهارپایان طی می‌کردیم ، من شروع به تلاوت برخی سوره‌های قرآن کردم و آن شیخ شروع به خواندن حدیث شیخ رجب بُرسی کرد که نزد آنان معروف است و خلاصه‌ی حدیث این است که سلمان و ابوذر روزی نزد امیرالمؤمنین آمدند و از او درباره‌ی معرفتش به نورانیت [1] پرسیدند. امیرالمؤمنین شروع به سخن کرد و گفت : ای سلمان ، ای جُندَب ، اما معرفت من به نورانیت ، پس منم که آسمان‌ها و زمین را آفریدم ، منم که آدم و حوا را آفریدم ، منم که نوح را هنگامی که دعا کرد نجات دادم ، تا آنجا که گفت : ما را از ربوبیت پایین بیاورید و درباره‌ی ما هرچه می‌خواهید بگویید.

شیخ آن حدیث را با وجود طولانی بودنش می‌خواند و بارها و بارها تکرار می‌کرد. این کار مرا دلتنگ کرد ، اینبود گفتم : «ای شیخ ، چه چیزی برای خدا باقی گذاشتی؟!» سخنم او را متعجب کرد و گفت : «آیا نشنیدی که می‌گوید : ما را از ربوبیت پایین بیاورید و درباره‌ی ما هرچه می‌خواهید بگویید؟!..» گفتم : «اما تو آنان را از ربوبیت پایین نیاوردی ، زیرا رب کسی نیست جز آنکه آسمان‌ها و زمین را آفریده و آدم و حوا را آفریده است. پس اگر علی این کارها را کرده باشد ، او همان رب است و نه کسی دیگر».

سپس کلامم را تفسیر کردم و گفتم : «ما خدا را ندیده‌ایم و به وجودش به خاطر مشاهده‌اش اعتقاد پیدا نکرده‌ایم. بلکه ما جهان را دیده‌ایم و در آن کارهایی را مشاهده کرده‌ایم که هیچ‌یک از مردم قادر به انجامش نیست. پس مجبور شدیم به وجود خدایی قادر و غیر از مردم اعتقاد پیدا کنیم. پس اگر علی کارهایی را که شما ادعا می‌کنید انجام داده باشد ، چه نیازی به اعتقاد به وجود خدایی دیگر داریم؟! و چه دلیلی بر وجود او پس از چیزهایی که شما ادعا می‌کنید ، هست؟!»

سپس گفتم : «آیا شرم‌آور نیست که مردی امری را بدون دلیل ادعا کند؟.. علی مردی جز مانند دیگران نبود ، همان‌گونه که دیگران متولد می‌شوند ، متولد شد ، و همان‌گونه که دیگران زندگی می‌کنند ، زندگی کرد ، و همان‌گونه که دیگران کشته می‌شوند ، کشته شد. پس چه فرقی میان او و دیگران است تا آنچه را ذکر می‌کنید برای خود ادعا کند؟! یا چه فرقی میان شما جماعت شیخی و نصارا است؟!.. آیا نصارا آنچه را شما برای علی یا دیگر امامان بدون دلیل نسبت می‌دهید ، برای عیسا بدون دلیل ، نسبت نمی‌دهند؟!..».

گفت : «آیا علی را تکذیب می‌کنی؟!» گفتم : «ما چاره‌ای جز یکی از این دو امر نداریم ، تکذیب علی یا تکذیب بُرسی ، هر کدام را می‌خواهی انتخاب کن».


🔹 پانوشت :

1ـ گفته شده که غلات امامان را «مظاهر نور خدایی» شمارده‌اند و خواستشان از «معرفت نورانیت» شناخت «باطنی و روحانی» امامان است.


———————————-

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

@PakdiniHambastegibot

📊 در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸

Читать полностью…
Subscribe to a channel