kasravi-ahmad.blogspot.com کتابخانه پاکدینی @Kasravi_Ahmad تاریخ مشروطه ایران @Tarikhe_Mashruteye_Iran اینستاگرام instagram.com/pakdini.info کتاب سودمند @KetabSudmand یوتیوب youtube.com/@pakdini پیام بما @PakdiniHambastegibot farhixt@gmail.com
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 مردگان بجهان بازخواهند گشت؟! (یک از سه)
بتازگی در تبریز کتابچهای بنام «رساله فصول المهمه فی مسئلة الرجعه» بچاپ رسیده که از نامش پیداست در چه زمینه است و نویسندهاش از کدام دسته میباشد. نسخهای از این کتاب را آقای آژیر برای دفتر پرچم فرستاده و چنانکه ایشان نوشتهاند ملایان که از نوشتههای شمارهی نهم پیمان شوریده بودند و نشستها برپا میکردند ، نتیجهی آن نشست و برخاست این شده که رسالهای در پاسخ گفتهها و ایرادهای ما نویسند و بچاپ رسانند ، و این همان رساله میباشد.
لیکن ما در این کتابچه چیزی که پاسخی بگفتههای پیمان شمرده شود نمیبینیم تنها چیزی که در این باره مییابیم آنست که در یک جا میبینیم نوشته شده : «باید دانست هر آن مسئله که علماء ملت به صحت آن اتفاق نمود مستلزم ضرورت میشود. دانشوران عالم اسلام آمدن حضرت مهدی و آمدن عیسی علیهالسلام را بعد از ظهور آن حضرت به آخر زمان محول و اتفاق نمودهاند ... پس ظهور مهدی عجلالله فرجه و آمدن عیسی ضروری دین میشود و انکار ضروری مستلزم کفر است ...»
این جملههاست که اندکارتباطی با نوشتههای پیمان تواند داشت. میخواهد بگوید داستان امام ناپیدا که در پیمان بآن ایراد گرفته میشود از «ضروریات» دینست و علمای شیعی بآن «اتفاق» دارند ، و اینست مردم باید بپذیرند چه با فهم و خردشان بسازد و چه نسازد ، و چه دلیلی باشد و چه نباشد ، و اگر نپذیرفتند کافر خواهند بود. اینست کوتاهشدهی سخن او.
چون نویسنده خود را از پیروان قرآن شمارده (در حالی که نیست و دروغ میگوید) و از آیههای قرآن دلیل آورده (در حالی که از همان جملههای غلط عربی که نوشته پیداست که عربی را نمیداند و قرآن را نمیفهمد) ما نیز پاسخ او را با یک آیه از قرآن داده میگوییم : «إِنْ هِی إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّیتُمُوهَا أَنتُمْ وَآبَاؤُکم مَّا أَنزَلَ اللَّهُ بِهَا مِن سُلْطَانٍ». [1]
آری آقای نجمی خویی ، این نامگزاریها را شما و پیشینیان شما خودتان کردهاید و خدا از آن ناآگاهست. فلان داستان را چون علما همگی پذیرفتهاند «ضروری دین» است و کسی که «ضروری دین» را نپذیرد از دین بیرونست. اینها را شما از خودتان ساختهاید و بیکبار بیپایه و بنیاد میباشد. شما و آن علماتان که به رخ مردم میکشید هیچ ندانستهاید دین چیست و بهر چیست؟! آنچه را که با پندارپرستیهای خود سازگار یافته و سود خود را در آن دیدهاید از «ضروریات دین» شمردهاید. شما اگر معنی دین را میدانستید ، میدانستید که خدا را در راهبردن اینجهان آیینی هست ـ آیین بسیار استواری که هیچگاه دیگر نگردد ، این میدانستید که داستان امام ناپیدا و آن «عجایب و غرائب» که بآن داستان بستهاید : «دجال از چاه بیرون خواهد آمد ، آفتاب از مغرب سر خواهد زد ، عیسا از آسمان فرود خواهد آمد ، توپ و تفنگ از کار خواهد افتاد ، مردگان زنده خواهند گردید ...» همه با آیین خدا ناسازگار است. ولی چون از نادانی معنی دین را نمیدانید اینست گستاخانه بخدای آفریدگار چنین دروغهایی میبندید. آنگاه شرم نکرده میگویید : «اینها از ضروریات دینست هر کس اینها را نپذیرد بیدینست». در حالی که بیدین و خداناشناس شما ملایان هستید که اینگونه کارهای خردناپذیر را بخدا میبندید ، بیدین شمایید که از آیین خدا ناآگاهید ، بیدین شمایید که جز شکمپرستی آرزویی در جهان ندارید. ببینید : شما تا چه اندازه نادانید که چون ما میگوییم یک مردی هزار سال زنده نتواند ماند ، شما پاسخ داده میگویید : «از قدرت خدا چه بعید است؟!..» و از بس نافهمید این نمیدانید که خدا برای توانایی خود مرزی پدید آورده و برای کارهای خود آیینی گزارده. این نمیدانید که هرچه تواند بود نباید بود.
🔹 پانوشت :
1ـ معنی : آنها جز نامهايى كه شما و پدرانتان ناميدهايد ، نيست و خدا دلیلی برای آنها نفرستاده است. (سورهی نجم ، آیهی 23)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
زنی از شیعه که برای زیارت به کربلا سفر میکند
Читать полностью…📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 برانگیختگی چیست؟.. (سه از سه)
کوتاه سخن آنکه داستان برانگیختگی راستست و ما آن را با دلیلهای استوار بازنمودهایم. ولی دانستههای مردم در این باره بیکبار بیپا میباشد ، و آنچه ما تاکنون رفتار کردهایم سزا بوده و جز آن نبایستی کنیم. ما هیچگاه نبایستی پیروی از دلخواه مردم نماییم. اکنون هم از آن پیغمبری که مردم فهمیدهاند ما چنانکه بارها گفتهایم بیزاریم. ما از چنان چیزی آگاهی نداشتهایم و نمیداریم ، و اگر برانگیختگی را بمعنایی که ما خود روشن گردانیدهایم میگویند راستست و ما باین راه بخواست خدا برخاستهایم و براهنمایی او پیش میرویم. این یک جنبش خداییست. این راه را بروی ما خدا باز کرده است و دلیلش نیز با خودش میباشد.
آری هستند کسانی که چون نام خدا را بشنوند و یا از چنین سخنی آگاه گردند رو ترش کنند و بگمان خود باور داشتن به اینچنین چیزهایی دور از شأن ایشانست.
اینان ـ این بیچارگان ـ از دور هیاهوی مادّیگری را شنیده و تنها از هیاهوی آن از جا کنده شده و راه افتادهاند ، و بیکبار از بودن خدایی برای جهان و از دست داشتن او در کارها سر بازمیزنند و بیزاری میجویند. ولی بدبختان در این باره نیز تهیدستند و سرمایهشان جز همان ریشخند نیست ، و اگر شما یکی را در جلو خودتان نشانیده و به پرسش و آزمایش پردازید خواهید دید هیچی نمیدانند و پاسخشان جز آن نیست که ولتر چنان گفته و باخنر [1] چنان نوشته. پدرانشان پیروان چشمبستهی زراره و علقمه [2] میبودند و اینان پیروان ولتر و باخنر میباشند.
بدبختان این نمیدانند که همان ولتر و باخنر و دیگران خود با سرگردانی روز میگزاردند. [3] این نمیدانند که دانشمندان مادّی اروپا در حال آنکه کیشها را بیپا دانستهاند خود خَستُوان[=معترف] میباشند که مادّیگری نیز راه بجایی نبرده است و به یک زمینهی روشنی نرسیده است.
کاسهی گرمتر از آش این بیچارگانند. دانشمندان مادّی اروپا بآن زورگوییها و نادانیهای کشیشان و دیگران شوریده و هرچه گفتهاند بیش از همه در برابر آن زورگوییها بوده ، نه آنکه با هر آمیغی نبرد کنند و از هر که نام خدا شنیدند بآن بخندند ـ تندترین مادّیان بچنین کاری نپرداختهاند. آنان هیچگاه در این زمینه نبودهاند که بگفتههای استوار با دلیل نیز گوش ندهند. چنین رفتاری جز از بیدانشان سر نتواند زد.
من این دسته بیدینان ایران را بسیار کوچکتر از آن میدانم که در برابرشان بگفتاری برخیزم و اینست تاکنون برنخاستهام. اینان آن درماندگانیند که از یکسو بنام آفریدگار ریشخند میکنند و از یکسو میبینی برای حافظ خراباتی معجزه میشمارند و او را دارای «قوهی الهام» میستایند. [4]
یکی نمیگوید : ای بیخردان اگر شما پیرو دانشمندان مادّی هستید آنان میگویند : «مادّه است و جنبشهای آن ، و چیزی در پشت سر آن نیست» ، و در جهان جز مادّه و نیروهای آن بچیزی باور نمیدارند ، پس «الهام» که دربارهی حافظ مینویسید به چه معناست؟!. آنگاه همان دانشمندان مادّی زندگی را سراسر نبرد میشمارند ، و اینست میگویند هر کسی باید از هر راهی که میتواند بکوشد و درپی سود خود باشد ، بکوشد تا در میدان نبرد بزمین نخورد. ولی حافظ و همراهان او دشمن کوشش بودهاند و در گفتههای خود پیاپی مردم را به سستی و تنبلی و گوشهگیری و بادهخواری خواندهاند.
پس این دو با هم چه سازش تواند داشت؟! پس آن دلهای شما انبانست که هر چیزی را در آن جا میتوانید داد؟! ای بیچارگان که از فهم و خرد بیبهره شدهاید.
اگر خوانندگان فراموش نکردهاند در این آخرها دیده شد که همان کسانی که در ایران دم از بیدینی و خداناشناسی میزنند ، در نتیجهی هایهویی که در پیرامون یک ملایی برانگیخته شد اینان نیز همآواز گردیدند و ستایشها از «آیتالله» نوشتند. [5]
بارها دیدهایم کسانی از ایرانیان ـ از همانان که بیدینی از خود نشان میدهند و آن را مایهی سرفرازی خود میشمارند ـ چون با ما بگفتگو پرداخته و سخنان ما را شنیدهاند چنین گفتهاند : «پس ثابت نشده است که خدا و دین و این چیزها بیاساسست؟!. پس داروین و دیگر دانشمندان بیاساسی ادیان را ثابت نکردهاند؟!..» که میبینیم بدبختان هیچی در دل خود نمیدارند و تنها پشتگرمیش بآنست که داروین و دیگر دانشمندان بیپایی دینها را روشن گردانیدهاند. در اینجاست که میگوییم : آنان تنها بشنیدن هایهوی از دور بس کردهاند. در اینجاست که شایندهی خود نمیدانیم باینان و بگفتههاشان ارج گزارده پاسخ دهیم. اینان با این بیکارگی فهمها و خردهاشان بیدینیشان با دینداریشان در نزد ما یکسانست و خود بیهوده خواهد بود که ما بآنان دربارهی دین سخنانی رانیم و دلیلها آوریم.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی نهم ـ نیمهی یکم مرداد ماه 1322)
👇
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸4ـ پرستش گنبدها
از دیگر کارهای زشتشان پرستش گنبدهاست که میانشان رواج دارد. آنان بر قبر هر یک از امامانشان ، در خراسان یا در عراق یا در حجاز ، گنبدی از طلا یا نقره برافراشتهاند و بناهایی ساخته و خادمانی گماشتهاند. و زائران از راههای دور قصد آن میکنند. در برابرِ در با تواضع میایستند و با التماس اجازهی ورود میخواهند ، سپس داخل میشوند و قبر را میبوسند و دور آن طواف میکنند و میگریند و زاری میکنند و حاجتهایشان را میخواهند. آیا این جز عبادت است؟!.
آری ، آنان دفاع میکنند و پاسخ میدهند و میگویند : «ما امامان را خدا نمیدانیم و آنان را زیارت نمیکنیم تا بپرستیمشان. بلکه آنان را بندگان نزدیک خدا میدانیم و آنان را زیارت میکنیم تا در حاجتهایمان شفیع قرارشان دهیم».
اما دلیلشان مردود است. زیرا خدا نیازی به شفاعت خواستن نزدش ندارد. خدای تبارک و تعالی مانند یکی از پادشاهان زمین نیست تا کسی نزدش شفاعت کند. آنگاه این پاسخ عین پاسخ مشرکان است. قرآن برای ما حکایت میکند که هنگامی که پیامبر مشرکان قریش را سرزنش میکرد و به آنان میگفت : «آیا آنچه را میتراشید میپرستید؟» پاسخ میدادند : «اینان شفیعان ما نزد خدایند».
از جمله مواردی که لجاجت شیعه را نشان میدهد این است که از ظهور وهابیان بیش از صدوپنجاه سال گذشته و در آن مدت مباحثات و مجادلات بسیاری میان آنان و طوایف دیگر مسلمانان جریان داشته و رسالاتی منتشر شده و کتابهایی چاپ گشته و آشکار شده که زیارت گنبدها و توسل به مردگان و نذر کردن برای قبور و مانند اینها چیزی جز شرک نیست و هیچ فرقی میان اینها و پرستش بتهایی که میان مشرکان عرب رایج بود و اسلام برای مجادله با آن و ریشهکن کردنش قیام کرد ، و آیات بسیاری از قرآن این را بیان میکند وجود ندارد. وهابیت بر دیگر طوایف مسلمان تأثیر گذاشت مگر بر رافضیان یا شیعهی امامیه. زیرا اینان به [دلیلهای وهابیان] اعتنایی نکردند و به کتابهای منتشر و دلایل ذکر شده کمترین توجهی ننمودند ، از آنان به وهابیان جز نفرین و دشنام ـ همچون دیگران ـ نرسید. آری ، وهابیان به کربلا یورش بردند و هزاران نفر از مردم را در آنجا کشتند و قبور را ویران کردند. اما اینْ شیعیان را از عقایدشان بازنداشت و از تعداد زائران نکاست.
باید دانست که زیارت (مانند برپایی عزاداری بر حسین) در زمانهای متأخر رواج یافته و شایع شده است. اما اساس آن را خود امامان بنا نهادهاند. در کتابها ، حدیثهایی از آنان هست که به زیارت با شدت تمام تشویق میکند و برای زائران ثوابهای عظیمی وعده میدهد. از آن حدیثها است : «مَنْ زَارَ الْحُسَيْنَ فی کَربلا كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِه». [1] شیعیان دربارهی زیارت همان اعتقادی را دارند که دربارهی گریه بر حسین دارند. یعنی آن را موجب آمرزش گناهان و ورود به بهشت میشمارند و میپندارند که ملائکه از زوار استقبال میکنند و بالهایشان را زیر قدمهایشان میگسترانند.
این از شدیدترین و زیانمندترین گمراهیهاست. زیرا مردم را از توجه به خدای تعالی بازمیدارد ، و میان آنان و میان شناخت سنت خدا در هستی سد میشود و آنان را به موضوعاتی که اساسی ندارد ، مطمئن میسازد. شما میبینید که هیچ همّ و غمی برای هیچیک از شیعیانِ مخلص ، جز کسب مال و سفر برای زیارت نیست. میبینید که آنان به آبادانی سرزمینها و برقراری امنیت و مبارزه با بیماریها و یاری به فقرا اعتنایی نمیکنند ، بلکه به سلامت فرزندان و زنانشان نیز اعتنایی ندارند و جز زیارتی که خیر دنیا و آخرتشان را در آن میدانند ، آرزو نمیکنند.
🔹 پانوشت :
1ـ معنی : هر کس حسین را در کربلا زیارت کند ، مانند کسی است که خدا را در عرشش زیارت کرده باشد.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
تاکنون بارها دیدهام یک تن یا دو تن به نزد من آمده چنین گفتهاند : «شما دعوای پیغمبری میکنید». میگویم : من در کجا چنین نامی بروی خود نهادهام؟!. اگر این کوششهایی را که در راه نیکی جهان بکار میبرم میگویید ، و آنهاست که نامش را پیغمبری میگزارید ، آن کار است نه دعوا. پس من بخودِ پیغمبری برخاستهام ، کار آن را انجام دادهام ، نه آنکه بدعوایش پردازم.
سپس میگویم : شما یک پیغمبر را با چه دلیل میشناسید؟!.. من یا هر کسی دیگر ، اگر بچنان دعوایی برخاست شما با چه نشانی آن را شناسید؟!.. میبینم درماندند و پاسخی نتوانستند ، و یا همان گفتههای پوچ ملایان را دربارهی نتوانستنی (معجزه) بمیان آوردند. میگویم : شما که تا این اندازه تهیدستید ، شما که با یک پرسش و دو پرسش درمانده سر به پایین میافکنید چرا مرز خود را نمیشناسید؟!.. آخر شما را چه کار باین داستانست؟!.. چرا در اندیشهی زندگانی خود نیستید؟!..
گمراهی اینان یکی نیست ، دو تا نیست ، ده تا نیست. بدبختان در هر زمینه از آمیغها بیبهرهاند. بگمان اینان کسی که بخواست خدا برخاسته میخواهد شاهراهی بروی مردم باز کند باید بیاید و درمیان مردم دعوای پیغمبری آشکار گرداند ، و مردم برای آزمایش هر یکی یک نتوانستنی بخواهد : یکی بگوید از سنگ شتری دربیار ، دیگری بگوید از کوه آبی روان گردان ، سومی بهبود پسرش را خواهد ، چهارمی از نابوده (غیب) آگاهی طلبد ـ و او چون از این آزمایشها سرفراز بیرون آمد دعوایش راستست و مردم باید به او «ایمان» آورند و او را فرستادهی خدا شناخته به هر گفتهاش گردن گزارند.
اینست پندارهای بیخردانهی آنان ، اینست آنچه از ملایان یاد گرفتهاند. بدبختان باری تاریخ نمیخوانند که ببینند پیغمبر اسلام یا دیگری چه رفتار کرده و چگونه بکار پرداخته است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
این یکی از رازهای کار ماست که بدانشها ارج گزارده بآن میکوشیم که با دین (یا بهتر گویم : با راهنماییهای خرد) توأم گردد. کسانی که گفتارهای پیمان را خواندهاند اینها را نیک میدانند ، و کسانی که آنها را نخواندهاند کتاب «ورجاوندبنیاد» یا دفترچهی «خدا با ماست» را بخوانند و این زمینه در آنها روشن گردانیده شده.
به هر حال ما باید در گفتههای خود پروای دانشها و دانشمندان کنیم. آن دانشمندی که پشت تلسکوپ مینشیند و دانش خود را تا هزارها فرسنگ پیش میراند و حساب گردش اُرانوس و نپتون میکند ، ما باید پروای او کنیم و گفتگوهای خود را پیش از همه با او و مانندگانش بپایان رسانیم.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸2ـ تقیه
دیگری تقیه است ، یعنی پنهان کردن عقاید از دیگران ، بلکه انکارِ آنها اگر نیاز به انکار افتد. دیدیم که امامان شیعه آراء و ادعاهای خود را از مردم و از خویشاوندان علوی خود پنهان میکردند و آنها را جز برای اطرافیان خاص خود آشکار نمینمودند و آنان را به کتمان و انکارْ سفارش میکردند. از سخنان نقل شده از صادق است :
«تقیه دین من و دین پدران من است ، پس هر کس آن را پیش از ظهور قائم ما ترک کند ، از ما نیست».
«هنگامی که منصور او را دید ، گفت : خدا مرا بکشد اگر تو را نکشم. آیا در سلطنت من انحراف ایجاد میکنی و برایم بدیها میخواهی؟ ابوعبدالله علیه السلام فرمود : به خدا قسم چنین نکردهام و اگر به تو رسیده ، از جانب دروغگویی بوده است. اگر هم کرده بودم ، به یوسف [نیز] ستم شد و [برادرانش را] بخشید و ایوب مبتلا شد و صبر کرد و به سلیمان [ملک] داده شد و شکر گزارد ، اینان پیامبران خدایند و نسب تو به آنان بازمیگردد ...»
«دربارهی دعوت از کسی که آل محمد از او [بعنوان رهبر قیام] خشنود باشند مشورت کردهام و تو و پدرت پیش از تو ، آن را پنهان کردهاید. از قدیم چیزی را که ازآنِ شما نبود ادعا کردهاید و آرزوهاتان را به سوی چیزی که خدا به شما نداده بود متوجه کردهاید ، پس [مردم را] فریفتید و گمراه کردید و من تو را از چیزی برحذر میدارم که خدا تو را از آن برحذر داشته».
«نامهات به من رسید که در آن ذکر کردهای من و پدرم پیش از من ادعا کردهایم ، و من چنین چیزی از خود نشنیدهام و به زودی ادعاهاشان [دربارهی من و پدرم] ثبت خواهد شد و از [راستی و ناراستی] آنها پرسیده خواهد شد ... و من پیشاپیش تو را از نافرمانی خلیفه برحذر میدارم و تو را به نیکی و اطاعت از او تشویق میکنم و اینکه پیش از آنکه چنگالها تو را بگیرند و تنگنا از هر سو تو را در بر گیرد برای خودت امان بخواهی. پیش از آنکه از هر سو به دنبال [آسایش] جانت بروی و آن را نیابی تا آنکه خدا با منت و فضلش بر تو منت نهد و مهربانیِ خلیفه ـ که خدا پایدارش بدارد ـ شامل حالت شود ، و تو را امان دهد و بتو رحم کند و خویشاوندی رسول خدا را در تو حفظ نماید».
«جعفری گفت : به من رسید که نامهی موسیبنجعفر به دست هارون افتاد ، هنگامی که آن را خواند گفت : مردم مرا علیه موسیبنجعفر تحریک میکنند در حالی که او از آنچه بدان متهم میشود ، بری است».
6ـ او از سه گرفتاریِ کیشها ، زبانها و ایلهای گوناگون در این کشور ، زبونی و درماندگی تودهی ایرانی را بیش از همه از کیشها و گمراهیهای او یافت.
چهارده کیش و گمراهی در یک کشور یعنی چهارده آرمان ، چهارده راه زندگانی ، چهارده پرچم و چهارده توده. گذشته از پراکندگی و دستهبندیهایی که این کیشها و گمراهیها در میان مردمان پدید میآورند ، آنها سرچشمهی نادانیها و بیخردیهایند. کیشهایی مانند سنی ، شیعی ، صوفی ، اسماعیلی ، علیاللهی ، شیخی ، کریمخانی ، بهایی ، زردشتی ، مسیحی ، یهودی و گمراهیهایی مانند فلسفهی یونان ، جبریگری ، خراباتیگری ، مادیگری و ادبیات زمان مغول هر کدام پر است از نادانیها و خود با زندگانی امروزی ناسازگار میباشد. پس از همه ، اگر کسی به دو یا چند تا از آنها (مثلاً صوفیگری و خراباتیگری) گراید و به آموزاکهای (تعلیمات) آنها پردازد ، چون آنها باهم ناسازگارند و هر کدام مردمان را به سوی دیگری میکشانند ، ناگزیر خردش در میانه بیکاره و درمانده میگردد.
7ـ او نیک میدانست که میباید شاهراهی باشد که ایرانیان ، این کاروانیان پراکنده و راه گمکرده ، به آن درآیند. میباید یک دستگاه اندیشهای باشد که مردمان زیر پرچم آن گرد آیند و بدینسان متحد گردند. او راه چاره به پراکندگیها (وظیفهی آن دستگاه اندیشهای) را چنین شرح میدهد :
یکم ، باید از یکسو با کیشهای پراکنده نبردید تا گمراه بودن آنها آشکار گردد و این را پیروان آنها بفهمند.
دوم ، از سوی دیگر حقایق زندگی را به مردم یاد داد تا از روی آنها راه را از کورهراه بازشناسند و همه یک معیار داشته باشند.
بدینسان مردمان در یک شاهراه گرد میآیند و توانایی و سرمایهی اجتماعی هنگفتی فراهم میآید.
چنانکه خوانندگانِ نوشتارهای او میدانند ، کتابهای کسروی نیز در همین دو زمینه است : بازنمودن حقایق زندگی و نبرد با گمراهیها.
امیدمندیم این شرح کوتاه آرمان آن یگانهمرد را روشن کرده است.
8ـ ما که به این کوششها برخاستهایم جز ادامهی راه او خواستی نداریم. جز این نمیخواهیم که حقایق زندگی که او به آشکار آورد ، در میان مردم انتشار یابد و رواج گیرد.
ما را نیز در این راه نه سودی بوده ، نه آوازهای ، نه جایگاهی. به این کوششها نیز برای تمرین نویسندگی برنخاستهایم. هر کدام از ما میتوانسته بجای آنکه زمانهای آزاد خود را به چنین کوششهایی پردازد ، به کارهای دیگر پرداخته به فزونی درآمدِ خود بکوشد. پس اگر چنین نمیکند ، جز از زیان پولی که میبرد بیگمان خواستش جز کوشیدن در راه بهروزی توده نیست.
ما تاکنون از کوششهای خود و فیروزیهایی که یافتهایم سخن نراندهایم. ولی در اینجا ناگزیریم اشارهای بدانها کنیم. در سالهای گذشته ما کمابیش همهی کتابهای کسروی و یاران او را گردآوری و غلطگیری کرده و تا توانستهایم با هوشداری (دقت) آنها را با نسخههای اصل سنجیده و بهترین نسخه از آن نوشتهها را فراهم آوردهایم. کوشیدهایم پیکرههای کسان و نقشههای جاها که کسروی همیشه آرزومند بوده در کتابش بیاورد ، ما که امروز دستمان بازترست بیابیم و آن کمی را از میان برداریم.
کوشیدهایم روزنامههای پرچم ، مهنامهی پیمان ، پیکرهها و نوشتارهای یاران کهنِ باهَماد آزادگان و اسنادی که بدستمان افتاده ، همگی را در کانال کتابخانهی خود گرد آوریم. میتوان گفت این تنها باهَماد آزادگان بوده که هرچه نوشتار و پیکره و سند از روز نخست تاکنون داشته همه را در دسترس همگان گزارده و چیزی را پوشیده نداشته.
از این کتابها کسانی برای کارهای پژوهشی خود سود برده که برخی از ایشان آشکاره این را بما نوشتهاند. در یوتیوب و پایگاههای دیگر نیز دیده میشود که از نوشتارهای کانال سود برده و کلیپها یا پادکستهایی ساخته میپراکنند. اینها سود کوششها و فیروزیهاییست که بدست آوردهایم. لیکن این اندازه سود جز اندک نیست.
9ـ ما اینها را نمیپراکنیم که تنها به آگاهیهای فضای مجازی افزوده گردد. میلیونها سخن و گفته و نوشته در فضای مجازی در گردش است و اینها که در این کانال پراکنده میشود اگر به همین سان بماند ، جز قطرهای در دریای اینترنت نخواهد بود. چنین کوششی ارج بسیاری ندارد.
تاکنون خوانندگانی که ارج این کانال را دیدهاند بما نامه نوشته از تلاشهامان خشنودی نموده و بدلگرم گردانیدنمان کوشیدهاند. لیکن ما از خوانندگانمان بیش از اینها چشم داریم. ما این کوششها را نمیکنیم که ستایش و سپاسگزاری بشنویم.
10ـ ما میپرسیم : شما در جستجوی چه هستید؟! ما خواستمان نه آنست که هر روز دو سه کادر نوشته بپراکنیم. نتیجهی این کوششها نخست باید این باشد که دستهای از خردمندان در پیرامون این اندیشهها گرد آیند و دست بهم داده به از میان برداشتن گمراهیهای این تودهی بدبخت درمانده کوشند. کوشش ارجدار این است. وگرنه اگر ده برابر اینها در کانال بیاید ولی در پیرامونش کوششی نرود همه بیهوده خواهد بود.
👇
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 جای شگفت نیست (یک از یک)
یکی میگوید : من نوشتههای شما را میخوانم و همه را درست مییابم ، و از خواندن و دانستن آنها خرسند میگردم. تو گفتیی گمشدهی خود را یافتهام. من در شگفتم چگونه کسانی اینها را نمیپذیرند؟! .. چگونه ایستادگی مینمایند؟!..
بارها با آنان روبرو شده پرسیدهام : ایرادتان چیست؟!.. دیدهام ایرادی نمیدارند ، و با اینحال نمیپذیرند ، و بدتر آنکه کسانی دشمنی نیز میکنند و از بدزبانی بازنمیایستند.
میگویم : جای شگفت نیست. شما اگر اینها را بچهارپایان بخوانید پیداست که نخواهند فهمید ، و نخواهند پذیرفت. چرا که افزار فهمیدن و پذیرفتن را نمیدارند.
آن کسان نیز چنینند و فهمها و خردهاشان از کار افتاده. آنان را با چهارپایان بیش از این جدایی نیست که چهارپایان فهم و خرد را نداشتهاند ، و اینان داشتهاند و از دست دادهاند. اینان بدبختتر از گاوان و خرانند. آنان گاو و خر آفریده شدهاند و جای نکوهشی نیست. ولی اینان آدمی بودهاند و خودشان را به پایهی گاوان و خران رسانیدهاند.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی نهم ـ نیمهی یکم مرداد ماه 1322)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
گفتیم شاه اسماعیل هنگامی که بر ایران چیره شد و مردم را به شیعیگری واداشت و آنان را به دشنام دادن به اصحاب پیامبر برانگیخت ، این کارْ مسلمانان را در سایر سرزمینها خشمگین کرد. بدین سبب سلطان سلیم برخاست و با شیعیان دشمنی ورزید و چهلهزار نفر از آنان را در سرزمین خود کشت. سپس سپاهی آماده کرد و به ایران حمله نمود و شاه را شکست داد. از اینرو دشمنی میان دو کیش ریشهدار شد و بیش از سیصد سال ادامه یافت و جنگهای بسیاری درگرفت. علمای مکه و مدینه به ارتداد ایرانیان از اسلام فتوا داده بودند ، و کشتن مردان و زنان [ایرانی] را جایز شمردند. از اینرو عثمانیان دهها هزار از زنان ایران را به اسارت میگرفتند و آنان را در بازارهای استانبول و صوفیه و بلگراد میفروختند. اگر کسی بخواهد دربارهی ضررهای ناشی از این بدعت شوم تحقیق کند ، نیازمند تألیف کتابی بزرگ در چندین جلد خواهد بود.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
کشتهی قاسم و حجلهی دامادی او (ایام عاشورا)
Читать полностью…📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸5ـ برخی حکایات دربارهی شیعیان
داستانهایی را شاهد بودهام که ولع شیعه به زیارت و اشتغالشان به آن را به جای هر کار خیری ، روشن میکند که در اینجا برخی از آنها را ذکر میکنم :
در زمستان سال ۱۳۳۶ [قمری ، ۱۲۹۶ شمسی] قحطی شدیدی در ایران رخ داد و به دنبال آن بیماریهای بسیاری آمد. در آن زمان زمام امور به دست آزادیخواهان بود .. از اینرو در محلات کمیتههایی برای یاری بینوایان و تقسیم ارزاق میانشان برپا کردند. من در محلهمان رئیس کمیته بودم. برخی بینوایان را به خانههای ثروتمندانی از خویشاوندانشان میفرستادم تا سرپرستیشان کنند. بارها شنیدم که فلان ثروتمند ، آن بینوا را از خانهاش رانده و او از گرسنگی مرده است. برخی از این ثروتمندان غلات را احتکار میکردند و به گرانترین قیمتها میفروختند ، اینبود از بیرحمیشان تعجب میکردم. راه کربلا ماهها بود که بسته بود. هنگامی که بهار رسید ، راه باز شد. تعجبم بیشتر شد وقتی دیدم این سنگدلان آمادهی سفر به کربلا میشوند. آنان را در مجالس میدیدم که با خوشرویی و سُرور بسیار از قصدشان [برای سفر] یاد میکردند. از اتفاقات این بود که روزی در مجلسی بودم و عالِمی شیعی آنجا بود. برخی حاضران از آمادگیشان برای سفر گفتند و اینکه در آستانهی حرکتاند. آن عالم با خوشرویی و شادی رو به آنان کرد و شروع به مدح و شکر آنان نمود و از جمله چیزیهایی که گفت این بود : «بشارت باد بر شما ، همانا ملائکه منتظر رسیدن شمایند ، و به زودی اجر جابر انصاری را که اولین زائر مشهد حسین بود ، خواهید یافت ...» سخنش مرا دلتنگ کرد. در نتیجه بر او فریاد زدم : «چه میگویی ای شیخ؟! اینان همان کسانی هستند که همسایگانشان از گرسنگی مردند و به آنان رحم نکردند ، آیا ملائکه منتظر رسیدن این سنگدلان هستند؟!». شیخ از سخنم خشمگین شد و با عصبانیت برخاست و از مجلس خارج شد و دیگران نیز از دنبالش رفتند و پس از چند روز شنیدم که مرا تکفیر کرده و گفته است : «او ملحد و بیدین است». آری ، این روش آنان است ؛ کسی را که به فضیلتِ زیارت یا گریه اعتقاد ندارد ، ملحد و بیدین میشمارند.
حکایت دیگری سالها پیش در تهران رخ داد ، و آن اینکه مردی از همسایگان ما در تبریز در خانهام به دیدارم آمد و از جمله چنین گفت : «همسایهی ما فلانی چندین ماه است که در تهران زندانی است. آنان او را به تهمتی متهم کرده و دستگیرش کرده و به اینجا فرستادهاند. خواهش دارم شما از حالش بپرسید و اگر ممکن است برای آزادیاش تلاش کنید». سپس گفت : «خانوادهاش در فقر شدیدی هستند و بسیاری از شبها گریهی کودکانش را از گرسنگی میشنیدیم». گفتم : «امروز از او خواهم پرسید و تا جایی که بتوانم برای آزادیاش تلاش خواهم کرد». از سخنم خوشحال شد و تشکر کرد. سپس از او پرسیدم : «برای چه به تهران آمدهای؟..» گفت : «قصد خراسان دارم. امسال در تجارت سود بردم. مالی به دست آوردم و زیارت امام رضا را بر خود واجب دیدم». سخنش مرا بسیار ناراحت کرد و با سرزنش به او گفتم : «چرا از مالت به کودکان گرسنهی همسایهات ندادی؟ آیا زیارت امام رضا واجبتر بود؟!..» سخنم او را خوش نیامد و شروع به آوردن عذرهایی کرد و گفت : «ما گناهکار و روسیاهیم ، به شفاعت ائمه بیش از هر چیزی نیاز داریم. همچنین من پیر شدهام و ریشم سفید شده است. پس ترسیدم اجلم فرا رسد پیش از آنکه امام را زیارت کنم و از گناهانم کفاره دهم».
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🔹 پانوشتها :
1ـ بوشنر Büchner
2ـ دو تن از راویان و محدثان قرنهای نخست اسلام.
3ـ دائرةالمعارف فارسی (مصاحب) در زندگینامهی ولتر شرح کوتاهی از این سرگردانی او آورده. در تکهی آخر ، یک جا گفتهی شناخته شدهای ازو را میآورد : «اگر خدا نباشد باید آن را اختراع کنید» ، در جای دیگری ، از نامهی بازگشت از برخی باورهایش که پیش از مرگ امضا کرده مینویسد و در پایان از نامهای که بدوستش نوشته سخن میراند : «من میمیرم در حالی که خدا را پرستش میکنم ...».
4ـ یک نمونه هم ما سراغ داریم. در نشستی سخن از درست درآمدن خواب برخی کسان بمیان آمد. گوینده ادامه داد : از پدر فلان کس پارهای چیزها دزدیده بودند. او شبی در خواب جای کالاهای دزدیده شده را دید و بامداد خوابش را به نزدیکانش گفت. بجایی که دیده بود رفتند و با شگفتی بسیار کالاهای دزدیده شده را همانجا یافتند. هنوز کسی سخنی در پذیرفتنی بودن یا نبودن آن داستان نگفته بود که یکی از باشندگان که بآفریدگار و هرچه از دین باشد ریشخند میکند ، رشتهی سخن را بدست گرفته چنین گفت : «علتش روشنست. آن روحِ خواب دیده بوده که بیرون از جسمش به سیر پرداخته و جای کالای دزدیده شده را دانسته ...» !.
5ـ در این باره کتاب «سرنوشت ایران چه خواهد بود؟» دیده شود.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 برانگیختگی چیست؟.. (دو از سه)
باید با آنان گفتگو کنیم که در پشت سر اینجهان سَتَرسَندهی [محسوس] مادّی که دانشها تنها آن را شناخته جهان دیگری هست ، با آنان گفتگو کنیم که جز دانشها و آموزاکهای آنها یک رشته آمیغهایی در جهانست که باید بجهانیان آموخته شود ـ باید همهی این جستارها را پیش از همه و بیش از همه با دانشمندان بپایان رسانیم.
ما اگر یک سخنی بگوییم که دانشمندان توانند ایراد گرفت و نپذیرفت ، پیداست که همهی رنجهای ما بیهوده خواهد گردید ، و این یکی از جاهاییست که دست آفریدگار در کار ما نمایانست : ما که از دانشها جز آگاهی بسیار اندکی نمیداریم و میباید گفت : از دور نامش را میشنویم ، باید سخنی بآخشیج آنها نگوییم ، و اگر در یک زمینه گفتهای را از دانشمندان نپذیرفتیم با دلیلهای استوار ـ دلیلهایی همسنگ دانشها ـ پاسخ دهیم و لغزش آنان را بازنماییم.
از سخن خود دور نیفتیم : ما چون پیمان را آغاز کردیم و در نوشتههای خود نام «خدا» میبردیم این بیاد میداشتیم که پایهی دانشهای امروزی بمادّیگری و خداناشناسیست ، بیاد میداشتیم که انبوه دانشمندان هستی را جز این جهان مادّی نمیشناسند و بآفریدگار باوری نمیدارند ، از اینرو ناچار میبودیم که بمادّیگری پاسخهای استوار دهیم و دلیلهای روشن بهستی خدا یاد کنیم. اگر خوانندگان بیاد میدارند ما در پیمان از سال دوم آن باین زمینه پرداخته گفتارهای بسیاری نوشتیم. دربارهی «خرد» و «روان» نیز همین رفتار را کردیم.
دربارهی برانگیخته نیز همین حالست. ما چون نام «برانگیخته» برده میگوییم : «کسانی توانند بود که خدا آنان را برانگیزد و آمیغها (یا حقایق) را بآنان روشن گرداند» ، باید دلیلهای استوار باین سخن داشته بتوانیم بدانشمندان و دیگران که آن را نمیپذیرند پاسخ دهیم.
ما نیز دلیلها داشتهایم. اگر کسانی کتاب «بنیاد» را بخوانند خواهند دید در این زمینه سخنان استواری نوشته شده. چیزی که هست بایستی زمینه را آماده و راه را هموار گردانیم تا باین سخنان رسیم. بایستی جدایی ـ بلکه دشمنی ـ را که میانهی دین و دانشها میبود از میان برداشته این دو را بهم رسانیم ، هستی آفریدگار و دست داشتن او را در اینجهان روشن گردانیم ، از خرد و روان ، و از نیکیپذیری آدمی ، و از داستان پیشرفت (یا تمدن) و از راه آن سخن رانیم و اینها را همه روشن گردانیم تا بزمینهی برانگیختگی رسیم.
از آنسوی اینها نه چیزی بوده که همگی بفهمند ، و ما اگر از نخست باین سخن پرداختیمی جز این نتیجه ندادی که از کار خود بازمانیم ، و از آنسوی دستاویز بدست ملایان و دیگر دشمنان خود دهیم.
گذشته از آنکه این پافشاری که کسانی در این زمینه مینمایند و پیاپی میپرسند نابجاست. یک مردمی که در توی گمراهیها دست و پا میزنند و درمیان بیستملیون توده چهارده کیش ـ چهارده کیش بیپا ـ میدارند ، مردمی که در نادانی فرورفتهاند و از عنوانهای زندگانی تنها نامها را میدانند و شما اگر بپرسید : دین چیست؟.. یا تمدن چیست؟.. یا اخلاق چیست؟.. یا خرد چیست؟.. بهیچ یکی از این پرسشها و از مانندهای آنها پاسخ راستی نتوانید شنید ، مردمی که معنی بازرگانی را نمیدانند ، معنی کشاورزی را نمیدانند ، معنی داد و ستد و پیشه را نمیدانند ، معنی فرهنگ را نمیدانند ، مردمی که با داشتن یک زمین پهناور باردهی کارشان بمردن از گرسنگی کشیده ـ چنین مردمی بیش از هر چیزی باید در جستجوی چاره بدردهای خود باشند. از چنین مردمی بسیار نابجاست که درپی راه بردن برازهای سپهر و دانستن معنی برانگیختگی و مانند آن افتند ـ بویژه با این کوششهایی که ما بکار میبریم و پیاپی نادانیها و گمراهیهای توده را به رخشان میکشیم.
این رفتار برخی از ایرانیان که در برابر ما ایستاده پیاپی داستان برانگیختگی را به رخ ما میکشند و پیاپی دنبال میکنند نمونهایست که چگونه این مردم از آلودگیها و گرفتاریهای خود ناآگاهند ، و چگونه درمیان آن آلودگیها و گرفتاریها خود را پاکیزه و آسوده میشمارند و بجستارهای بسیار دوری میپردازند. ما میکوشیم که آنان را هوشیار آلودگیهاشان گردانیم و بچارهجویی واداریم ، و آنان فشار میآورند که ما را نیز از راه برده بدلخواه خود سرگرم جستارهای دوری گردانند.
ما بایشان معنی دین را روشن میگردانیم ، معنی تمدن را میفهمانیم ، معنی داد و ستد و بازرگانی و کار و پیشه را بازمینماییم ، راه زندگی را نشان میدهیم ، صدها آمیغ را روشن میکنیم ، از یکایک گمراهیها سخن رانده بکندن ریشهی آنها میکوشیم ـ آنان همهی اینها را کنار گزارده تنها سخن از پیغمبری یا برانگیختگی بمیان میآورند.
👇
دو مرد از کسانی که بدن خود را قفل زدهاند (ایام عاشورا)
Читать полностью…مردی قفل به تن که خود را زخمی کرده (ایام عاشورا)
Читать полностью…📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸3ـ برپایی عزاداریهای حسینی
دیگر از زشتیهای شیعه ، چیزی است که در میانشان رایج است ، از ذکر شهادت حسین و یارانش و گریه بر آنان و بلند کردن صدایشان به ناله و زاری و برپایی عزاداریها و تشکیل دستهها برای گشتن در خیابانها و بازارها و کارهای زشتی از اینگونه.
بیشک حسین مظلوم و فریبخورده کشته شد. اما چه سودی دارد تکرار گریه و ناله و برپایی عزاداریها بر او پس از گذشت هزاروسیصد سال؟!.
واضح است که شیعه از ذکر مصیبت حسین و نوحه بر او فوایدی برای خود امید داشتهاند و با آنْ قصد برانگیختن کینهها علیه سنیان (دوستداران بنیامیه) را داشتهاند. از کتابها چنین برمیآید که آنان این کار را در زمان آلبویه در بغداد آغاز کردند ، جایی که رقابت میان دو گروه شدید و مشاجرات دائمی بودـ سنیان عاشورا را روز سُرور خود قرار میدادند (زیرا نزد آنان از ایام متبرک بود) ، و شیعیان آن را روز غم و ماتم قرار میدادند ، اینبود در اجتماعی گرد هم میآمدند و نوحهخوان اشعاری میخواند ، و آنها میگریستند و ناله میکردند.
سپس هنگامی که صفویان در ایران به قدرت رسیدند و مردم را به شیعیگری واداشتند ، این بدعت را میانشان رواج دادند. عوام به آن رو آوردند و در آن میدانی وسیع برای تشکیل دستهها و برپایی رقابتهای جاهلانه و انجام اعمال پستی که میخواستند ، یافتند. پس این بدعت بزرگ شد و اعمال زشتی که مردم از آن بیزارند ، پدیدار گشت ، از زدن بدن با زنجیر و زخمی کردن سر با شمشیر و تشییع جنازههای ساختگی و قفل زدن به بدن و غیره که نیازی به شمردنشان نیست.
در ایام قاجاریان در ایران (پیش از دوران مشروطه) برپایی عزاداری و برگزاری مراسم مصیبت حسین ، سرگرمی اصلی شیعیان بود که نیمی از ساعات خود را بدان میگذراندند. آنچه رو آوردن مردم را به این بدعت میافزود ، حدیثهای بود که در فضیلت گریه میشنیدند. از امامان شیعه روایت شده که «مَن بَکی أَو أَبکی أَو تَباکی وَجَبَت لَهُ الجَنَّه». [1] پس نزد شیعه مسلم است که گریه بر حسین از والاترین عبادات است و هر کس بر او بگرید ، خدا گناهانش را میآمرزد ، هرچند به تعداد ریگها باشد.
حقیقت آن است که این بدعتی در اسلام است و حدیثهایی که روایت میکنند ، تهمت بر خداست. علاوه بر اینکه گریه چیزی است که موجب خمودی میشود و همتها را کوتاه میکند ، و علاوه بر اینکه اعتقاد به آمرزش گناهان با گریه ، مردم را بر گناهان جرأت میبخشد و آنان را از پایبندی به حلال و حرام و از توجه به امر دین بازمیدارد.
🔹 پانوشت :
1ـ معنی : هر کس بگرید یا بگریاند یا تظاهر به گریه کند ، بهشت بر او واجب میشود.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 برانگیختگی چیست؟.. (یک از سه)
گفتار «پیغمبری چیست؟..» که در شمارهی 8 پرچم نوشتیم یکی از خوانندگان بافهم دربارهی آن چنین مینویسد : «گفتار پیغمبری چیست را خواندم. یقین است که ملایان به پرسشهای شما پاسخ نخواهند داد ، و حقیقت آنست که در این موضوعها چیزی نمیدانند. این ملاها را ما میشناسیم که اندازهی آگاهیشان چیست. از آنسو چهبسا گفتار شما دستاویزی در دست بیدینان باشد و همینها را عنوان کرده تیشه باساس مسئله بزنند و این مخالف نظر شماست. از این جهت بهتر است منتظر ملایان نباشید و خودتان در اطراف موضوع توضیحات دهید. این توقع که شما دارید و میخواهید مردم در این زمینه بگفتگو نیایند و منتظر باشند تا پس از انجام همهی مسائل ، این نیز روشن شود صورتپذیر نخواهد بود. مردم بقضیهی نبوت علاقهمند هستند ، بلکه برخلاف نظر شما باساس دین و نتیجهی آن چندان علاقه نداشته باین قبیل مقدمات یا تشریفات آن علاقهمندند. اینست شما باید زمینه را روشن گردانید و من نمیدانم شما چه محذوری تصور میکنید که این موضوع را شرح نمیدهید ، این هم یکی از حقایق مهمه است و چه بهتر که بتفصیل شرحش دهید».
میگویم : نخست باید دانست که واژهی «پیغمبر» غلطست و باید آن را بکنار گزاشت. این واژه گویا نخست «پیغامور» (پیغامآور) میبوده. معنایش آنست که کسی را با خدا از میانه پرده برخیزد و با او سخن گوید و ازو پیغام بمردم بیاورد ، و ما چنانکه گفتیم این را دروغ میدانیم. این نشدنی است که میانهی خدا با کسی پرده برخیزد ، نشدنیست که کسی با خدا سخن گوید. هرچه هست این نام معنای پذیرفتنی نمیدارد و باید آن را از میان برد. چنانکه واژهی «پروفیت» که در زبانهای اروپاییست چون معنای ریشهای آن پیشگوییست آن نیز غلطست و باید فراموش گردد.
ما بهتر میدانیم نام «برانگیخته» را بکار بریم و این واژه را در آن معنی راست میشماریم. از آنسوی چنانکه در شمارهی پیش گفتیم خدا در آسمان نیست و نیاز بفرستادن فرشته ندارد. اینها نیز باید فراموش گردد. رویهمرفته دانستهها و پنداشتههای کشیشان و ملایان و دیگران را باید بیکبار بکنار نهاد.
اما خود داستان ، ما چنانکه بارها گفتهایم «فرهِش» یا برگزیدن خدا کسی را و او را براهنمایی برانگیختن ، راستست و خود یکی از رازهای سپهر (طبیعت) میباشد. ما در این باره سخنان استوار و روشن میداریم که کسانی اگر میخواهند آگاه گردند کتاب «ورجاوندبنیاد» را که بتازگی بیرون داده شده بخوانند.
در جایی که مردم معنی یک چیزی را نمیدانند و هرچه در آن باره میدانند غلطست و ما نیز اگر بگوییم بآسانی نخواهند پذیرفت و بلکه پیاپی ایراد خواهند گرفت و پرسش خواهند کرد و سرانجام نیز بجایی نخواهد رسید ، ما بایستی بخاموشی گراییم و پروای مردم و چشم براهی آنان نداریم. اینکه مینویسید ملایان به پرسشهای ما پاسخی نخواهند داد ، ما نیز بهمین باور بودهایم. چه باید کرد که ناگزیر بودهایم آن پرسش را کنیم. راستی هم آنست که ما در برابر ملایان درماندهایم. زیرا اگر خاموش مینشینیم و بآنان تاخت نمیبریم و به نادانیهاشان ایراد نمیگیریم بزباندرازیهای بسیار میپردازند و چون باین پرسشها میپردازیم در آن هنگامست که خود را به ناشنیدن میزنند و بیکبار خاموش میگردند. هرچه هست ما بایستی آن پرسشها را بکنیم که همهی مردم بدانند آنان چیزی نمیدانند ، و آنچه بمردم میگویند با فهم و خرد ناسازگار میباشد ، و هم خود آنان ناچار شده بخاموشی گرایند. همین خاموشی خود نتیجهای میباشد.
از آنسوی ما امروز در برابر خود دانشها و دانشمندان را میداریم ، و در هر سخنی که میگوییم باید آنها را فراموش نگردانیم. باینمعنی که هر سخنی که میگوییم باید سازش آن را با دانشها روشن گردانیم. همگی میدانند که ما بدانشها ارج بسیار میگزاریم ، (بایستی هم بگزاریم). ما در جستجوی آمیغها (حقایق) هستیم و دانشها بسیاری از آن آمیغها را بما روشن میگرداند.
گذشته از اینکه همان دانشها چون از راهش باشد ، مایهی پیشرفت جهانست و سودهای بسیاری بجهانیان تواند داد.
پس از همهی اینها ، آیندهی جهان با دانشمندان و خردمندان خواهد بود. این دانشمندان و خردمندان جهانند که خواهند توانست جهان را به یک راه بهتری اندازند.
این راهی که ما آغاز کردهایم از دانشها جداست. این خود دستگاهی در برابر دانشها ، بلکه والاتر از آنهاست ـ این راه خرد است ـ راه دین است ـ لیکن در همان حال باید با دانشها سازگار باشد و از آنها بهره جوید.
👇
نظرپرسیهایی که زیر نوشتارها میآوریم بیش از همه برای آنست که خوانندگانی که سخنان ما را نمیپذیرند راه خردهگیری را باز دانسته ، اگر ایرادی در نوشتههای ما دیدند آن را بازگویند. در برابر دلیلهای ما دلیل بیاورند تا جستارها روشنتر شود.
نظرپرسیها برای شماردن موافقان و مخالفان گزارده نمیشود. ما از خوانندگانمان بیش از هر چیز این را چشم داریم که اگر نوشتارهای ما را براست میدارند در این کوششها با ما همراهی کنند تا به این بدبختیها و گمراهیها چاره کنیم. بدانید ای ایرانیان بیآنکه به این گمراهیها چاره شود ، هر کوشش دیگری برای این توده جز آهن سرد کوفتن نیست.
ما برآنیم که سخنانمان هرچه راستتر باشد. خوانندگان به گفتگوها درآیند و اگر ایرادی دیدند دلیلشان را بنویسند که اگر راست بود بپذیریم و از آن سخنان درگذریم و بار دیگر بزبان نیاوریم. و اگر نبود ، پاسخ دهیم. بدینسان جستار روشنی بیشتر گیرد. اگر هم کسانی سخنان ما را راست یافتند و به همراهی نوشتار نوشتند یا مثال بیشتری آوردند ، این نیز به روشنی جستار یاوری خواهد کرد.
از اینرو ما در نظرپرسیها یک گزینهای برای کسانی که سخنان ما را نمیپذیرند افزودیم که میگوید : علت مخالفتم را خواهم نوشت. تاکنون صد بار بیشتر این گزینه را برگزیدهاند ولی آیا گمان میکنید به سخن خود کار بستهاند؟! فسوسا که نه. دریغ از یک ایرادی که با دلیل گرفته باشند. چند باری که چیزی نوشتهاند گویا هیچ نمیدانند که برای سخن باید دلیل آورد. گویا این کسان اظهار نظر را با بازنمودن علت مخالفت اشتباه گرفته و اینست بیآنکه دلیل بیاورند به سخنرانی برخاستهاند.
این نوشتهها که هر یک از حقایق زندگی یا گمراه بودن کیشها و دیگر پراکندگیها سخن میراند و به ریشهی بدبختیها و درماندگیهای ایرانیان میپردازد نه آنست که رفتار خوراکیهای میهمانی با آنها بشود. در میهمانیها که خوراک و آشاماک تعارف میکنند یکی تواند بگوید : دوست دارم و میخواهم یا دوست ندارم و نمیخواهم. ولی آیا چنان رفتاری با این نوشتارها رواست؟!. شما که آدمیاید و خدا به شما گوهرِ خرد داده ، اگر سخنان ما را خوانده و بداوری خرد سپردهاید و آنها را راست یافتهاید ، وظیفه دارید به یاری ما شتابید و اگر ناراست مییابید ، چون وظیفه دارید خوانندگان را آگاه کنید ، باید ایراد نوشتارهامان را بنویسید.
شما که به چنین بیعملی دچارید و تنها خواندن و در نظرپرسی شرکت کردن را بس میدانید ، پس بگویید : کیها باید به گرفتاریهای کشور چاره کنند؟! آیا چشم براهید فرشتگان آسمان یا ترامپها بداد این مردم برسند؟! آیا گمان نمیکنید با چنین رفتاری شما نیز در سرنوشت این کشور سهیمید؟!
✴️ما بیش از اینها از خوانندگانمان چشم داریم✴️
🔶کوشاد تلگرام
1ـ برای کسانی که با زندگی و کوششهای احمد کسروی آشنایند این بس آشکار است که او به آن کوششهای جانکاه و بیمآور بویژه آن سیزده سال پایانی برای مال و آوازه و جایگاه برنخاست. او را آرمان بس بزرگتری بود که توانست در راه رسیدن به آن ، به آنهمه دشواریها و آزارها تاب آورد و کالای گرامی جان در آن راه بگزارد. او در هر گامی از کوشش جز درپی آن آرمان ارجمند نبود : آرمان نیرومند گردانیدن تودهی ایرانی.
2ـ هنگامهی مشروطه و پیشامدهای آن جنبش ـ که خود بچشم دیده و یکی از دست اندرکاران بود ـ تجربیات گرانمایهای برایش بشمار میآید. از یکسو فداکاریهای بیمانند مجاهدان آذربایجان ، بختیاریان ، کوچندگان شورشی قفقازی ، ارمنی و گرجی و دیگر مشروطهخواهان را میدید و از سوی دیگر ، گواه کشاکشهای خونریزانه میان سنی و شیعی ، شیخی و متشرع ، مشروطهخواه و مشروعهخواه ، بهائی و ازلی ، و نیز خامی و سستی مردم در برابر پستیها و خیانتهای سران کشور بود. گواه ناتوانی ایران در برابر دخالتهای همسایگان نیرومند آن روزگار ـ روس و انگلیس و عثمانی ـ بود.
3ـ هواداران مشروطه در آن زمان پایه و مایهی پیشرفت کشورهای اروپایی را جز فرمانروایی در سایهی مشروطه نمیدانستند. کسروی میدید مشروطه با چنان آتشی که در دلها افروخت و با آن تندی که پیش میرفت و همه چشم داشتند ایران بزودی همپای کشورهای پیشرفتهی اروپا گردد ، گرمیش را بسیار زود از دست داد و هنوز به روزگار تاجگزاری رضاشاه بسردی گراییده بود. این معمایی بود که هر دلسوز خردمندی را به اندیشه وامیداشت. پس ، آیا شگفت نمینمود که این جنبش در ایران چنین خوار و ناانجام ماند؟!. او ریشهی این معما و علتهای آن را پژوهید و تنها کسی بود که دریافت ، مهمترین علت ناانجام ماندن یا ترمز آن جنبش در دلهای خود ایرانیانست.
4ـ کسروی دریافت ناانجام ماندن جنبش مشروطه از دشمنیهای محمدعلیشاه و عینالدوله و اتابک و مانندگانشان نبود بلکه آن جنبشِ خجسته ، بزرگترین آسیب را از بدباورهای مردم دید. باورهایی که آنان را به پیروی از ملایانی همچون شیخ فضلالله و حاجیآقا محسن و حاجیمیرزا حسن مجتهد وامیداشت. او در میان توده اندیشههایی را در کار میدید که کشندهتر از زهرست.
او دریافت که چون توده و کشور از دستههای پراکندهی بسیاری پدید آمده که هر کدام راه و آرمان خود را دارد ، اینست نیروهای مردم روی هم نمیآید و فزونی نمیگیرد بلکه درون خود و در کشاکش با یکدیگر شکسته و خنثا میشود.
5ـ او جستجوی سرچشمهی نیروی توده کرد و میخواست بداند چرا تودهی ایرانی چنان ناتوانست که با آنکه مشروطه را با آن فداکاریها و جانسپاریها بدست آوردند ، نتوانستند نگاهش دارند تا سرانجام به چنان حال افسوسآوری افتاد. کسروی دریافت که تودهای با پراکندگی (تفرقه) فراوان : چهارده کیش و گمراهی و چندین ایل بزرگ و کوچک که هیچ همبستگی با هم ندارند ، چندین زبان که میانشان دیوارهای بلند کشیده ، سرمایهی اجتماعی ناچیزی دارد و اینست یگانگی (اتحاد) که پایهی توانایی و نیرومندی است در آن بدست نمیآید. او نشان داد که پراکندگی و یگانگی هر دو میوهی اندیشههاییست که در مغزها جا گرفته : پراکندگی از اندیشههای پراکنده و گمراه و یگانگی از هماندیشگی و اندیشههای سازگار پدید میآید.
او دریافت که نیرومندی توده و کشور تنها از راه اتحاد فراهم میشود. دریافت با پراکندگیها و دستهبندیهایی که در میان ایرانیانست ، اتحادِ پایدار و سودمندی پدید نخواهد آمد.
👇
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار سوم : رفتارهای زشتی که از شیعیگری برخاسته ، (7 تکه)
🔸1ـ سرزنش یاران پیامبر
مایهی تأسف است که شیعیگری ، گذشته از گمراه کردن مردم و کشاندن آنان به عقاید باطلی که خدا هیچ حجتی بر آنها نازل نکرده ، آنان را به رفتارهای ناپسند بسیاری نیز واداشته است ـ رفتارهایی که با دین ، عقل و تربیت و پرورش مخالف است و زیانهای بسیاری از هر نوع به بار میآورد ، و من در این گفتار برخی از آن اعمال را به کوتاهی یاد میکنم.
دیگری سرزنش به یاران پیامبر و عیبجویی از آنان است. ذکر کردیم که امامان شیعه ادعا کردند که پیامبر بر امام علی به خلافت سخن آشکار (نص) گفته بود و ابوبکر و عمر و عثمان را به غصب حق علی متهم کردند ، از اینرو شروع به نکوهش آنان کردند و بضدشان زبان گشودند ، و دشمنی آنان به حدی رسید که نسبت به دیگر یاران پیامبر از مهاجران و انصار نیز کینه ورزیدند و آنان را به ارتداد نسبت دادند به این حجت که آنان با خلفای سهگانه بیعت کرده بودند. خلاصهی کلام اینکه دوری جستن از ابوبکر و عمر و عثمان و عایشه و دیگران ، جزئی از اعمال شیعیان شد و جایگاه بزرگی در کتابهاشان اشغال کرد.
بیشک این از زشتترین اعمالشان است. زیرا یاران پیامبر از مهاجران و انصار ، هنگامی که دیگران پیامبر را تکذیب کردند ، او را تصدیق نمودند و با اموال و جانهایشان او را یاری کردند ، پس نزد پیامبر گرامی بودند ، بهویژه شیخین (صدیق و فاروق) ، و آنچه از مخالفت با وصیت پیامبر و گرفتن خلافت از دست علی و غیر آن به آنان نسبت دادهاند ، چیزی جز دروغ و بهتان نبوده است ، چنانکه پیش از این آن را روشن کردیم.
آنگاه شیخین هنگامی که خلافت را به دست گرفتند ، مسلمانان را به بهترین روش رهبری کردند و چنان سیاست و عدالت و تقوایی از خود نشان دادند که در تاریخ برایشان ماندگار است و اسلام در زمان آنان بسیار رواج یافت.
پس چه زشت است که کسانی آنان را سرزنش کنند یا نفرین بر آنان را جایز شمارند یا ارتداد را به اصحاب پیامبر نسبت دهند زیرا با آن دو بیعت کردهاند.
آری ، عثمان از عدالت منحرف شد و مسلمانان را خشمگین کرد و آنچه بر او گذشت ، سزایش بود ، و طلحه و زبیر از امام علی نافرمانی کردند و آنچه را سزاوارش بودند ، از او دیدند ، و عایشه به امام حسادت ورزید و کاری کرد که مایهی ننگش بود ، اما امام از او درگذشت و حرمت پیامبر را دربارهاش رعایت کرد. اما معاویه ، از سرکشی او هرچه میخواهی بگو. آنچه شکی در آن نیست اینکه پسر ابوسفیان از روی اکراه اسلام آورده بود ، و در نتیجه علیه اسلام هر کاری که میتوانست ، کرد.
اینها حقایقی مسلم است که شکی در آن نیست. اما این کجا و آنچه رافضیان میپندارند و در کتابهاشان حکایت میکنند کجا؟!.
شگفت آنکه شیعیان معاویه را نکوهش کردند زیرا دستور داد علی را بر منبرها دشنام دهند و این را از رفتارهای شرمآور او شمردند ، در حالی که خودشان ابوبکر و عمر و دیگران را دشنام میدهند و آن را شرمآور نمیبینند. پس کسی میتواند بپرسد : چه فرقی میان این دو امر است؟!.
چهبسا این رفتار شرمآور را انکار کنند و بگویند : «این کار عوام وحشی و بیخرد است» ، ولی این روش آنان در هر چیزی است که از [پاسخ به] آن عاجز میشوند. این موضوعی است که انکار در آن سودی ندارد. زیرا کتابهاشان منتشر شده و خواننده در آنها میبیند که علماشان بر این کار شرمآور چنان اصراری ورزیدهاند که بیش از آن ممکن نیست و «تبرّا» را شرط کمال ایمان شمردهاند. از آراء عجیبشان این است که هر آنچه از شکست و محرومیت و ستم و قتل به «اهل بیت پیامبر» رسیده ، از نتایج اعمال ابوبکر و عمر بوده است. چنانکه میبینی این دو را بیش از معاویه و ابنملجم و ابنزیاد و یزید دشمن میدارند. پس شگفت نیست سخنی را که در ایام عاشورا میخوانند و تکرار میکنند : «خدایا ، لعنت کن اولین ظالمی را که به حق محمد و آل محمد ظلم کرد و آخرین کسی که در این ظلم از او پیروی کرد».
این کار زشت ، تاریخی دردناک و طولانی دارد : زیرا این از چیزهایی بود که دشمنی میان دو دسته را ریشهدار کرد و جنگهای بسیاری را به بار آورد که جانها را هلاک کرد و سرزمینها را ویران نمود و پردهها را درید.
👇