kasravi-ahmad.blogspot.com کتابخانه پاکدینی @Kasravi_Ahmad تاریخ مشروطه ایران @Tarikhe_Mashruteye_Iran اینستاگرام instagram.com/pakdini.info کتاب سودمند @KetabSudmand یوتیوب youtube.com/@pakdini پیام بما @PakdiniHambastegibot farhixt@gmail.com
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 دربارهی تریاک و باده (یک از یک)
از میاندوآب آقای فضلالله صمدی دربارهی تریاک پرسیدهاند : میگویم : تریاک و باده و دیگر اینگونه چیزها را به پزشکی باز باید گزاشت. اینها یکسره با تن آدمی بهمبستگی میدارد و این کار پزشکیست که از آنها سخن راند. اینها زیان آشکاری میدارند ولی گاهی درمان نیز توانند بود ، و این کار پزشکیست که دستورهایی دربارهی آنها دهد.
یک روزی اگر دین بکار دانشها پرداخته آن روز دانشها این جایگاه را نمیداشته است. امروز باید آنها را در کار خود آزاد گزاشت. «دین کارش جدا و دانشها کارش جداست».
آری ما خواهیم توانست برای مستی کیفری گزاریم. زیرا مستی سرچشمهی بدکاریهای بسیاری تواند بود. خواهیم توانست برای کسانی که بدستورهای پزشکان گوش نمیدهند و دربند تندرستی خود و خاندان خود نمیباشند کیفری گزاریم. زیرا این ، بدی با توده میباشد.
ما چند سال پیش در پیمان دفترچهای دربارهی تریاک و زیانهای تنی آن بچاپ رسانیدیم. ولی آن را یک پزشکی نوشته بود که میبایست هم او بنویسد.
* * *
در ایران یکی از آشفتگیها اینست که دیده میشود پزشک سخن از «اخلاق» و از «سیاست» میراند و ملا یا آموزگار گفتار دربارهی باده و تریاک مینویسد.
همان پزشکی که آن دفترچه را دربارهی تریاک و زیانهای آن نوشته بود سخنانی نیز از «خرد» و «اخلاق» رانده و بجاهای دوری رفته بود. من گفتم : پزشک کجا و سخن از خرد و فهم کجاست؟!.. از این پرسش در شگفت شد و من خواستم او را بیدار گردانم و گفتم : شما بگویید خرد چیست؟.. «اخلاق» چه چیز را میگویید؟!.. از پاسخ درماند.
در همان روزها یک ملایی گفتاری دربارهی باده نوشته آورده بود در پیمان بچاپ رسانیم. گفتارش را خواندم و دیدم مینویسد : «سرچشمهی همهی بدیها باده است» گفتم : چه گزافهی بزرگی بکار بردهاید؟!.. گفت : «چطور؟!.». گفتم : آیا این راستست که سرچشمهی همهی بدیها باده است؟!.. شما چنین انگارید که باده در جهان نباشد ، بلکه ریشهی مو از جهان برافتد ، آیا بدیها از میان خواهد رفت؟! این آزمندیها ، این پندارپرستیها ، این خودنماییها ، این کینهتوزیها از هَنایِش[=تأثیر] خواهد افتاد؟!
از پاسخ درماند و چنین گفت : پس چه کار کنیم؟!.. در نکوهش باده چه نویسیم؟!.. گفتم : هیچی ننویس. شما کجا و سخن راندن از باده کجا؟!. این کاریست که باید پزشک کند.
چند سال پیش یکی در تهران کتابی دربارهی باده و اینکه بادهخواری گناهست و زیانهای بسیار دارد نوشته و چاپ کرده ، که من آن را ندیدهام ولی چنانکه شنیدهام در همان کتاب از حافظ و خیام و دیگر شاعران بادهخوار و بادهستا هواداری نشان داده و چنین گفته که خواست آنها از «شراب» که نام میبرند نه این «شراب مُسکِر» ، بلکه یک گونه «حال وجدانی» بوده است.
ببینید : این مرد چیزی را که توانستی با خرد خود دریابد و بداند درنیافته و ندانسته ، و چیزی را که کار پزشکیست و باید با دلیلهای دانشمندانه روشن گردد دعوای دانستن کرده است. زیان شاعران ایران که صد برابر زیان باده است (آری صد برابر) و هر بافهم و خردی تواند آن را دریابد درنیافته ، یا اگر دریافته است برای آنکه فلان وزیر را از خود نرنجاند [1] به پردهکشی کوشیده ، و از آنسوی از باده و زیانهای آن که بهمبستگی یکسره با دانش پزشکی میدارد بسخن پرداخته است. اینها همه نمونههای آشفتگی اندیشهها و نابسامان بودن باورها و داناکهاست [2]. اینها هریکی نشان دیگری از گمراهی این مردم و از سر کلافه گم کردن ایشانست.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی ششم ـ نیمهی دوم خرداد ماه 1322)
🔹 پانوشتها :
1ـ اشاره به علیاصغر حکمت ، فروغی یا همدستانشان است که گذشته از هواداری سرسختانهای که از شاعران میکردند با مخالفان نیز هر گونه سختگیری و بدنهادی روا میداشتند.
2ـ داناک (دان + اک) آنچه دانند. همچون پوشاک = آنچه پوشند.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
یکی دیگر میگوید پرچم به شعرا بد گفته. میگویم اگر خواندهای چه گفته که بد بوده؟ در پاسخ میماند. دیگری میگوید پرچم به بزرگان ما بد گفته. میگویم آقای ارجمند شما چگونه اشخاصی را بزرگ میدانید هر کس را که نمیتوان بزرگ شناخت. یکی میگوید آبروی مفاخر ما را برده ، میگویم قلندران شاهدپرست چگونه میتوانند مفاخر ملی باشند (مگر اینکه مفاخر گلِ مولاها باشند). دیگری را میبینی بجای اینکه مؤدبانه با ذکر دلیل ایرادی بگیرد به پرخاش و ناسزاگویی برخاسته و خود بیخبر از اینکه بیهودهگویی کار عاجزان است و به علاوه دست دیگری او را باین کار مجبور کرده و یک راز سیاسی درمیان است و آن دست او را برانگیخته.
شگفتا در این کشور تاکنون راه تنقید هم شناخته نبوده. هر که میخواسته بگفتهی دیگری تنقید کند یکباره به ناسزاگویی برمیخاسته بدون اینکه در گفتارش کوچکترین دلیلی وجود داشته باشد. فاش میگویم ای کسانی که گفتار پیمان و پرچم بر شما ناگوار است اگر دلیلی خردمندانه دارید بگویید و بدهید تا در روزنامهی پرچم و یا در روزنامهی دیگری درج شود وگرنه یاوهگویی را دلیل نادانی میدانند و با اینها نمیتوان جلو حقایق را گرفت و اگر دلیلی ندارید از بیهودهگویی بگذرید و از راستی پیروی کنید تا دیگران دارالعلمهای ایران را همردیف هژبرالسلطنهها نخوانند.
شیراز ـ غیاثی
پرچم : این گفتار را آقای غیاثی برای روزنامهی پرچم فرستاده بودند که در آن هنگام چاپ نشده بود و اکنون بچاپ رساندیم. آن رفتاری که یاران ما از مردم ایران میبینند یک نتیجهاش این باید بود که اندازهی گرفتاری و درماندگی تودهی خود را بشناسند. بشناسند و از روی بینش بکوشش پردازند.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی پنجم ـ نیمهی یکم خرداد ماه 1322)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا ندیدیم که با غیرت و دلیری دست بهم دادند ، و مرد و زن و پیر و جوان بکوشش آماده گردیده بکار برخاستند ، و با آنهمه شکستها که میدیدند نومیدی بخود راه نداده رشتهی کوشش را از دست نهشتند؟!.. ندیدیم که با دادن هزاران هزاران کشته دشمن را پس نشاندند [1] و هنوز هم میکوشند و از پا ننشستهاند؟!..
در زمانی که در جهان چنین جانفشانیها میرود و هر تودهای آزادی خود را با خون ملیونها جوانان نگهداری میکند شما در ایران بجوانان درسهای صوفیگری و خراباتیگری و جبریگری میدهید.
شما غیرت و سَهِش آنان را کشته خونهاشان از جوش میاندازید. بگویید باینها چه پاسخ میدارید؟!.. چنین انگارید که یک دادگاه بزرگی برپا گردیده از شما بازپرس میرود ، و بگویید هر پاسخی که میتوانید. این بدی را که شما به توده و کشور خود میکنید دشمن با دشمن روا نباید شمارْد.
اگرچه این گفتگو با رئیس فرهنگ خوزستانست لیکن روی سخن با همهی کسانیست که هواداری از سعدی و حافظ و خیام و مولوی میکنند. من میخواهم این زمینه را به یک نتیجهی بُرندهای برسانم. میخواهم بار دیگر حقایق را بآنان بازنمایم که دیگر جای بهانه برای کسی بازنماند.
در آن روزها که روزنامهی پرچم بسته شد و دیگر بیرون نیامد آقای سهامالدین غفاری که آن روزها «رئیس ادارهی تبلیغات» میبود و «نطقهای» بسیاری میکرد در یکی از نطقهایش چنین گفته است : «کسانی که با شعرا مخالفت میکنند باید نگزاریم قوه بگیرند ...» و این نطق در رادیو نیز گفته شده که یکی از یاران تبریز (آقای فروتن) شنیده و بما آگاهی داده.
من بایشان نیز پیام فرستاده میگویم : آقای غفاری شما در محاکمهی مختاری در دادگاه خودتان را دانشمند شناسانیدید. یک دانشمند باید راه پاسخ دادن را بداند. ما بشاعران کتک نمیزنیم که شما بیایید و نگزارید ، ما بآنان ایرادهای بسیار روشن میگیریم و شما که دانشمندید باید آن ایرادها را بخوانید و بیندیشید که اگر راست یافتید بپذیرید و با ما همدستی کنید و اگر راست نیافتید هر پاسخی که میدانید بنویسید و بچاپ رسانید که همگی بدانند. اینست راهی که باید یک دانشمند پیش گیرد ، وگرنه از نطق شما چه نتیجه خواهد بود؟!.. شما چگونه خواهید توانست جلو ما را بگیرید؟!.. شما با آن دانشمندی گویا ندانستهاید که اثر حقایق در روانهای پاک همان اثر الکتریسیته در اجسام است. باینمعنی یک مردی با روان درست و درون پاک چون گفتههای ما را بشنود ناچاریست که بپذیرد و شما هیچ راهی برای جلوگیری نمیدارید و نخواهید داشت.
آری شما توانید کسانی را که روانهاشان بیمار و دلهاشان آلوده است بدشمنی با ما برانگیزید ، و این کار را سالهاست هواداران سعدی و حافظ میکنند و نتیجهای جز روسیاهی نبردهاند.
جای افسوس است که شما خودتان این چیزها را درنیافته بودید ، و ما که مینویسیم و با دلیلهای آشکار و استوار بازمینماییم ایستادگی میکنید و از در دشمنی درمیآیید ، و من نمیدانم باین رفتار شما چه نامی دهم؟!.. همانا که پرده بروی بینش شما کشیده شده بگناه خود پی نمیبرید. همانا که زیانی را که از رفتار خود باین کشور و توده میرسانید درنمییابید.
بالاخره آقای غفاری شما که دانشمندید با ما دانشمندانه رفتار کنید و بگویید به بدآموزیهای سعدی و حافظ و خیام چه پاسخ میدهید؟!.. باینکه در چنین روزگاری شما بجوانان درس جبریگری و صوفیگری و خراباتیگری و همیشهمستی میدهید چه عذری میآورید؟!.. آیا جبریگری راستست؟!.. آیا این راستست که ما هیچ اختیاری نداریم و از کوشش نتیجه نخواهیم برداشت؟!..
آیا این بخردانه است که مردمان ، جهان را هیچ و پوچ پندارند و پروای آن نکنند؟!.. آیا درس دادن این سخنان بجوانان ریشهی کشور را کندن نیست؟!.. خواهشمندیم باین چند جمله پاسخ نویسید تا اندیشهی شما را بدانیم.
من نمیخواهم سخن را بجاهای دوری کشانم ، وگرنه مینوشتم : بدخواهانی بدبختی این کشور را بسود خود میپندارند و پافشاری مینمایند که ایرانیان از آلودگیهای زمان مغول پاک نگردند و شماها نادانسته بخواست آنها یاوری میکنید. این سخن دلیلهای بسیاری نزد ما دارد ولی اینجا جای گفتگو از آن نیست. [2]
ما تاکنون از شاعران و شعرهای ایشان سخن بسیار راندهایم و اینک بار دیگر بآن زمینه درآمدیم و من چشم براه خواهم داشت که آقای رئیس فرهنگ خوزستان و جناب آقای غفاری از چه راه پیش آیند و به چه رفتاری برخیزند.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی پنجم ـ نیمهی یکم خرداد ماه 1322)
🔹 پانوشتها :
1ـ بهترین نمونه برای جانفشانی و ایستادگی مردانهی روسها در برابر آلمانها ، نبرد استالینگراد است که در تاریخ ماندگار خواهد بود.
2ـ درین باره بنگرید بکتابهای «دادگاه» و «اکنون و آینده ما راست»
———————————-
آیا آن راهی که پیش گرفتهایم شاینده نیست؟!.. آیا برای رهانیدن مردم از پراکندگی جز این راهی هست که حقایق بازنموده شود و گمراهیها نشان داده گردد؟!.. جز این راهی هست که داوری فهم و خرد بمیان آید؟!..
آیا آن معنایی که به دین میدهیم راست نیست؟!.. آیا ایرادهایی که بکیشها میگیریم وارد نمیباشد؟!.. آیا چه خرده بآنها توان گرفت و چه پاسخی توان داد؟!..
آیا ملایان یا کشیشان یا مبلغان بهائی یا دیگران در برابر این کوشش و رفتار ما چه بایستی کنند؟!. نه آنست که باید خشنود گردند و رو بسوی ما آورند ، و اگر گفتههای ما را راست مییابند بپذیرند و گمراهیها را رها کنند و اگر پاسخی یا ایرادی دارند بنویسند و بگویند؟!..
این پرسشها را از خوانندگان میکنم و خواستم آنست که با فهم و خرد خود داوری کنند ، خواستم آنست که بیندیشند و بدانند آیا در برابر این رفتار ما ، جای آن بوده که ملایان تبریز بهیاهو افتند؟!.. آیا جای آن بوده که حاجیها و مشهدیهای مقدس و انباردار بازار تهران شکایتنامه بوزارت فرهنگ نویسند؟!. آیا باین رفتار پست آنها جز نام «دغلکاری و هوچیگری» توان داد؟!..
مرا شگفت افتاده که در تبریز ملایی که از مردم شبستر بوده و بجای اینکه در آن زمینهای بارده شبستر بکشاورزی پردازد و نان از راه حلال خورد به نجف رفته و چند سالی در آنجا فقه و اصول یاد گرفته که باید گفت عمر تباه گردانیده ـ زیرا اصول از ریشه غلط و سراپا بافندگیست و به فقه نیز با بودن قانونهای عدلیه نیازی نمانده ـ و سپس با آن کالای ناروا به تبریز آمده و در آنجا یک دکانی برای خود باز کرده ، این مرد به بالای منبر میرود و از پیمان و پرچم سخن میراند و در آن جهان دغلکاری و هوچیگری دست بدامن قانون اساسی میزند.
نمیدانم ما چه کردهایم که مخالف قانون اساسی بوده؟!.. آیا قانون اساسی میگوید : باید این چهارده کیش همیشه پایدار ماند و کسی بچاره نکوشد؟!.. میگوید : باید بگمراهیها کسی ایراد نگیرد؟!..
آنگاه آقای شبستری ، شما کجا و قانون اساسی کجا؟!.. این قانون اساسی بروی سررشتهداری توده (یا حکومت دمکراسی) تدوین یافته ، اگر شما آن را میپذیرید پس چگونه بمردم میگویید : «این دولت جائر است ، مالیات دادن حرامست ، بسربازی رفتن گناهست»؟!.. اینها که بنیاد کیش شماست ، اینها را که انکار نتوانید کرد؟!..
از این گذشته شما اگر عالم و پیشوا هستید بایرادهای ما پاسخ دهید. چه جای دست یازیدن بدامن قانون اساسیست؟!.. آن نادانان که اینها را بشما یاد دادهاند نفهمیدهاند. از قانون اساسی به درد شما چاره نشود.
آقای شبستری پیشوایانتان بشما دستور داده چنین گفتهاند : «إِذَا ظَهَرَتِ اَلْبِدَعُ فَلْیُظْهِرِ اَلْعالِمُ عِلْمَهُ» (چون بدعتها آشکار شد عالم باید علم خود را آشکار گرداند). شما نیز علم خود را آشکار گردانید. این دستور را بشما دادهاند. دستور دست یازیدن بدامن قانون اساسی ندادهاند.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی چهارم ـ نیمهی دوم اردیبهشت ماه 1322)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بیپایی شیعیگری ، (8 تکه)
🔸2ـ2) داستانهای ساختگی در کتابهاشان
آنچه جایز نیست از آن چشمپوشی کرد ، داستانهای ساختگی در برخی کتابهاشان است که رسواییاش بیشتر است. از جمله چیزهایی که یاد کردهاند این است که هنگامی که علی از بیعت با ابوبکر خودداری کرد و در خانهاش نشست ، عمر به ابوبکر گفت : چه چیز تو را بازداشت از اینکه دنبالش بفرستی تا بیاید و بیعت کند؟ گفت : چه کسی را به سویش بفرستیم؟ گفت : قُنفُذ را به سویش بفرست ، و او مردی خشن و تندخو از طُلَقاء (آزادشدگان فتح مکه) و یکی از بنیتمیم بود. از اینرو او را فرستاد و یارانی را همراهش کرد ، او رفت و اجازهی ورود خواست و علی اجازه نداد. یاران قُنفُذ نزد ابوبکر و عمر بازگشتند و گفتند : به ما اجازه نداد ، در حالی که آن دو در مسجد و مردم اطرافشان بودند. عمر گفت : اگر به شما اجازه داد [که هیچ] وگرنه بدون اجازه وارد شوید. این بار رفتند و اجازه خواستند. فاطمه گفت : بر شما حرام میکنم که بدون اجازه وارد خانهی من شوید. در نتیجه بازگشتند و قنفذ [آنجا] ماند. [یارانش بازگشته و] گفتند : فاطمه چنین و چنان گفت و ما را از ورود بدون اجازهاش برحذر داشت. عمر خشمگین شد و گفت : ما را با زنان چه کار؟ سپس دستور داد هیزم بیاورند. هیزم آوردند و عمر نیز با آنان هیزم حمل کرد و آن را اطراف خانهای که علی و فاطمه و دو پسرشان در آن بودند ، قرار دادند. سپس عمر آنقدر بلند فریاد زد تا به گوش علی برساند : به خدا قسم یا خارج میشوی و با خلیفهی رسول خدا بیعت میکنی یا خانهات را بر سرت به آتش میکشم. سپس بازگشت و نزد ابوبکر نشست در حالی که میترسید علی با شمشیرش خارج شود ، زیرا دلاوری و هیبت او را میشناخت. سپس به قنفذ گفت : اگر خارج شد [که هیچ] وگرنه بر او بتاز و اگر مقاومت کرد ، خانهشان را بر سرشان آتش بزن. پس قنفذ رفت و او و یارانش بدون اجازه یورش بردند. علی به سوی شمشیرش شتافت تا آن را بردارد ، اما آنان پیشی گرفتند و به شمشیر رسیدند. [1] [علی] برخی از شمشیرهاشان را گرفت ، ولی [آنها چون تعدادشان زیاد بود] او را گرفتند و طنابی سیاه بر گردنش انداختند. فاطمه میان شوهرش و آنان دمِ درِ خانه حائل شد ، قنفذ با تازیانه بر بازویش زد ، چنانکه اثر آن مانند بازوبند بر بازویش باقی ماند. ابوبکر به قنفذ دستور داد که او را بزند. آنان فاطمه را ناچار ساختند به چارچوب در خانه پناه برد ، پس قنفذ او را هل داد و دندهاش از پهلو شکست و جنینی سقط کرد ـ. چنانکه پس از آن همیشه در بستر بیماری بود تا به همان سبب شهید گردید. علی را کشانکشان بردند تا او را نزد ابوبکر رساندند در حالی که عمر با شمشیر بالای سرش ایستاده بود و خالدبنولید و ابوعُبَیدَةبنجَرّاح و سالِم و مُغِیرَةبنشُعبه و اُسَیدبنحُصَین و بَشیربنسَعد و دیگر مردم مسلح اطراف ابوبکر نشسته بودند. [علی] میگفت : آگاه باشید به خدا سوگند اگر شمشیر به دستم میافتاد ، میدانستید که به من دست نخواهید یافت. عمر بر او نهیب زد و گفت : بیعت کن. [علی] گفت : و اگر نکنم؟ [عمر] گفت : در آن صورت تو را با خواری و پستی میکُشیم. [علی] به آنان گفت : چه بد! به آن پیمان شومی که در کعبه بستید ، وفا کردید. پیمانی که اگر خدا محمد را بکشد یا بمیراند ، امر [خلافت] را از ما اهل بیت دور کنید. ابوبکر گفت : [آیا] از آن اطلاع داری؟ علی گفت : ای زبیر و ای سلمان و تو ای مقداد ، شما را به خدا و به اسلام قسم میدهم ، آیا شنیدید که رسول خدا این را به من میفرمود که فلانی و فلانی ـ تا این پنج نفر را شمرد ـ میان خود نوشتهای نوشتهاند و بر آنچه انجام دادند پیمان بستهاند؟ گفتند : خدایا آری ، شنیدیم که آن را به تو میفرمود. سپس پیش از آنکه بیعت کند ، ندا داد : ای وای بر من ، همانا این قوم مرا ضعیف شمردند و نزدیک بود مرا بکشند. سپس دست ابوبکر را گرفت و با او بیعت کرد.
🔹 پانوشت :
1ـ چه شد که علی با آنکه خانه را در محاصرهی مردان مسلح زورگو و هیزمها دید ، هیچ بیم نکرد و به فکر دفاع از خاندانش نیفتاد و تازه هنگامی که به خانهاش تاختند بیاد شمشیر افتاد؟!
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 خردهگیری [دربارهی اتحاد] و پاسخ آن (شش از هفت)
دیگر چیزها بماند. شما این را بیندیشید که برای چه در ایران جنبش مشروطه ناانجام ماند؟!. برای چه مشروطه باین صورت ننگینی افتاد؟!.. این چون یک پیشامد تاریخیست و تازه رخ داده شما تنها دربارهی این بیندیشید. تنها این بجویید که چه شده که از آن جوش و خروش بزرگی که در ایران بنام مشروطهخواهی برخاست و هزارها مرد گرامی کشته شدند نتیجهی درستی بدست نیامد. شاید شما در این باره آگاهی چندانی ندارید ولی ما داریم و علت آن را پیدا کردهایم و اینک باختصار برای شما مینویسم :
1) مشروطه یا حکومت دمکراسی با کیش ایرانیان مخالفست. زیرا مشروطه میگوید حکومت حق توده است و آنها باید نمایندگانی از میان خود برگزینند و سررشتهی کارها را بدست آنها سپارند ولی کیششان میگوید : حکومت حق ملایان است و مردم باید اختیار بدست آنها سپارند و هر کس دیگری یا هر مجلسی که بحکومت برخاست جائر است ، نخستین مانع مشروطه اینست. مردم ماندهاند دودل ، از یکسو میشنوند که باید میهن خود را دوست داشت ، بقانون وفادار بود ، بدولت و مجلس فرمانبرداری کرد ، و از یکسو کیششان میگوید میهنپرستی کفر است ، قانون اساسی برخلاف شریعت میباشد ، مالیات دادن حرامست ، بسربازی رفتن گناه است.
2) دستههایی در ایران که اگر نامهاشان ببریم دشمن خواهند گردید هر یکی برای خود آرمان و سیاست دیگری دارند که نه تنها در پیشرفت ایران هماندیشه نمیباشند سود خود را در بدبختی ایرانیان و نابودی آنها میبینند و اینها همیشه مانع کارند. مثلاً همان کردهای رضاییه همیشه منتظرند که دولت گرفتار گردد و آنها بمیان افتند و تاراج کنند و پستان بُرند و دم از استقلال زنند. مثلاً بهائیها آشکاره میگویند : «لیس الفخر لمن یحب الوطن لمن یحب العالم» و همیشه خود را از ایرانیان کنار میگیرند. دیگران را خودتان میدانید.
3) همان یادگارهای زمان مغول که شما هواداری از آنها مینمایید از هر باره با اندیشهی دمکراسی مخالفست. زیرا از یکسو بنای همهی آنها بشاهپرستی و زیردستی و زبونیست. همان گلستان سعدی ، همان بوستانش برای دورهی دمکراسی زهر است ، همان خمسهی نظامی با اندیشهی مشروطه مخالفست ، همان پندها و اندرزها که آنان سرودهاند برای این دوره بسیار زیانآور است :
پادشاهان از برای مصلحت صد خون کنند ، صلاح مملکت خویش خسروان دانند ، رخنهگر ملک سرافکنده به ، پادشه سایهی خدا باشد ، هر عیب که سلطان بپسندد هنر است ،
پیش خرد شاهی و پیغمبری
چون دو نگینند به یک انگشتری
اینها سخنان نیک آن زمانست ولی برای این زمان سراپا زیان میباشد و بودن اینها ناگزیر است که جلو پیشرفت اندیشهی دمکراسی را بگیرد. از یکسو هم مبنای مشروطه بآنست که مردم کشور را خانهی خود بدانند و در راه آبادی آن از هیچ کوششی بازنایستند و برای نگهداریش از سر و جان بگذرند. در حالی که سراپای گفتههای آن شاعران بر اینست که کوشش سودی ندارد : «بودنیها بوده است» :
بخت و دولت بکاردانی نیست
جز بتأیید آسمانی نیست
خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی ، جهان و هرچه دَرو هست هیچ در هیچست
اگر روزی بدانش درفزودی
ز نادان تنگروزیتر نبودی
خوش باش ندانی ز کجا آمدهای
می خور که ندانی بکجا خواهی رفت
فلک بمردم نادان دهد زمام مراد ، صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند.
اینها و صد مانند اینها که فلسفهی بیغیرتی و تنبلی است دیوانهای شاعران را پر کرده است و شما میبینید که پیاپی آنها را بچاپ رسانیده بدست جوانان میدهند و بدینسان اندیشهی کوشش و میهنپرستی را در دلهای آنان سست میگردانند. [2]
🔹 پانوشتها :
1ـ معنی : دوستاری میهن سرفرازی ندارد ، دوستاری جهانست که دارد.
2ـ اکنون پس از آنکه مردم ایران «انقلابی» پرآوازه براه انداخته شاهنشاهی (نه خودکامگی) را زیر خاک کردهاند ، اگر ببینیم همین کتابها با چاپ شده و آوازش را بوق و کرنا به شرق و غرب میرسانند ، ببینیم شاعران چندین صد ساله را گرامی داشته برایشان هفتصدمین سال و هزاره میگیرند ، روزی را در سال بنامشان قرار میدهند ، بر سر خاکشان رفته جشنواره برپا میکنند ، مسابقات شعرخوانی را در برنامههای تلویزیون میگنجانند ، از چهارگوشهی جهان فلان «پرفسور» و بَهمان «استاد دانشکدهی ادبیات» را بکشور خوانده مهمان میکنند تا چند جملهای در ستایش فلان شاعر بدآموز و بَهمان فیلسوف آشفتهمغز بسراید ، اینها را که میبینیم ناگزیریم بگوییم استادان زبردستی نیک دانستهاند که چه باید کنند تا مردم به آرمانهای دمکراسی یک گام نیز نزدیک نگردند. نیک یاد گرفتهاند آن ترانههای خوابآور را و نیکو میسرایند آنها را.
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
🔸 آیا اختلاف جز از تعصب و لجاجت برخیزد؟ 👈 اینجا
🔸۱ـ پوزش 👈 تکهی یک ، تکهی دو ، تکهی سه ، تکهی چهار
🔸۲ـ متمم 👈 اینجا
📝 بخش یکم ، گفتار یکم : پیدایش شیعیگری
🔸1ـ خلفای سهگانه
🔸2ـ خلیفه علی
🔸3ـ حسن بن علی
🔸4ـ چگونه شیعیگری پدید آمد؟
🔸5ـ نخستین چیزی که شیعیگری بدان آلوده شد
🔸6ـ جعفر بن محمد
🔸7ـ شیعیگری و خلافت
🔸8ـ ترک قیام توسط این دسته
🔸9ـ گزافههایی که گفتند
🔸10ـ دروغهایی که ساختند
🔸11ـ علویان از این بدعتها و باورها پاک بودند
🔸12ـ زیدیه و اسماعیلیه
🔸13ـ جانشینان جعفر
🔸14ـ امام غایب
📝 بخش یکم ، گفتار دوم : پیدایش مهدیگری
🔸 1ـ مهدیگری چگونه پدیدار شد؟
🔸 2ـ برخی از مهدیهایی که قیام کردند
🔸 3ـ تمسک رافضیان به مهدیگری
🔸4ـ آمیزش شیعیگری و مهدیگری
🔸 5ـ چرا سیمری به کسی وصیت نکرد؟
📝 بخش یکم ، گفتار سوم : شیعیگری و مهدیگری پس از آمیزش بهم
🔸 1ـ فقهای شیعه و آنچه ادعا میکنند
🔸 2ـ کتابهایی که تألیف کردند
🔸 3ـ چگونه شیعیگری رواج یافت و منتشر شد؟
🔸 4ـ چگونه شیعیگری در ایران رواج یافت؟
🔸 5ـ سید محمد مشعشع
🔸 6ـ شیخ احمد احسائی
🔸 7ـ حاج کریمخان
🔸 8ـ سید علیمحمد
💐
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 جای نومیدی نیست (یک از یک)
بارها میبینیم کسی گله مینویسد که پیمان یا پرچم را بخویشان یا بآشنایان خود خوانده ، یا از نوشتهی آنها بکسانی گفتگو کرده و آنان نپذیرفتهاند ، و این را دلیل میآورد که این توده «اصلاحپذیر» نمیباشد. در پاسخ این کسانِ گلهنویسست که میگویم : «جای نومیدی نیست».
این کسان باید بدانند که براه آوردن یک تودهی آلوده و گمراهی همچون تودهی ایران که هزار سال بیشتر است در توی گمراهیها و نادانیها دست و پا زده یک کار ساده و آسانی نیست و بیگمان سالها باید در این راه رنج کشید و هیچگاه نومیدی به خود راه نداد.
در جایی که ما میبینیم آلودگی مردم بیشتر ، و نادانیشان ریشهدارتر از آنست که پنداشته بودیم ، باید ما نیز کوشش را بیشتر گردانیم و بشکیبایی خود بیفزاییم نه آنکه از در نومیدی درآییم و بگوییم : «این توده اصلاحپذیر» نیست.
یک نکتهی دیگر اینست که یک راهی را که کسی میپیماید چهبسا که همهی بخشهای آن در آسانی و دشواری یکسان نباشد. چهبسا که در ده فرسنگ راه آدمی ناچار گردد یک فرسنگ آن را دهـ روزه پیماید و نه فرسنگش را یکـ روزه ، این راه ما نیز از آنگونه است ، ما اکنون تکهی دشوار آن را میپیماییم ولی همیشه چنین نخواهد بود.
رفتار ما همیشه چنین نخواهد ماند. ما اکنون تنها بگفتن و دلیل آوردن بس میکنیم و در برابرش آن رفتار را میبینیم که همگی میدانید. ولی همیشه چنین نخواهد بود ، و همیشه بگفتن بس نخواهیم کرد. خدا فیروزی ما را خواسته است و راه آن را نیز بروی ما باز کرده. چیزی که هست ما باید این راه را گام بگام پیش رویم ، باید بدشواریهای آن تاب آوریم ، باید هیچگاه نومیدی از خود ننماییم.
ما هنوز چه کردهایم که بگوییم ما کوشیدیم و نتیجه نبردیم. تنها گفتن و نپذیرفتن دلیل آن نتواند بود که توده «اصلاحپذیر نیست». هنوز کوششهای بسیار دیگری نیاز هست و بیگمان نتیجه خواهد داد.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی هفتم ـ نیمهی یکم تیر ماه 1322)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار دوم : ادعاهای دروغی که شیعیگری در بر دارد ، (6 تکه)
🔸1ـ ادعای واگذاری امور به امامان
گفتیم امامان شیعه به ادعاهایی که برای خود از امامت و خلافت داشتند اکتفا ننمودند ، بلکه بر آنها ادعاهایی افزودند که گمراهیاش شدیدتر و بطلانش آشکارتر بود. راستی آن است که آنان افسار هواهای نفسانی خود را رها کرده بودند ، در نتیجه هرچه میخواستند ادعا میکردند و به هرچه دلشان میخواست لاف میزدند ، بیآنکه به قرآن یا دین توجهی داشته باشند. من در اینجا برخی از آن ادعاها را یاد میکنم.
از جملهی آنها این است که خدا امامان را هزاران سال پیش از آنکه جهان را بیافریند ، آفرید ، پس آنان را دوست داشت و جهان را به خاطر آنان آفرید و ولایتشان را بر آفریدگان واجب کرد و امور را به آنان واگذاشت ، پس آنان نمایندگان خدا در زمین و امینهای او بر خلقش هستند ، به وجود آنان زمین و آسمان پایدار مانده و به برکت آنان آفریدگان روزی میخورند ، و اگر زمین از آنان خالی بماند ، اهلش را فرومیبرد ، و آنان شفیعان مردم در روز قیامت و تقسیمکنندگان آتش و بهشت میانشان هستند. اینک برخی از سخنانی که از آنان روایت شده است :
از علیبنالحسین : «ما امامان مسلمانان و حجتهای خدا بر جهانیان و سروران مؤمنان و پیشوایان روسفیدان [در قیامت] و مولای مؤمنان هستیم و ما امان برای اهل زمین هستیم همانگونه که ستارگان امان برای اهل آسمانند و ما کسانی هستیم که خدا به [واسطهی] ما آسمان را نگه میدارد که بر زمین فرونیفتد مگر به اذن او ، و به [واسطهی] ما زمین را نگه میدارد که اهلش را نلرزاند و به [واسطهی] ما باران را نازل میکند و به [واسطهی] ما رحمت را میگستراند و برکات زمین را خارج میکند و اگر در زمین کسی از ما نبود ، زمین اهلش را فرومیبرد». (روضة الواعظین).
از صادق : «همانا خدای عزوجل دوازده هزار عالَم دارد که هر عالَمی از آنها بزرگتر از هفت آسمان و هفت زمین است ، هیچ یک از این عوالم نمیبیند که خدا عالَمی غیر از آنان آفریده باشد و من حجت بر آنان هستم». (الخصال).
از صادق : «همانا امیرالمؤمنین باب خدا بود که جز از آن ، راهی بسوی خدا نیست و این راهیست که هر کس غیر آن را پیمود نابود شد و این در مورد امامانِ هدایت ، یکی پس از دیگری ، نیز چنین است. خدا آنان را ارکان زمین قرار داد تا [ثابت بماند و] اهلش را نلرزاند و حجت رسای خود را بر هر که روی زمین و زیر خاک است [قرار داد] و امیرالمؤمنین صلوات الله علیه بسیار میفرمود : من تقسیمکنندهی بهشت و دوزخ [از سوی خدا] و فاروقِ اکبرم [جداکنندهی حق از باطلِ بزرگ] و من صاحب عصا و میسَم (چوب داغزنی) هستم و همانا تمام فرشتگان و روح[ها] و پیامبران به من اقرار کردهاند همانگونه که به محمد صلی الله علیه و آله اقرار کردند». (الکافی در حدیثی طولانی).
این نمونهای از سخنانشان است. پیش از اینْ نیز سخنان دیگری از این قبیل ذکر کردیم . پس تعجب نکنید که پیامبر با آن مقام والایش تواضع میکرد و میگفت : «مَا أَنَا بَشَرٌ مِّثْلُكُمْ» [1] و قرآن او را خطاب قرار میداد و میگفت : «مَا كُنتَ تَدْرِي مَا الْكِتَابُ وَلَا الْإِيمَانُ» [2] ، یا میگفت : «أَلَمْ يَجِدْكَ يَتِيمًا فَآوَى وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى» [3] ولی این جانشینانش گزافهبافیها کرده و با این سخنان لاف زدهاند ، و این کجا و آن کجا؟!..
🔹 پانوشتها :
1ـ معنی : من بشری مانند شمایم.
2ـ معنی : [تو پیش از این] نمیدانستی کتاب چیست و ایمان کدام است.
3ـ معنی : آیا یتیمت نیافت و پناهت داد؟ گمراهت نیافت و هدایتت کرد؟.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بیپایی شیعیگری ، (8 تکه)
🔸1ـ3) برخی دلایلشان
از غریبترین دلایلشان در این باره این است که انتظار ظهور مردی با قدرتی خارقالعاده و قیامش به اصلاح جهان ، در بیشتر امتها و مذاهب شایع است : یهودیان منتظر قیام مسیح (پادشاهی) از میان خود هستند که آنان را از خواری و پراکندگی نجات دهد ، و زرتشتیان ، پیشینیانشان امید به قیام سااوشیانت پسر زرتشت داشتند و آنان امروز منتظر ظهور شاهبهرام هستند و مسیحیان به پایین آمدن عیسی از آسمان و بازگشتش به جهان اعتقاد دارند. مهدیگری در اسلام به شیعیان اختصاص ندارد ، بلکه از چیزهایی است که بیشتر سنیان نیز بدان اعتقاد دارند.
اینها را برمیشمارند و با آن بر راستی باور خود مبنی بر وجود امام غایب و ظهورش در آینده دلیل میآورند. تو گویی رواج خرافهای میان ملتها و مذاهب موجب صحت آن میشود.
چهبسا بر امکان عمرِ هزار ساله یا بیشتر برای مردی ، از داستان نوح در قرآن که هزار منهای پنجاه سال در میان قومش ماند ، دلیل آورند ، که این نیز باطل است. زیرا قرآن آیاتش را بر دو قسم تقسیم کرده است : «برخی از آنها آیات محکماتاند که آنها امالکتاب (اساس کتاب) هستند و برخی دیگر متشابهاتاند که تأویلش [تفسیر] را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند».
بیشک محکمات یا امالکتاب ، آیاتی برای راهنمایی هستند ـ آیاتی که به شناختن خدا و توحید و عبادت او و آگاهی یافتن به سنتش در آفرینش راه مینمایند ، و حلال و حرام و مستحب و مکروه را بیان مینمایند ، و به ترک شهوات و افزودن به نیکوکاری تشویق میکنند. زیرا دین جز این نیست. آنچه در قرآن از داستانها و امثال هست ، در امالکتاب نیست و همانا از متشابهات است.
زیرا پیامبر برای قصهگویی مبعوث نشده بود و قصهگویی از دین نبود. بلکه آن را برای هشدار به مردم و بیدار کردن دلهایشان و فراهم کردن زمینه برای آنچه در صدد یاد دادنش به آنان بود ، نقل میکرد.
پس داستان نوح و امثال آن از آیات متشابهات در قرآن است ، از آیاتی که نیازمند تأویل است و تأویلش را جز خدا و راسخان در علم نمیدانند. اینست استدلال به آن صحیح نیست ، بهویژه در مواردی که با عقلها و علوم مخالف است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 غیاثی
🔸 چرا با حقایق نبرد میکنند (یک از یک)
گروهی عنودانه با حقایقی که در مهنامهی پیمان و روزنامهی پرچم درج میشود نبرد میکنند و از خیرهروئی بازنمیایستند. هنگامی که دلائلِ محکم میشنوند سرخود را پائین انداخته بجای اینکه دست از لجاجت برداشته بگفتارهای خردمندانه و روحپرور پیمان و پرچم که همه به صلاح تودهی ایران است گردن گزارند و خود نیز مردانه بکوشش در این راه برخیزند ، با دست خالی [بر]آشفتگی نشان داده و بایستادگی میکوشند غافل از اینکه این حقایق بسرعت پیش میرود و همچون سیل همهی آلودگیهای نابود کنندهی توده را ریشهکن کرده و میکند.
کنون برای آگاهی کسانی که بگفتار پرچم و پیمان آشنایی ندارند و یک بار با هیاهوی سبکمغزان روبرو میشوند میگوییم که آنهایی که با حقایق نبرد میکنند کیانند و انگیزهی لجاجتشان چیست. خودشان را بمردم میشناسانیم و مقصودشان را گوشزد میکنیم تا توده بدانند و راز این هایهو را دریابند.
مهنامهی پیمان و روزنامهی پرچم از آغاز انتشار (مهنامه از سال 1312 و روزنامه از سال 1320) به نشر حقایق پرداخته (مهنامه هنگامی منتشر میشد و حقایق را صریح و روشن و بیپرده میگفت که کسی را یارای دم زدن نبود یک کلمه تملق نگفت و دیدید که دیگران چه میکردند) سرپوش از کار بسیاری برداشته و آنها را رسوا نمود و سرمایهشان را از دستشان گرفته بازارشان را کساد و دکانشان را تخته نموده از جمله کسانی که پایه و مایهشان از دست رفته پارهای شعرای بیهودهگویند که هنری و صنعتی یا زراعت و تجارتی ندانستهاند (صنعتشان فریب دادن مردم بوده) از وجودشان کاری ساخته نیست ، یک عمر تن بکار ندادهاند ، یک عمر به پستی خو گرفتهاند ، یک عمر مفتخواری داشتهاند ، یک عمر سربار جامعه بودهاند ، یک عمر توده را اغفال کردهاند ، یک عمر به عمد مردم را گمراه نمودهاند ، کنون چه کنند که دانشمندی به یاری پروردگار با بیان خردمندانه و متین و دلایل محکم براهنمایی توده برخاسته! اگر اینان راستی را گردن نهند راه روزیشان که بریده میترسند مورد ملامت و موآخذهی ملت هم واقع شوند چه کنند. جز اینکه چون شغالان در تاریکی ایستاده هایهو کنند.
کردار اینان بدان ماند که کشاورزی چرس و بنگ کشته و از حاصل آن دماغ جمعی را از کار انداخته و خود از فروش چرس و بنگ امرار معاش میکند و خردمندی این سبزهزار شوم را زیر و رو کرده و کشاورز را بکشتهای سودمندتری وادارد کشاورز بدبخت چه کند که نمیفهمد یک تودهای از این کشت نابود میشوند تازه بفهمد کی دست از سود خویش برمیدارد تودهی بیچاره چگونه بآسانی بزیان خود پی میبرد و با چه سختیها این عادت نابود کننده را ترک کند؟
کسانی که سالیان دراز به بیکاری ، مفتخواری ، ستایشگری ، چاپلوسی ، هجو و دشنام ، گزافه و دروغ نان خوردهاند و هرچه بخیالشان رسیده به نظم کشیدهاند عقاید پوچِ خانهبرانداز جبریگری ، خراباتیگری ، باده و سادهپرستی ، صوفیگری ، مادّیگری ، تعلیمات ضد وطن پرستی و ... را بین توده انتشار دادهاند حال بآنها بگویند اینها بیهوده است و یک قسمت از ناتوانی ایران از شماست.
پیداست گریبان چاک میکنند و داد و فریاد نموده و چون حرف حسابی ندارند به بیهودهگویی برمیخیزند.
این بدآموزیها که در قالب اشعار شیوا ریخته شده چنان در دلها جا کرده و مغزها را از کار انداخته و اراده و غیرتکشی نموده که مگر با فداکاری و قوهی دانش و تدبیر و همان راهی که پاکمرد دارندهی پیمان و پرچم تعقیب میکند اینهمه درماندگیها چاره شود.
تا اینجا انگیزهی دشمنی این گروه را گفتیم این هم مدافعات آنان : یکی میآید سراغ من و با خشونت میگوید پرچم به شعرا بد گفته و آبروی مفاخر ما را برده. میگویم این را که میگویی شنیده یا دیدهای؟ میگوید شنیدهام. میگویم چگونه با شنیدن میتوان دربارهی موضوعی قضاوت کرد و دیگری از زبان که شنیدهای؟!! شما بجای شنیدن حق بود آنچه را شنیده بودی پیدا نموده و میخواندی اگر با خواندن و اندیشیدن قانع نمیشدی و میتوانستی دلیلی بر رد آن مینوشتی و در روزنامهای چاپ میکردی و یا میدادی من برای درج بادارهی روزنامهی پرچم میفرستادم تا مردم بدانند که یکی یک گفتار پرچم را با دلیل پاسخ گفته!!! و الا ندیده و نفهمیده چگونه بخود حق میدهی که خشونت کنی؟! میگوید میخوانم و جواب میآورم و میرود و دیگر او را نمیبینم.
👇
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بیپایی شیعیگری ، (8 تکه)
🔸5ـ2) مهدیگری و حقیقت آن
۳) مهدیگری : اما مهدیگری نزد رافضیان ، خرافهای در خرافه است. گفتیم که آن خرافهای ایرانی بود که هیچ ارتباطی با اسلام نداشت. اما میان مسلمانان منتشر شد و رواج یافت و رافضیان آن را اقتباس کردند و از آن بهره بردند و بر آن بسیار افزودند. سپس هنگامی که حسن عسکری درگذشت و آنان ادعای فرزندی پنهان از مردم برای او کردند و او را امام گرفتند ، مهدیگری را نیز به او نسبت دادند. به عبارت دیگر به [موجودی] خیالی ، [صفتی] خیالی بخشیدند.
این [اعتقاد] از دو جهت باطل است : زیرا امام غایب یا محمدبنالحسن عسکری جز نامی نبود که آن را گذاشتند و شایع کردند. وگرنه چگونه ممکن بود که برای حسن فرزندی متولد شود و هیچیک از خانوادهاش یا دیگران از او آگاه نشوند؟! چگونه ممکن بود که [امام] غایب سالهای بسیاری در سامرا یا غیر آن زندگی کند و موضوعش از مردم پنهان بماند؟!.
سپس اینکه دروغ این موضوع آشکار شد. زیرا صدها سال گذشت بدون آنکه آنچه ادعا کرده بودند ، ظاهر شود. دولتها سپری شدند و خاندانها منقرض گشتند ، و جایی برای اموری که به عنوان [نشانههای] همراه با ظهورش ذکر کرده بودند ، باقی نماند. آلسفیان و آلعباس منقرض شدند و کسی از آنان باقی نماند و حکومت روم زوال یافت.
اما آنچه دربارهی زندگی او تا کنون ادعا میکنند ، چیزی جز نادانی آنان نیست. آیا مردی هزار سال یا بیشتر زندگی میکند؟! آفرین بر کسی که گفت :
فعلی عقولکم العفاء فقد
ثلثتم العنقاء والغیلانا
[معنی : پس خاک بر عقلهایتان که برای سیمرغ و غول ، سومی نیز پدید آوردید.]
چهبسا به پاسخ برخیزند و بگویند : «آیا خدا قادر نیست که مردی را هزار سال یا بیشتر عمر دهد؟!..». میگوییم : آری ، خدا بر آن قادر است. اما چنین نیست که هر چه خدا بر آن قادر است ، واقع شود. اگر مردی ادعا کند که انسانی به قد هزار ذرع دیده است ، آیا او را دروغگو نمیدانید؟! و اگر به قدرت خدا دلیل آورد ، آیا او را نادان نمیشمارید؟!..
پس خدای تعالی سنتی در آفرینش خود دارد که تغییر نمیکند و از سنت خدا نیست که مردی هزار سال یا بیشتر زندگی کند. این جسارت بر خداست که مردمی دروغها و اوهامی اختراع کنند و برای آنها از قدرت خدا دلیل آورند. آیا خدای تعالی تابع هوسهای آنان است؟!.
همچنین مهدیگری یا ظهور مردی با قدرتی خارقالعاده که جهان را از غیر راهش [یعنی راه طبیعی] تغییر دهد ، مخالف سنت خداست. پس آن از موضوعاتیست که هرگز نبوده و نخواهد بود.
این از نادانی عوام است که از خدا جز هر امر خارقالعاده یا عجیب که به ندرت رخ دهد انتظار ندارند.
از اینرو درختان را که میبینند در بهار شکوفه دادهاند ، تعجب نمیکنند و آن را از آثار قدرت خدا به حساب نمیآورند. اما اگر درختی در پاییز شکوفه دهد ، لرزه بر اندامشان میافتد ، آنگاه میبینید سرهایشان را تکان داده میگویند : «به قدرت خدا نگاه کنید».
مذاهب باطل نیز همین راه را پیمودهاند. هر امر خارقالعادهای را به خدا نسبت دادهاند و به جهان و نظمی که در آن است ، کمترین اعتنایی نکردهاند. تو گویی جهان و نظمی که در آن است از خدا نیست ، و خدا اگر بخواهد کاری انجام دهد ، باید نظم را نقض کند و امور خارقالعادهای بیاورد. این از بدترین و زیانمندترین گمراهیهاست.
از پایههای دین نزد ما یکی این است که هر فردی سنت خدا را در امور بشناسد و در کارهایش از آن پیروی کند و از هر آنچه خارج از آن است ، روگردان شود.
اینست انتظار مردی که با قدرتی خارقالعاده قیام کند و جهان را جز از راهش بهتر کند ، از بدترین و زیانمندترین گمراهیها نزد ماست. این گمراهی مردم را از تلاش برای اصلاح امورشان بازمیدارد و تنبلان آن را عذری برای کنارهگیری از هرگونه اصلاحی قرار میدهند.
آنچه امروز در ایران از شیعیان میبینیم و میشنویم ، صبرشان بر خواری و پستی و چشمپوشی از هر چیزی که اوضاعشان را بهبود بخشد ، و بیتوجهیشان به علوم و صنایع جدید ، و همهی اینها از آنروست که منتظر ظهور امام غایبشان هستند و از ظهور او امید به هرگونه صلاح و بهبودی دارند.
گمراهی آنان به حدی رسیده است که با هر تلاشی در راه اصلاح مخالفت میکنند و با تلاشگران مبارزه و مقابله میکنند ، با این اعتقاد که اصلاح جهان از جانب خدا به محمدبنالحسن عسکری واگذار شده و دیگری حق ندارد بدان قیام کند.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
🌸
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 مگر فهم و دانش آزاد نیست؟! (یک از یک)
ما میشنویم رئیس فرهنگ خوزستان در اهواز با جوانانی از شاگردان و آموزگاران که پرچم خواندهاند و از شعرهای سعدی و حافظ و خیام بیزاری میجویند بدرفتاری میکند ، بلکه نکوهش و بدزبانی دریغ نمیدارد.
ما در شگفتیم که چنین چیزی را میشنویم. فسوسا مگر فهم و دانش آزاد نیست؟!.. مگر کسی نباید بفهمد و بداند؟!.. مگر کسی نباید نیک و بد از هم جدا گرداند؟!..
آقای رئیس فرهنگ جوانانی که شما بدرفتاریها با آنان میکنید حقایقی را دربارهی شاعران خوانده و فهمیده و با خرد سنجیده و راست یافته پذیرفتهاند ، و اینکار نه تنها درخور نکوهش نیست درخور ستایش نیز هست. آنان وظیفهی آدمیگری را بکار بستهاند. نکوهش بکسانی سزاست که در برابر حقایق ایستادگی مینمایند و در گمراهیها و نادانیها پافشاری نشان میدهند.
آقای رئیس فرهنگ ، پس هنگامی که ما گفتارها دربارهی شاعران نوشته بدیهای آنان را با دلیلهای روشن نشان میدادیم شما کجا بودید؟!.. شما اگر آن گفتههای ما را راست نمیدانستید پس چرا پاسخ ندادید؟!.. اگر راست میدانستید پس این بدرفتاری با جوانان بهر چیست؟!..
گویا شما ندانستهاید که در جهان حقایقی هست که هر کس باید آنها را بپذیرد ، و آنان که گردن پیچند و نپذیرند روسفید نتوانند بود. اگر ندانستهاید بدانید و آن گفتههای ما را دربارهی شاعران بخوانید و با خرد بسنجید که اگر حقیقت یافتید بپذیرید و اگر نیافتید هر پاسخی که میاندیشید بنویسید. اینست راهی که هر کسی باید پیش گیرد.
آقای رئیس فرهنگ آن سعدی و حافظ که شما آنهمه هواداری از آنها نشان میدهید و وزارت فرهنگ کتابهای ایشان را بدست نورسان میدهد هر دو آلوده و بیناموس بودهاند و در کتابهای خود آشکاره دم از سادهبازی و بیناموسی میزنند. آن باب پنجم گلستانست که با صد بیشرمی نوشته شده و این شعرهای حافظست که پردهی آزرم را دریده. چنین کسانی چه شایسته است که کتابهاشان بدست جوانان داده شود؟!.. آخر پس غیرت و آزرم کجا رفته؟!.. من نمیدانم شماها در خوابید یا بیدار؟!.. نمیدانم چرا زشتی این کار را نمیفهمید؟!..
از این گذشته همان سعدی و حافظ و خیام چند بدآموزی را درهم آمیختهاند. از یکسو پیاپی ستایش باده میکنند و مردم را به بادهخواری و مستی و بیخودی و بیدردی میخوانند ، و از یکسو بجهان و زندگانی نکوهشها میسرایند و مردم را به بیکاری و تنبلی وامیدارند ، و از یکسو در جبریگری پافشاری نموده صدها شعر دربارهی آن بدآموزی میسرایند.
بخت و دولت به کاردانی نیست
جز به تأیید آسمانی نیست
گر زمین را به آسمان دوزی
ندهندت زیاده از روزی
زین پیش نشان بودنیها بود است
پیوسته قلم ز نیک و بد ناسود است
تقدیر ترا هر آنچه بایست بداد
غم خوردن و کوشیدن ما بیهوده است
اینها اندکی از بسیار و نمونهای از صدها گفتههای زهرآلود آن شاعرانست.
این گفتهها از یکسو پوچ و بیپاست. این نه راستست که بودنیها بوده نه راستست که کوشیدن بیهوده است. نه راستست که بخت و دولت به کاردانی نیست ... همین سخنان گواه آشکاری به کودنی و نافهمی آن شاعران میباشد. چیزیست بسیار آشکار : هر کسی که میکوشد نتیجه از آن برمیدارد و هر کسی که نمیکوشد تهیدست و بدبخت میماند. سعدی و حافظ و خیام که خود با بیکاری و تنبلی بسر میبردهاند و با تهیدستی و بدبختی روز میگزاردهاند اینها را بهانهای برای کار خود ساختهاند.
از یکسو هم آموختن این سخنان بجوانان ، غیرت آنان را کشتن و خونهاشان از جوش انداختنست. من نمیدانم وزارت فرهنگ یا کسان دیگری که پاسخده این کارهایند چه پاسخی خواهند داشت؟!..
حافظ و سعدی و خیام هرچه بودهاند بودهاند ، و هرچه کردهاند کردهاند. شما را چه شده که پس از صد سال نادانیهای آنان را تازه میگردانید؟!.. چه شده که بدآموزیهای زهرآلودشان را در دلهای جوانان میآکنید؟!.. آیا معنی فرهنگ اینست که بدآموزیهای سراپا زیان دورههای گذشته را بجوانان درس دهید؟!.. آیا در تودههای دیگر نیز چنین میکنند؟!..
در زمانی که تودهها با یکدیگر سختترین نبرد را میکنند و هر مردمی از جوانان خلبانان و چتربازان و کارکنان زیردریایی پدید میآورند آیا این گمراهی نیست که شما بجوانان درسهای قلندری و جبریگری میدهید؟!.. آیا این تیشه بریشهی خود زدن نیست؟!..
بهتر است چشم باز کنید و به جهان نگرید!. بهتر است بجانفشانیهای جوانان روسی نگاه کنید! دو سال پیش که آلمانها با آن سختی بخاک روس تاختند و پیاپی پیش آمده شهرهای بسیاری را بدست گرفتند روسها چه کار کردند؟.. آیا نشستند و بخود دلداری داده گفتند : «صبر تلخست ولیکن بر شیرین دارد؟!..» آیا نومیدی بخود راه داده گفتند : «بودنیها بوده است»؟! آیا خود را به بیغیرتی زده گفتند : «با هر که خصومت نتوان کرد بساز»؟!..
👇
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بیپایی شیعیگری ، (8 تکه)
🔸4ـ2) آنچه دربارهی پیامبر هنگام بیماری وفاتش گفته شده است
آنچه باید دربارهاش سخن گفت ، چیزی است که در کتابهاشان مشهور شده ، مبنی بر اینکه پیامبر در بیماری وفاتش قلم و کاغذی خواست تا نوشتهای بنویسد و عمر از آن جلوگیری کرد ، چنانکه بخاری در صحیحش [کتاب «صحیح بخاری»] آن را روایت کرده است. گفتهاند پیامبر میخواسته بار دیگر بر خلافت علی پس از مرگش سخن آشکار (نص) براند ، عمر چون دریافت که او چه میخواهد ، جلوگیری کرد و گفت : «این مرد هذیان میگوید (إن الرجل لیهجر) ، کتاب خدا ما را بس است».
آنان این موضوع را بزرگ کرده و آن را نخست ، به عنوان دلیلی بر صحت ولایت علی ، و دوم ، بر ارتداد و کفر عمر ، گرفتهاند. نسبت دادن هذیان به پیامبر را دلیلی بر ارتداد عمر شمردند ، بلکه آن را آشکار کنندهی کفر و نفاق او دانستند.
من در اینجا آنچه را بخاری نوشته است ، عیناً میآورم :
«قتیبه از سفیان از سلیمان احول از سعیدبنجبیر بما گفت که ابنعباس گفت : روز پنجشنبه ، چه پنجشنبهای! درد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم شدت گرفت ، فرمود : برایم [چیزی] بیاورید تا نوشتهای برایتان بنویسم که پس از آن هرگز گمراه نشوید. از این [سخن] نزاع [آغاز] کردند و نزاع نزد پیامبر شایسته نیست. گفتند : او را چه شده؟ آیا هذیان میگوید؟ از او بپرسید. اینبود رفتند به [خواستهاش] پاسخ دهند. فرمود : مرا رها کنید ، وضعم بهتر از آنست که راهنماییام بکنید و آنان را به سه چیز وصیت کرد و فرمود : مشرکان را از جزیرة العرب بیرون کنید و به فرستادگان [قبایل] همانگونه که من جایزه میدادم ، جایزه دهید. و در مورد سومی سکوت کرد یا [ابنعباس] گفت : فراموشش کردم. علیبنعبدالله از عبدالرزاق از معمر از زُهری از عبیداللهبنعبداللهبنعُتبه از ابنعباس برای ما حدیث کرد که گفت : هنگامی که [وفات] رسول خدا صلی الله علیه و سلم نزدیک شد و مردانی در خانه بودند ، پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود : بیایید تا برایتان نوشتهای بنویسم که پس از آن گمراه نشوید. برخی از آنان گفتند : همانا درد بر رسول خدا غلبه کرده است و قرآن نزد شماست ، کتاب خدا ما را بس است. پس اهل بیت اختلاف کردند و به خصومت پرداختند. برخی از آنان میگفتند : نزدیک بیاورید تا برایتان نوشتهای بنویسد که پس از آن گمراه نشوید. برخی دیگر چیز دیگری میگفتند. هنگامی که بیهودهگویی و اختلاف زیاد شد ، رسول خدا صلی الله علیه و سلم فرمود : برخیزید [و بروید]. عبیدالله گفت : ابنعباس میگفت : «بدبختی! ، تمام بدبختی اختلاف و هیاهویی بود که مانع نوشتن نامهی رسول خدا صلی الله علیه و سلم شد».
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 دغلکاری و هوچیگری (یک از یک)
چنانکه در شمارههای گذشته نوشتیم شمارهی نهم پیمان که آخرین شمارهی آن مهنامه بود در تبریز هیاهویی درمیان ملایان پدید آورده. در تهران نیز شنیده میشود برخی حاجیها و مشهدیهای مقدس ـ همان تیرهدرونان پستنهاد که از گرانی کالاها دارایی اندوختهاند و پیاپی بکربلا میروند و برای آخوندهای مفتخوار پول میبرند ـ بهمدستی یکدیگر شکایتنامهای نوشتهاند که بوزارت فرهنگ فرستند.
این رفتار ایشان بیاد من میاندازد داستان آن مرد دغلکاری را که در عدلیه میشناختم. این دغلکار خانهی خود را به یک مرد سادهای فروخته ولی پشیمان گردیده تحویل نمیداده. مرد ساده میآمده و میرفته ، و جوش میزده ، و تندی مینموده ، آن دغلکار در پاسخ چنین میگفته : «من آن روزی که این خانه را فروختم اختلال حواس داشتم و آن معامله باطلست. شما اگر نمیپذیرید برو عدلیه تظلم کن. دیگر به در خانهی من نیا. پس عدلیه را برای چه گزاردهاند؟!..».
مرد ساده ناگزیر شده بود وکیلی گیرد و پولی دهد و تظلم کند ، و چون عرضحال بآن مرد دغلکار فرستاده شد او نیز وکیلی گرفته و دعوا را «با تمام اطراف آن تکذیب» کرده بود. «امضا از من نیست تکذیب میکنم» ، «مهر از من نیست تکذیب میکنم». با همهی این ، روز جلسه نیز غیبت کرد که رسیدگی غیابی باشد و اعتراضی دهد و اینبود یک دور نیز رسیدگی غیابی کشید.
و چون در اینجا نیز محکوم گردید استیناف داد که در آنجا نیز دو دوره رسیدگی شد ، و چون پس از مدتها رنج و زیان حکم قطعی صادر گردید کار باجرا رسید چون رفتند خانه را به تصرف خریدار دهند زنش قباله درآورد و شخص ثالث شد و در سایهی یک حمایتی که از آن مرد دغلکار میرفت جلو اجرا نیز گرفته گردید. یک سال بیشتر نیز کشاکش شخص ثالث بود ، و چون او نیز محکوم گردید ، مرد دغلکار این بار بنا را بهوچیگری گزاشت. پیاپی شکایت انتظامی میکرد ، به شاه نامه نوشته تظلم مینمود ، جلو وزیر عدلیه را گرفته بفریاد و داد میپرداخت. چون اینها نیز سودی نداد میآمد و در حیاط عدلیه مردم را به گرد خود میآورد و هوچیگری راه میانداخت : «نفت ریخته خودم را آتش خواهم زد» ، «مگر مردهی من و بچههایم را از آن خانه بیرون برند ما که با پای خود بیرون نخواهیم رفت». «مگر من دیوانهام که خانهی بآن خوبی را بدهم به فلانی» ، «سی سال زحمت کشیده خانه آباد کردهام مفت از دست میدهم؟!..» ، «پس من خودم و زنم و بچههایم کجا برویم؟!». اینها سخنانی بود که هر روز تکرار میکرد.
اکنون ملایان نیز همان رفتار را میکنند ، چون در برابر سخنان ما درماندهاند بهوچیگری برخاستهاند. اینان نیز با زبان حال میگویند : «ما این دکانها را که باز کردهایم و نان میخوریم از دست نخواهیم داد» ، «مگر مردهی ما از این دکانها بیرون رود» ، «ما اگر اینها را رها کنیم پس از کجا نان بخوریم؟!..» ، «مگر ما دیوانهایم که دکانهایی باین پردرآمدی را از دست دهیم» ، «نفت ریخته خودمان را آتش میزنیم» ...
حالا داستان چیست؟.. داستان آنست که در این کشور چهارده کیش هست ، که باید گفت : چهارده توده ، چهارده سیاست ، چهارده آرمان ، بالاخره چهارده کشور. زیرا هر یکی از آن کیشها معنای دیگری بزندگانی میدهد و راه دیگری میآموزد ، هر یکی خود را جدا میگیرد و آرمان جدایی را دنبال میکند. یک نمونه از آنها کردان پیرامون رضاییهاند که چون خود را جدا میگیرند هر زمان که دولت ناتوان گردید سر برمیفرازند. نمونهی دیگری آسوریانند که در هر پیشامدی بزیان ایرانیان میکوشند. نمونهی دیگری بهائیانند که در این کشور میزیند و کمترین دلبستگی به توده و کشور نمیدارند. نمونهی دیگری علیاللهیان یا گورانهایند که هر کجا که باشند خود را از مردم کنار میگیرند. نمونهی دیگری پیروان ملایانند که با قانون و دولت دشمنی میکنند و مالیات دادن را حرام میشمارند ، و میهنپرستی را بتپرستی مینامند و کمترین پروایی به حال مردم و کشور نمیدارند ...
این حال تودهی بدبخت ایرانست. این چهارده کیش گذشته از آنکه مایهی پراکندگی مردم گردیده همهی آنها نیز بیپا و بیریشه است که نتیجهاش جز گمراهی نیست.
از اینرو ما میکوشیم اینها را از میان برداریم و مردم را از این پراکندگی و گمراهی رها گردانیم ، و برای این کار یک راه بسیار شایندهای را برگزیدهایم. بدینسان که از یکسو معنی راست دین را با دلیلهای استوار روشن میگردانیم و از یکسو بیپایی یکایک آن کیشها را با دلیلهای بسیار بازمینماییم. این راهیست که ما پیش گرفتهایم.
اکنون من میپرسم : آیا این کوشش که ما میکنیم بد است؟!.. آیا این چهارده کیش نباید از میان برخیزد؟!..
👇
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بیپایی شیعیگری ، (8 تکه)
🔸3ـ2) پس چرا حقش را آشکاره بیان نکرد؟
چون دلایلشان سست بود ، اینبود خواستند با این دروغها آنها را محکم کنند. همچنین علماشان به آنچه دلیل عقلی نامیدهاند ، استدلال کردهاند. و آن این است که خلیفه ، فرمانروای مردم است ، پس واجب است که داناترین فرد زمانِ خود و معصوم از خطا و گناه باشد و این شناخته نمیشود مگر با سخن آشکار (نص) بر او از جانب پیامبر یا از جانب خلیفهی پیش از او (منصوص علیه). پاسخِ این همان است که گفتیم : بر مردم نیست که سنتی بر خدا وضع کنند و او را بدان مکلف سازند. شما اگر دربارهی اسلام با ما سخن میگویید ، دلیلی از آن بیاورید و اگر دربارهی آراء خودتان با ما سخن میگویید ، آن را به آشکار آورید. آنگاه آیا هر یک از امامان شما داناترین فردِ زمان خود و معصوم از خطا و گناه بود؟! دلیل آن چیست؟. آری ، شما ادعای نصهایی میکنید و با آنها به ادعاهایی که کردهاید استدلال مینمایید. اما این چیزی جز اثبات ادعایی با ادعای دیگری مانند آن نیست.
پس از همهی اینها ، چرا امام شما جعفر (یا پدرش پیش از او) حقش را آشکاره بیان نکرد و در راهش جهاد ننمود؟.. خلافت به پندار شما امری الهی مانند نبوت بود. در جایی که رسول خدا سرمشق نیکی برای جعفر بود ، بر او بود که حقش را آشکاره بیان کند و دلیلهایش را آشکار سازد تا یاریکنندگان راستیپرست او را یاری کنند ، همانگونه که پیامبر را هنگامی که امرش آشکار کرد و به جهاد در راهش برخاست ، یاری کردند. پس چه چیزی او را از این تأسی بازداشت؟!. کاش میدانستم چگونه دو امر در یک مرد جمع میشود : منصب الهی و [دیگری] ترس از مردم؟!
میگویند : همانا سرزنش سزاوار مردم است ، زیرا به خلیفهی بر حق گردن ننهادند و بر او جمع نشدند تا حقش را آشکاره بیان کند. میگویم : مردم آن کسی را که خلیفهی بر حق نامیده میشد ، نمیشناختند تا بر او جمع شوند. آیا فراموش کردهاید که امام شما امر خود را جز از اطرافیانش پنهان میکرد و آنان را به کتمان آن از دیگران و انکارش اگر کسی دربارهاش میپرسید ، سفارش مینمود؟!. آیا فراموش کردهاید که علویان به کسی که ریاستشان را بر عهده گیرد و با آنان علیه بنیامیه قیام کند ، شدیداً نیاز داشتند و امام شما جعفر دعوتش را حتی از آنان پنهان میکرد؟!.
آنگاه خلافت برای امری از بزرگترین امور وضع شده بود. آن امر ریاست مردی از مسلمانان بر آنان بود که به کارشان قیام کند ، پراکندگیشان را جمع کند و آنان را از [شر] تبهکاران در سرزمینشان ایمن سازد و از نیرنگ دشمنانشان حفظ نماید. پس چه معنایی دارد خلافت مردی که از امور کناره گرفته ، دستبسته است و بر چیزی قادر نیست؟!.
ما اگر بپذیریم که امام شما خلیفهی بر حق بوده و مردم به او ظلم کردهاند زیرا به او گردن ننهادهاند ، نتیجهی این دو امر این است که امام شما به حقش نرسیده و به خلافت دست نیافته است.
پس چگونه خود را خلیفه مینامید و مردمی را به اطاعتش دعوت میکرد و آنان را از اطاعت خلفای معاصر بازمیداشت؟ آیا این کار او ایجاد تفرقه در میان مسلمانان نبود؟! آیا ویران کردن اساس دین نبود؟!.
کاش میدانستم چگونه برای مردی جایز است که به امور مردم برنخیزد و با کوشندگان به آن دشمنی ورزد و برایشان بدی بخواهد؟!.
هرچه فراموش شود ، آنچه از آنان در گرفتن مال از مردم سر زد ، فراموش نمیشود. زیرا اموال چنانکه گفتیم ، برای ادارهی امور مسلمانان و جمع کردن پراکندگیشان بود. پس ، گرفتن آن بر کسی که از امور کناره گرفته بود ، جایز نبود ، و این روشنتر از آن است که به گفتن نیاز داشته باشد.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 خردهگیری [دربارهی اتحاد] و پاسخ آن (هفت از هفت)
4) در ایران پس از مشروطه بیکبار هیاهوی مادّیگری رواج سختی گرفت : «زندگانی مبارزه است» ، «آدم باید زیرک باشد و پول دربیاورد» ، «میهن چیست؟!. غیرت چیست؟!. که گفت دزدی بد است؟!..» اینها چندان بشتاب درمیان جوانان پراکنده گردید که جای حیرت بود.
اینهاست علت ناانجام ماندن مشروطه. در نتیجهی این آلودگیهاست که جنبش مشروطه نه تنها ایران را پیش نبرد آن را در صف دولتهای دمکراسی آبرومند جهان قرار ندارد بلکه هرچه نابسامانتر و بدبختتر گردانید و این بیچارگی امروزی ایرانیان ، و اینکه بچههای بیگناه گرسنه میمانند ، و زنان ناآگاه با درد و غم روبرویند ، روستایی در زیر پا لگدمال میشود باعث همهی آنها اینهاست. اینست رابطهی آن گرفتاریها با شعرهای شاعران.
این چیزی است که ما بدست آوردهایم و میدانیم. اکنون شما و همهی آن کسانی که دلِ ریش دارند و نکوهشهای ما از شاعران نمک بزخم آنها شمرده میشود بنشینند و بیندیشید اگر مطلب را جز این یافتید بما نیز آگاهی دهید. بسخن بیش از این دامنه نمیدهم. این را نوشتم تا شما بدانید که هوس در کار ما نیست. بدانید که ما این راه را بخواست خدای بزرگ و برای رستگاری ایرانیان و جهانیان آغاز کردهایم و با کسی دشمنی نداریم. اکنون شما و دیگران نیز بیندیشید و بما یک پاسخی دهید و امیدمندیم از این گفتارهای ما نرنجید.
یک نکتهای را که باید در پایان سخن بیفزایم آنست که ما خرسندی نداریم کسی از یاران ما به چَخِش (مجادله) برخیزد و در این نشست و آن نشست بهیاهو پردازد. خرسندی نداریم کار بلعن و نفرین شاعران یا دیگران بکشد. ما با این شاعران بدیم و خواهیم کوشید دیوانهای آنها را نابود گردانیم. ولی این کار راهش چخش و هیاهو نیست. من بآزادگان مینویسم : شما درپی کسانی باشید که درپی فهمیدن و دانستن میباشند و بآن کسانست که در صدد بازنمودن حقایق باشید. هر کس را دیدید که در صدد مجادله است رها کنید و بخودش واگزارید. با هر که بگفتگو میپردازید نخست شرط کنید که گفتگو از روی دلیل و فهم باشد و پای هیاهو بمیان نیاید. در نشستها اگر از کسی ایراد شنیدید پاسخ دهید ، و اگر دیدید مقصودش چخیدن است بگویید ایرادش را بنویسد. به هر حال چنانکه بارها گفتهایم سخن را بمجادله و دشمنی نکشانید که آن خود زیان است.
کسروی
* * *
این گفتار در شمارههای اخیر روزنامهی پرچم بچاپ رسیده بود. ولی چون در یک زمینهی بسیار ارجداریست دوباره آن را در اینجا آوردیم.
کسانی که بگفتههای ما گردن نمیتوانند نهاد و پاسخی نیز پیدا نمیکنند بهانههایی به رخ ما میکشند. یکی از آنها اینست که امروز باید در اندیشهی گرسنگی مردم بود. دیگری آنست که باید مردم را بهمدستی و یگانگی دعوت کرد نه اینکه بمیانشان نفاق انداخت.
اینها از بهانههای گیرای آن کسانست. درین گفتار به هر دوی آنها پاسخ داده شده و جای تاریکی بازنمانده. ولی نمیدانم آقای حقیقی این گفتار را خوانده یا نه؟.. آیا پس از خواندن بحقایق پی برده یا نه؟.. بهتر است باینها پاسخی نویسد تا بدانیم به چه نتیجه رسیده. ما امیدمندیم به نتیجهی خوبی رسیده است.
(پرچم نیمهماهه ـ سال یکم ـ شمارهی سوم ـ نیمهی یکم اردیبهشت ماه 1322)
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📖 کتاب «شیعیگری و شیعیان»
📗 ترجمهی کتاب «التشیع و الشیعه»
🖌 احمد کسروی
📝 بخش دوم ، گفتار یکم : بیپایی شیعیگری ، (8 تکه)
🔸1ـ2) آنچه بطلان دلایلشان را روشن میکند
آنچه بطلان این دلایلشان را روشن و آن را تأکید مینماید ، اتفاقی است که پس از پیامبر رخ داد ، یعنی گرد آمدن مهاجران و انصار که سران اسلام بودند و بیعت ایشان با ابوبکر. اگر پیامبر به ولایت علی سخن آشکار (نص) گفته بود ، اصحابش با او مخالفت نمیکردند و ابوبکر را بر علی مقدم نمیداشتند.
اما اینکه گفتهاند پس از مرگ پیامبر مسلمانان جز سه یا چهار نفر از آنان ، دیگران همگی مرتد شدهاند ، نمونهای از گستاخی آنان بدروغ و تهمت است.
کسی میتواند بگوید : «چگونه مرتد شدند در حالی که آنان یاران پیامبر بودند ، هنگامی که دیگران او را تکذیب کردند ، به او ایمان آوردند و از او دفاع کردند و در راهش آزارها تحمل نمودند ، آنگاه در جنگهایش او را با جانهاشان یاری کردند و از او روگردان نشدند؟!.. آنگاه چه سودی برایشان در خلافت ابوبکر بود که برای آن از دینشان مرتد شوند؟! کدام یک از این دو احتمالش بیشتر است : دروغ یک یا دو مرد با اغراض فاسد یا ارتداد چند صد نفر از مخلصترین مسلمانان؟!.. اگر پاسخی دارید بما پاسخ دهید».
آنگاه من نامهی علی به معاویه را یاد کردم ، میبینید که او تصریح کرده و گفته است : «شورا ازآنِ مهاجران و انصار است ، پس اگر بر مردی اتفاق کردند و او را امام گرفتند ، خشنودی خدا نیز در آن خواهد بود». این کجا و آنچه شما ادعا میکنید کجا ، ای گزافهگویان؟!
همچنین نامهی حسن به معاویه را یاد کردم ، او اگرچه ادعا کرده بود که خود و اهل بیتش به «سلطنت محمد» سزاوارترند ، اما ادعای سخن آشکار (نص) بر پدرش از جانب پیامبر را نکرد. نتیجه آنکه اگر حدیث غدیر خم اساسی داشت ، حسن از آن چشمپوشی نمیکرد.
همچنین پاسخ زیدبنعلی به رافضیان و ذکر خیر ابوبکر و عمر و اظهار رضایت از آن دو را یاد کردم ، و زید از سران علویان بود.
اما آنچه دربارهی خودداری علی از بیعت با ابوبکر و کنارهگیری او در خانهاش و قیام دوازده مرد از اصحاب در مسجد و اعتراضشان بر ابوبکر یاد کردهاند ، از دروغهای آشکار و رسواکننده است. زیرا شما میبینید که علی به معاویه نامه نوشته و او را برای خودداریش از بیعت سرزنش کرده و او را عاصی شمرده و با این گفته به او اعتراض نموده است : «همانا مردمی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند ، بر همان [اساس] که با آنان بیعت کرده بودند ، با من بیعت نمودند. پس نه حاضر را [حقی] بود که [دیگری را] برگزیند و نه غایب را [حقی] که رد کند». اگر علی از بیعت با ابوبکر خودداری کرده بود ، آیا مانند معاویه نافرمان نبود؟! آیا بر ابوبکر نبود که با او بجنگد همانگونه که علی با معاویه جنگید؟!..
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند از راه نشانی زیر با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
@PakdiniHambastegibot
📊 در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸