انجمن پاردان فضایی برای روشنگریهای اجتماعی و سیاسی بلوچستان، بر محوریت ملیگرایی ایرانی. سگالیده جنگ و بهمیدان دلیر چو اشکش که صید آورَد نرّهشیر
🌅وفاداری در عین محرومیت ؛
اینجا بلوچستان است ؟_کودک بلوچ :اینجا ایران است !
وقتی از کودک بلوچ میپرسند «اینجا بلوچستان است؟»، با انگشتی کوچک و کودکانه، اما با صلابت و پافشاری و میگوید: «ایران» — همان لحظهای که کوچکترینانِ سرزمینمان، معنای وطن و تعلق به خاک را در نگاه و حرکات خود نمایان میکنند آنجا حکم تدوام یک ملت مهر میشود .
این کودکان، بیتردید زیباترین فرزندان ایرانند؛ چشمانی سوخته و قهوهای که در کاسهای از راستی و اصالت میدرخشند، چشمانی که بازتابدهندهی وفاداری و پاکیاند، نه خیانت و فریب و کژی، در سرزمینی که بسیاری از مواهب آن برایشان تعریف نشده است.
سفرنامهنویسان غیر ایرانی بارها به تفاوت نگاه و سیمای بلوچها با افغانها اشاره کردهاند: افغانها با خشونتی آکنده از سوءظن و دودلی، و بلوچها با نگاهی انسانی، صادق و راستین که در آن صداقت و نجابت به روشنی میدرخشد.
در چشمان این کودکان هنوز آتش امید و راستی شعلهور است؛ آتشی نجیبانه، خاموشناشدنی، و منتظر.
آیا آنان میدانند که در قلب هر ایرانی، عطشی فروزان نهفته است، عطشی چون عطش سرزمین سیستان و بلوچستان؛ عطشی برای بازگشت ایران به شکوه خود و رساندن این کودکان، این مردان و زنان نجیب، به حقشان از این خاک؟!
آیا خواهند دانست که در صدر آرزوهای هر ایرانی، جبران شرافت و نجابت آنان، به سان شعلهای فروزان میسوزد؟!
این کودکان بلوچ نه تنها میراثداران فرهنگی و هویتی ایراناند، بلکه جلوهی زندهای از امید، راستگویی و عزم ملیاند؛ یادآور این که سرزمین، تنها خاک نیست، بلکه مردمش آینهی روح و شخصیت او هستند.
ایران چگونه خواهد مرد وقتی بلوچها را دارد؟ وقتی سادهترین اشعار میهنی هنگامی که با لهجه بلوچها ادا میشود چون خاک سرزمین سیستان از غم و درد و بغض، ملتهب و سوزان میشود؟
این کودکان نه تنها نماد هویت و فرهنگ ایراناند، بلکه یادآور مسئولیت ما هستند؛ مسئولیتی برای پایان دادن به محرومیتها و جبران شرافت و نجابت
@iranban_kord
ایران تجزیه میشود؟
تجربهٔ تاریخی نشان داده ملتهای تاریخی و حقیقی تجزیهناپذیرند و هرآنکه تاکنون به بلای تجزیه دچار شده، ملتی برساخته یا بهتر است بگوییم ناملت بوده است. یک کشور زمانی فرومیریزد که مردمش بهعنوان پایهها و ستونهای آن، خواستار یا تسلیمِ فروپاشی و تجزیه باشند. کشور ایران دارای ملتی استوار و پایدار است که به این سادگیها کمر خم نمیکنند. مگر تا زمانیکه شما تجزیهبازان با هراسافکندن و ترساندن مردم و بزرگنمایی از تجزیهطلبان، غرور و اعتماد و عزت ملی این ملت را ازشان بگیرید تا تسلیم شوند. هیچکس بهاندازهٔ تجزیهبازانی که با نقاب میهنپرستی به تبلیغ و پروپاگاندای رایگان برای تجزیهطلبان میپردازند، در خدمت برنامهٔ تجزیه نیست. اگر هر شخص دوزاری و بنجلی درحال رویاپردازی برای این ملت است، مقصر کسیست که اراجیف آنها را خریدار است تا مردم را بترساند و خاموش کند و یا حتی بدینبهانه، سرکوب کند. حال میرسیم به پاسخ سوال آیا ایران تجزیه میشود؟ نه تا زمانیکه از تجزیه نترسیم و برای مقابله با آن آمادگی داشته باشیم. یک ملت، برای ملت ماندن باید مبارزه کند و مبارزه هم هزینه دارد و توانمندی ما در آن، به عزت و غرور و آگاهی ما وابسته است.
🔴دست از ترساندن ملت ایران بردارید
درباره چرایی اینکه کردها به این نقطه از گسست و واگرایی رسیدند تحلیلی نوشتم. اما امروز، بهروشنی میبینم که هر آنچه باید گفته میشد، گفته شده. از اینجا به بعد، جز تکرار مکررات چیزی نمیماند.
طنز تلخ ماجرا آنجاست که امروز سناریوهایی برای تجزیه ایران به ذهن بهاصطلاح ایرانشهریها خطور میکند که حتی به ذهن خود تجزیهطلبان هم نرسیده بود!
شمایی که نزدیک به پانزده سال افکار عمومی را با سایهی اغراقآمیز پانترکیسم مشغول کردید، و بعد در جنگ دوازدهروزه پوچی و سترونی آن جریان آشکار شد، اکنون ناگهان متوجه تهدید فدرالیسم مسلح کردی و جریانهای تکفیری بلوچ شدهاید!
اما مشکل در این نیست که متوجه خطر شدهاید، بلکه در این است که تا همین دیروز خود شما فیلترکننده، سانسورگر و توجیهگر شعارها و نمادهای آشکار تجزیهطلبی کردی بودید. اگر واقعاً آن زمان صداقت داشتید، امروز شاید میشد به «نگرانی» شما اعتماد کرد—اما افسوس.
اگر راست میگویید، چرا در همان نوروز گذشته آن همه پرچمهای تجزیهطلبانه، شعارهای ضدایرانی، و نمادهای قوممحورانه را سانسور کردید؟ مگر آنها در چشم شما تهدید نبودند؟ فکر نمیکنید برای نگران شدن کمی دیر است؟
نه! واقعیت این است که شما نه دچار سوتفاهم بودید و نه قربانی خوشبینی، بلکه آگاهانه به مردم ایران دروغ گفتید. و امروز اگر حتی جرأت پوزشخواهی هم ندارید، پس دلنگرانیتان دروغی دیگر است، نه نشانهی بیداری وجدان.
و حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که تحلیل شما درست است—یعنی غرب با وجود ترس روشنشان از هرجومرج و بیثباتی، باز هم از گروههای کردی حمایت میکنند—واقعاً تصور میکنید آخر این بازی به سود قبیلهگرایان تمام میشود؟
_خیر. وقتی تاریخ مصرف آنها به پایان برسد، همانگونه که آمریکا در عراق و سوریه عمل کرد، این مهرهها را خواهند فروخت—اما مانند همیشه به بالاترین قیمت ممکن.
نتیجهی حداقلی این خیانتها، انتقال سرمایه به مناطق آذری و لُر و همچنین پایان افسانهسازی و محبوبیت کردها در میان ایرانیان است که بدون هیچ تلاشی از سوی خود آنان و با تبلیغات ایرانشهریها به دست آمد، در حالی که مناطق کردنشین میتواند با استفاده از پتانسیل محبوبیتی که کردها در ایران دارند به کانون توسعه و سرمایهگذاری و رفاه بدل شود و شما نیز بهعنوان همدستان این تاریکی، باید پاسخگو باشید.
شما که سالها آگاهانه مردم ایران را در ناآگاهی نگاه داشتید و اخباری را که میتوانست ایرانیان را از عمق و دامنهی پانکردیسم آگاه کند، سانسور و پنهان کردید، و مسئول مستقیم گسترش این ایدئولوژی به مناطق کردی جنوبی هستید.
ملتها برای «ملت ماندن» باید هزینه بدهند. آیا ملت امروز ما، از نسلی که فتنهی شیخ عبیدالله، یاغیگری سمکو، خیانت پیشهوری و تجاوز صدام را از سر گذراند، ناتوانتر است؟
واقعاً گمان کردهاید با ایجاد ترس دائمی، میتوانید هویت ملی ما را از درون تهی و ارادهی مردم ایران را فلج کنید؟
ملتی که از درون تهدید شود، تنها زمانی از پا میافتد که دستگاههای نخبگانیاش، بهجای روشنگری، در کار فریب باشند.
پس، اگر چیزی از عقلانیت سیاسی و صداقت تاریخی در شما باقیست: دست از ترساندن ملت ایران بردارید.
@iranban_kord
ایرانی بودن را از بلوچها بیاموزیم.
هم میهن بلوچ :زبان فارسی است که اصالت واقعی ایرانی را دارد ،مشکل کسانی هستند که خودبرتربینی پوشالی و قومی دارند .
ایدهی «زبان فارسی اصالت واقعی ایرانی را دارد » محل مناقشه است. شخصاً بر این باور نیستم که زبان فارسی تنها زبانِ واجد اصالت در میان زبانهای ایرانی است. زبان وسیلهای برای ارتباط است ، آنچه جای تأمل دارد، این است که زبان فارسی به عنوان زبان ملی و میانجی ایران، اگر در مسیر تاریخ توسط سلسلههایی با خاستگاه ترکی (مانند غزنویان، سلجوقیان، و ...) مورد حمایت و ترویج قرار نمیگرفت، بدون تردید زبان عربی جایگزین آن میشد. در چنین صورتی، امکان زیست مستقل بسیاری از زبانهای ایرانی از جمله کردی، لُری، بلوچی، تالشی و... بسیار کاهش مییافت.
نمونهی بارز این مسئله را میتوان در وضعیت زبان گورانی (که ادبیاتی سترگ دارد) دید. زبان گورانی امروز در وضعیت احتضار است و با وجود غنای ادبیات گورانی، این زبان در حال محو شدن در درون کردی سورانی است. این مثال بهروشنی نشان میدهد که زبان فارسی، علیرغم هژمونی فرهنگیاش، نقشی حفاظتی نسبت به زبانهای کمقدرتتر ایفا کرده و مانع از آن شده که آنان درون زبانهایی با پشتوانهی قبیلهگرایانهی شدید، استحاله یابند یا حذف شوند.
در این میان، نوع مواجههی اقوام با زبان ملی نیز قابل توجه است. کودکان عرب در خوزستان یا مردم بلوچ در سیستان و بلوچستان، علیرغم شرایط حاشیهای و محرومیت اقتصادی، اغلب درک و پذیرشی واقعگرایانه نسبت به زبان فارسی دارند. در مقابل، برخی کردها، که ساختار اجتماعی قبیلهایشان با مفاهیمی چون پدرسالاری اتنیکی (ethno-patriarchy) در هم تنیده است، زبان فارسی و فارسیزبانان را با رکیکترین دشنامها مورد خطاب قرار میدهند.
آیا در چنین وضعیتی، میتوان نگاه یکسان و مساوی به همه اقوام داشت؟ آیا سیستان و بلوچستانِ بیبهره از منابع پایهای مانند آب، برق و گاز باید با مناطق کردنشین که حتی روستاهایش نیز از حوزهی گازی پارس جنوبی بهره میبرند باید در یک مرتبه از دریافت امکانات قرار گیرند؟ بیتردید، پاسخ به چنین پرسشهایی نیازمند نگاهی واقعبینانه است، نه اتوپیایی و متأثر از گفتمانهای برابریطلبانهی سطحی که تفاوتهای ساختاری و تاریخی را نادیده میگیرند.
امروز و در همین روزها فرصت درخشانی است که سرمایهداران و آینده سازان ملت و دولت ببینید که چه کسانی شایسته اعتماد و در نتیجه دریافت بهترین امکانات ،رفاه و آسایش هستند .
ایرانشهریها نخواهند توانست تا ابد مردم را بازی دهند، نقلبها بر زمین خواهند افتاد و مردم ما به آنچه شایستهاش هستند میرسند.
تخصیص منابع و سرمایهگذاری به مناطقی همچون سیستان و بلوچستان که با وجود محرومیتهای تاریخی، وفاداری خویش را به یکپارچگی ملی حفظ کردهاند، نهتنها وظیفهای اخلاقی و قانونی است، بلکه از منظر منافع راهبردی نیز امری حیاتی بهشمار میرود. استمرار وفاداری بلوچها به دولت-ملت ایران در شرایطی که حاشیهنشینی ساختاری، بیکاری مزمن، و فقر زیرساختی در این مناطق عیان است، بیانگر انسجام هویتی و تعهد به وحدت ملی است.
بیتوجهی به چنین مناطقی نهتنها به تضعیف سرمایه اجتماعی در سطح ملی میانجامد، بلکه میتواند زمینهساز بروز گسستهای امنیتی، هویتی و اقتصادی گردد. در مقابل، تخصیص آگاهانه منابع، هم موجب تقویت همبستگی ملی خواهد شد و هم الگویی از وفاداری پاداشمحور (reward-based loyalty) را در سایر نقاط کشور تثبیت خواهد کرد.
@iranban_kord
مشتاقم ببینم فدرالیستهای پانبلوچ که نوچههای دستآموز و دستپروردهٔ پانکردها هستند، چه نظری در رابطه با نفوذ سران قبایل و اعضایشان در ساختار سیاسی و نظامی و اداری واحد فدرال کردستان عراق دارند؟ بهویژه پس از درگیری اخیر که بین چند قبیله و بر سر هیچ و پوچ بوده، باید این سوال را بیشتر از آنها و از خودمان بپرسیم. بلوچستان با دارا بودن ساختار قبیلهای قدرتمند و ریشهدار، در صورتی که فدرالی بشود زمینه و بستر مناسبی برای نفوذ بزرگان طایفهای در عرصهٔ نظامی و سیاسی و اداری دارد. این نه یک احتمال و پیشبینی برای آینده، بلکه تجربه و مشاهدهای بر اساس حال و گذشته است. در طول تاریخ معاصر، قدرتهای حاکم بر ایران هرچند که تلاش کردهاند شخصیتها و ساختارهای طایفهای را تضعیف کنند، اما با برخورداریِ آنها از پشتوانهٔ مردمی، موفق نشدهاند و در نهایت منجر به همکاری دوجانبه و بخشودن امتیازات و اختیارات به آنها شده است. فدرالیستهای پانبلوچ حتی اگر نگران این نیستند که بلوچستان بیش از پیش عرصهٔ رقابت آزادانهٔ قبیلهها بر سر قدرت، نفوذ و ثروت بشود؛ باید توجه داشته باشند با فدرالیسم، آزادی عمل بیشتری به نهادها و ساختارها و شخصیتهای قبیلهای و مذهبی داده میشود و در نهایت حتی خودشان هم توسط آنها بلعیده میشوند. شما فدرالیستها حتی یک درصد شخصیتهای مذهبی و طایفهای، مشروعیت و قدرت و اعتبار ندارید و همان یک درصد را هم میبازید. با ندانمکاریها و قدرتطلبیهای سیاسی خود، بلوچستان را بیشتر از این عرصهٔ رقابت و میدان جنگ گروههایی نکنید که تا به امروز هم با مافیای قاچاق و پخش مواد مخدر و سوخت و سلاح و انسان، جان بسیاری از مردم بلوچ را گرفتهاند و با درگیریهای مسلحانه و گروگانگیریها و آدمرباییها و قدرتنماییهای خود، امنیت را از مردم بلوچ ربودهاند و امپراتوری جرم و جنایت خود را با همکاری با قدرتهای حاکم، بر روی جان و مال و امنیت مردم برپا کردهاند و ثروتهای هنگفتی به دست آوردهاند.
Читать полностью…پیشتر رسانه غیرملی صداوسیما بود که با ساخت و پخش فیلمهای مغرضانه علیه بلوچها، کار پروندهسازی و جعل مدرک جرم علیه این مردم را پیش میبرد. امروزه بار این وظیفه را رسانههای تجزیهطلب و رسانههای غیرملی ایرانشهری به دوش میکشند. چنان در این مدت افکار عمومی را بر علیه بلوچها آماده ساختید که حتی نیازی ندیدهاند مدرکی برای کشف سلاح آمریکایی، دستگیری ۵۰ جاسوس و کشتن ۲ جاسوس اسرائیلی در خاش ارائه بدهند. واقعیت ماجرا هم این است که به روستایی در خاش هجوم بردهاند و زنان و دختران را زیر مشت و لگد گرفته و به آنها با گلولهٔ ساچمهای و جنگی و پلاستیکی تیراندازی کردهاند. بیش از ده تن از بانوان بلوچ مجروح شدهاند، یک زن بلوچ کشته شده و یک زن جوان بلوچ دیگر به علت ضرب و شتم سقط جنین کرده است. حال دو تن از محروحان هم وخیم است. اما در رسانههای رسمی خبری به آنها انگ عناصر خودفروخته تروریستی و جاسوس اسرائیلی میزنند و جنایات خود را بدینوسیله توجیه میکنند. روایات دروغینی که از قبل، تجزیهطلبان و ایرانشهریها برای بلوچها آماده کرده بودند.
Читать полностью…بابت این که در این برهه هم، تجزیهطلبان و قومگرایان نتوانستند احساسات مردم را به نفع افکار خود تحریک کنند و از این شرایط برای پیشبرد اهداف خود سوءاستفاده کنند، بسیار خوشحالم!
ایرانیان از هر قشر و با هر باوری، مثل همیشه در کنار ایران ماندند و بازیچهٔ هیچ جریان سیاسی نشدند. درود بر شما که حساب وطن را از جریانات سیاسی و حساب خود را از بیوطنها جدا کردید.
دریغست ایران که ویران شود
کنام پلنگان و شیران شود
🔥دوم اردیبهشت، روز خجسته جشن اردیبهشتگان، این آیین باشکوه ملی و میراث درخشان نیاکان، فرخنده و فرخپی بر ایرانیان راستین باد.
این آتش مقدس آتشکده یزد ، اثبات استمرار ایمان است؛ ۱۵۰۰ سال است که پیوسته و بیانقطاع ،در قلب ایران این فروغ مینوی همچنان فروزان است.
آتشکدهی زرتشتیان، نه تنها بنایی برای زیارت، بلکه نیایشگاه و نگهبان روشنایی ملی و روح اسطورهای قوم ایرانی است؛ گواهی است زنده بر این حقیقت که شعله راستی را میتوان در دل سدهها، از تندبادها پاس داشت، اگر دل در گرو باور و ریشه در خاک باشد.
@iranban_kord
نازیلا خوشا، دختر ۱۹ ساله بلوچ که در سن ۱۴ سالگی به اجبار به عقد ازدواج درآمده بود و در طول زندگی مشترک، بارها توسط همسر و خانوادهٔ همسر، مورد آزار و اذیت جسمی و روحی قرار گرفته بود. او سرانجام تصمیم به ترک خانه و بازگشت به منزل پدری در گرگان گرفت اما پس از آنکه در ترمینال متوجه شد شناسنامهاش همراهش نیست، ناچار به خانه بازگشت و همان شب توسط همسر و اعضای خانواده همسرش با تبر، چاقو و چوب به شکل فجیعی به قتل رسید. پس از گذشت ۸ ماه از ارتکاب این قتل وحشیانه، همچنان اقدام مؤثری از سوی نهادهای قانونی و قضایی برای حل این پرونده و محاکمهٔ عاملان این جنایت، صورت نگرفته است.
🔴 @PardanShah
و امروز شیر دختری دیگر از ایل قشقایی همان شعر را خواند:
«ایران، ای کاخ که سر سودهای از فخر به کیوان...»
در دل این آواز، نه فقط ستایش یک سرزمین، که اعتراضی شاعرانه نهفته است: اعتراضی علیه فراموشی، علیه مرزهای قومی، زبانی، و تاریخی.
او که نه فارسیزبان است و نه وارث مستقیم شاهان این خاک با ایمانی ریشهدارتر از نسبنامهها، در قلب پایتخت باستانی ایرانیان، برای ایران میخواند.
ایران، نه تنها نام یک سرزمین، بلکه امری وجودی (existential) و تاریخمند (historically constituted) است که از دل زخمها، با آواز و پیکار و خون دل فرزندانش، جاودانه میشود.
ایرانی که برای او و ما نه یک نقشه سیاسی، که مهد آزادی و باور و پیمان ابدی ماست.
در شعر او، ایران نه یک مفهوم سیاسی بلکه یک حقیقت وجودی و روحی زنده است،روحی که میماند، حتی اگر دو صد لشکر خونریز به پیکار برخیزند.
و او خود، نه فقط خواننده شعر، بلکه تجلی همزمان شکوه، باور، پیکار و پیوند است: پاسخی زنده به این پرسش بنیادین که چه چیزی ایران را ایران میکند؟
@iranban_kord
همزمان با فراگیر شدن اجرای سرود «ای ایران»، اجرای مهرداد بامری، نوازنده ایرانشهری با ساز قیچک از این اثر بار دیگر مورد توجه کاربران شبکههای اجتماعی قرار گرفته است.
سرود «ای ایران» ساخته روحالله خالقی روی شعری از حسین گلگلاب نخستین بار در سال ۱۳۲۳ با صدای غلامحسین بنان اجرا شد و کردها تاکنون چندین بار این اثر متمایز را به نام خوانندگان مختلف کرد زده و مدعی دزدیدن آن توسط استاد بنان شدهاند.
📎نوای ای ایران از ساز قیچک بلوچ ها تا درخواست دولت کردی از حنجره کردها
〽️بلوچ و کرد؛ سرنوشت در آیینهی تاریخ، وفاداری در محک آزمایش
ایران، این خاک مقدس مورد تاراج بادیهنشینان شرق و غرب که هزارهها زخم بر تن دارد اما از طوفانها عبور کرده و به دست فرزندانی که جان خود را سپر کردهاند، پایدار مانده است.
در این میان، مردمانی که با تمام سختیها و بیمهریها، دل در گرو این سرزمین نهادهاند، درخشانترین برگهای تاریخ را نوشتهاند. بلوچها، آن پهلوانان بیادعا که چون گودرز و گیو در برابر یورش بیگانگان ایستادند.
بلوچها و کردها، هر دو تیرهای ایرانی هستند اما چه تفاوتها که میان این دو نیست!
بلوچ، در رنج و سختی، در سایه کمترین بهره از مواهب، همچون رستم زابلی، وفادار ماند، مردانگی آموخت و به دیگران نیز درس جوانمردی داد؛ با دستان خالی اما با قلبی سرشار از عشق به ایران، سرزمینش را پاس داشت، نه در گفتار، که در کردار.
امروز که مهرداد بامری، این نوازنده بلوچ، سرود «ای ایران» را با قیچک خود مینوازد، این پژواک همان سوگندی است که بلوچها نسل در نسل در دل خود نگاه داشتهاند: ایران از آنِ ماست، و ما از آنِ ایرانیم.
اما در سوی دیگر، کردها که همواره مورد مهر و لطف ایرانیان بودهاند به ایران، به تاریخ ایران به هم میهنان خود نفرت میورزند، نفرتی آنچنان سرد و عمیق و باورنکردنی که همین زیاد بودن آن باعث میشود که هممیهنانشان آن را باور نکنند.
مردمانی که در اوج همدردی ایرانیان در زمینلرزه سرپلذهاب، تمام آن کمکها را متعلق به کردها و اقلیم کردستان خواندند، در ماجرای ژینا امینی پیش از خود کردها وارد میدان شدند اما مزدشان فاشیست خطاب شدن بود، نوروز را کردی و فارسیزبانان را دزد و غارتگر نامیدند، پرچم تجزیهطلبان را افراشته و نغمه جدایی را فریاد زدند، فارسیزبانان را قاتل، دزد، وحشی و بیتمدن و غریبه میشمارند و سرزمین مادری را از یاد بردهاند.
اما فردایی نیز در راه است. روزی که افقهای آزادی بر این خاک تابیدن گیرد، چه خوش روزیست آن هنگام که پردههای فریب دریده خواهد شد.
مردم ایران، بلوچ و فارسیزبان، ترکزبان و عرب، گیلکی و تالشی و...، آنان که در سختیها کنار وطن ایستادند و به نام میهن پشت نکردند و آنان را که در پسِ نقابِ مظلومیت، خیانت کردند و از آنان نامردتر، آن ملیگدایانی که بر همه این خیانتها چشم بستند و با سانسور به ایرانیان دروغ گفتند، رسوا خواهند شد.
آن روز، بلوچِ سرفراز که از میان تنگناها عبور کرده اما مهر ایران را از دل نزدوده، به سهم شایسته خود از رفاه و غرور در این این سرزمین خواهد رسید.
ایران، این خاک مقدس، متعلق به همه فرزندان وفادارش است. آنان که چون بلوچ، جانانه ایستادند، در حافظه این سرزمین جاودان خواهند ماند، و آنان که جز نفرت نخواستند...
خواهیم دید!
@iranban_kord
مرکزیّتزدایی ایران از تمدّن ایرانی
حتماً شما هم شنیدهاید گلایهها و شکوههایی را که میگویند رکنی از ارکان تمدّن ایرانی را انیرانیان برداشتهاند و به نام خود زدهاند. این شاید برای ما و شما تازگی داشته باشد ولی برای خودِ تمدّن ایرانی تجربهای نو نیست. از اولین سنگ بنای این تمدّن تا به امروز، همیشه مراودات تمدّنی وجود داشته که هم ما از دیگران آموختهایم و مردمانی دیگر از ما الگو گرفتهاند. حال در عصر دولت-ملّتها اگر کسی بخواهد سهمی از این تمدّن داشته باشد میکوشد تا آن را رنگ و بویی ملّی بدهد. امّا متاسفانه انصاف را رعایت نمیکنند و کار به جایی میرسد که دست به مصادره و دزدی آشکار میزنند که این البته به بیخیالیِ دولتمردان هم برمیگردد.
با همهٔ اینها، باز هم جای نگرانی نیست و اگر دنبال حل مسئله باشیم راههای قانونی و سیاسی جهت جلوگیری از جعل و مصادره وجود دارد که البته به میزان اقتدارمان هم بستگی دارد.
آنچه که واقعاً مایهٔ نگرانی است مرکزیّتزدایی ایران از تمدّن ایران است. تا زمانی که ما پرچمدار و پیشگام این تمدّن باشیم و ایرانیّت را حفظ کنیم، ایران دلِ تمدّن و فرهنگ و هویت ایرانی باقی خواهد ماند و هیچکس نمیتواند آن را از ما بگیرد. ترس و هراس من از این است که ما ایرانیها فرهنگ خود را یله دهیم و دیگران، آن را بیش از ما پاس بدارند.
همین جشنهای ایرانی تا زمانی که ملّتهای دیگر آن را جشن بگیرند جای نگرانی نیست امّا اگر روزی رسید که نوروز را دیگران از ایرانیان با شکوه و جلال و عظمت بیشتری برگذار کنند آن روز، روزی است که مرکزیّت تمدّن ایرانی را از دست دادهایم.
فرهنگ و تمدّن خود را ارج نهید و در پاس و گرامی و بزرگ داشتنِ آن کوتاهی نکنید.
🟡 @pardanshah
بلوچ و نوروز
به تازگی در توییتر بحثی راه افتاده مبنی بر این که بلوچ نوروز دارد یا ندارد. در برخی سایتها مطالبی منتشر میشود که در آن اسناد تاریخی مربوط به جشن گرفتن نوروز در بلوچستان را گردآوری کردهاند. مخالفان آنها نیز با استناد به وضعیت کنونی جامعه بلوچ که نوروز را جشن نمیگیرد، این مطالب را زیر سوال میبرد. ما تلاشی بر رد یا تایید سخنان هیچکدام از آنها نداریم و هرچه که میگویند هم اهمیتی ندارد. برای این که بلوچ نوروز را جشن بگیرد نه نیازی به گشتن در لابهلای روایات تاریخی است و نه این استدلال که «در حال حاضر بلوچ نوروز را جشن نمیگیرد پس دلیلی هم ندارد که بعداً این کار را بکند» قانعکننده است. اگر دنبال دلیل هستید من به شما دلیل میدهم: بلوچ یک قوم ایرانی و نوروز هم یک جشن ایرانی است و همین هم بسنده میکند. و صد البته وظیفهٔ ما ایرانگرایان این نیست که به زور دست کسی را گرفته و او را به جشنی مهمان کنیم. اما بر همگان روشن است که نوروز و دیگر جشنهای ایرانی میان بلوچها هم طرفداران و مشتاقانی دارد؛ اما موانعی بر سر راهشان هست که آنها را از جشن گرفتن نوروز منع میکند. این موانع اسلامگرایان افراطی (که حسابشان از میانهروها و افراد عادی جداست) هستند که برای خود در بلوچستان یک حکومت دیکتاتوری و طالبانگونه راه انداختهاند و با تمامیّتخواهیِ تمام، استیلای تفکرات خود بر تمامی جنبههای زندگیِ تمامیِ بلوچها را خواهانند. چنین چیزی با اصول ما که مبتنی بر شهروندی و آزادیِ فردی است در تضاد است. البته قومگرایان هم جدیداً یاد گرفتهاند همانند اسلامگرایان که به نام دیانت، شهروندان بلوچ را سرکوب میکنند، آنها نیز به نام هویت و قومیّت، دست به سرکوب هرگونه تمایلات و گرایشهای متضادِ خود بزنند. پس در این قبال، وظیفهٔ یک ایرانگرا این نیست که برای جشن گرفتن نوروز توسط بلوچها، دنبال روایت تاریخی بگردد؛ بلکه اینست که در این کشور شرایطی را مهیّا سازد تا گرایشهای مختلف نتوانند شهروندان ایرانی را سرکوب و مرعوب و محدود کنند. البته به قومگرایان هم پیشنهاد میکنم برای خودشان هم که شده، صرفاً به خاطر ایرانستیزی، همدست و یا همانندِ اسلامگرایان افراطی نشوند و در انتخابهای فردی و زندگیِ شهروندان بلوچ دخالت نکنند. شما صرفاً مجازید که نظر خود را بگویید و پذیرفتن یا نپذیرفتنش هم به شما یا هیچکس دیگری ربطی ندارد.
🔴 @PardanShah
📎بازگشت به سرچشمه و نظم کهن: لحظه تحویل سال در تخت جمشید
در این میدان سنگی هنوز هم پژواک گامهای داریوش و خشایارشا آن طنینانداز است، اکنون سال تحویل میشود ، زمان به گردشی دیگر در مدار خود میرسد. اما آنچه اینجا رخ میدهد، چیزی فراتر از گذر یک سال است؛ اینجا، ایرانیان حضور خود را در تاریخ اعلام میکنند.
در این لحظه، تخت جمشید دیگر ویرانهای خاموش نیست.
هگل میگفت که روح جهان خود را در قامت ملتهای بزرگ متجلی میسازد و ایران، نخستین تجلی این روح بود. اینجا، در لحظه تحویل سال، ملت ایران نشان میدهد که هنوز حامل این روح است، که هنوز بر صحنه تاریخ، بازیگر خویش است، نه تماشاگری خاموش.
هایدگر از بازگشت به هستی اصیل سخن میگفت؛ و چه بازگشتی اصیلتر از این که یک ملت، به سرچشمه خویش بازگردد، تا به یاد آورد آنچه بوده است، و با این یادآوری، اراده خویش را برای آنچه خواهد بود و آنچه خواهد کرد ، استوارتر کند؟
حضور در این لحظه، زنده نگاه داشتن تخت جمشید نه به عنوان سنگ و خاک، بلکه به عنوان یک حقیقت زنده است. ایرانیان، با حضورشان، تخت جمشید را از یک مکان به یک امکان بدل میکنند: امکان پیوستگی، امکان تداوم، امکان بقا.
تا هنگامی که ملت ایران، تاریخ خود را پاس میدارد، تا هنگامی که این ستونها، نه به عنوان ویرانه، بلکه به عنوان گواهی از شکوهی زنده و جاری نگریسته شوند، تا وقتی که نوروز نه تنها آغاز سال، که تجدید عهد با گذشته باشد، ایران زنده خواهد ماند. چرا که ملتی که خویش را در زمان به یاد آورد، هرگز در زمان گم نخواهد شد.
این ستونها، این دیوارها، این شکوهی که در سنگ حک شده است، سیاهچادری نیست که بتوان برچید و به جایی دیگر برد. اینجا زمان در مدار خود دقیق، و نوروز در لحظهای که باید، رخ میدهد، نه پس و پیش!
این نوروزی است که حاصل هزاران دگردیسی اسطوره و تاریخ در دانش گاهشماری ایرانیان است ، لحظهای که نه در تصادف، بلکه در ضرورتی ازلی رخ میدهد، لحظهای که تاریخ را تجدید میکند، که ملت را از نو میآفریند.
تاریخ را تنها آنان که آن را به یاد میآورند، ادامه میدهند. این حضور، این اجتماع در سایه تخت جمشید، تنها یک مراسم نیست، بلکه اثباتی است بر اینکه این ملت هنوز به یاد دارد، هنوز حافظ خویش است، و هنوز از میراث خویش به عنوان سلاحی در برابر نیستی و زوال بهره میبرد.
این حضور، بیش از آنکه آیینی برای استقبال از آینده باشد، سفری به گذشته است؛ نه گذشتهای مرده، بلکه گذشتهای که در اکنون جاری است، که همچون آتشی زیر خاکستر، همیشه آماده شعلهور شدن است.
@iranban_kord
🔥آتش چهارشنبهسوری: تجلی اراده و امتداد هویت ملی ایران
از نظر ادموند برک، سنتها و آداب و رسوم که در طول زمان شکل میگیرند، نه تنها ابزارهایی برای تثبیت هویت فرهنگیاند، بلکه همچون پیکرهای از گذشتههای دراز، به انسانها نیروی پایداری میبخشند. برک بر این باور است که سنتها خود را در برابر آزمایشات زمان و تحولات اجتماعی ثابت کرده و با حفظ پیوند انسانها با گذشته، به آنها امید و اراده میدهند تا در دنیای پرآشوب معاصر خود، به هویت خود پایبند بمانند. در همین راستا، جشن چهارشنبهسوری با همان آتشهای فروزان خود، نه تنها یادآور پیوستگی فرهنگی ایرانیان به گذشته، بلکه تجدید حیات و دگرگونی آن در مسیر زمان است. آتشی که در این شب در دل خانهها و کوچهها روشن میشود، آتشی است که در عمق تاریخ ایرانیان شعلهور بوده و در هر دورهای، همچون آتشی افسانهای، تجدید حیات و نیرویی تازه به قوم ایرانی میبخشد.
آتش در فلسفه نیچه، نمادی از دگرگونی و قدرت است. نیچه در آثار خود، به ویژه در مفهوم «اراده به قدرت»، از آتش به عنوان نماد نیروی حیاتی و دگرگونکننده یاد میکند؛ آتشی که همچون نیرویی مسلط بر جهان، قادر است تمامی مظاهر ضعیف و نابسامان را در خود سوزاند و چیزی نو و قویتر از آن به وجود آورد. در چهارشنبهسوری نیز، آتش نه تنها به عنوان ابزاری برای رهایی از سردی و تاریکی سال گذشته، بلکه به عنوان نیرویی که میتواند سال نو را با انرژی، شور و دلیری آغاز کند، در نظر گرفته میشود. این شرارههای آتش نماد ارادهای هستند که قوم ایرانی برای رهایی از تاریکیها و سختیها میافزود و به سوی پیروزی و نور گام برمیدارد.
چهارشنبهسوری ریشه در جشنهای فرودگان در سنت زرتشتی و بهیزگ در دوران ساسانیان دارد و نه تنها به عنوان یک مراسم تاریخی بلکه به عنوان یک فرایند معنوی و فرهنگی به کار میآید. در جشن فرودگان، آتش نه تنها نماد پاکسازی است، بلکه نمادی از تجدید زندگی و آغاز دوران جدید است. آتش در این مراسمها به معنای پایان یافتن دوران سرما و تاریکی و آغاز دوران روشنایی و زندگی است. به همین ترتیب، چهارشنبهسوری به عنوان یک جشن ملی، نه تنها تجلی سنتهای باستانی ایران بلکه نماد قدرت ارادهای است که ایرانیان برای پاسداشت کیستی و دلیری خود در برابر چالشهای دوران از آن بهره میبرند.
شادباش به آن شیران شرزه که آتش ایران را پاسبانی میکنند و درود بر روان آنان که تا واپسین لحظات زندگی نام ایران بر لبانشان جاری بود .
چهارشنبه سوری فرخنده باد 🔥
@iranban_kord
🌅وفاداری در عین محرومیت ؛
اینجا بلوچستان است ؟_کودک بلوچ :اینجا ایران است !
@iranban_kord
روی واقعی این جریان را آن زمان دیدیم که پابهپای تجزیهطلبان، میکوشیدند تا اعتراضات بلوچها در ۱۴۰۱ را تجزیهطلبانه و قومگرایانه تلقی کنند، و حتی پا را فراتر از آن گذاشته و برچسب اسلامگرایی و بنیادگرایی به معترضان بلوچ میزدند.
یک سال تمام، بلوچها فریاد جانم فدای ایران سر دادند و پرچم ایران را برافراشتادند؛ نشیدند و ندیدند! یک بار پرچم تجزیهطلبانه توسط افراد نفوذی -که همانها را هم بلوچها دستگیر و توبیخ کردند- بلند شد، به یکباره چشم و گوششان باز شد و با تجزیهطلب نمایاندن مردم معترض، گزک به دست دستگاه سرکوب دادند و به همگان ثابت کردند که خودشان از بازیگران اصلیِ بازیِ تجزیه هستند.
نمیگویم برنامههای تجزیهطلبانه برای ایران وجود ندارد، اما این برنامهها از سوی مردم حمایت و هدایت نمیشوند. در واقع فقط بخش بسیار بسیار کوچکی از مردم از این برنامهها طرفداری میکنند. ولو در طول تاریخ معاصر، هدایتگران اصلی تجزیهطلبی برای ایران، نه مردم، بلکه قدرتهای جهانی و منطقهای و افراد سیاسی و سیاستمداران بودهاند که ایشان دغدغهمندان حقیقی نیستند و فقط بهدنبال بهرهبرداری از این مسائل برای کسب قدرت و اعتبار و منفعت میباشند.
❗️هشدار صحنههای دلخراش
اعدام صحرایی یک زن جوان بلوچ توسط مردان قبیله، فقط به جرم آنکه خودش همسرش را انتخاب کرده بود.
در یکی از مناطق بلوچستان پاکستان، دختر و پسر جوان بلوچ خواهان یکدیگر بودند اما چون با مخالفت خانواده روبهرو شدند، تصمیم به فرار و ازدواج گرفتند. پس از مدتی، هردوی آنها دستگیر و توسط اعضای طایفهٔ خویش اعدام شدند.
اندکی پیشتر، در ۱۰ تیر ۱۴۰۴، یک دختر جوان بلوچ به دست برادرش خفه و کشته شد. خانواده با ازدواج وی موافق بودند، اما برادرش مخالف بود و با گرفتن جان این دختر جوان، مانع شد.
📎هم میهن بلوچ :زبان فارسی است که اصالت واقعی ایرانی را دارد ،مشکل کسانی هستند که خودبرتربینی پوشالی و قومی دارند .
در حالی که زبان فارسی توسط برخی جریانهای قبیلهگرا مورد هجمه قرار میگیرد، تیره ایرانی بلوچ، به دفاعی نجیبانه و مسئولانه از زبان ملی برخاسته است. این دفاع، نه در تریبونهای پرزرق و برق، که در کنش روزمرهی خانوادههای بلوچ، در مدارس محروم، و در قلب فرزندان وفاداری شکل میگیرد که فارسی را چونان رشتهای حیاتی در استمرار ایران پذیرفتهاند.
بلوچها میدانند که زبان فارسی، صرفاً زبان اکثریت نیست، بلکه زبان مشروع همبستگی ملی و حافظ نظم تاریخی ایران است؛ زبانی که به اقوام اجازه داده است بدون حل شدن در یکدیگر، با یکدیگر باشند.
بلوچ زبان فارسی را بهرغم نداری، گرامی میدارد؛
و دیگری، زبان فارسی را بهرغم برخورداری، دشنام میدهد.
در چنین تقابلی، پرسش بنیادین از وجدان ملی ما این است:
آیا زمان آن نرسیده که به جای باج دادن به طلبکاران سیاسی، به وفاداران بیادعا احترام نهاد؟
آیا نباید بلوچ، نه بهخاطر مظلومیت، بلکه بهخاطر منش، در کانون سرمایهگذاری فرهنگی، سیاسی و اجتماعی قرار گیرد؟
@iranban_kord
📝یک دعوای قبیلهای ساده !
درباره شورش هرکیها علیه حکومت اربیل
درگیری مسلحانه اخیر میان نیروهای امنیتی وابسته به حزب دموکرات کردستان عراق، تحت رهبری خاندان بارزانی، و اعضای طایفه قدرتمند «هرکی»، بار دیگر نشان داد که ساختار سیاسی–امنیتی اقلیم کردستان، نه بر اساس نظم حقوقی و عقلانیت مدرن، بلکه بر بنیانهای عشیرهای و منطق سنتی قدرت بنا شده است.
ماجرا از جایی آغاز شد که نیروهای امنیتی کوشیدند خورشید هرکی، یکی از رهبران بانفوذ طایفه هرکی را، بهدلیل اختلافات حقوقی درباره مالکیت زمین و منابع آبی، بازداشت کنند؛ اختلافاتی که سابقهای دیرینه در میان عشایر منطقه دارد. اما با نادیده گرفتن حساسیتهای ایلیاتی، این اقدام به بروز خشونتی شدید انجامید که در آن تبادل آتش سنگینی میان دو طرف صورت گرفت. متعاقب آن، خورشید هرکی نه تنها از دفاع قبیلهای سخن گفت، بلکه از طوایف دیگر و جریانهای مردمی خواست برای آنچه "براندازی حکومت بارزانی" نامید، به او بپیوندند.
نکته تأملبرانگیز، سکوت نسبی رسانههای رسمی اقلیم در قبال این بحران بود؛ همان رسانههایی که در تحریک احساسات کردهای ایرانی علیه فارسیزبانان یا سرمایهگذاران آذری فعالاند، در برابر این بحران عمیق ایلیاتی، واکنشی حداقلی نشان دادند. این خود حاکی از تمایل دستگاه تبلیغاتی حاکم به پنهانسازی شکافهای درونی و بازتولید یک تصویر یکدست و دروغین از اقتدار.
با وجود آنکه خورشید هرکی بر اساس رأی دادگاه اربیل، به تصرف غیرقانونی زمین متهم شده بود، نه تنها بازداشت نشد، بلکه پس از یک شورش مسلحانه خونین که به کشته شدن دستکم دو نیروی امنیتی انجامید، بدون مجازات به زندگی عادی بازگشت. مهمتر آنکه خورشید هرکی که در آغاز شورش، بارزانیها را «خائن به کردها» و «دیکتاتور» میخواند، پس از مصالحهای پنهان، خود را «فرزند بارزانی» معرفی کرد. این چرخش کلامی و سیاسی، بیانگر ساختار بیقاعدهایست که قانون در آن تابع قدرت قبیله است، نه بالعکس.
در واقع، آنچه در خبات روی داد، نه صرفاً نزاعی محلی، بلکه نماد شکاف درونی در رأس ساختار قدرت اقلیم کردستان است. خورشید هرکی نه اپوزیسیونی خارجی بود، نه دستنشانده ترکیه یا ایران. او برآمده از درون سیستم بود؛ فرماندهای که سالها در صفوف حزب دموکرات خدمت کرده، و خانهاش با تصاویر رهبران خاندان بارزانی آذین شده است. تقابل مسلحانه او با دستور دستگاه امنیتی، بیش از آنکه یک شورش فردی باشد، نشاندهندهی گسست در وفاداریها و ترک برداشتن هژمونی قبیله حاکم است.
در حاشیه این درگیریها، اعتراضاتی نیز در اربیل شکل گرفت. در عین حال، پهپادها و جنگندههای ترکیه بر فراز آسمان اقلیم به پرواز درآمدند؛ تا در صورت لزوم شورشیان را سرکوب و از خاندان بارزانی دفاع کنند. چرا که در صورت فروپاشی آن، اقلیم کردستان دیگر نمیتواند حیات خلوت استراتژیک ترکیه با دهها پایگاه نظامی باقی بماند. این حضور نظامی، نشانهای گویا از وابستگی ژئوپلیتیکی ساختار حاکم به آنکاراست.
برای ما ایرانیان نکته جالب آن بود که برخی کانالهای فارسیزبان با پیشفرضهای اغراقآمیز، از «نقشه هرکیها برای کودتا علیه بارزانی و تجزیه ایران» سخن گفتند!
این تحلیلهای سست، بیش از آنکه بازتاب واقعیت باشد، نشانگر ترسی ساختگی از فروپاشی ملی و سرمایهگذاری عظیم رسانهای بر اضطراب تجزیه و ترساندن ملت ایران است.
در نهایت، این حادثه نشان داد که در اقلیم کردستان، قانون در برابر قدرت عشیره معنایی ندارد. در این ساختار، قدرت قبیله نه تنها برتر از نظم حقوقی است، بلکه اساس تعیینکننده مشروعیت سیاسی و امنیتی بهشمار میرود. شورش خورشید هرکی، اگرچه ممکن است با مصالحه یا حذف فیزیکی خاتمه یابد، اما نشانهای آشکار از شکنندگی درونی قدرت در اقلیم و فقدان هرگونه نهاد قانونی مستقل و قابل اتکا است.
در پایان باید گفت مردم اقلیم کردستان که سه ماه است حقوق خود را نگرفتهاند و در طول شبانهروز چهار ساعت برق دارند و گاه از خانوادهای سه فرزند پسر در راه مهاجرت قاچاقی در دریا غرق شدهاند روزله روز بیشتر به حکومت مرکزی عراق مایل میشوند اما حتی با خواست مردمی نیز تا وقتی منافع آنکارا تامین شود فروپاشی حکومت حاکم بر اقلیم کردستان به سادگی شدنی نیست .
@iranban_kord
صفحات تجزیهطلبِ پانبلوچ روی نظرات شخصی یک فعال سیاسی مستقل اسرائیلی، که از تجزیهٔ ایران حمایت میکند، تمرکز کرده و میکوشند بهگونهای تصویرسازی کنند که تصور بشود اسرائیلیها آمدهاند تا ایران را تجزیه کنند. تجزیهطلبان مکرراً این درگیری را فرصتی مناسب برای تجزیهٔ ایران به کشورهای متعدد قومی میدانستند، امّا با عدم استقبال مردم بلوچ از فراخوانهای دعوت به فعالیتهای تجزیهطلبانه در بحبوبهٔ جنگ، روبهرو شدند و در هیچ فضای حقیقی یا مجازیای شاهد حرکات تجزیهطلبانه از سوی مردم بلوچ نبودیم. بلکه بالعکس، مردم بلوچ در اکانتهای شخصی خود، بهروشنی از ایران و تمامیّت ارضی آن حمایت کردند. وگرنه دلیلی نداشت که آنها را فریبخورده بخوانید و بگویید اگر از میهن و آیین خود دفاع میکنند، خائن به آرمان تجزیهاند و ابزار سرکوب. آنکه خائن و ابزار سرکوب است شما هستید و این مردم به هیچ صفی نپیوستهاند جز صف ایران.
حال از اینها که نامشان تجزیهطلب است گلایهٔ بیشتری ندارم. اما آن صفحاتی که نام ایران را به یدک میکشند نیز همگام با تجزیهطلبان، سعی در برساختن چهرهای خیانتکار و وطنفروش از سوختبران مظلوم بلوچ دارند و همزمان پس از ایجاد آتشبس، خبرگزاریهای داخلی نیز درحال انتشار خبری هستند که ادعای کشف محمولهای از سلاحهای آمریکایی در استان سیستان و بلوچستان دارد. بگذریم که همین شماها تا دیروز رژهٔ اعضای یک پایگاه بسیج در زاهدان را دستبهدست میکردید و روایتی دیگر (حامی حکومت) از مردم بلوچ داشتید! حالا بلوچها شدهاند کسانی که میخواستند با سلاحهای آمریکایی شورش مسلحانه کنند؟! یک صفحه مثلاً ایرانگرا هم، خواستههای یک روزنامه اسرائیلی برای بهرسمیّت شناختن تجزیهٔ ایران از سوی آمریکا را منتشر میکند. اگر فعالیتهای همین صفحه را طی روزهای جنگ بررسی کنید، حتی از خود تجزیهطلبان بیشتر بر کوس تجزیهٔ ایران کوبیده است. باید بگویم که گذاشتن نام ایرانزمین ماهیت شما را پنهان نمیکند!
همهٔ شما با آگاهی تمام بر کردهها و گفتههای خود، سعی دارید حمایت آشکار مردم بلوچ از ایران و تمامیّت ارضی را با روایتهای بیاساسی زیر سوال ببرید که نه از سوی کشورهای نامبرده بهطور علنی یا غیرعلنی به رسمیّت شناخته میشوند و نه از سوی مردم بلوچ. اگر بلوچها خودشان اعلام تجزیهطلبی میکردند، نیازی نبود که دستبهدامان توئیتهای یک پانعرب یا یک اسرائیلی بشوید که سرخود و بیخود، از سوی بلوچها نظر دادهاند. وقتی کوچکترین حرکت تجزیهطلبانهای از سوی ما رخ نداده و قبلاً هم وطنپرستی و میهندوستی خود را در جمعههای اعتراضی بلوچستان علنی کرده بودیم، همهٔ شما غلط میکنید که ما را ضدامنیت و خائن و وطنفروش میخوانید که بیشتر لایق خودتان است. قبلاً هم طی اعتراضات مسالمتآمیز سال ۱۴۰۱، دست به دست هم داده بودید و با همین روایتها سعی در خاموش کردن و سرکوبیِ بلوچها داشتید که با شعارهای "جانم فدای ایران" تودهنی دردناکی خوردید. همدستیِ شماها برای زمینهسازی ظلم به این مردم را از یاد نمیبریم...
#اسطوره_شناسی
🔥اردیبهشتگان؛ تجلی راستی، آتش، و نظم اهورایی
دومین روز از ماه اردیبهشت در گاهشماری باستانی ایرانی، که مطابق است با دومین روز از اردیبهشتماه در گاهشماری خورشیدی، مصادف با جشن اردیبهشتگان است؛ جشنی که در چارچوب کیهانشناسی مزدیسنا به پاسداشت امشاسپند اردیبهشت (Asha Vahishta / Arta Vahišta) برگزار میگردد، و از زمره جشنهای آتش (celebrations of sacred fire) در ایران باستان بهشمار میآید.
اردیبهشت، سومین امشاسپند از هفت امشاسپند مقدس در نظام دینی زرتشتی است؛ نام او در اوستا aša vahishta یا arta vahishta آمده است: ترکیبی از اَشَه/اَرْتَه (Asha / Arta)، بهمعنای راستی، درستی، نظم کیهانی، و دادگری مینوی، و وهیشتَه (Vahišta) بهمعنای بهترین و برترین.
این واژه در مجموع به معنای «برترین راستی» است؛ حقیقتی مقدس که بنیاد هستی بر آن استوار است.
در سپهر مینوی (the spiritual realm)، اردیبهشت نمایندهی پاکی، راستی، و نظم اهورایی است و در جهان مادی (giti / گیتی)، خویشکاری (xᵛēškārīh) اصلی او نگهبانی از آتش اورمزد (Ahura Mazda's fire) بهعنوان تجلی محسوس قانون الهی (Asha) است.
بدینسبب، آیین اردیبهشتگان از حیث معناشناختی به طبقه جشنهای آتش وابسته است، چرا که بازتاب پیوند ژرف میان آتش، حقیقت، و راستی مینوی در سنت ایرانی-زرتشتی است.
در این روز، زرتشتیان با پوشیدن جامه سپید ـ رمز پاکی و سادگی ـ به آتشکدهها و آدریانها روی میآورند، در برابر فروغ مقدس آتش میایستند و با خواندن (اردیبهشت یشت)، که در اوستا مندرج است، به ستایش اردیبهشتامشاسپند و نیایش اهورامزدا میپردازند.
شادزیستی و پیوند با فروغ راستی در فرهنگ ایران باستان نه امری ثانوی، بلکه شرط تحقق نظم کیهانی و خوشبختی همگانی تلقی میشود. در آن روزگار، که هنوز ایران گرفتار گسست تاریخی ناشی از تهاجم اقوام بیگانه ، تازش قبایل ناشی از تجزیه قوم ایرانی ، بیثباتی پس از فروپاشی سیاسی و فرهنگی ناشی از چهارده سده بحران و گسست نبود، مردم این سرزمین در چارچوب مرزهای سیاسی ،سامانه پادشاهی ، یگانگی قومی، و نظم کیهانی میزیستند؛ نظمی که مبتنی بود بر اصل اشه (Asha) و بازتاب آن در حیات دینی، اجتماعی، و اخلاقی مردمان.
چنانکه ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه مینویسد:
«روز سوم اردیبهشت، روز اردیبهشت است، و آن عیدی است که آن را اردیبهشتگان نامند، از آنرو که هر دو نام با یکدیگر متفق شدهاند. و معنای این نام آن است که راستی بهتر است. و بعضی گفتهاند که منتهای خیر است. اردیبهشت ملک آتش و نور است و خداوند او را موکل ساخته است بر آنکه علل و امراض را به یاری ادویه و اغذیه ازاله کند و صدق را از کذب ظاهر سازد و محق را از مبطل به سوگندهایی که در اوستا مذکور است، تمییز دهد.»
همچنین، خلف تبریزی نیز آورده است که در این روز، رفتن به معابد و آتشکدهها، درخواست حاجت از پادشاهان، و حتی آغاز جنگ و کارزار، نیک و فرخنده دانسته میشده است؛ امری که نشان از پیوند عرف، دین، و سیاست در آئین باستانی دارد.
چنین آیینی نه صرفاً رویدادی مذهبی، بلکه تجلیی است از سنّت دیرپای مدنی، پیوند آسمان و زمین، و پیوستگی میان نظم کیهانی و ساختار قدرت زمینی. جشن اردیبهشتگان، آیینی است در ستایش راستی و نظم، و در برابر آن، هیچ بنیانی برای اجتماع ناپایدارتر از قطع این پیوند میان قانون قدسی و ساختار مدنی نمیتوان متصور شد.
انبان گرانسنگ گنجینه سنتهای ملی ایرانزمین، که از ژرفای هزاران سال تاریخ پیوسته و آگاهانه، اساطیر برخاسته است ، نه زاییدهی تخیل بیریشه، بلکه بازتاب تجربه زیستهی یک ملت در امتداد تاریخ و در امتزاج با جهان مینوی است. فرهنگ ایرانی، آنچنان سرشار از آئینهای قدسی، اسطورههای بنیادین و آیینهای ریشهدار است که نه نیازی به "خلق اسطوره" دارد و نه افتخارش در تقلید از دیگران است؛ چه، این دیار، خود یکی از کهنترین خاستگاههای اندیشهی اسطورهای و نظم مینوی در تاریخ بشر است.
و با این همه، نباید از نظر دور داشت که در روزگار آشفتگی هویتی، همواره کسانی هستند که یا خود را از فرهنگ ایرانی بیگانه میدانند، یا سودای اقتباس و تملک آن را در سر دارند؛ همانان که امروز، با نگاهی گزینشی و عاری از درک بنیادهای دینی و فلسفی، به سراغ جشنها و آیینهای ما میآیند و مدعی میراثداری آنها میشوند و صاحبان اصلی را دژخیم و دزد خطاب میکنند!
شیوع و رواج آیینهایی مانند نوروز ،سده و ... در میان آنان که نسبت خود را با این سرزمین انکار میکنند، نه مایهی فخر، بلکه زنگ خطری است برای حافظهی تاریخی و تداوم سنتهای ملی.
از اینرو، آنکه دل در گرو ایران دارد، میباید مراقب باشد که این آیینهای ژرف، از معنا تهی نشوند، و به تملک فرهنگیِ آنان که پیوندی با این خاک و این کیهانشناسی ندارند، درنیایند.
@iranban_kord
زن جوانی در کرمانشاه بهدلیل «بارداریِ فرزند دختر» به قتل رسید.
فرزانه مرادی، زن ۳۰ ساله اهل شهر کوزران در استان کرمانشاه، درحالی که باردار بود، توسط همسرش با شلیک سلاح گرم به قتل رسید. فرزانه مرادی مادر دو دختر پنج و هشت ساله بود و در زمان قتل، دوقلو باردار بود که یکی از آنها دختر بود. انگیزهٔ پدرام صفایی از ارتکاب این قتل، مخالفت با تولد فرزند دختر بوده است.
🟡 @pardanshah
طی این هفته، دو واقعه مهم روی داده است:
1⃣ در بلوچستان، پس از ترور یک فرد بومی وابسته به سپاه، وابستگان وی آتش یک جنگ دیرینهٔ طایفهای را دوباره مشتعل ساخته و به روستای طایفهٔ مقابل حمله برده و با انواع سلاح سبک و سنگین، روستا را به آتش کشیده و عدهای را هم کشته و مجروح کردهاند.
2⃣ در خوزستان، یک مرد که قبلاً مطابق سنّتهای دیرینهٔ ناموسمدارانه، همسر خود را کشته و تکهتکه کرده و بر جسدش غذا خورده است، این دفعه قصد جان فرزندان خود را کرده بود که با دخالت پلیس و دستگیری وی پایان یافت.
▫️ اگر کسی از هرگونهٔ اعطای قدرت و اختیارات به قومیّتها یا نهادهایی بر پایهٔ قوم و قبیله، اصرار ورزید، چنان بزنیدش که زوزه بکشد. برای جوامعی با فرهنگهای آکنده از سنّتهای مخرب و خشونتبار و ضدّانسانی، ضمانتی وجود ندارد که تضمین کند خودمختاریِ احتمالیِ آنها، کاملاً بر پایهٔ حقوق بشر و معیارهای مدرن پیش خواهد رفت. چنانکه در دورهٔ پهلوی نیز با وجود تحدید قدرت خوانین محلی، با رهیافتن ایشان به ساختار سیاسیِ نوین ایران، کشمکشهای خوانین بر سر قدرت از سر گرفته شد و منجر به جنگهای طایفهای و ویرانی بخش اعظمی از روستاها و آبادیهای بلوچستان و عقبماندگی این ناحیه از توسعهٔ سراسری ایران شد. قومگرایان حتّی امروز هم با وجود سر دادنِ شعارهای حقوق بشری و فمنیستی و...، دل به انتقاد فرهنگ و سنّتهای قومی نمیدهند، چه برسد به روزی که به قدرت و خودمختاری دست یابند!
🟣 @pardanshah
بیش از 45 سال پیش این شیردختر قشقایی در برابر ستونهای پارسه، برای ایران چنین خواند :ایران
ای کاخ که سر سوده ای از فخر به کیوان
از قدرت تو چرخ برین واله و حیران
پیوسته تو را دست خدا باد نگهبان
ای مهد جوانمردی و آزادی و ایمان
گیرم که دو صد لشگر غارتگر خونریز
آیند به پیکار تو با هیبت چنگیز
گر تیر ستم بارد و رگبار بلاخیز
یا مرگ به سویت بزند نعره که: «بگریز»
سرباز تو هرگز نکند پشت به میدان
سرباز تو هرگز نکند پشت به میدان
آیا ما بهراستی خواهیم فهمید اعجاز شکوهمند تو چیست، ای ایران؟
تو که چنان سحرآمیز، نه با قدرت، که با معنا، دلبسته میکنی حتی آنان را که از زبان و تبار تو نیستند.
تو چگونه چنین میکنی که ترکدختری در میان ویرانههای هخامنشی، بیهیچ تردید، بگوید:
«سرباز تو هرگز نکند پشت به میدان»؟
@iranban_kord
بیا بهمون بگو به ترامپ دیگه چی گفتی انقد عصبانیه؟
Читать полностью…حقیقت رو وارونه جلوه نده
مگه نمیبینی اینا پرچم ایران اوردن؟
آذربایجانیها در اعتراضات سراسری بارها و بارها از مردم کُرد حمایت کردند اما پانکُردها، دستِ دوستی که به سمتشان دراز شده بود را شکستند. این اختلافات و تفرقهها زمانی ریشهکن میشود که مردم کُرد و آذری از تفرقهافکنان برائت جویند. لازمهٔ صلح اینست که سنگر جنگطلبان را ترک کنید و نگذارید افراد عقدهای و کینهجو و نفرتپراکن و تفرقهانداز و جداییطلب افسار شما را در دست بگیرند. چرا در جشنهایی که در آرامگاه حافظ و سعدی و عطار و فردوسی و کوروش و تخت جمشید برگذار شدند شاهد این شکافها نبودیم؟ چون آنها مردم دانایی هستند که مسیر خود را از نادانها جدا کردهاند. کُردها و آذریها نیز تا زمانی که چنین نکنند، هزینه میدهند و هرچه دیرتر به خود آیند، متحمل شکستهای سنگینتری خواهند شد. به نظر من اصلاً حساب کُرد و آذری از پانکرد و پانترک جدا نیست مگر تا زمانی که صدای تودهنی خوردن این اراذل و اوباش را از طرف خود این مردم ببینم. به بلوچها هم تذکر میدهم گولِ خایهمالیِ پانکردها را نخورند آخر و عاقبت شما از دیگر اقوامی که پانکردها پیش از شما به سراغشان رفته بودند و امروزه یا با آنان دشمنند و یا در حال دزدی و مصادرهٔ هویت آنان هستند، بهتر نخواهد شد. نگذارید اتحادی که بین شما و کُردها و آحاد مردم ایران است توسط چنین کسانی شکسته شود و نگذارید بذرِ بدبینی و نفرت از همدیگر را در دل شما بکارند. یادتان نرود که میگفتید از بلوچستان تا کردستان جانم فدای ایران.
🟣 @PardanShah
🔥 نوروز ۲۵۸۴ آریایی بر همه ایرانیان میهنپرست فرخ و همایون باد
ما فرزندان ایران چون سروهای آزاده، در میان طوفانهای سخت سرنوشت ایستادیم. از پس سدههای سختی و تاریکی، از میان آزمونهای آتشین تاریخ، همچون سیاوش سربلند گذشتیم، چرا که سرنوشت ما از آغاز چنین رقم خورده است : زادهشدن در آتش، زیستن در نور، و پیروزی بر تاریکی!
آتش فروهرهای کهن در این خاک هنوز زنده است و فروغ یزدان در دل این فرزندان خاموشی نمیپذیرد. ما از نسل آنانیم که غمگنانه تا واپسین نفس جنگیدند و به خاک افتادند، هزارهایست که چشم آنان بر این خاک است که روزی فرزندانشان یکبار دیگر پرچم فروغ جاوید را در برابر تاریکی برافرازند و این بار پیروز شوند.
اکنون تو ای مزدا اهورا ،شهربانانت را یاری و توانایی ده تا آن دلاوران را به آرزویشان برسانند .
نوروز تنها گردش گاهشماری نیست، بلکه یادآور پیمانی است که با یزدان و ایران بستهایم: پیمان راستی، پیمان ایستادگی، پیمان بازپسگیری شکوه از دسترفتهمان ،پیمان کینخواهی
از این آتشکده تا به هر گوشه ایران، این آتش مقدس را پاس خواهیم داشت.
نوروز خجسته و پیروز باد.🔥
ایران پاینده و جاودان باد 🔥
@iranban_kord
دریافتیم که یک جامعه را جوّ حاکم بر آن، شکل میدهد و نیز گرایشها و نگرشهایی که در رأس امور اجتماعی هستند آن جامعه را میگردانند و جهت میدهند. حالا که به اینجا رسیدیم، وقتی عدّهای میآیند و میگویند "کُردها میهنپرست هستند" یا "کُردها تجزیهطلب هستند"، در حقیقت باید نشان بدهند که جوّ "میهنپرستانه" یا "تجزیهطلبانه" بر "کُردها" به عنوان یک جامعه، حاکم است و اندیشهٔ "میهنپرستی" یا "تجزیهطلبی" یا هر اندیشهٔ دیگری، این جامعه را جهت میدهد. غیر از این صورت، یعنی در حالتی که یک گرایش و نگرش در جامعه بروز نیابد، ما با فرد یا افراد روبهرو هستیم نه با جامعه. چرا که آن افراد نمایندهٔ خودشان هستند نه نمایندهٔ جامعهٔ خود. شرایط دیگری وجود دارد که یک گرایش میتواند در سطح جامعه بروز بیابد امّا به دلیل عدم استقبال و یا حتّی سرکوب و به حاشیه رانده شدن توسط سایر گرایشها، از میدان کنار برود و نتواند بر جامعه حاکم شود و مسیر آن را مشخص کند. برای نمونه در اعتراضات ۱۴۰۱ در مناطق کُردنشین، جوّ کلی میهنپرستانه و وحدتطلبانه بود، امّا در نهایت پانکردها و سایر قومگرایان با حمایت یک سری جریانهای معلومالحال و ضدّایرانی، این فضا را بر هم زدند. در حال حاضر، باید دید که چه نگرشها و گرایشهایی در مناطق کردنشین ایران بر جامعه حاکم است و آن را جهت میدهد و امور اجتماعی را کنترل میکند، سپس میتوان به یک قضاوت و برداشت عادلانه رسید. ضمناً این نکّات برای بررسی اوضاع همه جوامع، کارآ است.
Читать полностью…