امروز یه شروع تازست پروانه شو بگذار روزگار هرچقدر میخواهدپیله کند🍒
.
آدمها بیخبر میروند،
بیصدا، بدونِ هیاهو، طوری که آب در دلِ
کسی تکان نمیخورد…
نه مثل قدیم جارچیها در بوق و کرنا میکنند
و بر طبلها میکوبند که بدانید
و آگاه باشید که کسی قصد رفتن دارد…
و نه مثل این روزها رسانهها
رفتن آدمها را به چالش میکشند
و از عواقبش به دیگران هشدار میدهند
فقط در یک صبح آفتابی یا شاید در غروبی که بارانِ دلانگیزی میبارد یا یک شب پرستاره، یکدفعه میفهمی که دیگر یک نفر را کنارت نداری…
از فردایش هم دوباره آفتاب میآید، بارانهای دلانگیز میبارند، شبهای پرستاره
میآیند، درختها سرسبز میشوند،
گلها میرویند، فصلها تغییر میکنند و هیچ اتفاقی در جهان متوقف نمیشود
فقط… تو تنهایی!
فقط تو، یک نفر را که فکر میکردی برای همیشه کنارت میماند از دست دادهای …
راستش آنهایی که زیادی خاطر جمعاند
آنهایی که فکر میکنند داشتههایشان همیشگیست و یادشان رفته عشق مراقبت میخواهد…
در دوئل با زندگی اولین تیر را میخورند!
#فرشته_رضایی
@payunn
.
نیستی تا ببینی
زندگیمان اینروزها
به حفرههای خالی چشم میماند:
تهی از هر ستارهای، نوری
و پر از استخوانهای حسرت
زمزمههای دریغ
مرثیههای همه بغض، همه تنهایی.
زن
جانب ستارهای-نوری
تا عمق خاک را
کاوید
و خویش را
کنار یگانه فرزندش
به خاک سپرد.
تبسم یک جفت ستاره
میان آسمان شب
شکفت.
#رضا_کاظمی
@payunn
.
گفتم هر چی تو بخوای
گفت هیچی نمیخوام جز یه چیز
گفتم بگو اون چیه
گفت بیا خاطره هامونو قاب کنیم
گفتم مگه میشه
گفت میشه میشه میشه
راست میگفت، میشه
حالا من سالهاست
از پشت قاب پنجره
فصل، فصل عمرمو با خاطراتمون ورق میزنم
بارون هم یه نفس از تماشای قصمون میباره
#امير_وجود
@payunn
.
اشكهايی كه ديده نمی شوند
از اشكهايی كه ديده می شوند
تلخترند، خطرناكترند،غم انگيزترند
و نابودكننده تر.
آنها يی كه ديده می شوند سرازير می شوند،
پاک می شوند و لای دستمالهای كاغذی بازيافت
می شوند .
اما اشكهايی كه حبس می شوند،
تكه ای از شما را تخريب مي كنند،
سقف های باران خورده را مرور كنيد، پشت
بامهايی كه آبچكان هايشان گرفته!
دير يا زود راه باز می كنند.
گاهی مسيری پيدا می شود
كه ما به آن بهانه می گوييم و گاهی هم،
گوشه ای نم ميزنند...
اگر كسی را داريد كه نمی خواهيد نم بزند
و خبر از بامش داريد ، دست بكار شويد.
اشك هاي مانده چشمها را زرد می كنند ...
الهی بدرد بخوريم تا درد.
#صابر_ابر
@payunn
#استوری
«که گرچه رنج به جان میرسد امید دواست.»
#سعدی
@payunn
.
نه گلی برایت آوردم،
نه آغوشِ گرمی
تنها دوستت داشتم پریشان و آشفته
تنها دوستت داشتم
و راضی بودم به رضای همین کلمات
که در هیئتِ شعری تازه کنارت باشند
مهربان نیستم، نبودهام هرگز!
آدمی دوردست و ناچارم
که دستش به جایی نمیرسد
و تسلّی میدهد خودش را
به اینکه دستی که مینویسد
از دستی که نوازش میکند
سخاوتِ بیشتری دارد!
#لیلا_کردبچه
@payunn
.
او به من قول داده بود
بهترین خاطراتمان را
در اردیبهشت رقم میزنیم!
حالا سی روز است
صدای قدمهایش را میشنوم
اردیبهشت را کمی معطل کنید
بگویید رفتناش را به تاخیر بیاندازد
از صبح فکر میکنم
یک نفر پشت در است!
#علی_سلطانی
@payunn
.
اردیبهشت یعنی مانند بهشت...
یعنی چیزی شبیه آغوشت!
#طاهره_اباذری_هریس
@payunn
.
می توان تلخ تر از دوری ات
اندوهی را تصور کرد ؟
گُمان می کنم نه
وَ اما جواب تو آری ست
می شد تورا نداشت
می شد پیش تر از اینها
دستت را از دست داد
تو از من جلوتر ایستاده ای
به اندازه ی خوابِ نوزادی در گهواره
به قدری که آفتابِ فردا را پیش از من نوازش کنی
تو راست می گفتی
می شد تلخ تر هم این روزها می گذشت
بماند که این فصل
بی تو گذشت
#سیدمحمد_مرکبیان
@payunn
.
مرا ببخش
که پنداشتم
شادی پرواز پرستوها
از شوق حضور توست
آنها بهار را
با تو اشتباه میگیرند
آخر کوچکاند
کوچکم.
#کیکاووس_یاکیده
@payunn
.
سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد؟
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
#حافظ
@payunn
.
چنان ابری بر دلم میتابد
که باران را
گریه میکنم
حدس آن پیرهن را
بر تنم داشتم
که تنم دور بود
پیرهنم نزدیک بود.
فنجانها را از ابر پر میکردم
گیسوانم را
شانه میزدم
که عصیان و طغیان را
در گیسوانم سپید نبینم.
آینه را به تنهایی دوست نداشتم
آینه را در آینه دوست داشتم
گفته بودند:
عمر آفتاب از مهتاب
بیشتر است
آفتاب را در خانه حبس کردم
در مهتاب
کنار باغچهی انبوه از ریحان خفتم.
بشقابها از هوا پُر بودند
غذاها پیر بودند
دلم برای بهار تنگ بود
چه غصهها از کوچه
به خانه آوردم
که در کنار پلههای خانه
غریب بودند
به خانه که رسیدند
قریب شدند.
غصه در خانه دوام داشت
غصه محرم بود
خانه گرم بود.
#احمدرضا_احمدی
سی ام اردیبهشت زادروز
@payunn
.
ڪفته بودم دوستت دارم
بی دلیل نبود که این همه شوق
ستاره میشد و به چشمانم می نشست
آفتاب از خانه ام دور نمی شد
آن قدر شب رفته بود
که وقتِ خواب را گم کرده بودم.
پرده ها را می کشیدم
تا خواب مرا پیدا کند
اما تو دست نور را گرفته بودی
و راه افتاده بودی به شب هایم
بی دلیل نبود ڪه دوستت داشتم
حتی اڪَر کم
کوتاه
ندیدنی
نشدنی
عشق از بال های بسته هم
پرواز می سازد
ڪَفته بودم دوستت دارم
نڪَفته بودم؟
#روشنڪ_آرامش
@payunn
.
چه لذتی دارد
که آدم در تنهایی آنقدر بیندیشد تا بمیرد…
#بختیار_علی
@payunn
.
شکستن صدا ندارد…
اینطور نیست که
مثلا وقتی کنار یک نفر ایستادی،
صدای پوکیدن قلبش را بتوانی بشنوی…
یا مثلا ببینی یکدفعه خردههای دل یک نفر
میپاشد روی زمین…
شکستنِ یک آدم،
بعضی وقتها با چند قطره اشک همراه است
و خیلی وقتها با بغض و در سکوت
اتفاق میافتد…
آدمهای شکسته عجیب نیستند
بیآنکه بدانیم خیلیهایشان را هر روز میبینیم
با ظاهری آرام
و حتی خندهای بر لب…
اما
با باورهایی نابود شده
و امیدهایی به پایان رسیده!
#فرشته_رضایی
@payunn
.
شادیت بیکرانه و خوش باد
ای آفتاب اوّل خرداد بر هر کجا بتاب
با جام عدل و داد
بر شرق و غرب و کوه و گریوه
در هر کجا گیاهی و در هر کجا گلی
در بامداد آینه ها
نیز
در نیمروز روضه رضوان
آنجا که مادرم
در جامه و جوانی
گلهای اطلسی سربرکشیده از شکن خاک بامداد
#محمدرضا_شفیعی_کدکنی
@payunn
.
من و تو به تاریخ میمانیم!
به دیوارهای کاهگِلی...
به صدای پسرکی روزنامه فروش
که هر روز خدا
خبرهای تازه دارد...!
من و تو میتوانیم نسخهای خطی
از یک کتاب قدیمی باشیم
که از سالها قبل،
گُلی خشک شده
میان برگههایش دارد.
و شاید قبلتر از تمام اینها،
آن روزی باشد که نمیدانستم
"دوستت دارم" را چگونه مینویسند...
و نقش چشمانت را بر دیواری غاری کشیدم
که بعدها کسانی
معنیاش کردند،
دوستت دارم...!
#مهران_رمضانیان️
@payunn
.
گفت: همه چی میگذره و صبور باش،
گفتم: آره میگذره
اما جاش میمونه
جایِ نامهربونیها،
جای نیشِ زخمِ زبونها
جای نارفیقی و جایِ زخمِ نبودنها،
آره میگذره اما با سوزِ هر سرمایی
این زخم سر باز میکنه
و جاش تا ابد تیر میمیکشه…
#علی_اسفندیار
@payunn
.
گفته بودی می آیی
با بهار، با فصل شکوفه ها
در یکی از همین روزها
که هوا بوی عشق می دهد
و از لحظه ها ترانه می بارد …
گفته بودی می آیی و تمام دلتنگی هایم را
می بوسی
و بغض هایم را بغل می کنی …
و من به هوای تو
تمام فروردین را چشم به راه ماندم
اردیبهشت را انتظار کشیدم
و حالا خرداد…
بهار دارد تمام می شود عزیز دلم
نگو که قصد نیامدن داری…!
#فرشته_رضایی
@payunn
.
کاش گریه رنگ نداشت
و صورت آدم دیده نمیشد
به زندگی بازگشتم
شب مصرٓانه به پنجره چسبیده بود
حالا باید دو نفر را ادامه میدادم
مردی که در این اتاق سعی میکرد
همه چیز را فراموش کند
و مردی دیگر
که هنوز در آن کافه لعنتی
مقابل تو نشسته بود
و دوست نداشت به لبخندت پایان بدهد.
#جوادگنجعلی
@payunn
.
اردیبهشت است
دوباره مرا
به بارشهای سهمگینت
به خندههای شیرینت
بباران!
ناتورِ انگورهای شُربی
توتهای سرخ
بهارهای نارنج
انبوهِ طُرههای جوگندمیات را
در خِسخِسِ نفسهای خیسِ من بخیسان!
بخوابان توی گوش جاده!
و عشق را همینطور
از همین باورهای بیدلیلِ معمولی
دوباره بباور!
و عشق را
آه
ماهِ من
عشق را دوباره در من برآور!
#روجا_چمنکار
@payunn
.
که بود؟ شهرهی عالم به سستپیمانی
وفا نکرد و دریغ از کمی پشیمانی
چه گفت؟ گفت فراق تو بر من آسان است
وداع کرد و نمییابمش به آسانی
چه برد؟ تاب مرا برد تاب گیسویش
چه بود جرم تو؟ سرگشتگی، پریشانی
چه کرد؟ عشق مرا کفر خواند و خونم ریخت
چه حکمتیست در این شیوهی مسلمانی ؟
چه از تو خواست؟ غزلهای بیرقیب مرا
کجاست؟ نزد رقیبان پی غزلخوانی
چرا به عشق چنین ظالمی دچار شدی؟
تو نیز عاشق اویی خودت نمی دانی ...
#سجاد_سامانی
@payunn
.
گلی پژمرده و بی بو
میبینمش، در میان برگ های کتابی فراموش شده.
و روحم سراسر بیدار میشود.
کجا روییده است؟
در کدامین بهار؟
چه کسی آن را چیده است؟
دستی آَشنا یا که غریبه؟
و از چه روی دراینجا گذاشتهاندش؟
به یاد عاشقانه دیداری
و یا از هم گسستنی شوم،
یا پرسه زدنی تنها و آرام
در سایهی جنگل و سکوت؟
زنده است او؟
با اوست آن معشوق هنوز؟
در این ساعت خلوتگاهشان کجاست؟
یا شاید آنان نیز رنگ باختهاند،
بسان این گل غریب؟
#الکساندر_پوشکین
ترجمه از محمد بادین
@payunn
.
کاش کسی بگوید
این بهار
رستاخیز طبیعت است
یا من ؟!
که هر صبح
هزاران زن در من
به دوست داشتن ات
سر بر می دارند ...
#شهره_عابد
@payunn
.
میخندم
همینطور میخندم اما
دلم شاد نمیشود،
چون شب
که اینهمه ستاره روشنش نمیکند
#معین_دهاز
@payunn