.
تو نیز رفتهای
کنار رفتگانی که در من دراز کشیدهاند
غم آخرم باشد!
چند بار غم آخرم باشد؟
در عمق این سیاهچاله دست ببر
آغوشی را پیدا نخواهی کرد
دست بردار و تاریکیام را رها کن
همه یک روز میروند
فرقی نمیکند
تنها آنکه از همه بیشتر دوستش داری
قدمهای محکمتری برمیدارد
و تو از رازی به رازی دیگر
با قلب سنگینتری زندگی میکنی
#منیره_حسینی
@payunn
.
باور کن میتوانم دوستت نداشته باشم
میتوانم زیرِ خاک دفنش کنم
که نباشد
که نبینی
نشنوی ..
میتوانم بروم
و هیچ فرقی نکند که کجای رفتنم
باران خواهد گرفت !
به چشم هایت که ندارمشان
به همان برکت قسم
میتوانم نباشم
جوری که انگار از اول نبوده ام
اما دلم نمیآید ..
که نخواهمت
که بعد از نخواستنت
هرکه میآید نخواستنی ترینِ زندگی ام باشد ...
دلم نمیآید به نداشتنت
به نبودنت
با هرچه زخم
با هرچه بغض
باز هم دلم نمیآید
دوست داشتنم را نگه دار ..
نگه دار که جز من هیچکس پیچ و خمِ تو را
بلد نیست
مهربانِ من
بگذار باران در امتدادِ نرفتنم
خیسمان کند ...
#مریم_قهرمانلو
@payunn
.
دوست داشتنت
شهریوریترین خیالِ من است
و نبودنت سرآغاز بیمهریهایم
خندهات
شکوفهریزترین رویای من است
و نداشتنت بهمنترین حال و هوایم...
محبوب من
تو هستی
تو نیستی
و من تمام روزها تمام فصلها را
در خودم یکجا دارم!
#فرشته_رضایی
@payunn
.
گرچه آشوبم ولی
آرامشِ جان مرا...
شانه های محکمت
حتما کفایت می کند :)
#طاهره_اباذری_هریس
@payunn
.
حتی اگر روزی چون پروانهای کوچک
در دل این روزگار بیرحم جان دادم
تو مرا بردار
مرا فوت کن
بگذار بالهایم با نفس های تو حرکت کنند
من دوباره پرواز خواهم کرد
فقط خودم میدانم چگونه اما
من دوباره پرواز خواهم کرد.
#مسلم_علادی
@payunn
.
عشق برای من ،
چیزی شبیه به انگورهای شهریور است ؛ خواستنی ، شیرین ، ویرانگر ...
و فراموشی ؛
آنتی هیستامین های گاه گاهی
که افاقه نمی کنند !
#نرگس_صرافیان_طوفان
@payunn
.
خستگی
به شانه هایم نشسته است
آنچنان که شب
به آسمان سنجاق شده است
اما می دانم در پایان هرشبی، صبح
به آسمان بوسه می زند.
#پریسا_خان_بیگی
@payunn
.
ای دوست درازنای شب اندوهان را
از من بپرس
كه در كوچه عاشقان تا سحرگاه
رقصيده ام
و طول راه جدايي را
از شيون عبث گام های من
بر سنگفرش حوصله ی راه كه همپای بادها
در شهر و كوه و دشت
به دنبال بوی تو گرديده ام
و ساعت خود را
با كهنه ساعت متروک برج شهر ميزان نموده ام
ای نازنين
اندوه اگر كه پنجه به قلبت زد
تاری ز موي سپيدم
در عود سوز بيفكن
تا عشق را بر آستانه درگاه بنگری
#نصرت_رحمانی
@payunn
.
راستشو بخوای
این روزا بیشتر فکر می کنم
به حسرتای کوچیکی که تا ابد به دلم میمونن،
به حسرتای کوچیکی که خیلی بزرگن...
مثل جانم شنیدن از لبات،
مثل ترکیب اسمم با صدات،
مثلِ...
مثلِ گرفتن دستات!
#طاهره_اباذری_هریس
@payunn
.
آن آتشی که من از خاکسترش برخاستم
آن حرارتی که میپیچید
بر خاموشیام
و آن صدا که در پس انزوای خودخواسته
نهیب میزد برخیز
عشق بود، عشق
#شیما_سبحانی
@payunn
.
با من قهر باش!
به دیدارم نیا!
یا اگر تصادفی جایی مرا دیدی نگاهم نکن!
یا اگر نگاهمان به هم افتاد نزدیک نشو!
یا اگر نزدیک شدی حرفی نزن.
یا اگر حرف زدی صحبت خودمان را نکن.
یا اگر صحبتی از خودمان به میان آمد
از دلتنگی چیزی نگوییم.
یا اگر گفتیم دلمان تنگ شده از دوست داشتن چیزی نگوییم.
و آخ این کلمه لعنتی هنوز! .. هنوز!.... هنوز!!!
باور کن یک روز این هنوز ها و شاید ها
و چرا ها من را می کشد.
و از هر دری حرف زدیم، زدیم ،
بیا آن به امید دیدار را از خداحافظی مان
حذف کنیم... من از اینهمه امید
به دیداری تازه داشتن
و از هیچ دیداری نداشتن خسته ام ...
خیلی خسته ... .
#نیکی_فیروزکوهی
@payunn
.
آه اگر میتوانستم
قلب را
از آرزوها
در امان نگه میداشتم
اما ناتوانم...
#محمود_درویش
مترجمه: سعید هلیچی
@payunn
.
همه از فراموش نکردن،میترسن
من از فراموش کردنت...
اگه یه روز صبح پاشم و ببینم
تو رو یادم نیست،قلبم دیگه نمیزنه...
یه دنیا از اینکه تنها بشن،وحشت دارن
من از اینکه جز تو کسی بیاد...
#فرنوش_همتی
@payunn
.
از زندگی از این همه تکرار خستهام
از های و هوی کوچه و بازار خستهام
دلگیرِ آسمانم و آزردهی زمین
امشب برای هرچه و هر کار خستهام
دل خسته سوی خانه ، تن خسته می کشم
وایا … کزین حصار دل آزار خستهام
بیزارم از خموشی تقویم روی میز
وز دنگ دنگ ساعت دیوار خستهام
از او که گفت یار تو هستم ولی نبود
از خود که بیشکیبم و بی یار خستهام
با خویش در ستیزم و از دوست در گریز
از حال من مپرس که بسیار خستهام
#محمدعلی_بهمنی
محمدعلی بهمنی شاعر غزلسرا درپی سکته مغزی و وخامت شرایط جسمانی، در سن ۸۲ سالگی در تهران درگذشت
@payunn
.
هر بار که او
بر نقطهای از سایه
دست میگذارد
سایه خیز برمیدارد
و آن را با دستکشی میپوشاند.
او را چگونه میخواهی:
با تو باشد وُ
به دیگری فکر کند
یا با دیگری باشد وُ
به تو فکر کند؟
شبیهِ انسانی که در خواب، میبیند
دیویست
که خواب میبیند
انسانی ست در خواب.
چیزی از او بر کاغذ نمینویسد
خود را پرت میکند، در او
کاغذی
پس از
کاغذی دیگر.
من را بیشتر از همه دوست خواهی داشت:
ناپدید میشوم
وقتی دستت را
از روی من برداری.
دستِ تو
دستِ ناپیداییست.
#منذر_مصری، شاعرِ سوری
برگردان به فارسی #محمد_مرکبیان
@payunn
.
همه میگویند که تو عاشق اویی
گرچه دانم همه کس عاشق اویند –
لیک میترسم یارب!
نکند راست بگویند
#مهدی_اخوانثالث
@payunn
.
وای از آن شب که تو مهمان شده باشی جایی
چشمِ بد دور! غزلخوان شده باشی جایی
بله! یک روز تو هم حال مرا میفهمی
چونکه در آینه حیران شده باشی جایی
بیگناهیست که تهمت زده باشند به او
باد، وقتیکه پریشان شده باشی جایی
ماهِ من! طایفهی روزهبگیران چهکنند؟
شب عیدی که تو پنهان شده باشی جایی
صورت پنجره در پرده نباشد از شرم
کاش! وقتیکه تو عریان شده باشی جایی
من نشستم بروی مِی بخری برگردی
ترسم این است مسلمان شده باشی جایی!
#مهدی_فرجی
@payunn
.
مباد آن عصر
که غمگین باشی
من با هزار هزار دوستت دارم
پلی می سازم
تا از این جمعه چاله ها
آسوده بگذری
#رسول_ادهمی
@payunn
.
#توئیت
امروز یه متنی خوندم
خیلی قشنگ بود
نوشته بود که: من پرندگان غمگین زیادی را دیدم
که هنوز پرواز میکنند،
امید یه همچین چیزیه..
@payunn
.
درست مثل نفس هایی که
لابلای واژه ها
به هنگام حرف زدن می کشیم،
آسایش زندگی در فواصل بین رنج هاست،
که عموما متوجه آنها نیستیم...
#سیدتقی_سیدی
@payunn
.
هر آنچه بود
گذشت
دیگر به آن نمی اندیشم
اولین عشق بازی ام با کدامین زن بود؟
آن تن نامعلوم
که در آغوش کشیدم
آیا استخوان های پشت اش
برجسته بود؟
آیا در بوسه هایش
خنکای باغچه ای تازه آب داده شده
ملموس بود؟
خاطره ها را سال هاست
که گم کرده ام
هر روز ذره ذره دارم از فصل ها
پاک می شوم
از صفحه ها
از داستان ها
انگار فقط عطری فرار بوده ام
اما می داند که هنوز
توان مردن نداریم
در زردی برگ شاخه ها
در تیرگی چشمه های خشکیده
آوازی لاجوردی
هنوز به گوش می رسد
تو را می خوانم
بیا و با شعله هایت مرا بیازما
و بگو
این نابودی ست
یا اقبال؟
#احمد_اُکتای
مترجم سیامک تقی زاده
@payunn
.
میگفتمت که جانی دیگر دریغم آید
گر جوهری به از جان ممکن بود تو آنی
سروی چو در سماعی بدری چو در حدیثی
صبحی چو در کناری شمعی چو در میانی
#سعدی
@payunn