.
ای کاش تو اینجا بودی
و با صدای جویبار
میان روزهایی که همه از تنهایی
این تنهایی بزرگ که خاطر وجود همه ی ما را
مدام ازرده است می رقصیدی
کجا تمام می شوند گلوله ها
چرا گل ها نمی رویند
این جنگل
دیگر توان تحمل کلاغ ها را نخواهد داشت
#هومن_داوودی
@payunn
.
دوست دارم
و هنوز خاطره ی موهایت
از لای انگشتانم رد می شود.
دوستت دارم
و به یاد می آورم که روزی
آهسته کنار گوش ات گفته بودم
در انبوه سیاهِ موهایت
چند تار سفید دیده ام
دوستت دارم
و هنوز با انگشتانم
به جای موهایت، هوا را شانه می کنم
دوستت دارم
همچون پیانیستی که پشت دیوارهای بلند زندان
کلیدهای سیاه و سفید پیانوش را
به یاد می آورد
و آهسته
آهسته
آهسته
با انگشتانش در هوا
سمفونی شماره ی نُه بتهوون را می نوازد
#بابک_زمانی
@payunn
.
من برگ گلم باغ شبستان من است
وآن بلبل خوش لهجه غزلخوان من است
نوباوهٔ شب که شبنمش میخوانند
هر صبح به نیم بوسه مهمان من است
#ملک_الشعرا_بهار
@payunn
.
شهریور که شال و کلاه می کند
عجول می شوم
فکرم در هوای بارانی می ماند
دلم راه نمی آید
می دانم
پایيز بهانه خوبی
برای بدرقه اش نخواهد بود.
#زیور_غلامی
@payunn
.
عصر جمعه بود و مشقهای ننوشته
و چشمهایت چه زیبا میترسیدند
شانه بالا انداختی:
«از کجا معلوم
شاید فردا و هرگز
شنبه نباشد
بهانهای برای بازی بیاور»
ترسیده بودی
مثل من که ترسیده بودم و
با دلم بازی میکردم
ولی آن را در دستهایت گذاشتم
که نترسی
به همین سادگی
تو بهانهات را به دست آوردی و
من بهانهام را از دست دادم
دیر است
حالا که مرا بازی نمیدهی
بگذار مشقهایم را بنویسم
#رضا_نظری_ایلخانی
@payunn
.
رنگها را زیباتر میکنی
با هرچه که میپوشی.
با هر پیراهنی که تن میکنی
عاشق رنگ تازهای میشوم.
آبی میپوشی و آسمان قشنگتر میشود در نظرم.
سبز میپوشی و عاشق بهار میشوم.
شبی هیچ نپوش،
تا عاشق برف، زیر نور ماه شوم.
#حمید_باقرلو
@payunn
.
هر قاصدکی روزی
با نسیمی همراه میشود
و در گوشهای آرام میگیرد...
اما خدایا
چرا هر وقت حرف عشق به میان میآید
راهها اینهمه دور میشوند؟
برای این قاصدک عاشق
که میخواهد
در دستهای محبوبش آرام گیرد
طوفان بفرست...
#فرشته_رضایی
@payunn
.
در همسایگی ما خانه ای ست
که هر صبح
روی طناب سبز بسته به دو درخت نارنجش
روبالشی سفیدی آویزان است ..
قسم می خورم
در این خانه
زنی
عاشق شده ...
#شهره_عابد
@payunn
.
یادش بخیر...
مادربزرگم میگفت: زمان ما دوستت دارم
دائم المصرف نبود. نهایتاً پدربزرگت
که خیلی در دلم گُل میکرد قرمه سبزی میپختم
با سالاد شیرازی.
چای دارچین دم میکردم برای عصر.
پدربزرگت هیچوقت نمیگفت
مثلا فلان چیز را انجام بده یا نده.
به جاش میگفت زن باید موهایش بلند باشد
بیاد تا کمرش.
من هم موهایم بلند بود...
تا کمرم بود...
میدونستم که کوتاه کنم خُلقش تنگ میشه.
دوستت دارم را زیاد نمیگفت
اما غذا که میخوردیم یک دلِ سیر نگاهم میکرد.
نمیگم نگید...
اما خب آدم باید کاری بکنه
برای دوست داشتنش...!
#ناشناس
@payunn
.
ترا به دست آسمان سپردم؛
به باران،
به باد،
به هرچه باداباد
آبیتر از این که کنار منی،
روشنتر از این رویای بیوقت
مگر پیدا میشود
وقتی میدانم
هرچه را که بخواهم در دامنم پیدا میکنم
#نیلوفر_لاری_پور
@payunn
.
به جلال خزانها سوگند
که جستجویت کردم
میان دُرد شراب
و صدایی خسته در اتاق نشیمن
بسان شاخهای شکسته
که عهد کرده با خویش
گلی را به دست عزیزی برساند
در آنسوی بلندِ دیوار،
تورا جستجو کردم...
#جواد_گنجعلی
@payunn
.
اگـر
هنوز هـــم
برگی از عشـــق
مانده بر شاخه های خاطِرَت،
با "مِهـــر" بیا...!
#مینا_آقازاده
@payunn
.
رانندهای فریاد میزند،
یک نفر تا حرکت...
و احساس کردم
دلم آن صندلیِ خالی را میخواهد.
نزدیک تو...
و تا انتهای بودن،
تو را در آغوش بکشم
و هیچگاه نرسم...!
#مهران_رمضانیان️
@payunn
.
پاییز به شهر نرسیده
اما به خیالم چرا.
در ایوان، کنار شومینه نشستهام.
باران هست.
موسیقی هم همینطور.
پتو را روی پا انداختهام
فنجانِ گرم چای را در دستم میفشارم
و به دستانِ تو فکر میکنم.
#مریم_قهرمانلو
@payunn
.
چو بستی در به روی من به کوی صبر رو کردم
چو درمانم نبخشیدی به دردِ خویش خو کردم
#شهریار
@payunn
.
مدتی بود در کافه ی یک دانشگاه کار میکردم
و شب را هم همانجا میخوابیدم
دختر های زیادی می آمدند و میرفتند اما انقدر درگیر فکرم بودم که فرصت نمیکردم ببینمشان.
اما این یکی فرق داشت
وقتی بدون اینکه مِنو را نگاه کند سفارش "لته آیریش کرم "داد ،یعنی فرق داشت!
همان همیشگی من را میخواست
همیشگی ام به وقت تنهایی!
تا سرم را بالا بیاورم رفت و کنار پنجره نشست و کتاب کوچکی از کیفش در آورد و مشغول خواندن شد.
موهای تاب خورده اش را از فرق باز کرده بود و اصلا هم مقنعه اش را نگذاشته بود پشت گوش!
ساده بود، ساده شبیه زنهایی که در داستانهای محمود دولت آبادی دل میبرند!
باید چشمانش را میدیدم اما سرش را بالا نمی آورد.
همه را صدا میکردم قهوه شان را ببرند اما قهوه این یکی را خودم بردم،
داشت شاملو میخواند و
بدون اینکه سرش بالا بیاورد تشکر کرد.
اما نه!
باید چشمانش را میدیدم
گفتم ببخشید خانوم؟
سرش را بالا آورد و منتظر بود چیزی بگویم اما
اما چشمان قهوه ای روشن و سبزه ی صورتش همراه با مژه هایی که با تاخیر بازو بسته میشدند فرمان سکوت را به گلویم دوخت ،طوری که آب دهانم هم پایین نرفت.
خجالت کشید و سرش پایین انداخت و من هم برگشتم و در بین راه پایم به میز خورد و سینی به صندلی تا لو برود چقدر دست و پایم را گم کرده ام.
از فردا یک تخته سياه گذاشتم گوشه ای از کافه و شعرهای شاملو را مینوشتم!
هميشه می ایستاد و با دقت شعر ها را میخواند و به ذوقم لبخند میزد.
چند بار خواستم بگویم من را چه به شاملو دختر جان؟!
این ها را مینویسم تا چند لحظه بيشتر بایستی تا بیشتر ببینمت و دل از دلم برود!
شعرهای شاملو به منوی کافه هم کشید و کم کم به در و دیوار و روی میز و.. .
دیگر کافه بوی شاملو را میداد!
همه مشتری مداری میکردنند من هم دختر رویایم مداری!!!
داشتم عاشقش میشدم و یادم رفته بود که باید تا یک ماه دیگر برگردم به شهرستان و پول هایی که در این مدت جمع کرده ام خرج عمل مادرم کنم
داشتم میشدم که نه، عاشق شده بودم و یادم رفت اصلا من را چه به این حرف ها؟ یادم رفته بود باید آرزوهایم را با مشکلات زندگی طاق بزنم
این یک ماه روئیایی هم با تمام روزهایی که می آمد و کنار پنجره مینشست و لته آیریش میخورد تمام شد!
و برای همیشه دل بریدم از بوسه هایی که اتفاق نیفتاد!
مدتی بعد شنیدم بعد از رفتنم مثل قبل می آمده و مینشسته کنار پنجره و قهوه اش را بدون اینکه لب بزند رها میکرده و میرفته.
یک ترم بعد هم دانشگاهش را کلا عوض کرده بود.
عشق همین است
آدم ها می روند تا بمانند..!
گاهی به آغوش یار
و گاهی از آغوش یار..
#علی_سلطانی
@payunn
.
سیگار که میکشم
غمم بیشتر میشود
مثل گوزنی که شاخهایش هرچه بزرگ شود،
جسورتر میشود.
سیگار برای من دردی دوا نمیکند
سیگار برای من مسکنی پر درد است.
#احمد_بیگی
@payunn
.
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
#علیرضا_بدیع
@payunn
.
زندگی همین لحظه ایست
که من تو را نفس می کشم ،
برایت چای می ریزم
وَ تمام اندوه جهان را در آن حل می کنم...
#مینا_آقازاده
@payunn