persianpolitics | Unsorted

Telegram-канал persianpolitics - درفش

-

برگزیده‌ی یادداشت‌ها و تحلیل‌های سیاسی - اجتماعی - فرهنگی. نوشتارها از خبرگزاری‌های درونِ کشور یا کانال‌های تلگرامی‌ای برداشته شده‌اند که نویسندگان یا گردانندگان‌شان شناخته‌شده و ساکن درون کشور هستند.

Subscribe to a channel

درفش

آن سه جواد طباطبایی

امیر هاشمی‌مقدم

ایران‌پژوه

ما با سه سیدجواد طباطبایی روبه‌رو هستیم و باید بدانیم درباره‌ی کدام یک از آنها صحبت می‌کنیم:
 
۱. طباطبایی نظریه‌پرداز
: طباطبایی پیش و بیش از هر چیز، اندیشمند و نویسنده‌ای جدّی بود که ‌به قول زنده‌یاد داود فیرحی، که از منتقدان او به‌شمار می‌آمد، «مسئله» داشت و می‌دانست درباره‌ی چه می‌نویسد و سال‌ها درباره‌ی موضوع و مسئله‌اش نوشت و اندیشید. آن‌چنان که او را «اندیشمند آگاه به لوازم و الزامات یک نظریه» معرفی می‌کند.

طباطبایی که به «فیلسوف ایرانشهر» مشهور شد، بیش از چهار دهه درباره‌ی  تداوم «اندیشه‌ی ایرانشهری» در طول تاریخ و دلایل «زوال اندیشه» در ایران پرداخت و کتاب‌های بسیاری در این زمینه نوشت که هر یک بُعد و بخشی از این مسئله را بررسی می‌کرد.

اما نظریه‌ی ایرانشهری بیشتر ناظر بر تداوم ایران با محوریت پادشاهی آرمانی و دارای فرّه ایزدی است و همین باعث پیوند دین و دولت در ایران می‌شود و بر خلاف دیگر گونه‌های سلطنت، این پادشاهی آرمانی عدالت‌گراست و قدرتش توسط نهاد وزارت که عموما در دست خاندان‌های دانش‌پرور و سرشناس ایرانی بوده، کنترل می‌شود.

حمیدرضا جلائی‌پور، که بارها در نقد دیدگاه‌های طباطبایی یادداشت و مقاله نوشته، از «پروژه‌ی ایرانشهری» او به‌عنوان یک «برنامه‌ی پژوهشی برای مطالعه تاریخ ایران» یاد می‌کند که نیازمند بررسی‌های تاریخی و علمی بیشتر برای راستی‌آزمایی است.

نعمت‌الله فاضلی، در نوشتاری که در گروهی کوچک منتشر کرد، می‌نویسد: «استاد طباطبایی از جمله نوادر دانشگاهیان زنده‌ای است که در طول حیات‌شان چنین کامیابی‌ای [یافتن جایگاه مرجعیت علمی] داشته‌اند».

به‌طور کلی می‌توان با جرأت مدعی شد اندیشمندان ایران در یکی دو دهه‌ی اخیر یا با طباطبایی بوده‌اند یا بر او و کمتر استاد و نویسنده برجسته ایرانی در حوزه‌های علوم اجتماعی، تاریخ، فلسفه، اندیشه سیاسی و... توانسته بی‌توجه و بدون واکنش از کنار آثار او بگذرد. همین است که بسیاری افراد برای انتشار آثار تازه‌ی وی لحظه‌شماری می‌کردند و تقریبا همه‌ی آثارش بارها تجدید چاپ شده است؛ حتی با چند ناشر گوناگون.

همین است که به جز جایزه‌ی ملی فارابی از دست رئیس جمهور ایران در سال ۱۳۹۶، نشان نخل آکادمیک دولت فرانسه و مدال نقره‌ی تحقیقات سیاسی دانشگاه کمبریج را نیز به پاس تلاش‌های علمی‌اش دریافت کرده است.
 
۲. طباطبایی منتقد
: بُعد دوم شخصیت طباطبایی به باور نگارنده، کمی چالشی‌تر و حاشیه‌ای‌تر است. طباطبایی عموما نه تنها منتقدان خود را با زبان بسیار تند می‌نواخت، بلکه به بسیاری از نویسندگان و مترجمان دیگر نیز به تندی تاخته و آنان را فاقد دانش لازم در زمینه‌ی نگارش موضوع مربوط یا ترجمه از زبان اصلی به فارسی می‌دانست... بنابراین طبیعی بود که بسیاری از این افراد نیز در مقام دفاع برآمده و به جدل با طباطبایی بپردازند که خیلی اوقات از حالت علمی بیرون می‌شد. این زبان تند و گزنده طباطبایی، خود را در مقالات و سخنرانی‌های وی نشان می‌داد.
 
۳. طباطبایی برساخته‌شده
: علی‌رغم آن‌که طباطبایی نویسنده و اندیشمندی پُرکار بود که نزدیک به ۲۰ جلد کتاب و ده‌ها مقاله نوشت و ترجمه کرد، باز هم شوربختانه تصویری که از ایشان در میان بخش‌هایی از شهروندان و حتی جامعه‌ی علمی است، نه تصویر واقعی ایشان، بلکه تصویری برساخته است. در این تصویر عمدتاً منفی، طباطبایی مخالف هویت اقوام در ایران و خواهان حذف زبان‌های غیرفارسی از کوچه و خیابان معرفی می‌شود. هم‌چنان که نظریه‌ی وی فاشیستی قلمداد می‌گردد. بر پایه‌ی تجربیاتم در گفت‌وگو با برخی از این دوستان به جرات می‌گویم بسیاری‌شان حتی یک سطر از نوشته‌های طباطبایی را هم نخواندند و تنها بر پایه‌ی گفته‌های دیگران، این تصویر برساخته نادرست از طباطبایی در ذهن‌شان شکل گرفته و عمیقا و متعصبانه به آن باور دارند.

این ادعا و اتهام در حالی است که طباطبایی بارها در آثارش به تنوع قومی در ایران به‌عنوان یکی از مشخصه‌های ایرانشهری اشاره کرده است. مفهوم «وحدت در کثرت» که او بارها در آثارش به کار برده و از آن دفاع کرده اشاره به همین نکته دارد. هر چند وی در برخی آثارش از قدرت گرفتن و به پادشاهی رسیدن غلامان ترک که آنان را از دلایل اصلی افول اندیشه در ایران می‌داند، انتقاد می‌کند.

مهدی تدینی، که بیش از دیگران درباره‌ی مفهوم فاشیسم کتاب و مقاله نوشته یا ترجمه کرده است، پس از بررسی دیدگاه ایرانشهری قاطعانه می‌گوید این اندیشه نه تنها ارتباطی با فاشیسم ندارد، بلکه می‌توان از آن در برابر فاشیسم سود برد.
 
به نظر می‌آید همان شخصیت نخست طباطبایی و میراث فکری و اندیشه‌ایِ برجسته‌ای که از خود بر جای گذاشت در میان موافقان و منتقدان علمی او زنده بماند و هم‌چون گذشته بر آن آثار زیادی نوشته خواهد شد.

متن کامل و منابع

مقدمه


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

درفش ـ با توجه به رویدادهای اخیر در کشور و طرح گسترده‌ی گذار از نظام جمهوری اسلامی، میان بخش بزرگی از مردم دو قطب پادشاهی‌خواه و جمهوری‌خواه شکل گرفته است. روشنفکران و نویسندگان وابسته به طیف جمهوری‌خواه ــ در کنار نویسندگان وابسته به طیف چپ، که امروزه بیشتر در سلک مدافعان قوم‌گرایی و بعضاً جمهوری‌خواه درآمده‌اند، و به تأسی از آنان نویسندگان وابسته به جریان محافظه‌کار دینی ــ نظام پادشاهی را از بُن منفی می‌نمایانند. نویسنده‌ی این یادداشت، در عین آن‌که مدافع نقد بر هر نظامی است، این پیش‌فرض آنان و تأکیدشان بر استبداد چند هزار ساله را، که به ویژه در جریان انقلاب ۵۷ و به یاری رسانه‌های حکومتی در این چهار دهه گویی تبدیل به جزمی دینی شده و بدون هیچ منطق و استدلالی تکرار می‌شود، به چالش گرفته و بر این باور است که شاید نظام پادشاهی برای آینده‌ی ایران مناسب یا نامناسب باشد یا نقص‌هایی داشته باشد که آن را برای جامعه‌ی امروز کشور ناکارا نشان دهد، اما آن که گمان کنیم نظام پادشاهی ــ آن‌هم از گونه‌ی ایرانی‌اش ــ کلاً امری مذموم است و در طی تاریخ نمایانگر نظامی بدوی بوده امری بر خطا و به‌ویژه نشان از ناآشنایی با تاریخ کشورمان است، در حالی که نه تنها جمهوری در شکلی که امروزه می‌بینیم بسیار جدید است و روش حکومتی پادشاهی، اتفاقأ در نوع مستبدانه‌اش، جهانی بوده اما از چشم این نویسندگان عمداً از قلم می‌افتد بلکه پادشاهی به‌شکل نهاد هم در سرزمین‌های تاریخ‌مند اروپایی سابقه‌ی درازی نداشته، در حالی که زادگاهش ایران‌زمین است.

دعوت می‌کنیم این یادداشت را بخوانید و امید که تلنگری برای بازاندیشی نخبگانی با ذهن روشن شود تا نخست موضوع و زمینه‌ی تاریخی‌اش را درست بشناسند و سپس اگر هم نظری دارند آن را به‌گونه‌ی نقد و با رعایت ملاحظات علمی بیان کنند.


ایران و یونان باستان؛ ساده‌سازی‌های گمراه‌کننده

علیرضا افشاری

کارشناس ارشد تاریخ ایران باستان⁩

درباره‌ی نظام‌های ایران و یونان در دوران باستان ساده‌سازی‌های بسیار نادرست و تعیین‌کننده‌ای وجود دارد. به نظر من این ناآشنایی یا شناختِ اشتباه از ایران باستان به سه عامل برگردد: الف) تجربه‌ی زیسته‌ی کنشگرانِ انقلاب ۵۷ از نظام پهلوی، که البته همین تجربه هم نخست می‌بایست مورد بازنگریِ خودشان قرار بگیرد؛ ب) آشنایی بیشتر روشنفکران ما با تاریخ دورانِ میانه یا اسلامیِ ایران ــ آن‌هم از زاویه‌ی مذهبی ــ و ناآشنایی‌شان با تاریخِ باستان، و در نتیجه برابر بودنِ برداشت‌شان از پادشاهی با همان چیزی که در آن دوران وجود داشت؛ پ) آشنایی بخش بزرگی از روشنفکران ما با تاریخِ اروپا و در نتیجه این‌همان دیدنِ پادشاهی با امپراتوری یا شاهی‌های غارتگر و برده‌دار آن جامعه و خواندنِ نقدهای روشنفکرانِ آن دیار به این نوع از فرمان‌روایی.

به طور خلاصه، برداشتی که اینان از پادشاهی دارند «حاکمیت مطلق و بدون ضابطه‌ی یک تن بر کشور» و نیز «موروثی» و «مادام‌العمر بودنِ فرمان‌روایی‌اش» است، که دو مورد اخیر ــ با اما و اگرهایی ــ درست است اما اگر باور نخست نادرست باشد و پادشاهی امری فردی و در نتیجه مطلق نباشد این‌ها بلاموضوع خواهند شد.

و نیز وقتی سخن از دموکراسی می‌رود همه‌ی ما یاد یونان باستان می‌افتیم و اگر ناآگاه‌تر باشیم از دموکراسی درخشان حاصل از جمهوریِ آتن سخن می‌گوییم که بزرگانی هم‌چون آن دانشمندان صاحب‌نام را در خود پرورد و سپس از استبداد شرقی و خودکامگی شاهان ایرانی دادِ سخن می‌رانیم و ناشکوفاییِ استعداد ایرانی...

 در حالی که در این‌جا چندین خطای تاریخی وجود دارد که برمی‌شمرم:

... اوج درخششِ فرهنگ یونانی را متعلق به دوران حکومت پریکلس می‌دانند؛ فرمان‌روایی که هنر و ادبیات را ترویج می‌کرد، بناهایی تاریخی در زمانش ساخته یا مرمت شدند و اصولاً از طریق تلاش‌های او بود که آتن به مرکز آموزشی و فرهنگی جهان یونان باستان، یعنی همان که ما می‌شناسیم، مبدل گشت. اما بسیار جای شگفتی دارد کسی دقت نمی‌کند که پریکلس سی سال فرمان‌روا بود؛ یعنی، تا هنگام مرگ!...

... پادشاهی در ایران‌زمین فردی نبوده و در واقع یک نهاد است. ما این را درباره‌ی دوره‌ی اشکانی به‌صورت مستند می‌دانیم که دو مجلسِ بزرگان و مِهِستان وجود داشته که قدرت شاه را محدود می‌کرده‌اند، اما توجه نمی‌کنیم که با توجه به خلع شدن شماری از پادشاهان در دوران هخامنشی و به‌ویژه ساسانی می‌توانیم حضور این مجلس‌ها و انجمن‌ها را به کل دوران باستان تعمیم دهیم...

در سامانه‌ی پادشاهی ایران هر کدام از پیشه‌های فراگیرِ موجود (کشاورزی، صنعتگری، پیشه‌وری، بازرگانی، جنگاوری و دین‌مردی) نماینده‌ای را در نهاد پادشاهی داشتند که برآمده از انتخاب‌ها در سطح‌های متفاوت (روستا یا شهر، منطقه، استان و کشوری) بود و به نظر می‌رسد بهترین روش برای دسترسی به شایسته‌ترین فرد باشد...

متن کامل

نگاه ملی


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

واکنش حکومت به اعتراض‌ها به حجاب اجباری؛ قرارگاه ارشاد و قطع خدمات اجتماعی


از پلیس گشت ارشاد تا قرارگاه زیست عفیفانه
(تغییر رویکرد دولت به حجاب؟!)

سیمین کاظمی
جامعه‌شناس

بعد از اعتراضات سراسری که به دنبال مرگ مهسا امینی در بازداشت پلیس گشت ارشاد رخ داد، این سوال در افکار عمومی شکل گرفت که بعد از این اعتراضات رویکرد دولت به حجاب اجباری چه خواهد بود؟ سرانجام این انتظار به سر آمد و رییس دولت گفت که حجاب امر شرعی و قانونی و هم‌چنان اجباری است اما برخورد با آن فرهنگی خواهد بود. بعد از آن وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی از تأسیس قرارگاه‌های زیست عفیفانه خبر داد که احتمالا جایگزین پلیس گشت ارشاد خواهد شد.

احتمالا انتشار این خبر توسط وزیر ارشاد را باید تغییری در جهت برخورد فرهنگی با موضوع حجاب در نظر گرفت. به این معنی که از این پس، دیگر دست‌کم به ظاهر مدیریت حجاب در دست پلیس یا نیروی انتظامی نیست بلکه سکاندار حفظ حجاب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است.

چیستی قرارگاه زیست عفیفانه به عنوان راهکار فرهنگی متولی جدید حجاب، فعلاً در ابهام است و شرح فعالیت‌هایش مشخص نشده است اما عجالتاً از اسمش چند نتیجه می‌توان گرفت.

یکی این‌که هر چند رییس دولت و وزیرش گفته‌اند می‌خواهند با حجاب برخورد فرهنگی داشته باشند، اما کماکان ادبیات نظامی بر نحوه‌ی مواجهه‌شان با موضوعی که فرهنگی می‌دانند حکم‌فرماست. چرخش از پلیس به قرارگاه نه برخورد فرهنگی است و نه پیشرفت حساب می‌شود.

نکته‌ی دیگر تغییر از "گشت" به "قرارگاه" است! یعنی اگر چه بر اساس برخی اخبار پیشین پلیس گشت ارشاد حذف شده و ماشین‌هایش خيابان‌ها را ترک کرده‌اند و گشتی در کار نیست، اما قرارگاه‌ها یا مراکز ثابت مربوط به حجاب جای آنها را خواهند گرفت، هر چند مشخص نیست قرار است در این قرارگاه‌ها دقیقاً چه کاری صورت بگیرد؟!

دیگر این‌که صحبتی از حجاب در میان نیست و نام جدید کنترل بدن و پوشش زنان زیست عفیفانه است. یکی از پاسخ‌های رایج تصمیم‌گیرندگان و مسؤولان برای پیشبرد محدودیت‌ها رد گم کردن از طریق عناوین و نام‌های گمراه‌کننده بوده است. چنان‌که اسم محدود کردن اینترنت، صیانت است یا نام دیگر سانسور، ارشاد است. در مورد حجاب هم ظاهراً به دلیل حساسیت‌ها و عدم پذیرش اجتماعی حجاب اجباری، ترکیب تازه‌ی زیست عفیفانه جایگزین آن شده است، تا چه قبول افتد و در نظر آید!

شبکه‌ی جامعه‌شناسی

-

بی‌حجاب‌ها را با سیستم در معابر شناسایی می‌کنیم/ ابتدا کارت‌های ملی را مسدود می‌کنیم، سپس خدمات اجتماعی‌شان را می‌گیریم

موسی غضنفرآبادی، رییس کمیسیون قضایی مجلس:

در حال حاضر طرح ناظر فعال بر بی‌حجابی در خودروها، مثل سابق در دستور کار است و مجدد برای بی‌حجابان پیامک ارسال می‌شود. علاوه بر این و به زودی نیز، طرح و برنامه‌ای داریم که کسانی که در معابر و مکان‌های دیگر کشف حجاب می‌کنند را از طریق سیستم شناسایی کنیم تا برایشان تخلف ثبت شود و در نهایت، این افراد از خدمات اجتماعی محروم خواهند شد.

در این رویکرد، در ابتدا برای فرد خاطی، پیامک ارسال می‌شود و به او اخطار می‌دهیم و در مرحله بعد و در صورت اصرار فرد بر بی‌حجابی، او را با جریمه روبرو خواهیم کرد. در این طرح با کشف حجاب، کارت ملی شخص مسدود می‌شود و تا زمانی که فرد بی‌حجاب، جریمه بی‌حجابی‌اش را پرداخت نکند، همه خدمات اجتماعی او مثل امکان بهره‌بردن از سیستم بانکی کشور و... را از او می‌گیریم.

نمی‌دانم این طرح قرار است در کدام کمیسیون نهایی شود، ولی فعلاً و در ابتدا در کمیسیون قضایی و حقوقی مورد بررسی قرار می‌گیرد... فعلاً طرح خام است و باید اول، طرحی آماده شود و بحث و بررسی‌ها و کار‌های کارشناسی بر روی آن انجام و در آخر تبدیل به قانون شود.

باید بگویم در این رویکرد، برخورد فیزیکی را نخواهیم دید. در مورد این‌که رهبر معظم انقلاب هم گفتند افراد کم‌حجاب نیز فرزندان ما هستند، باید بگویم پی‌گیری این طرح، هیچ منافاتی با فرمایش ایشان ندارد.

رویداد ۲۴


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

«برایِ» شروین حاجی‌پور برنده‌ی بهترین ترانه‌ی تأثیرگذار در تغییرات اجتماعی در شصت‌وپنجمین دور از جوایز گِرَمی شد.

روزنه

-

مبارکت باشد پسر!

سایه اقتصادی‌نیا
منتقد ادبی

شروین حاجی‌پور، با ساختن قطعه‌ی «برای»، سرودی ماندگار به دفتر سرودهای اعتراضی فارسی‌زبانان اضافه کرد: سرودی ساده، درویشانه و پاک؛ پاک چون هزارخوانی سحری.

قطعه‌‌ای تماماً آیکونیک: شأن متن، نوع اجرا، شیوه‌ی ضبط و طرز انتشار آن آینه‌ی بی‌زنگار تمام‌نمایی است از زندگی نسل‌هایی از ایرانیان که نت‌به‌نت و لغت‌به‌لغت آن را زیسته و گریسته‌اند.

جوان غیرمرکزنشینی که در سال اصلاحات، ۱۳۷۶، زاده شده، با یک تی‌شرت سیاه بی‌نقش‌ونگار، بی‌هیچ گریم و نورپردازی و صحنه‌آرایی، در اتاق‌خوابش در یک آپارتمان معمولی می‌نشیند، با رشته کردن توییت‌هایی یک‌خطی از حسرت‌ها و آمال ایرانیان ترانه‌ای ردیف می‌کند و آن را با ملودی ساده‌ای عجین می‌سازد، با صدای محزونی می‌خواند، با گوشی تلفنش ضبط می‌کند و با اینترنتی «که هر لحظه در او بیم فروریختن است»، به صفحه‌ی اینستاگرامش می‌فرستد. سرود به‌ طرفه‌العینی مشرق را تا مغرب درمی‌نوردد و ورد زبان‌ها می‌گردد. به این ترتیب، یک سادگی بی‌حد، از فرط «صمیمیت حزن»، به شکوهی تمام‌عیار و بی‌نقص بدل می‌گردد.

ساختمان ترانه ساده است و اسکلت‌بندی بلاغی آن بر عنصر «تکرار» بنا شده. متن ترانه از گزاره‌هایی تشکیل شده که با کلمه‌ی «برای» آغاز می‌شوند:

برای توی کوچه رقصیدن
برای ترسیدن به وقت بوسیدن
برای خواهرم، خواهرت، خواهرامون
برای تغییر مغزها که پوسیدن
برای شرمندگی، برای بی‌پولی
برای حسرت یک زندگیِ معمولی...

ساختمان بلاغی ترانه‌ی «برای» از منظر بلاغی یادآور شعر «از عموهایت» شاملوست که از سر تا ته با گزاره‌هایی بنا شده که با «نه به خاطرِ و به خاطرِ» شروع شده‌اند:

نه به خاطر آفتاب، نه به خاطر حماسه
به خاطر سایه‌ی بام کوچکش
به خاطر ترانه‌ای کوچک‌تر از دست‌های تو
نه به خاطر جنگل‌ها، نه به خاطر دریا
به خاطر یک برگ، به خاطر یک قطره روشن‌تر از چشم‌های تو...

«از عموهایت» و «برای» نه‌فقط در عنصر اصلی برسازنده‌ی بلاغت‌شان، «تکرار»، مشترک‌اند، که در هاله‌های برسازنده‌ی معنا و محتوا هم همگرایی‌هایی دارند: مایه‌ی معصومیت و بی‌گناهی و قناعت در لایه‌های معنایی هر دو شعر مکرر شده. راوی شعر شاملو می‌گوید آنان که به خاک افتادند، آرزوهای بزرگ و دست‌نیافتنی نداشتند، شادی‌های کوچک و زیبایی‌هایی انسانی برایشان کافی می‌بود. راوی شعر شروین هم «برای حسرت یک زندگی معمولی» است که می‌خواند. اما تفاوتی بسیار معنادار و فارق در آخر شعر است که متجلی می‌شود. شاملو شعر را با ستایش شهدای چپ... تمام می‌کند و به این ترتیب به آخرین درِ شعر قفل می‌زند و آن را می‌بندد...

این انحصار در ترانه‌ی شروین وجود ندارد: شعر با کلمه‌ی بلند «آزادی» پایان می‌گیرد؛ کلمه‌ای که دقیقاً خلاف «انحصار» است. این‌جاست که آواز با تکرار کلمه‌ی «آزادی» اوج می‌گیرد، از حزن جدا می‌شود و به فریاد آزادی، به خود آزادی، تبدیل می‌شود؛ آزادی نه در انحصار دسته و حزب و مرام خاصی، بلکه برای همه.

شعر شاملو از لحاظ دیگری هم در قیاس با ترانه‌ی باز شروین بسته است: شروین شعر را با فعل نمی‌بندد، شاملو سرانجام فعل «به خاک افتادند» را می‌آورد و شعر را در قید زمان و شخص می‌اندازد و آن را می‌بندد. ترانه‌ی شروین فعل ندارد، پس شخص و زمان ندارد‌؛ یعنی «آزادی» در سطح نحویِ شعر هم اجرا شده است.

«برای» هر قدر از ایده‌ی انحصارگرایانه‌ی شعر شاملوی چپ دور می‌شود، به ایده‌ی سپانلوی ملی‌گرا نزدیک، و اصلاً تحققِ خودِ همان آرزو می‌گردد. سپانلو در شعر «نام تمام مردگان یحیی است»، که معجون قاتلی از اندوه و امید است، از آوازی جادویی می‌گوید: آوازی که، سرانجام و لاجرم، پس از بمباران‌ها و مرگ‌ها و مرارت‌ها، از به هم پیوستن دهان‌های خاموش سروده می‌شود و صدای جمعی زیبایی را پدید می‌آورد:

آنک دهان‌های به خاموشی فروبسته به هم پیوست
تا یک صدای جمعی زیبا پدید آید
مجموعه‌ای در جزء جزئش، جام‌هایی که به هم می‌خورد
آواز گنجشک و بلور و برف
آواز کار و زندگی و حرف
آواز گل‌هایی که در سرما و یخ‌بندان نخواهد مرد
از عاشقان، از حلقه‌ی پیوند و بینایی
موسیقی احیای زیبایی
موسیقی جشن تولدها
آهنگ‌های شهربازی‌ها، نمایش‌ها
در تاروپود سازهای سیمی و بادی
شعر جهانگردی و تعطیلی و آزادی
این هم‌سرایان نام‌شان یحیاست
و آن دهان، خواننده‌اش دریاست
با فکر احیای طبیعت‌ها، سفر‌ها، میهمانی‌ها
دم می‌دهد یحیی
و بچه‌ها همراه او آواز می‌خوانند...

ترانه‌ی شروین ما بچه‌ها را، ما خس‌وخاشاک‌ها را، ما اراذل و اوباش و الواط را، ما ضعیفه‌ها و ناشزه‌ها و عجوزه‌ها را، ما امردان و مخنثان و منحرفان را، ما گدایانِ از گرسنگیِ صبحگاهی برخاسته را، ناگاه، پادشاه کرده است.

👈 سایه‌سار


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

برای فرهاد


قدرت بی‌قدرتان در برابر استبداد راه باریک آزادی است

فرهاد میثمی با سه کتاب «قدرت بی‌قدرتان»، «استبداد، بیست درس از قرن بیستم» و «راه باریک آزادی» و جمله‌ای که با کنار هم قراردادن آن‌ها ساخته.

اخبار مربوط به فرهاد میثمی

-

انتشارِ عکس‌هایی از دکتر فرهاد میثمی از زندان، بعد بیش از سه ماه به قولِ خودش «امساک در خوردنِ غذا»، بسیاری را بُهت‌زده کرده. کاهشِ وزن و وضعِ خطرناکِ او که فقط ۵۲ سال دارد و مدت‌هاست محبوس است بر هر بیننده‌ای آشکار است. در شب‌هایی که باد سرد مقابلِ سینماهایِ خالی محل برگزاری جشن‌واره بیش‌ترین تردد را دارد و بسیاری از آنان که دستی در نوشتن، تماش اکردن، روایت و تأمل دارند، بیش از پیش فشارها را بر خود حس می‌کنند دیدنِ مقاومتِ بدن این مرد به همراهی ذهنش ما را مبهوت می‌کند. او بدنش را به بستری برایِ خواست‌های خود، که هیچ‌کدام هم برای خودش نیستند، قرار داده تا «مقاومت» کند. مقاومت «آفرینش» است. وقتی صدا به جایی نمی‌رسد بدن می‌تواند خود را نشانه‌ای به رهایی کند. رنجی که فرهاد میثمی می‌کشد قابلِ «درک» نیست و عوارضش تا سال‌ها - که عمرش دراز باشد و طولانی در آزادی زندگی کند - با او می‌ماند و او قطعن «آگاه» است از چنین روندی. در زمانه‌ی اداهای مبتذلِ برخی رسانه‌ها و انبوه‌مجریانِ کرم‌پودرخورده و سرخ و سفید، رفتارِ فرهاد میثمی، که بی‌هیاهو و ثابت‌قدم است در خواستش همان نوری‌ست که از زخم‌ها داخل می‌شود. باور دارم حتا آنان که «خودی» هستند مقابلِ این شجاعت سر فرود می‌آورند...

اینک انسان... اینک مردی که باید چنین خود را رنج دهد مگر کلیدی در قفل بچرخد. «گرسنگی» و تاب‌ آوردنِ آن برای نشان‌ دادنِ میل و اراده کاری بسیار دشوار است. فروکاستن از تنِ خود برای ایستادن مقابلِ مجازات‌سازان. بدنی که در این عکس می‌بینیم بدنی‌ست کاملن سیاسی که نمی‌خواهد مسیرِ روزمره‌ی خود را بپیماید. تصویر انسانی با سایه‌ای سنگین بر کاشی‌ها. پیامِ این انسان روشن است و‌ جانِ او بی‌نهایت مهم و عزیز. وقتی کسی خود را عذاب می‌کند برای رهایی دیگران دیگر تمثیل نیست بلکه واقعیتِ همه‌جانبه‌ای‌ست که با قدرت مقابلِ واقعیتِ مجازات‌ساز می‌ایستد. این تصویر «واقعیت» است و در آن هیچ آرایه‌ای وجود ندارد که بتوان شاعرانه‌اش کرد. که بدنِ گرسنگی‌کشیده و نگاهِ فرهاد میثمی همان رئالیسمی‌ست که جان‌ها را وادار می‌کند او را «ببینند» و متوجه شوند او «معترض» است. او خودِ واقعیت است.

👈 سرخ سیاه

-

عنوان سخنرانی: خشونت‌پرهیزی اجتماعی
سخنران: فرهاد میثمی

این سخنرانی حدود پنج سال پیش در دانشگاه اصفهان ایراد شده است. گفتنی است که از چند ماه پس از این سخنان تا به امروز، فرهاد میثمی بدون هیچ‌گونه مرخصی‌ در زندان است.

👈 پرواز در ابرهای ندانستن

-

سلامتی‌تان را به ملت هدیه دهید

کسی نیستم که‌ اثری و‌ نفوذی بر «تصمیم به قصد دفاع از شرف و آزادی» شما داشته باشد، اما خواهر کسی هستم که‌ جان شیرینش در اعتراض به تهاجم منجر به مرگ هاله سحابی و منع از تکرار این بیدادگری ها علیه انسان‌های بی‌دفاع فریاد شرافت‌ شد. هدی صابر در اعتراض به این فاجعه اعلام یک‌ واکنش آرام‌ کرد، اما در فصل چیدن‌ میوه‌های وجود پاکش او را به مسلخ بردند.

دیدم که‌ هم‌سال آن‌ روزهای هدی هستید. روا نیست که این صحنه‌ی تلخ تکرار شود. ایران پُردغدغه‌ی امروز اندوخته‌های فکری و علمی تان، سرپرشورتان و حس سرشارتان را نیازمند است. سلامت وجودتان را به گرمی قلب‌های نسل جوان تشنه‌ی صلح و آزادی و عدالت امروز گره زنید و در ثمر رسیدن اعتراض ها و جنبش‌های اجتماعی هم چنان بدرخشید...

فیروزه صابر
کنشگر مدنی

👈 ایران فردا

-

فرهادجان، هنگامه‌ی غوغای شغالان است و نگذار بیشه از شیران تهی شود. کام‌ها تلخ است و مگذار از این هم تلخ‌تر شود. فرو خواندن آیتی که بر زبان داری در گوش‌هایی که به مغزی بند نیست، بی‌فایده است. فرداست روزی که همگی به تو نیاز داریم، پس در امروز ننشین.

در این سال‌های گرانبار که در بند بودی... درست ندیدم در انتخاب‌هایت دخالتی کنم، حتا در حد تقاضایی. اما این بار را اجازه بده به حق دوستی دیرین‌مان و به حق مهری که به تو دارم... درخواست کنم که بر این جمله‌ی پرصلابتی که گفته‌ای نقطه‌ی ختم بگذاری،‌ که جمله‌ای نو سزاوار است.

فرهادجان، آنچه به حق مهر از تو طلب داریم را به ما بازده،... جان فرهاد را.

شروین وکیلی
جامعه‌شناس

👈 کانال

-

بدنت آفتاب بی‌ترسی‌ست، لخت و عریان و عاری از گناه، با علامت خورشیدی بر جبینت... و بیا برای ما راویِ رویاهایی باش که دیروز هذیانی طولانی بود و اینک خیالی ممکن: آزادی!

مسعود میری

👈 ایران فردا

-

فرهاد میثمی را بشناسیم.

-

... و چهل روز از روزی که محمد مرادی با هدف جلب توجه جهان به اعتراضات مردم ایران جانش را فدا کرد می‌گذرد...

👈 وحید آنلاین



@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

پرتره‌هایی از کیان (محمد) حسینی

-

بیانیه‌ی بیش از پانصد نفر از فعالان طیف‌های مختلف فکری، سیاسی، مدنی و روزنامه‌نگار در محکومیت خشونت سیستماتیک:
اعدام نکنید!

اعدام‌هایی چنین شتابزده، با ایرادات حقوقی و فقهی فراوان که گاه بر پایه اعترافاتی برآمده از بازجویی‌هایی است که افکار عمومی درخصوص چگونگی اخذ آنها دچار تردید است، بدون حضور وکیل تعیینی و نهایتا بدون فرصت اعاده دادرسی، نه با وجدان عمومی جامعه سازگار است و نه با فلسفه‌ی مجازات.

هدف از مجازات، برقراری نظم عمومی یا پیش‌گیری از ارتکاب جرائم مشابه در آینده قلمداد می‌شود و این اعدام‌ها فاقد هر دو وجه است. اگر شهروندان متحمل مجازاتی شوند که افکار عمومی آنها را ظالمانه بداند، نه‌تنها این اهداف محقق نخواهند شد که منجر به تولید خشم و نفرت عمومی، حیثیت‌زدایی از قانون و انفجارهایی مهیب‌تر از پیش می‌شود که دیر یا زود رخ خواهد داد.

گرفتن جان جوانان معترضی که اعتراض و حتی رفتار فرضی مجرمانه آنها طی اعتراضات، برآمده از مناسبات ناعادلانه و به شدت تبعیض‌آمیز اجتماعی است، وجدان جمعی ایرانیان عدالت‌خواه را به شدت آزرده است...

متن کامل به همراه نام امضاکنندگان

-

مجتبی نجفی
روزنامه‌نگار

بی‌صدایان زیر ساطور اعدام

یکی در کافه کار می‌کرد، یکی در میوه‌فروشی، یکی در مرغداری، یکی دیگر فرزند دست‌فروش بود. گلچین‌شدگان برای اعدام یا همان قتل حکومتی، نام‌شان و شغل‌شان و موقعیت حاشیه‌ای‌شان به مثابه‌ی زبانی بُرّا نشان می‌دهد آنچه وعده برتری دادن به استضعاف‌کشیدگان بود همه روی آب بود. این قصه‌ی امروز نیست برای دیروز است.

در سال ۹۸ مثل برگ درخت جنازه‌ی آدم بر خیابان ریختند. قربانیان که بودند؟ یکی محسن محمدپور، کودک کار نوجوان بود و دیگری هندوانه‌فروشی از شهریار.

تیپ قربانی چه می‌گوید؟ جمهوری اسلامی ضعیف‌کش است. هر که صدا ندارد و در حاشیه است بیشتر تحت ستم است...

👈 کانال

درباره‌ی ابرتنهای جنبش زن، زندگی و آزادی

تراژیک‌ترین چهره‌ی جنبش زن، زندگی و آزادی کیست؟ انتخاب سخت است. از غربت مهسا در تهران بگوییم یا از مظلومیت سارینا و نیکا؟ از کرمی یا شکاری؟ از کیان یا غزال و حدیث و ده‌ها کودک و نوجوان پرپرشده؟ واقعاً نمی‌توانم انتخاب کنم، اما این محمد حسینی عجب سوژه‌ی نابی برای تعریف و تبیین تنهایی است. شاید بگویم تنهاترین قربانی که نه کسی در انتظارش بود و نه ملاقاتی داشت. تنهای تنها که به صورت نمادین، تنهایی مردم ایران را در ساختار بین‌المللی تصویرسازی می‌کند. شاید این تنهایی برای مردم ایران این‌قدر ملموس است که به یادش نذری دادند و مراسم گرفتند و با غم بی‌کسی‌اش سوختند و ساختند. آخر مگر می‌شود این همه تنهایی با این سرنوشت تراژیک؟

او "ابرتنها" است؛ تنهای تنهایان. رهاشده در جامعه‌ی تحت تبعیض و بی‌آینده. در چنگال حاکمیتی که با ولع تمام، قربانی برای زهر چشم گرفتن می‌خواست. خب چه گزینه‌ای بهتر از محمد حسینی؟ کارگر مرغداری، بی‌خانواده و رها در میدان نبرد علیه استبداد. نه رسانه‌ای نامش را می‌دانست، نه پدری که درباره‌اش خبر دهد. چهره‌ی او را در بیدادگاهی شناختیم که هر چه بود دادگاه نبود. نمادی از ظلم ساختاری حکومت به شهروند بود...

اما حاکمیت رودست خورد. تنهایی او، معنا خلق کرد. ملّتی، خانواده‌ی او شدند. خانواده‌ی محمدمهدی کرمی بر مزارش سوگواری و خانواده‌هایی برایش نذری دادند و مراسم سوم و هفت گرفتند..

👈 کانال

-

ما همه اعدامی هستیم، ما همه انقلابی هستیم!

مصطفی مهرآیین

جامعه‌شناس

امروز هم وقتی دوستی از من درباره‌ی اعدام این عزیزان پرسید گفتم فقط این چهار عزیز اعدام نشده‌اند و فقط این چندین هزار انسان در این سال‌ها کشته نشده‌اند، بلکه همه‌ی ما به گونه‌ای اعدام و کشته شده‌ایم. مرگ فقط مردن بدن نیست. ما که نفس می‌کشیم و ظاهراً بدنی متحرک داریم نیز هم به‌واسطه‌ی تحمل رنج مرگ این عزیزان و هم به‌واسطه‌ی از دست دادن جهانیت و ذهنیت و سوژگی خود مرده‌ایم...

کانال

-

فرهاد میثمی، که پیش از این با انتشار نامه‌ای با عنوان "برای این آخرین کنش" کنشی سه‌گانه را از داخل زندان آغاز کرده بود (شامل اجتناب از غذا، تولید متن، راه‌پیمودن‌های طولانی)، اینک در تداوم خواست‌های همان کنش، ضمن اعتراض به اعدام‌های اخیر و مطالبه‌ی توقف‌شان و نیز اعتراض به بازداشت‌های گسترده، در پیامی نام تعدادی از زندانیان سیاسی - مدنی را که خواستار آزادی‌شان شده اعلام کرده است. گفتنی است که وزن او اینک مطابق گزارش رسمی بهداری زندان به ۵۲ کیلو گرم رسیده و با این وجود اعتصاب غذای خود را تشدید هم کرده است...

متن خطاب او به حاکمیت

-

۳۰ زندانی زن سیاسی زندان اوین در نامه‌ای مشترک خواستار "پایان دادن به اعدام معترضان و صدور احکام ناعادلانه در ایران" شدند.

👈 فردای بهتر


#اعدام_نکنید
#زندانی

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

فروش زمین‌های منابع طبیعی در قالب مولدسازی!

اسناد منتشرشده نشان می‌دهد ابعاد مصوبه‌ی خلاف قانون اساسی سران قوا می‌تواند ابعادی فراتر از فروش کارخانه‌جات و اموال ملی به سرمایه‌داران وابسته به قدرت باشد.

در بند سه صورتجلسه وزارت نیرو آورده شده است آب‌منطقه‌ای اصفهان می‌تواند با درآمد حاصل از فروش زمین‌های منابع طبیعی هزینه‌ی ساخت سد اهریمنی کوهرنگ سه را تأمین کند. به نظر می‌رسد یکی از ایده‌های مولدسازی پاسخی به رفع موانع قانونی واگذاری و تاراج منابع طبیعی کشور به بخش خصوصی و مصونیت تخریب‌گران طبیعت باشد.

در مصوبه‌ی مولدسازی دولت قوانین بدون حتی اطلاع مجلس قوانین مرتبط با واگذاری‌ها تا دو سال ملغی‌الاثر؛ پی‌گیری قضایی تخلفات منتفی و مخالفان تا ۵ سال انفصال از خدمت محکوم می‌شوند.

صدای پای آب

-

از مصوبه عجیب و محرمانه‌ی "مولدسازی"
چه می‌دانیم؟

سعید فضل زرندی

خبرنگار

به گفته‌ی رئیس سازمان خصوصی‌سازی مسئولیت دبیرخانه هیأت عالی مولدسازی دارایی‌های دولت و نیز اجرای عملیات مولدسازی بر عهده وزارت اقتصاد است و وزیر اقتصاد این وظیفه را به سازمان خصوصی‌سازی تفویض کرده است.

با کنار هم قرار دادن مطالب منتشرشده درباره‌ی این مصوبه محرمانه می‌توان به این تصویر دست یافت:

بر اساس مصوبه‌ی شورای عالی سران قوا هیاتی هفت‌نفره به ریاست معاون اول رئیس‌جمهور مسئول واگذاری یا مولدسازی اموال مازاد دولتی شده است. بر اساس این مصوبه، شناسایی، تشخیص مازاد بودن، روش ارزش‌گذاری و تعیین شیوه واگذاری این اموال از جمله اختیارات این هیأت است.

هم‌چنین تمام قوانین جاری کشور در این حوزه به مدت دو سال متوقف می‌شود. این هیأت از مصونیت قضایی برخوردار بوده و هیچ نهادی امکان نظارت و پیگیرد قضایی را ندارد. هر فرد در هر دستگاهی نیز که با تصمیمات این هیات مخالفت کند به ۵ سال انفصال از خدمات دچار می‌شود.

قضاوت درباره‌ی این مصوبه جز با رفع محرمانگی و مشاهده‌ی متن دقیق آن میسر نیست، اما با دقت در همین اطلاعات موجود چند سوال اساسی به نظر می‌رسد:

۱.
چرا متن مصوبه‌ای به این حد از اهمیت، شاید چند برابر مهم‌تر از قانون خصوصی‌سازی، محرمانه است؟ چرا مراحل تدوین این مصوبه محرمانه بوده و از نظرات کارشناسان استفاده نشده است؟ چرا برای چنین کاری به جای طی روند قانونی در مجلس، از مسیرهای فراقانونی استفاده شده است؟

۲.
دلیل این میزان اختیارات بی‌سابقه چیست؟ اگر دولت امکان فروش مالی را دارد چرا از اختیارات خود و سپس مسیر مزایده قانونی اقدام نمی‌کند؟ چه دلیلی برای متوقف کردن قوانین نظارتی و آیین‌نامه‌های اجرای تشریفات قانونی مزایده و واگذاری وجود دارد؟

۳.
مصونیت قضایی یک بدعت عجیب است. این مسئله صریحاً برخلاف قانون اساسی است. این مسئله در حافظه‌ی مردم ایران یادآور کاپیتولاسیون مستشاران آمریکایی در زمان پهلوی است. جای تعجب است که در جلسه‌ای با حضور رئیس قوه قضاییه سابق و فعلی، چنین بندی مورد تصویب قرار گرفته است. آیا تصویب این بند به معنای تضعیف نهاد عدلیه و مزاحم انگاشتن روندهای قضایی نیست؟ آیا این مسأله منجر به یک نوع بدعت نمی‌شود که زین پس هر کس برای قبول هر مسئولیتی خواهان مصونیت قضایی بشود؟

۴.
باید از سران قوا پرسید چرا بابت تصمیمات خود این‌طور از جایگاه رهبری و حکم حکومتی سواستفاده می‌کنند؟ آیا هدف ایشان پنهان کردن ضعف و مشکلات خود و فسادهای احتمالی اجرای چنین مصوباتی پشت اعتبار و جایگاه ولی فقیه نیست؟ بر فرض رهبر انقلاب بنابر حسن نظر به مصوبات مورد توافق سران قوا، پای پیشنهاد ایشان را امضا کرده باشند، آیا مسئولیت عدم ارائه چنین پیشنهادات و عدم مطالبه چنین اختیاراتی از دوش سران قوا برداشته می‌شود؟

۵.
حجت‌الاسلام رئیسی با توجه به عملکرد ضد فساد خود در قوه قضاییه، با این شعار وارد صحنه‌ی انتخابات شد که در قوه‌ی قضائیه با مظاهر فساد مقابله می‌کند و باید به قوه مجریه برود تا بتواند با ریشه‌های فساد مبارزه کند. ایجاد یک نهاد فراقانونی با اختیارات وسیع، تعطیلی تمام قوانین نظارتی و تشریفات واگذاری و ایجاد مصونیت قضایی برای این افراد دقیقا چه نسبتی با شعار ایشان دارد؟

آیا افراد زیرمجموعه‌ی ایشان با ارائه بسته‌بندی زیبا تحت عناوینی مثل مولدسازی، فروش اموال مازاد، پوشش کسری بودجه و تکمیل طرح‌های نیمه‌تمام عمرانی ایشان را به ارائه چنین درخواستی به مقام معظم رهبری تشویق کرده‌اند؟...

👈 نسیم آنلاین

متن مصوبه‌ی مولدسازی که هفتم بهمن‌ماه در پایگاه اطلاع‌رسانی دولت منتشر شد

-

مصونیت دادن به اعضای هیأت ٧ نفره مصوبه‌ی مولدسازی اموال دولت از پیگرد قضایی یک سوال جدی ایجاد می‌کند؛ مگر در جریان واگذاری‌ها قرار است چه اتفاقی بیفتد که اعضای هیأت نیاز به مصونیت از پیگرد قضایی دارند؟

علی مجتهدزاده
وکیل دادگستری

یک وکیل


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

آب، هوا، زمین!


فرونشست زمین جان ۲۴ میلیون نفر را در ایران تهدید می‌کند!

مرکز پژوهش‌های مجلس با انتشار گزارشی، اعلام کرد فرونشست در ایران پنج تا هفت برابر متوسط و با نرخ سالانه ۲۵ تا ۳۰ سانتی‌متر در سال رخ می‌دهد و زمین در ایران هر پنج سال تقریبا یک متر نشست می‌کند.

در گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس آمده است که در کل حدود هشت میلیون واحد مسکونی در ایران در معرض خطرات و آسیب‌های فرونشست زمین قرار دارند و اصفهان، تهران، کرمان و خراسان رضوی از جمله استان‌های در معرض خطر شدید فرونشست زمین معرفی شده‌اند.

در این گزارش آمده است که بخشی از زیرساخت‌های مهم کلان‌شهرها در معرض این پدیده قرار گرفته‌اند که در تهران، فرودگاه امام، فرودگاه مهرآباد و خطوط انتقال انرژی در بخش جنوب غرب و خطوط قطار شهری (مترو) به عنوان نواحی گرفتار فرونشست شناسایی شده‌اند.

این گزارش اضافه می‌کند فرونشست در تهران به طور مستقیم زندگی حدود دو میلیون و ۲۰۰ هزار نفر را تحت تاثیر قرار داده است و مناطق ۱۷، ۱۸، ۱۹، ۲۰ و ۲۱ را به‌طور جدی تهدید می‌کند.

گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس هم‌چنین آشکار می‌کند که در اصفهان، حدود ۱۰ هزار کیلومترمربع شامل ۳۰ هزار و ۳۰۰ واحد مسکونی در معرض فرونشست زمین قرار دارند.

در این گزارش، پالایشگاه نیروگاه برق شهید منتظری، ورزشگاه نقش جهان، فرودگاه شهید بهشتی، پست‌های خطوط انتقال نیروی فشارقوی، خطوط انتقال سوخت، خطوط قطار شهری و ابنیه تاریخی از دیگر مناطق در معرض فرونشست زمین در اصفهان اعلام شده‌اند.

مرکز پژوهش‌های همچنین اصلی‌ترین راهکار نجات از خطرات فرونشست را مدیریت بهینه‌ی مصرف آب و احیای منابع آب زیرزمینی اعلام کرده است.

امتداد

-

فرونشست می‌تواند در بیشتر شدن زلزله‌های کوچک و هم در تحریک رخداد زلزله‌های متوسط به بالا تأثیرگذار باشد

-

روند افزایشی آلودگی هوا طی پنج سال اخیر و مرگ سالانه ۴۵ هزار ایرانی

رئیس مرکز تحقیقات آلودگی هوا نسبت روند افزایشی آلودگی هوا هشدار داد و گفت: سالانه ۴۵ هزار مرگ ناشی از آلودگی هوا وجود دارد که در این میان هفت درصد مرده‌زایی است.

دکتر محمدصادق حسن‌وند در مراسم رونمایی از بسته حمل‌ونقل پاک که با حضور شهردار تهران برگزار شد، گفت: برای اولین بار در تاریخ کشور پنج سال است که روند افزایش غلظت آلاینده‌ها را شاهد هستیم و تقریبا غلظت ذرات معلق کمتر از ۲.۵ میکرون افزایش شش برابری پیدا کرده است.

وی با بیان این‌که دو سال است که شاهد برگشت دی اکسید‌گوگرد هستیم که این نشان می‌دهد وضعیت خوبی نداریم، گفت: سالانه ۴۵ هزار مرگ ناشی از آلودگی هوا وجود دارد که در این میان هفت درصد مرده زایی است و این در حالی است که ما به دنبال جوانی جمعیت هستیم.

این عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی تهران تأکید کرد: پنج برنامه توسعه‌ای داشتیم که در همه‌ی آن‌ها تاکید شده است که هوای پاک حق مسلم است اما در هیچ کدام از این برنامه‌ها این حق به وجود نیامده است.

حسن‌وند در پایان گفت: اثر باد خیلی بیشتر از اقدامات مسئولان در کاهش آلودگی هوا بوده است. ۹۹ درصد مردم دنیا با آلودگی هوا مواجه هستند و حتی جمعیت زیادی از مردم آمریکا در محل‌هایی زندگی می‌کنند که هوا آلوده است اما روند آلودگی آن‌ها کاهشی است اما در کشور ما از سال ۹۷ روند افزایشی است و به نظر می‌رسد نیازمند اقدامات و مدیریت علمی فارغ از ایده‌پردازی‌های لحظه‌ای هستیم و انتظار می‌رود که مسئولان حقیقتا به فکر سلامتی مردم باشند و اقداماتشان علمی و بر اساس مطالعات و بر اساس هزینه - فایده باشد.

انجمن هوای پاک کندو

-

محمد درویش در گفت‌وگو با ایکنا:
روز هوای پاک و دریغ از برگزاری یک مراسم نمادین!


#زیست‌بوم

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

بودجه‌ی ۱۴۰۲


افزایش بودجه‌ی نهادهای امنیتی و نظامی در راستای افزایش کنترل و برخورد سخت با اعتراضات احتمالی و افزایش بودجه سازمان‌هایی مثل تبلیغات اسلامی و صدا‌و‌سیما در جهت ‎جهاد تبیین است. انتصاب کسانی چون خسروپناه و رادان نیز در همین راستاست؛ تهدید و ارشاد بر منابر، کنترل و فشار در خیابان!...

حسین نقاشی
فعال سیاسی

تحکیم ملت

-


سهم مردم: افزایش مالیات
سهم مراکز مذهبی: افزایش اعتبار

بودجه‌ی مرکز خدمات حوزه از ۲۸٠٠ به ۶۴٠٠ میلیارد؛ مؤسسه‌ی امام خمینی (مصباح) از ۳۳ به ۱۴۱ م.؛ سازمان تبلیغات از ۷۴٠ به ۲۲٠٠ م.؛ و جامعه‌ی مصطفی از ۵۷۶ به ۸۹۵ م. رشد کرد.

سهم مردم هم، در این اوضاع رکود و تحریم، افزایش پرداخت مالیات به رقم کمرشکن ۸۳۶ هزار میلیارد.

اسکان‌نيوز

-

محمد طبیبیان
اقتصاددان

هم‌اکنون بحث‌هایی در مورد بودجه در جراید و شبکه‌های اجتماعی مطرح است. جمع‌بندی چنین به نظر می‌رسد که توجه خاصی به افزایش بودجه‌های دستگاه‌های تبلیغاتی و خبری، نهادها و برنامه‌های ذهنیت‌سازی، نهادهای حوزوی و تشکیلات امنیتی شده، هم‌چنین صحبت از اندیشیدن برای مالیات‌گیری تهاجمی است.

اگر قرار بود در جهت صحیح گام برداشته شود در واقع باید بودجه‌ی این نهادها کاهش یابد، زیرا تا کنون هرچه منابع به داخل آنان ریخته شده همان نتیجه‌ای را که ایشان انتظار داشتند معکوس تحویل داده‌اند. به‌جای آن کارسازتر است اگر منابع برای خدمات و پروژه‌های مفید و اشتغال‌زا و ترمیم‌کننده‌ی بنیه‌ی تولید اقتصاد هزینه شود.

در امر مالیات‌گیری دو اصل پایه‌ای وجود دارد. یکم اصلی که در دنیا هشت‌صد سال سابقه دارد و آن این‌که هیچ مالیاتی اخذ نمی‌شود بدون این‌که نماینده‌ی مالیات‌دهنده، یعنی نماینده‌ی عموم مردم، وضع کرده باشد. کسانی که به مجلس حداقلی رضایت دادند ناچاراً باید به مالیات حداقلی رضایت دهند.

مالیات‌گیری زوری مثل غارت می‌شود،  فقط یک‌بار درآمد حاصل می‌کند. یک نفر را دو بار نمی‌توان غارت کرد... مردم راه فرار را پیدا می‌کنند و هم‌چنین از سطح فعالیت اقتصادی می‌کاهند.

اصل دوم این‌که هر نوع مالیات بایستی از تنعم گرفته شود نه از عسرت. مردم و کسبه‌ای را که روزگارشان در حال تنزل است تحت فشار قرار دادن یعنی شیره‌ی اقتصاد را کشیدن... و خواه ناخواه حکومت و مردم هر دو فقیرتر می‌شوند. حالا می‌خواهید ادامه بدهید سَلَمنا. سال آتی از ظهور تورم بالاتر، اقتصاد ضعیف‌تر و بحران‌های غول‌آسا تعجب نکنید.

دارایان

-

گزارش روزنامه‌ی رسالت؛
پروژه‌های فاقد مجوز در ردیف‌های بودجه

علی‌رغم تلاش‌های گسترده برای حذف پروژه‌های فاقد مجوز محیط‌زیستی در ردیف‌های بودجه، دولت با تکرار رویه‌ای غیرقانونی، ۴۱۱ پروژه‌ی فاقد مجوز سال ۱۴۰۱ را بدون هیچ تغییری در بودجه‌ی ۱۴۰۲ تثبیت کرده و این خبر برای فعالان و دلسوزان محیط‌زیست سراسر تلخ و ناامیدکننده است. عمده‌ی این پروژه‌ها که شامل سدسازی و جاده‌سازی و انتقال آب است در آینده‌ای نزدیک به تشدید بحران‌های زیست‌محیطی منجر می‌شود...

یوسف فرهادی بابادی، کنشگر حوزه‌ی محیط‌زیست: از نظر من این‌که دولت به خود جرأت می‌دهد ۴۱۱ پروژه‌ی فاقد مجوز محیط‌زیستی را در بودجه‌ی سنواتی تعریف کند و برخی نمایندگان مجلس و کمیسیون تلفیق در یک رویه‌ی معامله‌گرانه و بعضاً سوداگرانه در مقابل تصویب خلاف قانون این پروژه‌ها در بودجه سکوت می‌کنند و یا این‌که دیوان محاسبات یا سازمان بازرسی چشم خود را بر روی تخلفات می‌بندند؛ نشان‌دهنده‌ی این است که ساختارهای حکمرانی کارکرد خود را از دست داده‌اند...

یک مثال... شما این روزها در مورد آبگیری سد چم‌شیر و پیامدهای آن زیاد می‌شنوید. کمیسیون اصل ۹۰ به عنوان بخش نظارتی مجلس به این موضوع ورود کرده اما واقعیت این است که نظر این کمیسیون عملاً جایگاهی در معادلات تصمیم‌سازان ندارد... تأسف‌بار این که عمومأ نمایندگان مجلس در رابطه با این بحرانِ ساختاری ایده‌ای طرح نکرده‌اند. برای آن‌که این ناکارآمدی را عیان‌تر کنم از شما و سایر رسانه‌ها تقاضا دارم با مراجعه به اعضای کمیسیون تحقیق و تفحص مجلس در رابطه با پروژه‌های سدسازی و انتقال آب بپرسید که نتیجه‌ی استعلام خود از دستگاه‌های نظارتی در خصوص پروژه‌های آبی وزارت نیرو و تخلفات این حوزه را منعکس کنند... از سازمان بازرسی بپرسند تخلفات دستگاه‌ها در قبال پروژه‌های سدسازی و انتقال آب چه بوده و به کجا رسیده است؟...

👈 رسالت

-

‏داریم در شدت آلودگی هوا رکورد می‌زنیم؛ آن‌وقت چرا بودجه‌ی ۱۴۰۲ قانون «هوای پاک» نصف شده است؟

قانون هوای پاک مصوب ۱۳۹۶ حاصل کارشناسی به‌روز دنیا و تجربیات کشور بود. اجرای این قانون کلیدی که با حیات شهروندان ارتباط مستقیم دارد مدیریت مؤثر و بودجه‌ی لازم می‌خواهد.

چه چیزی مهم‌تر از نفس مردم؟

معصومه ابتکار

توئیت

-

«سهم این مردم از بودجه‌ی سال ۱۴۰۲ چیست؟»، رسول خادم


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

عادی‌سازی؛ هدفی دست‌نیافتنی!

بیژن اشتری

نویسنده و مترجم

این روزها بزرگ‌ترین هدف حاکمان جمهوری اسلامی خاموش کردن اعتراض‌های خیابانی و بازگرداندن جامعه به دوران قبل از اعتراض‌هاست. به عبارت دیگر، «عادی‌سازی» تبدیل شده به مهم‌ترین هدف حاکمان. اما آیا این هدف قابل تحقق است؟...

مهم‌ترین شرط برای عادی‌سازی عقد قراردادی نانوشته میان حکومت و مردم است. در این قرارداد حکومت رفاه قابل‌قبولی برای توده‌های مردم فراهم می‌کند و مردم هم متقابلاً از مطالبات آزادیخواهانه‌شان دست بر می‌دارند و دور سیاست را خط می‌کشند. این قراردادی‌ است که نمونه‌اش را در حال حاضر در چین یا روسیه شاهد هستیم. اما جمهوری اسلامی با توجه به تحریم‌های بین‌المللی و وضع اسفناک اقتصادی‌اش قادر به ارائهٔ یک رفاه حداقلی هم به مردم کشور نیست.

حاکمان کمونیست چک در دورهٔ بیست‌سالهٔ عادی‌سازی، مردم کشورشان را غرق در دو چیز کردند: مصرف‌گرایی و سرگرمی‌گرایی یا به قولی «نان و سیرک» را به حد وفور برای مردم کشورشان فراهم کردند. اما جمهوری اسلامی نه توان پر کردن شکم مردم را دارد (تا چه رسد به این‌که بخواهد آن‌ها را غرق در مصرف‌گرایی بکند) و نه توان سرگرم کردن آن‌ها را.

نسل جوان کشور دچار چنان تحول فکری بنیان‌کنی شده که دیگر نمی‌توان با شیوه‌های منسوخ و نخ‌نمای سابق (از جمله آن کذب‌نمایی مسخره که در قراردادی نانوشته اکثریت هنرمندان و مخاطبان به آن تن داده بودند) سرشان را گرم کرد. انقلابی در اذهان مردم رخ داده و جهان‌بینی تازه‌ای پدید آمده که ابعادی فراتر از درک و فهم سیاست‌گذاران فرهنگی و تبلیغی نظام جمهوری اسلامی دارد و لذا آن‌ها ناتوان از مهیا کردن این شرط ضروری برای عادی‌سازی‌اند.

پارادوکس بزرگ قضیه هم در این است که آنچه نظام «عادی» می‌نامد اساساً و در ذات خویش چیزی به‌شدت غیرعادی بود که نمی‌توانست بیش از این دوام پیدا کند؛ و‌ پارادوکس دوم اینکه آرزوی این جامعهٔ تازه‌متولدشدهٔ ایرانی چیزی به جز یک زندگی «عادی» متمدنانه و انسانی نیست.

👈 اندیشه

-

نامه‌ی سرگشاده‌ی استاد حمید متبسم، موسیقی‌دان، به وزیر ارشاد

آقای محمدمهدی اسماعیلی
وزیر فرهنگ جمهوری اسلامی

شرکت در جشنواره به اصطلاح "فجر"، همکاری و همراهی با حکومتی است که پاسخ آزادیخواهی مردم را با گلوله و حبس و اعدام می‌دهد.

در طول چهل و چهار سال حکومت اسلامی مردم ما با شرکت در انتخابات در دوره‌های گوناگون تمام توان خویش را برای اصلاح این جمهوری مردم‌ستیز گذاشتند و بسیاری از هنرمندان نیز با نگاهی حرفه‌ای ملی و اصلاح‌طلبانه در این جشنواره شرکت کردند ولی امروز بر همگان روشن است که شما و وزیران پیش از شما فرهنگ و هنر را وسیله‌ای برای به‌کارگیری هنرمندان علیه مردم و دست‌مایه قرار دادن هنر برای تحمیق مردم می‌شناسید.

پیشینیان شما از اولین روزهای جمهوری اسلامی با موسیقی‌ستیزی و طرح قوانین دست‌وپاگیر تکلیف خویش را با این هنر روشن کردند و آن‌جایی که هنرمندان محبوب مردم با شما مخالفت کردند با علم کردن خواننده‌ای کم‌سواد و بی‌هنر در مقابل موسیقی‌دانان فاخر ایران تلاش بر گمراه کردن ذهن مردم کردند.

همه می‌دانند و شما نیز می‌دانید که اگر امروز موسیقی‌پیشگان برای جشنواره‌ی بی‌آبروی فجر و هر مناسبت دولتی به صحنه بروند، یا از وحشت سرنيزه‌ی شماست و یا خود دست‌پروردگان شمایند.

من به عنوان یک موسیقی‌دان تمام‌قد در کنار مردم ایران ایستاده‌ام و تا پایان این استبداد با شما همکاری نخواهم کرد.

با درود بر مردم آزادی‌خواه ایران!

اینستاگرام


#مهسا_امینی

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

تصویری از ایران


یک روزنامه‌ی چاپ تهران می‌گوید که طی ۲۸۳ روز، ۲۳ کارگر به دلیل فقر، معوقات و طلب‌های مزدی یا تعدیل و اخراج از محل کار، خودکشی کردند که به‌ طور میانگین، هر ۱۲ روز یک کارگر برای پایان دادن به زندگی خود اقدام کرده است.

بررسی‌های روزنامه‌ی اعتماد درباره خودکشی کارگران در سال ۱۴۰۱ نشان می‌دهد از ابتدای امسال تا ۸ دی‌ماه، «۲۳ کارگر در استان‌های خوزستان، کرمان، فارس، سمنان، خراسان رضوی، ایلام، گیلان، کرمانشاه، قزوین، کهگیلویه‌وبویراحمد، آذربایجان غربی و گلستان اقدام به خودکشی کردند.»

حل اختلاف

-

چرا مهاجرت نخبگان و سرمایه‌داران نگران‌کننده است؟

مهشید محبی

تحلیلگر جامعه

پدیده‌ی مهاجرت زمانی نگران‌کننده می‌شود که از دایره‌ی ناراضیان سیاسی و اجتماعی به نخبگان و سرمایه‌گذاران و کسانی رسیده است که یا به لحاظ فکری مخالف مهاجرت بوده‌اند یا شرایط کاری و درآمدی‌شان به گونه‌ای بوده که اصولاً به خروج از کشور و زندگی در کشوری دیگر فکر نمی‌کرده‌اند. این افراد هم‌اکنون یا مهاجرت کرده‌اند یا به فکر مهاجرت افتاده‌اند.

واضح است که پدیده‌ی مهاجرت در ایران اساساً با آنچه در چند دهه گذشته شاهد بودیم تفاوت پیدا کرده است. یعنی از یک پدیده‌ی عمدتاً سیاسی به پدیده‌ای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی تبدیل شده است. در یکی دو دهه گذشته بیشتر، ناراضیان سیاسی و منتقدان قدرت بودند که فضای کشور را مناسب ماندن نمی‌دانستند، در حال حاضر اما مهاجرت شکل تازه‌ای پیدا کرده است؛ از یک‌سو انگیزه‌ها و دلایل افراد برای مهاجرت فقط سیاسی نیست و می‌تواند دلایل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی هم داشته باشد و از سوی دیگر با خروج گسترده سرمایه هم‌زمان شده است.

یعنی اگر پیش از این، پدیده مهاجرت مربوط به طیف سیاسی یا فرهنگی جامعه بوده، امروز شاهد مهاجرت سرمایه‌داران و کارآفرینان نیز هستیم. یک روز خبر از افزایش مهاجرت پزشکان و پرستاران به گوش می‌رسد و روز دیگر خبر از مهاجرت کشاورزان رسانه‌ای می‌شود. به شکل ساده می‌شود این نگرانی را این‌گونه عنوان کرد که در سال‌های اخیر در کشور ما خروج سرمایه‌ی مادی با خروج سرمایه انسانی همراه شده، یعنی ما هم‌زمان با این‌که شاهد خروج گسترده سرمایه از کشور هستیم، افراد تحصیل‌کرده خود را نیز از دست می‌دهیم و این برای آینده‌ی کشور بسیار خطرناک است.

👈 تجارت فردا

-

۴۵ میلیون ایرانی در تنگنای معیشتی


آل‌اسحاق، رئیس اتاق بازرگانی ایران و عراق، می‌گوید که درآمد سرانه کنونی در ایران نسبت به سال ۱۳۵۵ حدود ۳۰ درصد کاهش داشته است. رفاه مردم به نسبت ۴۰ سال پیش دچار «چالش» شده و ۴۵ میلیون شهروند ایران در «تنگنای معیشیتی» قرار دارند.

یحیی آل اسحاق به وب‌سایت قدس‌ آن‌لاین گفت که: «متاسفانه درآمد سرانه و قیمت‌های ثابت در حال حاضر به حدود ۷۰ درصد درآمدهای سال ۱۳۵۵ کاهش یافته است.»

آل‌اسحاق این کاهش درآمد سرانه را نشانه‌ی به چالش کشیده شدن رفاه مردم ارزیابی کرده و افزود که بیش از ۶۰ درصد مردم ایران «نمی‌توانند هزینه‌هایشان را با درآمد‌هایشان تطبیق دهند.»

به گفته‌ی وی، در حال حاضر ۴۵ میلیون نفر از مردم ایران در تنگنای معیشتی قرار دارند. آل‌اسحاق همچنین گفت که ایران دو تا هشت میلیون نفر بیکار دارد و ساکنان شهر‌های بزرگ «دوسوم حقوق خود را صرف اجاره بهای مسکن می‌کنند.»

این فعال اقتصادی در بخش دیگری از سخنان خود اعلام کرد که در حال حاضر
۹۴ درصد واحد‌های تولیدی در ایران «در بدترین وضعیت موجود قرار دارند». به گفته‌ی وی، «افزون بر ۷۰ درصد واحدهای تولیدی کوچک و متوسط هم تعطیل است یا با ظرفیت ۳۰ درصدی مشغول فعالیت هستند.»

اقتصاد ایران سال‌هاست دچار تورم، نقدینگی بالا، بیکاری و رکود بالا است و همین عوامل به گواه کارشناسان به آسیب‌های اجتماعی، نارضایتی‌ها و فساد گسترده در کشور دامن زده است.

👈 فردای بهتر

-

روند بازماندگی از تحصیل و ترک تحصیل (۱۴۰۱-۱۳۹۳)

بر اساس گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس که ۱۸ دی‌ماه منتشر شده، در بازه‌ی سال‌های تحصیلی ۹۴-۱۳۹۳ تا ۱۴۰۱-۱۴۰۰ جمعیت بازمانده از تحصیل در کشور از حدود ۷۷۸ هزار نفر به بیش از ۹۱۱ هزار نفر افزایش یافته است. هم‌چنین اقدامات مختلف برای بازگرداندن دانش‌آموزان توفیق خاصی نداشته و کمتر از ۵ درصد بازماندگان از تحصیل را جذب کرده است. استان‌های سیستان‌وبلوچستان، خراسان رضوی، تهران، خوزستان و آذربایجان غربی بیشترین تعداد بازمانده از تحصیل را در سال تحصیلی ۱۴۰۱-۱۴۰۰ داشته‌اند.

در زمینه‌ی ترک تحصیل نیز در این بازه سالانه بین ۲۳۰ تا ۳۴۷ هزار نفر از دانش‌آموزان ترک تحصیل کرده‌اند که بیشترین تعداد ترک تحصیل در مقطع متوسطه‌ی اول رخ داده است...

تارنمای مرکز پژوهش‌های مجلس


#فرمانروایی
#اجتماعی
#اقتصادی
#مهاجرت
#آموزش_و_پرورش
#فقر
#خودکشی

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

تا پسِ این پنجره‌ها
پیش رویم بگشا پنجره‌ای
تا از آن پنجره پرواز کنم
روحم از قید تن آسوده شود
هستی دیگری آغاز کنم


ترانه‌ای از داریوش اقبالی
[پیوست]

بلور

-

علی مجتهدزاده
وکیل دادگستری

در خصوص اعدام #محمدمهدی_کرمی و #محمد_حسینی محلی برای بحث حقوقی وجود ندارد وقتی حتی از کمترین حقوق قانونی چون داشتن وکیل محرومشان کرده بودند. در چنین شرایطی تنها می‌توان برای قانون مظلوم مرثیه خواند و بس.

یک وکیل

-

به نام خدای ستمدیدگان

سیدهاشم آقاجری

استاد تاریخ

بیانیه‌ی زیر را در آغاز جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی» منتشر کردم و از حاکمیت خواستم که به صدای مردم گوش فرا دهد و ماشین سرکوب را متوقف کند اما اکنون پس از چهار ماه آشکار شده است که گوش شنوایی برای شنیدن صدای مردم نیست. به نظر می‌رسد که دیگر امیدی به گشودن باب گفت‌وگو باقی نمانده است؛ به ویژه آن که پس از سرکوب و کشتارهای خیابانی چندین صد نفره از زنان و مردان، جوانان و کودکان در سراسر ایران، اینک شاهد قتل‌هایی حکومتی هستیم که به نام اعدام جوانان معترض ایرانی در زندان‌ها صورت می‌گیرد؛ اعدام‌هایی که نه وجدان عمومی ایرانیان و جهانیان را اقناع کرده و می‌کند و نه حقوق‌دانان و وکلای مستقل و شرافتمند ایرانی آنها را مطابق با موازین قانونی و آئین دادرسی عادلانه می‌دانند.

هر انقلابی دو مرحله دارد. در مرحله‌ی اول مردم سخن می‌گویند اما حکومت‌ها نمی‌شنوند و در مرحله‌ی دوم که حکومت‌ها سخن بگویند دیگر مردم به آنها گوش نخواهند داد. به نظر می‌‌رسد که اکنون مرحله‌ی دوم آغاز شده است، مرحله‌ای که هر چند فرآیندی زمان‌بر خواهد بود اما در منطق خود می‌تواند رودهای خون‌های به ناحق ریخته‌شده را در آینده‌ای نه چندان دور به دریای پُرتلاطم و طوفانی کین و خشمی تبدیل کند که هستی نظام حاکم را در خود غرق سازد.

اگر کتاب عصر جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه پنج فصل داشته باشد، اینک اوراق فصل پنجم و نهایی آن است که ورق می‌خورد. فصلی که هر چند نه در هفته‌ها یا ماه‌های آینده، اما دست‌کم در آینده‌ای نزدیک با فراهم شدن تمام شروط لازم و کافی به ورق پایانی خود خواهد رسید. پایانی که امید می‌رود با گذاری حتی‌الامکان کم‌هزینه و بدون به خطر افتادن استقلال و وحدت و تمامیت ارضی ایران و فرو رفتن در هاویه‌ی آشوب کور و وضعیت هابزیِ «جنگ همه علیه هم» همراه باشد؛ گذاری از نظم کهنه به نظم نو، دموکراتیک و عادلانه برای ایرانی که مِلک مشاع شهروندانِ برابر حقوق ایرانی، صرف‌نظر از هر گونه نابرابری، تبعیض و ستم دینی، مذهبی، ایدئولوژیکی، سیاسی - اجتماعی،...، جنسیتی، پیرامونی و طبقاتی باشد.

۱۸/۱۰/۱۴۰۱

تحکیم ملت

-

[حتا از منظر شریعت]

عمادالدین باقی

روزنامه‌نگار و بنیان‌گذار کمیته‌ی دفاع از حقوق زندانیان

ادله‌ی نفی کامل اعدام را در چند کتاب نوشته‌ام اما‌ حتی از منظر شریعت که سکانداران‌مان مدعی‌اش هستند، فقها سه گروه‌اند:

اگر چند نفر یک نفر را بکشند، یک گروه می‌گویند شرکای قتل، مجموعا قصاص می‌شوند؛ گروه دوم می‌گویند فقط یک نفر قصاص می‌شود؛ گروه سوم می‌گویند هیچ‌کس قصاص نمی‌شود و همه محکوم به دیه می‌شوند. طبق اصل مترقی فقهی حرمت دماء و‌ حاکمیت آن بر همه‌ی احکام، قول سوم راجح است.

از نظر حقوق بشری نیز به طور کلی سلب حیات ممنوع است چه رسد به اعدام بیش از یک نفر به جرم یک قتل، که ناعادلانه است.

مرگ هر سه جوان، بسیار غم‌انگیز است. باید چرخه‌ی تکرار خشونت متوقف شود.

گفتارها


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

نمی‌شود...

حسین دهباشی

[پیوست]

نوروز

-

این درد با که گویم و این غم کجا برم؟

خورشید سلیمانی

روزنامه‌نگار، نویسنده و مترجم

در میانه‌ی این همه خبر و اتفاق، آنچه در چند روز گذشته بیش از همه غمگینم ساخت، حذف همه‌جانبه‌ی زنان افغان از عرصه‌ی اجتماع بود که با فرمان ننگین طالبان انجام شد. تا جایی که از منع تحصیل تا ممنوعیت پخش فیلم‌ها و سریال‌ها، تا اخراج زنان کارمند از نهادهای دولتی و خصوصی و حتی منع خرید روزانه‌ی نان را در بر می‌گیرد. اما بیش از همه منع تحصیل در تمام سطوح آموزشی مورد توجه رسانه ها قرار گرفت. امروز زنان و دختران افغان حتا نمی‌توانند به آموزشگاه‌های خصوصی زبان و کامپیوتر یا هنرهای اصطلاحا زنانه بروند...

اول این که دولت ایران  کل ماجرا را به سکوت برگزار کرد. در حالی که تعداد زیادی از ساختمان‌های دانشگاهی ما خالی و اصطلاحا تعداد صندلی‌ها از تعداد داوطلبان بیشتر است. دعوت از دختران افغان و استادان خانمشان برای شروع یا ادامه‌ی تحصیل در ایران، کار چندان دشواری نبود. آن‌هم با این سابقه‌ی سخت‌کوشی و عزت‌نفسی که از آنها سراغ داریم. دعوت و پذیرایی از دختران فلات فارسی‌زبان ایران پیشکش، حکومت حتا دل ما و آنها را به یک اعتراض خشک و خالی هم شاد نکرد. این در حالی‌ است که دانشگاه الازهر مصر و مشخصا احمد الطیب، شیخ سرشناس آن مرکز علمی و مذهبی، با اتخاذ مواضع تند و صدور بیانیه‌های آبرومند، اقدام غیرانسانی و زن‌ستیز (بخوانید زن‌کُش) طالبان را شدیدا محکوم کرد. ترس‌خوردگی و انفعال مسئولین ما تنها یک دلیل از هزاران دلیل این عقب‌ نشستن‌هاست.

نکته‌ی دوم اما به رسانه‌های فارسی‌زبان خارج نشین برمی‌گردد. امروز صبح ایندیپندنت فارسی که از قضا مسئولیت و ریاست آن را خانمی ایرانی بر عهده دارد، ضمن انتشار خبری کوتاه در این زمینه، فوراً و در ادامه‌ی همان خبر اعلام کرد که البته طالبان هم بد و خوب دارد و عده‌ای از آنها در سال‌های اخیر و به دلیل مراوده با جهان غرب و دنیای متمدن متحول شده‌اند و اصطلاحا آن‌گونه که می‌نمایند نیستند. اکنون شاید یادآوری این نکته به ایشان بد نباشد که، آیا حقوق زن همان چیزی نیست که شما به اسم پروژه و پژوهش بابتش پول‌های کلان گرفتید؟ وانگهی شمایان الان از چه موضعی و چه جایگاهی می‌کوشید طالبان و تفکر طالبانی را تطهیر کنید؟ غیر از این است که در آغوش گرم و نرم غرب و دنیای متمدن جای گرفته‌اید؟ آیا در دانشگاه‌های دنیای آزاد تحصیل نکرده‌اید؟ آیا بقای شما به بقای زبان فارسی و مردم فارسی‌زبان است یا به آشوب‌ها، ناامنی‌ها و نزاع‌های منطقه؟

لطفا وقتی سوار ماشین‌های لوکس خود، به قصد ایراد سخنرانی یا به عنوان اصحاب رسانه، عازم سمینار یا پارلمان یا دانشگاه شدید، به دخترانی فکر کنید که در میانه‌ی تحصیل، ناگهان یک روز از دانشگاه رانده شدند؛ از اداره اخراج شدند؛ از خرید منع شدند؛ پخش سریال‌هایشان قطع شد، و وقیحانه آنها را کشتزار مردان نامیدند...

👈 کرانه

سایه‌ی اشباح بر سر زنان پاکستان
آیا افغانستان دیگری در راه است؟


-

در افغانستان زیر سلطه‌ی طالبان چه می‌گذرد و این گروه چگونه زنان را روز‌به‌روز محدودتر می‌کند؟

دو هفته‌ای می‌شود که طالبان بر‌ اساس فرمان ملا هبت‌الله، رهبر در پرده‌شان، تحصیل دختران در دانشگاه‌ها را ممنوع اعلام کردند. پیش‌ از این، و به محض قدرت‌گیری دوباره طالبان درهای مدارس به روی دختران بالاتر از کلاس ششم بسته شده بود. ندا محمد ندیم، سرپرست وزارت تحصیلات عالی طالبان، پنج‌شنبه گذشته در تلویزیون ملی ظاهر شد و دلایل این ممنوعیت را چنین عنوان کرد: «وجود خوابگاه‌‌های زنان، آمدن دختران از یک ولایت به ولایت دیگر بدون همراه‌ داشتن محرم، رعایت‌نشدن حجاب از سوی دانشجویان و همچنین تحصیل پسران و دختران در یک مکان از مهم‌ترین دلایل طالبان برای ممنوعیت تحصیلات عالی دختران است». سرپرست وزارت تحصیلات عالی طالبان هم‌چنین درباره ممنوعیت تحصیل دختران گفته است که برخی از رشته‌ها برای دختران در تضاد با عزت افغانی و اصول اسلامی بود...

اولین آسیب را از حضور طالبان استادان زن دانشگاه‌های کابل دیدند؛ چرا‌ که امکان کارکردن از زنان گرفته شد و به زنان شاغل هم اعلام شد که به محل کارشان بازنگردند... رسانه‌های افغانستانی اعلام می‌کنند که در همین یک سال حضور طالبان در قدرت ۳۰۰ استاد دانشگاه این کشور را ترک کرده‌اند. نبود امنیت شغلی، کاهش رفاه استادان و همچنین انتصاب نیروهای طالب بدون هیچ سابقه دانشگاهی به مدیریت دانشگاه‌های افغانستان مهم‌ترین دلیل این مهاجرت گسترده است. اکنون و با ممنوعیت ورود دختران به دانشگاه‌ها قطعأ فضای ناامیدی در میان استادان دانشگاه‌های افغانستان بیشتر شده و مهاجرت‌ها هم سرعت بیشتری خواهد گرفت.

👈 باشگاه زنان


#ایران‌زمین
#سیاست_منطقه‌ای
#افغانستان
#طالبان

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

درفش - جام جهانی فوتبال تمام شد اما مقامی پاسخ نداد چرا کشور کوچک و نوبنیاد و حتا اسلامیِ قطر توانست چنین نمایش منظم، باشکوه و جهان‌پسندی را ارائه دهد اما ما، با چنین گستردگی فرهنگی و تاریخی و پتانسیل معدنی و انسانی، هنوز اندر خم کوچه‌ی حضور بانوان در ورزشگاه‌ها هستیم، و آن کشور کوچک یکی از مقاصد هدف مهاجران ایرانی شده است؟!


قطر نه تنها جام جهانی بلکه جام اقتصادی را هم به خانه آورد!

پوریا بختیاری

کارشناس اقتصادی

زمانی که اولین جام جهانی در سال ۱۹۳۰ در اروگوئه برگزار شد هیچ‌کس قطر را نمی‌شناخت، چرا که قطر در سال ۱۹۷۱ به عنوان یک کشور مستقل شناخته شد! کشوری که الان ۵۱ ساله است و به‌تازگی میزبان بزرگ‌ترین تورنمنت فوتبال جهان بود.

قطر کشوری با کمتر از ۳ میلیون نفر جمعیت است که فقط حدود ۱۰ درصد جمعیت آن شهروند قطر هستند و سایر افراد مهاجرند. قطر کشوری بسیار کوچک با مساحت ۱۱۳۰۰ کیلومتر مربع یعنی تقریبا مشابه استان قم است.

ولی همین کشور کوچک و کم‌جمعیت و کم‌سابقه که تا سال ۱۹۷۳ یکی از فقیرترین کشورهای دنیا به شمار می‌آمد امروز چهارمین کشور از نظر درآمد سرانه در دنیاست. رشد اقتصادی بالا و تورم کمتر از ۵ درصد در این کشور باعث شده امروز پس از اسرائیل و امارات رتبه‌ی سوم را از نظر شاخص رفاه در خاورمیانه برای خود رقم بزند.

قطر، پس از ایران و روسیه، بزرگ‌ترین ذخیره‌ی گاز طبیعی در دنیا را دارد. میدان گازی پارس جنوبی ایران که با قطر مشترک است و قطر آن‌را گنبد شمالی می‌نامد باعث شد گوی رقابت را از ایران بگیرد و هم‌زمان که سیاست‌مداران ایرانی درگیر آزاد کردن ۷ میلیارد دلار پول بلوکه‌شده ایران در کره‌ی جنوبی بودند، بلومبرگ پیش‌بینی کرد درآمد قطر از صادرات گاز به ۱۱۴ میلیارد دلار خواهد رسید. برنده‌ی اصلی جنگ اکراین و روسیه هم قطر بود که توانست صادراتش را افزایش دهد و نیاز اروپا را تا حد ممکن تأمین کند.

تحریم‌ها و لجبازی‌ها و کش‌وقوس‌های سیاسی در ایران هزینه‌ی بسیار بالایی برای مردم داشت به طوری‌که مجموع درآمد صادرات گاز طبیعی در قطر طی دو دهه‌ی گذشته به حدود ۸۰۰ میلیارد دلار رسید؛ در همین دوران درآمد ایران از صادرات گاز طبیعی کمتر از ۷۰ میلیارد دلار بوده، یعنی کمتر از یک‌دهم!

قطر از سال ۲۰۰۵ تا به امروز تلاش کرده تا وابستگی اقتصاد خود را از بخش نفت و گاز کم کند تا اقتصادش را ضربه‌ناپذیر کند... شرکت سرمایه‌گذاری قطر تشکیل شد تا مازاد درآمدهای نفت خام و گاز طبیعی را صرف سرمایه‌گذاری‌های بین‌المللی کند. ارزش دارایی‌های این صندوق امروز به ۴۴۵ میلیارد دلار می‌رسد. فهرست سرمایه‌گذاری‌های قطر طولانی است که از مهم‌ترین آن می‌توان ۱۷ درصد سهام فولکس واگن، ۱۵ درصد بورس لندن، ۴ درصد توتال فرانسه، ۶ درصد ایرباس و… اشاره کرد.

برگزاری جام جهانی در راستای توسعه‌ی هدف جذب گردشگر بیشتر بود که قطر طرح و برنامه آن‌را از سال ۲۰۰۷ آغاز کرد تا قطب گردشگری منطقه شود و در همان سال هم برای پیشبرد این هدف ۱۷ میلیارد دلار اختصاص داد تا هتل‌ها و نمایشگاه‌ها و زیرساخت‌ها آماده شود که مهم‌ترین آن فرودگاه بین‌المللی حمد بود که یکی از فرودگاه‌های منحصر به فرد در دنیا با ظرفیت ۲۴ میلیون مسافر محسوب می‌شود و قطب هواپیمایی ملی قطر، یعنی قطر ایرویز، است.

قطر که تا همین پنجاه سال پیش کشور فقیری محسوب می‌شد و فقط اقتصادش بر پایه‌ی صید مروارید بود امروز یک نمونه‌ی بارز اقتصاد سالم است که توانسته سرمایه و درآمد خود را به طور درست در راستای پیشبرد توسعه کشور و مردمش استفاده نماید و هر چند فقط ۶ درصد مساحت و ۳ درصد جمعیت ایران را دارد ولی در همین زمانی که ما مشغول لجبازی‌های سیاسی و بی‌توجهی به اصول اقتصاد بودیم فرسنگ‌ها از ما فاصله گرفت.

👈 کانال تخصصی اقتصاد

-

قهرمان واقعی!

امیرعباس نخعی

روزنامه‌نگار

حجم بی‌سابقه‌ی تردد مسافر به كشورهای منطقه (تنها در زمان بازی‌ها) باعث رونق بی‌سابقه‌ای در صنعت گردشگری در اين كشور و همسايگان شد؛ اگرچه نه همه‌ی آنها، بلكه كشورهايی كه از پيش زيرساخت‌های مناسب را فراهم كرده بودند يا زمينه‌های اقتصادی مناسب برای بهره‌برداری از شرايط مناسب را داشتند... و سايرين نيز نظاره‌گر بودند.

👈 جماران

-

مزبان حبیبی
؟

از حدود دو سال پیش شعارهای زیادی در ایران داده شد، جلسات بسیاری گرفته شد و مصوبات بسیاری انجام شد تا ایران هم بتواند از قِبَل برگزاری این جام درآمدهایی داشته باشد و امیدوار بودیم تا از این طریق بتوان روابط خود با برخی کشورها را کمی بهتر نمود. اما یک هفته مانده به شروع جام جهانی، خبر آمد که بودجه‌ی تخصیص داده‌شده به جزایر جنوبی برای آماده‌سازی زیرساخت‌ها، معلوم نیست چه شده! و هنوز هیچ کاری انجام نشده است!! حتی یک نفر هم در هتل‌های ایرانی برای حضور در جام جهانی، رزرواسیون انجام نداد!...

👈 فردای بهتر


#فرمانروایی

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

قطار پیشرفت به ایستگاه کره شمالی رسید!

مهران صولتی

دانش‌آموخته‌ی دکترای جامعه‌شناسی سیاسی

وزارت علوم اعلام کرده که قرار است در قالب طرحی به تبادل استاد و دانشجو و ایجاد فرصت‌های مطالعاتی کوتاه‌مدت میان ایران و کره شمالی اقدام کند. تصمیمی که هدف ارتقای علمی دو کشور را پی‌گیری می‌کند!

در سال ۱۳۹۷ رضا امیرخانی سفرنامه خود به این کشور را زیر عنوان نیم‌دانگ پیونگ یانگ منتشر کرد. کتابی جذاب و خواندنی که در آن امیرخانی کوشیده است روایت خود از کره شمالی را آن‌چنان که هست به رشته‌ی تحریر درآورد؛ نه سفید به روایت حاکمان این کشور و نه سیاه به گفته‌ی فراریان از این سرزمین. اگر چه در هر دو سفر سایه‌ی مراقبت‌های حزب حاکم و مأموران آن به نویسنده اجازه نداده است تا تماسی آزادانه با واقعیت‌ها داشته باشد ولی در مجموع توانسته است به مخاطبان نوعی آشنایی کلی را ارائه نماید. گزاره‌های زیر می‌کوشند تا نشان دهند شریک علمی ما در آینده چگونه کشوری است؟!

کره شمالی به معنای واقعی یک جامعه‌ی نمایش است. نمایشی از یک ایدئولوژی بسیار موفق به باور حزب حاکم  که توانسته روح و جسم مردم این کشور را تسخیر کند. از همین روست که در بازدید خارجی‌ها بسیار مراقبت می‌شود تا این تصویر خودساخته ترک برندارد!

در کره شمالی نظام تک‌حزبی وجود دارد و مأموران حزب می‌کوشند تا کنترلی تمام‌عیار بر زندگی شهروندان اعمال کنند آن‌چنان که مردم آشکارا از تماس با گردشگران هراس دارند و فرار را برقرار ترجیح می‌دهند!

در رویدادی پارادوکسیکال در این کشور مخالف امپریالیسم امریکا تمام مبادلات خُرد با دلار و یورو انجام می‌شود و تقریباً اثری از وون، یعنی واحد پول ملی، این کشور وجود ندارد!

در کره شمالی اتومبیل شخصی وجود ندارد و فقط اعضای حزب می‌توانند از آن استفاده کنند. خبری از اینترنت سراسری هم نیست و نهایتاً برخی مراکز می‌توانند هفته‌ای یک بار ایمیل‌های‌شان را چک کنند!

در این کشور پرسش‌ها محدود و پاسخهای آنها پیشاپیش مشخص است. بازنمایی توانایی معجزه آسای رهبران کبیر (پدربزرگ، پدر و رهبر فعلی) در هر رویدادی باید مورد تأکید قرار گیرد!

در کره شمالی فقط دو کانال تلویزیونی با دو روزنامه‌ی سراسری وجود دارد. قرار دادن شیء روی تصویر رهبر نقش‌بسته در صفحه‌ی اول روزنامه یا نشستن در پای مجسمه رهبران کبیر توهین محسوب شده و به مقامات بالاتر گزارش می‌شود!

سخن از آسیب‌های تحریم های امریکا از زبان مسئولان جزو حرفهای ممنوعه محسوب نمی‌شود. بر عکس آنچه قدغن است سخن از ناتوانی‌های داخلی حتی در حد تفاوت میان معاونان حزب حاکم است...

وجود نظم و اطاعت‌پذیری از مؤلفه‌های فرهنگ عمومی کشور محسوب می‌شود. هم‌چنین نوعی همسانی کسالت‌آور در پوشش و سبک زندگی مردم مشهود است. تقریباً هیچ کس لبخند نمی‌زند ولی مصرف مشروبات الکلی کاملا رایج است!

روحیه‌ی میهن‌دوستی در کنار ستایش از توانایی‌های رهبران کبیر هر روز به زندگی مردم پمپاژ می‌شود. پیشرفت‌های نظامی شگرف ولی عقب‌ماندگی در عرصه‌های اقتصادی مانند تولید برق کاملا عیان است. حتا دانشجویان زیر چراغ برق خیابان‌ها درس می‌خوانند!

خدمت سربازی اجباری و پنج تا ده سال است. همه‌ی خانه‌ها و وسایل درون آن امانت و متعلق به دولت است. هر روز صبح همه‌ی دانش‌آموزان و دانشجویان باید به صورت جمعی تکرار کنند؛ "ما خوشحال‌ترین مردم جهان هستیم!"

👈 کانال شخصی

-

واکنش یک استاد دانشگاه به خبر تمایل وزارت علوم به تبادل دانشجو با کره شمالی:
خودشان و فرزندان‌شان آمریکا و اروپا درس می‌خوانند، بچه‌های مردم بروند کره شمالی؟

مهدی ذاکریان

استاد روابط بین‌الملل

اگر دانشجویی از من بپرسد که آیا برود و در کره شمالی تحصیل کند، حتما تشویقش می‌کنم که برود، برود تا ببیند که برخی از مسئولان ما چقدر ادعای نادرست و غلط دارند.

برای مسئولان وزارت علوم متأسف هستم که چنین برنامه‌هایی را پیشنهاد می‌دهند. من در آمریکا و فرانسه تحصیل و زندگی کرده‌ام، در کره شمالی نبوده‌ام اما اطلاعاتی که دارم نشان می‌دهد در این کشور حتی امکان دسترسی با اینترنت وجود ندارد و به تازگی امکان ارسال پیامک برای شهروندان کره شمالی فراهم شده است، چرا باید دانشجویان ما بروند و در چنین کشور بسته‌ای درس بخوانند؟

ساحت علم جای سیاست نیست، اگر می‌خواهند دانشجویان ما پیشرفت کنند برای تبادل دانشجو فهرست ده دانشگاه برتر جهان را در نظر بگیرند و با این دانشگاه‌ها، بدون تعصب سیاسی، وارد مذاکره شوند و دانشجویان را بفرستند به این دانشگاه‌ها، نه این‌که دانشجویان ما را به کشوری بفرستند که اگر مردمش موی سرشان را مدلی که مورد توجه روسای حزب نباشد کوتاه کنند، دستگیر می‌شوند.

مسئولان دوره آقای احمدی‌نژاد می‌خواستند دانشجو به چین اعزام کنند و این دولت هم چنان تنزل تصمیم‌گیری پیدا کرده که می‌خواهد دانشجو به کره شمالی بفرستد.

👈 جماران


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

تبارهای سیاسی

آرمان امیری

نویسنده و منتقد ادبی

اگر یک ناظر بیرونی به حوادث ایران نگاه کند و صرفا بیانیه‌های سیاسی در باب اهداف و ملزومات انقلاب اخیر را بخواند، آنچه می‌بیند یک هم‌گرایی شگرف است که شاید در کمتر انقلابی در طول تاریخ مشابه داشته. برای سنجش این ادعا، من مقیاس تقسیم‌بندی فضای سیاسی را «نسبت نیروهای سیاسی با انقلاب ۵۷» قرار می‌دهم. با چنین مقیاسی:

در منتها الیه یک سر این طیف، شاهزاده‌ی پهلوی قرار دارد. دورترین گزینه‌ی قابل تصور از انقلاب ۵۷. ایشان اساسا نماد و میراث‌دار هر آن چیزی هستند که تمامی نیروهای دخیل در انقلاب ۵۷ را علیه خود متحد کرده بود.

در سوی دیگر این طیف گسترده، میرحسین موسوی قرار دارد. نه فقط در میان نیروهای حامی انقلاب «زن زندگی آزادی»، بلکه شاید در میان تمامی نیروهای سیاسی کشور، میرحسین، بیش از هر کسی، نماد و تجسم تحقق انقلاب ۵۷ و نظام برآمده از دل آن انقلاب است. وقتی می‌گویم بیشتر از هر کسی، رهبری نظام جمهوری اسلامی را از یاد نبرده‌ام، اما هم‌چنان اصرار دارم برای بخش بزرگی از ایرانیان، «نخست‌وزیر امام» به مراتب بیشتر رنگ و بوی انقلاب و دهه‌ی شصت و دوران جنگ را داشت تا آن‌کسی که بر کرسی رهبری نشسته.

باقی نیروها، از ملیَون و مذهبی‌ها گرفته تا چپ‌های رادیکال و غیرمذهبی، همگی جایی در این طیف گسترده قرار دارند. تا حدودی دخیل در انقلاب بودند و تا حدودی هم قربانی رژیم برآمده از انقلاب شدند. حال کافی است که ناظر بیرونی ما بیانیه‌های اعلام پیش‌شرط و یا طرح راهکارهای پیشنهادی دو سر طیف را کنار هم قرار دارد:

- تأکید بر حفظ تمامیت ارضی/ یکپارچگی سرزمینی؛
- تأکید بر ضرورت گذار از رژیم فعلی همراه با انقلابی با شعار «زن زندگی آزادی»؛
- تأکید بر لزوم تشکیل یک مجلس ملی/مؤسسان از نمایندگان همه‌ی مردم برای تعیین نوع رژیم/ قانون اساسی حکومت بعدی.

متن کامل

مجمع دیوانگان

-

ابهام

سیدعلیرضا بهشتی شیرازی

مشاور پیشین موسوی

مهندس موسوی در بیانیه‌ی اخیر خود از ما می‌خواهد جهت رفع بعضی ابهامات تأمل و همکاری کنیم، برای نجات ایران. از نظر کسانی که پیشنهاد او را پسندیده‌اند اکنون بزرگ‌ترین سوال این است که برای تحقق آن چه باید کرد. ما ظاهرا در این مورد هیچ نمی‌دانیم. آیا جمله را درست گفتم؟ نه! اگر دقت کنیم در این مورد خیلی چیزها می‌دانیم. اول آن‌که یک دست صدا ندارد. به ویژه عملی شدن پیشنهادی به این اهمیت بدون اجماع وسیع ممکن نیست. آیا هم‌چنان نمی‌دانیم که چه باید کرد؟ در حالی که نهادهای امنیتی می‌دانند، کما این‌که این روزها احزاب، گروه‌ها و حتی افراد را تحت فشار شدید گذاشته‌اند، مبادا از این پیشنهاد حمایت کنند. فایده‌ای ندارد. بلکه این کارشان نتیجه‌ی عکس می‌دهد.

اغلب نیروها آماده چنین اجماعی هستند، ولی چون اجازه سخن گفتن نمی‌یابند همه‌ی اعتبار به آن یک نفری می‌رسد که در سخن گفتن از کسی اجازه نمی‌گیرد. دوم تعیین حد است...

ما اگر نتوانیم آمال خود را محدود کنیم شاید هرگز موفق به تحقق‌شان نشویم. این نکته‌ای نیست که من بدانم و فطرت‌های خردمند ندانند. لذا به زودی خواهید دید که بحث‌هایی که میان‌مان جریان دارد از بساطت کنونی فاصله می‌گیرد و متوجه ارزیابی خواست‌ها و توانائی‌ها می‌شود. فعلا، به رغم مه سنگینِ ابهام، دو قدم واضح است. جلوتر هم که برویم گام‌های بیشتری روشن خواهد شد.

👈 فردای بهتر

-

حمایت صدها فعال سیاسی، فرهنگی و مدنی از بیانیه‌ی "برای نجات ایران"

ناتوانی و عجز ساختاری حکومت در قبال بحران‌های تودرتو اکنون در سایه‌ی روشنگری و برملا شدن حقایق و البتّه تحمل هزینه‌های سنگین جانی و مالی و حصر و اسارت، دایره‌ی مخالفان و معترضان را به‌حق وسیع‌تر و عمیق‌تر از گذشته کرده‌ است. به‌ویژه و به ‌طور خاص خیزش اعتراض‌های اخیر در پی قربانی شدن مهسا امینی به عنوان نماد مظلومیت و ظهور شعار «زن، زندگی، آزادی» در ذهن و زبان و عمل نسل‌های جوانِ سراسر ایران، چنان‌ تکانی به پیکر نظام سیاسی وارد ساخت که حکومت با همه‌ی قدرت سرکوبش نتوانست قفلی بر اندیشه‌های رهاشده بزند.

با بیداری اجتماعی پدیدآمده‌ی کنونی و یأس جامعه از اصلاح در چارچوب ساختار موجود، چاره ای نیست که‌ سرنوشت ملت به دست خود او رقم خورد. با همین رویکرد است که ما امضاکنندگان زیر، پیام میرحسین موسوی در پس دوازده سال حصر و مقاومت ‌و هم‌نوایی با اعتراض‌ها و‌ مطالبات ملت را پاس می‌نهیم و بر تحقق برنامه سه مرحله‌ای وی پافشاری خواهیم کرد.

بی‌تردید حمایت از این سه برنامه و‌ پی‌گیری آنها تمرکز بر هم‌فکریِ همه‌جانبه را ضروری می‌سازد چرا که مشارکت‌ جمعی در مورد چگونگیِ انتقال از وضع موجود به وضع مطلوب، اولویت اساسیِ امروز برای حل مسائل پیچیده و بغرنج ایران است و در این مسیر نیز هم‌چنان بر گذار مسالمت‌آمیز و‌ خشونت‌پرهیز پای خواهیم فشرد.
 
متن کامل و امضاها


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

اشتراک گفتمانی میرحسین موسوی، رضا پهلوی و مولوی عبدالحمید؛ زمینه‌ای در جهت ائتلاف برای نجات ایران

سجاد فتاحی
جامعه‌شناس

بیانیه‌ی جدید میرحسین موسوی، سخنان اخیر رضا پهلوی و مواضع و سخنان مولوی عبدالحمید تفاوت چندانی با یکدیگر ندارند و به نظرم این موضوعی است که آن سه و البته حامیان‌شان باید به آن توجه کنند؛ هر سه از قانون اساسی و نظام سیاسی کنونی گذر، بر یکپارچگی ایران تأکید و تصمیم‌گیری درباره‌ی آينده‌ی ایران را به همه‌پرسی و تشکیل مجلس مؤسسان موکول کرده‌اند.

در شرایط کنونی، اكثریت قابلِ‌توجهی از جامعه‌ی ایرانی خواهان تغییراتی اساسی در ایران است؛ آنچه باعث شده که این اکثریت در برابر اقلیت حاکم و حامیان‌شان به پیروزی دست نیابد نخست پراکندگی و عدم انسجام آنها و دیگری توان سرکوب نظام سیاسی است. توان سرکوب نظام هرچه پیش‌تر می‌رویم کاهش می‌یابد و اگر ایرانیانی که دغدغه‌ی حقوق بشر و یکپارچگی ایران را دارند به وحدت و ائتلافی دست یابند احتمال گذر کم‌هزینه از شرایط کنونی بیشتر خواهد شد.

جامعه‌ی ايران در برابر سركوبِ حکومت، چاره‌ای جز برگزیدن رهبرانی هماهنگ‌کننده‌ نخواهد داشت؛ تا این لحظه میرحسین موسوی، رضا پهلوی و در سطحی پائین‌تر مولوی عبدالحمید، در قامت سه هماهنگ‌کننده‌ی اصلی ظاهر شده‌اند؛ اشتراک گفتمانی این سه را باید به فال نیک گرفت و اگر این اشتراک گفتمانی به ائتلافی سیاسی بينجامد مسیر پیش‌روی ایران برای رسیدن به آزادی و آبادی هموارتر خواهد شد.

زمان آن فرا رسیده که از تضادها و شکاف‌های برآمده از رخدادهای تاریخ معاصر ایران گذر کرده و به ائتلافی بر سر رؤیای ملّی مشترک و مسیری برای تحقق آن رؤیا بپردازیم.

ایران‌نامه

-

بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی درباره «پيشنهادهای سنجيده‌ و دلیرانه‌ی میرحسين موسوی»‌؛
برای عبور از نظام فروبسته‌ی کنونی همراهیم


ضرورت تغییر بنیادین و ساختاریِ نظام جمهوری اسلامی ایران مضمونی تازه نیست. با این حال، هنگام شکل‌گیری جنبش سبز پس از انتخابات مخدوش ریاست‌جمهوری سال ۸۸، در ذهن و ضمير بسیاری از شهروندان معترض ایرانی این ایده هنوز چندان جای‌گیر نشده بود. در نظر شماری از معترضان ۸۸ هنوز کوره‌راهی برای تغییر در درون ساختار فعلی حکومت میسر بود. دوران کوتاه‌مدت اعتبار حسن روحانی... راه را بر چرخش به سوی ضرورت همه‌پرسی و تغییر ساختاری هموارتر کرد.
 
تا پیش از کشتار و سرکوب‌های گسترده‌ی سالیان ۹۶ و ۹۸ که با سکوت معنا‌دار حسن روحانی رخ داد، قالب نيمه‌جان اصلاحات هنوز گه‌گاهی عرض وجود می‌کرد...
 
پیام تازه‌ی میرحسین موسوی از حصر ظالمانه‌ی دوازده‌ساله‌‌، مبنی بر ضرورت همه‌پرسی و تغییرات ساختاری نشان از عبور دلیرانه‌ی میرحسین موسوی از «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» به «نیاز به قانون اساسی جدید» است؛ تصریحی انکارناپذیر که نشان از تغییر الگوی فکری (پارادایم شیفت) در رويکرد میرحسین به سياست ايران دارد. پيام میرحسین نه تنها جنبش «زن، زندگی، آزادی»‌ را به رسميّت می‌شناسد که در راستای آن حرکت می‌کند...
 
روشن است که نظام جمهوری اسلامی و تصمیم‌گیران اصلی‌اش هيچ عبرتی از چند ماه اعتراض و نارضایتی مردمی نگرفته‌اند و «جز لجاجت و اصرار بر روش‌های سرکوبگرانه به جای گفت‌وگو و اقناع» سر سوزنی حاضر نشدند صداهای برخاسته از گوشه‌گوشه‌ی ایران را به رسمیت شناسند. ميرحسين موسوی با اشاره به «زایش دلهره‌آور فاصله‌های طبقاتی، اثرات سیاست‌های ماجراجویانه دشمن‌محور به جای دوستی و همکاری جهانی و منطقه‌ای، فساد گسترده در نهادهای پولی و مالی، خفقان گسترده فرهنگی، فقدان آزادی‌ها و سرکوب وحشیانه زنان و مردان و حتی کودکان» مهم‌ترین ویژگی‌های نظام سياسی فعلی ایران را... نشان داده است.

بر اساس تجربه‌ی شکست اصلاحات و مقاومت حاکمیت در برابر هرگونه تغییر، میرحسین پیشنهادهای سه‌گانه‌ی خود را مطرح می‌کند: ۱. همه‌پرسی تغییر قانون اساسی، و در صورت موافقت مردم؛ ۲. تشکیل مجلس مؤسسان از سوی نمایندگان همه‌ی مردم برای تهیه‌ی پیش‌نویس قانون اساسی جدید؛ و ۳. به همه‌پرسی گذاردن قانون اساسی جدید.
 
موسوی خود يا هم‌فکرانش را منجی راه آينده‌ی ايران معرفی نکرده است... خردمندی میرحسین در اين‌جا خود را نشان می‌دهد که او درِ باغ سبز نشان نداده است. او می‌پرسد که چه کنيم تا جمهوری اسلامی با اين روش‌ها و تنگ‌نظری‌ها دوباره در لفافه‌ای جدید تکرار نشود...

ما امضاکنندگان این بيانيه، که دل در گرو ایران و ایرانی داریم، حمايت کامل خود را از پيشنهادهای سنجيده‌ و دلیرانه‌ی میرحسين موسوی اعلام می‌کنیم...

هاشم آقاجری، حسن یوسفی اشکوری، محمدجواد اکبرین، رضا بهشتی معزّ، میثم بادامچی، رضا علیجانی، احمد علوی، علی طهماسبی، حسن فرشتیان، علیرضا رجایی، سروش دباغ، رحمان لیوانی، عبدالله ناصری طاهری، داریوش محمدپور، مهدی ممکن، یاسر میردامادی.

👈 فردای بهتر


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

دعوت میرحسین موسوی، نخست‌وزیر دوران جنگ، به قانون اساسی جدید "برای نجات ایران"


«اجرای بدون تنازل قانون اساسی»، به عنوان شعاری که سیزده سال پیش بدان امید می‌رفت، دیگر کارساز نیست.

ایران و ایرانیان نیازمند و مهیای تحولی بنیادین‌اند، که خطوط اصلی‌‌اش را جنبش پاک «زن، زندگی، آزادی» ترسیم می‌کند. این سه کلمه بذرهای آینده روشن‌اند؛ آینده‌ای پیراسته از ظلم و فقر و تحقیر و تبعیض. اینها سه واژه‌اند که با خود تاریخی از تکاپو و تفکر و مبارزه و آرزو حمل می‌کنند؛ و در میان‌شان «زن» از همه امیدبخش‌تر است، زیرا در بین ما سعادت و خیر عمومی به دست نمی‌آید و مبارزات بزرگ اجتماعی به پیروزی نمی‌رسند مگر با حضور زنان و مردان در کنار هم. و هیچ مبارزه‌ای نیست که با این شرط به پیروزی نرسد.

مأوای اقتدار مردم‌اند. اقتدار در سلاح و سرکوب نیست، بلکه در همراهی ملت است، همان ملتی که اگر نگاهش متوجه و علاقمند به نظمی جدید باشد ساختار پیشین، بخواهد یا نخواهد فرو می‌ریزد.

همان حقی که شالوده‌ی انقلاب مردم در سال ۱۳۵۷ و قانون اساسی فعلی قرار گرفت برای نسل‌های بعدی نیز محرز است، تا اگر تصمیم پیشینیان منجر به گره‌های کور در زندگی‌‌ جامعه شد، یا ابزار سوء استفاده‌ قدرت‌طلبان بود، بتوانند جهت عبور از بحران‌ها و گشودن مسیر به سمت آزادی، عدالت، مردم‌سالاری و توسعه دست به تجدیدنظرهای اساسی بزنند و به منظور حفظ امنیت عمومی و پیشگیری از خشونت خواستار تغییر نظم موجود یا تدوین میثاقی اساساً تازه شوند؛ میثاقی که پیش‌نویس آن از سوی نمایندگان منتخب مردم، از هر قومیتی و با هر گرایش سیاسی و عقیدتی تهیه شود و در یک همه‌پرسی آزاد به تأیید ملت برسد.

رفع ابهامات این پیشنهاد نیاز به تأمل و همکاری دارد؛ برای نجات ایران، آن مادری که از او طفلی به نام شادی گم شده است، با چشم‌های روشن براق، با گیسویی بلند به بالای آرزو. هر کس از او نشانی دارد ما را کند خبر. این هم نشان ما: یک سو خلیج فارس، سوی دگر خزر...

متن کامل

فردای بهتر

-

بیانیه‌ی جمعی از زندانیان سیاسی


حق تعیین سرنوشت ملت‌ها، حقی مسلم و مستمر است و هیچ جامعه‌ای را نمی‌توان از این حق محروم کرد. بسیاری از ملت‌ها تلاش می‌کنند که بر پایه‌ی خرد جمعی و با بهره‌گیری از مقاومت خشونت‌پرهیز، دولت‌ها را به تمکین از این حق وادار کنند.

ملت ایران از یک‌صد و پانزده سال پیش تا انقلاب ۵۷، در ۴۵ سال پیش تلاش کردند تا به اتکای حق تعیین سرنوشت، استبداد را مهار و حکمرانان را به حاکمیت قانون عادلانه وادار کنند.

در شرایط کنونی که بحران‌های دامنه‌دار سیاسی، اقتصادی و اجتماعی به نارضایتی عمومی گسترده از نظام حکمرانی منجر شده و جامعه‌ی ایران را در برابر تهدیدها و مخاطرات جدی داخلی و خارجی آسیب‌پذیر کرده است، به باور ما تنها راه خروج از بن‌بست، تسلیم شدن حاکمیت به حق تعیین سرنوشت مردم توسط خود آنان است زیرا ایران و ایرانیان آماده و نیازمند تحولی بنیادین‌اند که خطوط اصلی‌اش را جنبش پاک "زن، زندگی، آزادی" ترسیم کرده است.

بر این اساس، امضاکنندگان این بیانیه جمعی از زندانیان سیاسی، در شرایط فعلی از ابتکار ملی و دموکراتیک محصور مقاوم جنبش سبز، مهندس میرحسین موسوی برای ارائه‌ی برنامه‌ی سه مرحله‌ای: ۱) برگزاری همه‌پرسی آزاد و سالم در مورد ضرورت تغییر یا تدوین قانون اساسی جدید؛ ۲) در صورت پاسخ مثبت مردم تشکیل مجلسی مرکب از نمایندگان واقعی ملت از طریق انتخاباتی ازاد و منصفانه؛ و ۳) همه‌پرسی در مورد متن مصوب آن مجلس به منظور استقرار نظامی مبتنی بر حاکمیت قانون، حمایت کرده و تمامی تلاتش خود را برای پیش‌برد این برنامه و گذار مسالمت‌آمیز و خشونت‌پرهیز به ساختاری کاملاً دموکراتیک و ایرانی توسعه‌یافته اعلام می‌دارند.

جمعی از زندانیان سیاسی:
مصطفی تاج‌زاده، امیرسالار داودی، حسین رزاق، مهدی محمودیان، سعید مدنی، مصطفی نیلی، فائزه هاشمی.

فردای بهتر

-

اولتیماتوم عبدالله گنجی به اصلاح‌طلبان


بعد از بیانیه‌ی میرحسین موسوی در تعیین اصول اساسی برای نجات ایران، عبدالله گنجی، مدیرمسئول سابق روزنامه‌ی جوان - وابسته به سپاه - که هم‌اینک مدیرمسئول روزنامه‌ی همشهری است، در پیامی اصلاح‌طلبان را تهدید به موضع‌گیری در تأیید یا عدم تأیید بیانیه‌ی میرحسین کرد...

متأسفانه عملکرد برخی از اصلاح‌طلبان و تناقض گفتار و کردارشان در پشت پرده‌ی ارتباط با جریان اقتدارگرایی چنان مبتذل بوده که امثال گنجی در بیانیه‌های انتقادی افرادی چون میرحسین موسوی و مصطفی تاجزاده بلافاصله خواهان موضع‌گیری شفاف آن دست اصلاح‌طلبان نسبت به محتوای بیانیه‌های اعتراضی و انتقادی است.

البته گفته‌ی عبدالله گنجی را باید به فال نیک گرفت چرا که معتقدیم بیانیه‌ی میرحسین موسوی بیش از لرزاندن جریان تمامیت‌خواه پس‌لرزه‌های عمیقی را در اردوگاه اصلاح‌طلبی به‌وجود آورد...

تحکیم‌ ملت


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

فدرالیسم و قومیت‌گرایی علیه حقوق بشر
[بخشی از مجموعه‌یادداشت‌های لیبرال‌دموکرات]

آرمان امیری
نویسنده و منتقد ادبی

فرض کنیم برای تبدیل ایران به یک کشور فدرال، دو خط عمودی و افقی وسط نقشه‌ی کشور بکشیم و ایران را به چهار ایالت تقسیم کنیم. آیا حامیان فدرالیسم به چنین تقسیم‌بندی‌هایی راضی می‌شوند؟ ابدا! فدرالیست‌های ایران بر ضرورت تقسیمات فدرالی بر پایه‌ی تفکیک‌بندی‌های قومی تأکید ویژه دارند. به همین دلیل در این نوشته، با حذف تعارفات انحرافی، از عنوان دقیق‌تر و شفاف‌تر قوم‌گرایان به جای فدرالیست‌ها استفاده می‌شود.

منطق ابتدایی قوم‌گرایان این است که در چهارچوب یک ساختار فراگیر غیرفدرال، هیچ فرمولی توانایی حفظ حقوق اقوام ایرانی را ندارد. آن‌ها تضمین‌های یک حکومت مرکزی بر پایه‌ی لیبرال دموکراسی و حقوق شهروندی را ناکافی می‌دانند و اصرار دارند که حقوق اقوام ایرانی، تنها در دل یک ساختار فدرال تضمین خواهد شد. حال پرسش من این است: «هر یک از ایالت‌های فدرال این کشور، قرار است از کدام نسخه‌ی جادویی استفاده کند که قابل اجرا در کل کشور نیست؟»

در حالت اول، بدترین سناریویی را که من باور دارم قومیت‌گراها به دنبال آن هستند نادیده می‌گیریم و با فرض خوش‌بینانه می‌پذیریم که قومیت‌گراهای ایرانی به دنبال پاکسازی‌های انتقام‌جویانه‌ی قومی، و سیاست‌های شبه‌فاشیستی برای یکسان‌سازی نژادی در دل ایالت‌های خود نیستند. به‌این ترتیب، هر یک از ایالت‌های فدرالی ایران، دارای یک اکثریت قومی (مثلا کردها یا ترک‌ها) است که هم‌چنان در دل آن اقلیت‌های پراکنده‌ای از اقوام دیگر هم وجود دارند. (کدام شهر یا استان ایران به کلی فاقد تنوع قومی است؟)

حال پرسش ما این است: با فرض خوش‌بینانه‌ای که قومیت‌گراهای ایرانی، قرار است به حقوق اقلیت‌های قومی و زبانی و مذهبی احترام بگذارند، از کدام فرمول و ساختار و قوانین شگفت‌آور استفاده خواهند کرد که حقوق شهروندانی را که در ایالت‌شان قرار دارند اما در اقلیت هستند تضمین کنند؟ اگر چنین تضمین‌هایی را کشف کرده‌اند، چرا آن را پیشنهاد نمی‌دهند که در دولت مرکزی استفاده کنیم تا همه‌ی اقوام و شهروندان کشور از آن بهره‌مند شوند و با رفع هر گونه تبعیض و تضمین حقوق تمام اقلیت‌ها، عملاً از فدرالیسم بی‌نیاز شویم؟

کافی است این نکته‌ی حیاتی را به یاد بیاوریم که اقوام ایرانی، ابدا آن‌گونه که جلوه داده می‌شوند یک‌دست نیستند. کردهای ایران یک قوم نیستند. چندین قوم، با چندین زبان مختلف، با چندین مذهب به شدت متمایز هستند. یعنی حتی در ایالت احتمالی کردستان هم ما با تنوع قومی و مذهبی و زبانی به شدت گسترده‌ای مواجه هستیم و اگر فرمول‌های دموکراتیکی برای حفظ حقوق تمامی شهروندان پیدا نکنیم، نه تنها غیرکردهای ساکن ایالت کردستان، بلکه ای بسا بخش بزرگی از خود کردها هم زیر فشار یک رژیم‌های قومیت‌گرای فاشیستی نابود خواهند شد.

من البته مدعی هستم که چنین فرمول شگفت‌انگیزی وجود دارد و آن بنای یک نظام لیبرال دموکرات بر پایه‌ی حقوق شهروندی است. اما اگر فدرالیست‌ها چنین نظامی را برای حفظ حقوق و برابری اقلیت‌های قومی ناکافی می‌دانند، پس به طریق اولی تأیید کرده‌اند که در داخل ایالت خودشان هم تصمیمی برای رعایت حقوق دیگر اقوام ندارند. پس یا باید هم‌چنان ژست دغدغه‌های حقوق اقلیت را حفظ کنند و بپذیرند هر ایالتی دوباره خودش باید فدرال شود و این تقسیمات فدرالی تا بی‌نهایت تکرار شود؛ آن قدر که ای بسا کوچک‌ترین شهرستان‌های ایران را هم باید مرزبندی کنیم؛ و یا باید واقعیت این خوش‌باوری ساده‌لوحانه را کنار بگذاریم و هدف اصلی قوم‌گرایان ایرانی را از پشت ادعاهایی چون تضمین حقوق اقلیت‌ها بشناسیم:

هیچ توجیهی، به‌جز ستیز با لیبرال دموکراسی، یعنی ستیز با حقوق بنیادین شهروندان، منطق قومیت‌گرایی در این کشور را توضیح نمی‌دهد. تنها هدف قابل توجیه برای چنین گرایش‌هایی، صرفاً ایجاد چند دیکتاتوری سرکوب‌گر قومی است که گاه با عنوان «دموکراسی ملی» از آن یاد می‌کنند و دقیقآ هیچ نیست به‌جز نظامی که آشکارا بر پایه‌ی فاشیسم قومیتی بنا شده و قصد دارد تا در داخل مرزهای خود اقوام دیگر را پاک‌سازی کند، یا آنان را مجبور به کوچ اجباری کند و یا وادارشان کند هویت خود را انکارکرده، حقوق شهروندی‌شان را نادیده بگیرند و به تمامی ملزومات قومی ایالت گردن بنهند.

مجمع دیوانگان


دیگر یادداشت‌های مرتبط از همین مجموعه:

آیا تجزیه‌طلبی بد است؟

فدرالیسم علیه «زن»

فدرالیسم و مسأله‌ی عدالت و توسعه


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

در مسیر گرسنگی؛
تأثیرات چشمگیر تورم بر افزایش معنی‌دار سوءتغذیه

فاطمه زم‌یار

گزارش‌نویس

اگر در این چند سال اخیر حذف آجیل از مهمانی‌های ایرانی به یک خبر تبدیل شده بود، امروز دیگر نوبت به اقلام اصلی‌تری چون گوشت قرمز و لبنیات رسیده است. با این شیب تند هیچ بعید نیست که این فرآیند به نان، برنج یا حداقل‌های دیگر نیز برسد و همین، نگرانی‌ها را درباره احتمال افزایش سوء‌تغذیه در ایرانی‌ها به‌ویژه کودکان بیشتر کرده است.

بر اساس آمارهای رسمی وزارت بهداشت و درمان، حدود ۱۶ درصد کودکان زیر شش سال در ایران دچار سوء‌تغذیه و ۸۰۰ هزار کودک در سنین رشد، با کمبود انرژی و مواد پروتئینی و البته کمبود ریزمغذی‌ها مواجهند. آمارها همچنین از کمبود وزن ۱۱ درصد کودکان در ایران و لاغری شدید حدود ۵ درصد از کودکان حکایت دارد...

👈 هم‌میهن

-

ایرانیان و تعلیقِ زندگی

محمدباقر تاج‌الدین

استادیار جامعه‌شناسی دانشگاه آزاد اسلامی

رنجِ زیستن در شرایطِ بُغرنج اقتصادی و اجتماعی در جامعۀ ایران و بدتر از آن رنجِ ناشی از تبعات و پیامدهای ناگوار مربوط به آن تا آن میزان شده است که حالا بتوان سخن از "تعلیقِ زندگیِ ایرانیان" بر زبان آورد. زندگی ایرانیان از آن رو در تعلیق قرار گرفته است که لای چرخ‌دنده‌های سیاست و اقتصاد هر روز بی‌کیفیت‌تر می‌شود و از میزان رضایت و خشنودی مردمان جامعه کاسته می‌شود. به عبارت دیگر، زندگی برای کسر قابل توجهی از زنان و مردان جامعه لطف چندانی نداشته و به گفته‌ی معروف دیگر چنگی به دل نمی‌زند! اکنون جامعه به لحاظ اقتصادی در شرایطی قرار گرفته که تورّم و گرانی چنان ترک‌تازی می‌کنند که حالا حتی طبقه‌ی متوسط جامعه هم از پسِ مخارج و هزینه‌های زندگی‌شان برنمی‌آیند و رفته رفته به طبقه‌ی پایین سقوط می‌کنند، بی‌ثباتی قیمت کالاها چنان سردرگمی و بلاتکلیفی برای شهروندان ایجاد کرده که تمام برنامه‌های زندگی‌شان را دچار اختلال اساسی نموده است، افزایش خط فقر به میزان ۲۰ میلیون تومان و به تَبَعِ آن افزایش تعداد فقیران و محرومان جامعه کار را به جایی رسانده که اکنون سخن از شاخص فلاکت (در کنار هم قرار گرفتن نرخ تورم با نرخ بیکاری) می‌رود.

در چنین شرایط بغرنج اقتصادی و اجتماعی زیستن برای ایرانیان چنان طاقت‌فرسا، شکننده و دردآور شده است که تو گویی زندگی متوقّف شده و به تعلیق درآمده. تعلیقِ زندگیِ ایرانیان از آن جهت روی داده است که نشانه‌های مثبت، با کیفیت و سازنده‌ی زیستنِ خوب، خوش و ارزشمند کاملا به محاق رفته... عموم ایرانیان حالا زیستنی بی‌کیفیت، ناخوش و بی‌معنا را تجربه می‌کنند و تو گویی که فقط زنده‌اند و گذران روزها، هفته‌ها و ماه‌ها را می‌بینند!

نشانه‌های تعلیق زندگی در میان ایرانیان را می‌توان در موارد زیر دید: افزایش میل به مهاجرت از کشور در گروه‌های سنی مختلف به ویژه جوانان، افزایش بی‌انگیزگی در بین گروه‌های اجتماعی‌، بی‌رغبتی برای مشارکت در امور همسایگی، محله‌ای، سازمانی و...، بی‌کیفیت شدن زندگی به لحاظ مادی و معنوی، افزایش قابل توجه بیماری‌های روانی، کاهش محسوس رضایت از زندگی، کاهش قابل توجه شادی و نشاط اجتماعی، بی‌رغبتیِ تمام عیار برای مطالعه و پژوهش نه تنها در بین مردمان عادی جامعه بلکه حتی در بین دانشجویان و پژوهشگران و استادان، کم‌رنگ شدن اخلاق در جامعه، تضعیف باورها و ارزش‌های دینی و ملّی، بی‌کیفیت شدن روابط اجتماعی مبتنی بر اخلاق و انسانیت و خلاصه از دست رفتن بسیاری از نشانه‌های مثبت و سازنده‌ی یک زندگی سرشار از کیفیت و معنا...

👈 فردای بهتر

-

تلاش برای معاش

فرهاد قنبری

جامعه‌شناس

واقعیت این است که سخن گفتن از مشارکت و توسعه‌ی سیاسی در جامعه‌ای که بیش از هشتاد درصد اخبار تولیدیش حول قیمت و مدیریت قیمت سکه و طلا و خودرو و مرغ و تخم‌مرغ و زمین و اجاره‌ی مسکن و نان و امثالهم است، کاری عبث و بیهوده است.

در جامعه‌ای اکه اکثریت هنوز در مرحله «تلاش برای معاش» هستند و با سیلی صورت خود را سرخ نگه می‌دارند، توسعه‌ی سیاسی چه معنایی دارد؟ در چنین جامعه‌ای بدیهی است که اگر فردی بیاید و بگوید که من در راستای اصلاح نظام آموزشی فلان اقدام را خواهم کرد یا در زمینه‌ی موسیقی و هنر و فرهنگ چه برنامه‌هایی در سر دارم، یا روابط خارجی را بهبود خواهم بخشید کسی تره هم خرد نخواهد کرد اما در همین زمان اگر فردی پیدا شود و بگوید که من ماهیانه به شما فلان مقدار یارانه خواهم داد یا ماهی یک مرغ و یک شانه تخم‌مرغ در خانه‌ی شما خواهم فرستاد و برایتان سهام عدالت و یک فرصت ثبت‌نام برای پراید فراهم خواهم کرد به راحتی پیروز هر انتخاباتی خواهد بود.

تجربه‌ نشان می‌دهد که کنشگری و مشارکت سیاسی تا زمانی که انسان درگیر نیازهای اولیه است نه تنها مشکلی را حل نخواهد کرد بلکه راه را برای فرصت‌طلبانی که به راحتی مردم را به بازی می‌گیرند خواهد گشود...

خرمگس


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

سقوط آموزش و پرورش

نسل‌کشی

نعمت‌الله فاضلی
جامعه‌شناس

مهندس زرافشان معاون سابق آموزش و پرورش گفت: ۴۴ درصد دانش‌آموزان که پایه‌ی چهارم دبستان را گذرانده‌اند توانایی خواندن یک متن ساده را ندارند. سرشماری جمعیت سال ۹۵ هم اعلام کرد حدود ۲۱ میلیون بی‌سواد و کم‌سواد داریم. صدها هزار نفر هم ترک تحصیل کرده‌اند. سازمان سنجش هم اعلام کرد بیش از نیمی از کنکوری‌ها در سوالات سنجش ادبیات فارسی نمره‌ی منفی گرفته‌اند. رییس کمسیون آموزش و تحقیقات هم به‌تازگی گفت میانگین معدل دانش‌آموزان کشور یازده و نیم است. تحقیقات بین‌المللی آزمون پرلز و تیمز هم وضعیت خواندن و حساب را در دانش‌آموزان ایرانی در نازلترین سطح جهان نشان می‌دهد.

گزارش فرهنگستان علوم که تیرماه ۱۴۰۱ منتشر شد بحران آموزش عمومی و تأثیرات گسترده آن در نافرهیختگیِ جامعه و رشد آسیب‌های اجتماعی را نشان داد. همین‌ها کافی است برای فهم بحران.

کسی اگر به این آمارها فکر کند مغز استخوانش می‌سوزد. فاجعه‌ی عظیمی معادل نسل‌کشی در کشور انجام شده. جای شگفتی است که حکومت هیچ اقدامی برای کاهش و مواجه با این نسل‌کشی ندارد. شگفتی بیشتر متوجه ما دانشگاهیان است که سکوت کرده‌ایم. کسی بیدار و هشیار هست؟ در کتاب "مسأله‌ی مدرسه" چند فصل را به این فاجعه اختصاص داده‌ام. کاش بیدار شویم. کاش.

فردای بهتر

-

سرانه‌ی دانش‌آموزی در کشور یک سی‌ام متوسط جهانی است!

مصطفی معین

وزیر پیشین آموزش عالی

یوسف نوری، وزیر آموزش‌وپرورش، از اُفت تحصیلی حدود ۳۰ درصدی دانش آموزان سخن گفته و این‌که حدود چهار میلیون دانش‌آموز از تحصیل محروم هستند. طبق گزارش‌های مختلف، افت تحصیلی دانش‌ آموزان که از یک دهه قبل رو به افزایش گذاشته است هنوز هم ادامه دارد.

سقوط آموزش و پرورش را می‌توان زمینه‌ساز سقوط یک کشور دانست. این واقعیت خود را در فقر و فلاکت، نابرابری و تبعیض، فساد اداری و ناهنجاری‌های اجتماعی نشان می‌دهد!

علیرغم شعارهای پرشمار ایدئولوژیک و به اصطلاح انقلابی، نه تنها آموزش و پرورش بلکه آموزش عالی، بهداشت و درمان، فرهنگ و آنچه به تعلیم و تربیت و سلامت جسم و جان و اندیشه و کرامت انسان مربوط است هیچ‌گاه اولین اولویت سیاست‌ و برنامه‌ی دولت‌ها و مجالس کشور نبوده است.

اگر بودجه‌ی پیشنهادی دولت برای آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۲ را که حدود ۲۰۶ هزار میلیارد تومان است بر تعداد دانش‌آموزان (بیش از ۱۵ میلیون) تقسیم کنیم سرانه‌ی دانش آموزی حدود ۱۳ میلیون تومان یا ۳۰۰ دلار می‌شود، در صورتی‌که سرانه‌ی دانش‌آموزی میانگین دنیا بیش از ۹۰۰۰ دلار است! یعنی یک سی‌ام متوسط جهانی!

جماران 

-

خطری جدی که آموزش و پرورش را
تهدید می‌کند

خدیجه گلین‌مقدم

عضو مجمع ایثارگران

از یک سو از چند سال پیش دانشگاه فرهنگیان به‌دست اهالی پادگانی‌ افتاده است و آنها هستند که خط و مشی تعیین می‌کنند و این خطر وجود دارد که در آینده تفکرات داعشی تزریقی از سوی پادگان توسط بسیج تقویت شود.

از چند سال پیش دانشگاه فرهنگیان در خفقان عجیبی به سر می‌برد و استادان و دانشجویان مُهر بر لب و خاموشند. چرا که یک جمله‌ی انتقادی ممکن است آنها را به حراست، هیات تخلفات یا حتی دادگاه بکشاند.

به داد دانشگاه فرهنگیان برسید‌. آن‌جا مهم‌ترین پایگاه ساخت یا تخریب کشور است، چرا که آنجا قرار است معلم پرورش دهند.

از سوی دیگر فشار بر وزارت آموزش و پرورش نیز هر روز بیشتر می‌شود. وارد کردن حوزویان کم‌سواد و بی‌مهارت، این وزارتخانه را از اهداف بلند آن دور و علم و فرهنگ و ادب جامعه را در آینده‌ای نه چندان دور منهدم خواهد کرد.

استخدام معلمانی از حوزه که هیچ‌گونه مهارتی ندارند، آفت بزرگی‌ است که آینده علم و ادب و فرهنگ را نشانه رفته است.

این که می‌گویم حوزویان کم‌سواد و بی‌مهارت؛ دلیل دارم: می‌شناسم فردی که ۴ سال در حوزه شهرستان رفت‌وآمد کرد، چند سال پیش او را جذب و به عنوان معلم استخدام کردند. او خود تعریف می‌‌کرد و می‌گفت: من چیزی بلد نیستم، منتظر می‌مانم فرزندم که کلاس اول است از مدرسه بیاید، من از فرزندم یاد می‌گیرم، فردا به بچه‌ها درس می‌دهم.

چه دست‌هایی در کار است که می‌خواهند آموزش و پرورش را تبدیل به حوزه کنند؟

صبح ما

-

افزایش بودجه‌ی برخی نهاد‌های پژوهشی و مذهبی از ۹ تا ۱۳۰ درصد

-

چند یادداشت از مهران صولتی، دانش‌آموخته‌ی دکترای جامعه‌شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی

چرا جمهوری اسلامی در تربیت "دهه هشتادی"ها شکست خورده است؟

چند نکته درباره‌ی حضور روحانیان در مدارس!

به سودای " تربیت گلخانه‌ای" پایان دهید!


#آموزش‌وپرورش

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

به سخن آوریم این سرزمین را

مسعود پدرام

سردبیر فصل‌نامه‌ی پویه

آینده‌ی نامعلومی در پیش است. از دیروز گسسته‌ایم و افق فردا هم ناپیداست. به یک معنا ارتباط میان گذشته و آینده را گم کرده‌ایم، به نحوی که معلوم نیست گذشته چگونه باید امتداد یابد تا افقی روشن، نمایان شود. چنین وضعیتی خطرناک است. اما این وضعیت خطرناک خود حامل یک امکان است. امکان یک ابداع.

گرچه ابداع با آینده نسبت پیدا می‌کند، اما از یک منظر، در برابر علم آینده‌پژوهی قرار می‌گیرد. آینده‌پژوهان بر اساس واقعیات موجود و روندهای پیشین، سناریو‌هایی را برای آینده، در شاخه‌های مختلف، در قلمرو طبیعت، تکنولوژی و جامعه پیش‌بینی می‌کنند. اگر با رویکرد آینده‌پژوهی وضعیت کنونی ایران و نسبت آن را با آینده بسنجیم، به افول و اضمحلال و سقوط در زمینه‌های فرهنگ، جامعه، توسعه، محیط زیست، حقوق و سیاست می‌رسیم. در حالی که وقتی صحبت از ابداع به میان می‌آید، معنایش تکیه بر خواستی است برای ایجاد تغییر در مسیری که پیش‌بینی می‌شود. به همین دلیل وضعیت ابداع با آینده‌پژوهی پیوند می‌خورد، اما در تلاش برای ابداع، فقط به پیش‌بینی آینده‌پژوه بسنده نمی‌شود، بلکه گامی فراتر برداشته می‌شود، با این انگیزه که آن پیش‌بینی تحقق نیابد.

هنگامی که صحبت از ابداع می‌شود، بیش از آن که دیدن آینده مورد توجه باشد، ساختن آینده کانون توجه است، گرچه برای ساختن آینده پیش‌بینی‌ها را نباید از نظر دور داشت. پیش‌بینی‌های ناامید‌کننده، بذر ابداع را در درون خود می‌پرورد. ابداع، ساختن یک وضعیت از هیچ نیست. چشم‌ بستن به روی گذشته و غفلت از آینده‌بینی هم نیست. ابداعی افق‌گشا، حاصل رسیدن به سطحی از آگاهی از میراث گذشته و ظرفیت‌های آینده و فهم وضعیتی است که انسان و جامعه در آن فرو افتاده است.

ابداع، موکول است به درک و آگاهی از وضعیت دشوار و پرخطری که با تکرار رویه‌ها و کنش‌های گذشته نمی‌توان بر آن فائق آمد؛ رویه‌هایی چون جست‌وجوی رهبری کاریزماتیک یا قدرتمند، امید به افراد و جماعاتی شجاع و رزمنده، دل بستن به یک هم‌پیمان خارجی قدرت‌مند، اعتقاد به یک مذهب یا ایدئولوژی برانگیزاننده، یا حتی اتکا به احساس ملیت‌خواهی. نیز ابداع، مبتنی بر آگاهی از افقی است که برای رهایی از وضعیتی مخاطره‌آمیز باید گشوده شود. بدون آگاهی از گذشته و داشتن درکی از افق آینده، ابداع ناممکن است.

در ایران امروز یک ابداع می‌تواند «گفت‌وگو» باشد. گرچه واژه‌ی گفت‌وگو ناآشنا نیست و مفهوم جدیدی به حساب نمی‌آید، اما به‌نظر می‌آید که مفهوم «گفت‌وگوی مبتنی بر عقلانیت تفاهمی»  یا «گفت‌وگوی مبتنی بر عقلانیت گوهرین»  یا «گفت‌وگوی توأم با تأمل»  و کنش درآمیخته با این‌گونه از گفت‌وگو، توجه جامعه‌ی سیاسی و روشنفکران را جلب نکرده است و در نتیجه جامعه‌ی ایرانی نیز با آن مأنوس نیست. در حالی که توجه به دو نکته می‌تواند جایگاه ویژه‌ای به نقش گفت‌وگوی تفاهمی در گشودن افق آینده بدهد. نکته اول این است که گفت‌وگوی تفاهمی با چانه‌زنی، مذاکره، و گپ‌وگفت عادی تفاوت دارد و دیگر این که این گفت‌وگو اگر در کانون سیاست قرار گیرد امکانی برای یک ابداع گشوده می‌شود تا بتوانیم از آینده‌ی تیره‌ای که تا حدی خود را نمایانده است رهایی یابیم.

آمدن گفت‌وگوی تفاهمی به کانون کنش سیاسی حاکی از وقوع یک ابداع است. ما برای فهم گذشته و برساختن آینده نیاز به چنین گفت‌وگویی داریم تا از درون آن سوژه‌ای جمعی و گفت‌وگوگر آشکار شود. آنگاه که بحران‌های تنیده در رنج‌ها و دشواری‌ها و نحوه‌ی گذر از آنها موضوع گفت‌وگوی جمعی مردم این سرزمین شود، این سوژه‌ی جمعی سخن این سرزمین را در شرایط امروز بر زبان می‌راند.

متن کامل


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

«ملت»، «ملت تاریخی» و «ملت‌سازی»

[اختصاصی درفش]

علیرضا افشاری
روزنامه‌نگار و کنشگر فرهنگی

این روزها با توجه به خیزشی که در جریان است مردم عادی هم، به یاریِ شبکه‌های اجتماعی، توجه بیشتری به هم‌میهنانِ خود در همه‌جای کشور پیدا کرده‌اند. از این رو، ممکن است ترکیب‌هایی چون «ملت کُرد» و «ملت تُرک» را بشنوند که برای‌شان ایجاد پرسش کرده باشد. یادداشتِ پیشِ رو به قصد روشنگری در این موضوع نوشته شده است.

پس از انقلاب بزرگ فرانسه که در زمینه‌ی علوم سیاسی پیامدهایی تعیین‌کننده داشت واژه‌ی نِیشِن (Nation) به جهتِ نامیده شدنِ همه‌ی مردم فرانسه و برای تأکید بر یگانگیِ آن‌ها (برداشته شدنِ امتیازها، فراگیری و نیز یک‌سانی در حقوق و دارا بودنِ حقوق شهروندی) معنای تازه و شفافی گرفت. این واژه بعدها در علوم سیاسی این‌چنین بازتعریف و شفاف شد: «گروهی از انسان‌ها که در قلمروی جغرافیایی مشخص و تحت سیطره‌ی یک قدرت سیاسی زندگی می‌کنند». دو رکنِ این تعریف عبارت هستند از: مرزهای مشخص و دولتِ یگانه. این، اصلی‌ترین و مورد توافق‌ترین تعریف از واژه‌ی یادشده است.

با جنبشِ بزرگِ مشروطیت، به پیشنهادِ شماری از اندیشمندانِ آن دوره ــ به پیشگامیِ طالبوف ــ واژه‌ی ملت، که تا پیش از آن برای پیروانِ یک دین به کار می‌رفت، در برابرِ نیشن قرار گرفت و به سرعت همگانی شد و بعدها به‌صورت علمی تثبیت شد، به طوری که تقریباً در همه‌ی متن‌هایی که امروزه تولید می‌شود و در جامعه در دسترس است ــ شاید منهای برخی متن‌های مذهبیِ سنتی ــ واژه‌ی «ملت ایران» همه‌ی مردم ایران در کشورِ ایران را نمایندگی می‌کند. به سخن دیگر، ما می‌گوییم «مردمِ» فلان جا (فلان شهر یا روستا یا عشیره) اما واژه‌ی «ملت» را فقط برای همه‌ی ایرانیان به کار می‌بریم. این امری پذیرفته، رسمی و علمی است و خوب است همه‌ی ما، برای آن‌که سخنان‌مان محلی از اعتبار و دقت داشته باشند، به آن پای‌بند باشیم.

فرانسه با انقلاب بزرگش در حدود ۲۳۰ سال پیش تبدیل به کشور (دارای مرز مشخص و مردمانی با حقوق یک‌سان، که همان ملت فرانسه باشد، و حکومتی یگانه) شد و آغازگرِ روندی در اروپا و سپس جهان گردید که عصر «دولت ـ ملت‌ها» نامیده می‌شود. تاریخ‌مان را که بنگریم، ما برای دوره‌ای بسیار طولانی ــ حتا نسبت به ملت شدنِ مردمانِ همین کشورهای پیشروِ اروپایی ــ دارای مرزی مشخص و مردمانی بودیم که، افزون بر داشتنِ حقوقی یک‌سان، نسبت به هویتِ مشترکِ تولیدشده در این زمان طولانی که خود برآمده از هزاران سال پیوند فرهنگی بود وابستگی داشتند.

از هنگام شکل‌گیری کشور ایران‌زمین به دستِ کورش بزرگ تا پایان دوره‌ی خاندانِ ساسانی که خود زمانی بسیار طولانی نسبت به کشور شدنِ دیگر سرزمین‌هاست (بیش از هزار سال) دولتی یگانه هم بر این منطقه فرمان‌روا بوده است؛ وضعیتی که تا حدودی در دوره‌های عباسیان و سلجوقیان، که از هنگام صفویان باز تثبیت شد، نیز وجود داشت هر چند بخش بزرگی از غربِ کشورِ تاریخیِ ایران در اختیارِ عثمانی قرار گرفته بود. و فراموش نکنیم این مرزها و یگانه دیدنِ اکثرِ مردمانش تا همین دویست سال پیش هم هم‌چنان وجود داشت و فرمان‌روایانِ ایرانی در میان بازی دو ابرقدرت استعماری (روسیه و انگلستان) و نیز ابرقدرت همسایه، که چشم‌داشتِ ارضی داشت، می‌کوشیدند آن‌ را پاس دارند (درباره‌ی عثمانیان این یادآوری لازم است که هر چند از لحاظِ سیاسی مانعِ یگانگیِ ایران‌زمین بود اما از نگاه فرهنگی خود فرزندِ همان نیای مشترک یا کشور ایران‌زمین بود).

این تعلق خاطر به «ملت تاریخی»، هر چند نه به این صراحت که در صد سال اخیر شکل گرفته است، امری نظری و یک‌سویه ــ از سوی ما ساکنان کنونیِ ایرانِ سیاسی ــ نبوده بلکه در این سال‌ها آشکارا می‌بینیم که مردمان این سرزمین‌های جداشده نیز همواره به یگانگیِ دوباره چشم‌داشت داشته‌اند (از نگاه کُردها در قیام‌هایی که در غربِ ایران‌زمین شکل دادند یا احساسِ نزدیکیِ بسیاری از مردمانِ آسیای میانه و افغانستان و پاکستان به ایران و ایرانیان تا کوششِ دولت‌مردان جمهوری نوپدید آذربایجان برای شکل دادن فدراسیون با ایران پس از فروپاشی امپراتوری روسیه یا تمایلِ مردمی پس از فروپاشی اتحاد شوروی، یا نامه‌نگاری و گاه تجمع‌های مردمی به جهت پیوستن به ایران در بحرین و نخجوان، یا سفر ناصرالدین‌شاه به عتبات عالیات که با توجه به استقبالِ مردمی، شگفت‌زده، یاد می‌کند انگار به شهری از شهرهای ایران وارد شده است،... در این‌باره مثال بسیار است)... 👇

متن کامل

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

پاسخ محسن رنانی، اقتصاددان، به درخواست مرکز پژوهش‌های مجلس در مورد پیشنهاد همکاری برای تدوین سند برنامه‌ی هفتم:
برنامه‌ای بنویسد برای «پایان هذیان‌گویی» نظام اداری و سیاست‌گذاری!


آنچه اکنون از من انتظار دارید کاری عبث است، هم برای شما و هم برای من. اولاً پیش‌نویسی را که تیم آقای قالیباف برای برنامه هفتم نوشته است دیده‌ام؛ دوباره تمام خوبی‌های عالم را در این پیش‌نویس خواسته‌اند، بدون توجه به امکانات بالفعل و نیز وضعیت بحرانی کشور؛ این یعنی شکست.

اصولاً برنامه‌ی توسعه سندی است برای «ارتقای جامعه از یک وضعیت تعادلی سطح پایین به یک وضعیت تعالی سطح بالاتر»؛ بنابراین برنامه فقط در شرایطی معنی می‌دهد که وضعیت عمومیِ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی پایدار است و چشم‌انداز باثباتی در برابر کشور است و افق آینده، اطمینان‌بخش و امیدبخش است. وقتی هیچ‌چیز در کشور سر جایش نیست و بی‌ثباتی در همه‌ی حوزه‌ها موج می‌زند و چشم‌انداز باثباتی در برابر کشور نیست و حکومت هم هیچ قصد افق‌گشایی ندارد، و وقتی تقریباً می‌توان پیش‌بینی کرد که ما در ماه‌های آینده هم با اعتراضات سیاسی و اجتماعی جدید روبه‌رو هستیم و هم با درهم‌ریزی‌های شدید اقتصادی، در چنین شرایطی برنامه توسعه نوشتن چه مفهومی دارد؟

لطفاً سلام مرا به عزیزان بالادستی در مرکز برسانید و بگویید اگر می‌خواهید خدمتی به ایران بکنید، سندی منتشر کنید که در آن به نظام سیاسی اعلام کنید تا تحقق برخی شرایط، امکان برنامه‌ریزی در ایران منتفی است و بگویید در چنین شرایطی، تدوین و تصویب برنامه یک «آیین صوری و تشریفاتی بوروکراتیک» است که هیچ اثر واقعی بر کشور ندارد...

اگر شما می‌توانید اثری بگذارید، سندی بنویسید و توصیه کنید که دولت یک تنفس دوساله به برنامه بدهد و برای این دو سال، حل‌وفصل چند بحران اصلی کشور را در اولویت اول خود قرار دهد و بقیه‌ی حوزه‌ها را بگذارد به روال کنونی پیش برود... ما اکنون به برنامه‌هایی برای «اعتمادبخشی»، «امیدآفرینی»، «باثبات‌سازی»، «عادی‌سازی»، «افق‌گشایی»، «عقلانی‌سازی حکمرانی»، «هم‌شنوی»، «انسجام‌بخشی» و... نیاز داریم.

در یک‌ کلام، امروز سرمایه‌ی اجتماعی حکومت در پایین‌ترین وضعیت چهل سال گذشته است و بدون سرمایه‌ی اجتماعی، برنامه‌ها حتماً شکست می‌خورند... پس تدوین پیش‌نویس یا حتی اصلاح سند برنامه را رها کنید و بروید سراغ تدوین «سند ترمیم». بدون ترمیم، هرگونه بارگذاری جدید، به هر اسمی، بر روی این ساختار فقط فروپاشی آن را تسریع می‌کند. این مسأله را به مقامات تفهیم کنید که حتی تذکر شفاهی برای حجاب هم یک بارگذاری جدید است... حالا شما می‌خواهید سند برنامه را ببرید مجلس تا چند صد نماینده در رقابت با هم، هر کدام یک بارگذاری جدید روی این سیستم انجام بدهند؟ این یعنی به سخره گرفتن برنامه‌ریزی توسعه.

این سیستم باید برای مدتی هرگونه بارگذاری جدید را متوقف کند و به یک سؤال پاسخ دهد: آیا اصولاً فرایندهای تصمیم‌سازی‌اش «عقلانی» است؟ سیستم باید اول از خودش تست عقلانیت بگیرد، عین تست‌های روان‌شناختی که از افراد می‌گیرند... وقتی یک آدم تبش بالاست و هذیان می‌گوید، به او نمی‌گویند بیا بنشین تا برایت برنامه‌ی مطالعاتی برای کنکور بریزم، اول مشکل تب و هذیانش را حل می‌کنند. الآن نظام بروکراسی به مرحله‌ی تولید انبوه هذیان وارد شده است.

نگاه کنید یک نماینده‌ی خبرگان می‌گوید: ما داریم «قانون جهان» را می‌نویسیم؛ نماینده‌ی مجلس می‌گوید باید حساب بانکی بی‌حجاب‌ها را مسدود کرد (این فرد نمی‌داند که این کار یعنی باز کردن یک جبهه‌ی جنگ جدید که در آن مخالفان و معترضان دست بالا را خواهند داشت، چون به‌راحتی می‌توانند پروژه‌ی تحریم نظام بانکی را کلید بزنند)؛ دیگری می‌گوید آقا چرا به‌جای اعدام معترضان دست‌وپا قطع نمی‌کنید؟ آن وزیر هم به خارجی‌ها می‌گوید ما هیچ‌کس را در اعتراضات نکشته‌ایم و همه کشته‌های اعتراضات توسط گروه‌های معاند ترور شده‌اند. این نمی‌فهمد که سخنش به معنی اعلام شکست حکومت است که گروه‌های مخالفت در وسط شهرهایش ۵۰۰ نفر را بکشند و حکومت ناتوان از جلوگیری از آنها باشد!

شما حالا در چنین فضایی می‌خواهید برنامه بنویسید؟...

👈 فردای بهتر


از همین نویسنده:

ایران و نسل صفر

[البته حکومت احتمالا به زودی دست به تغییرات صوری خواهد زد اما قدرت تغییرات واقعی را از دست داده است... این نسل، «نسل صفر» است و اگر عجله نکند، بازی را بدون خون و خشونت خواهد برد. چون عقبه‌ی این نسل تا دبستان‌ها ادامه دارد و فن‌آوری هم روزاروز او را تقویت می کند و انرژی خود را نیز از شوق روزافزون به تغییر می‌گیرد. اما حکومت همه منابع خود را خرج کرده یا از دست داده است، از منابع طبیعی گرفته تا منابع مشروعیت دینی و سرمایه‌ی اجتماعی و منابع اندیشگی...]


اذان به وقت دروغ!

[اکنون می‌بینم دانشجویان درست می‌گفتند...]


@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

نامه‌ی احمد توکلی (رییس هیات‌مدیره دیده‌بان شفافیت و عدالت و عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام) به رئیسی؛
غاصبان صندلی‌های پزشکی دانشگاه آزاد به قانون تمکین نمی‌کنند!

قبلاً در مورد استفاده دبیر فعلی شورای عالی انقلاب فرهنگی از مصوبه‌ی نقل و انتقال فرزندان هیأت علمی (مصوب همان شورا!) که باعث شد پسر ایشان با رتبه‌ی ۵۵۲۵ در رشته‌ی مهندسی برق دانشگاه تهران و دختر ایشان با رتبه‌ی ۱۰۷۹۵ در رشته‌ی جامعه‌شناسی دانشگاه تهران منتقل شوند، خدمت شما و مردم شریف ایران اطلاع‌رسانی کردم.

البته این رانت‌خواری‌ها مسبوق به سابقه است و شاید معروف‌ترین فردی که پیش از تصویب این مصوبه‌ی ظالمانه، به شکل غیرقانونی، فرزند خود را از یکی از دانشگاه‌های خارج از کشور به یکی از دانشگاه‌های علوم پزشکی داخل منتقل کرده است، آقای محمدرضا مخبر دزفولی، عضو فعلی و دبیر سابق شورای عالی انقلاب فرهنگی باشد.

در تاریخ ۱۳۹۶/۷/۵، الحاقیه غیرقانونی دانشگاه آزاد به مصوبه ۷۳۵ شورای عالی انقلاب فرهنگی درخصوص نقل و انتقال فرزندان اعضای هیات علمی، منجر به ورود بسیاری از افراد با «رتبه‌های بالای صد هزار» به سه رشته‌ی حساس و پرطرفدار پزشکی، دندان پزشکی و داروسازی شده است.

از میان مسؤلان دولتی، فرزندان آقایان محسن نفر (معاون علوم پزشکی دانشگاه آزاد)، رسول دیناروند (رئیس اسبق سازمان غذا و دارو)، کاظم جلالی (سفیر کنونی جمهوری اسلامی ایران در روسیه) و خانم معصومه جرجانی (دبیر شورای آموزش علوم پایه پزشکی) از این مصوبه و الحاقیه غیرقانونیِ آن استفاده کرده و جای جوانان بسیار شایسته‌تر و با استعدادتر از خود را غصب کرده‌اند...

سه نقطه

-

قانون و بی‌قانونی؛
سرنوشت غم‌انگیز دانشگاه


صلاح‌الدین خدیو
تحلیل‌گر سیاسی

نامەی احمد توکلی درباره‌ی سوءاستفاده دبیران شورای عالی انقلاب فرهنگی و برخی مسئولان، از اختیارات خود برای دور زدن قانون ورود به دانشگاه‌ها تکان‌دهنده است. چند سال است که سه رشته‌ی پزشکی، دندان‌پزشکی و داروسازی به جدیدترین عرصه‌ی تاخت‌وتاز رانت‌خواران و مفسدان تبدیل شده‌اند.

توکلی گفته، در مواردی فرزندان برخی مسئولان با رتبه های بالای ۱۰۰۰۰۰ صندلی‌های این سه رشته را در دانشگاه تهران غضب کرده‌اند. آنچه این افراد انجام داده‌اند، چیزی جز محروم کردن نخبگان جوان و فرزندان طبقات محروم و زحمتکش نیست. آن‌که زیان می‌بیند، ایران و آینده‌ی آن است که در جهانی سرشار از رقابت در علم و استعداد و فن‌آوری نخبگانش را طرد و فرومایگان را برمی‌کشد.

دانشکده‌ی نفت آبادان در زمان شاه، یکی از مراکز معتبر آموزشی کشور به شمار می‌رفت و داوطلبان گرایش‌های مهندسی نفت و حسابداری و... برای آن سر و دست می‌شکستند. دانشجویان این دانشکده که از طریق کنکور سراسری پذیرفته می‌شدند، از همان ابتدا با حقوق مناسب بورس شده و این بر جذابیت‌های آن می‌افزود. سیستم دانشکده طوری بود که مدیریت بخش‌های اداری و آموزشی آن در ازای "کار دانشجویی"  به خود دانشجویان واگذار می‌شد. احتمالا بدین منظور که از همان ابتدا با مقدمات کار آشنا و برای مدیریت صنعت نفت در آینده آماده شوند.

در ابتدای دهه‌ی ۵۰ در شروع ترم پاییزه، دانشجویان متوجه اتفاقی غیرعادی می‌شوند. دختر جوانی به‌نام شهریاری در حالی که نامش در فهرست پذيرفته‌شدگان در روزنامه‌ها نیست، در رشته‌ی حسابداری ثبت‌نام شده است.
دانشجویان دسته‌جمعی دست به اعتراض می‌زنند. مدیران دانشکده... روزها و هفته‌ها به تلاشی بی‌سرانجام برای اقناع دانشجویان دست می‌یازند. توجیه آنها که این موردی خاص است و به مصلحت نیست مداخله کنند، اوضاع را بدتر می‌کند. در نهایت، با خودداری دانشجویان از رفتن به کلاس‌ها ترم تعطیل و شماری هم تعلیق و مجازات می‌شوند، اما مقاومت آنها باعث می‌شود که دانشکده در ترم بعد همه را دعوت به بازگشت نماید، در حالی‌که این بار اثری از خانم شهریاری نیست!

بعدا کاشف به‌عمل می‌آید که این زن، دختر عباسعلی شهریاری ملقب به «مرد هزار چهره» است‌؛ کسی که در تاریخ ۲۰ ساله‌ی ساواک بزرگترین خدمت را به آن کرد و با به دام انداختن شبکه‌ی داخل کشور حزب توده صدها نفر را گرفتار و عملاً شبکه داخلی بزرگترین حزب چپ کشور را متلاشی کرد. گویا به پاس این خدمت شهریاری به دیدار شاه برده می‌شود. شاه از او می‌خواهد خواستی اگر دارد بگوید. او هم خواستار عمل به آرزوی دخترش برای تحصیل در آبادان می‌شود. شاه ابتدا می‌کوشد منصرفش کند، سرانجام موافقت می‌کند و بقیه‌ی داستان؛ که دوشیزه‌ی ناکام اخراج و پدرش هم چند سال بعد توسط چریک‌های فدایی ترور می‌شود.

این حکایت‌ها نمونه‌هایی هستند که اجازه می‌دهند، میزان حاکمیت قانون در دوره‌های مختلف مقایسه شود...

شارنامه


شناخت عبدالحسین خسروپناه دزفولی، دبیر جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی

عباس آخوندی: نهادی که اساساً وجودش خلاف قانون اساسی است...


#دانشگاه
#فساد

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

نام جعلی برای خلیج‌ فارس در عراق و انفعال دستگاه سیاست خارجی

احسان هوشمند
روزنامه‌نگار و پژوهشگر

مسابقات فوتبال جام خلیج فارس در شهر بصره در کشور عراق زمینه‌ی طرح ادعاهای ضد ایرانی را، آن‌هم در کشور عراق، مهیا کرد.

بنا بر مستندات صریح و روشن تاریخی چندین‌سده‌ای، نام آبراه بزرگ جنوبی ایران همواره خلیج‌ فارس بوده و اسناد بین‌المللی نیز مؤید اسناد تاریخی در‌ این‌باره است؛ اما برگزاری مسابقات فوتبال در شهر بصره میان کشورهای حاشیه‌ی خلیج‌ فارس و بدون حضور ایران موجب بروز این نگرانی شد که چرا ‌ بر خلاف روابط دوجانبه و حُسن هم‌جواری و حمایت‌های ایران از تمامیت سرزمینی عراق، این‌چنین مقامات عراقی از جمله نخست‌وزیر عراق و مقتدی صدر و فدراسیون فوتبال این کشور به خود اجازه داده‌اند تا علیه منافع ملی ایران پیام رسمی صادر کنند؟

۱.
در دو دهه‌ی گذشته ملت ایران هزینه‌های زیادی برای استقرار ثبات و امنیت در عراق پرداخته‌اند. پیش از آن، دولت بعثی حاکم بر عراق با حمایت عربستان و کویت ایران را مورد هجوم قرار داد و جنگی ویران‌گر به مدت هشت سال را بر ایرانیان تحمیل کرد؛ جنگی که هزاران شهید و زخمی و میلیون‌ها آواره و میلیاردها دلار خسارات اقتصادی در پی داشت.

با اتمام جنگ و به‌ویژه در دوره‌ی اشغال عراق از سوی آمریکا و استقرار مرحله‌ای دولت عراق و سپس حمله‌ی داعش به عراق، دولت ایران در کنار دولت عراق قرار داشت و حمایت جدی و پرهزینه‌ای از کشور و دولت عراق را برعهده گرفت.

در این سال‌های طولانی بنا بر برخی تعارفات سیاسی دولت‌مردان حاکم در ایران، از حقوق مسلم و منافع کشور خود گذشت و برای رسمیت دوباره قرارداد ۱۹۷۵ اقدام جدی و مستمر و فراگیری انجام نداد و هم‌چنان وضعیت این معاهده‌ی معتبر بین‌المللی از سوی طرف عراقی در ابهام باقی مانده است. حتی نزدیک‌ترین دوستان ایران که در عراق به قدرت رسیدند نیز درباره این معاهده هیچ‌گونه اقدام عملی انجام نداده و به‌این‌ترتیب از نظر حقوقی رابطه‌ی ایران و عراق به صلح کامل بر مبنای آن قرارداد منجر نشده و پس از ترک مخاصمه و اعلام آتش‌بس هنوز هیچ قرارداد معتبری برای تثبیت روابط دوجانبه رسمیت نیافته است!

دستگاه سیاست خارجی کشور در چند دهه‌ی گذشته به‌ویژه پس از سرنگونی دولت بعثی صدام‌حسین و استقرار دولت عراق گزارش صریح و روشن و شفافی درباره اقدامات صورت‌گرفته برای احیای قرارداد ۱۹۷۵ و چرایی به نتیجه نرسیدن این اقدامات احتمالی ارائه نداده ‌و درباره‌ی سرنوشت این قرارداد معتبر بین‌المللی میان ایران و عراق سکوت معناداری را پیشه کرده است.

۲.
پذیرش قطع‌نامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی ایران موجب آتش‌بس در جنگ هشت‌ساله تحمیل‌شده به ملت ایران شد. بر اساس بند‌های ۶ و ۷ قطع‌نامه از دبیرکل خواسته می‌شود «مسأله‌ی ارجاع تحقیق درباره مسئولیت منازعه به هیئت بی‌طرفی را بررسی کنند و هرچه زودتر به شورای امنیت گزارش دهند» تا «با تصدیق ابعاد عظیم خساراتی که در طول منازعه رخ داد» آغازگر جنگ مشخص شود.

با وجود حق مسلم ایران برای معرفی متجاوز و مسئولیت‌های متجاوز، از‌ جمله پرداخت غرامت جنگ که بر دوش ملت ایران سنگینی می‌کند، در سه دهه‌ی گذشته دستگاه سیاست خارجی کشور برای پی‌گیری این حق مسلم ملت ایران گام اساسی و حقوقی مشهودی برنداشته و هم‌چنان حقوق ملت ایران برای دریافت صدها میلیارد دلار غرامت از متجاوز ادا نشده است. این در حالی است که دولت عراق تا دلار آخر غرامت کشور کویت به دلیل حمله به کویت در سال ۱۹۹۰ مسیحی را پرداخت و سال گذشته آخرین بخش از اقساط این غرامت را پرداخت کرد.

۳.
ایران همواره مخالفت خود را با استفاده از نام جعلی برای خلیج‌ فارس اعلام کرده و اعتراض خود را از طریق مجامع بین‌المللی ابراز کرده و خواستار استفاده از عبارت «خلیج‌ فارس» شده است؛ اما درباره‌ی عراق وضع متفاوت است و تاکنون شاهد احضار سفیر عراق و واکنش و موضع‌گیری جدی و صریح وزارت خارجه در‌این‌باره نبوده‌ایم.

ضروری است مسئولان دستگاه سیاست خارجی و نیز وزارت ورزش و فدراسیون فوتبال درباره‌ی اتفاقات روی‌داده در استفاده از واژه‌ی جعلی برای خلیج‌ فارس با صراحت و مبتنی بر منافع ملی موضع‌گیری کرده و از حقوق حقه‌ی ملت ایران دفاع کنند.

روزنامه‌ی شرق

-

درباره‌ی تاریخچه‌ی نام خلیج فارس و مقاصد از تغییر آن، بخوانید:

مقاله‌ی «نام خلیج فارس در طول تاریخ»، دکتر محمدجواد مشکور، استاد تاریخ

کتاب محاکمه‌ی خلیج فارس نویسان، دریادار دکتر احمد مدنی


#ایران‌زمین
#سیاست_منطقه‌ای
#عراق
#قرارداد_۱۹۷۵
#خسارت_جنگ
#خلیج_فارس

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

لایحه‌ای در غیاب روزنامه‌نگاران

کامبیز نوروزی

حقوقدان و روزنامه‌نگار

وزیر ارشاد از تدوین لایحه‌ی روزنامه‌نگاری در دولت خبر داد و گفت این لایحه تا پایان دی‌ماه به مجلس تقدیم خواهد شد. تجربه نشان داده است معمولا هر گاه دولت‌ها برای رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران مقرراتی را تدوین و تصویب می‌کنند، بیش از آن‌که به تثبیت و توسعه‌ی آزادی و امنیت و استقلال روزنامه‌نگاری و فعالیت رسانه‌ای بیندیشند، برای ایجاد محدودیت بیشتر و کنترل این حرفه تلاش کرده‌اند...

هنوز متن لایحه و جزئیات آن منتشر نشده است...

برای سنجش میزان تعهد مقررات قانونی به آزادی، امنیت و استقلال روزنامه‌نگاران و رسانه‌ها، شاخص‌های متعددی وجود دارد که به هشت مورد آنها اشاره می‌کنم:

۱. حق آزادی انتشار
: اصرار بر نظام صدور مجوز برای رسانه‌ها که در قانون فعلی نیز وجود دارد، تحدیدکننده آزادی مطبوعات است. نظام صدور مجوز منسوخ است. فعالیت رسانه‌ای باید مبتنی بر نظام ثبتی یا اعلامی باشد نه صدور پروانه.

۲. حق استمرار انتشار
: سایه‌ی توقیف و لغو امتیاز بر سر مطبوعات و خبرگزاری‌ها هم‌چنان سنگینی می‌کند... هر مقرراتی که امکان توقیف یا لغو امتیاز را محفوظ نگه دارد، ناقض حقوق رسانه است.

۳. حق کسب خبر
: از مهم‌ترین حقوقی است که روزنامه‌نگاران از آن برخورداند. یک روزنامه‌نگار حق دارد از هر واقعه یا اطلاعاتی، غیر از اسناد طبقه‌بندی‌شده یا حریم خصوصی اشخاص عادی، خبر کسب کند. نمی‌توان خبرنگاری را به خاطر تلاش برای کسب خبر مؤاخذه و تنبیه کرد.

۴. حق انتشار خبر
: هر رسانه به تشخیص خود می‌تواند هر خبری را به شکل دلخواه منتشر کند؛ مگر اسناد طبقه‌بندی‌شده و اطلاعات مربوط به حریم خصوصی اشخاص عادی. سانسور به هر شکل و به هر بهانه ممنوع باید باشد. هر اقدام شفاهی یا کتبی برای سانسور باید با مجازات‌های سنگینی همچون حبس غیرقابل‌تبدیل و تعلیق روبه‌رو شود.

۵. حق امنیت حرفه‌ای روزنامه‌نگاران
: روزنامه‌نگاری از مشاغلی است که مورد‌ پسند مقامات نیست. هر نوع مزاحمت یا ممانعت از فعالیت حرفه‌ای روزنامه‌نگار باید به‌عنوان یک جرم عمومی تعریف شود... و مجازات زندان غیرقابل‌تبدیل و تعلیق برای آن تعیین شود.

۶. روزنامه‌نگاری مستقل از دولت یا نهادهای صنفی
: روزنامه‌نگاری نیاز به مجوز ندارد. تعیین مجوز برای روزنامه‌نگاری به‌ منزله‌ی تلاش برای دولتی‌کردن روزنامه‌نگاری و جلوگیری از استقلال آن است.

۷. استقلال نهاد صنفی روزنامه‌نگاری
: گسترش مداخله دولت در نهاد صنفی روزنامه‌نگاری، از قبیل حضور نمایندگان بخش‌های دولتی در ارکان نهاد صنفی، به‌عنوان دولتی‌ کردن صنف روزنامه‌نگاری و مغایر با حقوق و آزادی رسانه و روزنامه‌نگار است.

۸. حق دادرسی عادلانه
: حدود ۳۰ سال پیش که بعد از ۹۰ سال نخستین هیئت منصفه رسیدگی به جرائم مطبوعاتی در ایران تشکیل شد، همین نظام تعیین هیئت منصفه، مغتنم و مؤثر بود اما این نظام تعیین هیئت منصفه به شکلی است که قادر به بازتاب افکار عمومی نیست و عمدتاً مبتنی بر اراده و خواست نهادهای حکومتی است. دادرسی عادلانه موکول به حضور هیئت منصفه‌ای است که واقعا بیانگر افکار عمومی در دادگاه‌ها باشد...

اگرچه مشکلات و مصائب امروز رسانه‌ها و روزنامه‌نگاران ایران فراتر از قانون است، اگرچه مرجعیت رسانه‌ای رسانه‌های داخلی به پایین‌ترین حد ممکن رسیده است، اگرچه انتظار نمی‌رود در آنچه آقای وزیر ارشاد از آن به‌عنوان لایحه‌ی جامع روزنامه‌نگاری یاد کرده است اصلا توجهی به واقعیت‌های فضای گردش اطلاعات در ایران و حقوق و آزادی‌های رسانه‌ها کرده باشد و... با این همه، کار درست آن است که دولت به روزنامه‌نگاران را نامحرم نداند و پیش از تقدیم این لایحه به مجلس، آن را منتشر کرده و در عرصه عمومی در معرض نقد و بررسی نهادهای صنفی، روزنامه‌نگاران، متخصصان ارتباطات و حقوق‌دانان قرار دهد.

👈 حقوق و جامعه

-

مجلس دست‌اندرکار برخورد با  «شهروند - خبرنگاری» شد!

اعتماد

-

ما همکار شما نیستیم!

علی ورامینی

دبیر گروه فرهنگ روزنامه‌ی هم‌میهن

[خانم شریفی‌مقدم، مجری تلویزیون]... ما همکار شما نیستیم چون در کاری که شما و دیگر همکاران‌تان همه‌ی این سال‌ها در مقام مجری اخبار می‌کردید و می‌کنید، نه فقط ارزش خبری جایگاهی نداشته که حتی کمتر می‌توان لحظه‌ای را به‌خاطر آورد که تلویزیون در بیان خبری، منافع ملی را مد نظر داشته باشد...

در این چندماه تقریبا هر روز یکی از ما کم شده است، از شما نه. هر روز دوستان و خانواده عده‌ای از ما دَرِ زندان یا بازداشتگاهی است و عزیزان همکاران دیگری دربه‌درِ وثیقه...

تقریبا هیچ‌کدام از ما نه اینترنت بدون فیلتر دارد، نه وی‌پی‌ان طبقه‌ی خاص. ما این روزها برای بارگذاری شدن هر کدام از محتواهای‌مان، مو سفید می‌کنیم و برای بارگیری چیزکی، عمر می‌دهیم. البته که مثل همه دیگر مردمان...

👈 هم‌میهن


#روزنامه‌نگاری

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

جمهوری اسلامی

علیرضا غریب‌دوست

مشاور اسبق وزیر دادگستری

... این ساختار حکمرانی به سه دلیل اصلی، حتماً و قطعاً به‌دست مقامات عالی‌رتبه‌ی کنونی نظام، و نه به‌دست مردم یا اپوزیسیون، سرنگون خواهد شد.

نخست این‌که این نظام به‌دلیل عبور از «قانون اساسی» و اصرار بر «تمامیت‌خواهی» دیگر هیچ‌یک از اوصاف «جمهوری» را ندارد و اساساً امکانی برای «مردم‌سالاری» باقی نمانده است؛

دوم این‌که قرائت و برداشت رادیکال و بنیادگرایانه از دین باعث شده است که وصف «اسلامی» و جنبه‌ی دینی نظام حکمرانی نیز به‌نحوی انکارناپذیر از بین برود؛

سوم این‌که «ناکارآمدی» ناشی از فقدان حضور و همراهی خردمندان و صاحب‌نظران در حکمرانی به‌حدی وضعیت نظام جمهوری اسلامی را شکننده کرده که بعید است بتواند مشکلات و مسائل فوق‌العاده پیچیده‌ی کشور را حل کند.

جمهوری اسلامی به «عبور از بحران» بدون حل‌کردن مسائل عادت کرده است و فکر می‌کند صرف عبور از بحران‌ها نشانگر فتح و پیروزی است.

مسئولان کشور در برابر حجم سنگینی از بحران‌های رها‌شده و حل‌نشده به‌دلیل ناتوانی ناشی از ناکارآمدی، فقط نظاره‌گر هستند و برنامه‌ای ندارند. فرصت‌های بسیاری را با تقسیم جامعه به خودی و غیرخودی از دست داده‌اند و سرمایه‌ی اجتماعی لازم برای مقابله با بحران‌ جدید را ندارند، بحران‌هایی نه از جنس جنبش اعتراضی «زن، زندگی، آزادی»، بلکه به مراتب ساده‌تر مانند:
▫️بحران تأمین آب شرب شهرها؛
▫️بحران گاز و انرژی؛
▫️بحران آلودگی هوا؛
▫️بحران محیط‌زیست؛
▫️بحران فرونشست زمین؛
▫️بحران‌های مالی تورم و افزایش پایه‌ی پولی ارزش پول ملی؛
▫️بحران بیکاری خلق پول بدون پشتوانه؛
و نمونه‌هایی این‌چنین که برخی از آنها در دیگر کشورها نیز وجود دارند.

و در نهایت این ساختار به‌دلیل عدول از فلسفه‌ی وجودی خود که همان «عدالت» و «دادگستری» بوده است و هم‌افزایی بحران‌ها با ناکارآمدی، به نقطه‌ی دفاع‌ناپذیری می‌رسد و در آن نقطه هیچ‌کس از این نوع حکمرانی دفاع نخواهد کرد.

نمونه‌ی اخیر آن، اخراج جمهوری اسلامی ایران از کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد بود که در تاریخ حقوق بین‌الملل بی‌سابقه است. هیچ حقوق‌دان شاخصی حاضر به دفاع از نظام نشد و نظام هم از هیچ حقوقدان برجسته‌ای برای جلوگیری از این کمپین کمک نخواست چون می‌دانست رفتارش قابل دفاع نیست.

👈 پویش فکری توسعه

-

فروپاشی

عباس عبدی

روزنامه‌نگار و پژوهشگر

نهادهای اصلی جامعه؛ دین، آموزش، رسانه، اقتصاد، خانواده، حکومت و نهادهای مدنی‌اند.

۳ مورد اول ضدکارکردی شده‌اند؛ نهاد اقتصاد در اغما است؛ خانواده بارهای زمین‌مانده‌ی نهادهای دیگر را تحمل می‌کند و کمرش خم شده است؛ نهاد دولت فربه و ناکارآمد و تنها کارکرد باقی‌مانده‌ی آن حفظ امنیت بود که آن نیز دچار ابهام جدی است.

این شرایط یعنی فروپاشی؛ جامعه‌ای که فقط بر محور کارکرد امنیتی دولت قوام داشته است. تا این آخرین نیز فرو نریخته باید چهار نهاد اصلی و دیگر کارکردهای نهاد دولت چون تأمین عدالت و بسط مشارکت را بازسازی کرد. بدون احیای این نهادها امیدی به حل بحران نیست.

توئیتر


#فرمانروایی
#اجتماعی
#زن_زندگی_آزادی

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

خواجه شمس‌الدین محمد حافظ


بر سرِ آنم که گر ز دست برآید
دست به کاری زنم که غصه سر آید

خلوتِ دل نیست جایِ صحبت اَضداد
دیو چو بیرون رود، فرشته درآید

صحبت حکام ظلمتِ شبِ یلداست
نور ز خورشید جوی بو که برآید


بر درِ اربابِ بی‌مروّتِ دنیا
چند نشینی که خواجه کی به درآید

تَرکِ گدایی مکن که گنج بیابی
از نظرِ رهرُوی که در گذر آید

صالح و طالِح مَتاعِ خویش نمودند
تا که قبول افتد و که در نظر آید

بلبلِ عاشق، تو عمر خواه که آخِر
باغ شود سبز و شاخِ گُل به بر آید

غفلتِ حافظ در این سراچه عجب نیست
هر که به میخانه رفت بی‌خبر آید

-

یلدای سوگواران

مهدی تدینی
مترجم و تحلیل‌گر

این تلخ‌ترین یلدایی است که به یاد دارم. اما تلخی چیزی از یلدا نمی‌کاهد، زیرا اتفاقاً سرشت یلدا شادی یا پایکوبی نیست ــ یلدا را به سوگ هم می‌توان نشست، زیرا سرشت یلدا در کنار هم بودن است؛ همبستگی برای گذر از سرما و تاریکی. در دوران کهن، جان انسان به خُلقِ طبیعت وابستگی مستقیم داشت: بدترین وضعیتِ وجودی انسان در عمق زمستان بود و در برابر کوران، بی‌برگ‌وباری طبیعت و انجماد زمین و آب تنها همبستگی می‌توانست گذاری ایمن از روزهای سخت یخبندان را ممکن کند ــ و نیز امید به اینکه این زمستان به سر خواهد آمد.

یلدا برای همدلی است و این یلدا شب همدلی میان رنج‌دیدگان و سوگواران است؛ شبی برای گرامیداشت نام‌هایی که حتی شنیدنشان بغضی در گلو و اشکی در چشم می‌رویاند. همه‌ی برادران و خواهرانم را که عزیزشان در این پاییز پرغصه پرپر شد گرم در آغوش می‌گیرم و می‌گریم. و همزمان عذرخواه و شرمنده‌ام که نمی‌توانم دردشان را التیام بخشم. احساس گناه می‌کنم از ناتوانی‌ام.

دعوت می‌کنم در این شب، سرشت یلدا را زنده نگاه داریم و شب را به همدلی و دلجویی با داغداران سپری کنیم. و هرگز گمان نکنید این «هم‌دردی» فقط برای صاحب‌عزاست! هرگز! ما هر چه با قربانیان بیشتر همدردی و همذات‌پنداری کنیم، بهای «جان» را گرامی داشته‌ایم و گران کرده‌ایم. این مقاومتی در برابر «مرگ‌ارزانی» است ــ مقاومت در برابر بی‌بها شدن خون؛ خونی که در رگ ما نیز هست و ریختنش می‌تواند به همان اندازه آسان باشد. دست کشتارگر باید بداند، ما گنجیه‌دار یادِ جان‌باختگانیم و اصلاً هدفمان از زندگی گرامیداشت آن‌هاست.

از همه‌ی عزیزان داغدار هم‌خون و هم‌وطنم خواهش می‌کنم، مرا هم امشب بر سفره‌ی ماتم‌شان جا دهند. ساکت کنارشان می‌نشینم و اندوه‌شان را در آغوش می‌گیرم.

تاریخ‌اندیشی

-

خدای بزرگ است اهورامزدا، که اين زمين را آفريد، که آن آسمان را آفريد... که شادی برای مردم آفريد!

آرامگاه داريوش بزرگ - نقش‌رستم


شادی رکن‌ نخستِ فرهنگ ایرانی است، هر چند توجه به موضوع‌های غمناک و بهانه کردن مرگ بزرگانی چون سیاوش در مراسم کهن سوگ سیاوش - و در همان راستا، امام حسین (ع) - برای پویا نگاه داشتن مردمان در پاسداری از ستم‌ستیزی و مبارزه با بیداد نیز در آن بوده، و به نشانه‌ی آن‌که اگر شادی هم هست همراه با خردمندی و دیدنِ دردهاست.

بر همین پایه است که آن روایت تکان‌دهنده درباره‌ی نوروز سال ۹۲ قمری را در تاریخ سیستان می‌خوانیم که: «هنگامی‌که سپاهیان قتیبه سیستان را به خاک و خون کشیدند، مردی چنگ‌نواز در کوی و برزن شهر، که ویران یا غرق آتش و خون بود، از کشتارها و نامردمی‌های قتیبه می‌گفت و اشک خونین از دیدگان بازماندگان جاری می‌ساخت و خود نیز خون می‌گریست. سپس بر چنگ می‌نواخت و چنین می‌خواند: با این همه غم، در خانه‌ی دل، اندکی شادی باید، که گاه نوروز است»...

و این‌چنین است که ایرانیان با نگاه‌داشت سنت‌های کهن و انسانی خود - که هر کدام بار معنایی و اسطوره‌ای چندی را با خود دارند که در گذر تاریخ نیز با انبوه رویدادهای ریز و درشت، به نشانه‌ی کهن بودن این زیست یگانه‌ی ایرانیان، تزئین گردیده و دارای غنایی بیشتر شده است - کوشیده‌اند تا شادی را پاس بدارند و این با هم بودن خانواده‌های خُرد (در کنار سفره‌ی هفت‌سین) و کلان (در آیین شب چله) و مردم محل (در برپاییِ چهارشنبه‌سوری) و شهر (در برگزاری پرشکوه جشن سده) در آیین‌های گوناگون ایرانی، در نهایت و با یاریِ «مهر» ملت ایران را شکل داده است.

شب چله از آن سنت‌های کهنِ پرمعناست که ما را ما کرده و در هیچ شرایطی نباید از برپایی‌اش غفلت کرد، به ویژه در روزهای سخت... یلدا امید ما را برای زایش مهر و برآمدن دوباره‌ی خورشید گرم نگاه می‌دارد و ما، در کنار دیگر فرزندان مهر، با دنبال کردن این سنت دیرپای ایرانی می‌کوشیم سهم خود را در یاریگری به اهورا ادا کنیم، تا اهریمن بارِ دگر در دماوند در بند گردد!

انجمن افراز


معرفی آیین شب چله، در: اقتصاددان


#فرهنگی
#مناسبت
#شب_چله

@PersianPolitics

Читать полностью…

درفش

وصیت‌نامه‌ی مجیدرضا رهنورد [کشتی‌گیر و یکی از بازداشت‌شدگان خیزش جاری که در ۲۱ آذر ۱۴۰۱، به فاصله‌ی ۲۳ روز از زمان بازداشت، با حکم دادگاه انقلاب مشهد اعدام شد]:
«سر مزارم دوست ندارم گریه کنن، قرآن نخونن، نماز نخونن، شادی کنن».

مملکته


به نمازم مگذارید بیاید واعظ
پیر میخانه بخواند غزلی از حافظ

جای تلقین به بالین سرم دف بزنید
شاهدی رقص کند، جمله شما کف بزنید

روی قبرم بنویسید که آن پیر وفادار برفت
آن جگرسوخته، آن یار، از این دار برفت

دفتر خاطرات نوید افکاری

-

گلسرخی - رهنورد

امین بزرگیان

دانش‌آموخته‌ی جامعه‌شناسی
عضو پیشین انجمن اسلامی دانشکده‌ی علوم اجتماعی دانشگاه تهران

می‌دانیم که دفاعیه‌ی خسرو گلسرخی به عنوان یکی از مهم‌ترین فیگورهای انقلاب چه توانی برای ۵٧ ساخت. هدف نظام پهلوی از پخش کردن دادگاه این بود که جامعه به حقانیت اعدام این افراد (از جمله گلسرخی) که در اندیشه‌ی قتل و به‌دنبال بی‌نظمی بوده‌اند پی ببرد؛ اما جامعه آن را به‌گونه‌ای دیگر خواند. می‌خواستند اعدام را عقلانی کنند، عقلانیت را شورشی کردند.

اهداف مصاحبه‌ی شرم‌آور با مجیدرضا رهنورد نیز نتیجه‌ای معکوس داده است. در واقع، پخش مصاحبه برای نظام کژکارکرد پیدا کرده و برای اعدامی هم‌دلی ساخته است. آیا تصویر رهنورد می‌تواند نیرویی برای انقلاب پیش‌ رو بسازد؟ باید دید.

اما فعلاً به نکته‌ای می‌توان اشاره کرد: اگر گلسرخیِ مارکسیست از دین و شهادت گفت، رهنوردِ پساایدئولوژیک از رقص و زندگی می‌گوید. گلسرخی دین را به میان کشید و رهنورد آن را عقب راند. هر دو در ارتباط با زمانه‌ی خود بوده و چیزی از روح جمعی را انعکاس می‌دهند. و این شاید مهم‌ترین تفاوت فرهنگی در دو جامعه از ایران به فاصله حدوداً نیم قرنی است؛ تفاوتی که انقلاب سیاسی را از دسترس دور کرده است. انقلاب سیاسی در جامعه و میان افرادی که ایدئولوژی‌‌زدوده شده‌اند (یعنی در انقلاب اجتماعی بسیار به پیش آمده‌اند) سخت و پیچیده است.

تجربه‌ی زیسته

-

ای جوانان وطن، جان من و جان شما

کیوان صمیمی

سردبیر زندانی مجله‌ی توقیف‌شده‌ی نامه‌

خیزش اعتراضی و خاموش‌نشدنی شما، ستون‌های استبداد را به لرزه درآورده و امید رهایی از جهل و جور را در دل ملت، دو چندان کرده است. در کنار این امید اما، بیم هم وجود دارد؛ بیم و ترس و نگرانی از این‌که اشتباهات نسل ما تکرار شود.

ما اشتباه می‌کردیم که جامعه را دوقطبی یعنی سیاه و سفید می‌دیدیم و می‌خواستیم. می‌گفتیم یا سایر کنشگران با ما هستند و سفیدند و یا اگر با ما هم‌نظر نباشند، لاجرم سیاهند و بر ما هستند. در نتیجه فعالین تشکل‌ها، جزیره‌هایی جدا از هم بودیم و این عدم تجمیع، قدرت برتر یعنی حکومت اسلامی را قادر ساخت تا به سرکوب این نیروهای پراکنده بپردازد.

هجده سال پیش سرمقاله‌ای در مجله‌ی سیاسی «نامه» که توقیف شد نوشتم، با این تیتر: «من اشتباه کردم». بررسی علل و زوایای مختلف اشتباهات من و نسل ما و در اختیار نسل جوان گذاشتن این تجارب که به بهای شکنجه‌شدن‌ها، زندان‌ها، اعدام‌ها و طی شدن عمرهایی تحت فشار به دست آمده است باعث تقویت حرکت فعلی شده و نیز می‌تواند از بازتولید استبداد در شکل و شمایلی جدید جلوگیری کند تا به یک جنبش فراگیر اجتماعی تبدیل شود.

شما جوانان فداکار وطن، حرکت اعتراضی ارزشمندی را شروع کرده‌اید و از آن‌جا که با اقتضائات زمانه‌ی مدرن آشنا هستید، مبارزه‌ی خود را نیز بر اساس علم و تجربیات اجتماعی پیش خواهید برد؛ زیرا می‌دانید که چرخ را دوباره نباید اختراع کرد. بنابراین شما با انرژی و صداقتی که دارید می‌توانید از طریق گفت‌وگو و هم‌فکری با صاحب‌نظران مختلف، دائماً نقص‌ها و نقاط ضعف این حرکت را کمتر کنید.

شما می‌توانید با پرهیز از اشتباهات ما، از جمله سیاه دیدنِ سلیقه‌های متفاوت از خود، باعث شوید که جمعیت کثیر خاکستریِ جامعه همراهیِ میدانی با جنبش جوانان را آغاز کنند. تنها در این صورت است که تجمیع ملت، به رهایی و دموکراسی منجر خواهد شد.

می‌توانید در صورت پیوند با سایر مخالفان استبداد، جبهه‌ی نجات ملی را به وجود آورید. آری تنها این انسجام حداکثری است که می‌تواند با طی کردن فرآیند دموکراتیزاسیون، تضمین‌کننده ماندگاریِ مناسبات دموکراتیک در ایران فردای آزاد شود.

زندان سمنان
۱۹ آذر ۱۴۰۱

کانال شخصی


#مجیدرضا_رهنورد

@PersianPolitics

Читать полностью…
Subscribe to a channel