بدهی دولت به قرارگاه خاتم و حقوق مالکیت
رضا مجیدزاده
پژوهشگر اقتصاد سیاسی توسعه
قرارگاه خاتم از دولت درخواست کرده است که در عوض بدهیهای دولت به این سازمان، داراییهای دولتی را به این قرارگاه واگذار کند. البته این درخواست تازگی ندارد و پیشتر در دوره دولتهای نهم و دهم نیروگاه سبلان، بخشی از فولاد خوزستان و مخابرات، به جای بدهی دولت، به قرارگاه خاتم واگذار شده بود. این قرارگاه حتی فهرستی از این داراییها را به دولت ارایه داده است.
اهمیت چنین پیشنهادی در اینجاست که یک طرف این رابطهی بدهکار ـ بستانکار، دولت قرار دارد و در طرف دیگر یک سازمان نظامی. حتی اگر قرارگاه خاتم به عنوان یک سازمان اقتصادی ـ عمرانی معرفی شود اما رئیس آن، هویتی نظامی دارد و در محافل مختلف با عنوان نظامی و یونیفرم نظامی ظاهر میشود و هویت حقوقی این سازمان نیز متعلق به سازمان نظامی است. البته در روابط بدهکار ـ بستانکار، بهخصوص در رابطه بین دو شخصیت حقوقی غیردولتی، چنین درخواستی، معقول، منطقی و رایج است و به ویژه از منظر مالی و حسابداری، محل اشکالی نیست. اما چنین درخواستی یک پرسش مهم را به ذهن متبادر میسازد که به نقش محوری دولت و اموال دولتی در توسعه و نظم اجتماعی، مربوط میشود: حقوق مالکیت، دسترسی باز به حقوق مالکیت و حقوق کنش مترتب بر این حقوق. واگذاری اموال دولتی به یک سازمان نظامی، از نظر حقوق مالکیت و دسترسی به حقوق مالکیت، چه پیامدهایی دارد؟
بالندگی یک جامعه، به تعریف دقیق، تضمین بیطرفانه و اجرای قاطعانه حقوق مالکیت و حقوق کنش وابستگی دارد که دسترسی همگان را به حقوق باز میکند و این فراخنای دسترسی، وابسته به مشخصههای فیزیکی، جنسیتی، مذهبی، قومیتی، خانوادگی، اجتماعی و عقیدتی افراد نیست. حقوق مالکیت فقط به اموال ملموسی مانند زمین، قوه کار، سهام یک شرکت و مواردی از این دست محدود نمیشود بلکه فکر، ایده، سلامت و آسایشخاطر روانی و حق کنترل روی زمان در اختیار نیز از اموال غیرملموسی هستند که فرد روی آنها حق دارد.
به طور کلی، حقوق مالکیت به معنای بستهحقوقی است که کنشگران اقتصادی از آن برخوردارند و برای انواع مختلف مال آن را به کار میبرند. حقوق مالکیت، با تعریف درجه دسترسی به منابع، فعالیت اقتصادی را امکانپذیر میسازد. در واقع، حقوق مالکیت، قالبی از تسهیلات اقتصادی است که دسترسی کنشگران به مبادله با دیگر کنشگران را آسان میسازد. این حقوق به صورت حق خرید یا فروش، واگذاری، تولید و وثیقه است.
حقوق مالکیت از طریق دو مجرا بر روی کارایی تخصیص منابع، اثر میگذارد: اول، تحدید سلب مالکیت از منابع و دوم، آسانسازی مبادلات بازاری. تحدید سلب مالکیت از دو زیربخش برخوردار است؛ ارتقای انگیزه سرمایهگذاری به واسطه تحدید ریسک بهرهبرداری و کاهش نیاز به انحراف منابع خصوصی برای حفاظت از اموال. آسانسازی مبادلات بازاری نیز دو زیربخش دارد؛ آسانسازی مبادله داراییها و بهبودی تبدیل آنها به وثیقه و گرویی که امکان مبادلات اعتباری را فراهم میسازد. اهمیت نهادهای حقوق مالکیت در نظریهای از اقتصاد خرد ریشه دارد: فاعلان اقتصادی ریسک گریز در صورت نگرانی از مصادره بازدهی یا دارایی خود در آینده از سرمایه گذاری پرهیز خواهند کرد.
نهادهای اقتصادی سه کارکرد اصلی دارند: تصریح، تخصیص و اجرا. تصریح، فرآیند تعریف حقوق برای اموال است؛ تخصیص، فرآیند تقسیم و توزیع حقوق در میان کنشگران است؛ و اجرا، ایجاد اطمینان از احترام به حقوق تصریحی و تخصیصی است. چنانچه منافع مقامات مرجع حقوق مالکیت، با منافع سازمانهای دارای قوه کنترل روی حقوق مالکیت یا موثر در اجرای حقوق مالکیت، گره بخورد آنگاه احتمال دارد که حقوق سازمانها و افراد بیرون از این دو سازمان، در معرض نقض و تبعیض قرار بگیرد.
در نگاه ارتدکس نهادی به اهمیت حقوق مالکیت برای رشد اقتصادی، حفاظت از حقوق مالکیت به مثابه یک کالای عمومی در نظر گرفته میشود. یعنی دولت در حفاظت از حقوق مالکیت، تبعیض قایل نمیشود و حقوق گروههای معینی را بر دیگر گروهها مقدم نمیشمارد. اما در برخی از کشورها، نسبت به کشورهای دیگر، سیاستمداران در حفاظت از حقوق مالکیت، تبعیض بیشتری قایل میشوند چون شکل تبعیض در حقوق مالکیت (اندازه گروه محروم و حساسیت تبعیض در برابر آن) به شیوهی ساختیابی چانهزنی بین رهبران سیاسی و شهروندان توسط نهادهای سیاسی بستگی دارد...
دنبالهی نوشتار
ایران فردا
#اقتصادی
#قرارگاه_خاتم
#سپاه
@PersianPolitics
پرداخت عوارض اجباری به گروهکهای مسلح بیرون مرز
[لزومِ برنامهریزی برای توسعهی پایدار مرزها]
در روز سهشنبه هفتم بهمن ۱۳۹۹، یکی از روزهای سرد سال و در سردترین بازتاب خبری، پنج نفر از مرزنشینان کشور به خاک سپرده شدند؛ متین اصلانی فرزند عثمان، یاور اصلانی فرزند لقمان، بیلنا حمدی فرزند صادق، اولایی خدایی فرزند حاتم و فرات خدایی فرزند خورشید، همان پنج نفر از اهالی روستای کوران هستند که جانشان را کف دستشان گرفتند تا نانی برای خانوادهشان مهیا کنند؛ اما این بار با سُر خوردن لباس سفید کوه بر سرشان، نانی بر سفرهشان نیامد و داغی بر دل خانوادهشان نشانده شد. به گفتهی احسان هوشمند: «به شکل دردناکی به موضوع این پنج نفر بیتوجهی ملی صورت گرفت و آنطور که باید در رسانهها بازتاب پیدا نکرد؛ چون مرزها و مسائل اقتصادی و توسعهای و فقر، محرومیت هموطنان مرزنشین به مسئله ملی مبدل نشده است».
اینبار مرزنشینان منطقه کوهستانی صومای برادوست شهرستان ارومیه گرفتار مصیبت شدند؛ مرزنشینانی که کولبر نبودند. فردی مطلع به «شرق» گفت: «در آذربایجان کولبری به معنای رسمی آن وجود ندارد و برخی مرزنشینان برای عبور غیررسمی دل به کوه میزنند». عبور رسمی یا غیررسمی برای مرزنشینان همیشه با تهدید بزرگ جان همراه بوده است. آوار شدن بهمن بر سر کاسبکاران مرزی، فقط یکی از مخاطراتی است که مرزنشینان برای کسبوکارشان میپردازند. اگر خطر شلیک گلوله و جراحتهایی را که مسیر بر تن آنها مینشاند نیز نادیده بگیریم، مواجهه با گروهک مسلح مستقر در آن سوی مرزها، مثل پکک، پژاک، کومله و دموکرات را نمیتوان نادیده گرفت. جریانهایی که به گفته احسان هوشمند، پژوهشگر مطالعات قومی، از این کاسبکاران مرزی مالیات میگیرند و خرج فعالیتهایشان میکنند. یعنی این گروهک مسلح تجزیهطلب در نزدیکی مرز مستقر هستند و از کاسبکارانی که کالا حمل میکنند، عوارض میگیرند و با آن پول اسلحه میخرند و به مرزبانان حمله میکنند.
بهای اندک جان
احسان هوشمند تأکید کرد: برنامهریزی برای توسعه پایدار مرزها یکی از وظایف و مسئولیتهای ملی دولت است و باید از سوی جامعه مدنی به یک مطالبه ملی مبدل شود. باید برنامه ویژهای برای کاهش شکاف توسعهای در استانهای مرزی و محروم تدوین و اجرائی شود و نباید در برابر مرگ گروهی از جوانان مرزنشین که به کار تجارت مرزی میپردازند، با بیمسئولیتی برخورد کرد. ریاستجمهوری باید معاون اول رئیسجمهوری را مأمور حلوفصل موضوع در دورهای چندماهه کند.
او با بیان اینکه مسئله ما نوع بار این افراد نیست، گفت: موضوع مورد پرسش ما این است که کجای برنامهریزیها و سیاستهای دولت اشتباه بوده که عدهای خود را به آب و آتش میزنند و در مرز تردد میکنند. حتی اگر کالای آنها قاچاق هم باشد، باید پرسید چرا عدهای برای گذران زندگی خود حاضر هستند تمام مخاطرات مرز را به جان بخرند و کالای قاچاق حمل کنند؟ یعنی با جانشان بازی کنند و از میان کوهها و قلهها، سرما و بوران و بهمن، مین و برخوردهای احتمالی در مرزبانیها بگذرند تا نانی به دست آورند؟
او افزود: آیا برای مرزنشینان اشتغال ایجاد کردهایم که امروز از آنها توقع داشته باشیم دست به چنین مخاطراتی نزنند؟ چقدر سرمایهگذاری صنعتی و کشاورزی در مناطق مرزی انجام شده است؟ چقدر روی صنعت توریسم در این مناطق کار کردهایم؟ این موضوع که مرز مسئله مسئولان کشوری نیست، کاملا در سیاستهای جاری کشور دیده میشود.
این پژوهشگر مطالعات قومی یادآور شد: بهجز مسائل امنیتی، اتفاقاتی که در مرزها میافتد، اقتصاد کشور و نیروهای مولد اقتصاد را نیز دچار مشکل میکند. کالاهای تولید داخل به دلیل رشد در خور توجه نرخ ارز، به تدریج برای کشورهای همسایه هر روز ارزان و ارزانتر شده است. او اضافه کرد: این مثال را میتوان به بسیاری از کالاهای ما تعمیم داد. حتی درباره کالاهایی اساسی مانند دارو که برای آنها ارز چهار هزار و ۲۰۰ تومانی اختصاص دادهایم نیز این معضل بهمراتب پررنگتر است. داروی ارزانی که برای کشورهای همسایه بسیار بسیار ارزانتر از کشور ما تمام میشود و امروز میبینیم دارو بهشدت از ایران به عراق و افغانستان قاچاق میشود.
یکی از مهمترین مسائل ما در مرز عدم ساماندهی است. صدها هزار نفر مستقیم یا غیرمستقیم از طریق کاسبکار مرزی ارتزاق میکنند؛ حتی گروهی از پیران، کودکان و زنان سرپرست خانوار نیز به کولبری یا کاسبکاری مرزی روی آوردهاند. البته متأسفانه هنوز آمار دقیقی از میزان اشتغال مرزنشینان به کار کاسبکاری و کولبری در کشور تولید نشده است! و دقیقا کمتر کسی میداند چه تعداد از هموطنان شریفمان به کار تجارت در دل کوهستانها، قلهها، در برف، جنگل، دشت و سنگلاخهای غرب و شرق کشور مشغول هستند...
متن کامل در روزنامهی شرق
#اقوام_ایرانی
#کرد
#توسعهی_پایدار
@PersianPolitics
واکنش انجمن اسلامی دانشگاه شریف به نامهی نمایندهی رهبر در دانشگاه
در واکنش به بیانیهی انتقادی انجمن اسلامی دانشگاه صنعتی شریف، مسئول نمایندگی رهبر جمهوری اسلامی در این دانشگاه، فخرالدین طباطبایی، در نامهای که روز دوشنبه، ۲۹ دی، در خبرگزاری فارس منتشر شد، اعضای انجمن را «سیاهاندیش» و پر از «نفرت» خواند و گفت این بیانیه «اثرات سوء» بر فعالیتهای این دانشجویان خواهد داشت.
نامهٔ انجمن اسلامی دانشجویان در پاسخ به نامهٔ حجتالاسلام طباطبایی، مسئول نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاه شریف:
بسم الله الرحمن الرحیم
حجةالاسلام والمسلمین جناب آقای طباطبایی
مسئول محترم نهاد نمایندگی رهبری
پس از گذشت یک سال از انهدام هواپیمای اوکراینی توسط سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، رویکرد مسئولان کشور، اندک تفاوتی با رویکرد روزهای ابتدایی آنان پس از انهدام نداشته است. همچنان فضای خفقان در بیان قصورات و حتیٰ انتقادات نسبت به سکوت مسئولان کشور باقی است و حتیٰ روزبهروز تشدید میشود. آیا یک سال صبر و فرصت برای رسیدگی به این جنایت کافی نبود؟ آیا انتظار دارید که مردم در برابر برخی مسئولانِ بریدهگوش و زبانبلند، سر تا پا گوش بنشینند و شرح توهم مردمدوستی بشنوند و سکوت کنند؟
در تمام این سالها رویکرد نهادهای امنیتی داخلی در برخورد با اعتراضات و انتقادات مردم بهگونهای بوده است که همواره آب در آسیاب رسانههای خارجی ریخته و خوراک روزمرهشان را فراهم کردهاند؛ در صورتی که این بیتدبیری هیچگاه مورد هجمه و حملهٔ مسئولان کشور نبوده است؛ البته موضع ما در برابر رسانههای داخلی و خارجی همیشه مشخص است؛ هر کجا هر کدام صادق و شفاف باشند، خبرشان مورد حمایت و هرکجا رو به دروغ و لجنپراکنی بیاورند محکوم هستند، اما امروز بیانیهٔ انجمن از جانب حضرتعالی نقل محافل رسانههای خارجی تلقی میگردد. باید بدانید که سکوت در برابر جنایات داخلی بهسبب سوءاستفادهٔ رسانههای خارجی، کلیدواژهای تکراری است که منجر به خفهکردن صدای اعتراضات و انتقادات میشود. پس بهجای بستن دهان منتقدان، انگشتان مستبدان و خاطیان را بشکنید تا به فرمودهٔ خودتان رسانههای خارجی، دیگر نقلی برای خوراک نداشته باشند.
ما بهعنوان یکی از حامیان آزادی بیان و گفتوگو امروز به بستن راه گفتوگو متهم میشویم، درصورتیکه در سال گذشته بارها آزادی بیانمان از جانب نهاد رهبری دانشگاه و فشارهای نهادهای خارج دانشگاه نشانه رفته است. اینکه نهاد امنیتی در مورد تمامی اقدامات ریز یا درشت، با تماس، دست به تهدید میزند و اینکه شخص حضرتعالی، رو به برخورد با آزادی مطبوعات میآورید، راه را برای گفتوگو، پیش از این مسدود ساخته است.
باید توجه داشته باشید که انجمن اسلامی دانشجویان در چارچوبی قانونی فعالیت میکند و همواره اعتراضات خود را بهصراحت مطرح کرده و خواهد کرد. پس هیچگاه با هدف انتفاع رسانههای داخلی و خارجی و جریانات مختلف اقدامی نداشته است؛ اما این را صریح و روشن اعلام میداریم که با توجه به رویکرد سالهای اخیر حاکمیت در بیتوجهی به صدای اعتراضات و برخوردهای امنیتی با مردم و دانشجویان، دیگر از اصلاح روند فعلی ناامید هستیم و بههمین علت از رفتارهای مسئولان کشور بیزاریم.
صدای آه و نفرت برآمده از دل مردم دیگر بذر نیست، درخت تنومندی شده که بارها در آبان و دی، صدای تکانخوردن شاخهها و برگهایش بلند شد اما افسوس که شما گوشهایتان را گرفتید و نشنیدید. سالها و ماهها از ناپدید شدن سعید زینالی و کشتهشدن ندا آقاسلطان، محسن محمدپور و محسن روحالأمینی میگذرد و امروز از ما سؤال میشود کدام جنایت؟! خودداری حاکمیت از پاسخگویی به مردم در برابر این کشتارها اگر جنایت نیست، پس چیست؟
تا زمانی که ظلم باقی است، بنا به فرمایش امیر مؤمنان: «کونوا للظّالم خصماً و للمظلوم عوناً»، کمترین وظیفهٔ ما در برابر این جنایات بیپاسخ، همراهی با مردم مظلوم است؛ و معتقدیم کسانی که در برابر عدم محاکمهٔ مرتکبان این جنایات، سکوت کردهاند، شریک این جنایات هستند.
پس با کمال احترام بهجای آنکه انگشتتان را بهسمت مردم بگیرید و ما را سیاهاندیش بنامید، خاطیان و مقصران این سیاهاندیشی را محاکمه کنید.
والسلام علیکم
انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
#هواپیمای_اوکراینی
#بیانیه
#انجمن_اسلامی_دانشجویان_دانشگاه_شریف
@PersianPolitics
بیانیهی سازمان دانشجویان و دانشآموختگان جبههی ملی ایران؛
بهمناسبت روز جهانی آموزش (ششم بهمنماه)
معضل همهگیری بیماری کرونا بیش از پیش نشان داد که کشور ما با مشکلات جدی در زمینه عدم برابری فرصتهای آموزشی روبهرو است؛ نبود زیرساختهای مناسب ارتباطی و عدم امکانات ارتباطی و آموزشی کافی باعث شد تا تعداد زیادی از دانشآموزان و دانشجویان در طی این دوران از تحصیل باز بمانند، و بر جمعیت بازماندگان از تحصیل ایران بیفزایند، این اتفاق در حالی روی داده است که سالهای گذشته نیز فرصتهای آموزشی برابر نه تنها در بین کلانشهرها و مناطق روستایی و عشایری بلکه در داخل شهرها نیز به صورت طبقاتی درآمده بود؛ وجود مدارس خصوصی با برترین امکانات و خدمات فوق برنامه پیشرفته از یکسو و از طرف دیگر مدارس کم بهره برای مردم بی بضاعت از سوی دیگر زمینهساز شکاف طبقاتی گسترده است. اینگونه اختلاف طبقاتی آموزشی مسلما باعث ایجاد نظام طبقاتی آموزشی و از بین رفتن رقابت سالم تحصیلی در بین محصلین کشور و از بین رفتن فضای برابر برای پیشرفتهای تحصیلی در همه مقاطع میگردد که در نتیجه در آینده آسیبهای روانشناختی و جامعهشناسی و ناامیدی مردم از حاکمیت را به همراه خواهد داشت.
مشکل معیشت پرسنل محترم آموزش کشور، چه در حوزه آموزش و پرورش و چه در آموزش عالی، موجب کاهش بهرهوری و بازده آموزش میگردد، باید توجه داشت که نهاد آموزش در هر کشور از بزرگترین اهرمها و شاخصههای نیروی بالقوه انسانی هر کشور محسوب میگردد، عدم تامین معیشت کارمندان این حوزه علاوه بر ایجاد مشکلات در عرصه فرهنگی و خسران شانیت مقام ایشان به نسبت اهمیت جایگاه و نقششان، موجب کاهش بازده آموزش کشور میگردد. همچنین لازمالاجراست که دبیران و معلمان و استادان، متناسب با تخصص و رشته تحصیلی و مهارت خود، در عناوین شغلی خود مشغول به کار شده و مهارتهای تحصیلی دانشگاه و مدارس متناسب با نیازهای کشور و به صورت کاربردی ارائه گردند. بیشک حق هر فارغالتحصیل است که پس از اتمام دوره آموزشی خود مهارت مناسبی را کسب کرده و بتواند به فراخور آن در جایگاه خود در کشور به کار و فعالیت بپردازد. سیل انبوه بیکاران پس از دانشگاه و عدم کسب مهارت کافی نشانگر ضعف نظام آموزش عالی و تبدیل شدن آنها به بنگاههای کسب درآمد حکومتی از طریق مردم است.
آموزش به شیوه و سبک مدرن و به روز حق هر انسانی است، به روز رسانی کتابها و محتوای آموزشی آموزش و پرورش و آموزش عالی باید متناسب با سرعت پیشرفت علوم باشد، همچنین آموزشهایی چون ورزش و سلامت، مهارتهای آداب معاشرت عمومی، مهارتهای زندگی سالم و آشنایی با اختلالات و مشکلات روحی، هنر، آشنایی با فرهنگ و زبانهای اقوام ایران و مهارتهای فنی از جمله ملزومات جدی و بسیار پر اهمیت در آموزش محسوب میگردد که متأسّفانه در اکثر مدارس ایران نادیده گرفته شده و در نظام آموزشی باید مورد اهمیت بیشتری قرار گیرد.
آموزشهای جنسی از نقطه نظرات علمی و حقوقی متناسب با علوم روز و حقوق بشر، نحوه مواجهه با مواد مخدر و انواع جرایم و مهارتهای پیشگیری از خشونت و پرهیز از خشونتها از جمله موارد مهمی است که باید توسط متخصصین در نظام آموزشی کشور به صورت جدی گنجانده شود، این امر برای داشتن جامعهای امن و پاک و آزاد لازم و حیاتی است و میتواند زمینهساز زندگی آرام برای شهروندان در آینده ایرانی باشد. چه بسا کشور ما ایران شایستگی این را دارد که به نام مشاهیر صاحب نام خود همانند سعدی، حافظ، فردوسی و مولانا و… در جهان شناخته شده باشد، تا با بالاترین آمار میزان اعدامها و انواع خشونتها، خاستگاه برطرف ساختن چنین معضلاتی قطعا در آموزش و پرورش نهاده شده است.
سازمان دانشجویان و دانشآموختگان جبههی ملی ایران بر این باور است که نظام آموزشی نباید مروج یک اندیشه یا مکتب و ایدئولوژی باشد، بلکه مردم باید بتوانند در یک فرآیند آموزشی سالم به طور آزاد عقاید و باورهای خود را انتخاب و بارور نمایند و هرگونه محرومیت تحصیلی افراد به دلیل عقاید سیاسی یا عقیدتی و مذهبی در هر مقطع و موقعیتی باید فورا لغو گردد و فرصت برابر تحصیلی، چه عقیدتی و چه جنسیتی، برای همه ایرانیان در هر مقطعی فراهم باشد. همچنین نه تنها آموزش زبانهای مادری، بلکه آموزش فرهنگ تمام اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی برای همه باید به طور برابر و یکسان و به صورت علمی و تخصصی توسط متخصص فراهم باشد.
روز جهانی آموزش را در شرایطی پشت سر گذاشتیم که همچنان حاکمیت ایران سند آموزشی ۲۰۳۰ را، که توسط سازمان ملل متحد فراهم گردیده، قبول نکرده در صورتی که غالب مفاد این سند نه تنها متناسب برای ایران بلکه متناسب با حقوق بشر در نظر گرفته شده و ۱۹۳ کشور جهان به آن پیوستهاند. امیدواریم در آینده نزدیک پذیرش و توافق این سند در ایران مورد بازنگری قرار گیرد.
جبههی ملی ایران
@PersianPolitics
جمهوری اسلامی و تراژدی خط ویژه و طبقه ویژه
سلمان کدیور
دبیر اسبق جنبش عدالتخواه دانشجویی
قاضی میخواهد از درب، ویژه رد شود، سرباز جلویش را میگیرد، قاضی دست سرباز را به صندلی می بندد و سیلی اش می زند؛ نماینده مجلس می خواهد از خط ویژه عبور کند، سرباز مانعش می شود، آقای نماینده توی گوش سرباز می زند.
و امروزه این نبرد قدرت و سرباز سمبلیک [نمادین] شده است. قدرتی که دائم میخواهد از حقوق غیرقانونی، غیرشرعی و غیرانسانی اش استفاده کند و سربازان اندکی که مانع می شوند و چک نصیبشان می شود. این جدال سمبلیک در غالب عرصه های مدیریتی امروز ج. اسلامی قابل مشاهده است.
اما ریشه جدال در آن است که با وقوع انقلاب اسلامی هرچند یک هیئت حاکمه فاسد و متجاوز به حقوق عمومی برانداز شد، اما طبقه حاکم و مسلط، اینبار در پوستهی تازه مذهبی با قدرت بیشتری به حیات خودش ادامه داده است. یک طبقه که از قضا مهمترین خصیصه اش، اعطای حقوق ویژه به صاحبان قدرت است. حقوقی خاص، که یک اقلیت یک درصدی را بر ۹۹ درصد جامعه رجحان می دهد و مسلط می سازد.
این میشود که به تدریج یک طبقه تازه در ساحت اقتصاد سیاسی اجتماع متولد میشود که به آن طبقه قدرتمندان میگویند. طبقه ای که از ابزار کار تا سرمایه تا قدرت قانونگذاری، قدرت برخورد سخت، رسانه و... را در انحصار خودش دارد و آنطور که بخواهد توزیع می کند، طبقه ای که ویژه خواری را حق طبیعی خودش میپندارد.
آقای ولایتی، حق طبیعی اش میداند که فرزندانش آنچنان باشند؛ آقای شمخانی، حق طبیعی و مشروع خودش میداند که ساخت و ساز مشکوک داشته باشد؛ آقای روحانی حق ویژه خودش میداند که در جماران ساخت و ساز غیر قانونی بکند، برادرش دست در جیب ملت ببرد، دخترش را در فلان دانشکده به نوایی برساند؛ فلان امام جمعه حق طبیعی خودش میداند که جنگل ها را بدهد بچه هایش بخورند و ده ها شرکت ثبت کنند؛... قاضی حق طبیعی اش میداند که سیلی بزند زیر گوش سرباز، اسلحه بکشد روی مردم در ترافیک یا... فلان اداره و سازمان حق خودش میداند در قزوین آنطور زمین ها را مصادره کند.
مشکل بنیانی تر از این است که یک قاضی را توبیخ کنی یا یک نماینده را محاکمه، مشکل خط ویژه یا گیت ویژه نیست، مشکل یک طبقه ویژه خوار مسلط است که با هم رابطه اقتصادی، سیاسی و فامیلی دارند. یک الیگارشی مذهبی که زیر خروارها آیه و حدیث و تفسیر و کتاب و مقدسات جا خوش کرده. صاحب یک ایدئولوژی است که همه چیز را در وجدان وفاداران رنگ می کند و گذشته و آینده را در خدمت خودش جعل می سازد. یک ایدئولوژی که می گوید آنچه هست، عین حق است و مخالفت با آن نامشروع.
درگیری ما، که همان درگیری سرباز بی دفاع با پنجه های پر قدرت است، نزاع تاریخی فقر و غنا است.
فلاخن
#فرمانروایی
#عدالت
#فساد
@PersianPolitics
آموزش جنسی در ایران امروز
فاطمه موسوی ویایه
جامعهشناس
بخشی از سیاست جنسی جمهوری اسلامی کاهش تحریکات در فضای عمومی است و بنا بر همین اصل، هیچ آموزش رسمی در نهاد مدرسه وجود ندارد، آموزش سلبی تربیت جنسی وجود دارد، یعنی به طور ضمنی و از اشارههای کوتاه و جسته گریخته بین مطالب دیگر، واقعیت میل جنسی را به عنوان امری ناپسند و تهدیدآمیز که باید به شدت مهار شود معرفی میکند. حتی در دانشگاه که مواد درسی برای افراد بزرگسال تدریس میشود، محتوای کتابهایی چون دانش خانواده و آیین زندگی بیشتر بر بعد حقوقی و دینی و اخلاقی تاکید میکند و به مسائل اصلی درباره فیزیولوژی، تولیدمثل و بهداشت جنسی به حد کافی پرداخته نشده است.
بنا بر تعریف یونسکو تربیت جنسی شامل افزایش فهم و دانش (اطلاعات و معلومات درباره جنسیت و مسائل جنسی) و بعد روشن گرداندن احساسات (طبیعی دانستن احساسات بدون احساس شرم و گناه یا وقاحت برای اثبات خود)، به دست آوردن ارزشها و نگرشهای درست، پرورش مهارتهای ارتباطی و دوری از رفتارهای پرخطر است. چنین آموزشی در مدارس و حتی دانشگاه ما وجود ندارد و انتظار میرود تربیت جنسی کودک توسط والدین انجام شود. دولت انتظار دارد آنّها به بچه زیر پنج سال اصول خودمراقبتی را بگویند و بعدا که به بلوغ رسید درمورد تغییرات بلوغ با او صحبت کنند و در مورد شیوه درست رفتار با جنس مخالف آموزشش بدهند ولی حقیقت این است که در خانوادههای ایرانی شهری چنین اتفاقی نمیافتد.
دکتر بلندهمتان سال ۱۳۹۳ تحقیقی انجام دادند که تجربه زیسته والدین از آموزش جنسی را بررسی کنند، نتایج نشان داد که اکثریت والدین ناآگاه هستند و اصلا نمیدانند چه چیزی آموزش بدهند. دوما اینکه از نظر عاطفی دلهره دارند که چطور با بچه حرف بزنند که بفهمد و مجادله نکند و حرمتهای بین والدین و فرزندان حفظ شود. به دلیل این ناآگاهی و درگیری عاطفی، والدین بالکل آموزش را رها میکنند تا زمانی که اتفاقی میافتد و ناچار به واکنش اقتضايي می شوند. مثلا چند مادر مراجعه کردند که دختر ما دوست پسر دارد حالا چه کار کنیم؟ بعد که محقق پرسیده بود شما چه واکنشی نشان دادید گفتند نمیدانستیم چه کار کنیم، فقط گفتهایم اگر پدرت بفهمد میکشتت، بیشتر احتیاط کن. نهایت آموزش اشان این بوده. یا موردی که ناراحت کننده بود، پدری که در کامپیوتر پسر نوجوانش فایل حاوی فیلمهای پورنوگرافی کشف میکند و چند روزی فکرش گرفتار بوده که الان به او چه بگویم؟ چه جوری برایش توضیح بدهم که اینها غیرواقعی هستند؟ نادرست هستند؟ برای تو ضرر دارد؟ و آخر هم به این نتیجه میرسد که به روی خودش نیاورد.
نکته دیگر اینکه اصلا چرا گمان می کنیم والدین آگاهی و اطلاعات لازم زیست جنسی سالم را دارند؟ یکی از دوستان در مورد ایدز کار کرده بود متوجه شده بود تعدادی از زنان محجبه و مومنه به ایدز مبتلا شده بودند، به دلیل ابتلای شوهر به ایدز. مرد متشرع زنی را صیغه کرده بود و حالا ناراحت بود که من صیغه کرده بودم و کارم شرعی بوده چرا ایدز گرفتم؟ یعنی این مردان بزرگسال درکی از رفتار پرخطر جنسی و لوازم پیشگیری نداشتند.
حالا دولت انتظار دارد این والدین ناآگاه و غیرعلاقمند کار آموزش جنسی کودکان را انجام دهند. در حالی که خود والدین این وظیفه را نمیخواهند. در پیمایشی که نظر والدین را در این باره جویا شدهاند بیش از پنجاه درصد والدین گفتند که این آموزش باید در مدرسه داده شود، وقتی درس زیست شناسی یاد میدهید بخش بلوغ جسمی را هم کامل توضیح بدهید، وقتی درسهای اجتماعی درباره شیوه رفتار با معلم، والدین و دوستان را آموزش میدهید، آداب اجتماعی گفتگو و رفتار با جنس مخالف را هم بگویید. من والد نمیدانم متناسب با سن بچه چه اطلاعاتی باید داده شود که حساس و کنجکاوش نکند و بدتر پیگیر نشود. از چه ادبیاتی استفاده کنم که تاثیر بدی نداشته باشد، مدرسه که کارشناس علوم تربیتی و روانشناس و ... دارد باید آموزش بدهد.
روشنفکران
#اجتماعی
#آموزش_و_پرورش
@PersianPolitics
پاسخی به یک ابهام!
اکبر دانش سرارودی
محقق دینی و کنشگر سیاسی
دوست منتقدی نوشته: چرا همهٔ مشکلات را به گردن «ولی فقیه» میاندازید؟ و بهعنوان مثال گفته همین «اقتصاد بهشدت نابسامان» را دقت کنید، هر چه نگاه میکنیم از اول انقلاب تمام وزرای اقتصادی ما از تکنوکراتها و تحصیلکردگان آمریکا و انگلستان بودهاند و هیچ آخوندی سکان اقتصاد کشور را به دست نداشته و تمام بدبختی ما از همین دانشگاهیان غربزده ای است که شما آنها را متخصص و کاربلد میدانید!
برای او نوشتم بیان نیمی از حقیقت خود بزرگترین دروغی است که ممکن است خودمان را نیز فریب دهد. بله! مجرب ترین و آگاهترین کشاورز دنیا را بیاورید و از او بخواهید در حالی که مانعی در مسیر چشمهٔ آب قرار دادهاند و زمین مورد نظر را نیز با انواع مین ها و موانع آلوده کردهاند به شما محصول خوب و طبیعی تحویل دهد!
همه میدانیم که اقتصاد مقولهای کاملاً متأثر از سیاست و رفتار و پدیده های مختلف پیرامونی است، و گاهی با یک تصمیم همه به صف میشوند تا ارز و دلارشان را بفروشند و قیمتها به شدت نزولی میشود و گاهی نیز ممکن است تمام شب را هم در صفوف به هم فشرده صبح کنند تا پولشان را به ارز، طلا و... تبدیل کرده و قیمت ها به شدت صعودی میشود. و این یعنی در شرایطی که «اثرات روانیِ» سیاستگذاریها و جهتگیریهای کلّی است که تغییرات مثبت و منفی اقتصاد جامعه را شکل میدهند! وزیر و مسئولان اقتصادی هر چقدر هم مجرّب و توانا باشند کار چندانی از دستشان بر نمیآید.
زیرا اقتصاد عرصه بده بستان ها و مبادلاتی است که با حرف و دستور قابل تنظیم نیست و این عرضه و تقاضای حقیقی یا کاذبِ سیاست زده است که شرایط را میسازد.
وقتی امنیت سرمایهگذاری و تولید نداریم و بسترها و مؤلفه های مؤثر در موضوع بهشدت آسیب دیده و تخریب میشود، وقتی درآمد نداریم و حتی خرجهای زائد تقابلهای مستمر نیابتی نیز دست از سرمان برنمیدارد و «علیرغم محدویت منابع» باید سُفره ای به پهنای کشورهای منطقه پهن کنیم تا جایی که با اوراق قرضه، چاپ پولِ بدون پشتوانهٔ تورم زا و حراج اموال مجبور به فروش فرش زیر پای مان نیز میشویم، نمیشود توقع اقتصادی پویا داشت و تمام کاسه کوزه ها را به گردن کسانی انداخت که هم آب را به روی شان بسته ایم و آنچه میرسد نیز به صورت قطره چکانی و هزار زحمت وصول میشود و هم زمین مورد نظر را به شدت مین کاری کرده و هر روز با بحران جدیدی مواجه بوده و باز هم محصولی عالی و پُر و پیمان تحویل دهند.
اقتصادی که سررشته سیاستگذاریهایش نه در دست متخصصان علم اقتصاد و کارشناسان کارکشته این رشته، که از جای دیگری ابلاغ میشود و با موانع فزاینده ای چون تحریمهای فلج کنندهٔ مستمر و لاینقطعی مواجه است که به تعبیر کارشناسان، جنگ تمام عیار اقتصادی محسوب میشود و شرایط را به شدت جنگی و غیر قابل پیش بینی میکند، همچنین،
- اداره جنگهای مختلف نظامی (تحمیلی و نیابتی)؛
- کاهش شدید درآمدها؛
- فرار سرمایه های داخلی و عدم جذب سرمایه گذاری خارجی؛
- رد لوایح مؤثر در مراودات بانکی و اقتصادی (مانند FATF و امثالهم)؛
- شعارها و گنده گویی های مستمرِ هزینه سازِ کاسبان تحریم از تریبونهای مختلف؛
و دهها فاکتور ریز و درشت دیگر، همه عواملی برای موفقیت یا عدم و موفقیت مسئولان اقتصادی است.
لذا از آنجایی که «اقتصاد» تابع سیاستهای ابلاغی و گذر از موانع ایجاد شده از رده های بالادستی است و مسئولان اقتصادی «تنها مجری» آن سیاستها هستند حداکثر کاری که از دستشان بر می آید این است که در «نحوهٔ اجرا» به گونهای عمل کنند که خسارات کمتری به وجود آید و این قصه به قدری تلخ است که دانشمندان و کارشناسان علم اقتصاد بارها نامه های فردی و جمعی نوشته اند و نسبت به پیامدهای راه غلطی که در پیش گرفته شده هشدارهای جدی داده اند و دریغ از یک گوش شنوا!
و نتیجهاش همین وضعی است که شاهدیم و این میشود دلیلی بر عدم موفقیت به قول شما این تحصیل کرده های متخصص دانشگاهی! قضاوت نادرستی که بدون همه جانبه نگری فقط راننده را میبیند، نه هیچ عامل دیگری در نرسیدن این ماشین را!
وصد البته اشکال بزرگی متوجه این «مجریان خاموش» است و آن «عدم شفافسازی» و موضعگیری جدّی در مقابل «عوامل اصلی» بوجود آورنده این مصائبی است که بهعبارتی آنها را ذلیلانه تسلیم این شرایط اسف انگیز نموده و در علت یابی مشکلات مردم آدرس غلط میدهد.
نگاهی دیگر
«نمیتوان اوضاع اقتصادی را از بحران خارج نمود بدون اینکه دیگر معضلات بزرگ مملکتی را دید. فساد گسترده در کشور، که به یُمن فضای نیمهباز رسانهای... روز به روز آشکارتر میشود یکی دیگر از مهمترین چالشهای نه تنها دولت، بلکه نظام است...» - بخشی از بیانیهی حزب مِهستان ایران دربارهی وضعیت کشور (امرداد ۱۳۹۷)
متن کامل
حزب مهستان
#اقتصادی
#ولی_فقیه
#اجتماعی
@PersianPolitics
نامەی رهبر معنوی جامعە یارسان آقا آسید نصرالدین حیدری [در پی نقض حقوق شهروندی در دادگستری شهرستان ساوه، و به تاریخ یکم بهمنماه] بەسران و مسولین محترم قوە قضائیە، مبنی بر برابری و احقاق حق مسلم شهروندی مردم یارسان، حفظ اکرام و احترام به شئون اعتقادی و فرهنگی و اجتماعی مردم یارسان به عنوان بندی در قانون اساسی.
ندای روشنفکران کورد
#اجتماعی
#کرد
#یارسان
#اقوام_ایرانی
@PersianPolitics
ضرب و شتم قانون
نعمت احمدی
حقوقدان
باید از فضای مجازی تشکر کرد؛ فضایی که باید به آن بها داد و به عنوان رکن چهارم آزادی آن را به رسمیت شناخت. فیلمی که از عملکرد نماینده مجلس در فضای مجازی پخش شده است و اعتراض مردم حاضر در صحنه را در پی داشته است باید به درستی واکاوی شود، روزگاری قرار بود نماینده مجلس عصاره ملت باشد و مجلس در راس امور، چه شد که امروز به جایی رسیدیم که نماینده مجلس که عملکردش باید نشانگر در راس امور بودن باشد چنان بیپروا قانونشکنی میکند و به خود اجازه میدهد وقتی مامور مجری قانون، قانونشکنی او را تذکر بدهد، با غرور و تبختر به گوش مامور قانون سیلی میزند، این سیلی نتیجه شرایطی است که بر انتخاب نمایندگان مجلس نواخته شد، حال باید از آقای دکتر کدخدایی پرسید دامنه احراز صلاحیتهای شما که در کوچه یکطرفه نوع نگاه ویژه حرکت میکند منجر به این گزینش شده است، نمیدانم جناب علیاصغر عنابستانی برای ورود به مجلس و آمادگی نشستن بر صندلی نمایندگی برای یکبار هم شده قانون اساسی را خوانده است؟
اصل ۱۹ قانون اساسی مقرر میدارد... مردم ایران از هر قوم و قبیله که باشند از حقوق مساوی برخوردارند و در اصل ۲۰ آمده است؛ همه افراد ملت اعم از زن و مرد یکسان در حمایت قانون قرار دارند و از همه حقوق انسانی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی با رعایت موازین اسلام برخوردارند. سرباز وظیفهای که در گرما و سرمای سال مشغول خدمترسانی به مردم است مصداق عینی اصول ذکر شده قانون اساسی است. وقتی ضریب تحمل نماینده مجلس آنچنان شکننده است که در مقابل سربازی که بنا به وظیفه ذاتی خود رعایت قانون را به او متذکر میشود از کوره در میرود و بر قامت رسای قانون و مجری آن سیلی میزند آیا میتوان به عنوان نماینده در مجلس به قانونگذاری بپردازد. اعمال قوه مقننه از طریق مجلس شورای اسلامی است که از نمایندگان منتخب مردم تشکیل میشود و این منتخبین در بدو ورود به مجلس باید برابر اصل ۶۷ قانون اساسی سوگند بخورند و در سوگندنامه با تکیه بر شرف انسانی خویش متعهد میشوند که به حقوق ملت و خدمت به مردم پایبند باشند و آزادی مردم و تامین مصالح آنها را مدنظر داشته باشند.
وقتی نماینده مجلس به قوانین و مقررات جاریه مملکت بیاعتنا باشد؛ وقتی نماینده مجلس هنوز در عوالم ارباب و رعیتی باشد که خود را مالک الرقاب رعایا بداند؛ میتوان امیدوار بود که در مجلس به سوگندی که خورده است پایبند باشد؟ زندگی در شهرهای بزرگ قاعده و قانون خود را دارد. خطوط ویژهای که برای تردد وسایل نقلیه عمومی که مردم عادی را در ترافیک سرسامآور جابهجا میکند یا وسایل نقلیه امدادرسان را برای گذر از ترافیک پرحجم شهرها کمک میکند. برابر همین مقررات کسانی که اولویت کاری دارند کارت ویژهای دریافت میکنند. اگر قرار باشد افراد برای خود این حق را قائل باشند به تبع شغلی که دارند از امتیاز ویژهای برخوردار باشند، شأن نزول مقررات خاص شهری از بین میرود. حال پرسش این است شورای نگهبان که در مصاحبهها این حق را برای خود قائل است که بر رفتار نمایندگان بعد از احراز صلاحیت آنان نظارت داشته باشد، به این مهم چگونه و از چه منظری وارد میشود؟ آیا برخورد آمرانه و تحکمبرانگیز نماینده خاطی از مصادیق موردنظر شورای نگهبان نیست؟ آیا کمیسیون نظارت بر رفتار نمایندگان مجلس نیاز به شکواییه دارد یا اعتراض مردمی که ناظر بر عملکرد نماینده خاطی مجلس بودند کافی است که پرونده اعمال ضارب سیلی به گوش قانون را در دستور کار قرار دهد و در آخر هیات رییسه مجلس و خصوصا رییس مجلس که روزگاری فرمانده همین سربازان بود و از شرایط سخت کاری آنان با خبر است به داد سرباز مظلوم میرسد.
به باور من امتحان سختی پیش روی شورای نگهبان، مجلس و قوه قضاییه است و سیلی نواخته شده بر چهره مامور قانون توسط واضع قانون آیا پاسخی دارد؟ بر این باورم صدای کشیده نواخته شده بر صورت سرباز مجری قانون در تاریخ با تصاویری که با شهادت مردم و درخواست مظلومیت سرباز در فضای مجازی پخش شد تا سالیان سال باقی خواهد ماند، کاری به غرور و نگاه از بالای نماینده خاطی ندارم که جوهر ذاتی خود را نشان داد؛ به این مهم فکر میکنم، چه کسی پاسخگوی مظلومیت سربازی است که حین انجام وظیفه مورد ضرب و شتم قرار گرفت؟
آیا نهادهای ناظر متوجه این مهم شدند که مردم حاضر در صحنه جملگی معترض بودند؟ شاید با برخورد با نماینده خاطی از ناحیه مسوولانی که باید هواخواه و هوادار مجریان قانون باشند بتوانند زشتی عمل نماینده مجلس را اندکی بپوشانند. ممکن است نماینده خاطی موضوع را به کل تکذیب کند همانگونه که سرباز گفت، دوربینهای حاضر در صحنه به یقین واقعه را ثبت کردهاند و اگر چنین تکثیری صورت گیرد باید شهامت از دست رفته نماینده خاطی را هم به جمع تخلفات او افزود.
اعتمادآنلاین
#اجتماعی
#زدن_سرباز
@PersianPolitics
مشکلات زندانیان پس از آزادی
عمادالدین باقی
روزنامهنگار و فعال حقوق بشر
در دنیا تا مدتها پس از آزادی از زندان، مشکلات روحی را بهعنوان ادامه زندان تلقی میکنند و افراد را تحت مراقبت و درمان قرار میدهند، اما در ایران با وجود مرکزی به نام «مرکز مراقبتهای پس از خروج» در تمام این سالها ما ندیدهایم که در مورد زندانیان پس از خروج کاری انجام دهند...
تصور میکنند همین که فردی آزاد شد دیگر مشکلات دوره حبس تمام و همه چیز عوض شده، بله یک اتفاق بزرگی افتاده و دنیای او دگرگون شده. زندانی از آن سوی دیوار به این سو میآید اما آثاری که از آنجا با خود آورده تا مدتها ادامه دارد. درست مانند اینکه فردی را در جایی برده باشند و زخمی کنند و بعد بیرون به حال خودش رها کنند و هیچ مراقبتی هم وجود نداشته باشد. اطرافیان هم به دلیل اینکه این زخمها و دردها آشکار نیست متوجه آن نمیشوند.
علاوه بر مشکلات زندانیان پس از آزادی که در همه جای دنیا وجود دارد؛ در کشور ما مشکلات دیگری هم بر آن افزوده شده. مثلاً افراد زیادی سراغ دارم که پس از آزادی اگر دانشجو بوده امکان ادامه تحصیل را از دست دادهاند و اگر شاغل بوده شغلش را از دست داده است. حتی فردی که در بخش خصوصی، مثلا در یک بنگاه معاملات ملکی، شاغل بوده بعد از آزادی دیگر او را نپذیرفتهاند و گفتهاند که فردی جایگزین شده است... یا همین حالا یکی از معلمانی که به تازگی آزاد شده هنوز نتوانسته سر کار خودش برگردد. حتی وزیر آموزش و پرورش هم میگوید که از جاهای دیگر ممانعت میکنند...
قبل از انقلاب هم ما چنین مشکلی را نداشتیم بودند. افرادی که بهعنوان محکومان سیاسی از زندان آزاد میشدند، اگر دانشجو بودند به راحتی به درسشان برمیگشتند. آقای کروبی یکبار در اعتراض به ستارهدار کردن دانشجویان گفتند که من [پیش از انقلاب] بعد از چند سال از زندان آزاد شدم و در دانشکده الهیات به تحصیل خود ادامه دادم. در رژیم گذشته هیچکس را بهخاطر زندان از شغلش - با وجود آن که محکوم سیاسی و امنیتی بود - منفک نمیکردند، ولی حالا میخواهند هزینه کار سیاسی را آنقدر بالا ببرند و افراد را از هستی ساقط کنند که کسی دیگر جرأت نکند مخالف باشد و با روشهای غیرقانونی این افراد را سیاست زدایی یا منفعل کنند...
بعضی البته مشکل مضاعف دارند و شرایطی برایشان ایجاد میشود که زندان با همه رنج و مصیبتش برایشان بهتر به نظر میآید. مثلا آنچه که اخیرا آقای نوید خانجانی نوشته موجب تأسف است. نوشته «بعد از دو سال و نیم از آزادیام به من پاسپورت و اجازه خروج از کشور را نمیدهند. در ایران هیچ کاری نمیتوانم انجام دهم و هیچ کسی (دوستان و آشنایان و…) حاضر نیست به من کاری بدهد و جایی استخدامم کنند چون برای منافعشان خطر دارم! شاید زندان جای بهتری بود».
استرس کرونا برای زندانیان و خانوادههای زندانیان و حتی زندانبانان بسیار ویرانگرتر از خود کرونا ست. فقدان امکانات کافی بهداشتی و درمانی در زندانها هم این استرسها را شدیدتر میکند. البته از انصاف نگذریم که در ایران یک حرکت بسیار ارزشمند صورت گرفت و گفته میشود به حدود صد هزار زندانی مرخصی داده شد... طوری که خانم «میشل باشله»، کمیسر عالی حقوق بشر سازمان ملل، در بیانیهای ایران را به عنوان کشوری نمونه در زمینه کاهش جمعیت زندانها برای مقابله با شیوع کرونا و تضمین حق سلامتی زندانیان معرفی کرد. اما درباره زندانیان سیاسی و عقیدتی، که اتفاقا اولویت دارند چون در قوانین ایران هم میان ارتکاب جرم با انگیزه شرافتمندانه و انگیزه خودخواهانه تفاوت گذاشته میشود، اما چنین نشد...
در تهران دکتر فرهاد میثمی مبتلا به کرونا بود و هیچ مانع قانونی برای مرخصی او وجود نداشت، اما در طول دوران حبس و با وجود مرخصیهای انبوه در بحران کرونا، به او هیچ مرخصیای داده نشد؛ در حالی که اصل محکومیت او هم قابل دفاع نیست. در آذربایجان دو زندانی مانند عباس لسانی و یوسف کاری که بیماری دارند و آقای لسانی بهسبب سن وسال و مشکل کبدی و ریوی بستری شد، اما مرخصی به آنها هم ندادند. در این شرایط مسئولان نمیدانند چه فشار ویرانگر روانی به خانوادههای زندانیان بیمار وارد میشود. من درباره محتوای پرونده و ایرادات حقوقی ورود نمیکنم و با فرض اینکه این ایرادات وارد نیست، میپرسم مگر چه ایرادی دارد که به این دسته از زندانیها هم مانند دیگران فرصتهای درمانی و بودن با خانواده داده شود؟
متن کامل در انصاف نیوز
عمادالدین باقی
#اجتماعی
#زندانی
@PersianPolitics
خودویرانی تاریخ و فرهنگ به کمک تحریف
شاهرخ رزمجو
دکترای باستانشناسی دورهی هخامنشیان و عضو هیئت علمی گروه باستانشناسی دانشگاه تهران
بهتازگی مطلبی در خبرگزاری مهر انتشار یافته که در آن با شخصی به نام حسن شایگان، مترجم کتابی از محمد داندامایف با عنوان «نهادهای اجتماعی و ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی»، گفتگو شده است. او که در این مصاحبه با عنوان مورخ! و پژوهشگر! معرفی شده، به بخشی از تاریخ و تمدن ایران تاخته، و در ادعایی عجیب، تمدن ایران هخامنشی را فاقد پایۀ علمی دانسته و با لحنی زننده، تاریخ هخامنشیان را “فضاحت بار” نامیده است! این نخستین بار نیست که چنین ادعاهای عجیبی از سوی برخی افراد غیرمتخصص منتشر می شود و بر کسی پوشیده نیست که این گفتهها، با هدف گرفتن پیشینۀ تمدن ایرانیان و هویت تاریخی و فرهنگی این سرزمین، مقاصد خاصی را دنبال میکنند.
پیش از هر چیز باید یادآور شد، در کتابشناسی داندامایف، هیچ کتابی با این عنوان وجود ندارد، بلکه یکی از کتاب های او با عنوان “فرهنگ و اقتصاد ایران باستان” به طور مشترک با ولادیمیر لوکونین نوشته شده و کتابی نیز با عنوان “شاهنشاهی هخامنشی: ساختار اجتماعی - اداری و دستاوردهای فرهنگی” به روسی منتشر شده است. بنابراین، اگر ترجمه مربوط به یکی از این دو کتاب باشد، به نظر میرسد نیمی از عنوان کتاب (ساختار اقتصادی امپراتوری هخامنشی) دستکاری شده و ساختگی است.
شیوۀ برخورد آقای شایگان با تاریخ ایران، نه تنها رنگ و بوی ضد ایرانی دارد، بلکه رد پایی از نظرات جعلی و مخدوش ناصر پورپیرار به وضوح در آن دیده میشود. گوینده با گره زدن مخالفان خود به یک طیف سیاسی خاص و متهم کردن آنان به ناسیونالیسم و شووینیسم، تلاش دارد... تا هر که در صدد پاسخگویی برآمد، بلافاصله به پیروی از آنها متهم شود.
این مصاحبه، پیش از هر چیز، از سوی کسی است که ادعا شده استاد بازنشستۀ اقتصاد از یک دانشگاه آمریکایی است. البته به جز صفحات شخصی ایشان، هنوز هیچ شواهدی از تدریس و بازنشستگی وی در آن دانشگاه در دست نیست. حتی به فرض درست بودن موضوع، باز مشخص نیست مدرس رشتۀ اقتصاد، چه تخصص و صلاحیتی در زمینۀ جهان باستان، تاریخ یا باستانشناسی هخامنشی دارد؟ چگونه اصطلاحات تخصصی کتابی مربوط به رشته ای دیگر را ترجمه کرده؟ به همین دلیل متن کتاب، آکنده از اشتباه های ریز و درشت است؛ از نامها گرفته تا اصطلاحات تخصصی، جملهها، مفاهیم و درک موضوع...
نقل قول آقای شایگان از نوشتههای یونانی، بدون نقد و راستیآزمایی آنها، واقعا تأسف آور است. درست مانند این است که شخصی، جنگ جهانی دوم را تنها از زبان گوبلز و دستگاه تبلیغاتی رایش سوم بازگو کند. امروزه بی اعتبار بودن بسیاری از نوشته های تاریخنویسی یونانی، که سرشار از اغراق و داستانسرایی هستند، بر تاریخنگاران غیرایرانی نیز روشن است.
نامبرده تلاش دارد تا روی مسئله خواجگان تاکید کند، بدون آنکه متوجه باشد از جوامع بشریِ چند هزار سال پیش صحبت می کند. جدا از اینکه بسیاری از دربارهای دوران باستان، حتی تا آغاز قرن بیستم، مانند قاجارها و عثمانیها چنین رسمی داشته اند، معلوم نیست چرا تنها تاکید ایشان بر دورۀ هخامنشی است و شامل دیگران نمی شود؟ کسی که خود را مورخ و پژوهشگر دورۀ هخامنشی میخواند، باید بداند که واژۀ یونانی “ساریس” (saris) به معنی “خواجه” که در متن های یونانی آمده، به درستی درک نشده و آن را نمی توان به سادگی به همان معنی ترجمه کرد. عنوان “ساریس” در متن های یونانی، سوءبرداشت یونانیان از عنوان “شَرِش” بوده که در زبان یونانی شبیه ساریس تلفظ شده و آن را به اشتباه “خواجه” ترجمه کرده اند. “شَرِش” (در اصل: ša-reš šarri به معنی “کسی که در جایگاه سر شاه قرار دارد”) عنوانی است برای برخی از مقامهای درباری با اختیارات سلطنتی در حد پادشاه، و نه خواجه ها. مورد مشابهی نیز برای موضوع بردگان وجود دارد که بحث مفصلی میطلبد.
ادعا میکند که بابل حتی یک گرم نقره نداشته و بابلیها با زور و فشار ناچار به گردآوری خراج برای حکومت هخامنشی بودهاند! همین جملۀ کوتاه چند ایراد اساسی دارد:... آقای شایگان از حجم معاملههای نقره در بابل در مقیاس بسیار بالا، در دوران بابل نو، هخامنشی و سلوکی، به کلی بی اطلاع است. این معامله ها در صدها کتیبه در بايگاني های بابلی ثبت شده... چرا در کتیبه های بابلی، مردم بابل پس از ورود کورش به شهر، “چونان پرنده هایی رها شده از بند” توصیف شده اند؟... اگر بابل تحت فشار بوده، چرا در یک کتیبۀ بابلی زمان حکومت اسکندر، مردم بابل، به صراحت آرزوی بازگشت شاه هخامنشی و بازگشت “شادی و خوشبختی” به شهرشان و نجات یافتن از خراج تحمیلی اسکندر به نام زکوتو را داشتند؟!
متن کامل در:
انجمن علمی باستانشناسی ایران
#تاریخی
#هخامنشیان
#کورش_بزرگ
#هویت_ملی
@PersianPolitics
سیلی بر صورت "فرزند ملت" در "دروازه دولت"
صلاحالدین خدیو
کنشگر مدنی
سخن معروف دکتر مصدق که می گفت، مجلس جایی است که ملت آنجاست، امروز مصداق واقعیش را در دروازه دولت یافت. جایی که سرباز راهور حامد اکبری هنگام دفاع از قانون از عنابستانی نماینده اصولگرا و سوپر انقلابی مجلس سیلی خورد.
در برتری اخلاقی این سرباز وظیفه بر این سیاستمدار متخلف تردیدی نیست، سخن این است کدام یک به راستی نماینده مردم است؟
قانونگذاری که قانون را زیر پا گذاشته و سرباز وطن را با سیلی می نوازد، نماینده چیست؟
نقطه عزیمت مواضع پوپولیستی و افراطیش علیه دولت کجاست؟ با رفتار امروز منطقا نباید مردم باشد!
شارنامه
_
نامهی اعتذار انجمن اسلامی معلمان سبزوار خطاب به ملت شریف ایران؛
خطای فاحش این نماینده را به حساب مردم سبزوار ننویسید!
هم میهنان گرامی و ارجمند ایرانزمین!
متأسفانه دیگر بار نماینده حاشیه ساز این شهر بلوا آفرید و با به ابتذال کشاندن حاکمیت قانون در ابتدایی ترین سطح آن، یعنی قوانین راهنمایی و رانندگی، مایه شرمساری شهروندان دیار سربداران را فراهم آورد.
این بار، سرباز وظیفه شناسی هدف قرار گرفت که در اپیدمی قانون گریزی در کشور کوشید تا از حریم آن، پاسداری و موجبات برقراری نظم را فراهم سازد، ولی افسوس که با دریافت سیلی قدرت از سوی یک "حقوق خوان" که بر جایگاه قانون گذاری در مجلس هم تکیه زده است بدرقه شد.
اکنون ما فرهنگیان این دیار ادب دوست و نخبه پرور که بزرگانی همچون بیهقی ها و شریعتی ها را در دامان خود پرورده، مغولان تمدن ستیز را در دوران سربداران مهار کرده و نمایندگان بلندآوازه ای همچون دکتر غنی و عبدالقدیر آزاد را روانه پارلمان ساخته است از خود می پرسیم که کجای راه را اشتباه آمدیم که باید عصاره فضایل شهرمان به نماد قانون ستیزی و خشونت ورزی در کشور تبدیل شود؟!
اگر چه پدیده نظارت استصوابی در انتخابات اسفند ۹۸ حتی یک نامزد اصلاح طلب را برای انتخاب ما باقی نگذاشت ولی اکنون مسئولانه معتقدیم که اگر شهروندان این دیار نسبت به خشونت های زبانی این فرد در گذشته حساسیت بیشتری از خود مبذول میداشتند؛ اکنون کار به برخورد فیزیکی و هتک حرمت قانون و مامور اجرای آن نمی انجامید.
لذا اگر چه در مرحله نخست، محدودکنندگان دایره انتخاب مردم در اسفند ۹۸ را شایسته ملامت میدانیم ولی به عنوان بخشی از فرهنگیان سبزوار بزرگ لازم می دانیم تا مراتب اعتذار صمیمانه خود نسبت به اقدام ناشایست نماینده مذکور را به پیشگاه سترگ ملت ایران تقدیم نموده و از همه ایرانیان عزیز درخواست کنیم که؛ این خطای فاحش را به حساب مردم دیار سربداران ننویسند!
روابط عمومی انجمن اسلامی معلمان سبزوار
انجمن اسلامی معلمان سبزوار
_
سرباز، بچه مردمه، غریبه، زدن نداره!
سهیل محمودی
شاعر
بنده بارها گفتهام؛ وسط خلافهای طهرون بزرگ شدهام. یکی از قواعد داشمشدیهای در برخوردهاشون این بود که زدن آژان نوعی ابهت و شکوه و سربلندی داشت و طرف پای جرمش هم میایستاد و تاوان میداد.
اما زدن سرباز، هرگز... غیرممکن بود. هیچ گردنکلفت و مشدی و داشی به خودش اجازهی زدن سرباز را نمیداد و معمولا میگفتند: این بچهی مردمه و غریبه و خدا واسه ننهباباش نیگهش داره.
شوفر تاکسیهای طهران هم در تاریکی صبح از سربازی که میخواست برود پادگان تا برسد به صبحگاه کرایه نمیگرفتند. اگر در قهوهخانهای جمعی یا اتوبوس مسافری، بچههای طهران، سربازی را میدیدند اول همه سیگار را به او تعارف میکردند.
رسم و قاعده داشت خیلی چیزها...
لعنت بر این روزگار بدون رسم و قاعده و به دور از فتوت و مروت!
آینده
_
نواب صفا در خاطرات خود آورده که روزی در تابستان ١٣٢٣ حسین گلگلاب در راه انجمن موسیقی سیلی یک نظامی انگلیسی به گوش یک سرباز ایرانی را میبیند. در انجمن روحالله خالقی به او پیشنهاد میدهد که خشمش را سرودی کند، سرودی که با آواز غلامحسین بنان جاودانه شده است؛ «سرود ای ایران».
توئیت سام گیوراد
_
حامد اکبری سربازی که امروز از نمایندهی تراز انقلابی سیلی خورد، پدرش کارگر ریسندگی است و مادرش تا یکهفته قبل که بیکار شود در یک فروشگاه کار میکرده!
حسین رزاق
#مجلس_شورای_اسلامی
#زدن_سرباز
#قانون
#داد
#جامعه
@PersianPolitics
فرازی از قانون اساسی
یدالله کریمیپور
استاد جغرافیای سیاسی دانشگاه خوارزمی
در این جا فرازی از قانون اساسی جمهوری اسلامی را آورده و به تحلیل اُبژکتیو (عینی) آن می پردازم:
«بهایی که ملت پرداخت
نهال انقلاب، پس از یک سال و اندی مبارزه مستمر و پیگیر، با باروری از خون بیش از شصت هزار (۶۰/۰۰۰) شهید و صد هزار (۱۰۰/۰۰۰) زخمی و معلول و با بر جا نهادن میلیاردها تومان خسارت مالی، در میان فریادهای"استقلال، آزادی، حکومت اسلامی" به ثمر نشست و...»
من در پژوهشی دانشگاهی و آماری و طی مقاله ای با عنوان: "تحلیلی آماری از شهیدان جنگ"، که در شماره ۵۳۷، ژورنال معتبر علمی - پژوهشی تحقیقات جغرافیایی ، نوزده سال پیش منتشر شد، با استناد به آمار دریافت شده از اداره آمار بنیاد شهید، شمار شهیدان پیش از انقلاب اسلامی را ۲۸۳۸ تن یا تنها ۱/۳ درصد از مجموع شهیدان ایران دانستم.
ولی پس از مطالعه قانون اساسی، در پی کندوکاو بیشتر پیرامون ارزیابی عدد ۶۰ هزار مندرج در این بالاترین سند ملت ایران برآمدم؛ نخست با دو تن از نمایندگان ادوار مجلس گفتگو کردم. در کمال شگفتی هر دو تن، آوردن اعداد در قانون اساسی را کاملا منکر شده و آن را کسر شأن این قانون دانستند؛ ولی پس از این که متن قانون را نشان دادم، در صدد توجیه برآمدند.
سپس در وهله دوم، با این ذهنیت که بنیاد شهید اشتباه کرده است، با پیگیری فراوان کوشیدم مأخذ خود و مقاله را پس از دو دهه، نوسازی و به روز کنم. ولی با شگفتی، آماری کمتر از دو دهه پیش دریافت کردم. بر پایه آمار ارائه شده در پاییز ۱۳۹۹، شمار شهیدان پیش از انقلاب اسلامی، یعنی از سال ۱۳۰۰ هجری خورشیدی تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، حدود ۲۵۴۶ تن شمرده شده است. یعنی کمی بیش از ۱٪ از کل شهیدان پیش و پس از انقلاب اسلامی از دیدگاه این بنیاد مسئول.
با این حساب به عنوان معلم دانشگاه دو درخواست از تصمیم سازان دارم:
۱. آمار شهیدان انقلاب اسلامی ارائه شده توسط بنیاد شهید را اصلاح کرده و آن را به رقم مندرج در قانون اساسی برسانند. شاید در بنیاد کم شماری شده است؛
۲. و یا در صورت درستی آمار بنیاد شهید، قانون اساسی را تا جایی که به این رقم بر میگردد اصلاح نمایند. چرا که این سند نما و آبروی بیرونی ملت ایران است.
یدالله کریمیپور
باقی تعداد كل شهدای انقلاب در فاصله قيام ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ را ۳۱۶۴ نفر میداند كه بر اساس آمار بنياد شهيد انقلاب اسلامی و منابع ديگر تدوين شده است. باقی همچنين تعداد شهدای واقعه ۱۷ شهريور ۱۳۵۷ را ۶۴ نفر در ميدان ژاله و ۲۴ نفر در ديگر نقاط شهر تهران میداند. در همين روز دولت وقت اعلام كرد ۸۶ نفر كشته و ۲۰۵ نفر زخمی شدهاند...
«درباره يك نويسنده: روايت فرزند انقلاب از انقلاب»، روزنامهی شرق، ۱۳۸۳/۲/۱۶ (به نقل از تارنمای عمادالدین باقی)
#تاریخی
#آمار
#قانون_اساسی
#شهیدان_انقلاب
@PersianPolitics
خردهگیری - ۱
دکتر محسن رنانی، در رابطه با مشاجره صادق زیباکلام و خسرو معتضد در برنامهای تلویزیونی، در یادداشتی با عنوان «در حسرت خسروان صادق» این اتفاق را تحلیل کرده است.
اما دوست اندیشمند ما تقریبا به همه چیز اشاره کرده و طبق معمولِ دیگر روشنفکران مشکل را، خیلی دوستانه، از خود ما مردم و نداشتن فرهنگ همشنوی و مدارا دانسته که مقامات هم بچههای ما هستند؛ جز آن که به دلیل اصلی، یعنی نبود شایستهسالاری، که مسببش حکومت است، اشاره کند.
طبیعتا در یک وضعیت شایستهسالار، کسانی شایسته بر سر کار میآیند که از جمله توان گفتوگو - حتی با دشمن - و پذیرش اشتباه و بیان عذرخواهی را هم دارند.
حتی در همین نمونهی ساده، اگر شایستهسالاری حکمفرما بود، با وجود دوست داشتنی بودن این دو تن، نه جناب زیباکلام که معروفیتش به عواملی غیر از حوزه تخصصی اش برمیگردد، استاد علوم سیاسی دانشگاه مادر میشد و نه جناب معتضد که جایگاه مطلوبی در جامعهی تاریخی کشور ندارد به مددِ صداوسیما تبدیل به چهرهای شناختهشده میشد و نه اصلا تلویزیون ملی ما اینگونه میبود که همه میدانیم.
درفش
#خردهگیری
#فرمانروایی
#شایستهسالاری
@PersianPolitics
حکمتِ «فروغی» برای شناسایی دولت مستعجل رسولزاده:
الحاق تالش - مغان به ایران؛ تغییر نام جمهوری؛ مراجعه به رای اهالی نخجوان
در ۱۹۱۸ پس از فروپاشی سئیم (پارلمان جمهوری فدراتیو جنوب شرق قفقاز متشکل از تاتارها، ارمنستان، گرجستان) سه دولت مستعجل در جنوب قفقاز در خلاء ناشی از روسیه تزاری و تثبیت اقتدار بلشویکها ظاهر شدند. تاتارهای مسلمان شمال ارس، در ابتدا در تفلیس کشوری مستعجل تحت قیمومت عثمانیها و سپس بریتانیاییها تأسیس کردند که نام آن را جمهوری خلق آذربایجان نهاده بودند. این ساختار، توسط حزب مساوات که با ادغام فرقه تُرک عدم مرکزیت تشکیل شده بود، دولتی را در سایه قیمومت ارتش عثمانی تشکیل داده بود که در ۱۹۲۰ با نزدیک شدن قوای بلشویک و مذاکرات پشت پرده استالین با مصطفی کمال، به سرعت فرو ریخت.
در این چند ماه، جمهوری مستعجل مساواتیها پیش از هر چیز در تکاپوی تثبیت و کسب شناسایی بین المللی بودند که البته توفیقی چندانی پیدا نکردند. ایران نیز نه به صورت دفاکتو و نه دژوره چنین ماهیّت سیاسی را به رسمیّت نشناخت هر چند هیئتی را در زمان سیدضیاءالدین طباطبایی برای بررسی مسئله به منطقه فرستاد که این هیئت دیپلماتیک نیز برای پرهیز از هر نوع سوءتفاهم در مورد رسمیّت دادن به جمهوری مستعجل، در اسناد، مکاتبات و اخبار از آن با نام «هیئت اعزامیّه به قفقاز» نام برده شد.
حکومت وقت ایران، که مصادف با پادشاهی احمدشاه قاجار بود، مشکلات زیادی مرزی و سیاسی با جمهوری رسولزاده داشت از آن جمله، انتخاب نام «آذربایجان» برای سرزمین های شمال رود ارس، امری بود که سابقه تاریخی و سیاسی نداشت لذا ایران نمی توانست اجازه دهد که نام یکی از استانهایش از سوی عده ای ماجراجو به سرقت برده شود.
در خاطرات ۲۶ دیماه محمدعلی فروغی وزیر خارجه وقت ایران، هنگام سفر به کنفرانس صلح پاریس برخی از این مشکلات با نماینده رسولزاده مطرح شد.
در این خاطرات به موضوع نام جمهوری، لزوم الحاق منطقه تالش – مغان به ایران و همچنین واگذاری سرنوشت سرزمین نخجوان به انتخابات برای الحاق به ایران صبحت شده بود. در خاطرات فروغی آمده است:
«ناهار با انتظامالملک رفتیم به هتل کنتینانتال غذای خوبی خوردیم. چون هوا خوب و صاف بود قدری در توئیلری گردش کردیم تا عصر شد و موقع رفتن به دیدن توپچیباشوف [سرپرست هیأت نمایندگی جمهوری مستعجل آذربایجان در کنفرانس صلح پاریس] رسید. رفتم به هتل کلاریج و با او به مذاکره پرداختم و بعد از تمهید مقدمه گفتم: «برای اینکه دولت ایران کاملا با شما موافقت کند لازم است که در سه فقره او را راضی کنید: یکی این که در مسئله نخجوان به رای اهالی رجوع شود. دوم اینکه اسم خودتان را عوض کنید. سیم اینکه سرحد اصلاح شود.»
در دو موضوع اول بعد از قدری مذاکره اشکال نکرد. در موضوع سوم توضیح خواست، گفتم: «طالش و مغان باید تماما مال ایران باشد.»
متعجب و متفکر شد و گفت: «این ولایت پرثروت ماست. جنگل و پنبه و ماهی فراوان به ما میدهد و اگر از ما بگیرید نخواهیم توانست زندگی کنیم.» قدری مباحثه کردیم. بالاخره این فقره در بادکوبه باید حل شود. سایرین هم همینطور. اما در آن دو باب چند روز دیگر باز ممکن است یکدیگر را ببینیم و من عقیده خود را بگویم.
خلاصه بعد از آن به سالن عمومی آمده چای خوردیم. مستنصرالسلطنه و اعتمادالوزاره هم بودند. بعد اعتمادالدوله برحسب وعده آمد و با هم به هوتل موریس رفتیم و تفصیل را برای او نقل کردم. یک اندازه به آنها حق میداد، بنا بر اینکه همیشه به مدعی حق میدهد. بعد او رفت و من و انتظامالملک رفتیم به طاوس سلطنتی شام خوردیم. خیلی گران است. بعد قدری گردش کرده به منزل مراجعت کردیم.
عصر معلوم شد مسیو دشانل به اکثریت خیلی زیادی انتخاب شده است».
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، ص ۲۹۵ - ۲۹۴.
آذریها
#سیاست_منطقهای
#تاریخی
#جمهوری_آذربایجان
@PersianPolitics
دیدگاه علی شمخانی، دبیر شورایعالی امنیت ملی، دربارهی طالبان: روزآروز
سخنان احمد نادری، عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس: سایت خبری مدارا
_
چه چیز تغییر کرد؟
آرمان امیری
نویسنده ادبیات داستانی و وبلاگ نویس در حوزه سیاست و جامعه
وقتی ایالات متحده تصمیم قطعی برای حمله به طالبان گرفت، مقامات ایرانی (هرچند بدون اعلام عمومی) همه گونه همکاری با آمریکاییها انجام دادند. این مساله اگر در زمان خودش مخفی ماند، در طول این سالها بارها به صورت مستقیم و غیرمستقیم مورد اشاره قرار گرفته است. تصمیم درستی هم بود. طالبان خطری جدی بود؛ احتمالا مسوول قتلعام دیپلماتهای ما و قطعا عامل ناامنی مرزهای شرقی که حتی ارتش را به حالت آمادهباش درآورده بود. حمله آمریکا به طالبان، در واقع نابودی یک دشمن بزرگ در همسایگی ایران بود به خرج و هزینه دولت واشنگتن.
سالها گذشت و ورق برگشت. مذاکرات پیدا و پنهان با طالبان گسترش یافت و رفت و آمد هیاتهای نمایندگی چنان بالا گرفت که حالا کشور ما از مقامات گروهک تروریستی طالبان به شکل مقامات بلندپایه یک کشور متمدن استقبال میکند. دلیل را نماینده مجلس به صراحت توضیح داده است: «ما و طالبان دشمن مشترک داریم»!
پرسش من از همینجا آغاز میشود. در این سالها چه چیز تغییر کرده که معنا و مفهوم دوست و دشمن چنین دگرگون شده است؟ چطور یک زمان با آمریکا در نابودی طالبان منافع مشترک داشتیم و حالا کار حکومت به جایی رسیده که احساس میکند با طالبان منافع مشترکی در دشمنی با آمریکا دارد؟
آمریکا که همان آمریکا است. البته برخی معتقد هستند دموکراتها به رهبری بایدن از جمهوریخواهان بهتر هستند؛ اما به هر حال بعید است کسی پیدا بشود و بگوید اوضاع امروز آمریکا، از آمریکای جنگ طلب جورج بوش بدتر شده است. طالبان هم که همان طالبان است. حتی در مذاکره با هموطنان خودش هم حاضر نشده یک قدم از رویکردهای بنیادگرای خود عقب بنشیند یا دست از جنایتهای تروریستی خودش بردارد. پس عجیب نیست که پاسخ را باید در داخل جمهوری اسلامی جست.
یکی از شعارهای فراگیر در سالهای دهه هفتاد که به ویژه در میان دانشجویان رواج داشت آن بود که میگفت: «مرگ بر طالبان، چه کابل، چه تهران». آن زمان دولت ایران منادی «گفتگوی تمدنها» بود و جنبش دموکراسیخواهی ایران، زیر ضربات باتوم گروهکهای فشار مقاومت میکرد تا از شعار صلح با جهان و دموکراسی در ایران دفاع کند. در چنین شرایطی، بیشک با یک کشور بزرگ و دموکراتیک مثل آمریکا میشد به دنبال منافع مشترک و کاهش تنشها گشت، اما قطعا با یک گروه بنیادگرای تروریستی هیچ حرفی برای گفتن وجود نداشت.
امروز اما، گفتمان حاکم بر کشور به مانند ترکیببندی نیروهای سیاسی به کلی متحول شده. نماینده مجلس طالبان را «یک جنبش اصیل در منطقه» میخواند. وزیر خارجه مملکت گفتگو با طالبان را طبیعی جلوه میدهد و تمام تلاش خود را میکند تا از «تروریستی» خواندن آن شانه خالی کند. دبیر شورای عالی امنیت ملی معتقد است «طالبان را در آمریکاستیزی راسخ دیدیم» و البته پیادهنظام تبلیغاتی محور مقاومت، یعنی همانها که مدعی بودند برای جنگ با داعش باید میلیاردها دلار هزینه کنیم و تا هزاران کیلومتر دورتر از خاک کشور لشکرکشی کنیم، به صورتی هماهنگ بسیج شدهاند که «عقلانیت» اقتضا میکند برای «منافع ملی» با طالبان مذاکره کنیم.
البته «عقلانیت» چیز خوبی است؛ اما راستش همین عقلانیت ما را از باور کردن این ژستهای مصلحتگرا و صلحطلب باز میدارد. اگر عقلانیتی در کار بود و رویکردی بر صلح و سازش در دستور کار قرار داشت، کار کشور به جایی کشیده نمیشد که به دشمن مشترک تمامی کشورهای منطقه بدل شود. دشمنی که اینقدر جدی است که همه میتوانند کینه تاریخی با اسراییل را کنار بگذارند و بر سر مخالفت با ما متحد شوند.
آنچه در این سالها تغییر کرده بیشک چیزی بیرون از این مرزها نیست. تغییری اگر بوده در همین کشور رخ داده است. تغییری که طی ۲۰ سال، گام به گام و سنگر به سنگر ما را به چنین روزی انداخت. آن جنبش دموکراسیخواه که فریاد میزد «مرگ بر طالبان، چه کابل، چه تهران» آرام آرام شکست خورد؛ جنبش سقوط کرد و تهران سقوط کرد و کابل مانده است تا ناامیدانه در برابر بمبهای طالبان و خنجرهای همسایگان مقاومت کند.
مجمع دیوانگان
فرهاد قنبری: «تصور کنیم رجب طیب اردوغان یا نخست وزیر عراق علنی با مریم رجوی و یارانش نشست بگذارد و از تعصب و استمرار و مقاومت آنها سخن بگوید» - خرمگس
حسین دهباشی: «آنچنان که برادران خوشغیرتِ وزارتِ خارجه اصرار دارند طالبان واقعیتی است در افغانستان که نمیشود نادیده گرفت، اسرائیل هم واقعیتی است در خاورمیانه که عضو سازمان ملل نیز هست... صُلح با طالبان، صلح با همهی بدیها است» - متن کامل در خشت خام
#سیاست_منطقهای
#افغانستان
#طالبان
@PersianPolitics
گرامیداشت بیست و ششامین سالروز درگذشت مهندس مهدی بازرگان
رویکرد رادیکال مهندس بازرگان در کنش ورزی سیاسی ـ اجتماعی
محمد کریمی
فعال سیاسی ملی - مذهبی
در بازخوانی کنشورزی، آرا و اندیشههای مهندس بازرگان برخی از اصلاحطلبان میکوشند تا با تقلیل دادن عملکردهای تاریخی مهندس بازرگان به یک برههی پس از انقلاب در دولت موقت و نادیده گرفتن سایر کنشهای وی هرگونه کنشورزی رادیکال را تخطئه کنند. این بخش از اصلاحطلبان میکوشند تا با برجسته کردن اختلافات میان دولت موقت و نیروهای چپ در ابتدای انقلاب، رویکرد چپ را در بستر سیاسی ـ اجتماعی ایران ناکارآمد جلوه دهند. اصلاحطلبان در حالی تلاش میکنند مصائب امروز کشور را به عملکرد نیروهای چپ اصیل در ابتدای انقلاب گره بزنند که عملکرد سکتاریستیک خود در اشغال سفارت امریکا به عنوان مهمترین عامل استعفای مهندس بازرگان را نادیده گرفته و تعمدا از آن عبور میکنند.
اصلاحطلبان تلاش میکنند تا با اینهمان سازی عملکرد خود از اواسط دهه ۷۰ تا به امروز با کوششهای اصلاحگرایانه مهندس بازرگان پس از تثبیت حاکمیت روحانیون در نظام برآمده از انقلاب دهه ۶۰، نقدهایی را که از منظر چپ و عدالتطلبانه به عملکردشان میشود بیمورد و مضر جلوه دهند. این مشابهتسازیهای غیرواقعی و غیرتاریخی در حالی انجام میشود که کوششهای مهندس بازرگان با آنچه اصلاحطلبان انجام داده و میدهند ماهیتا متفاوت است.
اصلاحطلبان از ابتدای به قدرت رسیدن در اواسط دهه ۷۰ همواره به حاکمیت اطمینان میدادند که عملکردشان منجر به افزایش قدرت نیروهایی که خود را خارج از چارچوب نظام جمهوری اسلامی تعریف میکنند نخواهد شد و خطکش خودی - غیرخودی اصلاحطلبانه همواره در جهت حذف نیروهای غیرخودی یا بیتفاوتی نسبت به حذف نیروهایی که خواهان اصلاح ساختارها هستند بوده است. در حالی که مهندس بازرگان حذف نیروها را به ضرر کشور قلمداد میکرد و میکوشید تا فرایند حذف را حذف کند. نامهی معروف مهندس بازرگان به جوانان مجاهد و جوانان حزباللهی که بارها مورد سواستفاده حاکمیت قرار گرفته است نیز از چنین منظری به نگارش درآمده است.
مهندس بازرگان از منظر انسانی و از موضع حفظ منافع ملی ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را به گونهای رادیکال مورد نقد قرار میداد.
در بخشی از نامهی مهندس بازرگان به آیتالله خمینی درباره ادامه جنگ آورده شده:
- فروش بیحد و حساب و پرمداخل اسلحه و مهمات به طرفین دعوی و به وحشتافتادههایی از انقلاب و عملیات ما و حتی به کشورهای فعلاً برکنار که چنین بازار گرم در تاریخ گذشتهشان بیسابقه بوده است. خرید بیمنت و به بهای اندک نفت برای تأمین رفاه و صنایع خودشان، صدور مستقیم و غیرمستقیم خواربار و کالاهای صنعتی و خدمات فنی به ایران و عراق و کشورهای دیگر خاورمیانه، بیپول و محتاج نگه داشتن ما و محروم ساختن انقلابمان از سازندگی و خودکفایی و تولید (و بنابراین انقیاد بالقوه) یعنی عدم ایفای وعده استقلال ابتدایی همراه با آزادی، و بالاخره، دردناکتر از همه، چهره سیاه و خونین دادن به اسلام و زدوده شدن نشانهها و وعدههای سلامت، نعمت، رحمت، سعادت و بطور کلی حقانیت و حیات، در داخل و خارج ایران، حالا هم مخلصین به انقلاب و بهرهمندان، دسته دسته با نوحه و سرود عازم قربانگاههای جبهه به قصد کربلا و آزاد کردن قدس میشوند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران اطلاعیهها و موزیکهای فتح و فجر پخش میکند، توپها و هواپیماهای ما شهرها و تأسیسات نظامی و صنعتی و اخیراً مسکونی عراق را متقابلاً میکوبند و بسیاری از مسئولین و مردم به خود مژده سقوط یا انتحار قریب الوقوع صدام و ذلت دشمنان انقلاب را میدهند، یا میشنوند...
این در حالی است که اصلاحطلبان هیچگاه ماجراجوییهای منطقهای جمهوری اسلامی را مورد نقد جدی قرار ندادهاند و حتی بعضا با گفتمانسازیهایی همچون سوریئیزه شدن ایران از یک سو چنین ماجراجوییهایی را مشروع جلوه میدهند و از سوی دیگر در فوبیای حاکمیت از جنبشهای اجتماعی استحاله میشوند.
نقدهای مهندس بازرگان نقد به ساختارها و کوششهای اصلاحگرایانه او کوشش برای اصلاح ساختارها است. نقدهای جدی و رادیکال مهندس بازرگان و نهضت آزادی در آن زمان به مسئله ولایت فقیه نمایانگر چنین کوششهایی است. نهضت آزادی در سال ۶۶ طی یک بیانیه انتقادی به نقد ولایت مطلقه فقیه میپردازد در این بیانیه آورده شده است «سران روحانی با طرح ولایت مطلقه برای بقا و قدرت خود لباس جدید میبُرند و میدوزند و میپوشند!... ترس از آن است که انقلاب ضداستبدادی و ضداستعماری اول ما بازگشت ارتجاعی به یک استبداد مضاعف هلاکت بار دولتی و دینی بنماید...
متن کامل
ایران فردا
#تاریخی
#مهدی_بازرگان
#دفاع_مقدس
#اصلاحطلبان
@PersianPolitics
هرگز احساس جدایی با خواست دیگر هموطنانم در اعتراضات نداشتم
شهابالدین نظری، فعال سیاسی - مدنی، که پیشتر با حکم قطعی شعبه ۳۶ دادگاه تجدید نظر استان تهران به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شده بود، برای سپری کردن حکم خود راهی زندان اوین شد. آنچه میخوانید آخرین توئیت های اوست (۷ بهمن):
پس از دوسال و نیم زندگی زیر سایه زندان، بالاخره ابلاغیه اجرای حکم را فرستادند. معتقدم خوش شانسم که فرصت آماده ساختن خود و اطرافیان را دارم، چون بسیارند کسانی که حسرت دیدار و خداحافظی را باید سالها باخود حمل کنند. فردا به اوین می روم و شاید بهتر است قبل از خداحافظی توضیحاتی بدهم.
جرم من تبلیغ علیه نظام است و شاکی، اطلاعات سپاه خوزستان. از خوزستان شروع میکنم؛ آنجا که تبعیض، محرومیت و ظلم را شناختم. بسیاری از فعالان تصور درستی از خوزستان ندارند؛ تبلیغات تفرقه افکنانه نیز بی تاثیر نیست. اما برای ما، چه پشت نیمکت کلاس و چه کف خیابان، هرگز عرب یا عجم مطرح نبود.
نفت و گاز و آب را وقتی میبرند و هیچ حقی برایمان قائل نیستند؛ فرقی نمیکرد لُری، دزفولی یا عرب. این حس تحقیر و توهین همگانی بود. خوزستان به بهشت فاسدان و چاپلوسان تبدیل گشته، عمله های استبداد از استاندار تا سایرین تنها فکرشان خوش خدمتی به مرکز با حراج ثروت این استان است.
دقیقا به همین علت است که سرکوب فعالان و آزادیخواهان در خوزستان همیشه شدیدتر از اکثر مناطق کشور بوده چرا که مجرای مالی باندهای مافیایی باید امن بماند. وگرنه برچسب جدایی طلبی صرفاً ابزاری است برای توجیه سرکوب هایی که در سایر نقاط کشور هم صورت می گیرد.
فراموش نمی کنم وقتی که پرسیدم: "چرا در ابتدا اتهام عضویت در گروه های معاند به من زده اید؟" و بازجو گفت چون با عرب ها نشست و برخاست میکنی! حساسیت سرکوبگران به نزدیکی اقوام و گروههای اجتماعی، مؤید این است که حکومت در ایجاد شکاف قومیتی و گرایشات جدایی طلبانه بیشترین نقش را دارد.
درست در چنین وضعیتی است که اهمیت و ارزش افراد مقاوم و شجاع، در این سرکوب چندبرابری خوزستان، مشخص می شود. کسانی چون سپیده قلیان عزیز که امیدوارم سلامت باشد و یا اسماعیل بخشی که همچنان بلندگوی رسای حق خواهی در خفقان این استان هستند.
مصادیق تبلیغ علیه نظام هم به قول خودشان، از انتقاد از عملکرد نهادها و افراد در خوزستان گرفته تا تهران، حمایت از دراویش تا انتشار تصاویر فمنیستی، حمایت از دختران خیابان انقلاب، درخواست رفع حصر سران فتنه و... متنوع است.
تبلیغ علیه نظام یعنی چه؟ یا چه باید گفت که تبلیغ علیه نظام محسوب نشود؟
سوالاتی است بی پاسخ. این اتهامات اما برای من سند افتخار است و اینکه یک سیستم سرکوب مشترک عامل همه این ظلمهاست؛ برای من کافیست تا نه به عنوان یک فعال خوزستانی که به عنوان یک معترض ایرانی از آن صحبت کنم.
من این افتخار را داشتم که در کنار طیفهای مختلفی از هموطنانم مشق آزادی کنم و چه در شیراز، چه اهواز و چه تهران، هرگز احساس جدایی با خواست سایر همدوشان در اعتراضات نداشتم. تنها جایی که تفاوت مردم شهرهای مختلف را حس نکردم همان کف خیابانها و شعارهایمان علیه استبداد بود...
من مفهوم وطن را نه در کتابها و مقالات، که در رنج مشترکی که همه ما با هم می بریم، شناختم؛ در شعارهای مشترکمان و کتکهایی که وقتی در مقابل استبداد باشی دیگر عرب و لُر و شیرازی و تهرانی نمیشناخت... کف خیابان تنها جایی است که برای زدنت کسی از قومیت یا تفکرت نمیپرسید.
اولین بار که سال ۸۸ در اهواز دستگیر شدم تا به امروز هر آنچه گذشت، بیشتر و بیشتر شیفته و دلبسته آزادی شدم. نحوه برخورد سرکوبگران در مقابل خواستههایمان، گوهر آزادی را برای من خواستنی تر کرد. قطعا زندان پیش رو هم فرصتی خواهد بود تا بیشتر قدر آزادی و اختیار انسان را بدانم.
حضور من و بسیاری دیگر در قالب احزاب اصلاح طلب نیز صرفا تصور غلط و امیدی واهی بود که به اصلاح طلبی داشتیم؛ شاید دیر اما نهایتا عشق به آزادی چراغ راهم شد تا در این مرداب فریبنده بیشتر فرو نروم. البته زندان هرگز انتخاب من نبود بلکه پاسخی است که به هر اعتراض ما می دهد.
سرکوبگران تلاش می کنند تا با فشار بر عدهای، سایرین را نیز تحت تاثیر قرار دهند. هدف این است تا از زندانیان و کشته شدگان درس عبرت بسازند و تصور تاریکی از حق خواهی ارائه دهند. پس به قول عامو کیوان عزیز مراقب باشیم تا در زمین استبداد بازی نکنیم و به زندان هراسی دامن نزنیم.
از روشنی آینده مطمئنم اما این مبارزه وحدت می طلبد؛ پس تلاش کنیم تا ایران وطن همه ما باشد نه زمین بازی عده ای برای مقاصدشان و ما همچون گروگانهایی بیاختیار. بعدتر فرصت مباحثه بسیار خواهد بود چرا که دیگر کسی از اختلافات طبیعی ما سوءاستفاده نخواهد کرد. به امید آن روز. خدانگهدار!
#زندانی
@PersianPolitics
به مناسبت سالروز درگذشت حسن تقیزاده (۵ مهر ۱۲۵۷، تبریز - ۸ بهمن ۱۳۴۸، تهران)
یک زندگی طوفانی
[از ویژگیهای تقیزاده پاکدستی و بیاعتنایی او به مادیات بود]
حسن امرایی
روزنامهنگار
[پنج دهه پس از] درگذشت سیدحسن تقیزاده میتوان تصویری، هر چند گذرا، از این فرهنگیمرد عرصه سیاست به دست داد. توجه دادن به مردان باتجربه عرصه سیاست و تاریخ و فرهنگ، میتواند آموزههای فراوانی به امروزیان ببخشد تا با تامل در این رفتارها، با گوشهای و روایتی دیگر از تاریخ معاصر ایران آشنا شوند.
تصویر عمومی از حسن تقیزاده همان چیزی است که سالهاست برخی از رسانههای هسته سخت جمهوری اسلامی مینویسند و میگویند. آنها با سیطرهای که بر نهادهای اصلی تبلیغی و آموزشی دارند، تمامی همت و تلاش خود را صرف میکنند تا بگویند که تقیزاده، غربزدهای بیآبرو و اعتبار بود، نه درد دین داشت و نه درد ایران، و عمرش را در بطالت و خیانت به کشور صرف کرد.
در کتابهای تاریخ نیز او را در کنار ملکمخان و دیگر روشنفکران دوره قاجار و پهلوی قرار دادند و با انگ غربزدگی، خواستند مهر خاتمتی بر کارنامه او بنهند.
انتشار مجموعه آثار تقیزاده پس از چندین دهه
این تصویر اما نه تنها با واقعیتهای تاریخی همخوانی ندارد، که گویی معکوس است. شاید جز ماجرای امتیازنامه دارسی که کارنامهای انتقاد آمیز برای تقیزاده به ارمغان آورد، و البته خود اعتراف کرده است که فقط مجری دستورات بوده است، در بقیه موارد تصویر او در تاریخ از فردی علاقهمند به وطن و کشور و دارای بصیرت فکری حکایت دارد؛ بهخصوص در این سالها که به کوشش شاگرد و دوست وفادار او، دکتر ایرج افشار، مجموعه آثار و نوشتههای تقیزاده با عنوان «مقالات تقیزاده»، در ۱۸ مجلد از سوی انتشارات توس به بازار کتاب عرضه شده است.
اکنون نه تقیزاده در قید حیات است، نه ایرج افشار که این کتابها به اشراف او تدوین و به ناشر سپرده شد، و نه حسین باقرزاده (مدیرانتشارات توس)، که نشرش سهمی جدی در انتشار آثار مرتبط با ایران و ایرانشناسی دارد و یکی از دغدغههای او، انتشار همین مجموعه بود؛ مجموعهای که برخی در دولت محمود احمدینژاد به بنبست ممیزی و سانسور خورد، و او رضا نمیداد که این آثار، ناقص و یا به صورت پاره پاره منتشر شود.
اکنون، این مجموعه در ۱۸ مجلد و شامل تقریبا تمامیآثار منتشر شده تقیزاده در طول حیات فرهنگی و سیاسی او، در دسترس است و میتوان کارنامه تقیزاده را در آنها بازجست؛ کارنامهای که نشان میدهد او چه در سیاست، چه در فرهنگ و ادبیات فارسی و تاریخ، دستی چیره داشت و این همه، البته به دست نیامد، مگر به همت نبوغ ذاتی که در او بود.
کتاب ۵۰۰ صفحهای «زندگی طوفانی» به معنای دقیق کلمه، یک زندگی طوفانی و سرشار از فراز و فرودها، شکستها و پیروزیهای تقیزاده را تصویر کرده است. این کتاب، حاصل دستنوشتههای تقیزاده است از مهمترین رخدادهای دوران زندگی او که تا سالهای پایانی زندگیاش را در بر میگیرد. اگر چه اطلاعات کتاب بسیار خلاصه است و بیشتر روی مهمترین رخدادهای زندگی او متمرکز شده است، اما تصویری عمومی و نسبتا خواندنی از فراز و فرودهای زندگی او به دست میدهد...
دنبالهی نوشتار در ایندیپندنت فارسی
زندگیشناخت
«حسن تقیزاده؛ سیاستمداری تجددخواه و مشروطهطلب» - ایرنا
#یاد
#سالروز
@PersianPolitics
اینکه «سیگنال» به این سرعت به عنوان «محتوای مجرمانه» از کافه بازار و مایکت حذف شده است نشان میدهد مسئولین مربوطه «هیچ» پیامی از فیلتر تلگرام و ... دریافت نکردهاند!
حالا باید «ناشنوایی سیستماتیک» را تعریف، در گفتمان «اصالت امنیت» تشکیک و هر چه بیشتر «الهیات جمهور» را تبیین کرد.
توئیت یاسر عرب
ایران خبر
اما کی سیگنال را فیلتر کرده، در حالی که وزیر ارتباطات به اتهام فیلتر نکردن قرار است محاکمه شود؟!
خبرگزاری فارس نوشته محدود شدن سیگنال بابت مصوبه چندسال پیش «کارگروه تعیین مصادیق مجرمانه» است که اخیراً از سوی برخی اپراتورها اجرا شده.
این خبرگزاری افزوده قوه قضاییه، همانطور که سخنگویاش امروز [هفتم بهمنماه] گفت، اخیرا هیچ پیامرسان و شبکه اجتماعی و رسانهای را نبسته و برای اجرای این مصوبه قدیمی هم دستوری صادر نکرده.
کانال این خبرگزاری هم افزوده در این کارگروه وزیران دولتی بیشترند و حتما دولتیها و ازجمله آذری جهرمی وزیر ارتباطات هم، که عضو این کارگروه است، به فیلتر شدن این پیامرسان رای داده بوده.
روابط عمومی وزارت ارتباطات هم بیانیه داده و گفته که آذری جهرمی چهار سال پیش در آن کارگروه به فیلتر شدن این پیامرسان رای نداده بوده.
صبح امروز سخنگوی قوه قضائیه این خبر را که وزیر ارتباطات چند روز پیش بابت اجرا نکردن حکم فیلترینگ اینستاگرام به دادسرا احضار شده، جوسازی خواند و اعلامکرد این قوه در دوره اخیرش دستور و حکم برای بستن هیچ پیامرسانی نداده.
خبرگزاری نزدیک به سپاه میگوید فیلترشدن سیگنال کار دادستانی نبوده و وزارت ارتباطات هم میگوید کار ما نبوده، پس کار کی بود؟
روزآروز
... کسی که همزمان با تلگرام و واتساپ کار کرده باشد میداند به چه طرز حیرتانگیزی یک نرمافزار یا پلتفرم میتواند از رقیبش عقب باشد و صرفاً با اتکا به یک کورپوریشن عظیم جهانی به کارش ادامه دهد و رقیب را کنار بزند (واتساپ را هم فیسبوک خریده).
متأسفانه تلگرام را، که از هر جهت پیشرو بوده و هست، ایران و روسیه با فیلتر، و آمریکاییها با هوچیگری درباره پایین بودن امنیت و همکاری احتمالی تلگرام با ایران و روسیه (!)، به نفع واتساپ از دور خارج کردند. فکر کنم دلیل اینکه واتساپ و اینستاگرام هم به رغم آمریکایی بودن (و مالکیت آنها تحت فیسبوک که تشت رسوایی دزدی و فروش اطلاعاتش چهار سال است که از بام افتاده) در ایران فیلتر نیستند روشن باشد: نامناسب بودن آنها برای شبکهسازی و تبادل اطلاعات.
بدترین خطری که در تمام این شبکهها، خصوصاً چهار غول فیسبوک و اینستاگرام و توییتر و یوتیوب، همه کاربران را تهدید میکند رفتار اربابوار آنها در کنترل جریان آزاد اطلاعاتست؛ مسألهای حتی فراتر از دزدی اطلاعات. خیلی آشکار خودشان در مقام قاضی و مدعیالعموم و وکیل و قانونگذار و مامور اجرای احکام هستند و هیچ راهی هم برای دادخواهی یا تجدید نظر نیست، مگر اینکه خودشان مرحمت کنند! در همین شبکهها کافیست یک گروهان سایبری یا اصلا چند کاربر وندال دور هم جمع شوند و بقدری ریپورت کنند که به راحتی یک حساب موقتا یا برای همیشه بسته شود. روال کار به قدری مسخره است که سر جریان ترور سلیمانی، حتی کسانی که عکس او را با مطالبی علیه او و سپاه کار کرده بودند هم مسدود شدند!...
محمود فرجامی
#اجتماعی
#فیلتر
#واتساپ
#تلگرام
#سیگنال
@PersianPolitics
به مناسبت هفتم بهمنماه (۱۳۵۵) سالروز درگذشت استاد مجتبی مینوی
داستان آن کتابخانه؛ از زبان استاد
قبلا هم خدمتتان عرض کرده ام. همۀ قبیلۀ من عالمان دین بودند. مخصوصاً جد مادری و جد پدری ام. مقداری از این کتابها ارث خانوادگی بنده است. و غیر از این، چون بنده در یک خانوادۀ کتابدار و کتابخوان به دنیا آمده و بزرگ شده بودم، عشق به کتاب داشتن و کتاب خواندن هم از کوچکی در بنده به وجود آمد. وقتی بنده کوچک بودم، پدرم می رفت کتاب امانت می گرفت و یا کرایه می کرد و به خانه می آورد و ما تمام خانواده دور هم می نشستیم به نوبت می خواندیم. و این نوع کتاب خواندن یعنی کتابخوانی دسته جمعی، پنج شش سال در خانوادۀ ما معمول بود.
بعد رفتم به دارالفنون. مادرم هر روز برایم نان در دستمال می پیچید و دو عباسی پول قاتق هم در جیبم می گذاشت که بنده بایست با این دو عباسی، یعنی هشت شاهی، قاتقی از قبیل حلوا ارده و کله پاچه و پنیر و از این قبیل چیزها بخرم. اما من فقط سه شاهی از این پول را پنیر یا حلوا می خریدم. در باغچۀ دارالفنون هم جعفری می کاشتند. از آن سبزیها هم می چیدم با نان میخوردم و پنج شاهی پس انداز می کردم. می رفتم به مسجد شاه گله به گله بساط کتابفروشی می چیدند. من با یکی از کتابفروشیهای مسجد شاه، با آقا رضا، قرار گذاشته بودم که روزی پنج شاهی به او بدهم، وقتی پس اندازم به حد کافی رسید، به من کتاب بدهد. مثلا اگر قیمت کتاب سی شاهی بود بایست شش روز، روزی پنج شاهی به آقا رضا بدهم و روز ششم کتاب را تحویل بگیرم.
کم کم آقا رضا به من اعتماد پیدا کرد و کتابهایی را که می خواستم به من می داد، پولش را با اقساط روزانه پنج شاهی از من می گرفت. یک روز بدهی من به آقا رضا به سه تومان رسید. سه تومان در آن وقت برای من ثروت هنگفتی بود. من چه طور می توانستم این قرض را بپردازم؟ و سفر دماوند هم برای پدرم پیش آمده بود و ما هم بناچار با او می رفتیم. رفتم پیش آقا رضا و قضیه را گفتم. و پرسیدم که چه کار باید بکنم. آقا رضا گفت: عیبی ندارد. وقتی از سفر برگشتی می دهی. و ما رفتیم سفر و یک سال بعد برگشتیم به تهران. تا برگشتیم رفتم سراغ آقا رضا. اما آقا رضا مرده بود.
آقا رضا برادری داشت در بازار حلبی سازها. رفتم سراغ او گفتم: خدا بیامرز برادر شما سه تومان از من طلبکار است. حتماً آن مرحوم زن و بچه هم دارد! گفت: بله. گفتم: اجازه بدهید این سه تومان را بدهم به شما، شما بدهید به زن و بچه اش، و او هم تشکر کرد و قبول کرد. منظورم از گفتن این مطالب این است که بگویم به چه شکلی شروع به جمع آوری کتاب کردم.
اغلب هم کتابهای شعر و دواوین و داستانهای شعری را جمع می کردم، که با چاپ سنگی چاپ شده بود. مثل کتاب «یوسف و زلیخای فردوسی» یا ترجمۀ «جاودان خرد» و غیره. در پشت هر کتاب هم تاریخ خرید آن را به نام «مجتبی واثق» یادداشت می کردم. چون خیال می کردم شاعرم برای خودم تخلص شعری درست کرده بودم. به هر حال، در پشت جلد خیلی از این کتابها که می بینید، تاریخ خرید و اسم مجتبی واثق شریعتمداری یادداشت شده.
بنده هفتاد جلد از این کتابها را هم دادم به ریپکا برای دانشکدۀ شرقیات پراگ. که اغلب آنها از همان کتابهای چاپ سنگی نادر و کمیاب قدیمی ایران است و دیگر پیدا نمی شود. مقداری از کتابهایم را هم دزدیدند، و خلاصه اینکه بنده از سن دوازده سیزده سالگی به بعد به تدریج کتاب می خریدم و به دویست جلد کتابی که از جدم به پدرم و از پدرم به بنده ارث رسیده بود اضافه کردم، و حالا به ۲۵ هزار جلد رسیده و دلم می خواهد اگر می توانستم به ۲۰۰ هزار جلد می رساندم و تمام این کتابخانه را هم مجاناً و بلاعوض به ملت ایران تقدیم خواهم کرد، در جایی مثل دانشگاه یا مجلس شورای ملی یا آستانۀ مشهد، خلاصه در جایی که کتابها از هم متفرق و پراکنده نشود و به درد آیندگان بخورد. بنده از دسترسی نداشتن به کتاب خیلی زجر کشیده ام، و دلم می خواهد آیندگان بی آنکه زجر بکشند این کتابها را در دسترس داشته باشند.
[این کتابخانه اکنون در پژوهشگاه علوم انسانی برپا است]
برگرفته از گفتوگوی نجف دریابندری، ایرج افشار و محمدرضا شفیعی کدکنی با مجتبی مینوی، کتاب امروز، پاییز ۱۳۵۲ (به نقل از تارنمای فرهوشی)
«دربارهی مجتبی مینوی»؛ از زبان دوستان و همکاران - بانک مقالات ایران
#یاد
#سالروز
@PersianPolitics
مجلس اسلامی، روسیه، چین
آمار عجیب دیدار سفیران روسیه و چین با مقامهای مجلس یازدهم در عرض ۲۴۳ روز
▪️ ۲۴۳ روز از مجلس یازدهم گذشته و سفیر روسیه ۹ دیدار رسمی با مقامات مجلس داشته؛ یعنی هر ۲۷ روز یکبار؛
▫️یک بار با رئیس مجلس (دوم تیر)؛ یکبار با قاضیزاده هاشمی، نايبرئيس مجلس و رئیس گروه دوستی پارلمانی ایران و روسیه (۱۱ آبان) و هفت بار با حسین امیرعبداللهیان، دستیار قالیباف در امور بینالملل (۱۰، ۱۸، ۲۳ و ۲۹ آذر؛ ۱۹ شهریور؛ دوم مرداد و ۱۲خرداد)
▪️ ۲۴۳ روز از عمر مجلس گذشته و سفیر چین هم ششبار بار با مقامهای مجلس دیدار کرده؛ یعنی تقریبا هر ۴۰ روز یکبار؛
▫️یکبار رئيسمجلس (چهارم تیر)؛ یکبار با امیر آبادی فراهانی، عضو هیاترئیسه مجلس و رئيس گروه دوستی پارلمانی ایران و چین (۲۵ شهریور) و چهار بار با امیرعبداللهیان، دستیار قالیباف در امور بینالملل (۹، ۲۱ و ۲۵ آذر و ۲۵دی).
روزآروز
علاقهی دوطرفه مجلس و روسیه
ظاهرا علاقهی روسها و مجلس نشینان جدید دوطرفه است. حامیان مجلس نشینان امروز همانهایی بودند که در دوره قبل مجلس به وفور «لیاخوف روسی» را در فضای مجازی صدا میزدند تا به دادشان برسد و بار دیگر همچون دوره استبداد مجلس را به توپ ببندد.
هشتگهای «لیاخوف کجایی» با همین ذهنیت تکرار میشد. چرا؟ به این دلیل صندلی مجلس را تصاحب نکرده بودند. اما حالا ظاهرا ورق برگشته و لیاخوف را به جای آنکه از بیرون آن را به توپ ببندد به درون مجلس دعوت میکنند. بر اساس آماری که یکی از رسانه ها منتشر کرده است، سفیر روسیه در این مدت کوتاه عمر مجلس ۹ بار از مجلس دیدار رسمی داشته است.
این دیدارها نشان میدهد که برخی بر خلاف ادعاهایشان به جای آنکه نگاهشان به «داخل» باشد همواره به بیرون از مرزهاست. منتهی جایی که نگاه می کنند، مرز بالای سرشان است.
تصویرها
امتداد
#سیاسی
#مجلس_شورای_اسلامی
#روسیه
#چین
#لیاخوف
@PersianPolitics
انقلابی که ۵۸ ساله شد
۵۸ سال از «انقلاب سفید» یا «انقلاب شاه و مردم» گذشت؛ انقلابی که با اصول نوزدهگانه اش تغییرات بزرگی را در نظام اجتماعی و اقتصادی ایران رقم زد و در عین حال، اعتراض به آن نقطهی آغاز انقلاب اسلامی شمرده میشود.
انقلاب سفید، که با راهبری و پیگیری محمدرضاشاه و با یاری نخستوزیران وقت (علی امینی، اسدالله علم، حسنعلی منصور و امیرعباس هویدا)، به تدریج، به تحقق پیوست، در مرحلهٔ نخست، شامل شش اصل بود که پیش از آن، شاه آنها را در کنگرهٔ ملی کشاورزان در تهران (۲۱ دی ۱۳۴۱) رونمایی کرده و خبر اصلاحات و همهپرسی دربارهی شان را، برای پذیرش یا رد، به کشاورزان و عموم مردم داده بود.
همهپرسی، با وجود تحریم بخشی از روحانیت و شماری از احزاب سیاسی، در تاریخ ۶ بهمن ۱۳۴۱ برپا شد؛ ۵ میلیون و ۵۸۹ هزار و ۷۱۱ نفر برای انقلاب سفید و ۵۲۱ هزار و ۱۰۸ نفر علیه انقلاب سفید، آرای خود را به صندوقها ریختند. زنان نیز، برای نخستین بار، در این انتخابات به پای صندوقهای رای رفتند.
شش اصل نخستین انقلاب سفید:
۱. اصلاحات ارضی و الغای رژیم ارباب و رعیتی؛
پیش از اصلاحات ارضی در ایران، ۵۰ درصد از زمینهای کشاورزی در دست مالکان بزرگ بود، ۲۰ درصد متعلق به اوقاف - که اداره اش بر دستِ روحانیون یا نهادهای مذهبی بود، ۱۰ درصد از زمینها دولتی و ۲۰ درصد نیز به کشاورزان تعلق داشت. پیش از اصلاحات ارضی به دستور محمدرضا پهلوی ۱۸۰۰۰ روستا را در فهرستی درآوردند که آن زمینها میبایستی بین روستاییان تقسیم شود.
شاه که سالیان دراز از لزوم اصلاحات ارضی در ایران میگفت ولی انجام آن را، در برابر فشار مالکان بزرگ و روحانیون، به عقب میانداخت سرانجام آن را عملی کرد. اهمیت این موضوع هنگامی آشکار میشود که بدانیم جدا از آن که چنین امری پیشدرآمد هر اقدامی برای ورود به عصر مدرن بود و در همهی کشورهای صنعتی و پیشگام چنین حرکتی رخ داده بود، به عقب افتادنش ابزار مهمی در جهت تبلیغات نیروهای چپگرا بود؛ به گونه ای که همواره اقدام خشونتبار و همراه با کشتن یا فراری دادن زمینداران در غائله فرقه دموکرات آذربایجان را به عنوان برگ مهمی در رویکرد عدالتخواهانه خود تبلیغ میکردند. نمونه اصلاحات ارضی در ایران تنها یا دستکم از معدود نمونه های چنین اقدامی در جهان است که بدون توسل به خشونت انجام گرفت.
۲. ملی کردن جنگلها و مراتع در سراسر کشور؛
۳.فروش سهام کارخانههای دولتی بهعنوان پشتوانهی اصلاحات ارضی؛
برای تأمین سرمایهٔ لازم جهت بازخرید املاک مالکان و در اختیار قرار دادن زمینهای خریداری شده به کشاورزان این اصل به عنوان اصل سوم انقلاب مطرح شد تا از طریق درآمد حاصل از فروش سهام کارخانجات دولتی برنامهٔ اصلاحات ارضی صورت پذیرد.
با اجرای این اصل به جز صنایع مادر و ملی شده همانند راهآهن، نیرو، اسلحهسازی و غیره، که در مالکیت دولت برجای ماند، ۵۵ کارخانهٔ قند، نیشکر، پارچهبافی، چوب، سیمان، مواد غذایی، پنبه، ابریشمبافی و غیره به شرکتهای سهامی واگردان شدند و شرکت سهامی کارخانههای ایران را تشکیل دادند که سهام آن از سوی بانک کشاورزی به فروش رفت. این کار یا خصوصیسازی کارخانههای دولتی ایران سبب شد که مردمی با درآمد متوسط و کم بتوانند آن را خریداری کنند و ضمن کسب درآمد سهمی در پیشرفت کشور داشته باشند.
۴. سهیم کردن کارگران در منافع کارگاههای تولیدی و صنعتی؛
۵. اصلاح قانون انتخابات به منظور دادن حق رای به زنان؛
۶. ایجاد سپاهدانش به منظور اجرای تعلیمات عمومی و اجباری.
در ارزیابی صورت گرفته در سال ۱۹۵۸ حدود ۴۱ درصد از کارگران بیسواد بودند که باعث کمی بهرهوری آنان میشد. ۶۷٫۲ درصد مردان و ۸۷٫۸ درصد کل زنان بالای پانزده سال بیسواد بودند. دولت دریافت که در زمینهٔ آموزش باید اقداماتی صورت گیرد. سپاه دانش برای سوادآموزی و اشاعهٔ فرهنگ در روستاها در بهمن ۱۳۴۱ توسط محمدرضا پهلوی پیشنهاد شد و در سال ۱۳۴۲ در نخستوزیری اسدالله علم کار خود را آغاز کرد. در آن زمان جمعیت ایران ۲۲ میلیون نفر بود که ۷۵٪ آنها در روستاها زندگی میکردند و اکثراً بی سواد بودند. به علاوه امکانات آموزشی به طرزی نامتعادل بین شهرها و روستاها تقسیم شده بود بهطوری که ۲۴٪ از معلمین در روستاها و ۷۶٪ در شهرها تدریس میکردند به عبارتی تنها یک چهارم از معلمین متعلق به ۷۵٪ جمعیت روستانشین بود و معلمین شهری نیز علاقهای به رفتن به روستاها نداشتند. در چنین شرایطی تشکیل سپاه دانش میتوانست راهگشا باشد. بر طبق این اصل مقرر شد جوانان دیپلمهای که میخواهند خدمت سربازی انجام دهند با گذراندن یک دورهٔ آموزشی و یادگیری روش تدریس به خردسالان و بزرگسالان به روستاها اعزام گردند.
[بخشهایی از ویکیپدیا به متن افزوده شده است که منابع در همانجا در دسترس است]
مشروطیت
#تاریخی
#انقلاب_سفید
#پهلوی
#سالروز
@PersianPolitics
[استعفای یک مسؤول؟!]
ساعتی قبل خبری [سیام دیماه] در رسانهها منتشر شد مبنی بر اینکه آقای «قالیباف اصل» رئیس سازمان بورس استعفا داده است. خبری که تعجب همگانی را برانگیخت، چرا که رفتارهایی از این قبیل برای مسئولان سرزمین های دیگر است نه برای مجاهدان و شیفتگان خدمت در سرزمین ما...
البته آقای قالیباف اصل سریعا مصاحبهای کرده و با گفتن اینکه «استعفا نکردهام و نمیدانم خبر استعفای مرا چه کسی و با چه هدفی منتشر کرده است» به نگرانی ها پایان دادند.
خرمگس
ماجرای استعفا
فرهاد قنبری
جامعهشناس
در سالهای اخیر به لطف فضای مجازی عادت کردهایم به تقلید از غربیها پس از هر حادثه و بحرانی استعفای مسئولی را طلب نماییم و سریع شروع به سر دادن شعار "مسئول بی لیاقت استعفا، استعفا" و "حیا کن- رها کن" مینماییم. اما در این فریادهای استعفا استعفای وزیر و مدیر و عامل و غیره باید چند نکته را مد نظر قرار دهیم.
۱. اولین عامل، تفاوت علت استعفاخواهی ما با غربیهاست. اگر در غرب و شرق پس از هر رویداد غیرطبیعی و بحرانی عدهای از مسئولان عذرخواهی کرده و استعفا میدهند به این دلیل است که همهٔ زیرساختها و امکانات بهدرستی در اختیار آن مجموعه و کارکنانش قرار گرفتهاست و در صورت بروز حادثه مقصر اصلی شناخته میشوند و به این دلیل آن مسئولان هم عذرخواهی کرده و استعفا میدهند تا مسئولیت خطای صورت گرفته را برعهده بگیرند. اما در ایران شرایط به گونهٔ دیگری است. در ایران از حادثهٔ پلاسکو تا سانچی و سقوط هواپیمای اوکراینی و بحران مؤسسات مالی و بورس و امثالهم مسئله بنیادیتر از قصور کاپیتان و خلبان و مدیر بورس و مدیر سازمان هواپیمایی و امثالهم است.
۲. مسئلهٔ بعدی تفاوت ما و غرب در این است که حوادثی از این دست در کشورهای غربی هر چند سال یا هر چند دهه یکبار رخ میدهد و به این دلیل شوک سنگینی به جامعه وارد کرده و مسئولان را ترغیب میکند تا برای کم کردن فشار افکار عمومی دست به استعفا بزنند، اما در ایران تقریباً هر ماه یا نهایت هر چند ماه یکی از این حوادث و بحرانها را داریم و اگر بنا باشد با هرکدام از این حوادث عدهای استعفا دهند، رئیسجمهور و سایر مسئولان باید مدام در حال استعفا و یا تغییر وزرا و معاونان و مدیران باشند.
۳. مسئلهٔ سوم و مهمتر، ماهیت استعفا یا تغییر مسئولان در مواجهه با چنین حوادثی است. اگر در جوامع غربی پس از هر رویداد و بحرانی عدهای استعفا میدهند به این دلیل است که به جای آنها اشخاص متخصصتر و کارآمدتری در آن عرصه حاضر بشوند تا دیگر شاهد چنین حوادثی نباشند، اما در ایران به دلیل ساختاری بودن بسیاری از این مشکلات با تعویض وزیر یا مدیر عامل و شهردار چیزی عوض نخواهد شد و صرفاً تقلید کاریکاتورگونهای از رفتار غربیها خواهد بود. بهعنوان مثال با توجه به میزان تراکم فروشی، بناها و ساختمانهای فرسوده، ساخت و سازهای گسترده و بدون کارشناسی در طول دهههای گذشته، وجود دهها هزار خودرو و موتور فرسوده، نبود امکانات و تجهیزات مدرن آتشنشانی و امثالهم هر فردی که در مقام شهردار تهران قرار بگیرد در مواجهه با حادثهٔ پلاسکو، برف تهران یا آلودگی هوا قادر به انجام هیچ اقدام مؤثری نخواهد بود و از این لحاظ تفاوتی میان قالیباف و نجفی و حناچی نخواهد بود. یا در حادثهٔ تصادف قطار و سقوط هواپیماها به علت فرسودگی و عدم کارآمدی، هر وزیری هم که در رأس کار قرار بگیرد همین اتفاقات رخ خواهد داد.
خرمگس
#فرمانروایی
#بورس
@PersianPolitics
بخشهایی دیگری از متن:
آقای شایگان حتی استفاده از لفظ “کورش کبیر” را نکوهش کرده، در حالیکه این عنوان از قرن ها پیش، نه از سوی ایرانیان، بلکه از سوی مردمان دیگر، مانند اروپاییها به کورش داده شده و مربوط به امروزه نیست. نظر ایشان که کورش را “جنگافروز جهانخواره” می نامد، با تمامی منابع باستانی مانند کتابهای عهد عتیق و کتیبه ها و گلنوشته ها و حتی نوشته های کلاسیک، کاملا در تضاد است. همۀ این منابع تا به امروز، شخصیت کورش را با احترام آمیزترین عنوان ها ستودهاند، از جمله: پدر، سرور، دلیر، فاتح، بخشنده، نجات دهنده، آزاد کننده، مسیح، برگزیدۀ خداوند … حتی هرودوت که منبع آقای شایگان بوده، در داستان های خود، با احترام تمام از کورش یاد کرده. حال چگونه است که هیچ منبع تاریخی از کورش با عنوان های ساخته و پرداختۀ آقای شایگان نام نبرده؟ افلاطون نیز، در کتاب سوم قوانین، از کورش به عنوان “فرمانروای نمونه” یاد کرده که به همۀ مردم آزادی و برابری بخشیده است. حال، بین گفته های فیلسوف بزرگ و شناخته شده ای چون افلاطون و ادعاهای شخصی که صلاحیت و تخصصی در تاریخ و باستانشناسی ندارد، به کدام یک میتوان اعتماد کرد؟
او ادعا می کند که کورش در آخرین جنگ خود، “کلیه نفرات ارتش عظیم ایران را به باد داد”! اگر چنین بود، چگونه یک امپراتوری بدون ارتش از هم نپاشید؟ چطور ۴ سال بعد، ارتش هخامنشی رهسپار آفریقا شد و مصر را تصرف کرد؟
آقای شایگان با وجود حجم انبوهی از شواهد و مدارک گوناگون دربارۀ هخامنشیان، وجود دو قرن تمدن را بهراحتی زیر سوال می برد، اما در وجود ملکۀ ناشناختهای به نام تومیریس و داستان کشته شدن کورش به دست او شک نمی کند. به جز هرودوت که در یک روایت بدون مرجع از تومیریس نام برده و کسانی که گفتۀ او را تکرار کرده اند، کوچکترین سند، مدرک، نوشته و اثر معتبری از وجود چنین شخصیتی در هیچ کجای جهان در دست نیست.
ایشان آرامگاه کورش را از نظر معماری، یک طرح التقاطی! و برگرفته از آرامگاه بی نام و نشان سارد دانسته است و هنر هخامنشی را برگرفته از هنرهای پیش از خود میداند. اگر منظور ایشان از کلمۀ “التقاطی” همان “تلفیقی” یا “ترکیبی” است، استفاده از طرح ترکیبی شیوهای رایج از تبادل فرهنگی و هنری رایج و متمدنانه در جهان بوده و هست، پس چه مشکلی دارد؟ هنرهای بودایی، مسیحیت (مانند بیزانس) و دوران اسلامی نیز از طرح ها و نقش ها و معماری پیش از خود بهره بردهاند.
... آرامگاه کورش نمونهای منحصر به فرد است که به جز بنای ناقص تخت گوهر و بنای سادهتر گور دختر، هیچ نمونۀ مشابهی از آن در بابل یا هیچ سرزمین دیگری وجود ندارد.
مصاحبه شونده حتی حضور کارگران و هنرمندان دیگر کشورها برای انجام پروژه های ساختمانی و هنری را که همواره در طول تاریخ صورت گرفته، نشان بی تمدنی هخامنشیان میداند، چون آن افراد را برده یا اسیر جنگی تصور میکند. با این استدلال، لابد تمدنهای مصر و آشور و یونان و روم و بسیاری دیگر که بیشتر آثار و بناهایشان، با استفاده از بردگان، اسیران جنگی یا کارگران خارجی ساخته شده، تمدن به حساب نمی آیند. اما وجود هنرمندان و کارگران خارجی حقوق بگیر و استخدام شده در دورۀ هخامنشی از دید وی، نشان بی تمدنی است!...
شکی نیست که خشونت در هر جنگ و نبردی اجتناب ناپذیر است. اما از دید آقای شایگان، حکومتی که با تصرف شهرها، با ساکنان آنجا بدرفتاری نمی کرد، به باورهایشان احترام می گذاشت و شاه شکست خورده را اعدام نمی کرد، بی تمدن به شمار میرود. ولی ایشان در خصوص حکومتهای سرزمینهای دیگر، با تاریخ سراسر خونبارشان، کاملا ساکت است...
هر تمدنی در جهان، نقاط مثبت و منفی داشته و دارد. امروزه مردمان کشورها، حتی با وجود تاریخ سرشار از خشونتشان، با افتخار به نیاکان مغول و وایکینگ خود می بالند و هرگز از تاریخشان با عنوان “سراسر فضاحت” یاد نمیکنند. حتی کشورهای تازه تاسیس، به منظور دست و پا کردن هویت و تمدن برای خود، به دنبال سرقت آثار و شخصیت ها از دیگران و حتی تاریخسازی برای خود هستند. اما افسوس که در سرزمینی مانند ایران، با پشتوانۀ فرهنگی و تمدنی دیرینه و درخشان، افرادی در صدد هویت زدایی و تخریب داشته های ارزشمند آن به نفع دیگران برمیآيند.
▪️دربارهی شیوهی تاریخنویسی روسی، بنگرید به: «تاریخنویسی به شیوهٔ استالینگرایان - تاریخ ماد و منشاء نظریهٔ دیاکونف»، شادروان دکتر محمدعلی خنجی [که در چنین روزی (پنجم بهمنماه) در سال ۱۳۵۰ درگذشت]، نامهی افراز، شمارهی ۶ (به نقل از ایرانبوم)
@PersianPolitics
[اصطلاحی که دبیرکل نهضت آزادی ایران بر روی آن تأکید دارد]
دربارهی اصلاحات جامعهمحور!
سعید مدنی
کنشگر مدنی
اصلاحات جامعهمحور عبارت مبهم و احتمالاً بههمان اندازه مهمّی است که اخیراً در ادبیات سیاسی و نیز در میان گروههای سیاسی ایران مورد استفاده قرار میگیرد. در واقع هم اصلاح و اصلاحات و هم جامعهمحوری متضمن مفاهیم متنوعی هستند که بر ابهام "اصلاحات جامعهمحور" میافزایند. با توجه به تأکید نیروهای سیاسی بر کاربرد چنین عبارت مبهمی شایسته است تا این مفهوم از سوی آنان تبیین و تدقیق شود.
در اینجا برخی از این ابهامها توضیح داده میشود:
۱. به کارگیری یک مفهوم مستلزم تعیین جایگاه آن به عنوان سیاست، برنامه، استراتژی یا تاکتیک است. در ادبیاتِ به کار گرفته شده در این زمینه، روشن نیست ترکیب"اصلاحات جامعهمحور" کجا قرار دارد. تعیین جایگاه در قالب سیاست جدید، برنامه یا استراتژی بلافاصله سئوالات جدیدی را مطرح میکند که در ادامه توضیح داده خواهد شد.
۲. اتخاذ "اصلاحات جامعهمحور" به مثابه سیاست، برنامه یا استراتژیِ جدید، محتملاً به معنای چرخش در مواضع پیشین نیز خواهد بود، در اینصورت لازم خواهد بود، واضعان این ترکیب با روشن کردن نقد خود نسبت به مواضع پیشین، نشان دهند بر اساس چه ارزیابی و سنجشی، مفهوم جدیدی را جایگزین سیاست، استراتژی یا برنامه گذشته کردهاند؟
۳. چرخش در سیاست، استراتژی یا برنامه ممکن است حاصل ارزیابی جدید از شرایط و تحلیل و ارزیابی از روند تحولات در نظام حکمرانی، جامعه و مردم یا شرایط بین الملل باشد. در واقع چرخش در هر یک از سه حوزه مورد اشاره برای نیروی سیاسی مستلزم ارائه ارزیابی "نو" از تحولات سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی است. به عبارت دیگر گویا نیروی سیاسی در این چرخش به گونهای از تغییر دورانی شرایط رسیده و در این صورت، انتظار میرود پیش از اعلام نتیجهی این جمع بندی، مقدمات یا جمع بندی مطرح شود بویژه آنکه قرار است از این پس مبنای عمل، جامعه باشد.
۴. امروز بیش از هر زمان مفهوم اصلاح و اصلاحات از ابهام برخوردار است. اصلاح طلبان نیز با وجود تجربهی بیش از دو دهه حضور در فضای سیاسی و اثر گذاری بر آن تبیین یکپارچه و واحدی از اصلاح و اصلاحات ارائه ندادند و مختصر تلاشها در این زمینه از موفقیت برخوردار نبود. به عاریت گرفتن مفهوم اصلاح و اصلاحات مستلزم ارائه تعریف مشخص از آن است.
به نظر میرسد در ادبیات سیاسی اصلاح و اصلاحات مستلزم سه مفهوم کاربردی است:
اول. اصلاح به مثابه یک استراتژی تغییر و معادل رفرم و اصلاح طلبان به عنوان رفرمیست. از این منظر به کارگیری این مفهوم به معنای آن است که نیروهای اصلاح طلب در چارچوب ساختار موجود و با پذیرش این چارچوب معتقدند مشکلات نظام حکمرانی مدیریتی است و با تغییر مدیریت در برخی مناصب از جمله قوه مجریه یا مقننه میتوان بر بحران ها فایق آمد و کشور را به سر منزل مقصود رساند.
دوم. اصلاح به مثابه یک سیاست به معنای تاکید بر تغییر تدریجی و نه انقلابی یا ناگهانی وضعیت. از این منظر اصلاح میتواند سیاستی برای هر سطح از تغییر تدریجی از مدیریت تا ساختار محسوب شود.
سوم. اصلاح به مثابه خط مشی که در آن بر تغییر خشونت پرهیز تاکید میشود. از این منظر کاربرد کلمه "اصلاح" به منزله مرزبندی با خطمشیهای خشونت طلبانه است.
کاربرد اصلاح و اصلاحطلبی توسط نیروهای پیرامون آقای خاتمی با محوریت مفهوم اول بود. این مفهوم در پایان دولت اصلاحات سستی نظری خود را نشان داد و پس از آن اصلاحطلبان نتوانستند این ضعف استراتژیک را جبران کنند. اما دو مفهوم دیگر، یعنی اصلاح به معنای تأکید بر تغییرات تدریجی و خشونت پرهیز، هنوز کاربرد خود را دارد و میتواند مستقل از مفهوم اول به کار گرفته شود. آیا تاکید طرفداران "اصلاحات جامعهمحور" بر این عبارت با هر تصوری که در گذشته نسبت به مفهوم اصلاح داشتهاند، به این معناست که در حال حاضر به تجدید نظر در تلقّیِ پیشین خود رسیدهاند؟ زنده یاد هدی صابر میگفت تغییر استراتژی را باید صادقانه در هر کوچه و برزنی فریاد زد. به هر حال تاکنون اعلام موضعی مبنی بر این چرخش استراتژیک شنیده نشده است. مسلّماً مفهوم اصلاحات جامعهمحور هر معنایی که داشتهباشد نمیتواند با مضمون تقلیلیافته و رفرمیستیِ اصلاح مدیریتی، که بیش از دو دهه در معرض آزمون قرار گرفته است، همسو باشد.
۵. عبارت "جامعهمحور" نیز در شعار "اصلاحات جامعهمحور" متضمن مفهوم روشنی نیست. جامعهمحوری (community based) بودن الزامات نظری مشخصی در سیاست، اقتصاد، اجتماع و فرهنگ دارد که جماعت محوری / کامیونیترینیسم (communitarianism) نظریه پشتیبان آن است که در اینجا مجال توضیح آن نیست...
دنبالهی نوشتار
ایران فردا
[این پیام از کانال منبع حذف شده است]
#اجتماعی
#اصلاحات
#اصلاحات_جامعهمحور
#نهضت_آزادی_ایران
@PersianPolitics
نگرانیها بهجاست، اما...
فتانه عبدالحسینی
عضو گروه مطالعات زنان
از سال۱۳۹۳ تاکنون حرکتهایی برای افزایش جمعیت انجام شده است. از اواخر دهه شصت تا ۱۲ سال پیش، خانههای بهداشت برای کنترل جمعیت بستههایی به صورت رایگان در اختیار مادران قرار میدادند و مراکز بهداشت ملزم بودند که امکانات پیشگیری از بارداری را برای مادرانی که بیش از دو بچه داشتند فراهم کنند. از سال ۹۳ تاکنون روشهای پیشگیری که در اختیار زنان و مردان قرار داشت برچیده شد. قطع روشهای پیشگیری و عدم حمایت مادران برای جلوگیری از تولد کودکان ناخواسته تا به امروز ادامه داشته است.
علاوه بر آن، رویکرد کنترل جمعیت، تغییر جهت داد و به سیاست افزایش جمعیت تبدیل شد. دلیلش هم نگرانی برای آیندهایی است که در آن افزایش سالمندان و کاهش نیروی جوان مولد پیشبینی شده بود. با این توجیه که اگر جامعه با همین شاخص رشد پیش برود، در بیست تا سی سال آینده دچار جامعه سالمند خواهیم بود که نیاز به مراقبت و نگهداری دارند و بار اضافه بر دوش دولت خواهند گذاشت. فشاری که جامعه سالمند بر دولتها وارد میکنند قابل پذیرش است، تا اینجا که سیاستمداران نگران آینده هستند و بخواهند جامعه از تعادل خارج نشود و پویایی جامعه حفظ شود قابل درک است، ولی بازتاب تغییر سیاست جمعیت چه ارمغانی برای جامعه داشته است؟
بالا رفتن روز افزون تعداد کودکان کار، سوای کودکان مهاجرین، بدون استناد به آمارها، حتی با مشاهده صرف نیز اثباتپذیر است و گواهی است برافزایش بدون تفکر موالید در میان خانوادههای آسیبدیده. در این روزها با وجود بیماری همهگیر کرونا، پا که از خانه بیرون میگذاریم امکان ندارد چند بار صحنهای از کودکان کار رهاشده در خیابانها و یا سر فرو برده در سطل زبالهها نبینیم. حتی در شهرهای کوچک نیز این صحنهها قابل دیدن است و صد البته در شهرهای بزرگ فراوانیش چندین برابر است.
۱۱خرداد ۱۳۹۹ طرحی به مجلس رفت با نام طرح جمعیت و تعالی خانواده. در این طرح سه قوه و تمامی وزارتخانهها و سازمانها، نیروی انتظامی و سپاه و بسیج ملزم شدند برای ارتقای خانواده و افزایش جمعیت تمام اقدامات لازم را به عمل آورند. افزایش ازدواج، کاهش طلاق و افزایش فرزندآوری در صدر اقدامات قرار گرفت و ۱۲ آبان ۱۳۹۹ تصویب مشروط طرح جمعیت و تعالی خانواده بعد از ۱۲ سال معطلی در مجلس.
۲۵ دی ۱۳۹۹ خانم کبری خزعلی در توییتی که بعد آن را حذف نمود، برداشتن اجبار مادران برای غربالگری پیش از زایمان را به نمایندگان انقلابی تبریک گفت. (غربالگری: آزمایشهایی است که مادر در زمان حاملگی انجام میدهد، اگر جنینی دارای مشکلات ژنتیکی باشد در شکم مادر شناسایی و در صورت اطمینان، جنین کورتاژ شده و از شکم مادر خارج میگردد). نیاز نیست ده سال صبر کنیم تا نتیجه حرکت انقلابی مجلس را ببینیم. چون نتیجه به وضوح معلوم است. چند سال آینده کودکان معلول بسیاری را در مراکز درمانی و بهزیستی به همراه مادران و پدران خسته خواهیم دید که میبایست بار سیاست انقلابی را به دوش یکشند. متاسفانه آیندهایی برای این کودکان قابل تصور نیست به جز آنکه این کودکان بار اضافی بر دوش جامعه خواهند بود، به جز عذابی که خودشان و خانوادههایشان تا آخر عمر خواهند کشید.
خبر دیگری که ۲۶ دی ماه فضای مجازی را پر کرد: وزارت بهداشت ارائه هرگونه وسایل پیشگیری از بارداری را در مناطق عشایری ممنوع کرده است. احتیاج نیست باهوش باشیم یا قوه تخیل داشته باشیم تا در ذهنمان این فکر جان بگیرد که چند وقت دیگر که خیلی دور نیست میان کودکان کار در شهرها، کودکان عشایر هم اضافه خواهند شد. و صحنههایی خواهیم دید که کودکان مهاجر عشایر به دنبال نان سرشان در سطل زباله هاست یا در خیابان دنبال ماشینها می دوند تا شیشه پاک کنند.
زندگی کودکانی که از این به بعد و به دنبال سیاست افزایش جمعیت از روی چارهاندیشی سیاستمداران به دنیا خواهند آمد بردوش ما است. همه ما مسئول آیندگان هستیم. آیا میشود بدون ایجاد دنیای امن، بدون داشتن هوای پاک و محیط زیستی سالم، بدون ایجاد زیرساختهای اقتصادی اجتماعی مطمئن، به سیاستگذاری حساس افزایش جمعیت فکر کرد؟ حتی در تصور نمی گنجد. پیش از این برنامه ریزیها، نخست باید سیاستهای حمایت از کودکان و خانوادهها را پیش گرفت. امکاناتی را به وجود آورد تا همانهایی که هستند بتوانند در شرایط بهتر و مستعدتر زندگی کنند. اگر موفقیتی حاصل شد، میتوان در مورد افزایش جمعیت تصمیم گرفت. تا قبل از آن هر تلاشی برای افزایش موالید جز ایجاد بحرانهای بیشتر، ثمری نخواهد بخشید.
گروه مطالعات زنان
#زنان
#افزایش_جمعیت
#کودکان_کار
#پزشکی
#وزارت_بهداشت
#غربالگری
@PersianPolitics
کوروش تو بخواب! ما هم میخوابیم!
مجتبی لشکربلوکی
دکترای مدیریت استراتژیک و مدرس دانشگاه
چرا امارات وزارت هوش مصنوعی ایجاد کرد و اولین وزیر هوش مصنوعی جهان را منصوب کرد؟ به خاطر پرستیژ؟ صد در صد نه! سهم هوش مصنوعی در اقتصاد جهان در سال ۲۰۳۰ به بیش از ۱۵ تریلیون دلار می رسد. بنابراین امارات تصمیم گرفته چند برنامه اجرا کند از جمله برنامه تبدیل دوبی به شهر تمام هوشمند و برنامه چاپ سه بعدی دبی! یعنی چه؟ یعنی تا سال ۲۰۳۰، ۲۵ درصد ساختمان های دوبی با استفاده از فناوری سه بعدی ساخته شود و...
دولت کره قصد دارد علاوه بر سرمایه گذاری ۱.۷ تریلیون وون روی تکنولوژی اتومبیل های خودران، از سرمایه گذاری ۳۵ میلیارد دلاری یک شرکت خصوصی در این زمینه حمایت کند؟ آیا به خاطر این است که خوشی زیر دلشان را زده است و از ماشین های فعلی ناراضی اند؟ قطعا نه! به این خاطر که می دانند آینده خودروها را تکنولوژی های جدید رقم خواهند زد. امروز اگر غفلت کنند فردا را از دست خواهند داد.
گوگل اعلام کرده ۱۰ میلیارد دلار در هند سرمایهگذاری انجام می دهد. از خود سوال کنیم چرا گوگل در ایران ۱۰ نه بلکه فقط ۱ میلیارد دلار سرمایه گذاری نمیدهد؟ همین سرمایهگذاریهاست که باعث شده استارتآپ های هندی در سال قبل درآمد ۱۴.۸ میلیارد دلاری داشته اند. تقریبا ده سال پیش گردش مالی استارتآپهای هندی ۵۵۰ میلیون دلار بود که الان ۲۷ برابر شده. چرا ما مانند هند نشدیم؟ آیا هندی ها از ما باهوش ترند؟
طبق شاخصهای بازارهای سرمایه جهانی، ۴ شرکت از ۱۰ برند برتر جهان در حوزه تکنولوژیهای پیشرفته جزو برندهای آسیایی هستند. ده سال قبل یعنی سال ۲۰۱۰ آسیا هیچ نمایندهای در این بخش نداشت. چرا ایران هیچ نماینده ای ندارد؟
تحلیل و تجویز راهبردی:
کوروش آسوده بخواب، زیرا که ما بیداریم! این جمله را ظاهرا محمدرضاشاه در جشنهای ۲۵۰۰ ساله در برابر آرامگاه کوروش خطاب به او گفته است. گاهی اوقات که سرمایهگذاریهای هوشمندانه جهان را با وضعیت خودمان مقایسه میکنم میگویم من اگر امروز بخواهم به کوروش چیزی بگویم احتمالا میشود این: کوروش تو بخواب! ما هم میخوابیم!
بهراستی زمانی که کشورهای دیگر جهان روی هوش مصنوعی، اتومبیلهای خودران، اینترنت اشیا، چاپ ۳ و ۴ بعدی، روباتها، بیگ دیتا و واقعیت مجازی سرمایهگذاریهای سنگین میلیارد دلاری می کنند. دغدغه ما چیست؟ فیلترینگ یا عدم فیلترینگ اینستاگرام، افزایش یا کاهش قیمت دلار، صف خرید گوشت و مرغ و پوشک بچه، کره و روغن در ماههای مختلف. افق فکری همه تنزل پیدا کرده است به پوشک بچه و قیمت دلار! وقتی در اخبار میخوانم که معاون اول رییس جمهور مملکت بابت تخم مرغ جلسه اضطراری گذاشته، میخواهم سرم را بکوبم به دیوار! فکر نکنید شوخی میکنم کافیست الان در موتور جستجوی گوگل تایپ کنید: معاون اول رییس جمهور و تخم مرغ. می فهمید که واقعا چنین مسألهای بوده و چنان جلسهای گذاشته شده است.
مدیران ارشد باهوش کشورها فهمیدهاند باید در حوزههای آیندهساز سرمایه گذاری کنند. پس باید خودشان مستقیما سرمایهگذاری کنند (مانند دوبی) یا فضا را فراهم کنند که چنین سرمایه گذاری هایی در آن کشور انجام شود (مانند هند) یا هر دو (مانند چین).
چه میتوان کرد؟
▫️هم حاکمان و هم شهروندان، افق فکری خودمان را گسترش دهیم، با جهان آشنا شویم. روندهای جهانی را بشناسیم و به آینده جهان در ده، بیست و پنجاه سال آینده فکر کنیم. با صنایعی میلیارد دلاری آینده یعنی اینترنت اشیا، چاپ سه بعدی، روباتها، هوش مصنوعی، ژن درمانی، قطعات یدکی بدن آشنا شویم (گزارش تصویر جهان در سال ۲۰۳۰ به ویژه برای مدیران ارشد کشور، مدیران ارشد کسب وکار و جوانان زیر ۲۵ سال تدوین شده است: اینجا).
▫️شرایطی را فراهم کنیم که سطح دغدغههای مردمان این سرزمین از تخم مرغ و پوشک بچه و قیمت دلار، قرعهکشی خودور بالاتر بیاید و ذهن شان رها شود برای پرداختن به خلق آینده (کارآفرینان) یا سرمایه گذاری روی آینده (سرمایهگذاران). کشور را از مسایل حاشیهای و فرسایشی (مانند تنش با جهان، تخاصم ایدئولوژیک، تحریم، خودی و غیرخودی و فیلترینگ و ...) برهانیم. راهش آنست که اولویتهای کشور را نه در مقابله که در رشد و پیشرفت تعریف کنیم. مردمی که از فردای خود اطمینانی ندارند نمی توانند به ده سال آینده فکر کنند.
▫️فعلا تا اطلاع ثانوی دولت هیچ پولی ندارد برای امور توسعهای و سرمایهگذاریهای آینده ساز. باشد! ولی همین دولت/حکومت میتواند بدون یک ریال هزینه، فضای کسب وکار و سرمایه گذاری را برای سرمایه گذاران در حوزههایی مانند بلاک چین، هلث تک، هوش مصنوعی و ... فراهم کند! باور کنیم باور کنیم فراهم کردن بستر سرمایه گذاری داخلی و خارجی بر حوزههای آیندهساز (آن هم بدون یک ریال هزینه) بیش از تخم مرغ و پوشک بچه اهمیت دارد!
مجتبی لشکربلوکی
#هشدار
@PersianPolitics
مصاحبه با نشریهی مدیریت ارتباطات
آسیبشناسی تلویزیون
شروین وکیلی
جامعهشناس
اصولا داستان این است که ما با نوعی استیلای قبیلهای - عشیرهای بر منابع ملی سر و کار داریم که فساد تنها مشکلاش نیست، که غارتگر هم هست. یعنی نه تنها منابع را غصب میکند، که آن را تلف میکند و از کشور خارج میسازد. دربارهی رسانههای ملی هم دقیقا چنین چیزی را میبینیم. رسانههای دولتی ما به سیستمهایی بسیار ناکارآمد و ورشکسته بدل شدهاند که مهمترین خروجیشان صدور معدود کارشناسان و کارمندان موفقشان به خارج از کشور است.
بخت بلندی که نصیب همهی مردم زمین شد و به ويژه شهروندان قلمروهای سانسورچی و خودکامه از آن بسیار بهره بردند، ظهور رسانههای مجازی و انقلاب ارتباطی دوران ماست. این امری به معنای واقعی کلمه انقلابی بود. یعنی انحصار تولید و توزیع اطلاعات را از دستگاههای دولتی و همچنین بنگاههای بزرگ رسانهای گرفت و امکانی برای تبادل نظر، افشاگری، و راستیآزمایی را برای تودهی مردم فراهم آورد. ظهور سیستمهایی بسیار مهم مثل ویکیپدیا یا ویکیلیکس نمودهایی از این همافزایی فضای عمومی در تقابل با رسانههای رسمی و حکومتی بودند. چنان که دادههای مستند ویکیلیکس امروز اعتباری بیشتر از بی بی سی یا سی ان ان دارند و مردم بیشتر به ویکیپدیا مراجعه میکنند تا بریتانیکا.
اصولا همهی رسانههای ملی ساز و کارهایی برای نظرسنجی و سازگار شدن با خواست تودهی مردم دارند. در کشورمان اما با وضعیت عجیبی روبرو هستیم و آن هم این که رسانههای ملی نه تنها ارتباطی با خواست و طرز فکر هنجارین مردم ندارند، که اصولا تلاشی هم در راستای نزدیکی به آن نمیکنند. یعنی چنین مینماید که بزرگترین غول رسانهای کشورمان که در ضمن یکی از پرخرجترین سازمانهای رسانهای در دنیا هم هست، تنها برای حدود ۵ تا ۱۰٪ جمعیت برنامه تولید میکند و اینها کسانی هستند که دسترسی به اینترنت و رسانههای جدید را ندارند، یا فرض میشود که ندارند!
بحثهای زیادی میشود کرد در این مورد که مثلا کسی مثل دوستمان آقای فردوسیپور چقدر با حضور و عضویتش در کادر رسانههای رسمی، در تقصیرها و گناهان این سازمانها مسئول است. با این همه، به نظر من باید از زاویهای تخصصگرایانه به موضوع نگریست. ایشان شغلی مشخص دارد و در آن حوزه حرفهای و درخشان عمل میکند و مخاطبان زیادی هم جلب کرده است. کارهای جانبیاش در این حوزه - از کتابهایی که ترجمه کرده تا موضعگیریهای شخصیاش - سودمند و همسو با خواست جامعه بوده است. اینهاست که یک نفر را محبوب میکند و به سرمایهای اجتماعی تبدیلش میکند. ماجرا این است که اصولا در زمانهی ما دیگر تنگنظریهایی که زمانی رایج بود دیگر جوابگو نیست. زمانی در همین دههی ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰ خودمان رسانهها در کل به دست احزاب چپ زیرزمینی یا روزمینی بود و نوعی سانسور ریشهدار در کار بود که صدای کسان دیگر شنیده نشود. نظام رسانهای ما دنبالهی همین طرز فکر و وارث همان افراد است. اما زمانه دیگرگون شده و وقتی کسی را در رسانهای محدود میکنند، میرود بیرون و با اقتداری بیشتر کار خودش را انجام میدهد...
متن کامل در شروین وکیلی
#اجتماعی
#فرهنگی
#صدا_و_سیما
#رسانه
@PersianPolitics
جنگ در سوریه؛
نقدی بر يك استدلال
كيوان حسينی
خبرنگار
اگر در سوریه نجنگیم باید در خیابانهای تهران با داعش بجنگیم.
این استدلال چهار سوراخ مهم دارد:
١. مداخله نظامی ایران در سوریه در زمانی آغاز شد که اصولا پای داعش به این کشور نرسیده بود. کمک همهجانبه ایران به دولت بشار اسد همزمان با اعتراضهای مردمی در این کشور آغاز شد. بین مداخله نظامی ایران در سوریه و ورود داعش به این کشور، دو سال فاصله بسیار مهم وجود دارد. منطقا سپاه قدس (وابسته به سپاه پاسداران) نمیتوانست پیشبینی کند که طی دو سال (۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳) وضعیت سوریه به یک فروپاشی کامل (failed state) خواهد انجامید و زمینه پیشروی داعش در این کشور به وجود خواهد آمد. در آن زمان، تنها هدف مداخله نظامی ایران، حفظ بشار اسد در قدرت بود؛ دیکتاتوری که از ابتدای اعتراضها به ریاست جمهوری دائمالعمرش به سوی مخالفانش آتش گشود. و این هدف نیز به شکل علنی بیان میشد.
٢. داعش به شکل بالقوه، همانند گروههای مشابه (القاعده یا طالبان)، هرگز تهدیدی مستقیم علیه ایران نبوده. اصولا این گروهها توان رویارویی نظامی و تروریستی با کشوری مانند ایران را ندارند. [این استدلال نویسنده، اگر به ادعای طالبان نسبت به خراسان بزرگ بنگریم، نادرست است؛ کما این که اگر آمریکا در افغانستان دخالت نمیکرد آنها دیگر گروه نبوده و حکومت را بهدست گرفته بودند - درفش] قدرت نظامی ایران، احتمال هرگونه موفقیت را در حمله نظامی چنین گروههایی به مرزهای ایران منتفی میکند. جلوگیری از عملیات تروریستی در شهرهای بزرگ هم (شبیه به آنچه در اروپا رخ میدهد) ارتباطی به مداخله نظامی ایران در سوریه ندارد. به بیان دیگر اگر بمبی در تهران منفجر نمیشود به این خاطر نیست که سپاهیان ایران در جنگ با ارتش آزاد سوریه کشته میشوند. بین این دو مساله هیچ رابطه منطقی نیست. عملیات تروریستی در تهران، در صورت برنامهریزی و انگیزه کافی تروریست، با تدابیر سازمانهای امنیتی داخلی خنثی میشود نه با حفظ بشار اسد در ۲۰ درصد خاک سوریه.
٣. اساسا مرکز تولد و فعالیت داعش در سوریه نیست بلکه در عراق است. اگر سپاه با انگیزه مقابله با داعش وارد سوریه شده، بسیار قبل از این باید در عراق، مداخله نظامی در این سطح را آغاز میکرد. ضمن اینکه بر خلاف سوریه که با ایران مرزی ندارد، عراق هممرز ایران است. و این مرز بسیار طولانی است. و به شکل تاریخی و به دلایل ریشهدار در ژئوپولتیک خاورمیانه، امنیت و آرامش مرزهای غربی ایران بسیار بیشتر از مرزهای شرقی برای امنیت سراسر کشور، اهمیت داشتهاند. ضمن اینکه در عراق طبیعتا در آغاز شکلگیری و رشد اختاپوسی داعش، امنیت اکثریت شیعه مذهب عراق میبایست اهمیت بیشتری برای سپاه ایران میداشت تا اکثریت سنی مذهب سوریه. اما در آن روزهای مهم از این استدلال خبری نبود و هرگز سرداری نگفت که برای جلوگیری از خطر داعش باید در عراق خون داد. هنوز هم از این حرف خبری نیست!
٤. ردگیری خبرهای مربوط به «شهدای مدافع حرم» نشان میدهد که مداخله نظامی سپاه در سوریه نه بر جنگ با داعش بلکه بر حفظ بشار اسد در قدرت متمرکز است. به همین دلیل است که در بسیاری موارد ایرانیها در نبردهایی کشته میشوند که در آنها ردی از داعش نیست بلکه نیروی روبهرو، شبهنظامیان مخالف داعش هستند. اگر هدف اصلی سپاه از مداخله نظامی در سوریه، تضعیف داعش است، طبیعتا نباید با نیروی اسلحه به دستی که به شکل بالقوه دشمن داعش است، سرشاخ شود. حملات نظامی نیروهای ایرانی به گروههایی که خود ضد داعش هستند، در نهایت، به تضعیف داعش منجر نمیشود. اما از آنجا که اولویت حفظ اسد است و نبردهایی کلیدی در مناطقی از مرکز سوریه میان او و مخالفانشان در جریان است، نبرد با داعش در شرق سوریه برای کشورهایی مانند ایران یا روسیه اولویت اول نیست.
نکته حاشیهای اینکه، برای فهم مداخله نظامی ایران در سوریه، تحلیل انگیزه اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، اهمیت فوقالعادهای دارد. سپاه در ابتدای آغاز عملیات نظامی، استدلال معروف بالا را به کار نمیبرد. آنها حتی در چند مورد سرکوب خونین و گسترده مخالفان توسط ارتش سوریه را نابخردانه توصیف کردند و به این سطح از کشتار تمایلی نداشتند. اما به مرور، دستگاه تبلیغاتی وابسته به سپاه تلاش کرد این تحلیل را به عنوان ستون سیاستگذاری ایران در سوریه معرفی کند و آرام آرام این روایت از سوی گروه بزرگتری پذیرفته شد. این گروه بزرگتر که بسیاریشان وابسته به سپاه نیستند، مخاطب این نوشتهاند. پیشنهاد میکنم اگر استدلال از نظر من «تبلیغاتی» سپاه را پذیرفتهاند و معتقدند مداخله نظامی ایران در سوریه برای امنیت ملی ضروری است، به این چهار نکته مهم هم بیندیشند.
فردای بهتر (مصطفی تاجزاده)
سخنان سردار محمود چهارباغی، از فرماندهان سپاه در سوریه، و نظر اکبر اعلمی - خط آزادگی
#سوریه
#سپاه
@PersianPolitics