دربارهی بازگشت گشت ارشاد
علی مجتهدزاده
وکیل دادگستری
در شرایط کنونی به وضوح میتوان دید که حاکمیت قانون در ضعیفترین وضع خود بهسر میبرد. تا آنجا که حتی شهروندان عادی با تسلطی اندک بر علم حقوق میتوانند از رفتارها و اقدامات حاکمیتی ایراد حقوقی بگیرند و بدتر آنکه در مقابل این ایرادات و پرسشها پاسخی از طرف نهادها و مراجع رسمی نمیبینیم، چراکه بهنظر میرسد اساساً پاسخ در خور و موجهی وجود ندارد.
یکی از مهمترین حوزههایی که درگیر بههمریختگی و بیچارچوبی حکمرانی حقوقی در کشور شده، بحث حجاب و عفاف است. مراجع مختلف ماههاست برای رفتارهای پر از حاشیه خود به دامان واژه قانون پناه میبرند، اما هیچگاه توضیح نمیدهند که دقیقاً از کدام مواد قانونی سخن میگویند. تمام اقداماتی که در این مدت در حوزه حجاب و عفاف انجام شده ـ از پلمب اماکن تا توقیف خودروها ـ خلاف قانون و غیرمشروع بوده است. ما در حوزه حجاب یک قانون مشخص داریم که آن هم شامل جریمه نقدی میشود.
اقدام جدید نیروی انتظامی برای اجرای طرح حجاب و عفاف هم مشمول همین دست ایرادات میشود. ازجمله اینکه در اطلاعیه نیروی انتظامی غرب استان تهران به قانون حجاب و عفاف اشاره شد، درحالیکه از اساس هنوز چنین قانونی در کشور وجود ندارد که مراحل تصویب در مجلس، تائید در شورای نگهبان و ابلاغ توسط رئیسجمهوری را گذرانده باشد. مضاف بر اینکه، نیروی انتظامی برای مردم که مخاطب آن هستند، روشن نکرده که طرح مدنظرش چه چارچوب و مختصاتی دارد و حد و حدود خارج و داخل این چارچوبها چیست.
بدتر اینکه، این اقدام درست در شرایطی قرار است انجام شود که اعتماد عمومی جامعه در بدترین شرایط ممکن بهسر میبرد. زمانی گروههای تمامیتخواه برای تحمیل خواست خود به عموم جامعه حداقلهایی از فرم و صورت قانون را رعایت میکردند و پیش از اقدامات خود به هر ترتیبی توجیهی حقوقی بر رفتار خویش فراهم میکردند که البته آن هم پذیرفته و درست نبود. امروز اما بهنظر میرسد برای مباحث و مواردی دیگر حتی صورت قانونی اقدامات هم مورد نیاز نیست و بهشکل مشهودی بدون داشتن توجیه و مشروعیت حقوقی و حتی در مواردی با توسل به نقض قانون، برخی اقدامات مصرانه دنبال میشوند.
این را هم باید در نظر بگیریم که حتی در حوزه قوانین وضعشده توسط مجلس هم دچار انحطاط حقوقی بسیار جدی هستیم. زمانی گفته میشد که قانونگذار حکیم است، اما امروز نمیتوان آن را بیان کرد، چراکه حکمت قانونگذار دو پیشفرض دارد؛ یکی داشتن نمایندگی موجه از طرف عموم جامعه و دوم تسلط فنی بر مسائل و مباحث. آیا امروز این دو شرط در مجلس ما بهعنوان مرکز قانونگذاری کشور جاری و ساری است؟
در اینزمینه چند نکته وجود دارد؛ اولاً قوانین ما توسط گروهی به نمایندگی از اقلیت جامعه و با کمترین توجه به مسائل فنی تصویب میشوند و ثانیاً بخش عمده همین قوانین هم در اجرا نادیده گرفته شده و بدون توجه به آن رفتار میشود. نتیجه این وضع هم مشخص است. بهطور مثال، زمانی که اکثر توان انتظامی کشور صرف مباحثی چون حجاب یا برخوردهای دیگر با مردم میشود، باید هم شاهد این باشیم که شهروندان با مواردی مانند خفتگیری درخیابان روبهرو شوند یا مرزبانان ما مرتب هدف حمله قرار بگیرند و قدمی برای تقویت آنها برداشته نشود.
در خصوص موضوع عفاف و حجاب غیر از مصوبه وزارت کشور، قانون دیگری تصویب نشده است که بر مبنای آن طرحی تازه اجرا شود، این در شرایطی است که همان مصوبه هم خلاف قانون است و قبلاً درباره دلایل آن بسیار توضیح داده شده است. چنین وضعیتی نه اقدام براساس مبنای قانون است، نه در چارچوب منافع و خواست عمومی. چه آنکه همه کشور تا مغز استخوان نتیجه فاجعهبار رفتارهای مشابه چون گشت ارشاد را قبلاً تجربه کرده و دیدیم که چنین وضعیتی میتواند چه خطرات عمومی برای کشور داشته باشد.
هممیهن
@PersianPolitics
خودکفایی با استادیوم چینی!
صادق رشیدیفرد
مهندس معمار
یکی از خبرهایی که چندی است در فضای کشور منتشر شده است، طراحی و ساخت استادیوم فوتبال در تهران به دست چینیهاست. گویا وزارت ورزش و جوانان در سکوت خبری با شرکت چینی IPPR نیز به جمع بندی رسیده و در جنوب تهران یک زمین وسیع نیز پیشنهاد شده است.
ورای ایراداتی که به زمین پیشنهادی اعم از آلودگی هوا، وجود گسل، و حتی دسترسیهای موجود شده است، آنچه ذهن من را به عنوان یک معمار به خود مشغول داشته پیمانکار چینی است. وزارت ورزش و جوانان با توجه به چه شناختی از ظرفیت های معماری داخلی (اعم از طراحی و ساخت ابنیه بزرگ و خاص) این پروژه را برونسپاری کرده است؟
آیا این پروژه به عنوان یک مسابقهی آزاد داخلی و یا بینالمللی مطرح شد که ببینیم معماران داخلی میتوانند و یا خیر؟ مگر تا به حال، طراحی تمام این پروژههای بزرگ و پیچیده اعم از پل طبیعت و استادیوم امام رضا (ع) تا میدان آزادی و آرامگاه خیام را جز معماران داخلی طراحی کردهاند؟ وزارت ورزش و جوانان آیا خبر برگزیده شدن آثار معماری معاصر داخلی را در جشنوارهها و مسابقات آزاد بینالمللی رصد میکند؟
دولت آقای ابراهیم رییسی آیا میداند ساخت استادیوم بزرگ پایتخت (طراحی و ساخت) یک فرصت برای آنهایی است که با وجود همهی شرایط نامساعد اقتصادی و تحریم و... در ایران ماندهاند تا کاری بکنند و بتوانند باری از دوش ایران بردارند؟ پاسخ نرفتن، ماندن و استقامت این جوانان مستعد چیست؟ برونسپاری کاری که خود میتوانیم؟
مگر انقلاب اسلامی سال ۵۷ بر مبنای خودکفایی داخلی نبود و مگر در بند ۹ فصل چهارم قانون اساسی به خودکفایی داخلی اینچنین اشاره نشده است: «تأکید بر افزایش تولیدات کشاورزی دامی و صنعتی که نیازهای عمومی را تأمین کند و کشور را به مرحلهی خودکفایی برساند و از وابستگی برهاند».
باز هم به عنوان یک معمار میگویم، معماری معاصر ایران توان طراحی یک استادیوم در مقیاس جهانی، با هویت ایرانی - اسلامی را داشته و در این حوزه (طراحی، محاسبات و نرمافزار) هیچ محدودیت و مشکلی نیست. نهایت مشکلی که شاید وجود داشته باشد مقولهی ساخت آن است که آن هم با مطالعه، مهندسی معکوس و بومی کردن برخی از فنآوریها امکانپذیر است.
و به عنوان کلام آخر، مهندسانی را که ماندهاند و مهاجرت نکردهاند پاداش بدهید و نه حسرت... ما را زیردست کسانی که از ما بالاتر نیستند نکنید.
روزنامهی آفتاب یزد، ۲۰ آبان ۱۴۰۲
لینک پیدیاف
-
برابرِ مصوبهی سال ۱۳۹۶ شورای عالی شهرسازی و معماری ایران طراحی هر طرح شاخصی باید به مسابقه گذاشته شود 👇
خبرگزاری صداوسیما
گزارشی از الهام گوران
@PersianPolitics
آیا اعطای تابعیت به مهاجران افغانستانی
صحت دارد؟
احسان هوشمند
پژوهشگر حوزهی اقوام
کمتر کشوری را میتوان در تاریخ معاصر و در جغرافیایی سیاسی جهان یافت که در دورهای طولانی و چند دههای پذیرای حجم میلیونی مهاجران خارجی باشد. از دههی هفتاد مسیحی به مدت سه دهه تا چهار دهه صدها هزار مهاجر یا راندهشده عراقی، بهویژه کردهای عراقی، در ایران مستقر بودند. همچنین از اواخر دههی ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ مسیحی یعنی در بیش از چهار دههی گذشته چند میلیون مهاجر افغانستانی به صورت مستمر به ایران وارد شدهاند.
بخش محدودی یعنی حدود یک میلیون نفر از مهاجران افغانستانی در ایران به صورت قانونی به نام مهاجر ثبتنام شدهاند و مابقی به صورت غیرقانونی در ایران مستقر هستند. معنی این سخن این است که نهادهای حقوقی بینالمللی در برابر مهاجران غیرقانونی در ایران که شمارشان چند میلیون نفر است تعهد خاصی ندارند...
حضور این دسته پرحجم از میهمانان افغانستانی و عراقی در ایران، اگرچه هزینههای زیادی از نظر اقتصادی برای ملت ایران در پی داشت اما به اعتراض یا واکنش گسترده منفی ایرانیان منجر نشد و البته به تدوین سیاست مهاجرتی کشور هم نینجامید، هرچند در ماههای گذشته ابعاد تازهای از نارضایتی اجتماعی در اینباره ظهور کرده است.
کمتر کشوری را در جهان میتوان یافت که مقصد مهاجرتهای گسترده خارجی باشد و قوانین خاص برای پذیرش مهاجر و سیاست مهاجرتی نداشته باشد. متأسفانه تجارب ویژهی کشور در این دورهی طولانی و شرایط کشور دستمایهی تدوین یک قانون جامع و کارشناسیشده برای تعریف سیاستهای مهاجرتی کشور نشد؛ یعنی، با وجود چنین تجارب گرانسنگی که به قیمت فشار اقتصادی بیشتر بر کشور حاصل شده، هیچ دستاورد کارشناسیای برای تدوین قانون لازم کسب نشده و حتی در تدوین قانون تأسیس سازمان ملی مهاجرت نیز استفاده از تجارب متفاوت برخی کشورهای اروپایی، مانند آلمان، در تدوین آن بیش از استفاده از تجارب کشور مد نظر قرار گرفت!
به دنبال تسلط دوبارهی طالبها بر افغانستان در سال ۱۴۰۰ و تشکیل امارت اسلامی افغانستان، موج جدید ورود مهاجران افغانستانی به ایران شدت گرفت و بدون آنکه کشور دارای قوانین مهاجرتی باشد میلیونها نفر از مهاجران افغانستانی بدون هر نوع گزینشگری و حق انتخابی به ایران وارد شده و شواهد و مستندات میدانی و برآوردهای موجود نشان میدهد همچنان روزانه بین ۱۰ تا ۱۵ هزار نفر از مهاجران افغانستانی وارد ایران میشوند؛ یعنی اگر این روند استمرار داشته باشد سالانه بین سه و نیم تا پنج میلیون مهاجر افغانستانی به ایران میآیند.
در برابر موج بسیار بزرگ مهاجران افغانستانی، سیاست پذیرش مهاجران کشور از چه الگویی پیروی میکند؟ کشور میتواند تا سقف چه جمعیتی و برای چه مدت پذیرای مهاجران باشد؟ آیا کشور برای انتخاب مهاجران الگویی دارد؟ یعنی چه نوع مهاجرانی برای ورود به کشور مناسبتر هستند؟ زنان یا کودکان یا جوانان یا نیروی کار یا مجردها یا مهاجران متأهل؟ با چه میزان تخصص یا چه میزان سرمایه؟ بیسوادها یا متخصصان و با چه تباری یا چه سوابقی؟ کدام کشوری را میتوان در دنیا یافت که چنین بیبرنامه و بی سیاستِ مهاجرتی پذیرای موج مهاجران باشد؟ چرا؟
در ماههای گذشته برخی اخبار و شایعات حاکی از اعطای تابعیت به مهاجران افغانستانی با اهداف سیاسی یا دیگر هدفهای جمعیتی است. تاکنون نهادهای مسئول درباره صحت یا سقم گسترش چنین شایعاتی واکنشی روشن و مبتنی بر قوانین کشور نداشتهاند و در برابر این موج خبری سکوت کرده و به پیامدهای روانی و سیاسی و امنیتی چنین سکوتی نیز واکنشی نداشتهاند! مگر میشود چنین شایعات حساسی رواج یابد و حتی برخی نشریات و رسانههای رسمی نیز مطالبی منتشر کنند اما صدایی از مسئولان مربوطه در برابر این خبرها، شایعهها و نوشتهها شنیده نشود؟
هر نوع اعطای تابعیت بدون ملاحظات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی و در نظر گرفتن قانون اساسی هزینهی سنگینی بر کشور تحمیل میکند. راقم سطور در گفتوگو با برخی از کارگران افغانستانی متوجه شده که به باور بخشی از کارگران گروهی از افغانستانیها در ایران تابعیت گرفته و البته حساسیتهای لازم هم دربارهی آنها و خانوادههایشان صورت نگرفته، در حالیکه در میان بستگانشان طلبههای افغانستانی، یعنی قشر حاکم، عضو بوده و از طالبان محسوب میشوند...
در حالیکه در این روزها به صورت مکرر اخباری دال بر مهاجرت نیروی متخصص کشور مانند پزشکان و فارغالتحصیلان دانشگاههای برتر کشور و نیز صاحبان سرمایه کشور شنیده میشود، افزایش روزافزون تعداد مهاجران به کشور بدون آنکه کشور از حق گزینش و انتخاب خود استفاده کند و سیاست مهاجرتی شفافی وجود داشته باشد... هزینههای سنگینی به کشور تحمیل خواهد کرد.
متن کامل در: شرق
پوشهی شنیداری گفتوگو با احسان هوشمند در: حزب مهستان
@PersianPolitics
به مناسبت یکصد و هفدهمین سالروزِ
صدور فرمان مشروطیت
بمردم این همه بیداد شد ز مرکز داد
زدیم تیشه بر این ریشه هرچه بادا باد
ازین اساس غلط این بنای پایه بر آب
نتیجه نیست به تعمیر این خرابآباد
همیشه مالک این ملک ملت است که داد
سند بهدست فریدون قباله دست قباد
ملتی که کوشید از جایگاه رعیت تکلیفمدار به شهروند دارای حق ارتقا یابد
افشین جعفرزاده
پزشک و کنشگر سیاسی
تلگرام
-
۱۴ امرداد؛ روز تبریز/ یادآور مشروطه و جنایات روسها در روزهای اشغال / یادی از علی موسیو
امید جهانشاهی
روزنامهنگار
👈 عصر ایران
-
ستارخان
سرودهای از استاد هما ارژنگی
ماه امرداد است و گاه سر فرازیست
هنگام جانبازی و مرگ ترکتازیست
تبریز آن دشمنستیزِ پهلوانخیز
اندر حصار ديرپای شاه خونريز
خودکامهای از دودمان و ایل قاجار
خودکامگیهایش برون از مرز هَنجار
با جنبش مشروطهخواهی میستیزد
مجلس بهدست دشمنان ویرانه گشته
ایرانسرا منزلگه بیگانه گشته
بر جای شیر شِرزه و عدل مظفر
کفتار و روباه دغل همخانه گشته
آزادگان از تودههای پاک ایران
تبریزی و قفقازی و اَرمن چو شیران
این جنبش آزادهخواهی را نگهبان
چندیست این شهر شجاعان در حصار است
«ستار خان» آن جان به کف فرزند ایران
چون مرد میدان گرم کار و کارزار است
«باقر» کنار زبده یاران در «خیابان»
آمادهی سربازی و دشمن شکار است
چنگال قحطی همچو گرگی آدمیخوار
کم کم گلوی مردمان را میفشارد
خودخواهی و نابخردیها بهر مردم
هر دم بلا و ناروایی تازه دارد
در جستوجوی چاره سردار مجاهد
تن میدهد بر آشتی با شاه قاجار
از بهر نان و غله و آذوقهی شهر
دست مَودت میدهد با وی بهناچار
چون راه جلفا بار دیگر میگشاید
آید ز ره فوج قشون خرس و کفتار
ستار میکوبد بهسر کای وای بر ما
من داده بودم شاه را صد گونه هشدار!
اینک به کوی مهربانیها صفا نیست
در کوچهها جز بانگ بیگانه صدا نیست
یک چهرهی خوب و نجیب و آشنا نیست
شهر از هجوم دشمن ناخوانده بیمار
طعم سکوتی تلخ دارد بغض دیوار...
در یک چنین هنگامهی تلخ و بلاخیز
کاندیشهها دارد بهسر سردار تبریز
گوید به او کنسول مست دولت روس
دارم برایت مژدهای شاد و دلانگیز
خواهی اگر در اَمن و آسایش نشینی
باید از این پس پرچم ما را گزینی
بر سر دَرَت این بیرق زیبا بیاویز
زان پس به شادی باش و از غمها بپرهیز
ستارخان آن شیر میدان شهامت
از خشم میلرزد زِ سر تا پای قامت
گوید: کنون پاسخ شنو ای «باختیانف»
زینگونه در گوشم مخوان زیبا فسانه
در من نمیگیرد فسون آب و دانه
این یاوهها در گوش من همسان باد است
تا خون ایرانی بجوشد در رگ من
دشمن دراین پیکار خوار و نامراد است
من آنچنان خواهم که هفت اقلیم عالم
زیر لوای میهنم ایران درآیند
در زیر تاق آسمان روشن آن
یاران سرود شاد آزادی سرایند
در چشم من خاک وطن یعنی جهان، جان
ناموس و ایمان و شرف «پاینده ایران»
-
مشروطیت و گفتمان ملیگرایی
اشکان زارعی
پژوهشگر و کنشگر فرهنگی
روزنامهی آفتاب یزد
-
کیامهر فیروزی
دارای دکترای تاریخ و پژوهشگر حوزهی آذربایجان
انقلاب مشروطه نقطه عطفی در تاریخ ایران و تلاشی در راستای تجدد، دموکراسی و استقلال سیاسی از نفوذ بیگانگان بود. انقلاب مشروطه در حقیقت تلاش برای تلفیق مفاهیم مدرن اجتماعی با سنت و میراث فرهنگی و تمدنی ایران بود. اگرچه برخی نحله های فکری و سیاسی مشروطه را به معنای تحتالفظی آن درک کردند، اما مفهوم و اهداف و آرمان های مشروطه بسیار فراتر از مفهوم تحتالفظی آن بود. نخبگان جامعهی ایران به زودی دریافتند که تحقق آرمانهای متعالی مشروطه، ملزوماتی میطلبد و بدون فراهم کردن بستر و زیرساختهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی لازم میسر نخواهد شد. این چنین بود که ارادهی ملی برای ساختن مملکت و فراهم نمودن ملزومات مشروطه به وجود آمد. مدرنیزاسیون دوران پهلوی، بر خلاف تصور برخی، نه تنها انقطاع مشروطه نیست، بلکه تداوم بلافصل مشروطه است.
جستارها و گفتارها
-
چرا فرمان مشروطه در سه مرحله نوشته شد؟ ببینید اختلاف بر سر چه موضوع عجیبی بود!
روایت حمیدرضا حسینی از اختلاف شاه و مشروطهخواهان
👈 ناف تهرون
@PersianPolitics
ورود دولت به یک پروژهی خطرناک
حمیدرضا شکوهی
روزنامهنگار حوزهی انرژی
👈 اخبار نفت
-
انتزاع مس سونگون و پیامدهای خطیری که درباره آن فکری نشد
احسان هوشمند
روزنامهنگار و پژوهشگر
یکی از اساسیترین وظایف دولت و مسئولیتهای نظام حکمرانی در کشور، توسعهی پایدار و متوازن و عادلانه در پهنهی سرزمینی است؛ امری که در دهههای گذشته با چالشهای بسیاری روبهرو بوده است. امروزه ناموزونی و نابرابری فضایی شاخصهای توسعه در کشور به امر نگرانکنندهای مبدل شده است. این شاخصها نهتنها در میان تهران و برخی کلانشهرها مانند اصفهان و تبریز و مشهد با دیگر مناطق کشور بهشدت خودنمایی میکند، حتی در درون استانها نیز وضعیت آزاردهندهای را به نمایش میگذارد...
در آذربایجان شرقی شاخصهای توسعه میان بخش غربی استان با بخش شرقی بسیار عمیق است؛ یعنی اگر استان آذربایجان شرقی را بتوان به دو بخش غربی و شرقی تقسیم کرد، بخش غربی استان توانسته روند رو به رشدی را تجربه کند و بخش شرقی شوربختانه از این روند به تلخی و بهشدت جا مانده است. این در حالی است که در چهار دهه گذشته استان آذربایجان شرقی از استانهایی است که بیشترین نیروی بومی و محلی را در ساختار اداری و دولتی خود در سطوح عالی تا سطوح میانی و پایه تجربه کرده است.
ناتوانی بخش تدبیر کشور در پیشبرد توسعه کشور بر اساس یک نظریه مدون اقتصادی اندیشیدهشده، بیتوجهی به توسعه بر مبنای آمایش سرزمین، سلیقهای عملکردن، کمبود نقدینگی و صرف بودجههای کلان کشور در اموری که سود چندانی برای اقتصاد ملی در پی نداشته و چهبسا ضررهای هنگفتی نیز در پی داشته باشد و گسترش فساد و باندبازی و بیبهره بودن ساختار دولت از حضور چشمگیر عقلا و متخصصان ملیاندیش و کارشناس و برخی از ابعاد سیاست خارجی از جمله متغیرهایی است که به صورتبندی فعلی توسعهای کشور منجر شده است.
در چنین شرایطی برخی از مقامات کشوری و استانی با دمیدن بر بوق محلیگرایی بر سیاههی مسائل کشور میافزایند. گویی مسئولان مربوطه متوجه آفات و ابعاد مخاطرهآمیز محلیگرایی نیستند! تبعات محلیگرایی در تقسیمات کشوری دزفول - اندیمشک یا کازرون یا قزوین و مانند آن که جلوی دیدگان آقایان هست.
۱. در روزهای اخیر انتزاع مس سونگون از شرکت ملی صنایع مس ایران که در دههی ۵۰ تأسیس شد، به یکی از خبرهای منتشرشده در فضای سیاسی کشور مبدل شده است. گفته شده با این انتزاع «عواید فروش محصولات مس در استان مانده و به مردم این خطه تخصیص خواهد یافت». با کمال شگفتی رئیس دولت در اینباره گفت «در بازدید از مس سونگون گفته شد استقلال این مرکز و ثبت آن و آنکه درآمد آنجا برای توسعه آذربایجان باشد، این کار بحمدالله انجام شد». این مقام کشوری مشخص نیست بر اساس کدام رویکرد ملی و مطالعاتی به این تصمیم مهم و حساس و مخاطرهآمیز رسیده است؟ آیا پیوست مطالعاتی برای چنین تصمیمی صورت گرفته است؟ آیا پیامد چنین تصمیماتی گسترش افراطی محلیگرایی در کشور و تحمیل هزینههای سنگینی بر کشور نیست؟ آیا چنین تصمیماتی به سرایت چنین خواستهایی به سایر نقاط کشور نمیانجامد؟ و این چرخه دامن دیگر استانها را نخواهد گرفت؟ آیا ایران ملک مشاع همه ایرانیان نیست؟
شاید بیدلیل نباشد که در سالهای اخیر مراکز مطالعاتی و مشاورهای کشور چنین به حاشیه رانده شدهاند. آیا دربارهی چنین تصمیماتی مراکزی مانند مرکز بررسیهای استراتژیک ریاستجمهوری یا مرکز مطالعات راهبردی وزارت کشور مشاورهای ترتیب داده و محتوایی تولید کرده است؟ گویا کشور نه بر مبنای رویکردهای کارشناسی، بلکه بر اساس سلایق مدیران کشور اداره میشود؟ و البته در وقت مؤاخذه هم کسی مسئولیت اقداماتش را نمیپذیرد! چه کسی هزینهی تصمیمات نادرست و مسألهزایی مانند مورد اخیر را میپردازد؟
۲. ایران کشوری تاریخی است که انسجام و ماندگاری تاریخی آن تحت تأثیر متغیرهای بسیاری است. یکی از این متغیرهای بسیار بااهمیت درهمتنیدگی و مناسبات اقتصادی و تاریخی و فرهنگی و درهمآمیزی اجتماعی مردمان ایران است که به مانایی تمدنی و تاریخی و سیاسی ایران منجر شده است. هر نوع اخلال در این فرایندِ درهمآمیزی و مناسبات و درهمتنیدگی گامی نه در جهت حل مسائل توسعهای و نه در جهت تعمیق همگرایی ملی، بلکه در جهت تحریک و ایجاد گسلهای اجتماعی و سیاسی است. مسألهی توسعهی ناموزون کشور که امری واقعی و عینی و دردآور است، نه به دلیل پیوستگی اقتصادی جایجای ایران؛ بلکه به دلیل سوءتدبیر و سوءمدیریتها و فساد و ناکارآمدیهاست که روی داده است. اگر سوءمدیریتها و سوءتدبیرها و فساد مهار نشود، درد مزمن توسعهی ناپایدار همچنان تداوم خواهد داشت...
متن کامل در: شرق
@PersianPolitics
حمله تروریستی به مرزبانان ایرانی را محکوم میکنیم
بيانيهی کمیتهی رسانهی جبههی ملی ایران
👈 کانال
-
حقیقت را باید گفت
احمد مسعود
رهبر جبههی مقاومت ملی افغانستان
درگیری مرزی هرچند موجی از واکنشها را از سوی دو طرف داشته و طرفین درگیری همدیگر را مقصر میخوانند، ولی این نکته را باید گفت که چرا در ۲۰ سال جمهوریت هیچ درگیری مرزی بین افغانستان و ایران نشد، ولی پس از آمدن طالبان، این نهمین بار است که درگیری میشود. نه تنها ایران بلکه با پاکستان، تاجیکستان و ازبیکستان نیز درگیریهای مرزی رخ داد...
کانال شخصی
-
فرجام طالبانشویی
مهدی تدینی
مترجم و پژوهشگر
چه روزهای تیرهای بود آن مرداد ۱۴۰۰ ــ همه در پشتپرده با طالبان ساخته بودند؛ از کاخ سفید تا قلب ارکِ کابل، همه از پشت به جامعۀ مدنیِ نحیف افغانستان خنجر زدند؛ به دختران پرامید و جوانان تحصیلکردۀ افغانستان خیانت کردند. چیزی که دیگر اهمیت نداشت مردم افغانستان بود. آن روزها در ایران بساط تطهیر طالبان پهن شده بود و جبههای گسترده پذیرش طالبان را توجیه میکرد: از فلان نماینده که عنوان «جنبش اصیل منطقه» را برای طالبان اختراع کرده بود، تا سعید لیلازِ گویا اصلاحطلب که میگفت «سرنوشت دختران افغان به ما چه؟!» و رائفیپور که کولیس میگذاشت تا نشان دهد جمجمۀ طالبانی دو میل از جمجمۀ داعشی پهنتر است و سپس انبوهی استدلال در باب «عوض شدن طالبان».
آن زمان، ما گروه اندکی بودیم که فریاد میزدیم طالبانشویی نکنید! اما همان کسانی که همیشه دشمنتراشی کرده بودند و ما را به دلیل رویکرد صلحطلبانهمان تحقیر میکردند، اینک صلحطلب شده بودند و با معصومیتی کاذب میگفتند: «تا کی جنگ؟! مردم افغانستان چقدر باید بجنگند!» شگفتا! شگفتا! همۀ نوشتههای بنده دربارۀ طالبان در کانالم موجود است. از جمله نامهای سرگشاده به احمد مسعود نوشتم تا دستکم همبستگی جامعۀ مدنی ایران با مردم افغانستان را نشان دهم. چندین نفر آن زمان به من پیام دادند و گفتند با خواندن نامه به پهنای صورت گریسته بودند ــ خودم هم آن نامه را با اشک نوشته بودم.
اینک ماییم و فرقهای که یگانه هدفش از زندگی جهاد است و اسلحه را تقدیس میکند. اسلحه تکهای از پیکرش است. شرمسارم که از خودم نقلقول میکنم، اما دردم این است که آنچه را امروز میخواهم بگویم پیشتر عیناً گفتهام. پیش از سقوط کابل پرسیدم:
«نیرویی که در سیاست داخلی فقط اسلحه را میشناسد و هموطن خود را میخواهد به زور سرنیزه مطیع کند، در سیاست خارجی اهل مصالحه خواهد بود؟... به فرض هم که طالبان امروز به مای ایرانی و شیعه قولهایی داد، اگر نیرویی سر آن داشت که راهش را با مصالحه و بدهبستان باز کند، دیگر چه نیازی داشت دهها سال شبانهروز کلاشنیکف بر دوش داشته باشد؟ اگر از بد روزگار پیشرویهای طالبان به پیروزی نهایی رسد، محال است این نیرو سر سوزنی از آن «امارت اسلامی» مطلوب خود کوتاه بیاید. آیا چنین حاکمیتی دیر یا زود به همپیمان تندخوترین مخالفان ایران و ایرانی بدل نخواهد شد؟»
اما یک بار دیگر ایران را در چالۀ ایدئولوژیک خود انداختید. این ایدئولوژی است که میگوید «دشمن دشمن ما دوست ماست». اما طالبان با هیچکس جز اسلحهاش دوست نیست...
تاریخاندیشی
واحد بهروزی همهٔ ما ایران است
نامش محمدمهدی بود و فقط چند روز تا پایان سربازیاش مانده بود. در درگیری مرزی با طالبان جان باخت. بین میزان حساسیت جامعه نسبت به مرگ اعضایش و میزان مدرنشدگی ارتباطی مستقیم وجود دارد. اصلاً میتوان از میزان واکنش جامعه به مرگ، «درجهسنجی» برای سنجش میزان مدرن شدن یک جامعه ساخت...
نباید برخورد با طالبان را - طالبانی که به عنوان یکی از نیروهای اصلی که قیمت جان را در جغرافیای ما به کف رسانده - به حکومت واگذار کرد. جامعۀ ایران به عنوان ماهیت مستقلی که اصلاً میتواند خُلق خاورمیانه را عوض کند، باید از ظرفیت خود بهره برد و با کنش مدنیِ مستقل از حکومت چیزهایی را به ناهمسایۀ اسلحهپرست و تمدنگریز بفهماند...
دوست داشتن ایران شرط اول است و دوست داشتن ایران هم پیچیده نیست: کسی که ایران را دوست دارد سرباز وظیفهٔ ایرانی را هم دوست دارد.
متن کامل در: اندیشه
-
نظری دربارهی حقابهی هیرمند
محمدعلی بهمنیقاجار
دکترای حقوق و پژوهشگر حوزهی افعانستان
👈 ایراندل
#سیاست_منطقهای
#افغانستان
#طالبان
@PersianPolitics
سیانور، خشاب، بوسه
مهدی تدینی
مترجم و پژوهشگر
رابطه میان آزادیخواهی و دموکراسیخواهی با کار چریکی و مسلحانه رابطهی جن و بسمالله است؛ جراحی مغز با ارهبرقی است. چریکهای چپ، متأثر از ایدئولوژی جبرگرایانهی مارکسیستی، مراحل معینی برای تاریخ قائل بودند و در این میان تنها کاری که به گمان آنها انسان میتوانست بکند این بود که چونان قابلهای به روند ناگزیر کمک کند؛ به عبارتی به تاریخ کمک کند تا زایمان کند؛ یعنی انقلاب که به هر حال حتمی بود، فقط لازم بود با تازیانه جامعه را بیدار کرد تا این انقلاب حتمی محقق شود.
اما جدا از این توهم ایدئولوژیک که خود را لوکوموتیورانان تاریخ میانگاشتند، نفس یک سازمان سیاسی مخفی ـ نظامی در تضاد با دموکراسی و آزادی است؛ یعنی این نوع سازمان «زیستی» را میطلبد که در آن دموکراسی و آزادی نه تنها رعایت نمیشود، نه تنها پوچ است، بلکه اصلاً به شدت ممنوع و زیانبار است! شفافیت و آشکارگی روح دموکراسی و آزادی است. در سازمانی که شفافیت مطلقاً ممنوع باشد، یعنی آزادی مطلقاً ممنوع است.
سازمان موسوم به چریکهای فدایی خلق دقیقاً یکی از همین سازمانها بود. در این تشکیلات مخفی تمایل زیادی به عضوگیری از زنان وجود داشت. زنان ــ که عموماً دختران دانشجو بودند ــ برای این کار تشکیلاتی مخفی بسیار مناسب و پرفایده بودند. سازمان فدایی به فراخور اینکه تشکیلاتی به شدت مخفی، سلسلهمراتبی و امنیتی بود، عدهای سمپات (هوادار) داشت که با سازمان ارتباط نداشتند؛ یعنی نقشی معادل تماشاگرانِ هوادار را در فوتبال داشتند (برای مثال، روشنفکران و نویسندگانی که از این چریکها قهرمان میساختند، از این زمره بودند). سازمان شماری عضو داشت که با یکی از اعضا رابطه داشتند، اما در واقع درون هستهها نبودند.
اما هستههای اصلی سازمان سلولهای کوچکی بودند که هر کدام چند عضو داشت و هر عضو سازمان نیز فقط عدهای انگشتشمار از اعضای دیگر سازمان را میشناخت. این اعضا در خانههای تیمی زندگی میکردند. حتی در مواردی رابطهی اعضا با همدیگر «چشمبسته» بود؛ یعنی یک عضو در زمان اقامت در یک خانهی تیمی اجازه نداشت چهرهی سایر اعضا را ببیند و به ویژه اجازه نداشت آدرس خانه را بداند. او چشمبسته وارد خانهای میشد و چشمبسته زندگی میکرد؛ حتی به مدت چند ماه!
باور کردن همهی اینها سخت است... اما فقط کافی است با «زیستِ سازمانهای چریکی مخفی» آشنا باشید. فرد در این سازمانها تماموقت سیانوری زیر زبان داشت تا اگر نتوانست از دست پلیس فرار کند، خودکشی کند. شبها با لباس و کفش میخوابیدند تا در خواب غافلگیر نشوند و اسلحهای هم همیشه در کمر داشتند.
حال باید بتوانید حدس بزنید فایدهی دختران در چنین خانههایی چه بود: زیر چادر میشد همهچیز جابهجا کرد. مردم کمتر به زنان شک میکنند. حضور زن در خانه باعث میشود همسایهها فکر کنند در این خانه خانوادهای معمولی زندگی میکند. زن در خانهی تیمی هم ردگمکنی بود، و هم حتی سپر انسانی. بگذریم که در مواردی کودک خردسال هم به خانه میآوردند که این دیگر مصداق دقیق سپر انسانی بود.
حال یک خانهی تیمی را تجسم کنید: چند مرد و یک یا دو دختر. برنامهی روزانهشان مشخص بود: مطالعهی تئوریک، آمادهسازی اعلامیه، تمرین کار با اسحله، آمادهسازی مهمات و نارنجک دستی و از این دست کارها. رابطهی میان اعضا کاملاً تشکیلاتی بود و خروج از این پروتکل رسمی ممنوع بود و مجازات داشت. اما وقتی قرار است زنها و مردهای جوانی در یک خانه مدتها با هم زندگی کنند ممکن است در این میان رابطهای عاطفی شکل گیرد. تکلیف چیست؟ درست است که در مرام ایدئولوژیک این چریکها رابطهی عاطفی و میل جنسی نیز بچهگولزنکهای بورژوایی بود، اما دل که اسلحه نیست رام مشت باشد!
اِدنا ثابت از دخترانی بود که سال ۵۳ از دانشگاه آریامهر (شریف) و تحصیل در رشتهی مکانیک دست شست تا «برای رهایی خلق» به چریکها بپیوندد. یهودی بود و پدری کارخانهدار و متمول داشت. خانوادهاش را فریب داد و گفت برای تحصیل به انگلستان میرود تا دیگر سراغش را نگیرند.
در سال ۵۵ ... در یکی از این خانههای تیمی با عبدالله پنجهشاهی همخانه شده بود. عبدالله هم خانوادۀ نسبتاً متمولی داشت و آنقدر در خانه نفوذ داشت که کل خانواده را چریک کرده بود.
در همین خانهی تیمی، یکی از همخانهها شبی صدایی میشنود که از همآغوشی حکایت داشت... این تخلفی نابخشودنی از پروتکلهای سازمان بود. قضیه بالا گرفت و ماجرا به اطلاع مسئول ردهبالاتر سازمان رسید.
این گناه توبهناپذیر بود... عبدالله باید محاکمه میشد. مانند همهی سازمانهای مخفی دیگر، در اینجا نیز دادستان، قاضی و مجری حکم یکی بود؛ آن هم در سازمانی که میخواهد عدالت را در جهان بگستراند! عبدالله به بیرون از شهر کشیده شد و به ضرب گلوله کشته شد...
👈 تاریخاندیشی
@PersianPolitics
ناهماهنگی و خودتخریبی
احسان هوشمند
روزنامهنگار و پژوهشگر
استمرار فعالیت هر ساختاری، گذشته از هدفگذاری صحیح و نظارت و بازبینی، وابسته به عواملی چند از جمله هماهنگی اجزای این ساختار است. یک سیستم، اگر در میان اجزا و زیرمجموعهها دچار اختلال کارکردی شود، در نهایت دچار خودتخریبی میشود...
در مناسبات سیاسی و اجتماعی نیز هماهنگی اجزای این ساختار یا زیرمجموعههای ساختار برای ایفای کارکردهای اجتماعی به شکلی درست بسیار ضروری است؛ در غیر اینصورت ساختار دچار کژکارکرد یا حتی خودتخریبی خواهد شد...
۱. دولت و نهادهای سیاسی و حقوقی کشور برای استیفای حقوق مردم ایران شکایتی در دادگاه لاهه طرح کرد تا دو میلیارد دلار از داراییهای مسدودشده ایران از آمریکا مسترد شود. بر مبنای شکایت ایران، دولت آمریکا «عهدنامه مودت ایران و آمریکا» را با مسدود کردن داراییهای ایران زیر پا گذاشته است. دادگاه لاهه بهعنوان یک مرجع بینالمللی حقوقی هم رأی بر اعتبار پیمان مودت سال ۱۳۳۴ (۱۹۵۵) میان آمریکا و ایران داده است. پس بر مبنای استدلال حقوقی ایران و پذیرش آن از طرف نهادهای حقوقی بینالمللی یعنی دادگاه لاهه میان ایران و آمریکا همچنان پیمان مودت رسمیت و اعتبار دارد.
هنوز یک ماه از اعلام پیروزی ایران در این دعوی حقوقی با ابعاد بینالمللی نگذشته است که در اقدامی معکوس بخشی از نظام حقوقی و قضائی کشور دو روزنامهنگار کشور را به «همکاری با دولت متخاصم آمریکا» متهم میکند. جدای از درستی یا نادرستی این اتهام و دفاع از عملکرد روزنامهنگارانی که به تعهدات و مسئولیت حرفهای خود در ماجرای خانم مهسا امینی عمل کردهاند، آیا اقدام دو بخش نظام سیاسی با محوریت هم مودت و هم متخاصم اعلام کردن آمریکا در یک راستا و هماهنگ است یا اینکه شائبه استفاده ابزاری از مفاهیم موجب عدم تعادل و ناهماهنگی عمیقتر سیستم و در نتیجه استهلاک سرمایهی اجتماعی و اعتماد عمومی میشود؟
۲. نمایندهی تبریز... وزارت صمت را متهم میکند که برای رفع استیضاح وزیر فعلی حواله دهها خودروری شاسیبلند به نمایندگان مجلس فعلی داده شده، نمایندهی دیگری هم این ادعا را به صورت ضمنی تأیید میکند. جدای از درستی یا نادرستی این ادعا، در محافل اصولگرایان برای مجلس فعلی صفت ضد رانت و فساد، گوش فلک را پر کرده است! اگر ادعای نمایندهی تبریز دروغ است، دروغگویی و اتهام بیسند خود اعتمادسوز و مستهلککننده سرمایهی اجتماعی است. کجای کار سیستم به کژکارکردی چنین مشهود رسیده است؟...
۳. فرماندهی پلیس کشور در سخنانی میگوید دوربینهای استفادهشده در طرح عفاف و حجاب هیچ خطایی ندارند. او و دیگر مقامات کشور تأکید میکنند بهزودی با شناسایی افرادی که کشف حجاب کردهاند، برخورد میشود؛ اما، در مقابل، دستگاه مربوطه درباره کشف علتها، انگیزهها و اینکه چه کسانی در مدارس دخترانه قم آغازگر روند ناخوشایند حمله شیمیایی به مدارس بودند، اطلاعات دقیقی به شهروندان ارائه نمیدهند... نتیجهی این دوگانگیها چیست؟
میتوان فهرست بلندبالایی از این دوگانگیها یا چندگانگیها در حوزههای گوناگون را بیان کرد. دوگانگی در ساختار سیاسی پیامدهای پیچیدهای در پی دارد. آسیب اساسی این دوگانگی استهلاک اعتماد و سرمایهی اجتماعی است. اعتبارزدایی از ارکان نهادهای مسئول و در نهایت تخریب کلی سیستم سیاسی پیامد اجتنابناپذیر ناهماهنگیها و عدم تعادل و چندگانگی است...
جدای از ابعاد اقتصادی و هزینههای اقتصادی و اجتماعی چندگانگی و آشفتگیهای ناشی از آن، در نهایت عدم تعادلها و چندگانگیها به خودتخریبی عمیق منجر میشود. آیا برای مهار این خودتخریبی چارهای اندیشیده میشود؟
متن کامل، در: شرق
-
احسان هوشمند، دربارهی طرح تجزیهی ایران توسط نمایندگان پارلمان اسرائیل:
آشفتگی در سیاست خارجی قفقاز؛
عامل طمع اسرائیل
نکتهی تاسفبرانگیز آشفتگی سیاست خارجی ایران در قفقاز است. به عبارت دیگر بعد از چند دهه آشفتگی در مورد سیاست ایران نسبت به کشورهای قفقاز و بیتوجهی و سپردن بخشی از این سیاست به نیروهای محلی، مثل ائمه جمعه استانهای مرزی و نیروهای سیاسی در منطقه که بعضاً هم در قالب جریانهای قومگرا در ارکان حاکمیت نفوذ کردهاند، موجب شد که بیش از گذشته مسئلهی قفقاز در سیاست خارجی نادیده گرفته شود.
جریانهای قومگرا از نظر کمی و کیفی در درون ایران و بهویژه در جمهوری آذربایجان جریان ضعیفی هستند اما سروصدای آنها چه در قالب جریانهای مستقیم پانترکی و پانآذربایجانی و چه در قالب جریانهای ترکاللهی که با پوشش اسلام و انقلاب به طرح شعارهای قومگرایانه میپردازند بسیار بیشتر از وزن واقعیشان است...
متن کامل، در: هممیهن
#فرمانروایی
@PersianPolitics
یکم اردیبهشت؛ روز بزرگداشت سعدی
غوغای سعدی
مصطفی نصیری
پژوهشگر علوم سیاسی
شیخ مصلحالدین ️سعدی جایگاه برجستهای در فرهنگ و ادب ایرانی دارد. گرچه جایگاه ادبی و فرهنگی سعدی همواره در جامعهی ایرانی به صورت خاص و در جامعهی ایران بزرگ فرهنگی و جهان فارسیزبان به صورت عام مورد توجه بوده است، اما شوربختانه کارکرد و جایگاه سیاسی وی به همان اندازه از نظرهای ما دور مانده بود.
اغراق نخواهد بود اگر بگویم که این شادروان دکتر جواد طباطبایی بود که نگاه ما به سعدی و حافظ و فردوسی و برخی منابع شعر و ادب فارسی را تغییر داد، و باز همو بود که نشان داد بسیاری از این منابع، که ما آنها را صرفاً در حوزهی ادبیات میفهمیدیم، به طریق اولی منابع مهم سیاستنامهای ایرانی هستند.
سعدی هر چند به صورت کلی در دوران قدیمِ آگاهی ملی ایرانی قرار دارد، اما در عینحال او کسی است که، نسبت به دیگر ابنای آن روزگار، بسیار جلوتر از دورهی تاریخی خود میاندیشید. تاکنون میپنداشتیم که سعدی با خلق دو اثر معروف گلستان و بوستان تنها معیاری برای زبان فارسی رسمی و کلاسیک ایجاد کرد و با این کار - البته بسیار سترگ - این تنها زبان "قدیم جدید" دنیا را، تا ورود در دوران جدید و شکلگیری نهاد جدید آموزش، از اختلاف گویش مرسوم و معمول در دنیای قدیم رهایی بخشید.
هرچند این کار در تاریخ تحول زبان فارسی در حوزهی تمدنی ایران بسیار اهمیت دارد، اما همین ارمغان در سنجه با دستاورد این کار بسیار ناچیز مینمایاند، زیرا از نخستین ارمغانهای تبدیل بوستان و گلستان برای معیارِ حد فصاحت و بلاغتِ زبانِ فارسیِ کلاسیک و رسمی، این بود که این دو اثر به دو مهمترین منبع درسی در همهی مکتبخانهها در سراسر حوزهی تمدنی ایران برگزیده شدند. در واقع، با خلق آنها تو گویی که مکتبخانهها در سراسر این فلات پهناور، و حتی در مواردی فراتر از آن در گسترهی جهان اسلام، به یک سیستم آموزشی روشمند و یکپارچه تبدیل شدند.
تا قبل از سعدی، مکتبخانهداران در گسترهی این فلات، هر کدام در کنار "نص" واحد دینی، "نص" مشترک ایرانی و فارسی در اختیار نداشته و هر کدام متناسب با سلیقهی خود، کتابی و یا فرازهایی از کتابهایی را به نونهالان آموزش میدادند، ولی نفوذ این دو اثر در جهان ایرانی و سپس در دنیای اسلامی چنان گسترده شد که در همهی مکتبخانهها و مدرسههای دینی، به عنوان منابع آموزشی استاندارد برگزیده شدند و با این کار زبان فارسی با گویش و املای یکسان تدریس شد... و این فرصت برای ایرانیان دست داد تا بیش از پیش همدیگر را با یک زبان معیار شده (چه از حیث لفظ و چه از حیث معنی و مضمون) بفهمند و بدینگونه - و به بیان جدید - پارادایم واحدی را ایجاد کنند.
این امکان پارادایم واحد در واقع همان مضمون ملتشدگی در دنیای قدیم قبل از پیدایش مفهوم ملت در دنیای جدید است که بشار بن بُرد و فردوسی و نظامی و خاقانی و سعدی و حافظ و مولوی و عطار و خیام و...، در کنار ابنمقفع و فارابی و ابنسینا و رازی و ابوریحان و بیهقی و خواجهنظام و خواجهنصیر و ابنمسکویه و ابوحیان توحیدی و ابوسلیمان سجستانی و ابوالحسن عامری و جوینی و...، از عناصر مهم آن هستند.
این آثار ادبی، تاریخی و علمی که در عینحال منابع سیاستنامهای ایرانشهرانه نیز بودند - و هستند - به روند "وحدت در کثرتِ" ایرانی تنظیم دیالکتیکی دادند که نتیجهی غایی، رسیدن به وحدتِ "وحدت در کثرت" بود...
در ایران دورهی اسلامی، تحولاتی رخ داد که در پیامد آنها زبان فارسی این بخت و امکان را یافت تا به زبان مشترک ایرانیان، همان اهالی ایرانشهر (اهل فُرس در اصطلاح عرب، و اهل پرس یا پغس در اصطلاح اهل فرنگ) تبدیل شود.
کار سترگ شاعران و حکیمان و مورخان و دانشمندان ایرانی نیز یکی از مهمترین تحولاتی بود که به اقوامی با زبانهای همخانواده و غیر همخانواده، این امکان را داد تا دارای زبانی مشترک و کارآمد در پیوندگری شوند، و بدینگونه، "ملت"بودگی ایرانیان همچنان استمرار تاریخی خود را حفظ کند، و سعدی بیگمان نقشی اساسی در کمال این روند تاریخی بازی کرد.
در واقع، از اسماعیل بن یسار نسایی آذربایجانی در پایان سدهی نخست، و بشار بن بُرد خراسانی در آغاز سدهی دوم هجری که با تحقیر متقابل سیاستهای تحقیر حاکمان اموی - عباسی، هویت ایرانی را شعوبیوار نوآیین کردند، تا عبدالحمید کاتب و روزبه ایرانی (ابنمقفع) در همان سده، که منابع ایرانشهری را در زهدان زبان تازی کاشتند و بدینوسیله تمدن اسلامی را آبستن نوزایش ایرانی کردند، و تا فردوسی که کاخ سخن پارسی را نوآیین کرد و شاعران و نویسندگان بعد از وی، همگی در یک حرکت تاریخی با ضرباهنگی هماهنگ، به وظیفهی تاریخی خود عمل کردند که عبارت از حفظ استقلال فرهنگی و سیاسی ایران بهعنوان یک ملت - دولت تاریخی بود...
متن کامل در: ایراندوستان
@PersianPolitics
بیانیهی جمعی از فعالان سیاسی و مدنی (از: فعالان حقوق بشر، هنرمندان، اصلاحطلبان، روزنامهنگاران، مشاوران مهندس میرحسین موسوی، یاران آیتالله منتظری، نویسندگان، روحانیان نواندیش، فعالان ملی - مذهبی،...) در دفاع از تمامیت ارضی، یکپارچگی ملی و حقوق اساسی ملت ایران
برای ایران
امروز که کیان میهنمان ایران بیش از هر زمان دیگر در تاریخ پس از اشغال در جنگ جهانی دوم (شهریور ۱۳۲۰) در مخاطره قرار دارد، میبینیم که گروههای مختلف به سودای قدرت یا از سر خاماندیشی، هر یک به طریقی بر پیکرهی رنجور سرزمین مادری ما ایران میتازند. ما از یک سو با حاکمیتی نابخرد و ناکارآمد روبهروییم که شریفترین و میهندوستترین منتقدان و دلسوزان این سرزمین را محصور و محبوس کرده است و از سوی دیگر با برخی مخالفان ضدملی در خارج از مرزهای کشور مواجهیم که درست با همان صفات یادشده میکوشند با مصادرهی مطالبات ملت ایران، پروژهی اضمحلال و ویرانی میهن و ملت را پیش برند.
در راستای همین پروژهی ویرانگر، امروز شاهدیم که برخی جریانهای سیاسی با اغراض گوناگون، مسائل و منافع ملی را به حاشیه برده، در برههای که ملت ایران بیش از هر چیز به اتحاد و انسجام بر سر مطالبات ملی و شهروندی، چون حقوق زنان، عدالت اقتصادی و اجتماعی، آزادی بیان و... نیاز دارد، به جای آن، مسائل قومی را - آن هم نه در راستای حفظ وحدت و یکپارچگی ملی، بلکه در جهت عکس آن - مطرح میکنند. موضوعی که به صورتی هماهنگ و برنامهریزیشده از سوی برخی گروههای سیاسی و رسانههای وابستهشان... سعی در القای آن به جامعه دارند.
اینک ما، جمعی از فعالان میهندوست و آزادیخواه به سبب احساس خطری که در خصوص آیندهی کشور میکنیم و در نبود حاکمیتی کارآمد و ملی، که نمایندهی همهی ملت ایران باشد، بر خود واجب میدانیم یک بار برای همیشه مسامحه را کنار گذاشته، اصول و مواضع خود را دربارهی تمامیت ارضی، یکپارچگی ملی و مسائل مرتبط با حقوق شهروندان ایرانی با هر تبار و زبان و جنسیت و مذهب بیان کنیم.
از زمان تأسیس ملت-دولت نوین ایرانی، یعنی از آغاز سلطنت صفویه در بیش از پانصد سال پیش، کشور ایران اگرچه دورهها و سلسلههای گوناگونی را از سر گذرانده است، همواره دارای وحدت و یکپارچگی ملی و سرزمینی تحت حاکمیت «ایران» بوده است. در این مسیر پانصد ساله، ملت-دولت ایرانی هیچگاه بر مفهوم «قومیت» استوار نبوده و سلسلههای مختلفی با تبارهای گوناگون بر ایران حکومت کردهاند. با این همه، آنچه در این تاریخ پرحادثه هیچگاه فراموش نشده و تغییر نیافته، ضرورت حفظ تمامیت ارضی و یکپارچگی ملی ایران بوده است. در دورههای زمامداری سلسلههای گوناگون، ایران همواره «ایران» مانده و همهی ساکنان این سرزمین با زبانها و فرهنگهای گوناگون، نقش خود را بر فرش هزار رنگ تمدن ایرانی نگاشته، در مسیر اعتلای ایران به عنوان خانهی مادری یکایک ساکنان این سرزمین، تأثیر داشتهاند.
این پیام تاریخ دیرینهی ملت ایران است که در ایران هیچ گروهی بر دیگری برتری نداشته و کلیتی به نام «ایران» بر هیچ عنصر قومی و قبیلهای متکی نیست. سخن ما از آغاز روشن بوده است: ایران برای همهی ایرانیان است و ما این را از تاریخ میهنمان آموختهایم. ما معتقدیم توزیع قدرت، ثروت و امکانات برای همهی شهروندان ایرانی... باید عادلانه و به دور از هر گونه تبعیض باشد، و باور داریم این توزیع عادلانه و همزیستی مسالمتآمیز همهی اعضای ملت، تنها ذیل حاکمیت ملی و تمامیت ارضی ایران محقق خواهد شد.
به باور ما، مسألهی اقوام و گویشورانِ زبانهای گوناگون ایرانی به عنوان صاحبان دیرینهی این سرزمین، به راهحل خارجی و گسستن اشتراکات ملی نیاز ندارد و اگر سوءتدبیرهای حکومتهای اخیر ایران در توسعهی نامتوازن و تبعیض علیه اقلیتهای مذهبی (مخصوصا اهل سنت) اعمال نمیشد، چه بسا امروز چنین مسألهای برای هیچ یک از شهروندان ایران مطرح نبود. ما وضعیت امروز محرومیتها و نابرابریهای اقتصادی و اجتماعی را در گسترهی جغرافیای ایران مطلوب نمیدانیم و باور داریم نابهسامانیها، محرومیتهای گسترده و شکافهای عمیق اقتصادی و اجتماعی که امروز جامعهی ایران را در بر گرفته است، مولود تداوم سیاستهای نادرست، استبداد، فساد نهادینه و بهویژه تبعیض مذهبی و جنسیتی در دهههای اخیر است. با این همه، باید پذیرفت اقتضائات حکمرانی مدرن و چنانکه گفته شد سیاستهای ناصواب حکومتها، همچنین دخالتها و شیطنتهای دولتهای بیگانه سبب شده تا امروز مسألهی اقوام ایرانی، به مسألهای مهم برای ایران فردا و گروههای سیاسی تبدیل شود.
از این رو... ضمن تأکید بر نقش و مسئولیت حاکمیت در بروز و تداوم بحرانهای امروز، بر آنیم تا مواضع خود را ذیل سه سرفصل اصول، خطوط قرمز و راهکارها به ملت ایران و افکار عمومی اعلام کنیم:
متن کامل
نهضت آزادی ایران
@PersianPolitics
خیزش «زن، زندگی، آزادی» را بشناسیم - ۷
جنبش اعتراضی مردم ایران؛ نگاهی تاریخی
شروین وکیلی
جامعهشناس و تاریخپژوه
در اغلب پژوهشهای جامعهشناسانه دوقطبیای وجود دارد، به این شکل که معمولا این الگو را پیشفرض میگیرند که اعتراضهای شهری امری مدرن است و در دوران پیشامدرن بیشتر شورشهای دهقانی را داشتهایم. این گزاره که اغلب نابهجا به تمدن ایرانی نیز تعمیم داده میشود، عمومیت ندارد و نادرست است. هر جا شهر داریم، اعتراضهای شهری هم داریم و هر جا روستاییان حضور دارند، شورشهای روستایی را هم میبینیم... ایرانزمین تا ۴۰۰ سال پیش که دچار زوال سیاسی شد، همواره متراکمترین شبکه از شهرهای کره زمین را در خود جای میداده و در این شهرها هم همیشه شورش و اعتراض وجود داشته است... اروپا چون تا دوران مدرن بافت شهری بسیار تُنکمایه و سستی داشته، شورشهایش هم از نوع روستایی و دهقانی بوده و نخستین قیام شهریاش همان انقلاب کبیر فرانسه است.
در جنبشهایی مثل خیزش مصریان در دوران بطلمیوسیها یا قیام سرخابروان در چین یا خیزش پوگاچوف در روسیه، این جنبش روستاییان در اصل شورش بردگان است، چون با جوامعی بردهدار سروکار داریم... چنین الگویی به ایرانزمین تعمیمپذیر نیست، چون در این قلمرو هرگز نظام بردهداری نداشتهایم و روستاییان خردهمالک یا مزدور آزاد بودهاند.
باز برخلاف تصور مرسوم، جامعهی مدنی و مفهوم جنبش یا رفتار مدنی در ایرانزمین بر خلاف اروپا از عصر نوزایی آغاز نمیشود و پیشینهاش بسیار کهنتر است. خواه در معنای هگلی به مفهوم جامعهی مدنی بنگریم و آن را واسطهی نهادی بین حاکمیت و تودهی مردم بدانیم و خواه در معنای ایرانشهریاش در معنای سازماندهی شهری اصناف و محلات در نظرش بگیریم، قدمتی چشمگیر و تاریخی غنی و ناپژوهیده دارد.
اما این جنبشها با عقلانیت چه نسبتی برقرار میکنند؟ یعنی تا چه اندازه رفتارهای جمعی با چارچوبها و قواعد عقلانی توضیحدادنی است. در این مورد هم اغلب تناظری میان مدرنیته و عقلانیت قائل میشوند که نادرست است. از سویی، جنبشهای پیشامدرن دستکم در ایران بسیار عقلانی بودهاند و از سوی دیگر، بسیاری از جنبشهای مدرن معاصر بهکلی عقلستیز است...
همیشه در شورشهای شهری با غارت اموال شخصی، انتقامجوییهای کور و غلبهی هیجان بر محاسبهی عقلانی سروکار داریم و تا جایی که دیدهام خیزشهای مردم ایران طی دهههای گذشته مهمترین مثال نقض در این مورد است. تقریبا هیچ شهروند معمولی به خاطر پایبندی به هنجارهای ظاهری حاکمیت - که آشکارترین موضوع دعوا بود - جان خود را از دست نداد، و گزارشی معتبر نداریم که خانهای یا مغازهای را مردم غارت کرده باشند. بدنهی آسیبهای وارد آمده به اموال عمومی تا جایی که از فیلمهای شهروند-خبرنگاران برمیآید، رفتاری سازمانيافته بوده و توسط کسانی انجام میشده که به هر صورت از مردم نبودهاند...
نهتنها خیابان، که کل سازههایشهری کانونهای تمرکز قدرت مردم هستند. این قدرت در شرایط هنجارین و در حالتی که یک نظام حکمرانی عقلانی، کارآمد و محبوب وجود داشته باشد، به آن واسپاری میشود تا مدیریت شود. همین واسپاری ممکن است این توهم را ایجاد کند که شهر یا فضای عمومی تیول حکمرانان است و این توهمی مهلک و مرگبار است، چون مردم به سادگی خیابانها، کوچهها و میدانها را تسخیر میکنند.
وضعیت کنونی جای نگرانی ندارد و جامعهی ما در حال نقد وضعیت موجود، اندیشیدن به وضعیت مطلوب، و آزمودن روشهای حرکت از اولی به دومی است. نشانهی اندیشیدن به وضعیت مطلوب، شتاب نکردن در انتخاب گزینههای دمدستی اما مبهم یا زیانبار است. وسواس و دقتی که مردم در انتخاب رهبر نشان دادهاند و در عمل همهی گزینههای موجود را نقادانه نگریستهاند، بسیار نویدبخش است. چون موجسواری فرصتطلبان، مداخلهی کشورهای بیگانهی آزمند و کاشتن دستنشانده در کشورهای آشوبزده با همین ترسیم یک وضعیت مطلوب خیالی پیوند خورده است... روشن است که بدنهی مردم در این مورد فریفته نمیشوند و از آن مهمتر آن که خودشان در حال ترسیم وضعیت مطلوب هستند و این کار را خیلی عاقلانه و روی زمین انجام میدهند.
اهمیت ترانهی «برای»، که شروین حاجیپور عزیز خواند، در همینجاست. این ترانه به این خاطر بر سر زبانها افتاد که برآیندی از یک پویش در فضای مجازی بود که مردم در یک جمله یا شبهجمله وضعیت مطلوب مورد نظرشان را بیان میکردند و وقتی همهاش در یک ترانه جمع شد دیدیم که چقدر همسازگار و همگراست.
من به آیندهی این جنبش بسیار خوشبین هستم. هرچند این هشدار را هم باید داد که در شرایط آشوب جریانهای ایرانستیز داخلی یا خارجی فعال خواهند شد و این مسألهی مهمی است که باید به جای خود اندیشیده و حل شود.
متن کامل گفتوگو در روزنامهی هممیهن (۲۳ بهمن ۱۴۰۱)
پیدیاف در کانال شخصی
@PersianPolitics
چه شد که به اینجا رسیدیم؟
محمد فاضلی
جامعهشناس
عمدهی مسائل مانند صندوقهای بازنشستگی، مسألهی آب، محیطزیست یا آنچه با عنوان ابرچالش از آن یاد میکنند، از دید ما در علوم اجتماعی «فرآیندهای کُندرو» (Slow Moving) محسوب میشوند. اینها مانند زلزله هستند؛ یعنی مثلاً دو هزار سال در لایههای زیرین زمین اتفاقهایی افتاده است که ناگهان در ۴۰ ثانیه بروز میکند. یعنی آن ۴۰ ثانیه محصول یک اتفاق چند صدساله یا چند هزارساله در لایههای زمین است. مسألهی آب، صندوقهای بازنشستگی یا حتی وضعیت سیاسی خارجی ما محصول همین فرآیندهای کُندرو است.
نکتهی مهم این است که هوشمندی یک حکمرانی و کیفیت آن را باید در مواجهه با فرآیندهای کُندرو دید.
مواردی مانند اَبَرچالش صندوقهای بازنشستگی که در بودجهی ۱۴۰۲ بیش از ۳۳۰ هزار میلیارد تومان هزینه تحمیل کرده، یک فرآیند کندرو و نتیجهی حکمرانی است. این بودجه احتمالاً ۱۰ سال قبل کمتر از ۲۰ هزار میلیارد تومان بوده است، اما اثر این بدهیها فزاینده است و در مدت چند سال بسیار بزرگتر میشود...
نتیجه اینکه به گمان من حکمرانی در ایران هوشمندی و کیفیت لازم برای مواجهه با فرآیندهای کُندرو را ندارد. چرا ندارد؟ من معتقدم که ما با یک فرآیند زوال عقل مواجه شدهایم...
جامعهی ما نمیتواند از خودش و منافعش در برابر تصمیمات حکومت دفاع کند. در نتیجه، عقل کوتاهمدت حاکمان بر عقل درازمدت تمدنی غلبه میکند؛ مثلاً نمایندههای مجلس قانونی را تصویب میکنند که با عنوان ساماندهی چاههای غیرمجاز به همهی چاههای غیرمجاز پروانه میدهد. یعنی این پیام را میدهد که بروید هر جایی که میخواهید چاه حفر کنید، بعداً پروانهاش را میگیرید. نتیجهاش نابودی منابع آب زیرزمینی است. هیچ کشاورزی با پروانهی بهرهبرداری چاه مجاز، هیچ تشکل کشاورزی، هیچ طرفدار محیطزیستی هم نمیتواند در برابر این قانون از خودش و جامعه دفاع کند...
نکتهی دوم اینکه به لحاظ جامعهشناختی اعتماد در وضعیت امکان مهار متقابل پدید میآید؛ یعنی شما به کسی اعتماد میکنید که بتوانید حدس قابل اطمینانی بزنید که اگر او خواست به منافع من دستدرازی کند، میتوانم جلوی او را بگیرم. جامعهی ایران به نقطهای رسیده است که احساس میکند حکومت را نمیشود مهار کرد و حکومت هر کاری دلش بخواهد میکند. پس، بحران سرمایهی اجتماعی پدید میآید...
👈 هفتهنامهی تجارت فردا، شماره ۴۹۳، به نقل از صالح نیکبخت
-
چه شد که به اینجا رسیدیم؟
موسی غنینژاد
اقتصاددان
چند اتفاق بسیار مهم در ابتدای انقلاب رخ داد که آثار آن تا امروز باقی است. یکی اشغال سفارت آمریکا بود که چپها مسبب آن بودند و البته به ظاهر چپهای مذهبی و اسلامی بودند که بعداً تبدیل به روشنفکران دینی و اصلاحطلب شدند. کسی نمیداند چه اتفاقی رخ داد اما هرچه بود، منافع اشغال سفارت آمریکا بهطور کامل به حساب شوروی ریخته شد. شاید آنها پشت این اتفاق بودند و به طریقی توانستند این موضوع را به سود خود مدیریت کنند. هرچه هست ما بیش از ۴۰ سال است که تاوانِ نابخردی دانشجویان اشغالکننده سفارت آمریکا را میدهیم.
از نظر اقتصادی هم ایدهی چپ حاکم شد که مخالف سرمایهداری بود. بنابراین نیروهای انقلابی با این دستفرمان سراغ کارآفرینان و سرمایهداران کشور رفتند و به بهانهی ارتباط با سیاستمداران حکومت پهلوی اموالشان را مصادره کردند. این کار هم سرمایهداران بزرگ کشور را نابود کرد و هم به اقتصاد کشور لطمهی بزرگی زد.
اینها همه ناشی از یک ایدئولوژی بود که ظاهری اسلامی داشت اما در اصل برگرفته از ایدئولوژی مارکسیستی بود... در ظاهر، حزب توده و احزاب چپ برچیده شدند اما اندیشهی چپ تا عمق وجود انقلابیون رسوخ کرد... و معادلات سیاسی و بینالمللی به سود شوروی ادامه یافت.
در دههی ۶۰، اغلب نیروهای جوان انقلابی مرام چپ داشتند و مدافع مصادره و سلب مالکیت بودند و به شدت ضد غرب بودند و دولتی کردن امور را مطالبه میکردند. در مقابل، نیروهای پختهتری قرار داشتند که در برابر تندرویها ایستادگی میکردند. جریان افراطی پایههای اقتصاد و روابط بینالملل را تخریب کرد، اما بعدها با پرچم اصلاحطلبی به میدان آمد و در شرایطی مدافع توسعهی روابط بینالملل شد که زیرساختهای دیپلماسی کشور را خودش نابود کرده بود. در مقابل، جریان راست که زمانی مدافع بخش خصوصی و مخالف سلب مالکیت و دولتی شدن امور بود، وقتی به قدرت رسید از چپهای اول انقلاب هم افراطیتر شد! این یعنی غلبهی ایدئولوژی غلط بر دیدگاههای سنتی و به حاشیه راندن اسلام سنتی از صحنهی سیاسی.
بعضی میگویند مسائلی که امروز ایران با آنها درگیر است جدال سنت و مدرنیته است؛ جدال ما طی این ۴۰ سال جدال مدرنیته با ایدئولوژی است، نه با سنت. زیرا اینها سنت را از بین بردند...
👈 همان، به نقل از تحلیل زمانه
@PersianPolitics
آنچه در سال ۱۴۰۱ گذشت
ما را به سختجانیِ خود این گمان نبود
محمد خاکی، کارگردان، این فیلم کوتاه را درست کرده و در آن وقایع سال ۱۴۰۱ را مرور کرده است. (طول کلیپ: ۷ دقیقه)
پایگاه خبری جانبازان جنگ تحمیلی
-
نازم به سر زلف تو ای دختر ایران /
کز پرده برون رفت و بههم ریخت جهانی
[پیام مژگان افتخاری، مادر مهسا امینی، به همراه عکسی از مهسا در ششمین ماه جان باختن این عزیز]
-
سال ۱۴۰۱، سال مهسا امینی
احسان هوشمند
روزنامهنگار و پژوهشگر
سال ۱۴۰۱ خورشیدی را میتوان سال مهسا (ژینا) امینی نامید. شهریور ۱۴۰۱ مهسا امینی، دختر جوان ۲۲ سالهی سقزی توسط گشت ارشاد بازداشت و به بازداشتگاه وزرا منتقل و پس از آن دچار حادثه شد و به بیمارستان کسرا منتقل شد. همزمان با بستریشدن ژینا امینی در بیمارستان، اعتراضهایی در تهران، بهویژه در اطراف بیمارستان کسرا، روی داد. پس از سه روز یعنی در ۲۵ شهریور مهسا امینی در بیمارستان درگذشت و اعتراضات ابتدا در تهران و سقز بروز کرد و سپس به گوشه و کنار کشور کشید. اعتراضها در کردستان بیش از دیگر مناطق کشور گسترش و استمرار داشت.
در شش ماهی که از درگذشت غمانگیز این دختر جوان سقزی گذشت، نام مهسا امینی، دختر ایرانزمین، به صورت کمسابقهای در سراسر کشور و در دیگر کشورهای جهان بازتاب رسانهای داشت و به یکی از چهرههای اثرگذار در سطح بینالمللی مبدل شد. [بیش از نیممیلیارد هشتگ]
در جریان اعتراضها و حوادث پس از آن حجم قابل توجهی خبر و گزارش و محتوای رسانهای و هنری و موسیقی و کلیپ تصویری و صوتی در فضاهای رسانهای و شبکههای اجتماعی تولید و منتشر شد. این وقایع موجب شد کشور در چند ماه گذشته فضای پرالتهابی را تجربه کند. اگر ژینا در گمنامی و غریبی در شهری دور از زادگاه بازداشت شد، اما دیری نپایید که نام مهسا در میان بخش بزرگی از ایرانیان و سپس سطح بینالمللی به نامی آشنا مبدل شد.
امروز شش ماه از حادثه تلخ و تکاندهندهی درگذشت خانم ژینا یا مهسا امینی میگذرد. آیا پس از شش ماه از درگذشت خانم مهسا امینی و حوادث بعدی، نهادهای علمی و کارشناسی کشور و اتاقهای فکر درباره زمینهها و ریشههای این حوادث و ابعاد آن مطالعات و تحقیقات جامع و چند وجهی را در دستور کار قرار دادند؟ آیا سیاستها و اقدامات صورتگرفته توسط بخش دولتی اعم از نیروهای انتظامی و امنیتی تا بخش رسانهای کشور مورد واکاوی و بررسی دقیق آسیبشناسانه قرار گرفت؟ آیا نتایج این تحقیقات و پژوهشهای احتمالی در اختیار افکار عمومی قرار داده شد؟ بر مبنای درس گرفتن از این حوادث آیا سیاستهای ترمیمی و اصلاحی برای ارتقای نظام حکمرانی کشور و بازبینی سیاستها پیشنهاد شد؟
در این روزها که برخی خبرها حاکی از شکایت از وکیل خانواده امینی است، جا دارد مسئولان ذیربط قضائی با بردباری و سعه صدر با پرونده برخورد کنند. از سویی، درخواست قانونی و روشن خانواده شادروان مهسا امینی مورد توجه جدی قرار گیرد تا عدالت اجرا شود.
اگر وکیل خانواده با رسانه فارسیزبان خارج از کشور مصاحبه کرده و مسئولان با این امر مخالف هستند مسئولان ترتیبی دهند تا با تغییر سیاستهای رسانهای کشور، خانواده و وکلای پرونده بتوانند از طریق رسانه ملی و صداوسیمای کشوری با مردم سخن بگویند. [تقریبا همهی خبرنگارانی که به نوعی از خانوادهی امینی خبری را کار کردند یا با آنها گفتوگویی داشتند بازداشت شدند - درفش]
این انتظاری قانونی و مبتنی بر حقوق شهروندی تکتک ایرانیان است که پس از گذشت شش ماه از ابعاد رسیدگی به پرونده و ابهامها و نیز درخواستهای خانواده متوفی برای روشنشدن ابعاد موضوع باخبر شوند. همچنین دیگر ایرانیان درگیر در حوادث اخیر با هر سلیقهای بتوانند از طریق رسانه ملی با هموطنان خود سخن گویند. امید است در سال نو خورشیدی چنین شود.
همچنین امید است از روند حوادث چند ماه گذشته درس گرفته باشیم و با آسیبشناسی روندهای گذشته راهی برای تغییر برخی سیاستها گشوده شود.
شرق
@PersianPolitics
سیصد حملهی تروریستی!
بیژن اشتری
نویسنده و مترجم
بیش از سیصد مدرسهی دخترانه، در تقریباً سراسر کشور هدف حملهی تروریستی شیمیایی قرار گرفتهاند. تنها در یک روز نزدیک به صد مدرسه، از بندرعباس تا آستارا هدف قرار گرفتهاند.
این حملات با توجه به گستردگیشان نمیتوانند کار یک جمع محدود باشند. عملیاتی به این گستردگی حداقل نیاز به مشارکت چندهزار نفر و امکانات و تجهیزات فراوان دارد. ادعای برخی مسئولان نظام، دخالت سازمان مجاهدین است اما سازمانی که کل اعضای فعالش دو سه هزار نفر بیشتر نیستند و نفوذ و مقبولیتی در کشور ندارد چگونه میتواند چنین عملیاتی را اجرا کند؟ آقای بیژن عبدالکریمی و برخی از طرفداران نظام هم گفتهاند که حملات کار اسراییلیهاست، اما اسرائیل هم فاقد بسیج نیروهایی در این حد گسترده است. ضمن اینکه مجاهدین و اسراییل اصولاً سودی از این نوع عملیاتها نمیبرند.
سه ماه از اولین حمله در قم سپری شده است و سیصد حملهی دیگر انجام شده اما حتی یک مظنون، حتی یک سرنخ هم کشف نشده است. آن هم در زیر چشم حکومتی که خود را از حیث امور امنیتی، مسلط و قادر مطلق معرفی میکند. این «انفعال امنیتی» مشکوک است.
بحث بر سر یک یا دو عملیات تروریستی نیست، بحث دربارهی سیصد عملیات تروریستی است. چگونه ممکن است سیصد حمله رخ داده باشد و حتا یک سرنخ هم پیدا نشود؟! فرض دیگر، که از سوی مخالفان نظام مطرح میشود، دخالت سرویسهای امنیتی نظام است. چیزی که میتوانم بگویم این است که هویت عوامل عملیاتی با این ابعاد گسترده و با این درجهٔ بالا از حساسیت را نمیتوان برای مدتی طولانی مخفی نگاه داشت، همانطور که هویت عاملان بمبگذاری در حرم امام هشتم پنهان نماند...
👈 اندیشه
-
فاجعهی مدارس و مدارس نظامیه
عباس آخوندی
وزیر اسبق راه و شهرسازی
بیگمان آنچه در مدارس قم و سپس سایر شهرستانها با مسموم کردن دخترکان معصوم به وقوع پیوست از جنبهی انسانی جنایت و از جنبهی حمکروایی فاجعه بود...
کسانی که اندک آشنایی با مسألههای سیاسی و امنیتی داشته باشند بهراحتی میتوانند تشخیص دهند که چنین اقدامهایی نخست آنکه سازمانیافته هستند و بهصورت اتفاقی و فردی رخ نمیدهند و دیگر آنکه با توجه به تکرار و به درازا کشیده شدن آنها، قاعدتاً اشخاصی در درون سیستم با عاملان آنها همدست هستند. و گرنه، کشف سریع سازمان آنان برای دولت کار سخت و طاقتفرسایی نیست.
یافت نشدن عامل و یا عاملان اسیدپاشی پس از گذشت هشت سال قرینهای بر این مدعاست. این دو جریان از حیث جریان و نحوهی عمل بسیار شبیه هم هستند.
روشن نشدن سرنوشت سرقت مجسمههایی با وزن بین ۷۰ تا ۷۰۰ کیلو پس از ۱۲ سال معمای دیگری است. برچیدن، جابهجایی و حمل مجسمههای چند صد کیلویی بدون داشتن جرثقیل و ماشینالات لازم امکانپذیر نیست. این نیز قرینهی دیگری بر امکان همدستیها عاملان با برخی اشخاص درون سیستم است...
نکتهی مهمی که در این هیاهو مورد غفلت قرار میگیرد، بنیان اندیشهای است که این گونه اقدامها را برای عاملان آن زیبا و یا حتی عبادت و به مثابهی امر به معروف و نهی از منکر ترسیم میکند و همچنان در جامعهی ایران نه تنها مشروعیت دارند که مبنای مشروعیت هستند و همهروزه از سوی رسانهی ملی مورد و دولت رسمی مورد تأیید و ترویج قرار میگیرند. تا این بنیانها شناسایی و برچیده نشوند، این جریان هر روز به شکلی نمود پیدا میکنند.
اگر هزار سال پیش مدارس نظامیه تحت عنوان توسعهی دانش، جمود، خشکمغزی و اشعریگری را ترویج کردند و سبب رخوت جریان اندیشه و رشد علمی و فلسفی در جوامع اسلامی شدند، مدارس جریان پایداری در روزگار فعلی همان نقش را ایفا میکنند و مانع جریان اندیشه در جامعه هستند. شبهعلم را بر علم غلبه بخشیدند و نظام تدبیر ملی را مختل کردند و ملت ایران را گرفتار وضع موجود ساختند.
مدارس نظامیه نیز در زمان خود در رقابت با الازهر مصر که اسماعیلی و مروج معتزلیان بودند تأسیس شدند تا در پشتیبانی از خلفای عباسی قرائت خاصی از اسلام را به عنوان راه و رسم درست اعلام کند و دیگران را منحرف و کژکردار بخوانند...
آنچه ما در جریان فاجعهی مدارس شاهدیم با رفتار خوارج تفاوت چندانی ندارد. به قول شهید مطهری خوارج حامل یک شیوهی تفکرند و ربطی به جهان اهل سنت ندارند. چه بسا ما شیعهی خارجی داریم...
آیا دولت هیچ اندیشیده است که آثار مخرب این اتفاق بر روح و روان فرزندان و پدران و مادران ایران تا چه حد است؟ و یکروز تعلل و یا تأخیر چه آثار غیر قابل جبرانی دارد؟ بیگمان، حوزهی دینی در محکوم کردن این جریان باید پیشگام باشد. اگر بساط آنان برچیده نشود، هیچ معلوم نیست که گام بعدی آنها چیست.
👈 شرق
@PersianPolitics
برسد به دست اعضای ائتلاف
آرمان امیری
نویسنده و منتقد ادبی
▪️هر شخص یا جریانی که قصد دارد در راستای انقلاب «زن زندگی آزادی» گامی بردارد و خود را همراه با حرکت مردمی نشان دهد، باید روایتی از دلایل و پیشینهی رسیدن کشور به وضعیت فعلی ارائه دهد. به بیان سادهتر، یک گام از کلیگویی علیه نظام حاکم پیشتر رفته، و دقیقا توضیح دهد که کدام وجوه حقیقی و حقوقی رژیم فعلی کشور ما را به چنین وضعیتی کشانده است؟
▪️تا همین لحظه اما، یک جریان انحرافی آشکار... به نگرانی از بابت انحراف جنبش دامن زده است. البته در باب خطر «احتمال بازتولید استبداد» اختلاف نظر معناداری وجود ندارد و دستکم همهی افراد و گروهها در «سطح ادعا» هم که شده بر ضرورت دموکراسی تأکید دارند؛ انحرافی که به نظر میرود مورد تردید قرار گرفته، نقض اصل «برابری شهروندی»، و احتمال جایگزینی آن با سهمخواهیهای هویتطلبانه و فرقهگراییهای قومی است. یعنی سقوط از دامان یک حاکمیت «امتگرای شیعی»، به دامان مجموعهای ملوکالطوایفی از جنگهای بیپایان قومی و قبیلهای و عشیرهای، بر پایهی جدالهای فرقهای و مذهبی و نژادی.
▪️وجه نخست هشدار این نوشته خطاب به چهرههای پرنفوذ در جمع ائتلاف حاضر، معطوف به همین نگرانی است که هوشیار باشند یک حرکت مترقی را به سهمخواهیهای قومیتگرایانه آلوده نسازند. بدون شک، هیچ جریانی با پلاکارد قومی و شوونیستی، نمیتواند مدعی مشارکت در یک جنبش مترقی و پیشگام دموکراتیک باشد؛ ولو آنکه به زعم خود و به دلایل دیگری با حاکمیت موجود سر ستیز داشته باشد.
▪️از سوی دیگر، مسألهی دادخواهی است که اتفاقاً بارها مورد تأکید چهرههای شاخص در درون ائتلاف قرار گرفته است. پیشتر و در مواردی که از داخل کشور و از جانب نیروهایی با سابقهی حضور در نظام جمهوری اسلامی ندای همراهی با انقلاب به گوش میرسید، بسیاری با استناد به همین اصل «دادخواهی» تذکر دادند که هر کسی در این سالها مرتکب جنایتی علیه شهروندان کشور شده، باید مورد مؤاخذه و محاکمه قرار گیرد و پاسخگوی اعمال خود باشد. تذکر کاملا موجه و درستی هم بود، اما ضروری است یادآوری کنیم که مسألهی دادخواهی، صرفآ نمیتواند به نیروهای حاضر در حکومت محدود شود.
▪️اگر برخی مدعی هستند که شخصی چون میرحسین موسوی به دلیل سابقهی نخستوزیریاش باید پاسخگوی پرسشهایی در مورد دههی شصت باشد، یا برخی دیگر... نسبت به طرح نام پرویز ثابتی واکنش نشان دادند، به طریق اولی مطرح شدن نام گروههای مسلح با سوابق شبهتروریستی نیز باید به همین اندازه و ای بسا دهها مرتبه بیشتر با حساسیت دنبال شود. چه سازمان مجاهدین خلق، چه گروههای مسلح کُرد همچون دموکرات و کومله، سوابق بسیار کثیفی از جنگافروزی در کشور، ترور و قتلعام شهروندان داخلی و همکاری با جنایتکاران متجاوزی همچون صدام را در کارنامه دارند. به ویژه دو گروه مسلح کُرد که اتفاقاً بیشترین قربانیانشان را ایرانیان کرد تشکیل دادهاند و حتی در بسیاری از جنایات علیه کردهای ساکن عراق هم دخیل بودهاند و خیانتپیشگی را تا بدانجا کشاندند که حتی در مورد بزرگترین جنایتهای شیمیایی علیه شهرهای کردنشین که تنه به تنهی نسلکشی میزدند، نه تنها سکوت کردند، بلکه جانب دولت جنایتکار بعثی را گرفتند و تلاش کردند تا اصل آن جنایتها را انکار کنند. شگفتانگیز است که چنین گروههایی که سالها به کابوس کردهای هر دو سوی مرز بدل شده بودند، حالا در یک چرخش شگفتانگیز تاریخی، میخواهند مدعی نمایندگی آنان باشند!
▪️من دوستانه و با حسن نیت کامل به اعضای حاضر در ائتلاف این هشدار را میدهم که هر گونه وعده و وعیدی به گروههای شبهنظامی با سوابق مشکوک به تروریسم، بدون تعهد کامل این جریانات به خلع سلاح کامل، نه فقط یک حماقت سیاسی، بلکه یک خیانت آشکار به جنبش مدنی اخیر است. همچنین، هرگونه انحراف از اهداف آزادیخواهانهی جنبش، برای رفع تمامی تبعیضها بر پایهی هویت مترقی شهروندی، و در نظر گرفتن تبعیضهای جدیدی بر پایهی قومیت، نه جبران دردهای وضعیت موجود، بلکه تهدیدی به مراتب بزرگتر از فاجعهی فعلی است. تردید نکنید کوچکترین همراهی با چنین رویکردی، حتی مشروعترین جریانات سیاسی را در نزد عموم ایرانیان به یک جریان تماما ضدملی، خائن و بازیچهی بیگانگان بدل میسازد. پس اگر ائتلاف حاضر نیز نمیخواهد یک بار برای همیشه پروندهی خود را نزد نیروهای دموکراتیک داخلی ببندد، باید به شدت نسبت به چنین شائبههایی هوشیار باشد.
▪️هیچ شخص یا گروهی این مشروعیت و حقانیت را ندارد که پیشاپیش بخواهد از جانب ملت بزرگ ایران به کسی وعدههای ویژه برای سهمخواهی در آیندهی کشور بدهد.
متن کامل
مجمع دیوانگان
@PersianPolitics
بیانیهی سازمان جوانان جبههی ملی ایران؛
جزایر سه گانه خلیج فارس بدون هیچ شبههای متعلق به ایران است
پس از گذشت نزدیک به ۷۰ سال، بالاخره ایران به حق توانست در سال ۱۳۵۰ حاکمیت خود را بر جزایر سهگانه، که به اشغال نیروهای بریتانیایی درآمده بود، تثبیت نماید.
حال با گذشت سالها، تغییر حاکمیت و در پیش گرفتن سیاستهای نامتناسب با #منافع_ملی، میبینیم که کشورها با نیات خصمانهای، حاکمیت به حق، تاریخی و قانونی ایران بر این سه نگین امنیت ملی را زیر سوال میبرند.
حکومتهای روسیه در طول تاریخ که خوی تجاوزگری خود را در جنگهای قفقاز و آسیای میانه و تحمیل قراردادهای ننگین گلستان و ترکمنچای به میهن عزیزمان ایران نشان دادند و حکومت فعلی #روسیه نیز با کشتار و تجاوز به همسایه دیگر خود، اوکراین این رویه را حفظ کرده است، روز گذشته طی بیانیهی مشترکی با حاکمان حاشیهی خلیج فارس بار دیگر حق حاکمیت ایران بر این جزایر را همراستا با اعضای شورای امنیت سازمان ملل، از جمله کشورهای چین، ایالات متحده آمریکا، ترکیه، عراق و کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس، زیر سوال برد.
متأسفانه حکومت ایران به علت از دست دادن پایگاه اجتماعی خود در پی سرکوب خواستهای بر حق ملت ایران و ضعف در دیپلماسی، از دادن پاسخ مناسب شانه خالی میکند.
سازمان جوانان #جبههی_ملی_ایران در راستای حفاظت از منافع ملی در خصوص اقدامات خصمانه روسیه در همراهی با کشورهای حوزه جنوبی #خلیج_فارس ، طی اقدام متقابل، اشغالگری این کشور در خصوص اوستیای جنوبی و آبخازیای کشور گرجستان، شبهجزیره کریمه اوکراین و همچین جزایر کوریل ژاپن را، که از زمان جنگ جهانی دوم در تصرف غیرقانونی روسیه است، محکوم نموده و خواهان توقف ارسال هر گونه تجهیزات و امکانات نظامی به این کشور در جنگ اوکراین میباشد.
سازمان جوانان جبههی ملی ایران هیچگونه کوتاهی در پاسخ به این یاوهگوییها را برنتافته و اعلام میدارد هرگونه ادعای مالکیت کشور امارات بر جزایر ایرانی ابوموسی، تنب بزرگ و #تنب_کوچک واهی و اضافهگویی است و اگر بنا بر ادعای حقوقی باشد، وجود یک حاکمیت مقتدر در ایران میتواند ادعای تثبیت مالکیت خود را بر جزایر زرکوه و آریانا که هم اکنون در اشغال امارات است بنماید.
در نهایت اعلام میداریم هیچ نهاد و شورای بینالمللی حق داوری، تصمیمگیری و اظهار نظر در خصوص تمامیت ارضی ایران را ندارد و هر گونه توافقی که منجر به تضعیف حاکمیت ملی و یا تضییع منافع ایران گردد کاملا مردود است و افرادی که حاضر به دادن امتیازات شدهاند در آینده باید پاسخگوی خیانت خود در پیشگاه ملت ایران باشند.
دوم دی ماه ۱۴۰۲
جبههی ملی ایران
-
بیانیهی سازمانهای جبههی ملی ایران در خارج از کشور در همین رابطه
تمامیت ارضی ایران نه قابل مذاکره است و نه قابل مصالحه
@PersianPolitics
[با یاد آرمیتا گراوند]
مردمانِ من
امانتِ آسماناند بر این خاکِ تلخ
مردمانِ من
خانومانِ مناند...
سیدعلی صالحی
بازسراییها
(این منم کوروش؛ شهریار روشناییها)
-
کوروش بزرگترین دولت تاریخ را تأسیس کرد، قواعدی نو برای سازماندهی اقوام و ادیان و جمعیتها بنیان نهاد، و هنجارهایی بیسابقه و نوآورانه را بر نظمهای سیاسی و قوانین مدنی حاکم ساخت. نهادِ سیاسیای که او تأسیس کرد به شکل مستقیم تا دو قرن بعد از خودش دوام آورد و به شکلهای دگردیسی یافته تا به امروز باقی مانده و دولت یا دولتهای ایرانی را تشکیل داده است. طیف وسیعی از نظمهای اجتماعی با کوروش آغاز شد. در حوزهی سیاسی نخستین دولتِ پایدارِ چندقومی، نخستین شاهنشاهی ایرانی، و نخستین قانون فراگیری که حقوق مردم را مستقل از نژاد و زبان و جنس و جغرافیایشان به رسمیت بشناسد، توسط او ایجاد شد. در حوزهی دینی، دستکم دربارهی دین یهود شواهدی مستقیم و روشن و دربارهی دین زرتشتی شواهدی نامستقیمتر داریم که نشان میدهد این ادیان در دوران او دستخوش دگردیسی و بازسازی جدّی شدهاند. در واقع، دین یکتاپرستِ یهودی و بودایی در دوران او پدیدار گشت و سیر تثبیت و نهایی شدنِ دین زرتشتی احتمالاً از زمان او آغاز شد، هر چند همهی این روندها به سه نسل زمان نیاز داشت تا وضعیتی تثبیتشده و نهایی دست یابند...
دنبالهی نوشتار در: کورش بزرگ
-
کوروش بزرگ به بشر آموخت که ممکن است با دولتها جنگ داشته باشیم اما نباید با ملتها و فرهنگها جنگ داشته باشیم.
کانال خردگان
-
جالب است كه كوروش جهانگشايی بوده است كه همگان، حتا مردمان مغلوب، او را از دل و جان دوست میداشته و به ديدهی تحسين به او نگريستهاند. اركان پادشاهی او بر خصائل نيك و روح بخشندگی بنا نهاده شده بود. و هر كس كه زير پرچم او روزگار میگذرانید از نظر عقايد دينی و آداب عبادی خويش در آزادی كامل به سر میبرد. اين بدان معناست كه او به درستی به اين امر واقف بود كه دين بسيار قدرتمندتر از حكومت است. از اين روی هرگز هيچ شهری و كشوری را تاراج نكرد و پرستشگاههای ساكنان سرزمينهای الحاقی را از ميان برنداشته و مورد بیاحترامی قرار نمیداد و اين چنين بود كه مردم محسور و دلباختهی منش بزرگوارانهی او گرديده بودند.
کورش از افرادی بوده که برای فرمانروایی آفریده شده بود. به گفتهی امرسون همه از وجود او شاد بودند. روش او در کشورگشایی حیرتانگیز بود. او با شکستخوردگان با جوانمردی و بزرگواری برخورد مینمود. به همین دلیل یونانیان که دشمن ایران بودند نتوانستد از آن بگذرند و دربارهی او داستانهای بیشماری نوشتهاند. او کرزوس را پس از شکست از سوختن در میان هیزمهای آتش نجات داد و بزرگش داشت و او را مشاور خود ساخت و یهودیان در بند را آزاد نمود. کورش سرداری بود که بیش از هر پادشاه دیگری در آن زمان محبوبیت داشت و پایههای شاهنشاهیاش را بر سخاوت و جوانمردی بنیان گذاشت.
ويل دورانت در: تاريخ تمدن
هفتم آبان، روز کورش بزرگ و روز شکلگیری کشور ایرانزمین از دل تمدنی کهن و غنی، گرامی باد!
@PersianPolitics
نقدی بر سخنان غیرکارشناسی علی لاریجانی
احسان هوشمند
پژوهشگر حوزهی اقوام
دیری است نظام تدبیر کشور با مسائل پیچیده و بزرگی دست به گریبان است. توسعهی ناموزون و ناپایدارِ جایجای کشور یکی از مهمترین پیامدهای مدیریت ناکارآمد کشور در دو سدهی گذشته است.
گاه و بیگاه نیز برخی از سیاستمداران با طرح دیدگاههای خود به جای اشاعهی درک درست و کارشناسیشده از مسائل کشور بر پیچیدگیها و انباشت مسائل جدید میافزایند که آخرین آن سخنان رئیس سابق مجلس در میان تعدادی از کارآفرینان مازندرانی است.
علی لاریجانی با اشاره به مسائل استانها گفت: «مصالح منطقهای را مرکزنشینان بهخوبی نمیدانند و مناطق بهتر میدانند... در قانون اساسی فقط وزارتخانههای اطلاعات، خارجه، دفاع و دادگستری را نمیشود منطقهای کرد... به نظر من باید دولت را دو قسم کنیم، یک قسم وزرای ستادی و یک قسم وزرای منطقهای. وزرای منطقهای مسئول چند استان میشوند».
آنچه در سخنان غیرکارشناسی علی لاریجانی مشهود است، بیتوجهی به انباشت مسائل و حتی بحرانهای گوناگون کشور در حوزههای اقتصادی، سیاست خارجی، زیستمحیطی، اجتماعی و فرهنگی، از جمله بحرانهای آب، مهاجرت، گرانی و مسألهی مشارکت و تعمیق شکاف میان دولت و ملت است.
از ابتدای ظهور دولت مشروطه تا امروز در عالیترین سطوح تصمیمگیری توجه به توسعهی مناطق مختلف کشور در دستور کار نهاد دولت قرار داشته است...
در دهههای اخیر رد گسترده صلاحیت نیروهای دلسوز کشور برای اشتغال در مسئولیتهای دانشگاهی، نمایندگی مجلس و شورا، ریاستجمهوری و حتی مشاغل سادهی دیگر در حوزههای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و اقتصادی از جمله موانع پیشروی نظام مدیریت عقلایی است. در چنین سپهری دستیابی به توسعهی متوازن و پایدار حتی با تجزیهی دولت ملی نیز به جز هرجومرج بیشتر کارکرد التیامبخشی در پی نخواهد داشت. وقتی عدهای قلیل بتوانند اراده خود را بر اکثریت گسترانیده و راه بر استفاده از ظرفیتهای کارشناسی کشور محدودتر شود، اجرای پیشنهاد علی لاریجانی چه دستاوردی برای کشور خواهد داشت؟
اصلاح رویکرد ادارهی کشور اساسیترین مسألهی توسعهای کشور است که از آن غفلت شده و علی لاریجانی، که خود برای انتخابات اخیر رد صلاحیت شد، بهتر از راقم این سطور میداند که مسألهی اصلی کجاست؟ مشارکت اصیل و همهجانبه در تمام سطوح مدیریت و نظارت شفاف بر ارکان قدرت!
حلوفصل مسائل توسعهای کشور نیازمند شناخت ظرفیتهای گوناگون کشور از طریق مطالعات و تحقیقات فراوان و تدوین آمایش سرزمین در قالب آمایش سرزمین کشوری تا آمایش سرزمین به صورت استانی و شهرستانی و بخشهاست. پس از آن تدوین برنامهها باید به صورت کامل از آمایش سرزمین تبعیت کند. مشارکت مناطق در تدوین برنامه به صورت ملی و استانی و شهرستانی از دیگر مقدمات این بخش است. اما وقتی در ساختار نظام برنامهریزی کشور نه چارچوبهایی مبتنی بر منطق حکمرانی ملی؛ بلکه ملاکهای سیاسی انتصاب مدیران و حتی رویکردهای برنامهای، واقعیتی مشهود است، چگونه میتوان به برونرفت از مسائل پیچیدهی کشور امیدوار بود؟
بخش بزرگی از مسائل توسعهای کشور گروگان چالشهای جهانی و منطقهای است. بسیاری از ظرفیتهای توسعهای کشور در چنین چالشی دچار استهلاک شده و حتی استهلاک سرمایهی اجتماعی ملی نیز بر آن افزوده شده است... ناکارآمدی نظام تدبیر و برنامهریزی کشور موجب شده تا در دهههای اخیر برخی شکافهای منطقهای بر سیاههی مسائل کشور افزوده شود؛ از جمله عملکرد منفی وزارت نیرو و دیگر دستگاهها دربارهی حوضههای آبی کشور موجب بروز چنین مسائلی شده است که شوربختانه گاه درگیری هم در پی داشته است...
در چنین شرایطی مشخص نیست لاریجانی با استناد به کدام مطالعات و تحقیقات کارشناسانه و متنوع به چنین تجویز همبستگیسوزی رسیده است؟... حضور دوبارهی لاریجانی در عرصهی رسانهای و در میان جمع شوربختانه آغاز مناسبی مبتنی بر مصلحتاندیشی ملی نبود؛ گویی در میان دولتمردان سابق و حاضر به جای پذیرش مسئولیت خود در بروز مسائل امروز کشور و با فرافکنی عجیبوغریب در پی آناند که مسائل موجود را نه بر مبنای درکی ساختاری و کارشناسی؛ بلکه در چارچوب فرار از پاسخگویی و افکندن گناه به گردن مسگران شوشتری پیش ببرند.
غیبت ملیاندیشی و مصلحتاندیشی و نگاه کارشناسی در چنین رویکردهایی که پیش از آن از زبان یکی از معاونان فعلی رئیسجمهور و رئیس فعلی مجلس نیز به صورت دیگری شنیده شده، نشاندهندهی این امر است که این دسته از افراد حاضر به پذیرش مسئولیتهای خود در بروز مسائل امروز ایران نیستند و از دیگر سو با مبرا کردن دولت از مسئولیت اصلی خود در پی آناند تا دمی دیگر کشور را دچار مسائل جدید کنند.
متن کامل در: شرق
@PersianPolitics
درفش - تقریبا همهی کسانی که در ایران گردشگری کرده باشند، به ویژه طبیعتگردان، تجربههایی البته نه با چنین شدت از برخوردهای سلیقهای مقامهای رسمی یا نیروهای غیررسمی، بهخصوص در شهرستانها، دارند؛ از بستن مسیرهای گردشگری توسط افراد محلی، برخورد با گردشگران به دستور امام جمعهی محل و یا نگهداشتن اتوبوسهای مسافری با وجود داشتن مجوز... آیا زمان آن نرسیده که سران نظام نسبت به چنین بیقانونیهایی، هنگامی که حکومت و دولت را در دست دارند، واکنش نشان دهند؟ گسترش صنعت گردشگری و حضور خارجیهای ارزآور پیشکش، همین که خودمان بتوانیم در مملکتمان بگردیم و امنیت داشته باشیم و به ما احترام گذاشته شود ما را بس.
-
در اوپرت چه گذشت؟
جزئیات جدید از درگیری بامداد سیتیرماه با گردشگران در ارتفاعات مرز سمنان و مازندران
پس از گذشت ۹ روز، هنوز هیچ مسوولی درباره اتفاق رخ داده اظهار نظری نکرده و مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان سمنان میگوید که هنوز گزارشی به آنها ندادهاند؛ مسوول پاسخگویی فرماندار مهدیشهر است.
مدیرکل میراث فرهنگی و گردشگری استان سمنان: ما ماجرا را پیگیری کردیم و در حال بررسی هستیم هنوز اما پاسخ مستندی به ما ندادهاند. خواستهایم گزارشی به ما بدهند چون تبعاتش ممکن است شامل ما هم شود، بنابراین لازم است گزارشی به ما بدهند که چه مشکلی پیش آمده، چطور شروع شده و به کجا ختم شده است. به هر حال اتفاق به شکلی که در رسانهها منعکس شده رخ نداده. تمام موارد در حال بررسی است.
یکی از گردشگران مصدوم: آن شب ما خواب بودیم، دوساعتی میشد که کمپ را تعطیل کرده بودیم و در چادر بودیم که یکهو متوجه شدیم افرادی وارد کمپ شدند و با سر و صدا و شلیک تیرهوایی همه ما را از داخل چادرها بیرون کشیدند. در ادامه هم تا جایی که میتوانستند ما را کتک زدند و فریاد میزدند که شب سوم محرم آمدهاید تفریح؟ مدام میپرسیدند که مشروب خوردید؟ اعتراف کنید که مشروب خوردهاید. ما در جواب میگفتیم نه و باز هم ما را میزدند. تمام وسایل ما را از داخل چادرها بیرون ریختند. با باتوم و شوکر میزدند. یکی از آنها با قنداق اسلحه به سینه یکی از دوستانمان زد و با باتوم و شوکر به کمر من. آنقدر ضربه سنگین بود که اعصاب کمرم آسیب دیده و یک هفته است نمیتوانم روی پاهایم بایستم. بقیه را هم با باتوم میزدند.
روایت یکی از گردشگران شب حادثه: به تازگی به کمپ رسیده و مشغول تدارک شام بودیم که ناگهان با ورود ناگهانی نیروهای ناشناس مواجه شدیم. آنها کلاهی روی صورت کشیده بودند که تنها روی چشمها و بینی سوراخ داشت. اسلحه، باتوم و شوکر داشتند و به محض ورود به کمپشان، مردها را روی شکم خوابانده و زنها را به داخل چادر بردند.
سیاوش پیمانی، راهنما و کارشناس گردشگری: از یکی دو ماه اخیر هر کسی که به منطقه اوپرت رفته، میگوید به آنها تذکر لسانی داده و گفتهاند که اینجا نیایید. همهی اینها در شرایطی است که منطقه اوپرت زیرنظر ادارهکل منابع طبیعی استان است و ارتباطی به اراضی سپاه ندارد و حتی به آن مناطق هم مشرف نیست. آنها حساسیت زیادی روی هلیشاتها دارند که برخی از گردشگران با خود همراه دارند.
متن کامل در: هممیهن آنلاین
-
استانداری سمنان:
در رابطه با حمله به گردشگران «اوپرت»، سپاه پاسداران باید اطلاعرسانی کند
حجتالله یحیایی، سخنگو و معاون مدیرکل روابط عمومی، تشریفات و امور بینالملل استانداری سمنان به وبسایت رویداد ۲۴ گفته که این موضوع از استانداری فراتر رفته است.
یکی از افراد حاضر در کمپ که مورد ضرب و شتم قرار گرفته به «رویداد۲۴» گفته حوالی ظهر پهپادی بر فراز منطقه کمپ در حال پرواز بود که بگفته او شاید برای فیلمبرداری مناطق طبیعی مورد استفاده بوده است.
او همچنین انتساب ویدئویی که در آن افرادی در این کمپ در حال شعار دادن علیه سپاهاند را تکذیب کرده است.
بر اساس گزارشها ساعت یک نیمه شب جمعه ۳۰ تیرماه، گروهی که صورتهایشان را پوشانده بودند، با «اسلحه، باتوم و شوکر» و لباسهایی که «آرم سپاه پاسداران» داشته، به محل کمپ گردشگران در بالای کوه حمله کردند.
شاهدانی که در محل بودند میگویند که چند نفر مجروح شدند و حتی یک نفر در بیمارستان بستری شده اما همه افراد حاضر در کمپها به ویژه کودکان بهشدت وحشتزده شده بودند.
اخبار منتخب
@PersianPolitics
مرگ یک روشنفکر
و خطرات آشنایی ناگهانی با غرب
امیر طاهری
روزنامهنگار پیشکسوت
هفتهی گذشته با شنیدن خبر درگذشت باقر پرهام، جامعهشناس و مترجم نامدار، به یاد دیداری افتادم که ۳۷ سال پیش در پاریس داشتیم. پیش از جریانات ۱۳۵۷ من با کارهای پرهام آشنایی نداشتم. در آن جریانات نیز فقط او را به عنوان یکی از «روشنفکران» مخالف شاه میشناختم. او از امضاکنندگان نامهی معروف «۶۵ نویسندهی ایرانی» بود که در آن محمدرضاشاه به «کشتار بیش از ۱۰۰۰ ایرانی» و «فروش نفت به بهای یک دلار به جیمی کارتر» متهم شده بود. همچنین جزو گروه روشنفکرانی بود که به حضور آیتالله خمینی رسیدند تا تشکرات خود را از او به خاطر «برافکندن بزرگترین دیکتاتور دنیا در قرن بیستم» ابراز دارند.
- آیا محمدرضاشاه واقعا «بزرگترین دیکتاتور قرن بیستم» بود؟ قرنی که استالین، هیتلر، موسیلینی، مائوتسه تونگ، کیم ایل سونگ، صدام حسین، قذافی و... را دیده بود؟
- ما در حق شاه جفا کردیم. کوچکترین فرصتی به او ندادیم.
- بسیار خوب، آیا ستایش از خمینی در حضور او... کار درستی بود؟
- میخواستیم در وجود خمینی چیزی بیابیم که به آن نیازمندیم. حداقل جسارت و شجاعت او را مثبت بدانیم و قبول کنیم. در وجود شاه هم میبایستی چنین روشی را به کار میبردیم. نباید فراموش کرد که او میتوانست اسلحه بکشد و نکشید...
پس از این خاکروبی مقدماتی، پرهام بحث را به ارزیابی آن روزش از اوضاع ایران کشاند. او گفت: ببینیم کجا هستیم و آیا آنجایی که هستیم بهترین جا برای مردم ماست؟ بعد از ۱۴ قرن، یعنی بعد از حملهی اعراب و بعد از آن مغول و بعد از آن آشوب و هرجومرج تا صفویه و بعد از آن هم روبهرو شدن با دنیایی که نمیشناختیم، همیشه، به قول داریوش شایگان در خواب غفلت بودیم. امروز باید از این خواب غفلت بیدار شویم. مسألهی اصلی ما ایرانی شدن است. در این مسیر تلقی ما از نقش حکومت باید عوض شود. حکومت قلمرو اخلاق و آرمان نیست بلکه ممکنات زندگی واقعی را در نظر دارد. کسی که حاکم است نمیتواند امام زمان باشد. حکومت نباید به قلمرو شخصی و فکری مردم کار داشته باشد، باید به امور عمومی بپردازد. شاه از من وفاداری شخصی میخواست، اطاعت از قانون را نمیخواست و این به بیگانگی دولت و ملت منجر شد. وقتی ذهنیت ما عوض شد تازه میتوانیم وارد دنیای امروز بشویم...
در جریان گفتوشنود اندک اندک روشن شد که هر دومان در فضایی مهآلود حرکت میکنیم... با این حال یک تفاوت مهم بین ما دیده میشد، پرهام نشان میداد که «روشنفکران» مخالف شاه با آمیزهای از طرز فکر مذهبی درگیر بودند. آنان همچنین وظیفه روشنفکر را در انتشار اندیشهها در روشهای انقلابی تقلیدشده از انقلابهای فرانسه و روسیه میدیدند.
پرهام معرف یک تضاد هم بود: یک روشنفکر انقلابی و چپگرا که سالهای زندگی خود را صرف ترجمهی هگل و لئو اشتراوس (پدر فلسفی نومحافظهکاران آمریکا) کرده بود. هگل، پرچمدار محافظهکاران در فلسفه و مدافع پروسه وضع موجود، در نقش قهرمان روشنفکران چپگرای ما اندکی ناجور جلوه میکرد...
نکتهی دیگری که سردرگمی سیاسی پرهام را نشان میداد این بود که او بخشی از آثار ریمون آرون، روزنامهنگار و فیلسوف فرانسوی، را ترجمه کرده بود. آرون نقطه مقابل ژانپل سارتر، بت چپگرایان، به شمار میرفت. چپگرایان فرانسه آرون را «واکسزن چکمههای ژنرال دوگل» میخواندند. از این بدتر، در سال ۱۳۵۶، یعنی یک سال قبل از انقلاب اسلامی، آرون عضو گروهی بود که محمدرضاشاه برای «آیندهنگری دربارهی جهان» تشکیل داده بود.
این تضادها را چگونه میتوان توضیح داد؟ به گمان من بسیاری از روشنفکران چپگرا و حتی غیرمارکسیست وقتی با فلسفه و ادبیات غرب روبهرو میشدند نمیدانستند بر سر سفرهی غرب چه چیزی را انتخاب کنند و در نتیجه با قاطی کردن هگل و اشتراوس و مارکس و آرون دچار سوءهاضمهی فکری میشدند. مثلا جلال آلاحمد در یک مقاله رمان لولیتا اثر ناباکوف را «تصویر سقوط اخلاقی غرب» میداند زیرا در آن رمان یک استاد دانشگاه میانسال با یک دختر نابالغ رابطهی جنسی برقرار میکند، اما او فراموش میکند که در جهان اسلام آرمانیاش ازدواج با دختر ۹ ساله نیز جایز است.
در پایان بحث، برای من روشن بود که نقاط مشترک ما دو ایرانیِ دور از وطن و دردمند بیش از نقاط اختلافمان است. هر دو میدانستیم که ایران میبایستی هویت ایرانی خود را حفظ کند و آیندهاش را در چارچوب آن هویت خلاق و پویا بسازد... همهی ما ایرانیان، اگر حسننیت و خیرخواهی و عشق به ایران در میان باشد، سرانجام در کنار هم قرار میگیریم. پیش از آن دیدار نظر مثبتی به پرهام و «روشنفکران» سلک او نداشتم. پس از آن دیدار دریافتم که همهی ما ممکن است اشتباه کنیم، اما باید شجاعت تصحیح اشتباهاتمان را داشته باشیم...
متن کامل در: ایندیپندنت فارسی
@PersianPolitics
ناصرالدینشاه و مالکیت ایران بر بندر کمالخان هیرمند
👈 ممالک محروسه ایران
-
واقعیتهایی درباره مسألهی هیرمند
بین ایران و افغانستان
مهدی فصیحی هرندی
محقق حوزهی سیاستگذاری و دیپلماسی آب
۱. رودخانهی مرزی هلمند (هيرمند)، اصلیترین منبع تأمين آب شرق ايران است که از كوه يغمان در ۶۰ كيلومتری غرب كابل سرچشمه میگيرد و بعد از طی مسافت ۱۰۰۰ كيلومتر در تالابهای بینالمللی ایران در سیستان آرام میگیرد. این رودخانه در بعضی از سالها حدود ۱۳ میلیارد متر مکعب آب سیلاب به ایران آورد داشته است. مسألهی اصلی و کهنهی عدم تحویل حقابهی ایران (در سالهای عادی، ۸۲۰ میلیون م. م.) و در این چند سال انحراف کامل آب رودخانه توسط بند کمالخان بوده که باعث شده در سال گذشته تقریبا آبی به ایران نرسد.
۲. دلیل صفر شدن آورد رودخانه به ایران ساخت بند کمالخان (که طرح آن مربوط به بیش از پنجاه سال پیش بوده و بهدلیل جنگ و شرایط ناامنی افغانستان ساخت آن تا سال ۱۴۰۰ طول کشید) است. این طرح مربوط به دورهی اشغالگری آمریکاییها نیست، ولی شاید در ساخت آن و تأمین مالی و تسریع در ساخت آن توسط پیمانکار ترکیهای نقش داشتهاند.
۳. در کتاب خاطرات سفیر وقت ایران در کابل (قبل و حین انقلاب ۱۳۵۷) به مخاطرات ساخت این بند برای ایران اشاره شده و پیشنهادهایی نیز ارایه شده است. لذا هیرمند در همهی زمانها سیاسی بوده است.
۴. در مورد کمالخان حجم مخزن این بند/سد ۵۲ میلیون متر مکعب است که در برابر حجم سدهای مخزنی عدد قابل توجهی برای ذخیره آب نیست (مثلا سد کجکی که هفتاد سال قبل در بالادست بر روی هیرمند/هلمند ساخته شده حدود ۲۸۰۰ میلیون متر مکعب است) ولی نقش این بند انحراف آب و سیلاب (که منبع اصلی تغذیهی سیستان و هامونهای ایران است) بوده به نحوی که همهی سیلابها از مسیر اصلی آبراههی هلمند به شورهزار گودزره هدایت میشوند.
۵. قبلا مسیر آب هیرمند بعد از کمالخان و عبور حدود ۷۰ کیلومتر، به ایران رسیده و سپس وارد سه هامون شده و اگر آب اضافی باقی بود دوباره از محلی به نام شیله به افغانستان برگشته و به گودزره وارد میشد. این چرخهی طبیعی آب در ترکیب با بادهای ۱۲۰ روزه سیستان، نظم بسیار دقیقی در طبیعت منطقه داشته که البته سالهاست با دستکاری بشر به هم خورده است.
۶. قبل از تکمیل بند کمالخان، حتی بیشتر از حقابهی قراردادی، سیلاب وارد ایران میشد که البته حداقل سه سال است نه حقابه که حتی سیلاب (به قول محلیها دشتمال) هم از افغانستان وارد نمیشود.
۷. تاکنون هیچ دولت افغانی منکر معاهدهی ۱۳۵۱ بیندولتین نشده است اگرچه امضاکنندگان ایرانی و افغانی آن معاهده (امیرعباس هویدا و موسی شفیق) هر دو اعدام شدهاند. حتی اشرف غنی هم در سخنرانی معروفش در افتتاح بند کمالخان حقابه را به رسمیت شناخت ولی گفت بیش از آن آب در مقابل نفت. در افغانستان یک خواست اجتماعی شکل داده شده که نشان دهد مردم تمایلی به ارسال حقآبهی ایران ندارند. بحثهای هویتی در افغانستان و اینکه آب هویت ماست و ضربالمثلهایی مانند «برف هندوکش باارزشتر از طلا در قندهار است»، و البته بیدولتی، نگاه به ترکیه و اتیوپی در مدل فرات و نیل و توسعهنیافتگی این کشور در مقایسه با کشورهای همجوار همه و همه در شکل دادن این خواست نقش داشته است. خواستی که به بدنهی کارشناسی وزارت انرژی و آب افغانستان تسری یافته است؛ میگویند شما بر خلاف افغانستان به دریاهای آزاد دسترسی دارید بروید از دریا آب بردارید و یا به ما نفت بدهید تا ما آب را آزاد کنیم. سوای اینکه این ربطی به معاهدهی هیرمند و خلف وعده طرف افغانستانی ندارد، کلا از نظر اقتصادی هم بیربط است. قیمت تمامشده یک مترمکعب آب نمکزداییشده دریا در محل آبشیرینکنها حدود ۰/۹ تا ۱ دلار است و اگر هزینهی انتقال اضافه شود (مثل اصفهان و کرمان و سیستان و…) قیمت هر متر مکعب آب مذکور بین ۲ تا ۲/۵ دلار خواهد شد. این قیمت حتی برای صنعت هم صرف اقتصادی ندارد چه رسد به کشاورزی (قیمت هر مترمکعب آب شرب تحویلی به منازل در ایران بین ۶۰۰ تا ۱۲۰۰ تومان است و برای کشاورزی تقریبا رایگان است)...
۹. در هشت ماههی ابتدای سال آبی جاری (مهر ۱۴۰۱ تاکنون) فقط ۱ میلیون متر مکعب (از ۸۲۰ م. م. م. حقابه) تحویل شده است. چندین دهه است پیگیریهای دیپلماتیک متعدد برای تثبیت حقابه در دولتهای مختلف صورت گرفته ولی بیحاصل بوده... راهحل بلندمدت و پایدار مسألهی هیرمند، که اجرا و پایدار کردن معاهده را نیز بهدنبال دارد، توجه به پر کردن شکاف توسعه در دو طرف مرز است، با ایجاد سازوکارهای ایجاد ارزش برای دو کشور با محوریت محلیها در تصمیمسازی.
متن کامل در: محمد درویش
-
محمد درویش، کنشگر محیطزیست:
تغییر مسیر آب هیرمند در عرف بینالملل «جنایت جنگی» است
👈 اعتمادآنلاین
-
تصویر متن توافقنامه
@PersianPolitics
چندبحرانیِ سرزمینِ ما
عباس محمدی
کنشگر حوزهی محیطزیست
عبارت «چندبحرانی» (polycrisis) بهویژه در نشست داووس ۲۰۰۳ بر سر زبانها افتاد. در این نشست، بیان شد که اینک جهان با فاجعههایی جدی روبهروست که همگی همزمان در حال اثرگذاری منفی هستند و اثرات متقابل و تجمیعی این بحرانها نتیجهی منفی بزرگتری از جمع سادهی آنها پدید آورده است. با وام گرفتنِ این عبارت، در زیر به شاخصههای چندبحرانیِ جدیای که در کشور ما بر زندگی همگان و بر بستر زیست اثر منفیِ شدید دارد، اشاره میکنم:
حکمرانی معیوب؛ در سالهای اخیر، شاهد فاصلهیابی هرچه بیشتر میان آنچه حکومت تجویز میکند و آنچه عموم مردم میپسندند، هستیم. فاصله گرفتن اکثریت مردم از صندوقهای انتخابات، شاید بارزترین نمود افزایش فاصله میان جامعه و سران آن باشد. اگر این معضل رفع نشود، وضعیت «دولت بیاقتدار» (دولتی که فقط خود را حفظ میکند و مدیریت مؤثر و مثبتی بر جامعه ندارد) در کشور تشدید خواهد شد که یک نتیجهی آن افزایش باز هم بیشترِ هرجومرج در کاربری زمین و فرصت یافتن قانونگریزان برای تصرف جنگلها و مراتع و دیگر داراییهای مشترک ملی است.
تنزل جایگاه قانون؛ هر قدر که در تدوین قانون و مقررات، عرف و روح حاکم بر جامعه اثرگذارتر باشد و هر اندازه که عموم مردم خود را بیشتر در وضع قانون مؤثر ببینند، پایبندی ایشان به آن بیشتر خواهد بود. در شرایط کنونیِ کشور ما، دور زدن پروتکلها و قانون، چه در سطح مدیریت کلان و چه در رفتار روزانهی مردمان، به امری عادی بدل شده و در واقع هر کاری (مثلا وارد کردن یک کالا به کشور یا انجام کاری جدی در ادارهها) از طریق رفتارهای «کارچاقکنی» روانتر صورت میگیرد تا مطابق روشهای معقول و استاندارد. نتیجه در محیط زیست، فاجعهی تمامعیاری است که نمودهای آن را برای مثال در ساخت و آبگیری سدهای بزرگ بدون تمکین به الزامهای محیط زیستی، معدنکاوی در هر نقطهی حساس و آبخیز، و چراندن دام در کوه و دشت بدون کمترین اعتنا به ظرفیت رویشگاه و زمان مناسب میتوان دید.
فرسایش خاک؛ بر پایهی آمارهای رسمی داخلی و تخمینهای جهانی و مشاهدههای عینی به جرأت میتوان گفت که ایران یکی از بالاترین نرخهای فرسایش خاک را در جهان داراست. در همهی کوههای کشور شیبهای چاکچاک شده را میتوان دید. اگر تا ده پانزده سال پیش،کوههای عمیقاً فرسایشیافته (badland) که شکلهای عجیب و غریب دارد و در میان بازدیدکنندگان به «کوههای مریخی» شهرت یافته فقط در جنوب شرقی کشور به چشم میخورد، امروزه حتی در شمال غرب و بسیاری نقاط دیگر هم این پدیده، که نشانهی نابودی کامل خاک زنده است، دیده میشود...
خشکیدگی سرزمین؛ این پدیده نتیجهی چند صد هزار چاه عمیق مجاز و غیرمجاز و صدها سد بزرگ و متوسط و هزاران سیلبند است که از دههی شصت به بعد ساخته شده و موجب اختلال اساسی و مزمن در سامانهی هیدرولوژیک کشور شدهاند. نمودهای این پدیده را در فرونشست همهی دشتها، خشک شدن تالابها و دریاچهها، نرسیدن رودخانهها به مقصد طبیعیشان یعنی مصبها و تالابها، نابودی کشاورزی در بسیاری از نقاط قبلاً حاصلخیز مانند دشتهای جنوب شرق اصفهان و نخلستانهای خوزستان، و در خشک شدن و آفتزدگی و آتشگرفتگی بخشهای گستردهای از جنگلهای زاگرسی میتوان دید.
رهاشدگی جنگل و مرتع؛ تقریباً در هیچ نقطه از کشور مدیریت اصولی بر جنگل و مرتع حاکم نیست و فرصتطلبان نهایت سوءاستفاده را از نبود نظارت مؤثر بر این داراییهای طبیعی دارند.
خصوصیسازی گستاخانهی طبیعت؛ فساد ریشهدار در ساختار اداری کشور زمینهساز بذل و بخشش منابع طبیعی بهصورت معدن شن و ماسه، زمین برای شهرکسازی، واگذاری با عنوان «طرح طوبی»، واگذاری کوه برای ساخت تلهکابین و حریم رودخانه برای رستوران و هتل... همراه با زدوبند در بانکها و دادن وامهای کلانِ ناحق به افراد و محفلهای خاص شده است. به علاوه، بیثباتی در وضع اقتصادی که یک نتیجهی آن ریزش پیوستهی ارزش پول ملی است، سبب شده که گروههای وسیعی از مردم عادی هم برای حفظ دارایی خود دست به خرید زمینهایی بزنند که در یک چرخهی فسادآمیز از مالکیت عمومی وارد بورس شده است. در یکی دو سال اخیر، محفلهای تصمیمساز مرزهای قانونگریزی را بهکلی در نوردیدهاند و با مصوبههایی مانند صدور سند مالکیت بستر رودها به نام وزارت نیرو یا «طرح مولدسازی» نقشهی خصوصی کردن داراییهای خداداد کشور را درانداختهاند...
چارهی کار چیست؟... اصلاح ساختاری شیوههای حکمرانی... با پشتوانهی چند هزاره تمدن و فرهنگسازی، با اتکا به نیروی انسانی کارآمد در داخل و آنانی که از خارج باز خواهند گشت، با بهرهگیری از سرمایههای ورودی، و با استفادهی معقول از امکانات طبیعی خوب و جاذبههای تاریخی و فرهنگیِ این کهنبوم...
متن کامل 👈 حزب مهستان ایران
@PersianPolitics
فیلم کامل مناظرهی اقتصادی موسی غنینژاد (مدافع بازار آزاد) و مسعود درخشان (بنیادگذار معارف اسلامی و اقتصاد در دانشگاه امام صادق)، در شبکهی افق
شرح مناظره
👈 اکوایران
چرا وضع ما این است؟
پویا جبلعاملی
اقتصاددان
مناظره انجامشده بین دکتر غنینژاد و پروفسور درخشان، فارغ از حواشی مختلفی که داشت، آوردگاهی بین دو نظریه بود...
👈 دنیای اقتصاد
-
جدال خرافات و ایدهالیسم
[نقدی بر آرای غنینژاد]
علیرضا نجفی
خبرنگار
زمانی ولفگانگ پاولی، فیزیکدان معروف آلمانی، در واکنش به سخنان شبهعلمی گفته با کنایه گفته بود: «این سخن درست نیست، حتی غلط هم نیست». غلط سخنانی هستند که حتی نمیتوان آنها را غلط خواند چرا که اساساً بیمعنی و بیارزش هستند، با این وصف اگر سخنان غنینژاد غلط باشند، سخنان درخشان حتی غلط هم نیستند زیرا اساسا «ماقبل نقد» است و آنقدر «کممایه» است که سخن گفتن دربارهی آن هم بیمعنی است...
👈 رویداد ۲۴
-
اقتصاد جمهوری اسلامی؛
اقتصاد کمونیستی از نوع منحطترینش
بیژن اشتری
نویسنده و مترجم
در مناظرهی اخیر دکتر موسی غنینژاد با آقای درخشان که از تلویزیون دولتی پخش شده موضوع اقتصاد اسلامی و چیستی و هستی آن مورد بحث قرار گرفت. من هم به نوبهی خودم نظری در این باره دارم: پدر اقتصاد جمهوری اسلامی نه شیخ انصاری (نویسندهی کتاب مکاسب) است نه سیدمحمدباقر صدر (نویسندهی کتاب اقتصادنا). پدر اقتصاد اسلامی راستیسلاو آلکساندروویچ اولیانفسکی، استاد دانشگاه مسکو و مسئول ایران در دفتر بینالملل حزب کمونیست شوروی، است.
این آقا چهل و سه سال پیش در نشریهی کمونیست دو مقاله نوشت که سرنوشت ایران را برای همیشه تغییر داد. اولیانفسکی فرمولی ارایه کرد که با به کار بستن آن کشورهایی مثل ایران به ناگزیر از بلوک سرمایهداری فاصله میگرفتند و به دامن بلوک شرق میافتادند.
حزب توده بلافاصله مقالات اولیانفسکی را در قالب یک کتاب به اسم راه رشد غیرسرمایهداری ترجمه کرد و در راستای ایدههای مطرحشده توسط اولیانفسکی و دستیارش سیموننکو، کارزار تبلیغاتی بزرگی راه انداخت تا حاکمان ایران را که مشغول نگارش قانون اساسی کشور بودند قانع کند ایدههای مذکور را در این قانون بگنجانند.
حزب توده پنج ماه پس از انقلاب در نامهای به رییس دولت موقت پیشنهاد داد «اقتصاد جمهوری اسلامی بر پایهی سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی قرار داده شود» و شگفتا که این پیشنهاد نه تنها مورد قبول خبرگان قانون اساسی قرار گرفت بلکه حتی عبارتبندی آن هم شباهت زیادی به پیشنهاد حزب توده داشت.
در اصل چهل و چهار قانون اساسی میخوانیم: «نظام اقتصادی جمهوری اسلامی ایران بر پایهی سه بخش دولتی، تعاونی و خصوصی با برنامهریزی منظم استوار است». به این ترتیب، اقتصاد ایران با کارگردانی کمونیستها از پشت پرده به نحوی ریلگذاری شد که بند نافش از اقتصاد غرب بریده شود و نهایتاً به دامن شرق بیفتد، که افتاد و بدجوری هم افتاد.
ما هنوز مشغول هزینه دادن برای نقشهای هستیم که رفیق اولیانفسکی برایمان چید و روحانیون حاکم بر ایران در دامش افتادند، حالا آگاهانه یا ناآگاهانه. شبهتئوریهای اقتصادی کمونیستی، از نوع منحطش، مثل «اقتصاد مقاومتی» و «خودکفایی» همچنان بر اقتصاد ایران و سرنوشت ما حاکم است و عامل فقر و انزوای امروز ماست.
بالاترین مقام کشور «توسعه» را اسب تروای غرب میپندارد و حتی از بیان کلمهی «توسعه» هم اکراه دارد و به جای آن از کلمههای «پیشرفت» و «ترقی» (کلمات معمول در ادبیات کمونیستی) استفاده میکند.
همهی اینها از تأثیرات کمونیسم است که در ذات و ضمیر خودآگاه و ناخودآگاه حاکمان ایران نفوذ کرده است؛ نفوذی که قدمت صد ساله دارد و به این سادگیها برطرفشدنی نیست.
سحامنیوز
-
اتهامزنی عجیب به یک اقتصاددان و روزنامهنگاران در برنامهی جهانآرا
بهارنیوز
-
درخشان را بشناسیم
@PersianPolitics
دینی ترکمانی و طباطبایی
احسان هوشمند
جامعهشناس و پژوهشگر حوزهی اقوام
آقای علی دینیترکمانی، اقتصاددان، در یادداشتی تحت عنوان «تجزیهطلبی؛ تالی منطقی وطنگرایی شووینیستی» (۱۶ فروردین) در روزنامهی شرق به نقدی شتابزده و کلی و مبهم و غیروفادار به متن از اندیشه و پروژهی سیدجواد طباطبایی پرداخته است.
او نوشته است: رویکرد طباطبایی در مورد «مطالباتی چون فدرالیسم سرکوبگر است» و «با استناد به شواهد تاریخی مختلف مربوط به ایرانشهر، در پی سرکوب قومیتها در چارچوب کلانروایتی است که با نادیده گرفتن بسیاری از عوامل اقتصادی و سیاسی دچار تقلیلگرایی شووینیستی میشود».
جواد طباطبایی پرآوازهترین فیلسوف و اندیشمند سیاسی در ایران معاصر است که با نوآوری و رویکرد نظری به زوال اندیشهی سیاسی در ایران پرداخت. از او حدود بیست هزار صفحه کار تحقیقی و پژوهشیِ جدی بر جای مانده است. مهمترین بخش پروژه چندسویه و چندلایهی جواد طباطبایی اندیشهی سیاسی در ایران است. برخلاف نوشتهی نادقیق دینیترکمانی، برای طباطبایی «ایران سرزمین همهی ایرانیان است و هیچ ایرانی را نمیتوان به هیچ نامی و هیچ بهانهای از شمول عام آن خارج کرد». طباطبایی ضمن رد «وجوه ماجراجویی ناسیونالیستی» استدلال میکند که فرهنگ ایرانی نه فرهنگ «وحدت در وحدت» بلکه وحدت «وحدت در کثرت» است و میافزاید «ایرانیان در درون مرزهای سیاسی کنونی، اعمّ از اینکه به یکی از زبانهای ایرانی یا غیرایرانی سخن بگویند، درونمایههای ادب و فرهنگ ایرانی را بیان میکنند. از این نظر ادب کُردی به همان اندازه ناحیهای از ادب ایرانی است که ادب آذری». با چنین رویکرد در طباطبایی که چندباره تکرار شده، مشخص میشود که ادعای دینیترکمانی دربارهی سرکوب قومیتها از سوی طباطبایی ناشی از عدم اشراف و دقت به دیدگاههای طباطبایی است.
در یادداشت دینیترکمانی نکتهی دیگری خودنمایی میکند و آن همدلی ضمنی نویسنده با فدرالیسم در ایران است؛ ایدهای که از ابتدای طرح از طرف مارکسیستهای ایران در صدد انتقال تجربهی شوروی سابق به ایران بود. مفاهیم مارکسیستی در ذیل اندیشهی مارکسیستی-استالینیستی در ایران معاصر تحت عنوان «مسئله ملی» در قالب حزب کمونیست ایران و سپس حزب توده طرح و بسط یافت و پس از آن سازمانهای مسلح چریکی و احزاب استالینساخته قومگرا در ایران این مفاهیم را اشاعه دادند...
در یادداشت آقای دینیترکمانی مشخص نیست ملاک شناسایی تیرهها و اقوام ایرانی چیست؟ آیا بر اساس زبان به تعریف اقوام میپردازیم؟... ایران امروز چند زبان گویشور دارد و کدامیک از این حوزههای زبانی میتوانند بهعنوان اقوام ایرانی شناسایی شوند؟... دوم آن که [آیا] فدرالیسم ادعایی آقای دینیترکمانی [نیز] بر مبنای تفاوتهای زبانی در ایران تعریف میشود؟... در مناطقی که چندزبانی و چندفرهنگی است دولت فدرال بر مبنای کدام گروه زبانی تعریف میشود و مرز آنها چگونه تعریف میشود؟...
ارجاع دینیترکمانی بر اینکه در گذشته گروه کمی از ایرانیان باسواد بودند و تنها آنها با زبان فارسی تحصیل میکردند و اکثریت ایرانیان بیسواد مطلق بودند، گویی میخواهد تأکید کند که در ایران زبان فارسی زبان خواص بوده و البته درکی هم از ایران در میان عوام وجود نداشته است. این ادعاها... منطبق بر واقعیت نیست. نخست آنکه زبان فارسی زبان تمدنی و فرهنگی ایرانیان بود که به قول امام غزالی در کیمیای سعادت این اثر به فارسی نه تازی نگارش شد؛ چون «مقصود کتاب عوام خلقاند که این معنی را به پارسی التماس کردند». دو دیگر باز به قول نویسندگان و تاریخنویسان بسیاری از ایرانیان به ایرانیبودن خود وقوف داشتند؛ چون به قول طبری دربارهی ایرانیان «جز ایشان قومى نبوده که ملکشان دوام و اتصال یافته باشد» و در نتیجه به قول گوبینو برای ایرانیان حتی ایرانیان بیسواد «چون در این کشور تاریخ حالترین موضوع است و یک ایرانی واقعی بیاندازه کنجکاوتر است که بداند جمشید یا کوروش چه میکردهاند، با اینهمه تمام مردم وسیله تحصیل در اختیار ندارند؛ بنابراین فاصلهی زیادی بین یک دانشمند و افراد طبقه متوسط وجود دارد؛ هرچند این فاصله بههیچوجه شبیه به آنچه در غرب میبینیم نیست. در کشور ما دانشمندان هرگز وقت خود را با تاریخ تلف نمیکنند و دربارهی آن چیزی نمیدانند... در ایران هرگز کسی را ندیدم که در پستترین شرایط اجتماعی باشد و کلیات تاریخی را که با آفرینش جهان شروع میشود و به سلطنت پادشاه فعلی خاتمه مییابد نداند... ملتی که اینقدر به تاریخ و پیشینیانش اهمیت میدهد بیشک به اصل بقا و نیروی فوقالعادهی خود آگاه است».
متن کامل در شرق
دینی ترکمانی همین یادداشت را حدود چهار سال پیش در کانال خود منتشر کرده که همان هنگام علیرضا افشاری آن را نقد کرده بود 👈 دینی ترکمانی و چشم پوشیدن بر علل نابرابریها
@PersianPolitics
روزی که قرار بود سعادتمند شویم!
فهیمه نظری
روزنامهنگار و کارشناس تاریخ
«... بروید و آن ورقی را که آری نوشته است در صندوق بیندازید. سعادت شما این است و کشور شما با این آری مستقل خواهد شد...» (آیندگان، ۱۱ فروردین ۵۸). این بخشی از سخنان آیتالله خمینی در اجتماع مردم قم (در اقامتگاه ایشان) روز پنجشنبه ۹ فروردین ۵۸ است.
بیشینهی ملت ایران نیز دو روز بعد، ۱۱ فروردین ۵۸، به ایشان لبیک گفته، پای صندوقهای رای رفتند و بخش "آری" تعرفهی رأیگیری را به صندوق انداختند؛ طبق آمار رسمی همان زمان ۹۸ درصد شرکتکنندگان.
فردای آن روز (۱۲ فروردین ماه سال ۱۳۵۸) پس از اعلام نتیجهی این همهپرسی و اعلام استقرار نظام جمهوری اسلامی در ایران بلافاصله نخستین سرود ملی جمهوری اسلامی ایران برای اولین بار و با این مطلع از تلویزیون پخش شد: «شُد جمهوری اسلامی به پا / که هم دین دهد، هم دنیا به ما».
بر اساس گفتهی آیتالله بنا بود جمهوری اسلامی مایهی سعادت ما ملت ایران باشد و بر اساس آن سرود ملی قرار بود دین و دنیا را با هم به ما اعطا کند؛ حالا ۴۴ سال از آن روز... میگذرد. اینکه با رأی پدران و مادرانمان به جمهوری اسلامی سعادتمند شدیم یا نه و آیا دین و دنیا را توأمان به دست آوردیم، به قدری اظهر من الشمس است که هر توضیحی برایش رودهدرازی بیش نیست.
اما ای کاش، ای کاش در آستانهی سالگرد این همهپرسی دستکم این خبرها را نمیشنیدیم:
۱. بیحرمتی لاوروف به وزیر خارجهی کشورمان و با این حال پیاده شدن امیرعبداللهیان از ماشین! (که وزیر خارجهی یک کشور مستقل قطعا چنین بیحرمتی را برنمیتابد و از همان مسیری که آمده به سرعت بازمیگردد نه اینکه پیاده شده و بعد هم حرف خود را در مقابل همتای خارجی نصفهنیمه قورت دهد)؛
۲. رأی دادگاه لاهه مبنی بر عدم صلاحیت قضایی این دادگاه دربارهی شکایت ایران از آمریکا برای آزاد کردن حدود دو میلیارد دلار از داراییهای مسدودشدهاش...
۳. بیانیهی وزارت کشور دربارهی حجاب و تأکیدش بر حجاب اجباری و حمایتش از "همهی آمران به معروف و ناهیان از منکر در سراسر کشور" (انگار در شش ماه گذشته هیچ اتفاقی در کشور نیفتاده و نه خانی رفته، نه خانی آمده! وحیدی چشمانش را بر واقعیت بسته بر شاخه نشسته بُن میبرد)...
اینستاگرام
-
جمهوری اسلامی؛ فقر روایت و حجاب اجباری
مهدی نصیری
سردبیر پیشین روزنامهی کیهان
بار دیگر تب تحمیل حجاب اجباری بالا گرفته است. بخشی از انگیزهی این تلاشهای البته بیثمر نظام را میتوان در این بیت ایرج میرزا یافت که گویا در عهد خود با فقیه یا فقیهانی روبهرو بوده است که، مانند فقهای حاکم امروز، با زنان فاقد حجاب برخوردهایی جبارانه داشتهاند:
فقیه شهر به رفع حجاب مایل نیست/
چرا که هر چه کند حیله، در حجاب کند
ایرج برخورد و پروپاگاندای فقیه جبار زمان خود را ناشی از این میدانسته است که او میخواسته در پوشش مبارزه با بیحجابی بر حیلهها و غلطکاریهای خود سرپوش و حجاب بگذارد.
در زمان ایرج میرزا، حکومت و ولایت از آن فقیه و فقها نبود و حتما ابعاد حیلهگری فقیه یا فقها ابعادی وسیع نداشت اما امروز که حاکمیت ایران در دست عدهای از فقهاست، این بیت ایرج معنایی بس عمیق و وسیع دارد.
یکی از شیوهها و شگردهای انحراف افکار عمومی از واقعیت بحرانی جامعه، مسألهسازیهای مصنوعی و بیربط است و امروز یکی از این مسائل، حجاب اجباری است تا اذهان مردم از ابعاد حکمرانی فاجعهآمیز در جمهوری اسلامی منصرف و غافل شود.
اما بیت ایرج میرزا نمیتواند همهی علل مسألهسازی نظام را در مورد حجاب توضیح دهد. جمهوری اسلامی که... سالروز تأسیس آن است با بحران فروپاشی کلانروایت خود مواجه شده است.
همهی عناصر تشکیلدهندهی روایت کلان جمهوری اسلامی شامل استقلال، آزادی، مردمسالاری، عدالت، محرومیتزدایی و استکبارستیزی از میان رخت بر بسته است. فقر و فلاکت و تورم تسمه از گُردهی مردم کشیده و به جای تحقق عدالت، ج. ا. در زمرهی یکی از فاسدترین کشورها از جهت ساختار اداری و شفافیت مالی قرار دارد.
جنبش مهسا و سرکوب خشن و بیرحمانهی آن تهماندهی مشروعیت جمهوری اسلامی را نیز بر باد داد. حمایت از تجاوز روسیه به اوکراین و ارسال سلاح که حاکی از تسلط دولت روسیه بر سیاست خارجی ایران است، بیمایه بودن شعار استقلال و استکبارستیزی نظام را آشکار کرد.
نظام اکنون چنان نیازمند تنشزدایی با منطقه و غرب شده که برای تصویب برجامی که روزی در پی آتش زدن آن بود به التماس افتاده است. روزنامهی کیهان سخت در تنگنای تعیین تیتر اول برای خود است، چرا که دیگر نمیتواند ریاض و دبی و ابوظبی را تهدید به موشکپرانی کند و از بستن تنگهی هرمز حرف بزند.
دمیدن دوباره در موضوع تمامشده و شکستخوردهی حجاب اجباری را باید در این راستا ارزیابی کرد...
کانال
@PersianPolitics
سقوط
محسن رنانی
اقتصاددان و کنشگر مدنی
سقوط هر شرکت، سازمان یا ساختار سیاسی و اجتماعی چهار مرحله دارد؛ وقتی مرحلهی چهارم رخ دهد «رخداد سقوط» پایان مییابد. جمهوری اسلامی سه مرحلهی اول سقوط را طی کرده است، نمیدانم تا کی و تا چه حد میتواند با مقاومت، خشونت و امنیتی کردن جامعه مانع تحقق مرحلهی چهارم شود؛ اما میتواند با تغییر رویه، پیش از آن که با «انقلاب از پایین» مرحلهی چهارم سقوط نیز رخ دهد، از طریق «انقلاب از بالا» احتمال فروپاشی را کاهش دهد.
همهی ما میدانیم که بالاخره کشور از شرایط فروبستهی کنونی گذر خواهد کرد، اما تلاش همهی ما باید این باشد که حکومت کمهزینهترین راه را برای گذار کشور انتخاب کند. این که ایران به سوی تجربهی شیلی و آفریقای جنوبی برود یا به سوی تجربهی لیبی و سوریه، ابتدا به رفتار حکومت بستگی دارد و پس از آن به رفتار جامعه. منافع ملی ایران اقتضا میکند که هر دو طرف (حکومت و جامعه) تمامی راههای کمهزینهتر را تجربه کنند. یعنی تحول انقلابی و خشونتآمیز باید آخرین راهحل باشد.
من این نوشته را منتشر میکنم تا از یکسو خانواده کشتگان و جوانان آسیبدیده و معترضِ جنبش مهسا غمناک نباشند و بدانند که اعتراضشان چه دستاورد عظیمی داشته است و در همین چند ماه توانستهاند یک مرحله از چهار مرحلهی سقوط را رقم بزنند؛ و از سوی دیگر، اگر هنوز در درون نظام سیاسی هستند کسانی که از سطح هیجان و ترس روانشناختی عبور کردهاند و قدرت نگریستن عقلانی به تحولات را دارند، واقعیت را دقیقتر ببینند و به مراکز قدرت منتقل کنند... فرصت «اصلاح از بالا» از دست رفته است، اما تا زمانی که مرحلهی چهارم سقوط رخ نداده است، امکان «انقلاب از بالا» منتفی نیست.
حکومت باید بداند که با ثبات کنونیِ اوضاع غرّه نشود و رجز نخواند، که فرصتش اندکتر از آنی است که گمان میکند، و بداند که حتا اگر با روشهای سرکوب خشن این نسل را از نظر روانشناختی ناامید کند، اما این نسل بهمرحلهی «امید وجودی» رسیده است و هر لحظه میتواند افقهای امیدبخش تازهای را خلق کند پس، به جای درافتادن و سرکوب و تحقیر این نسل، آن را درک و با او گفتوگو کند.
اکنون نظام سیاسی ایران، سه مرحله از سقوط را طی کرده است و «اصلاح از بالا» دیگر جواب نمیدهد. چون پیشْشرط موفقیتِ اصلاح از بالا، «باورپذیر» بودن نظام سیاسی است و اکنون نظام سیاسی «باورپذیری» خود را در ذهن بخش بزرگی از جامعه از دست داده است. اکنون نظام تنها با یک «انقلاب از بالا» است که میتواند باورپذیری خود را در ذهن جامعه بازسازی کند و... هزینههای تاریخی تحول در ایران را کاهش دهد.
سقوط هر سیستم اجتماعی (خواه یک شرکت، خواه یک خانواده، خواه یک نظام سیاسی) دو بُعد و چهار مرحله دارد که پیدرپی و به نوبت رخ میدهند. بُعد اول، «سقوطِ ذهنی» است که دو مرحله دارد: «سقوط کارآمدی» و «سقوط شایستگی»؛ و بُعد دوم، «سقوط عینی» است که آنهم شامل دو مرحله است: «سقوط نمادها» و «سقوط ساختارها».
«سقوط ذهنی» یعنی وقتی «کارآمدی» و «شایستگی» یک سازمان در ذهن اعضایش فروبریزد؛ و «سقوط عینی» یعنی وقتی که «نمادها» و «ساختارها»ی آن سازمان در عمل و در واقعیت فرو بریزند. مثلا در یک خانواده، وقتی یک طرف یا هر دو طرف از نظر عاطفی از هم ناامید یا دلزده یا متنفر شوند و روابط عاطفیشان بگلسد، در این ساختار خانواگی «سقوط ذهنی» رخ داده است (طلاق عاطفی). ولی وقتی خانواده واقعا از هم فروبپاشد و جدایی عملی و قانونی رخ دهد «سقوط عینی» رخ داده است (طلاق قانونی).
برخوردهای خشن و غیرقابل توجیه نسبت به معترضان؛ کشته شدن یا آسیب دیدن برخی معترضان در دورهی بازجویی؛ برگزاری برخی دادگاهها به صورت غیرعلنی و بدون وکیل تعیینی همراه با شتابزدگی و عدم شفافیت و طی نشدن فرایندهای قانونی متعارف در مورد این پروندهها؛ صدور احکام نامتناسب با جرم، بهویژه ه احکام فراوان اعدام؛ اعلام نظر تعداد زیادی از وکیلان و حقوقدانان مبنی بر غیرقانونی و غیرقابل دفاع بودن شیوهی محاکمه و سرعت و شدت احکام صادرشده برای معترضان دستگیرشده؛ نسبت دادن همه چیز به مداخله و دسیسهی خارجی و پافشاری بر اغتشاش خواندن اعتراضات؛ اعترافگیری زیر شکنجه و پخش عمومی آنها؛ برخورد گسترده و خشن با خبرنگاران یا مردمی که فقط از اعتراضات تصویربرداری کردهاند؛ دهها چشمی که از جوانان کشور با تفنگ ساچمهای کور شد؛ تلاش برای بیآبرو کردن شُهرِگان (سلبریتیها)؛ مخفی کردن و دفن شبانهی جنازهها و آزار خانوادههای قربانیان؛ دستگیری و جلوگیری از درمان زخمیها یا بردن زخمیها از بیمارستانها؛ عدم رسیدگی و پاسخگویی به ادعای آزار جنسی برخی زنان دستگیرشده و... از نمونهی رفتارها در جریان جنبش مهسا بود که موجب سقوط شدید شایستگی نظام در ذهن جمعی جامعه شده است...
متن کامل
کانال
@PersianPolitics
نوروزتان پیروز!
-
چرا نوروز؟
نعمتالله فاضلی
جامعهشناس
از میان آیینهای ایرانی هیچ یک ماندگاری و اهمیت نوروز را ندارند. حملهی اعراب و هجوم مغولان و تحول تجدد نه تنها نوروز را نکاسته، بلکه بر آن افزود. چنان افزود که اینک عالیترین و والاترین آیین همگانی ایران و ایرانی است. تنها آیینی است که ایرانی هر جا و در هر موقعیتی آن را پاس میدارد و چون جان برایش گرامی است.
جان به در بردن نوروز از باستانیترین لحظه تاریخ تا امروز معجزهی فرهنگی تام و تمام ایران است. نوروز نه به اعراب حجاز تعلق داشت و دارد نه به وحشیان [آن روزگار] مغول و نه از جنس ولنتاین و جشنهای دستساخت مدرن است. دشمن هم کم نداشت و ندارد اما ارادهی ایرانی بر نگهداری و ماندگاری ابدی نوروز استوار شده و استوار میماند.
چرا؟ مگر این آیین چه دارد که جایگزینی ندارد و نخواهد داشت؟ نوروز چه میگوید و چه میخواهد که چنین با اندیشه و احساس انسان ایرانی عجین شده و جداناپذیرست؟
پاسخهای بسیار به این پرسشها دادهاند و هر زمانهای نسلهای تازه میآیند و پاسخهای زمینه و زمانهی خود را میدهند؛
۱. نوروز تمرین دموکراسیخواهی است. نوروز همهشمول است و در آن خودی و غیرخودی، و مذهبی و غیرمذهبی، شأن و منزلتی برابر دارند. نوروز، کسی را به خاطر اندیشهاش، ایمانش یا داشتهها و نداشتههایش طرد نمیکند. نوروز آدمها را به دستهها و فرقهها و طبقهها تقسیم نمیکند. نوروز، در خدمت توجیه سلطه و سیطرهی گروهی بر گروه دیگر نیست.
۲. نوروز پاسداشت انسان و انسانورزی است. در زمانهای که سخن گفتن از انسان کفر است، نوروز جشنی است برای شادمانی انسان، نو شدن انسان، دیده شدنش و به تسخیر درآوردن کوچه و خیابان و میدان شهر برای چند روزی.
۳. نوروز آیین مهر و مهربانی است. در زمانهای که تعصب، دشمنی و دشمنتراشی، و کینه و کینهتوزی فضیلتی سیاسی است و پاداش میگیرد، نوروز دعوت به دیدار، هدیه دادن، بوسیدن، رقصیدن و خواندن و شادمانی است. نوروز راه و رسم با هم بودن است.
۴. نوروز نو شدن است؛ نو شدنی دایمی. در زمانهای که تغییرخواهی جرم و گناه است، نوروز شوق تغییر و شور رهایی از کهنهگراییهاست.
۵. نوروز پیوند با طبیعت و آمیختن با آن و آموختن از آن است. در زمانهی غارت منابع و تخریب طبیعت، نوروز یعنی لحظهای بازگشت به زمین و بوسیدن دستان این مادر پیر و تکریم او.
۶. نوروز لحظهی دیدن و دیده شدن است. زمانهای که هر کس جز ارباب قدرت و حامیان آنها از حق دیدن و دیده شدن محروماند، نوروز دعوتی فراگیر برای دیدار و دید و بازدید و دیدهبوسی است. زبانها سرشار از تبریک و گشودگی است. حتی چهرههای عبوس و منحوس هم ناگزیر لحظهای لب گشوده و خود را شاد جلوه میدهند تا نشان دهند از مردم و با مردماند. قدرت نوروز فراتر از قدرت قدرتمندان است و برای لحظهای، هر چند کوتاه و گذرا، همه نوروزخوانی میکنند و میدان شهر به روی همه گشوده میشود تا دیده شوند و ببینند...
👈 کانال شخصی
-
نوروزِ دل افروز، بخوان نغمهی پیروز
بزدای تو زنگار دلِ کهنهجهان را
بگشای به خنیاگری و دستفشانی
گنجینهی پُرگوهرِ جمشیدنشان را
نوروزِ دلافروز، چنان کهنهشرابی
در حلقهی یاران، مِیِ امیّد بگردان
برکن زِ بنِ خاکِ من این بیخِ ستم را
در سینهی اندوهگساران، طرب افشان
دیریست که رنگ از رخِ امیّد پریده است
بر خاکِ وطن، درد و محن تار تنیده است
دژخیمِ تباهی بهرُخَش پنجه کشیده است
زهرِ ستم و تلخیِ اندوه چشیده است
این خانهی عشق است، تو غمخانه مدانش!
گنجینهی مهر است، تو ویرانه مخوانش
این جانِ جهان است و ورا فرّه یزدان
زین بیش به چنگِ دد و دیوانه نمانش!
ما خستهی دردیم و سزاوارِ دواییم
با مهرِ اهوراییات این درد دوا کن
بر خاکِ بلادیدهی میهن چو رسیدی،
شهبالِ وِرا از غل و زنجیر رها کن
چون کاوهی ضحاککُشِ زنده و بیدار
ما را به خروشی زِ بنِ گور صدا کن
در سینهی این شبزدگان شعله برافروز
آتشکدهی مهرِ وطن باز بنا کن
تا بار دگر “مرغِ سحر” نغمهگر آید
باز آید و جز نغمهی شادی نسراید
شب بار سفر بندد و خورشید برآید
وین شامِ سیهروزیِ میهن به سر آید
هما ارژنگی
چکامهسرا
-
نوروز؛ برپاکنندگاناش و جشن جهانی آن
درخواست انجمنها از وزارت میراث فرهنگی برای فعالسازی دبیرخانهی نوروز
پیشنهاد انجمن فرهنگی افراز به کشورهای منطقه، در نشست سران شورای اقتصادی و اجتماعی سازمان ملل متحد (۱۳-۱۶ جولای ۲۰۲۲ م.)؛ میراث معنوی گسترهی فرهنگی نوروز را در کنار یکدیگر برای ثبت جهانی ارائه دهیم
@PersianPolitics
آیا مخالفان میرزا حسن رشدیه بازگشتهاند؟!
قاسم خرمی
مدیرمسوول مجلهی کارخانهدار
از چند هفته پیش تعدادی از دانشآموزان دختر در شهر قم (و سپس تهران) دچار مسمومیت و مراجعه به مراکز درمانی شدند که وزیر آموزش و پرورش و برخی رسانههای همسو، ابتدا بر سبيل عادت، آن را تکذیب و خبرسازی جعلی تلقی کردند تا اینکه بالاخره دادستان کشور خبر داد که «احتمال دارد این اقدام عمدی باشد»!
داستان دارد به قسمت هولناكش ميرسد كه حتا تماشا و تصور آن هم مناسبِ همه سنين نيست. سال سختی بر زنان و دختران ايرانی گذشته است اما اينكه اسيدپاشان ديروز، در مأموريتی جديد، بخواهند از طريق ترور و یا آزار بیولوژیک و چنين اقدامات وحشتزایی، عرصهی حضور و ظهور و زندگی اجتماعی زنان را محدود كنند، صرفاً قرینهسازی رفتار طالبان حاكم بر افغانستان در منع تحصيل زنان نيست، رجعت به گذشتهی تاريکی است که گمان میکردیم به تاریخ پیوسته است.
مقابله با آموزش دختران و حتا مدارس نوين در ايران، امر كمسابقهای نيست. در دورهی قاجاريه هم رگههایی از همين تفكر، راه را بر ميرزا حسن رشديه بست كه میخواست، آموزش نوين را جايگزين مكتب خانههای قديم كند.
در بينش و روش فقهی مخالفان مدارس نوين، مقابله با حسن رشديه «باَِيِ نحوِ كانَ» ولو با تهديد و بهتان، امری جايز و فعلی لازم بود. مدتی او را بهايی خواندند و به عضویت در جمعیتهای فراماسونی خصوصاً «انجمن باغ میکده» نسبت دادند...
تأسیس مدارس نوین علاوه بر دلبستگان علوم قدیم، با کارشکنیها و دسیسههای درباریان قاجار نیز مواجه شد و مدارس جدید بارها با هجوم جوانان تندرو بسته و خراب میشدند و حتا یکی از شاگردان رشدیه، جان خود را در این راه از دست داد. در چند نوبت هم خود رشدیه را زیر مشت و لگد گرفتند و دستوپای او را شکستند. مخالفان میگفتند که حمایت از مدرسه رشدیه عین ترویج فحشاست و او به بهانهی مدرسه جدید، قصد دارد کودکان مسلمان را از دین خارج کند!
رشديه در مقالهای مندرج در روزنامه ثريا نوشته بود بايد گريست هنگامی كه «در اروپا در هر هزار نفر، یک نفر بیسواد است و در ایران در هر هزار نفر، یک نفر باسواد و این از بدی اصول تعلیم است». او در حال گريستن بود كه مدرسهها را يكی يكی بر سرش خراب میكردند. او اما به هزینهی خودش، هر بار در يك شهر بزرگ مدرسهای بنا میكرد.
حسن رشدیه در آذر ماه ۱۳۲۳ از دنیا رفت و چندین اثر ارزشمند نوشتاری و یک میراث بزرگ باقی گذاشت. ميراث بزرگ او ایدهی تأسیس مدارس دخترانه در ایران بود که در دو دههی آخر عمرش به ثمر نشست و در نظام آموزشی نوین حق تحصیل دختران رسمیت یافت، وگرنه قدرت روحانیون واپسگرا و مرتجعان عصر قاجاریه در حدی بود که بتوانند زنان ایرانی را به پستوهای جهل و بیسوادی برانند!
نشریهی کارخانهدار
-
ماجرای حملهی نواب صفوی به یک دبیرستان دخترانه در ساری
نواب صفوی در سال ۱۳۲۷ به دلیل حمله به یک مدرسهی دخترانه در ساری بازداشت شد، اما رهبر فدائیان اسلام، در زمان نخستوزیری مصدق در سال ۱۳۳۰ به این جرم زندانی شد.
👈 فکتنامه
-
رشدیه
حسین دهباشی
پژوهشگر تاریخ معاصر
۱. در یکی از نخستین مستندهای گروه تلویزیونی جهاد سازندگی - که بعدا مجموعهی روایت فتح را میساخت - صحنهی تکاندهندهای است: خرمشهر محاصره شده و به شدت زیر آتش دشمن است. و پیرمردی نشسته بر در درمانی در خیابانی خالی و خراب، با شنیدن هر انفجار، به وضوح از ترس میلرزد. فیلمبردار از او میپرسد: این صداها چیه؟ و پیرمرد با تعجب میگوید: جنگ است باباجان! جنگ...! شما نمیدونی جنگ چیه؟! فیلمبردار: پس چرا شما هم از شهر بیرون نرفتی؟ پیرمرد: شهرمه! خونهمه! شما میدونی خونه چیه؟!
۲. حالا هم جنگ است! و من هم میترسم که بلایی سر دختربچه دبستانیام بیاید. اما هر دوی ما میدانیم کسانی که سمپاشی میکنند میخواهند که ندا مدرسه نرود! و میدانیم اگه مدرسه نرود، اوضاع بدتر میشود! و من نمیتوانم اسم کتابفروشیمان «میرزاحسن رشدیه» باشد و دخترم از ترس مدرسه نرود!
۳. البته سخت است. ولی تنها باطلالسحرِ ترس و تنش و تعطیلی، یگانه پادزهرِ جهل و جنون و جنایت، آرامش و شکیبایی و هشیاری است. و آدمی در گریز از مرگ، نباید خودکشی کند!
خشت خام
-
شرح پریشانی ما
[برای مردمی که حکومت از هر دری به مال، جان و روانشان تعرض میکند چه اهمیتی دارد که کدام بخش از حاکمیت پیروز نهایی این صحنهسازیها است؟]
-
سخن حقوقی
[تهديد عليه بهداشت عمومی جرمی غيرقابل گذشت است که پیگیری آن به شكايت شاكی نياز ندارد]
@PersianPolitics
حذف ملت ایران؟!
احسان هوشمند
روزنامهنگار و پژوهشگر
انتشار «منشور همبستگی و سازماندهی برای آزادی» از سوی چند تن از ایرانیان خارج از کشور بازتاب بسیاری در رسانههای فارسیزبان خارج از کشور داشت. پس از برگزاری نشست هشت تن از چهرههای سیاسی و هنری مخالف در دانشگاه جورجتاون آمریکا، منشور این گروه منتشر و امضای چند تن از چهرههای سیاسی، حقوقبشری، هنری و دبیر یکی از احزاب مسلح قومگرا پای این منشور قرار دارد... همچنین در این روزها پنج گروه سیاسی از تشکلهای ایرانیان خارج از کشور، که خود را جمهوریخواه مینامند، نیز در اطلاعیهای با عنوان «همگامی برای جمهوری سکولار دموکرات در ایران» همکاری خود را اعلام کردند. اینکه تا چد اندازه این افراد و جریانها افکار عمومی ملت ایران را نمایندگی میکنند، موضوع یاداشت نیست، بلکه تأملی دربارهی یکی از نکات حساس و معنادار و جدّی این دو منشور مورد توجه آن است.
۱. پایهایترین موضوع، در هر نوع کنشگری سیاسی فعالیت در چارچوب ترمینولوژی و واژهها و مفهومشناسی سیاسی در جهان امروز است. اساس سیاست در دنیای امروز بر پایهی مناسبات «دولت - ملت» تعریف میشود و دولتهای ملی بنیان مناسبات سیاسی در دنیای امروز را تشکیل میدهند. تعریف مناسبات میان ملت و دولت گاه با چالشهایی روبهروست و گروههایی با این دست از مفاهیم سر ناسازگاری دارند: مارکسیستهای جهانوطنی که در پی استقرار دیکتاتوری پرولتاریا یا حکومت جهانی کارگران بوده و هستند؛ اُمتگرایان که خواهان حکومت دینی جهانی هستند و مناسبات دولت و ملت و وجود ملتها را مانعی در برابر تحقق مدینهی فاضلهی جهانوطنی دینی میدانند، همچون القاعده یا داعش؛ و قومگرایان افراطی که تجزیهی کشورها و نپذیرفتن تکملتی بودن یک کشور خاص را در کانون توجه خود قرار دادهاند. بخشی از این گروهها در ذیل رویکرد استالینی «مسألهی ملی» ساختار فعالیت خود را ساماندهی کردهاند. در ایران هم هر سه جریان نمونههایی دارند.
۲. در اینکه ایران کشوری تاریخی است و ملت ایران نیز ازجمله ملتهایی است که از منظر علم جدید سیاست واجد ویژگیهای تمام و کمال یک ملت است، شکی نیست. از انقلاب ملی مشروطیت ملت ایران در چارچوب قانون مشروطه موجودیت حقوقی و رسمی خود را مسجل کرد. هر چند پیش از آن ملت ایران یکی از موجودیتهای سیاسی شناختهشده در جهان بود، اما از مشروطه است که روابط دولت - ملت بر مبنای قانون تجربهی تازهای در سپهر سیاسی ایران مییابد. از منظر تحلیلی هم ملت ایران از معدود ملتهایی است که با توجه به دیرینهی غنی تاریخی، اسطورهای، فرهنگی، زبانی و ادبی و سنتها و مناسک و درفش و سلسلههای حکمرانی و ابعاد سرزمینی و سرحد و دیگر عناصر مادی و غیرمادی و معنوی و خاطرهی جمعی مشترک و حافظهی تاریخی از گذشتههای دور و حتی پیش از ظهور دولت جدید در ایران واجد مختصات و ویژگیهایی بوده است که ایرانیان را بهعنوان یک ملت تاریخی از دیگران متمایز میکند. به قول منابع تاریخی و از جمله طبری در تاریخ طبری «از اقوام منسوب به حضرت آدم علیهالسلام جز ایشان (ایرانیان) قومی نبوده که ملکشان دوام و اتصال داشته باشد». در دوره جدید نیز به قول ارنست اورسل، «ملت ایران چون ملتی کهنسال است و در قرون و اعصار ریشههای مستحکمی دارد، به این جهت ملت پابرجا و پرجاذبهای است». گوبینوی فرانسوی هم در سه سال در آسیا میگوید ایرانیان «ملتی کهنسالاند و شاید همانطور که خودشان میگویند کهنسالترین ملت جهان باشند که حکومتی منظم داشته و بر روی زمین مثل یک ملت بزرگ عمل کرده است. این واقعیت در روحیهی هر خانواده ایرانی وجود دارد. فقط طبقات تحصیلکرده نیستند که آن را میدانند، بلکه عامیترین طبقات نیز همواره آن را در نظر دارند».
۳. در روزهای گذشته، در بازهای نزدیک به هم، دو طیف از نیروهای سیاسی خارج از کشور با دو رویکرد متفاوت، که نشانگر دو جهت مختلف سیاسی است، اقدام به انتشار دو منشور و اطلاعیهی سیاسی کردند؛ اما در کمال شگفتی در هر دو واژه و مفهوم اساسی و بنیادین «ملت ایران» حذف شده است. در حالی در این اطلاعیهها مفهوم ملت ایران به کار نرفته و در مقابل از مفهوم مبهم و کشدار و نامشخص در ترمینولوژی علم سیاست از مردم ایران استفاده شده که گویی ملتی به نام ایران نزد این جریانها مشروعیت ندارد. شاید اعمال فشار گروههای چپ و مارکسیستی سابق یا قومگرایان عامل این وضع باشد. با اینحال، به نظر نمیرسد حذف مفهوم بنیادین و اساسی «ملت ایران» از تابلو و ویترین این دو جریان که به صورت نسبی همزمان روی داده، پدیدهای تصادفی باشد. آیا این افراد و جریانها در کاربست مفاهیم پایه و اساسی یعنی «ملت ایران» دچار شک و تردید یا بدتر مخالفِ «ملت ایران» هستند؟ آیا از نظرگاه این جریانها ایران چندملتی است؟...
متن کامل در: شرق
@PersianPolitics
[تلاش برای احیای] افسانهی ملیتها در ایران
حمید احمدی
استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران
گفتوگوی آقای دکتر کامران متین با شبکهی تلویزیونی فارسی بیبیسی دربارهی موضوع ملیت و هویت در ایران را گوش دادم. باور نمیکردم یک استاد روابط بینالملل چنین سخنانی در رابطه با ملیت در ایران بگوید. اساس گفتههای آقای متین این بود که ایران یک «کشور چندملیتی» و یا «کثیرالمله» است و این ملیتها، که به برخی از آنها چون ملت کرد و ترک و بلوچ و... اشاره کردند، باید از «حق تعیین سرنوشت» برخوردار شوند. در پایان هم آقای متین در برابر اصرار مجری برنامه برای بیان راهحل و شکل حکومت مورد نظرشان گفتند راهحل من ایجاد یک ایران «کنفدرال» و تشکیل یک «کنفدراسیون» در ایران هست.
به راستی از این سخنان ایشان شگفتزده شدم و به یاد بحثهای گروههای تندروی چپ لنینیستی - استالینی روزهای اول انقلاب افتادم که بساط سازماندهی حرکتهای مسلحانهی قومی در استانهای خوزستان و کردستان و سیستان و بلوچستان و گلستان را گذاشتند و در اوج همبستگی ایرانیان بر اساس دیدگاههای خود مسألهی ملیتها و خلقها را دامن زدند و زمینهساز خشونتهای خونین آن سالها و پس از آن در این مناطق شدند.
شگفتی من از مواضع آقای متین، که ایران را در بر گیرندهی انواع ملیتها میدانند، به این خاطر است که چگونه ایشان با تحصیل رشتهی علوم سیاسی و روابط بینالملل و به عنوان استاد این رشته مواضعی را میگیرند که نه بر اساس دیدگاهها و نظریههای علمی روابط بینالملل و نه ادبیات مربوط به ملیت و قومیت و ناسیونالیسم در چند دههی اخیر و حتی موازین حقوق بینالملل استوار است؟
آقای متین اگر به ادبیات و دیدگاهها و مکاتب نظری مربوط به ملیت و ناسیونالیسم و قومیت معاصر و کتابهای دانشمندانی چون ارنست گلنر، بندیکت اندرسون، اریک هابسباوم، آنتونی اسمیت و دیوید میلر، یکی از آخرین نظریهپردازان این حوزه که اتفاقاً انگلیسی هست، رجوع کنند متوجه میشوند که تعریف مورد نظر ایشان از ملیت که هر گروه اقلیت زبانی، نژادی، مذهبی و... را ملت میداند نه تنها در آثار این بزرگان دیده نمیشود بلکه تقریباً تمامی آنها به شیوههای گوناگون و مستقیم و غیرمستقیم بر وجه ممتازهی ایران به عنوان یک ملت تاریخی یا یک ملت باستانی (ancient nation) اشاره کردهاند؛ متوجه میشوند که آقای آنتونی اسمیت، یکی از بزرگترین تئوریسینهای ملیت و ناسیونالیسم در دنیای معاصر، همین دیدگاه را داشت و حتی برای کتاب معروف خود یعنی ethnic origins of nations یا ریشهی قومی ملتها، عکسی از تختجمشید ایران را گذاشته بود؛ متوجه میشوند که نظریهپردازانی چون جان الکساندر آرمسترانگ، که دربارهی وجود ملتهای پیش از پیدایش ناسیونالیسم کتاب مهمی (nations before nationalism) نوشته، ایران را در زمرهی نمونهی برجستهی اینگونه ملتها و ملتهای تاریخی آورده است.
آیا آقای دکتر کامران متین متوجه هستند که بر اساس الگوی مورد نظر ایشان از ملیت، که مخلوق مقالهی معروف استالین در اینباره در دههی دوم قرن بیستم است، به هیچ وجه نمیتوان همهی کُردها را یک ملت واحد در نظر گرفت؟ ایشان بر چندملیتی بودن ایران به دلیل وجود تنوع لهجهای و زبانی و نژادی و مذهبی در کشور ما اصرار دارد، اما از آن طرف متعصبانه بر وجود یک ملت کُرد در ایران و خاورمیانه تأکید میکند. خوب، اگر بتوان کردها را بر اساس تعریف استالینی و بهدلیل تفاوت اندک زبان کردی با فارسی یک ملت دانست، پس ملت واحد کرد دیگر چه صیغهای است؟ ایشان نمیداند که در مناطق کردنشین ایران و خارج از آن ما دارای تنوعات زبانی و لهجهای و دینی و فرقهای فراوانی هستیم که بسیار شدیدتر از تنوعات داخل کشور ایران است؟ با وجود چهار زبان و لهجهی کُردی کرمانجی، سورانی، هورامی و زازا و لهجههای گوناگون کلهری و... تنوع شیعی - سنی، ایزدی (یا یزیدی) و انواع فرقههای دینی چون نقشبندی و قادری و... ما، بر اساس تعریف مورد نظر ایشان از ملیت، با حضور حداقل ده ملت در مناطق گوناگون کردنشین خاورمیانه روبهرو هستیم.
... آیا ایشان آگاهانه راهحلِ کنفدراسیون را برای آیندهی مورد نظرشان از ایران دادهاند یا اطلاعی از معنی دقیق کنفدراسیون ندارند؟ معمولأ کنفدراسیون را کشورهایی با یکدیگر تشکیل میدهند که استقلال کامل دارند اما به دلایلی در پی همکاری و اتحاد در یک چهارچوب سیاسیِ جدید هستند. بنا بر این، بر اساس راهحل آقای متین، ایران نخست باید تجزیه شود و ملتهای مستقل کرد و بلوچ و ترک و دهها ملت دیگر از درون آن بهوجود آیند و آنگاه اگر خواستند با هم بنشینند و یک کنفدراسیون به نام ایران یا هر نام دیگری بهوجود آورند. راهحل کنفدراسیونیِ آقای متین با توجه به تعریف علمی از کنفدراسیون چیزی جز تجزیهی ایران نیست و نخواهد بود.
متن کامل در: چراغ خدا
@PersianPolitics