6191
📚نویسنده و پژوهشگر فلسفه و روانشناسی اگزیستانسیال/ 📍مشاور فلسفی ارتباط با من جهت رزرو وقت؛ 👉 @Existential_Counselor
📍چرا رای نمی دهم!(۱)
🔻۱. از دو روز پیش که سخنان محمد جواد ظریف در فضای مجازی منتشر شد، گوئی هاله ی نور احمدی نژاد، بر سر ظریف آمده و انگار پیامبری برای کن فیکون کردن اوضاع مبعوث شده است.
در پاسخ به عده ای که از محمد جواد ظریف و مسعود پزشکیان، در حال ساختن نجات بخش هستند عرض می کنم" وزیر دولت روحانی بود که گفت ما فقط به سر شلیک نکردیم بلکه به پا هم شلیک کردیم"!
محمد جواد ظریف که تلاش کرد دولت روحانی را تطهیر کند، فراموش کرده که هزاران میلیارد سرمایه ی مردم را در بورس به همراه مافیای شان بالا کشیدند.
همچنین فراموش کرده که امثال شیخ الاسلام و خاوری هزاران میلیارد پول را برده اند و هنوز خبری از آنان نیست.
هیچ وقت هم نفهمیدیم چرا کشتن ۱۷۶ انسان در آسمان می شود خطای انسانی و جان انسان ها در دولت شان چنین بی اهمیت است.
🔻۲. در دولت رئیسی هزاران نفر دستگیر شدند، صدها نفر در خیابان ها کشته شدند، در سیستان به دختری تجاوز شد و ۱۰۰ نفر در یک روز تیرباران شدند، ده ها استاد دانشگاه اخراج شدند، برخی کالاها ۳۰۰ درصد گران شد و مردم به خاک سیاه نشستند، اما در آخر یکی هزار ملیارد زمین به نام خودش کرد و با او برخورد مومنانه صورت گرفت.
🔻۳. دختر قالیباف گفته من برای خرید سیسمونی به ترکیه نرفته بودم و آرزوی هر دختری این هست که شب عروسی لذت ببرد و خوشحال باشد. پدرش هم که گفته بود اسحاق ۱ میلیون تومان در حسابش هست. به این خانواده دلسوز که مردم را سفیه می دانند و بویی از وجدان و انسانیت نبرده اند باید گفت در سیستان، کهکیلویه و بویراحمد، جنوب کرمان و برخی نقاط کشور هنوز زنانی هستند که آنقدر بیمارستان از آنها دور است که در راه رسیدن به بیمارستان فرزندشان را طبیعی و با هزار درد و مشقت به دنیا می آورند و گاهی به دلیل نبود امکانات در زمان به دنیا آمدن فرزند شان می میرند!!! در حالیکه اسحاق قالیباف ميليون دلاری برای اخذ اقامت کانادا هزینه می کند و خواهرش با ۳۰۰ کیلو اضافه بار از ترکیه وارد کشور می شود.
این در حالیست که سالانه ۲۰۰ هزار طلاق در ایران رخ می دهد که اکثر بخاطر فقر و عدم توانایی مالی است و قریب به ۱۴ ميليون مجرد در سن ازدواج داریم که حسرت تشکیل خانواده بر دل دارند.
🔻۴. مسعود پزشکیان مدعی شده من طرفدار مردمی هستم که در فقر و فلاکت زندگی می کنند و اصلاح طلبان از او حمایت کرده اند. اصلاح طلبانی که هزاران میلیارد پول و سرمایه ی مردم را در دولت روحانی بالا کشیدند. آقای پزشکیان شما چرا در سال های ۹۶،۹۸ و۴۰۱ سکوت کردی و زبان در دهان گرفتی؟
بسیاری از همفکران شما این جوانان را که بخاطر بیکاری و فقر و نداشتن آینده به اعتراض دست زدند را ضد انقلاب، نجاسات، خس و خاشاک خواندند.
لطفا نگویید امثال نبویان، رائفی پور و رسایی که می گفتند این معترضان می خواهند هر روز با یک نفر بخوابند، همفکر ما نیستند. اینها و پزشکیان و روحانی خروجی یک سیستم هستند.
اگر نبودند وضع ما این نبود.
🔻اما...
ما نسل جدید بازی نمی خوریم.
من رای نمی دهم. بخاطر پسران و دخترانی که در شهرهای دیشموک و زیلایی خودسوزی می کنند. بخاطر کولبرهایی که در کردستان به آنان شلیک می کنید. بخاطر جوانان سیستان که مجبور سوخت کشی کنند و در آتش می سوزند. بخاطر اینکه شما فریب کارید و از خون مردم می مکید. فربه می شوید و در چشم مردم می گویید ما برای نجات ایران آمده ایم اما دانشمندان، نویسندگان، متفکران، روزنامه نگاران، هنرمندان و هر که اعتراض کند را به زندان می اندازید.
شما دست معاویه و عمرو عاص را از پشت بسته اید.
قرآن بر سر نیزه می کنید و مردم را با استناد به همان قرآن اعدام می کنید؛ درحالیکه خودتان آن را باور ندارید.
مردم را اسیر خودتان کردید، درحالیکه پیامبران برای رهایی و آزادگی آمده اند. برای مهربانی و همدردی آمده اند.
شما که خنجر بر دل مردم فرو می کنید و کاری دیگر نمی دانید.
دختران را در خیابان به جرم بد حجابی، لخت می کنید، باتوم می زنید اما نزدیک انتخابات مهربان می شوید تا با بالا بردن مشارکت تاییدی بر مشروعیت خود بزنید.
✍️حسین جمالی پور
۳۰ خرداد ۱۴۰۳
🆔️@philosophy_thinking
گفت: سه چیز مجویید که نیابید:
عالمی که علم او به میزان عمل راست بود مجویید؛ که نیابید و بیعلم بمانید.
و عاملی که اخلاص او با عمل موافق بود مجویید؛ که نیابید و بیعمل بمانید.
و برادری بیعیب مطلبید که نیابید و بیبرادر بمانید.
ذکر فضیل عیاض
📕#تذکرة_الاولیاء
👤 #عطار نیشابوری
🆔️@philosophy_thinking
🔻دوره تابستانی " اگزیستانسیالیسم و روانشناسی وجودی"
📍جمعه ها ساعت ۲۰ به وقت ایران
📍تعداد جلسات: ۶ جلسه ۹۰ دقیقه ای
📆تاریخ شروع: ۲۲ تیرماه
🔹️موضوعات : مبانی فلسفی رواندرمانی اگزیستانسیال، مفاهیم و اصطلاحات تخصصی اگزیستانسیالیسم (پدیدارشناسی، دازاین، زمان، مرگ، تنهایی، آزادی، دلهره، اضطراب، معنا_پوچی و...)
🔹️شرح نظریات فیلسوفان: هایدگر، کی یر کگارد، نیچه، سارتر، یاسپرس، مارسل
🔹️مدرس: حسین جمالیپور
نویسنده و پژوهشگر فلسفه و روانشناسی وجودی
📍همراه با صدور مدرک دوره برای روانشناسان و دیگر متقاضیان
ثبت نام:
تماس
09199602940
تلگرام
🆔️@Existential_psychotherapist
🆔️@philosophy_thinking
«ما و میل به زیبایی»
🔹 بدون تعارف، بعید است که کسی از ما به این خانم لقب زیبا بدهد. تقریبا هرکسی با دیدن این تصویر، ناخودآگاه پیش خود میگوید: وای، چه چهره زشتی! البته طبیعی هم هست. در ذهن و روان آدمها تصور کم و بیش مشخصی از زیبایی وجود دارد که با مواجهه با هر پدیدهای بلافاصله رأی به زیبایی یا نازیبایی آن میدهد.
🔹 جالب است بدانید که این خانم انگلیسی با نام ماری آن بوان واقعاً در مسابقه زشتترین زن دنیا در سال ۱۹۱۴ مقام اول گرفت و جایزه را از آن خود کرد. پس شما در ایدهی نازیبایی این شخص تنها نیستید.
🔹 اما ایشان برای چه در این رقابت شرکت کرد؟ از فقر، از سر احتیاج. خانم بوان قبلا بانویی زیبا و پرستار بیمارستان بود ولی چند سال قبل شوهرش فوت کرده و خودش دچار بیماری آکرومگالی (رشد غیرطبیعی استخوانها) شد و کارش را هم از دست داد. ایشان در نهایت تصمیم گرفت وارد مسابقه شود به این امید که با برنده شدن، ملبغ جایزه را خرج هزینه زندگی و تحصیل چهار بچه کوچکش بکند. همینطور هم شد و او جایزه را برد و خرج زندگیشان کرد. خانم بوان که امید به یافتن شغل دیگری نداشت، بعداً از سوی یک سیرک برای نمایش استخدام شد و تا پایان عمر در همان سیرک کار کرد.
🔹 احتمالأ حالا با دانستن کل ماجرا، نظرتان این است که این زن، نمونه یک موجود مهربان و قابل ستایش است، مادر فداکاری که حاضر شد با تحمل رنج زشت دانسته شدن و لقب زشتترین گرفتن، به فرزندانش زندگی هدیه کند.
گذشت و مهربانی از زیباترین خصوصیات دنیاست. پس این خانم به معنای عمیق آن، موجودی زیبا و دوستداشتنی است، کسی که ویژگیهای بزرگی دارد که در کمتر کسی پیدا میکنیم.
🔹 مطلب همین است. زشتی و زیبایی هم مثل بسیاری چیزهای دیگر، دو نوع و دو شکل و دو سطح دارد. یکی ظاهری و بیرونی، دیگری باطنی و درونی. بیشتر ما آدم ها در وهله اول مجذوب زیبایی ظاهری می شویم ولی این فقط در سطح است. برای روح و روان ما همیشه زیبایی عمیقتر و پایدارتری مطرح است که بخش عمیقتری از وجود ما را ارضاء میکند.
🔹 هراندازه آشنایی ما با یک چیز بیشتر میشود، زیبایی سطحی در نظرمان کمرنگتر و جلوه باطنی، پررنگتر میشود. البته زیبایی ظاهری هم امری مهم و مطلوب است ولی نباید از یاد برد که آنچه وجود ما را بهشکل عمیق و پایدار آن اقناع میکند، نیکی و زیبایی باطنی است. اگر بنا بر انتخاب باشد شما حاضرید با یک انسان نازیبا و نیکباطن دوستی کنید یا شخص زیبا و زشتباطن؟
🔹 و این یک جنبه کلیدی از شناخت خویش است، اصل مهمی که باید درباره خود بعنوان یک موجود چندبعدی و چندلایه بدانیم و در هر رابطهای، آن را لحاظ کنیم، در انتخاب همسر، در انتخاب شغل، در گزینش دوست، در انتخاب رشته تحصیلی، حیطه شغلی و غیره... همیشه باید از خود بپرسیم: من در نگاه عمیقتر دنبال چه چیز هستم؟ من را بهواقع چه چیزی ارضاء میکند؟
🔹 اما یک نتیجه هوشمندانه این است که اگر این اصل صادق است، در مورد خود ما هم صدق میکند. ما هم هر قدر به زیبایی درونیمان توجه کنیم و بر روی زیبا شدن از درون سرمایهگذاری کنیم، موجودی مطبوعتر و دوستداشتنیتر خواهیم شد، چه در چشم خودمان و چه در نزد دیگران.
ما انسانها موجوداتی عمیقاً زیباگرا و زیباییطلب هستیم.
و شناخت درست از این نیاز عمیق، از کلیدهای شادی و رضایت پایدار در زندگی است
(از کانال ساسان حبیب وند)
🆔️@philosophy_thinking
به باور آرنت، مشکل نخستین ما در این جهان «تنهایی» است که ما به غلط برای پاسخ دادن به آن گرفتار روانشناسی گرایی، عرفان گرایی، صنعت فرهنگ گرایی، سلبریتی پرستی گرایی یا همچون هایدگر گرفتار «رومانتیسیسم» می شویم. آرنت تنها پاسخ مناسب برای رفع تنهایی ما را وارد شدن در فضای عمومی، همراه بودن با سایر انسان ها و مشارکت در سیاست و تصمیم گیری هایی می داند که مربوط به منافع جمعی ما هستند و نه منافع فردی.بنابراین، آرنت تنهایی ما را دارای معنایی سیاسی می داند که اصولاً وجود آن در یک جامعه حکایت از «فروپاشی سیاست و قلمرو عمومی» دارد. اگر می خواهیم جامعه ای برای رفع تنهایی خود به پاسخ های انحرافی نپردازد باید به تقویت فضای سیاسی بپردازیم.
🔺️(متن از کانال مصطفی مهرآیین )
🆔️@philosophy_thinking
همسرتان را دوست بدارید؛
طوری که او "بودن در جهان را، و بودن در کنار شما را احساس کند"!
به گونه ای در جهان حضور داشته باشید که خانواده تان شما را بخشی از وجودِ خودشان بدانند.
با عشقِ به دیگران، پیوند بخورید، سَر بکشید و بالا بروید و بر دیگران سایه بیفکنید؛ و اینگونه زندگی را تجربه کنید.
آدمی یعنی؛
فرصت شمار صحبت، کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
#حافظ
✍️حسین جمالی پور
#پانوشت_های_شبانه
🆔️@Philosophy_thinking
در روستایی اطراف بهبهان به دنیا آمدم. روستایی که با یک رودخانه فصلی.
روستا دو تکه شده بود،
اینور رود و اونور رود!
ما کودکان روستا نسبت به اینور رود تعصب شدید داشتیم! مرتب با بچههای اونور رود دعوا میکردیم! در حالی که هر دو گروه اهل یک روستا بوده و گاهی اونوریها پسرخاله و پسردایی و … اقوام نزدیک ما بودند. اما ملاک برای ما ( رود ) بود!
بزرگتر که شدیم به دبستانی رفتیم که اتفاقاً بچههای روستای کناری هم اونجا میاومدن!
حالا ما خط مرزی (رود) رو فراموش کرده و همۀ روستای ما، متحد شده و اختلافات و دعواهای قبلی را فراموش کرده و حول دشمن مشترک! به وحدت رسیده بودیم!
هر روز با بچههای روستای کناری بحث و نزاع داشتیم
القصه، بزرگتر شدیم و رفتیم راهنمایی!
اون روزا روستای ما و روستای کناری، مدرسه راهنمایی، نداشتیم
میرفتیم روستای دورتر
جایی که ما و بچههای روستای کناری، متحد شده بودیم، علیه بچههای روستای دورتر!
آری، با روستای کناری هم دعوا و جنگ قبلی را فراموش کرده و برعلیه روستای دورتر متحد شدیم
بزرگتر شدیم و رفتیم دبیرستانی در بهبهان!
اونجا بود که فهمیدیم که ایبابا ما و روستای کناری و روستای دورتر و…، همه «لر » هستیم و برادریم!!
دشمن مشترک ما، «بهبهانیها» هستن!
کل دورۀ دبیرستان را با جنگ متعصبانه لر و بهبهانی به سر بردیم و در اکثر دعواها، ما قوم شجاع و غیور لر بودیم که پیروز میدان میشدیم و البته بهبهانیها با جنگ فرهنگی (ساختن جک لری) به نبرد ما میاومدن.
بزرگتر شدیم و رفتیم دانشجوی اهواز شدیم! اونجا بود که فهمیدیم، عربها اصل دشمن ما هستن و اونا فرقی بین لر و بهبهانی قائل نیستن و در نتیجه، ما و بهبهانیها متحد شدیم برعلیه اعراب!
بهبهانیها جُک میساختن علیه عربها و هر وقت نیروی جنگی کارآزموده میخواستن ما لرها حامی اونا بودیم!
عربها را کلافه کرده بودیم و احساس غرور و برتری میکردیم!
تا اینکه خدمت سربازی پیش اومد و ما افتادیم آذربایجان غربی!
میان یک مشت ترک! آنجا بود که ما لرها و بهبهانیها و عربها و دزفولیها و …،
را یک کلمه خطاب میکردن؛ «خوزستانیها».
دیگر ما لرها و بهبهانیها با عربهای اهواز و شادگان برای هم شده بودیم برادر و همپیمان،برعلیه ترکها.اختلافات گذشته و اون همه جنگ و دعوا و جک و … را فراموش کرده و متحد، علیه ترک جماعت شده بودیم!
القصه چند سال بعد، که بزرگتر شدم به فرانسه رفتم؛ یک روز، در پارکی نشسته بودم و تقریباً ساعت دو بعد از ظهر بود که خوابم گرفت و رفتم اون طرفتر روی چمنها گرفتم خوابیدم!
بعد از چند دقیقه احساس کردم کسی با لگد، آروم به من میزنه! با عجله بیدار شدم و ترسیدم که پلیسی، ماموری باشه.
ناگهان دیدم طرف به فارسی گفت: چرا اینجا خوابیدی؟ رو چمنها ممنوعه!
با تعجب پرسیدم: آقا شما کی هستید و از کجا فهمیدی من ایرانیام؟
طرف خودش رو معرفی کرد. از ترکهای ارومیه بود. میگفت: اولا اینجا کسی تو این موقع روز نمیخوابه! فقط ایرانیها اهل چرت بعد از ظهرند!
تازه کسی روی چمن دراز نمیکشه، اون هم فقط کار ایرانیهاست!
بنا به همین دو برهان قاطع، فهمیدم که تو ایرانی هستی! اونجا بود که همدیگر رو در آغوش گرفتیم و به عنوان دو ایرانی! فارغ از ترک و لر و عرب، احساس یگانگی و دوستی و اخوت کردیم و از ملاقات هم در دیار غربت مشعوف شدیم.
از همدیگر آدرس و نشانی گرفتیم و با اعتماد به هم، حاضر به هر کمک و مساعدتی نسبت به هم شدیم، صرفا به دلیل «ایرانی» بودنمان.
اکنون که به سن پنجاه سالگی رسیدیم،
حتی از تعصب «ایرانی» بودن هم گذشتهایم و درک میکنیم که «انسان ها» در هر نقطۀ از زمین، چه ایرانی و هندی و چینی و چه فرانسوی و آلمانی و هلندی و چه مصری و آفریقایی و لیبیایی و چه آمریکایی و برزیلی و آرژانتینی و...، همه «انسان» هستند و مثل خود ما.
تعصب نژاد و ملیت و جنسیت و رنگ پوست و ثروت و …، ناشی از کوچکی فرد و عدم بلوغ معرفتی اوست. هر چه فرد بزرگتر و داناتر باشه، خودبخود از دام و زنجیر تعصبات کوچک و بیارزش و کم مقدار؛ دورتر شده و جهانی تر و انسانیتر میاندیشه.
باز هم درک خودم را بالاتر برده و همه دینها رو در هم ادغام کردم و دینی ساختم بنام انسانیت و با بی دینها هم کنار آمدم تا با ابزاری بنام دانش کره زمینی پر از انسانهای صلح دوست و شرافتمند داشته باشیم .
به راستی گام و قدم بعدی چیست ؟
🔺️از بهبهان تا پاریس
👤#ایرج_پزشکزاد
🆔️@Philosophy_thinking
⭕️یکشنبه ها با حافظ
👤حسین جمالی پور
🔻جلسه چهارم
موضوع:
🔹️تفسیر غزل "اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را"
🔹️اصطلاحات غزل شماره سه دیوان حافظ
🔹️نگاه حافظ به زندگی اینجا و اکنون
👤ارائه : حسین جمالیپور
@Philosophy_thinking
@Existential_psychotherapist
call 09199602940
کارپمن و فلاکت ما
استفان کارپمن(روانشناس) از مثلثی سخن می گفت که وقتی به آن فکر می کنم می بینم بسیاری از ما ایرانیها در يكي از این سه ضلع قرار می گیریم.
آزار دهنده، قربانی و نجات دهنده، سه ضلع مثلث کارپمن است.
وقتی به جامعه ی ایران نگاه می کنم می بینم بخشی از مردم احساس قربانی بودن دارند و احساس می کنند سرنوشت شان قربانی بودن است. هرچه آوار بر سرشان می ریزد می پذیرند.
بخشی توهم دارند که نجات بخشی باید بیاید و همیشه منتظر ناجی هستند. گاهی نیز احساس می کنند رسالت آنها نجات دادن بشریت است.(مثل سیاست مداران کنونی)
بخشی نیز آزار دهنده هستند و از آزار دادن دیگران تغذیه می کنند.
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔻ابوالحسن خرقانی گوید:
🔹️اگر به ترکستان تا به در شام کسی را خاری در انگشت شود آن از آن من است. همچنین از ترک تا شام کسی را قدم در سنگ آید زیان آن مراست و اگر اندوهی در دلی است آن دل از آن من است.
🔹️کاشکی بدل همه خلق، من بمردمی تا خلق را مرگ نبایستی دید… کاشکی حساب همه خلق با من بکردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید.
🔹️کاشکی عقوبت همه خلق، مرا کردی تا ایشان را دوزخ نبایستی دید.
🔹️اگر سرودی بگوید و به آن حق را خواهد بهتر از آن بود که قرآن خواند و بدان حق را نخواهد.
🆔️@philosophy_thinking
🔻سفر نهم : سفر از احساسات و عواطف منفی به احساسات و عواطف مثبت
🔹️سخنرانی مهاجرت های مولانا
👤 استاد مصطفى ملکيان
🆔️@philosophy_thinking
فردی که رویکردی کاسبکارانه دارد، وقتی قرار باشد ببخشد و در مقابل نستاند، حس میکند فریب خورده و مغبون شده است. ولی برای انسان رشدیافتهٔ «مولد» بخشش نشانهٔ قدرت، ثروت و وفور است. فرد با عمل بخشش، زنده بودن خویش را به بیان میآورد و آن را تقویت میکند.
«انسانی که میبخشد، چیزی را در انسانی دیگر میآفریند و آنچه بدین ترتیب آفریده شده، دوباره به سوی خودش بازمیگردد؛ فرد در بخشش حقیقی، نمیتواند آنچه را که به او بخشیده میشود نپذیرد و نستاند. بخشش آن دیگری را هم بخشنده میکند و هر دو در لذت آنچه آفریدهاند سهیم میشوند.»
✍🏽 #اروین_د_یالوم
📕 #روان_درمانی_اگزیستانسیال
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔺️مقدمه ی کتاب "مسئله ی معنا"
باز اندیشی انتقادی معنای زندگی در ایران معاصر
🔹️ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
🔹️مولف: حسین جمالیپور
🔹️تاریخ انتشار: پاییز ۱۴۰۲
🔺️اثر فوق مجموعه گفتگوهایی درباب معنای زندگی با متفکران روزگار ماست. مصطفی ملکیان، سروش دباغ، مقصود فراستخواه، نعمت الله فاضلی، اکبر جباری در جلد اول این اثر همراه من بودند.
در جلد دوم که تا تابستان منتشر خواهد شد،عبدالکریم سروش، عبدالرحمن نجل رحیم، مصطفی مهرآیین، محسن رنانی و چند متفکر دیگر با من همراهی می کنند.
لطفا مقدمه ی کتاب را با دیگران به اشتراک بگذارید تا اگر بخواهند کتاب را تهیه کنند به راحتی از محتوای آن مطلع شوند.
با احترام 🌹
تهیه ی کتاب خارج از کشور 👇
https://www.lulu.com/shop/hossein-jamalipour/the-problem-of-meaning/paperback/product-gjjyp2v.html?q=&page=1&pageSize=4
تهیه کتاب داخل کشور از طریق ارتباط با👇
🆔️@Existential_psychotherapist
09199602940
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔺️بخشی از جلسه دوم دوره ی زندگی معنادار
👤استاد: حسین جمالی پور
🔹️حکومت ها چگونه زندگی مردم را از معنا خالی می کنند؟
🔹️کتاب و نظریات سیاسی چه تاثیری در درک نقش و هویت ما دارند؟
🔹️آگاهی سیاسی چگونه به معناداری زندگی کمک می کند؟
♦️دیکتاتوری زندگی را نابود می کند...
#دیکتاتوری
#توتالیتاریسم
#معنای_زندگی
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔻 وظیفه ی ما در برابر دشواری زندگی
✍️حسین جمالی پور
آدمی موجود عجیبی در این عالم است. در اوج شادیست، به یک باره در غم فرو میریزد؛ قهرمان عشق است، در یک چشم به هم زدن می شکند و می بازد؛ در جمع است اما یک باره حفره ی عمیقی در او سرباز می کند و فریاد می زند تو تنهایی! در اوج ثروت است اما باور دارد خوشبخت نیست. می دود اما گاهی احساس نرسیدن دارد...
گاهی احساس پوچی می کنیم؛ اما علی رغم رسیدن به بسیاری چیزها برخود نهیب می زنیم که "خُب که چی؟!"
به قول شاملو در شعر عمیق و یگانه اش" در آستانه"؛
"باید ایستاد و فرود آمد بر آستان دری که کوبه ندارد....
چرا که اگر به گاه آمده باشی دربان در انتظار توست
و اگر بی گاه
به در کوفتنت پاسخی نمی آید..."❗️
بله گاهی آنچه می خواهیم به وقت رخ نمی دهد؛ گاهی به در بسته می خوریم و هرچه می کوبیم، پاسخی نمی آید.
گاهی آنچنان احساس غربت می کنیم که گویی در این عالم اضافه ایم.
اما با همه ی رنج ها معتقدم زندگی موهبت بزرگی است که دریافت کرده ایم.
باز هم به قول شاملو در شعر آستانه؛
"از بیرون به درون آمدم:
از منظر
به نظّاره به ناظر. ــ
نه به هیأتِ گیاهی نه به هیأتِ پروانهیی نه به هیأتِ سنگی نه به هیأتِ برکهیی، ــ
من به هیأتِ «ما» زاده شدم
به هیأتِ پُرشکوهِ انسان
تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگینکمانِ پروانه بنشینم
غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم
تا شریطهی خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم
که کارستانی از ایندست
از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار
بیرون است."
بدون تردید رنج بسیاری بر دوش خواهیم کشید که به زندگی معنا بدهیم؛ گاهی دیدن زیبایی ها که اتفاقا دم دست و در دسترس ما هستند، کار بس دشوار است. تو می توانی گل فروش یا پرنده فروش باشی اما تعلقی به زیبایی نداشته باشی و در بطن زیبایی ها از زندگی متنفر!
اما فراموش مکن که تو انسانی و باید لباسِ احولات گذشته را در بیاوری؛ همچون ماری که پوست می اندازد.
تو باید از بیرون به درون بیایی....تا هیأت پرشکوه انسان را تجربه کنی...
این یک وظیفه است که بر دوش انسان نهاده اند.
چنانکه در ادامه شاملو می گوید؛
"انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود:
توانِ دوستداشتن و دوستداشتهشدن
توانِ شنفتن
توانِ دیدن و گفتن
توانِ اندُهگین و شادمانشدن
توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان
توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی
توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت
و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان.
انسان
دشواری وظیفه است."
بله انسان دشواری وظیفه است. آدمی باید به تنهایی بار سنگین زندگی را به دوش بکشد.
گاهی مثل سیزیف در رمان افسانه سیزیف، باید رنج پوچی را به دوش کشید و تحمل کرد، تا بتوان با عبور از آن، به معنا رسید.
انسان، دشواری وظیفه اش، در یافتن همین معناست.
توان دوست داشتن و دوست داشته شدن، اندوهگین و شادمان شدن و تحمل این تضادها و تناقضات...
دشوار ترین وظیفه ی آدمی است.
چرا که او به تنهایی باید این وظیفه را به دوش بکشد....
ارتباط با من 👇
🆔️@Existential_psychotherapist
09199602940
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
خرسندی(۲)
📕از کتاب سرشاری خوشه ی زیست
اما علاوهبر اینها، رواقیون برای فکر کردن به اتفاقات ناگوار توضیح دیگری هم میدهند. آنها میگویند ما انسانها عمدتاً به این دلیل ناخرسند و ناشادیم که سیریناپذیریم. ما پساز اینکه برای آنچه که میخواهیم به دست بیاوریم خیلی تلاش میکنیم، معمولاً علاقهمان را به آنچه که به آن شوق فراوان داشتیم، بعداز مدتی از دست میدهیم؛ در نتیجه بهجای احساس رضایت، ملول میشویم. یا ملال سراغمان میآید. و آنوقت، در واکنش به این ملال است که به سراغ ارضای امیال تازهای میرویم. به این سبب هم هست که رواقیون معتقدند که ما خوب است گاهی به اتفاقات ناگواری که علیالاصول خواهینخواهی پیش روی مان قرار میگیرند، فکر کنیم. ؛ برای مثال، یادم میآید آن ایامی که در انگلستان تحصیل میکردم، بهلحاظ کاری دورۀ سختی بود و درسخواندن و نوشتن رسالۀ دکتریی حجم زیادی داشت و وقتِ فراوانی از من میگرفت. یادم هست در پنجشش ماه آخر که منتهی به پذیرش رساله و بعد هم دفاع از آن شد، من شاید بهطور متوسط روزی سیزده-چهارده ساعت کار میکردم؛. یعنی میخواندم و مینوشتم و گاهی در کتابخانۀ دانشگاه میماندم و تا چهار صبح مشغولِ به کار بودم. یادم است محیط آرامی بود برخی از اوقات مینشستم و خب چون سکوت هم بود،و کسان دیگری هم بودند مثل من مشغول کار بودند، محیط آرامی بود و هرکسی مثل من مشغول به کارش بود، پارهای از اوقات تا صبح مینشستم و بعد صبح میرفتم میخوابیدم.
در نهایت، خب، آن انجام شد و کار من به پایان رسید و از رسالۀ دکتریام دفاع کردم. البته اولش خرسند بودم، و در عین حال همینطور که ویلیام آروین اروین میگوید، بعد از مدتی هر دستاوردی عادی میشود، برایم عادی شده بود.. این هدفهایی که برآورده میشود، انگار شما یک قلهای را فتح کردهاید. البته جذاب است؛ اما تا یک مدتی! این همان پدیدهای است که حالا به آن اشاره میکنم. برخی به این از منظری ذیل بحث از happiness به آن پرداختهاند و برخی نیز نسبت آن را با Pleasure - ـ که ما در ادامه به آن برمیرسیم- ـ مورد تأمل قرار دادهاند.
به این شرح که برخی از پدیدهها از جنسِ pleasure هستند؛. یعنی برخی لذات کوتاهمدت را به همراه دارند، اما اینها قوامبخش خوشبختی نیستند. به زبان علمی امروزین بخواهم بگویم، دو هورمون در بدن ترشح میشود که یکی هورمون سروتونین و دیگری دوپامین است. وقتی که ما لذات کوتاهمدت را تجربه میکنیم یا به اهدافی میرسیم، دوپامین در بدن ترشح میشود و طبیعتاً فرد در آن اوقات لذت میبرد. این مسئله را به تعبیری در قرن نوزدهم هم کییر کگارد هم آورده و توضیح داده است.. البته که آن موقع نامی از هورمونها نبرده و آشنایی با آن نیز آشنایی نداشته که بخواهد بگوید؛ اما میشود سخن او را ذیل در آنچه که در ادامه می آورم و همچنین مقولۀ خوگیری به لذت به خوبی فهمید.
کییر کگارد در مراحل سهگانهای که از آن یاد میکند، مراتب لذت را دستهبندی میکند؛ مرحلۀ نخست موسوم به مرحلۀ حِسّانی است که در آن سخن بر سر لذتهایی است که فرد در این دنیا تجربه میکند، اما بعداز مدتی، به تعبیر رایج ما، دلش را میزند. در این باب او چهار امر را ذکر میکند که شهرت، شهوت، قدرت و ثروت است. این چهار امر لذتبخشاند و در دنیا جزو امور دلپذیرند و. میلیونها آدم از پیاش روان میشوند؛ اما بعداز مدتی ما تجربۀباعث ملال را از سر میگذرانیم؛ یعنی وقتی که اهداف برآورده میشوند و میلها محقق میشوند، فرد بهجای احساس رضایت، بعد از مدتی ملول میشود، دوباره بیشتر میخواهد و در پیِ این تجربۀ این است که میخواهد حجم بیشتری از آن کار را انجام بدهد تا همان میزان لذت را ببرد؛ یعنی شهرت، ثروت، قدرت و مناسبات جسمانی بیشتری میخواهد تا آن لذت پیشین را نصیب ببرد و طبیعتاً این خواستن حدّ یقفی هم ندارد؛ یعنی فرد در یک دایره میافتد و دچار ملال میشود.
تعبیر ملال را کییر کگارد به کار برده است. و او معتقد است از جایی به بعد باید این دایره شکسته شود تا اگر کسی میخواهد، بتواند به مرحلۀ بعدی قدم بگذارد. من این توضیح را دادم و از این تفکیک کییر کگارد استفاده کردم تا بگویم مطابق با آنچه که امروزه در روانشناسی جدید هم توضیح داده میشود، سروتونین آن هورمونی است که وقتی ترشح میشود، آن لذات مانا و پایدارتر را رقم میزند. آنچه که موسوم به خوشبختی یا بهتعبیرِ من خرسندی است، ناظر و متلائم با ترشح سروتونین است.
📕"#سرشاری_خوشه_ی_زیست"
👤مولف: دکتر سروش دباغ
ویراستار علمی:حسین جمالیپور
📒انتشارات: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
کانال تلگرام حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔻از رنانیِ قصه گو تا ایرانِ تنها...
📍در گذشته اغلب برای اینکه بخوابیم، برایمان قصه میگفتند. تخیل و حافظة مادران دست به دست هم میدادند تا ما آرام بخوابیم. اما محسن رنانی در جستجوی قصهای ست که آب سردی بر صورت بریزد و بیدارمان کند. او در جستجوی قصه گویی برای توسعه است. بیایید کمی این کلمه را بشکافیم تا روشن بشود. توسعه از وسع و وسیع کردن و وسعت دادن میآید. وسعت دادن چه چیزی؟ برای چه؟ پیش از این در باب معنای زندگی نوشتهام و میدانید در جستجوی معنای زندگی هستم. اصلا همین که رنانی در جستجوی قصهای برای توسعه است، نشانگر یک آلارم و هشدار است. آری هشدار معنای زندگی! میگویید نه بیایید بیشتر بشکافیم و ببینیم چقدر درست است.
📍نیازهای آدمی از پایین هرم تا بالا هر کدام با یک علم، فن، معرفت، هنر یا ایده پاسخ داده میشود. اصلا همة علوم برای پاسخ به نیازهای بشری پا به میدان گذاشتهاند. وقتی از توسعه و قصه سخن میگوید، آنگونه که من میفهمم، در باب یک معنایی سخن میگوید که این هرم را نه بخشی از آدمیان بلکه اکثریت بتوانند طی کنند. نه اینکه به صورت اتمیک در پیلة تنهایی باشیم و خودمان را با ایدة موفقیت و برتری فریب بدهیم تا به آرزوی مان برسیم. قصة رنانی یک آرمان جمعی است که ما همه با هم به یک وحدت میرسیم. وحدت در معنای زندگی! وحدت در درکِ"احساسِ بودن"!
بله ما میتوانیم رقابت کنیم و دیگران را رقیبِ منافع و اهداف مان بدانیم. میتوان با آنها رقابت کرد، آنها را بر زمین زد و گوی و مدال را برباییم. اما آیا قصة زندگی خوب با این مدال و گوی به نقطة سر خط میرسد؟
خیر!
📍آدمی همیشة با یک فقدان درونی مواجه است. گاهی این فقدان در تنهایی آشکار میشود و آدمی را با بحرانِ فقدانِ قصه و روایتِ از زندگی مواجه می کند. آنجایی که آدمی موفق شده است و دیگران را کنار زده و به قله رسیده است؛ اما تنهاست! او در اوج به موفقیت رسیده اما تنهاست. اینجا بحران معنا رخ میدهد. میفهمد که باید کار دیگری کرد! باید « با دیگران» قدم زد و در یک مسیر با یک آرمان مشترک حرکت کرد. آدمی با عشق به دیگران است که معنا پیدا میکند. در تنهایی، موفقیت است که لذت می بخشد اما در جمعی با آرمان مشترک، معنا!
این معنا همان قصه ای است که ما نیازمند خلق آنیم! مثل مادری که حافظه و تخیل را به کار میگرفت و میسرود. ما مادرمان را فراموش کردهایم و آن ایران است! قصة مشترک ما. بهتر است بگویم ما او را مصادره کرده ایم و هرکه بیشتر سینه اش را بمکند از فرزندان دیگر سبقت گرفته است. میدانید خب فرزندان برای قد کشیدن راهی جز بیشتر مصرف کردن مادر ندارند. حال که مادر لاغر و مردنی شده است، میخواهیم قصة جدیدی بسراییم. قصه ای که به ما معنا بدهد. به مایی که هر کدام تنهاییم! تنهایی ای که حاصل بیاعتمادی، ترس، نا امیدی و بدبینی است.
📍سخنان استاد رنانی مرا به یاد فیلم سینمایی" بیرون از تاریکی" انداخت. قصة چند جوانی که هزاران سال پیش میخواستند به آن سوی جنگل بروند تا در غارهایی نزدیک شکارگاه ها زندگی کنند. چاره ای نبود که از جنگل عبور کنند. شب در جنگل دو نفرشان به دست افراد ناشناس کشته شدند. جوان ها فکر میکردند ارواح یا اجنه هستند که دارند آنها را میکشند. یکی از آنها تصمیم گرفت نوجوان ولگردی که با آنها همسفر شده بود را برای اجنه قربانی کند؛ نتوانست و آخر خودش قربانی شد. نوجوان ولگرد اجنه را دید و دنبالش رفت. از روی صورتش نقاب را کشید دید او هم یک انسان است. دنبالش رفت و غارها را پیدا کرد. وقتی داخل غار رسید دید همان انسانهایی که فکر میکرد اجنه هستند، آن دو نفر را نکشته اند بلکه فهمیده بودند بیمار هستند و آنها را به غار برده بودند تا از آنها مراقبت کنند. قصة این فیلم پیام عمیقی برای ما دارد؛ برای ما که به یکدیگر بدبینیم و برای توسعه و قصة مشترک برای یک زندگی معنادار، بسیار تنهاییم! برای یک قصه باید راوی و شنونده داشت! هیچ قصه ای به تنهایی ممکن نیست!
📍قصة توسعه نیز همین است. ما وقتی وسعتِ بودنِ مان رقم میخورد که در وجودِ دیگران خانه کنیم! خانه ای که همنشین همیم! همنشینی برای گفتن و شنیدن. شنیدنِ قصة زندگی!
📍برای یک زندگیِ معنادار، در زیر چتری که مادرمان ایران است باید جمع بشویم. واژه هایی مثل "موفق بودن"را حذف کنیم و جای آن "عاشق بودن" را بگذاریم.
عشق قصه ی گمشده ی دیگرِ ماست. ما تهی شدیم؛ تهی از عشق و سرشار از تنهایی!
و خود را فریب می دهیم که موفقیم! موفقیتی که حاصل رقابت انسان های تنهاست.
تنهایی نابودمان کرده است.
در تنهایی، قصه ای ممکن نیست.
انسان با قصه زنده است. چرا که در قصه، نه تنها آدمی خودش بلکه روح ملتش را خلق می کند! بودنش را به نظاره می نشیند، در دیگری نفس می کشد و با شنیده شدن به توسعه می رسد؛ "توسعه ی بودن در جهان"
✍️حسین جمالی پور
کانالی برای معنای زندگی👇
🆔️@philosophy_thinking
.
قصههای جمعی و توسعه
🔹️ محسن رنانی
🔹️در جمع کارآفرینان ملی
📆تاریخ؛۲۳ خرداد ۱۴۰۳
🔺️شنیدن این فایل برای بیرون آمدن از اوضاع کنونی برای همه ی ما ایرانیان ضروری است❗️
🆔️@philosophy_thinking
🔻ایرانیان، معناجویی و تحول خواهی
📕از کتاب "مسئله ی معنا"
نه فقط ناخودآگاه و نیمه آگاه بلکه آگاه ترین و فعال ترین بخش وجدان های نسل کنونی می فهمد که در سایه سنگین معانی فرسوده ایدئولوژیک نمی تواند آن زندگی معنادار خود را داشته باشد و در نتیجه طنین خوش زن، زنگی، آزادی از وجدان آگاه زمانه، از پویایی های بخش مهمی از گروه های اجتماعی ایرانی، نسل های جدید، کودکان و جوانان و زنان ایرانی و مردان تحول خواه ایرانی بر می خیزد. کتابی از من به زودی منتشر می شود به نام کنشگران مرزی[1] که در آن ذکر کردم که اثری به زبان فارسی بیش از دویست سال پیش به نام تاریخ جدید نوشته شده است و این نشان می دهد که گروه هایی از دویست سال پیش آگاهی پیداکرده اند که وارد تاریخ جدیدی شده اند. انسان ایرانی بیش از دویست سال است که می خواهد بودن خود را در عالم جدید اعلام حضور کند و خودش را در این دنیا به اشتراک بگذارد. ما دو سده است که می خواهیم فرزند روزگار خودمان باشیم و احساس معاصر بودن بکنیم اما بر بدنه ی توپیای جامعه زخم هایی می بینیم و نمی توانیم با الگوهای معنایی قبلی درمانگر این زخم ها باشیم. زخم هایی همچون استبداد، بی خبری، غفلت، پس افتادگی از جهان، رفتارهای نابالغانه جامعه، انواع نگون بختی و احساس بیگانگی ها وجود داشته و دارد؛ در چنین وضعی تنش برای انسان ایرانی و خواستِ معاصر بودنش آشکار شد و بعد به دنبال این بود که یک الگوهای معنایی برای بودنِ خودش داشته باشد که در خواستِ عقلانیت، آزادی، تجدد، آزادی و ملیّت ظهور می کند. در کتاب ما ایرانیان[2] توضیح داده ام که چند حوزه ی معنایی رقیب هم بوده اند که از قضا بدیع هم بودند که یکی از این حوزه ها بعد از انقلاب آن هم با روایت دولت بر دیگر حوزه ها و الگوها سایه می اندازد و سیطره پیدا می کند و آن حوزه ی معنایی مذهب شیعی است؛ که در قالب ایدئولوژیک و در انحصار حکومت، خودش را بر حوزه های معنایی دیگر غالب و هژمون می کند. انسان ایرانی که می خواست با حوزه های متکثر معنایی زندگی بکند و تنوع و رنگین کمانی از حوزه های معنایی را در بطن زندگی داشته باشد، با یک روایت خاص فقهی از تشیع، آن هم به نحوی که متولیان رسمی مذهبی حکومتی می خواهند مواجه می شود، که بر دیگر حوزه ها هژمون شده و فائق آمده است و اجازه ی حضور به دیگر حوزه ها همچون تجدد و توسعه را هم نمی دهد تا حضور داشته باشند. این حوزه (دین) تنها به سرکوب آنها پرداخته و تلاش کرده است که باب گفتگو با آنها را ببندد و آنها را به سکوت وا دارد. در اینجاست که به جهان معنایی ایرانی خدشه وارد شده و بحران معنایی برای انسان ایرانی به وجود آمده است. یک جوان ایرانی امروز خود را به انواع مخاطرات می اندازد و ریسک های بزرگی را می پذیرد تا شعار زن زندگی آزادی را سر بدهد؛ یا دختر ایرانی امروز احساس می کند ابتدایی ترین اختیارات برای تنانگی و بدنمندی و جنسیت خودش را به دلیل تسلط یک حوزه ی معنایی، از سوی متولیان رسمی دینی-مذهبی از دست داده است و از این رو آزادی برای او یک حوزه ی معنایی مهمی می شود؛ حتی بالاتر از اینها زن بودن و زندگی یک حوزه ی معنایی مهم می شود و می خواهد یک زندگی خودآیین داشته باشد و خودش برای خویشتن اش تصمیم بگیرد. او می خواهد لباس، نحوه ی سلوک، ارتباطات و نحوه ی زیست شرافتمندانه اش را بتواند فارغ از تسلط ایدئولوژی انتخاب بکند و حتی حاضر است برای آن جانش را هم بدهد. زن امروز ایرانی در شرایطی است که باید برای زیستن مقاومت بکند و برای زن بودن محدودیت های بسیاری را تجربه بکند؛ او نمی خواهد مرد سالاری و جنس دوم بودن را تحمل بکند و برای اشتغال به کار، قدم زدن در خیابان و در هر تجربه ای در زندگی تحقیر بشود و احساس محدودیت بکند. در اینجا شعار زن زندگی آزادی برای چنین نسلی یوتوپیک می شود. چرا می گویم یوتوپیک؟ چون تبدیل به یک آرمان می شود و به آن به عنوان یک یوتوپیا می نگرد. آزادی که امروز فریاد زده می شود برای زن و مرد ایرانی آرمانی می شود؛ چون بارها سرکوب شده است.
(۱)فراستخواه، مقصود(1401 الف) کنشگران مرزی. تهران : گام نو ، چاپ اول.
(۲) فراستخواه، مقصود(1399) ما ایرانیان. تهران : نی ، چاپ بیست وپنجم.
📕از کتاب "#مسئله_معنا"
بخش اول: گفتگو با دکتر مقصود فراستخواه
👤مولف: حسین جمالیپور
📒انتشارات: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
تهیه ی کتاب 👇
🆔️@Existential_psychotherapist
09199602940
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔻رئیس جمهور محبوب من کیست؟
✍️حسین جمالی پور
🔹️۱. افلاطون می گفت انسان باید در زندگی در خدمت حقیقت، زیبایی و خیر باشد.
افلاطون در کتاب جمهوری و دیگر رساله هایش بسیار به این سه مفهوم اشاره کرده است. اینکه یک رئیس جمهور باید این سه مشخصه را داشته باشد به این دلیل است که اولا حقیقت باعث می شود از تک بعدی شدن جامعه و هژمون شدن یک تفکر بر جامعه جلوگیری کند. وقتی رئیس جمهور در پی حقیقت باشد، کسی را بخاطر اختلاف عقیده، از جامعه حذف نمی کند یا روزنامه نگاری را در زندان نمی اندازد و... . دوما وقتی رئیس جمهور در جستجوی زیبایی باشد، زیبایی در او نفوذ می کند و افراد جامعه را به زیبایی، دوستی، عشق و مهر دعوت می کند و خودش زمینه ی آن را فراهم می کند. سوما وقتی در جستجوی خیر باشد، درد و رنج مردم را خاری در قلب خود احساس می کند. اگر کودکی در کشور محروم از تحصیل است یا جوانی بخاطر شکست ها و ناکامی های پی در پی خودکشی می کند، گویی فرزند خودش خودکشی کرده یا از تحصیل باز مانده.
🔹️۲. هایدگر در کتاب "شعر، زبان و اندیشه ی رهایی" می گوید poetic(به معنی شاعرانه ) در انگلیسی از کلمه ی poesis در یونانی گرفته شده است. و اندیشه ی اصیل، اندیشه ی شاعرانه است. پوئسیس یعنی خلق کردن و آفرینش...آفرینشِ یک جهان برای زندگی...
هایدگر می گفت برای سکنی گزیدن در عالم، ما باید نگاه شاعرانه داشته باشیم. منظور او این نیست که نگاه رمانتیک و رویایی داشته باشیم. بلکه او در نگاه شاعرانه معتقد است، ما جهان را جایی برای مصرف نمی بینیم و موجودات را صرفا ابزاری برای رفاه نمی دانیم. رئیس جمهور باید چنین نگاهی داشته باشد تا دریاچه ها، رودها، جنگل ها، مزارع و درکل محیط زیست، را برای منافع نابود نکند.
او باید اهل خواندن فلسفه و ادبیات باشد تا روح او حامل این اندیشه باشد. و در منش او ریزش کند تا کشور را جایی برای زندگی کند نه بیابانی برهوت که نخبگان از آن فرار کنند.
🔹️۳.اسپینوزا می گفت رمز موفقیت حکومت های خودکامه این است که با فریب و ایجاد ترس مردم را به این سو و آن سو می کشاند و از عنوان مذهب استفاده می کنند. رئیس جمهور باید زمینه ای ایجاد کند که مردم بر اساس شجاعت هم از حق خود و هم از حق دیگران،بدون ترس دفاع کنند. نه اینکه اگر تعدادی اعتراض کردند بر آنها انگ بی دینی بزند و دسته ی دیگری از مردم را از شر آنها بترساند!
در چنین جامعه ای اخلاق، مبتنی بر ترس رعایت می شود و البته بی اخلاقی در لباس مذهب پنهان می ماند. که به مرور روان و شخصیت افراد جامعه به ریاکاری و فریب عادت می کند و چیزی از فرهنگ، تاریخ و اصالت باقی نمی ماند.
رییس جمهور باید، خواستِ جمهور مردم را بخواهد و هیچ چیزی را جز حقیقت، آزادی و اخلاق، مقدس نداند. هیچ مذهبی مقدس نیست...تنها زندگی و جان انسان ها مقدس است و حقیقت، آزادی و اخلاق نیز چون در خدمت زندگی هستند، مقدس اند.
🔹️۴. اروین یالوم می گوید سرچشمه ی شکوفایی هر انسانی در وجود خودِ اوست. هیچ کس در جامعه حق ندارد، مانع شکوفایی استعدادهای مردم شود. هگل در کتاب "فلسفه ی حق" می گفت " بزرگترین رسالت یک دولت، شکوفایی استعدادهای مردم اش است." بنابراین هیچ کسی حتی رئیس جمهور حق ندارد تعیین کند چه کسی چگونه زندگی کند و مردم را محدود کند. چرا که برخورد قهری، منجر به خاموشی سرچشمه ی وجود افراد می شود و به مرور جامعه با افسردگی، پوچی، خودکشی و بسیاری از آسیب های روانی و اجتماعی مواجه می شود. رئیس جمهور باید بداند در چنین جامعه ای هر انسانی مقدس است و زمینه ای برای زندگی شاد و مطلوب ارائه کند. بدون توجه به جغرافیا، نژاد، دین، فرهنگ و...
🔹️۵. رئیس جمهور باید حد اقل به ۵ دانش آشنا باشد. فلسفه، روانشناسی، ادبیات، سیاست و حقوق...
اگر کسی ادعای ریاست جمهوری کرد اما از دانش فوق بهره ای نبرده بود، فریب کار است. و بدون تردید اگر جامعه ای در بحران به سر می برد، رئیس جمهور آن و مسیولین آن، از دانش های فوق بهره ای نبرده اند.
کسی که بدون تسلط بر دانش های فوق ادعای حل مشکلات می کند، یک دیکتاتور بالقوه است. او بر اساس خواست و سلیقه ی شخصی عمل خواهد کرد و بدون تردید هرکسی با او مخالف باشد را حذف می کند.
گاهی این اتفاق زودتر از ریاست جمهوری می افتد. مثلا روزنامه نگاری را قبل از شروع انتخابات می گیرند تا مبادا بی سوادی او را بر ملا کند!!
پ.ن؛ حالا شما خودتان ببینید از کاندیدهای کنونی کدام یک چنین نگاهی به جامعه دارند.
🆔️@Philosophy_thinking
تابلوی حافظ در میخانه
اثر آنسلم فوئرباخ/ ۱۸۵۲
گالری هنر مانهایم - آلمان
#آنسلم_فوئرباخ نقاش آلمانی، این نقاشی را از روی دیوان شرقی و غربی که #گوته درمورد #حافظ نوشته، به تصویر کشیده است.
@Philosophy_thinking
🔻دوره سوم" یکشنبه ها با حافظ"
🔹️از ۲۰ خرداد ماه
🔹️یک شنبه ها ساعت ۲۰:۳۰ به وقت ایران
ثبت نام 👇
🆔️@Existential_psychotherapist
🔺️رونمایی و معرفی کتاب" سرشاری خوشه ی زیست"
🔹️نویسنده: سروش دباغ
🔹️ویراستار علمی: حسین جمالیپور
🗓 ۴ ژوئن /برلین_آلمان
🆔️@philosophy_thinking
🔻سفر دهم : سفر از توهم کمال به کمال
🔹️سخنرانی مهاجرت های مولانا
👤 استاد مصطفى ملکيان
🆔️@philosophy_thinking
🔻درس های از روانشناسی وجودی برای زندگی
✍️حسین جمالی پور
🔹️۱:مرگ: از منظر وجودی، انسان هرچه مرگ آگاهی بیشتری داشته باشد، بیشتر به سمت خودشکوفایی، هویت بخشی به خود، کنترل بر زمان، خودشناسی و زندگی پُربار می رود.وقتی انسان بداند که مستثنا نیست و مرگ هر لحظه ممکن است او را از صحنه ی زندگی حذف کند، تلاش می کند از امکانات بیشتر استفاده کند و استعدادهای خودش را شکوفا کند. مرگ آگاهی اولا باعث می شود در کارها اولویت بندی کنیم و انرژی خود را صرف آن اهدافی کنیم که در نهایت اثری در این جهان بگذاریم. دوما فردی که مرگ آگاه است تلاش می کند زمان را تحت کنترل خودش دربیاورد و بیشترین بهره را ببرد. از اینرو فرد به اعتماد به نفس و عزت نفس بیشتری دست پیدا می کند. سوما مرگ آگاهی فرد را به سمتی می برد که از رنج های کوچک و روزمره نشکند و از بهم ریختگی ذهن پیش گیری کند. در نتیجه کمتر مضطرب خواهد شد.چهارما مرگ آگاهی شما را از جهان اشیائ و عقل حسابگر بالاتر می برد و به دنبال جستجوی یک زندگی اصیل می کشاند. انسان اصیل سعی می کند با آرمان هابه زندگی معنا بدهد. آرمان هایی مثل آزادی، عدالت، برابری، عشق..
🔹️۲:تنهایی: انسان ذاتا موجودی تنهاست. ما هرچه تلاش کنیم تنها بخشی از این رنج تنهایی را با حضور دیگران التیام می بخشیم. تنها ماندن آسیب های بسیاری دارد، اما لازم است گاهی در زندگی خلوت کنیم و ببینیم کجای زندگی ایستاده ایم. تنهایی به ما یاد آوری می کند که خودمان باید روایتگر زندگی خودمان باشیم. آدمی وقتی با خود خلوت می کند بیشتر خودش را می شناسد و بیشتر افراد سمی زندگی را شناسایی می کند. در شلوغی و ازدهام روابط، آدمی خودش را فراموش می کند و دیگران روایتگر زندگی او خواهند شد. نتیجه ی این شلوغی، بی هویتی است. چنین افرادی از تنهایی می ترسند و مدام در رابطه با دیگران سعی می کنند از خود واقعی شان فرار کنند، چراکه تنهایی است که یاد آوری می کند ما مسئول زندگی خودمان هستیم. کسی که گاهی با خود تنها می شود و برای خلوت کردن وقت می گذارد، به رشد فردی و کشف استعدادهای خود می پردازد. در دنیای چنین افرادی، کتاب، موسیقی، فیلم، رمان، عشق ورزی، آگاهی بخشی محور زندگیست.
🔹️۳:آزادی: انسان به دلیل آزاد بودن در انتخاب، مسئول زندگی خود است. چنانکه در مورد مرگ آگاهی گفتم، آزادی بعد از مرگ آگاهی وارد عمل می شود و ما با انتخاب هایی که می کنیم به زندگی معنا می دهیم و هویت خود را می سازیم. از آنجایی که آزادی به ما هشدار می دهد که بار مسئولیت زندگی به دوش خود ماست، اغلب اوقات افراد از این بار شانه خالی می کنند و ترجیح می دهند برده ی دیگران باشند. در چنین وضعی افراد چشم به نظر دیگران دارند و مدام برای تایید گرفتن، تلاش می کنند با دیگران همراهی کنند. اینجا افراد برای اینکه طرد و تنها نشوند، تن به زندگی ای می دهند که میل و خوشایند دیگران است. در چنین شرایطی فرد اگر بخواهد خود واقعی اش باشد، با برچسب، تهمت، تمسخر و... مواجه می شود. اغلب مردم توده ای فکر می کنند و اگر کسی بخواهد متفاوت باشد، طاقت نمی آروند. اینجاست که افراد آزاد، با اضطراب تنهایی مواجه می شوند و باید بین تنهایی و آزادی از یک سو و میانمایه گی و عامی بودن از سوی دیگر یکی را انتخاب کنند.افرادی که خلوت و تنهایی را انتخاب می کنند، به اصالت می رسند. البته این به معنی تنهایی همیشگی نیست. این افراد با مردم مراوده و ارتباط دارند، اما در مردم حل نمی شوند و اجازه نمی دهند هویت شان از بین برود. این افراد اغلب با تعداد دوستان کمی هستند اما جنس دوستی شان عمیق ترین است. حتی وقتی ازدواج می کنند، دیگری را ابزار نمی بینند بلکه او را یک موهبت برای معنای زندگی می بینند.
🔹️۴:معنا: زندگی فی نفسه معنایی ندارد و انسان است که خودش به آن معنا می دهد. وقتی انسان مرگ آگاه شد، تنهایی خودش را درک کرد و پذیرفت که مسئول زندگی خودش است، تلاش می کند با قدمها و انتخاب ها به زندگی معنا بدهد. چنین افرادی به حدی از رشد و بلوغ می رسند که وقتی کاری می کنند یا چیزی می بخشند، در پی سود و منفعت شخصی نیستند، بلکه می خواهند در جهان بشری اثری بگذارند و با چنین کاری به زندگی شان معنا بدهند. آنها در پی آرمان های بزرگ و اهدافی هستند که گاهی ما نسبت آنها کم توجهیم. دو مسئولیت که بسیار آن را دست کم می گیریم، مسئولیت مادری_پدری و مسئولیت معلمی است.
اگر والدین و معلمان آرمان خودشان را اصلاح جامعه از طریق تربیت صحیح بدانند، بخش بزرگی از رنجهای بشری کم می شود و تاثیری عمیق بر جهان می گذارند. تربیت افرادی که زندگی اخلاقی را مقدم بر هر چیزی بدانند و اهل گفتگو، مدارا، عشق ورزی و دور از تعصب باشند.
فارغ از این، افرادی که به دنبال معنابخشی به زندگی هستند، از درون پُربارتر، حقیقت جو و به دنبال کم کردن رنج دیگران هستند.
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔺️کتاب "سرشاری خوشه ی زیست"
(سلوک رواقی در اینجا و اکنون)
🔹️نسخه pdf
🔺️کتابی که شما را به یک سفر خودشناسی می برد و با تکیه بر افکار فیلسوفان رواقی و همچنین رویکردهای CBT و ACT در روانشناسی، کمک می کند طعم زندگی را گونه ای دیگر بچشید.
مضاف بر این، ارجاعات مختلف به ادبیات خصوصا اشعار مولانا، حافظ و خیام، درونمایه ی این اثر را ارزشمندتر کرده است و تلاش می کند ما را با زندگی و جهان آشتی بدهد.
🔹️نویسنده: دکتر سروش دباغ
🔹️ویراستار علمی: حسین جمالیپور
🔹️ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
🔹️سال انتشار: زمستان ۱۴۰۲
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔷️از فمنیسم تا زن زندگی آزادی
🔻به مناسبت ۸ مارس روز جهانی زن
✍️حسین جمالی پور
پژوهشگر فلسفه و روانشناسی وجودی
🔹️موج اول فمنیسم؛در سال ۱۷۹۲، «مری ولستون کرافت» کتاب انقلابی «دفاع از حقوق زنان» را منتشر کرد.
آنها به دنبال حقوق مدنی به ویژه حق رای بودند. زنان به دنبال این بودند که بگویند آنها هم انسان هستند، نه اینکه مانند دارایی یا اشیا با آنها رفتار شود. این اتفاق در سال ۱۸۴۸ رخ داد.
🔹️موج دوم فمنیسم در ده ی ۶۰ و۷۰ قرن بیستم رخ داد که زنان در این مرحله روی نهادهایی متمرکز شدند که با تصویب قوانین باعث عقب ماندگی زنان در جامعه می شدند. در سال ۱۹۶۳ زنان موفق شدند به تصویب قانون پرداخت حقوق برابر برسند و در سال ۱۹۷۳ قانون برابری کامل جنسیتی را محقق کنند.
از مهمترین اهداف این موج می توان به برابری دستمزد، حقوق باروری و سقط، تمایلات جنسی زنان و خشونت خانگی اشاره کرد.
یکی از بزرگترین چالش های این موج کم توجهی به زنان رنگین پوست بود. زنان سفید پوست اگرچه به برابری با مردان سفید پوست رسیدند اما زنان رنگین پوست همچنان از بسیاری از حقوق محروم بودند.
🔹️کتاب "مونولوگهای واژن" نوشته ی ایو انسلر و "دختران چریکی و گروههای شورشی" نوشته ی پانک راک در موج سوم منتشر شد و خواسته های زنان را برای تحقق رویاهایشان بیشتر کرد. آنها از موج اول و دوم عبور کرده بودند و حالا خواسته هایی مطرح می کردند که با فرهنگ سنتی در تضاد بود.
بزرگترین شاخصه ی این موج بیان تمایلات جنسی بود. زنان در این موج تلاش می کردند در نحوه ی بیان، رفتار و منش، لباس پوشیدن، آرایش و... میل جنسی خود را آشکار کنند.
در این مرحله زنان آشکارا مدعی شدند که هیچ قانونی نباید زنان را محدود کند، بلکه زن خودش باید بتواند تصمیم بگیرد که چگونه زندگی کند.
🔹️جنبش me too از جدیدترین پدیده هایی است که نشانه ی موج چهارم فمنیسم است. در این دوره زنان با حمله های سیستماتیک علیه حقوق زنان به اعتراض برخواسته اند. در این موج از معنای آزادی و برابری به طور عمیق تری نسبت به موج های قبلی سوال می شود و مورد بحث قرار می گیرد. اما توجه داشته باشیم تضادهایی در این موج هست که مهمترین آن نادیده گرفتن حقوق زنان رنگین پوست است.
🔹️مهمترین مدعای جنبش های فمنیستی این است که چرا تفاوت های زیستی_بدنی بین زن و مرد به تمام ساحت وجودی زن و مرد تسری پیدا کرده است و علت به محاق رفتن بسیاری از حقوق زنان شده است.
🔹️با نگاهی پدیدارشناختی و کنار گذاشتن پیش فرض ها می توان اذعان کرد که زن و مرد از لحاظ وجودی هیچ تفاوتی باهم ندارند و در عالم از یک بهره ی وجودی برخوردارند و تفاوت فقط در جسم و بدن است.
حذف کردن زنان از نقش های فردی و اجتماعی ضد اخلاق است. چرا که زنان نیمی از عالم زیبایی شناختی را شکل می دهند و نادیده گرفتن آنها دقیقا مساوی با نادیده گرفتن بخش مهمی از زندگیست.
🔹️بسیاری از عواطف و احساساتی که در روح جامعه می تواند نفوذ کند و سلامت و رشد اجتماعی را تسریع ببخشد در وجود زنان است.
حذف زنان از نقش ها و وظایف شان باعث بحران هویت و بی معنایی می شود. چراکه هر انسانی بسیاری از معناها و هویتی که میگیرد از نقش هایی است که ایفا می کند. حذف زنان به تعبییر دقیق کلمه یعنی بحران هویت و این بحران در فرزندان زنان و در نتیجه در جامعه ریزش می کند.
🔹️و در آخر اینکه مهمترین چالش در روزگار ما عدم درک زنان به مثابه ی یک وجود پر از منبع معناست که توسط فقه اسلامی سرکوب و نادیده گرفته شده است. من عمیقا باور دارم یکی از دلایل و ریشه های افسردگی در جامعه، سرکوب زنان و عدم معنابخشی است. زنان نمی توانند نقش خود را به عنوان یک منبع معنابخش به زندگی ایفا کنند و این ریشه در نگاه فقه به زنان دارد.
به همین دلیل است که جنبش زن زندگی آزادی خواستار توجه به زن شد. چرا که زندگی در نبود آنان به بحران رسیده است و آزادی زنانه است که زندگی را برمیگرداند.
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔺️نظر استاد محسن رنانی در مورد رمان"رند شیراز" و کتاب "مسئله ی معنا " (نویسنده:حسین جمالی پور)
تهیه کتاب ها از طریق ارتباط با👇
🆔️@Existential_psychotherapist
09199602940
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔹️رمان رند شیراز
این رمان در ۳۰۰ صفحه تلاش می کند شما را به سفری وجودگرایانه ببرد و از تنهایی، معنای زندگی، رنج، آزادی و عشق سخن بگوید. داستانی پر فراز و نشیب که تلاش می کند روایتی از معنای زندگی از نظر حافظ بدهد.
🔹️نویسنده: حسین جمالیپور
🔹️ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
♦️تخفیف ویژه ۲۰ درصدی به مناسب سال جدید...♦️
🔺️خرید نسخه کاغذی در ایران 👇
🆔️@Existential_psychotherapist
09199602940
🆔️@philosophy_thinking