♦️نویسنده و پژوهشگر ارتباط با من؛ @Existential_psychotherapist
🎶چهارمضراب ابوعطا
🎵#تار
👤فرهنگ شریف
👤سعید رودباری
#موسیقی_اصیل_ایرانی
🆔️@philosophy_thinking
🔻حکایت زن همسایه
در نزدیکی ما خانواده ای زندگی می کرد که پدر، خانواده اش را نابود کرده بود؛ او تمام دار و ندارشان را فروخت و برای زن همسایه خرج کرد. زن همسایه که شوهر لاغر مردنی داشت، گاهی در کوچه نیم نگاهی به او می انداخت و چشمک پرانی می کرد اما هیچ وقت در آغوشش نمی خوابید. پدر تشنه ی عشوه ها بود و همیشه با خود می گفت "زن همسایه بلاخره روزی مال من خواهد شد!"
پدر به همین بهانه هر روز خرجش می کرد و زن همسایه در کوچه می گفت " تو مرد واقعی منی"...
پدر خانواده آنقدر مست تصاحب زن بود که با این جمله احساس قدرت می کرد! او آنقدر مست تصاحب بود که فلاکت فرزندانش را نمی دید!
یک روز از خواب بیدار شد و دید زن همسایه رفته است و او تنها مانده!
به خودش که آمد دید هیچ در بساط ندارد...
دختران و پسرانش زبان باز کردند که "تو بیچاره مان کردی!"
او که در خانه قلدر بود برای فرزندانش شاخ و شانه می کشید و به سکوت وادارشان می کرد!
این افراد غالبا افرادی سایکوپات هستند.افراد سایکوپات(Psychopath) اصولا حس همدردی نمی توانند داشته باشند و از کرده ی خود هیچگاه پشیمان نمی شوند!
فروید بزرگوار درست می گفت که "گرایش انسان به نادرست دانستن چیزی که او نمی پسندد، با ذات او عجین شده است".
یک پدر، یک مادر، یک سیاستمدار و هر انسانی می تواند در ظاهر و در جامعه برای ما انسانی قدرتمند به نظر بیاید اما در درون فرد بیماری است که زندگی ما را نابود می کند!
✍️حسین جمالی پور
#زن_همسایه
#سوریه
/channel/philosophy_thinking
اینها جان های نازنین ایران بودند که به جرم محارب و مفسد فی الارض ۲ سال پیش شهید شدند!
همان هایی که می خواستند زندگی کنند و ثروت کشورشان صرف گلوله و زندان در سوریه و کشورهای دیگر نشود.
#مهسا_امینی، #نیکا_شاهکرمی، #حنانه_کیا، #خدانورلجه_ای، #کیان_پیرفلک و...
یاد و نام شان گرامی ...
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔺️دو نوازی بسیار زیبا و شگفت انگیز
🎶 #سه_تار
🎵کیهان کلهر
🎵کیا طبسیان
#موسیقی_سنتی
#موسیقی_ایرانی
🆔️@philosophy_thinking
اگر تردید داشتید که حق با کیست، حقیقت چیست و کدام سمت باید ایستاد؛
ببینید چه کسی اسلحه در دست دارد و دعوت به جهاد می کند و چه کسی کتاب در دست دارد و دعوت به تفکر و زندگی می کند!
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
طباطبایی نژاد امام جمعه اصفهان گفته است؛
"آنهایی که از جنگ با اسرائیل می ترسند بزدل هستند. دین یک کار فنی است. آنهایی که نق می زنند، از دین خبر ندارند و زندگی حیوانی دارند. نمی دانند انسان یعنی چه!"
جناب طباطبایی نژاد قریب به ۵۰ هزار انسان کشته شده است. ما می دانیم که انسان عدد نیست. ۵۰ هزار انسان یعنی ۵۰ هزار زندگی! ۵۰ هزار آرزو، ۵۰ هزار امید، ۵۰ هزار روایت!
البته که هر انسان با وجدانی با دیدن این حجم از کشتار پریشان و غمگین می شود.
اتفاقا همین ایرانیانی که با جنگ مخالف هستند و آنها را حیوان خطاب کردید، از دیدن این وضع ناراحتند. اما نمی خواهند سرنوشتی شبیه به فلسطین داشته باشند.
اگرچه وضع ما کم از جنگ زده ها ندارد.
کافیست به آمار زیر نگاهی کنیم؛
۲۰۰ هزار طلاق در سال
۱۶ هزار کشته در تصادفات
محرومیت ۹۰۰ هزار دانش آموز از تحصیل
۶۰ درصد زیر خط فقر
قرار گرفتن ایران در مفلوک ترین کشورهای جهان
قرار گرفتن در کنار افسرده ترین مردم جهان
بیکاری ۹۰ درصد فارغالتحصیلان تحصیلات تکمیلی
خودکشی سالانه بیش از ۴ هزار نفر در ایران
و....
آنقدر که من می فهمم، وقتی یک نفر این وضع را در ایران ببیند و طالب جنگ باشد، از انسان و زندگی چیزی نمی داند. اگرچه شما اسمش را شجاعت می گذارید و آن را یک آرمان دینی می دانید. اما حقیقت این است که این آرمان، زندگی ایرانیان را نابود کرده است.
حال انتخاب با خود شماست که این جمعیت را حیوان خطاب کنید!
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔻روحم را لمس کن!
سیاست های تاریکِ حاکم، ما را به توده های تنهای بی احساس تبدیل کرده است اما بیا تا روح یکدیگر را لمس کنیم؛ ما نیازمندیم به لمس شدنِ روح، به آب شدن؛ آب شدنِ وجود یخ زده ی مان؛ نیازمند پُل زدن به یکدیگر و شوق دیداریم؛ دیداری بدون فریب؛ بدون نقاب!
معلمی که فرزند تو را در آغوشِ آگاهی می گیرد، نیازمند سلام و تشکری ست!
مگر آنکه معلم را نه یک آموزگار، که یک نگهبان ببینی!
نگهبانی که در روزگار کسالت بار، ساعاتی از شبانه روز جای تو شر و شور کودکان را تحمل می کند!
آری این نگاه ماست که احساسی تاریک و یخ زده، در سطح اجتماع و بین الاذهانیت منتشر می کنیم و در آخر از گردوخاکی که خود بپا کردیم شکایت می کنیم. سرفه می کنیم، خفه می شویم و گله می کنیم که چرا حال مان بد است.
از کنار پاکبان خیابان بی توجه می گذریم، حال آنکه اگر نبود، بوی تعفن زباله زندگی ما را نابود می کرد.
ما مردمانی شده ایم که گاهی نمی بینیم! عادت کرده ایم به اینکه هر عملی را وظیفه ی شخص بدانیم!
معلم وظیفه اش نگهداری کودکان است! پاکبان وظیفه اش پاکیزگی! پدر وظیفه اش تامین مخارج! مادر شستن و پختن!!!
ما را مفهوم وظیفه نابود کرد!
وظیفه بود که سپاسگزاری را فراموش کردیم!
همدیگر را ابزار می بینیم...
همدیگر را برده ی خواست و امیال خود!
نگاه ما، مسموم است...
و این سم در وجود ما لانه کرده است.
بپذیریم که علی رغم سیاست های تاریک، می توانیم زندگی را برای همدیگر قابل تحمل کنیم!
ما نیازمندیم که روح یکدیگر را در این هوای سردِ سیاسی، لمس کنیم...
ما عمیقا نیازمندیم که یکدیگر را دوست بداریم...
با یک تشکر، با یک لبخند، با یک شوخی مسیر زندگی ما تغییر می کند...
ما نیازمندیم پرستار یکدیگر باشیم!
پرستار معلمان، پرستار نویسندگان، پرستار مادران، پرستار پاکبانان، پرستار راننده ها...
ما زخم های زیادی داریم...
در تنهایی می میریم...
باید با لبخند و تشکری زخم هایمان را تیمار کنیم و تنهایی را پس بزنیم ....
پرستاری و لمس روح، یعنی زندگی !
روحم را لمس کن!
🔺️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
🔺️یک گروه جاهل و سیاسیون ناقص العقل بر این جامعه حاکم شده....
👤مصطفی مهرآیین
🆔️@philosophy_thinking
ما "انسان بودن" را فراموش کردهایم؛
در زمانه ی ما..
کار فیلسوف این است که "انسان بودن" مان را یادآوری کند.
🆔️@philosophy_thinking
🔻در باب اصالت
اگرچه رنج آور است؛ اما حقیقت تلخ این است که باید برای رشد کردن بهای زیادی بپردازیم.
در روزگار کنونی ما نیازمند اصالت هستیم. افرادی که اصالت ندارند و نمی خواهند اصیل زندگی کنند، بیش از دیگران از زندگی رنج می برند.
در حقیقت باید گفت ما باید در جستجوی اصالت باشیم؛ این در حالی است که ما در روزگار کنونی به دنبال مهارت هایی هستیم که صرفا لذت ببریم و فردی موفق شناخته شویم.
در ابعاد مختلفی از زندگی ما با دیگران مسابقه می دهیم و موفقیت را مساوی با خوشبختی می دانیم؛ در حالی که زندگی ما از اصالت تهی ست!
به همین دلیل مدام نمایش بازی می کنیم و زندگی ما تئاتری و نمایشی و پر از دروغ و فریب است. از درون مضطرب و مملو از نگرانی هستیم اما از بیرون فردی در رفاه و خوشبختی!
این شکاف بین آنچه هستیم و آنچه نمایش می دهیم؛ همان بی اصالتی ماست!
لودویگ ویتگنشتاین در باب اصالت می گوید؛
برای اصیل بودن کافی است که دروغ نگویی؛ آغاز اصالت خوب همین است که نخواهی چیزی باشی که نیستی…"
تنها افرادی از زندگی به معنای حقیقی لذت می برند که بتوانند اصیل زندگی کنند. و اصالت یعنی من همانگونه باشم که واقعا هستم.
چنین نگرشی سطح بالایی از سلامت روان را به دنبال دارد. نوعی زندگی که شما بر خودتان حکومت می کنید، با دیگران و جهان در صلح هستید، واقع گرا هستید، هرچه می گذرد احساس شکوفایی می کنید و برای زندگی و خوشبختی کمتر به بیرون از خودتان نیازمندید!
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔹️دکتر نعمت الله فاضلی، جامعه شناس و انسان شناس فرهنگی از گروه های مختلف در جامعه ی ایران که نگاه متفاوتی به بحران معنا دارند، سخن می گوید.
🔻چه گروه های فکری در ایران دلنگران از معنازدایی از زندگی هستند؟
🔻"از درون خویشتن جو چشمه را"
تفاوت بسیاری ست که از خویشتن تغدیه کنیم یا از دیگران!
اغلب اوقات آدمیان گرفتار *"تله ی ایثار" می شوند. در خدمت دیگران اند؛ تا تحسینی و توجهی بیابند. در جستجوی گمشده ای هستند که او را به تماشا بنشیند.
اما حقیقت تلخ این است که تنها یک نفر است که مشتاق است به تمام معنا شما را تماشا کند؛ و آن خودِ شما هستید!
آنکه خود را به تماشا بنشیند، محتاج دیگران نیست؛
او نافِ احتیاج را بریده است و سرو قامت می ایستد تا خویشتن را تماشا کند.
به قول سعدی؛
هر که را باغچهای هست به بستان نرود
هر که مجموع نشستهست پریشان نرود
این پریشانی که سعدی می گوید؛ همان احتیاج به این و آن است. ما اگر از خود تغذیه کنیم کم تر دچار پریشان حالی می شویم.
اصولا زندگی چیزی نیست جز تجربه ی خویشتن!
شما وقتی سفر می روید در حقیقت به تماشای خویشتن نشسته اید و تجربه ی جدیدی از خود پیدا می کنید. وقتی کتاب می خوانید، فیلم می بینید، شوخی می کنید، عشق می ورزید و...
خصوصا عشق ورزیدن!
عشق ورزیدن است که آدمی را به خود آشکار می کند.
انسان شدن از راه عشق ورزیدن اتفاق می افتد.
امادر گام اول عشق ورزیدن به خود!
آفت زندگی ما این است که پیش از عشق ورزیدن به خود، به دیگران عشق می ورزیم.
به همین دلیل زود تمام می شویم و تَه می کشیم!
چسبیدن به دیگران و التفات به خواستِ دیگران؛ افساری می شود که آدمی را از راهِ خویشتن دور می کند. او را تمام می کند و از زندگی محروم!
ما باید از درون خود، اشتیاق به زندگی را بیرون بکشیم!
با عشق به خود!
از چشمه ی عشق در درون، باید آب خورد!
به قول مولانا ؛
از درون خویشتن جو چشمه را!
✍️حسین جمالی پور
🔻پ.ن؛ * تله ی ایثار به معنای بودن در خدمت دیگران و مصرف کردن زمان، انرژی روانی و احساسات و عواطف به صورت افراطی برای دیگران است.(برای توضیح بیشتر
رجوع کنید به طرح واره درمانی)
/channel/philosophy_thinking
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیان است چه حاجت به بیانم؟
#سعدی
🔺️با صدای محمد رضا شجریان
۱۷ مهر سالروز استاد آواز ایران
🆔️@philosophy_thinking
🔹️ارزشمندترین چیز در زندگی شما چیه؟
🔹️آیا چیزی آنقدر ارزشمند هست که در زندگی حاضر باشید برای آن هزینه های بزرگی بپردازین؟
🔺️تا الان این پرسش را از خودتان پرسیدین؟
انسان های زیادی می آیند، رنج می کشند و می روند اما چنین پرسشی را از خود نمی پرسند!!!
🔻فراموش نکنید که برای تغییر کردن، نیاز نیست پاسخ و راه حل در دست داشته باشید؛ بلکه باید پرسش و مسئله داشته باشید!
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔻منتشر شد
مبانی فلسفی روان درمانی اگزیستانسیال
از کی یر کگارد تا اروین یالوم
🔹️ناشر: انتشارات ارجمند
نویسنده: حسین جمالی پور
شابک: 9786222579265
👇
لینک خرید کتاب
🔻۵ بیت و توصیه ی ناب از حافظ بزرگ!
اگر چه باده فَرَح بخش و باد گُلبیز است
به بانگِ چَنگ مخور مِی که مُحتَسِب تیز است
صُراحیای و حریفی گَرَت به چَنگ افتد
به عقل نوش که ایام فتنه انگیز است
در آستینِ مُرَقَع پیاله پنهان کن
که همچو چشمِ صُراحی زمانه خونریز است
به آبِ دیده بشوییم خِرقهها از می
که موسمِ وَرَع و روزگارِ پرهیز است
مجوی عیشِ خوش از دورِ باژگونِ سِپِهر
که صاف این سر خُم جمله دُردی آمیز است!
وقتی از چیزی لذت می بری سروصدا نکن!(صداشو در نیار)
لذت زندگی همیشگی نیست؛ همه چیز در حرکته. اونچه که امروز ازش لذت می بری، فردا سهم یک نفر دیگه هست.
🔴کاندیدای مناسب برای معنادهی به زندگی باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
✍️مصطفی ملکیان
شرایط آنچه به وسیلهی آن به زندگی خود معنا میدهید و معنای زندگی را برای خود جعل میکنید عبارتند از:
1️⃣ معنا نباید آنگونه باشد که رسیدن به آن طول عمر خاصی بطلبد
فرض کنید من به شما بگویم من معنای زندگیم آن است که دکترا بگیرم. خب دکتر شدن لااقل سیسال عمر میخواهد. آیا ضمانتی هست سیسال عمر کنم؟ خیر پس اگر قبل از سیسالگی از دنیا بروم کل زندگیم بیمعنا بوده است.
معنایی نباشد که زمانی میطلبد که من ضمانتی برای داشتن آن زمان ندارم.
سعدی می گوید:
بلبلی زار زار مینالید/ بر فراق بهار وقت خزان
گفتم انده مبر که بازآید/ روز نوروز و لاله و ریحان
گفت ترسم بقا وفا نکند/ ورنه هر سال گل دمد بستان
2️⃣معنایی باید جعل کرد که رسیدن به آن معنا در اختیار خودم باشد نه میلیاردها عوامل دیگر
من باید یک معنایی برای زندگیم جعل کنم که به دست آمدن آن معنا در حیطه قدرت و اختیار خودم باشد.
چون ممکن است من تمام تلاشم را برای رسیدن به آن معنا بکنم اما بقیه عوامل مساعد نباشند
فرض کنید معنای زندگیم این بوده که بعد از کنکور در دانشگاه خوب قبول شوم. فرض کنید من همه تلاشم را کردم اما در کنکور قبول شدن فقط به تلاش من بستگی ندارد، بلکه شرط لازمش این است که افرادی بیشتر از من موفق نباشند و هوش و تلاش بالاتری از من نداشته باشند. موفقیت من به شماها هم بستگی دارد و اگر شما از من قویتر باشید من موفق نمیشوم.
یا اگر همان روز کنکور سرم درد گرفت من موفق نیستم و ...
3️⃣ معنایی نباشد که الآن دوستش داشته باشم، ولی وقتی به آن میرسم دلم سرد شده باشد
فرض کنید من دوست دارم با یک بازیگر هالیود ازدواج کنم. چون بیستساله هستم و در چهلسالگی همه این طلب در من فرو خفته است و در چهلسالگی به آن ملکه زیبایی میرسم و میبینم این طلب در من فروخفته است.
🔹خیلی وقتها آدم یک چیزی را میخواهد، ولی وقتی به آن میرسد، نسبت به آن دلسرد شدهام.
اینکه در ادبیات میگویند تا قیامت پای تو مینشینم، میبینم دیگه تا صبح قیامت آن زیبایی را ندارد. بنابراین آن معنایی که برای خودم جعل میکنم. وقتی که بهش برسم بگویم این چی بود؟
4️⃣چیزی باشد در خود من آن معنا نه چیزی در دیدگاه دیگران نسبت به من
من همیشه نمیتوانم دیدگاه دیگران را تحصیل کنم. من اگر دنبال علم باشم، علم در من باشد، علم در من هست ولو کسی از آن خبر نداشته باشد. ولی شهرت اینگونه نیست، چون شهرت دارایی درون من نیست و دارایی است که تصویر من درون شما میتواند درون شما باشد و میتواند نباشد.
همچنین احترام هم یکی از این چیزهاست و همینطور است آبرو. قلوب مردم که دست ما نیست! بنابراین محبوبیت کاندیدای خوبی برای معنای زندگی انسان نیست. ممکن است محبوبیت پیش شما را از دست بدهم یا اصلا به دست نیاورم. بنابراین صقع وجودی آن ویژگی باید در درون خودم باشد.
5️⃣ معنای زندگی نمیتواند جوهری از جواهر جهان باشد
مثلا معنای زندگی من نمیتواند رسیدن به کوهنور باشد، چون کوهنور همیشه در معرض زوال است و هر جوهری در معرض زوال است.
مثلا من معنای زندگیم شد کوهنور و کوهنور را به دست آوردم؛ این معنا در معرض زوال است!
پس چیزی هم نباشد که ازدسترفتنی باشد بنابراین پدر و مادر و دوست و همسرم نمیتوانند معنای زندگی من باشد، چون همه اینها در معرض از دست رفتن هستن. پس معنای زندگی را اگر میگوییم جعل بکنیم به این معنا نیست که هر چیزی را میتوانیم جعل بکنیم باید چیزی را جعل بکنیم که تا آخر عمر من دوام داشته باشد.
6️⃣معنای زندگی نباید چیزی باشد که وقتی به آن رسیدید بگویید تمام شد
مثلا فرض کنید معنای زندگیتان این باشد که بزرگترین ثروتمند جهان شدید. حالا دیگر از فردا میخواهید چه کار کنید؟ معنای زندگی نباید چیزی باشد که من تا آخر عمرم به آن برسم.
🔻با توجه به این شرایط چیزی میماند که کاندیدای معنای زندگی باشد؟ سه تا از این چیزها آن چیزهایی است که افلاطون میگفت: یعنی حقیقت و خیر و جمال.
🔹اینها آرماناند و آرمان هیچگاه نابود نمیشود. مثلا حقیقتطلبی ته ندارد و خیرخواهی ته ندارد و جمالجویی ته ندارد این ها آرمانهاییند که انتها ندارند، مانند افقاند هر چه بروید به سمتش افق میرود عقبتر.
🔹اگر بگویید جزئیتر میخواهم میشود: عدالت و عشق و آزادی و ... از مصادیق خیر است.
🔹حالا اگر چند چیز است که این شش شرط را دارد من کدام را باید انتخاب کنم؟ در جواب میگویم: هر کس باید به شخصیت و منش خودش رجوع کند ببیند جذابیت کدام یک برایش بیشتر است؟ برای خیر یا حقیقت یا جمال یا ...؟ برای خود من حقیقت از آن سهتای دیگر ارزشمندتر است.
➖منبع: پادکست الا | پادکست گفت و گو با مصطفی ملکیان با عنوان «زندگی برای چه؟»
castbox.fm/va/5598974
🆔️@philosophy_thinking
🔻اعدام و تجاوز به زنان در زندان های سوریه!
ویدئو مربوط به لحظه آزادسازی زنان از زندان صیدنایا
زندان صیدنایا، زندانی که گفته میشود رژیم بشار اسد ۱۳ هزار نفر را در آن اعدام کرده و هزاران نفر دیگر را تحت شدیدترین شکنجهها قرار داده است.
🔗زنان زندانی به شکنجه جنسی و تجاوز گسترده در زندانهای بشار اسد شهادت داده بودند.
🔗عدهای از این زنان با اتکا به صلاحیت قضایی جهانی در کشورهای اروپایی پی دادخواهی و پاسخگو کردن رژیم اسد رفتند. در ادامه بخشهایی از روایات و شهادتهای زنان زندانی را میخوانید.
❌هشدار: محتوای آزاردهنده
🔗_پرتمان میکردند روی زمین و لگد میزدند، سرتاسر بدنمان را مورد ضربوشتم قرار میدادند. با کابلهای ضخیم برق شلاقمان میزدند. روی دست و پستانهایم سیگار خاموش کردند. یک بار با ضربه محکمی به سرم بیهوش شدم.
🔗_بهزور به پشت میخواباندنم و پاهایم را بالا می بردند. بعد به ران و پاهایم با چوب و کابل برق حمله میکردند. بارها این کار را انجام دادند.
🔗_جنازهها را با تحقیر روی زمین میکشیدند، زندانیان را آویزان میکردند و شکنجه میدادند. روی دیوارها رد خون بود. سلولهای زندان بوی خون میداد.
🔗_ژاکت مشکی برایم صحنههای تجاوز را تداعی میکند. صدای قطرههای آب مرا به سلول انفرادی بازمیگرداند. ابزارهای شکنجه بازجو دایما در کابوسهایم ظاهر میشوند.
🔗_در دفتر رئیس گارد جمهوریخواه در حلب، زیر تصویر بشار اسد به من تجاوز کردند. دچار خونریزی شدم.
🔗_طی دو هفته در فرودگاه ارتش در المره، بیش از سه بار مورد تجاوز و تعرض جنسی قرار گرفتم. در بازجوییها لختم کردند و از جلو و پشت مورد تجاوز قرار گرفتم. از تجاوز فیلم گرفت و تهدید کرد که برای آشنایان و اطرافیانم میفرستد.
🔗_میتوانستی در صورت همه زنان ببینی که شکنجه شدهاند. دختری ۱۶ ساله توسط شش نفر مورد تجاوز گروهی قرار گرفته بود. از خانوادهای مذهبی بود. بردندش و دیگر از او خبری نرسید.
🔗_شکنجه شدم، به من جلوی دیگران تجاوز کردند. در سلول حبسم کرده بودند، اما صدای فریاد زندانیان را میشنیدم. صدایشان تا ابد در گوشم زنگ میزند و فراموش کردن آن ممکن نیست.
🔗_«فرمانده سلیمان زیباترین دختران را انتخاب میکرد و به اتاق خود میبرد. در دفترش دو اتاق بود. جلوی آن دفتر بود و پشت آن اتاق تجاوز جنسی.
🔗یکی از دخترانی که مورد تجاوز قرار گرفته بود باردار شد. آنها به تجاوز به او در دوره بارداری هم ادامه دادند تا جایی که در ماه ششم بارداری زایمان کرد و جلوی چشمش به بچه شلیک کردند.
کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
🔻در باب تنهایی
«سکوت ممکن است ملالآور باشد. همهمان دیدهایم که سکوت چطور میتواند موجب محدودیت، ناراحتی، و حتی گاهی ترس آدمی شود [...] البته سکوت میتواند دوست آدم هم باشد، مایۀ آرامش و پرمایگیِ آدم. رالف یاکوبسن در شعر ”سکوتی که میآید“نوشت:
سکوتی که در چمن میزید
زیر یکایکِ آن برگها
و در فضای آبیِ میان سنگها
سکوت فیذاته غنی است. منحصربه فرد و لوکس است [...]. سکوت از نظر من امری معنوی یا نوعی چشمپوشی از دنیا نیست [...]؛ به بیان سادهتر، سکوت را شکل عمیقتری از تجربۀ زندگی میدانم، عمیقتر از روشنکردن تلویزیون برای دیدن اخبار، دوباره و دوباره».
تنهایی مخملین از منظر نگارنده، ارتباط وثیقی با سکوتی دارد که ارلینگ کاگه آن را روایت کرده، سکوتی که با پسزدن ملال و ناراحتی و ترس و در آغوشکشیدنِ شادی ژرف درمیرسد و شکل عمیقتری از تجربۀ زندگی است و مملو از آرامش سبز و آشتی و صلح درونی. سکوتی که یاکوبسن آن را به تصویر کشیده است، در چمنِ روحنواز زندگی میکند و در فضای آبیِ میان سنگها آرمیده و غفلت پاکی را بهسمت سالک میکوچاند.
لارنسن در «فلسفۀ تنهایی» توضیح میدهد که «تنهایی» مفهوم مستحدثی نیست، بلکه از زمان «عهد عتیق» وجود داشته و در احوال انسانی سر برآورده، مثل مفهوم «ملال»؛ درعینحال بحث و گفتوگو دربارۀ آن در ادواری در درازنای تاریخ بشر بالا گرفته است، نظیر عصر روشنگری و رمانتیسم و روزگار کنونی. لارنسن دربارۀ تجربۀ تنهایی از قول ئی. ام. موران نقل کرده: «در این لحظه تنها هستم. بیش از این چه میتوانم بخواهم؟ شادیای بالاتر از این وجود ندارد. آری: گوشدادن به سکوتی که تنهاییام را وسعت میبخشد». همچنین از قول ماریا ریلکه دربارۀ تنهایی آورده: «تنهاییات را دوست بدار و با مرثیهای خوشالحان دردش را تاب بیاور».
هم موران هم ریلکه از تجربۀ تنهایی سخن گفتهاند، اما از دو نوع تنهایی: اولی از «تنهایی مخملین» و ترجمان تجربۀ زیستهاش پرده برگرفته، تجربهای که با آرامشِ ژرف درونی دررسیده و صلح درونی را بهسمتش کوچانده و دومی از «تنهایی اگزیستانسیل» سخن رانده است، همان که سهراب میگوید: «آدم اینجا تنهاست و در این تنهایی سایۀ نارونی تا ابدیت جاریست».
چنانکه درمییابم، بسته به موقعیت و احوالی که من و تو در زندگی خود تجربه میکنیم و میچشیم و بالا و پایین و زیر و زبر میشویم، تنهاییهای مختلفی را تجربه میکنیم. تنهاییهای هشتگانهای که بسته به وضعیت وجودیای که در آن واقع شدهایم، سر برمیآورد: «تنهایی بین فردی»، «تنهایی درون فردی»، «تنهایی اگزیستانسیل»، «تنهایی مخملین»، «تنهایی خویشاوندی»، «تنهایی تلخ»، «تنهایی عرفانی» و «تنهایی میان جمعی».
تنهایی بین فردی وقتی رخ میدهد که فرد دیار مألوف و خانه و کاشانه را ترک میکند و شبکهای از روابط گرم و صمیمی و مأنوس را از دست میدهد. عموم کسانی که مهاجرت را تجربه کرده و از سرزمین مادری رخت کشیدهاند،این نوع تنهایی را دستکم برای چند صباحی آزمودهاند.
تنهایی درون فردی با محققنشدن استعدادها و با نُرمها و هنجارهای دیگران زیستن و سرکوب خواستهها و آرزوها درمیرسد. شکوفانشدن و پژمردگی روانی با این نوع تنهایی همعنان است. چنانکه روانپژوهان برجستهای چون راجرز و یالوم آوردهاند، این تنهایی نوعی روانرنجوری است و فردی که با آن دستوپنجه نرم میکند، میتواند به مدد رواندرمانگر بر آن فائق بیاید.
تنهایی اگزیستانسیل با اگزیستانس و وجود انسان و زیستنش بر روی این کرۀ خاکی گره خورده و گریز و گزیری از آن نیست. وقتی سپهری میگوید: «حیات نشئۀ تنهاییست»، از این نوع تنهایی پرده برمیگیرد. تنهاییای که با بن و بنیاد ما گره خورده و هیچگاه از میان رخت برنمیبندد. پیشتر از استعارۀ «بادکنک رها در آسمان» برای تبیین این نوع تنهایی بهره بردهام. هریک از ما موجوداتی هستیم گرفتارگشته در یک بادکنک، بادکنکهایی رهاشده در آسمان، آسمانی که هرازگاهی ابری و آفتابی و برفی و طوفانی میشود. بادکنکها به یکدیگر نزدیک میشوند، از هم دور میشوند، اما نمیتوانند وارد یکدیگر گردند. میتوانیم بادکنکهای دیگر را در آسمان ببینیم، از وجود و حضور آنها دلگرم و دلخوش شویم، اما نمیتوانیم با آنها یکی شویم. تنهاییِ اگزیستانسیلِ عمیق انسان که به تعبیر اونامونو با «سرشت سوگناک هستی» گره خورده از این جنس است. تنهاییای که با درد و رنجِ وجودی درمیرسد و فرد را در چنبرۀ خود سخت گرفتار میکند.
تنهایی مخملین با سکوت درونی و هیجانات مثبتی از جنس سپاسگزاریِ از هستی و طبیعت و برخورداریها و داشتهها عجین میگردد. سکوتی که با پسزدن ملال و ناراحتی و ترس و در آغوشکشیدنِ شادی درونی درمیرسد.
📕از خیام تا یالوم
نویسنده: سروش دباغ
/channel/philosophy_thinking
🎥 مصطفی ملکیان:
من اگر در گذشته آنچه درباره خودم می دانم را می دانستم، می رفتم و یک راهب می شدم!
🆔️@philosophy_thinking
🔺️کارگاه حقوق کودک و سلامت روان
این کارگاه با هدف توسعه ی حقوق کودکان و سلامت روان برگزار شده است و برای تمام والدین و معلمان کاربردی می باشد.
🔹️جلسه اول
🔹️تاریخ : ۲۶ مهر ۱۴۰۳
🔹️مخاطبین: معلمان شهرستان های نهبندان، دهدشت، منوجان و سراوان
🔹️مدرس: حسین جمالیپور
🔹️برگزار کننده؛ بنیاد معنای زندگی
🆔️@philosophy_thinking
🔻خیام و معنای زندگی
خیام معماگونهترین و بحث برانگیزترین حکیم و شاعر ایرانی است. در تفکر خیام معنا و معمای زندگی محوریترین مسئله است. به صراحت میتوان مدعی شد که هیچ شاعری به اندازة خیام درگیر دغدغههای وجودی و اگزیستانسیال نبوده است.
در شعر او معمای هستی، معنای زندگی، لذت، دوستی، مرگ آگاهی، عشق و رنج پررنگترین مسائل است. اشعار خیام انسان را با کمترین و کوتاهترین جملات با خودش مواجه میکند و به عمق زندگی میبرد. بیراه نیست اگر بگویم خیام یک درمانگر بزرگ برای حالِ ناخوشِ ماست. پیش از این به نیچه و بحران نهیلیسم اشاره کردم و دیدیم که مسئلة معنای زندگی اهمیت فراوانی دارد و بزرگترین مسئلة ماست. خیام اگرچه در رباعیات به صورت متفرقه به نکات مختلف اشاره میکند اما نوعی انسجام در تفکر او هست که میتوان گفت بسیار به زندگی معنا میبخشد. در ادامة این بخش به چند رباعی و مفاهیم به کار رفته در آن اشاره میکنیم و بر آنیم تفکر خیام را بشکافیم تا معنای زندگی را از منظر او بهتر درک کنیم.
دریاب که از روح جدا خواهی رفت
در پردة اسرار فنا خواهی رفت
مِی نوش ندانی ز کجا آمدهای
خوش باش ندانی به کجا خواهی رفت
در این رباعی چنانکه میبینیم مرگ پایان حتمی زندگی است. در رباعیهای متعدد خیام تلاش میکند که ما را به مرگ آگاه کند. پیش از این هم اشاره کردم که در زندگی روزمره ما فراموش میکنیم که موجوداتی فانی هستیم. خیام تاکید میکند که ما محکوم به مرگ هستیم و نمیدانیم از کجا آمدهایم و بعد از مرگ به کجا میرویم. در چنین وضعیتی که انسان دارد، تنها باید خوش باشد و از زندگی لذت ببرد. همانطور که میان کفر و دین و شک و یقین یک نفس بیشتر نیست، باید این یک نفس را به خوشی گذراند.
این یک نفسِ عزیز را خوش میدار
کاز حاصل عمر ما همین یک نفس است
این خوشی زمانی عمیقتر میشود که در پدیدههای عالم عمیقتر بنگریم. زندگی امروز زندگی پُر سرعتی است و ما را از توجه به پدیدهها غافل کرده است. اما خیام که خود ستاره شناس بوده است تلاش میکند به هستی و طبیعت عمیقتر بنگرد. او حتی وقتی به کوزهای نگاه میکند، نگاه زیباییشناسانهاش به اجزای کوزه روحی دیگر میبخشد.
این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او میبینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است
اینجا بازهم مرگ آگاهی دیده میشود و خیام معترف است که این کوزه حاصل جسم کسی است که روزی عاشق بوده است و از خاک جسد او چنین کوزهای ساخته شده است. نکتة قابل تأمل این است که خیام مرگ و عشق را اینچنین در کوتاهترین سخن به تصویر میکشد و این هنر اعجابانگیز اوست. در عین حال او حتی به گیاهان هم وقتی نگاه میکند تلاش میکند چنین نگرش عمیقی داشته باشد و زندگی انسان را در عالم، به دیگر موجودات گره بزند و هشدار دهد که بدن ما روزی در چرخة هستی به دیگر موجودات تبدیل میشود و همانطور که ما امروز به گیاهی نگاه میکنیم، روزی یک نفر دیگر به گیاهی که از خاک جسم ما میروید نگاه میکند.
ابر آمد و باز بر سرِ سبزه گریست
بی بادة گلرنگ نمیباید زیست
این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزة خاک ما تماشاگه کیست
درس دیگری که خیام به ما میدهد این است که ما به حقیقت و یقین دسترسی نداریم و به همین دلیل نباید به چیزی امیدوار بود. مقصود این است که منتظر نباشیم که خوشبختی و کام گرفتن از زندگی برایمان رخ بدهد، بلکه خودمان باید کاری کنیم. پیش از این در بخش فلسفه از زبان شوپنهاور گفتیم که باید خوشبختی از درون نشئت بگیرد و منتظر چیزی در بیرون نباشیم. بودا نیز میگفت نباید به غیر از خودمان امیدوار باشیم. خیام در رباعی زیر تاکید دارد که آدمی به حقیقت و یقین دسترسی ندارد و باید جام از دست ندهد. این جام نمادِ زندگیست و باید فقط به آن توجه کرد.
چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
نتوان به امید و شک همه عمر نشست
هان تا ننهیم جام مِی از کف دست
در بی خبری مرد چه هشیار چه مست
البته که خیام حقیقت را یک معمایِ لاینحل میداند و بر این باور است که رفتن به سراغ اسرار هستی و حل معمای عالم کاری بیهوده است. من بسیار با این مسئله همدل هستم و بر این باورم که اگر قرار است معمایی حل بشود، آن معما همین زندگیِ اینجا و اکنون است؛ که خیام بر آن تاکید دارد.
در پردة اسرار کسی را ره نیست
ز این تعبیه جان هیچکس آگه نیست
جز در دل خاک هیچ منزلگه نیست
مِی خور که چنین فسانهها کوته نیست
📕ازکتاب "معمای معنا "(در دست انتشار)
نویسنده:حسین جمالی پور
ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
/channel/philosophy_thinking
🔺️کدام زندگی!؟
🔺️کدام مقاومت؟
🔹️سخنان تلخ دکتر مصطفی مهرآیین در باب وضعیت اسفبار سیاسی و اجتماعی ایران....
🆔️@philosophy_thinking
#برای_ایران...
هر تغییری برای ایران بزرگ، از راه آموزش و پرورش می گذرد. اگر می خواهید ایران به جایگاه شایسته اش برسد باید از پرورش کودکان شروع کنید.
در راستای مسئولیت اجتماعی خودم؛ در حد وسع برای تغییر کاری می کنم.
برای معلمان ۴ شهرستان نهبندان(خراسان جنوبی )، دهدشت(کهکیلویه و بویراحمد )، سراوان(سیستان و بلوچستان ) و منوجان (استان کرمان) بیش از ۸۰ ساعت آموزش در حوزه روانشناسی برگزار شد و بیش از ۳۲۰ جلد کتاب برای معلمان ارسال شد تا برای کاهش آسیب های روانی و اجتماعی در مدارس استفاده کنند. تمامی این خدمات برای معلمان مناطق رایگان برگزار شد.
از استاد عزیزم دکتر نعمت الله فاضلی، اعضای موسسه ی نیکمان خانم دکتر پریسا گودرزی، دکتر محسن شعبانی، دکتر هادی وکیلی و دوستانم خانم دکتر معین الدینی، ندا میر و دکتر احسان خانمحمدی که در بخش آموزش و تامین کتب آموزشی همراهی کردند بسیار سپاسگزارم.
جهت اطلاع عزیزان موسسه ی نیک مان به صورت تخصصی در حوزه کودک و نوجوان کتب بسیار ارزشمندی منتشر کرده است که توصیه می کنم برای رشد کودکان خود حتما با این موسسه ارتباط بگیرید.
موسسه نیکمان
۰۲۱_۴۴۳۷۲۲۹۳
۰۹۳۷۴۱۷۴۴۱۱
✍️حسین جمالی پور
🔻مذهبیون نهیلیست!
ما بیش از آنکه تابع حقیقت و اصول اخلاقی باشیم، تابع گرایش روانی مان هستیم.
بسیاری از ما قواعد اخلاقی و حقیقت را در شرایط خاص می دانیم، اما طبق گرایش و سنخ روانی مان عمل می کنیم.
عده ی کثیری از ما به همین دلیل به زندگی دیگران رنج می رسانیم و سعی می کنیم با باورهایمان رفتارمان را توجیه کنیم.
مثلا عده ی قابل توجهی از مذهبی ها، حتی به قواعد اخلاقی دین خودشان هم پایبند نیستند؛ و از سنخ روانی شان تبعیت می کنند.
مثلا یک انسان خودشیفته، خودش را محق می داند که به هر نحو که دوست دارد زندگی کند و در برابر رنجی که به دیگران می رساند احساس گناه نمی کند. حال اگر این فرد باورهای دینی نیز داشته باشد، سعی می کند احادیث و روایاتی برای مهر تایید زدن به رفتارش پیدا کند و حق را به خود بدهد.
اینجاست که آنها نه تنها حقیقت و اخلاق را زیر پا می گذارند و به نهیلیست بودن خودشان مهر تایید می زنند؛ بلکه زندگی دیگران را سراسر درد و رنج می کنند.
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔻حافظِ زندگی!
حافظ انسانِ کامل نبود؛ بلکه کاملا انسان بود!
این توصیف بهاءالدین خرمشاهی از حافظ شیرازی است.
مقصود این است که حافظ آنچنان که انسان هست، بود!
یعنی انسان هر آنچه که تجربه می کند و در بند آن گرفتار می شود را عریان و بدون نقاب و لفاظی، بر زبان آورده است.
ما آدمیان در طول زندگی احوالات مختلفی که گاهی رنج آلود است و گاهی لذت بخش است را تجربه می کنیم؛ از تنهایی، فراغ، شکست، مرگ عزیزان نا امیدی تا امید، عشق، وصال، موفقیت و لذت های جسمی و روحی؛
این تضادها و تناقضات زندگیست که همه در شعر حافظ ریزش کرده است. انسان ذاتا موجودی پر از تناقض است و می توان گفت می بایست با این تناقضات به صلح برسد و آن را بپذیرد.
جایی خواندم که استاد شفیعی کدکنی گفته بود هنر حافظ در جمع زدن بین تناقضات است. واقعا هم همین است. حافظ مهارت خارقالعادهای در جمع زدن بین معانی متضاد و گاها متناقض دارد.
چنانکه می گوید؛
حافظم در مجلسی، دُردی کشم در محفلی
بنگر این شوخی که چون با خلق، صنعت می کنم
از این که بگذریم؛ حافظ در اشعارش آشکارا از بحران وجودی سخن گفته است.
وقتی می گوید:
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود
زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
مقصود گرفتار شدن در وضعیت های استثنایی است. همان مفهوم boundary situation یا وضعیت های مرزی که در اگزیستانسیالیسم مورد توجه بوده است.
یا آنجا که می گوید؛
شبی تاریک و بیم موج و گردابی چنین حائل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
این وصف از وضعیت روحی که حافظ توصیف می کند، بحرانی است که ما نیز گاهی دچارش می شویم.
به گوشه ای می خزیم و از خود می پرسیم؛
چرا رنج می کشیم؟ چرا به این جهان آمديم؟ چرا زندگی این قدر معماگونه است؟ چرا تنهایی؟ چرا غم؟ چرا مرگ؟ چرا شکست؟ و...
این وضعیت اگرچه مداوم نیست اما آدمی گرفتارش می شود و شروع می کند به پرسیدن...
به همین دلیل حافظ به مرگ توجه ویژه ای داشته است. وقتی می گوید؛
رهزن دهر نخفته ست مشو ایمن از او
اگر امروز نبرده ست که فردا ببرد
خب اینجا حافظ یکی از تناقضات زندگی را پذیرفته و با مرگ به صلح رسیده است. از این جهت می گوید خب حالا که نمی توانی بر مرگ چیره بشوی؛ آن را به عنوان یک امر انکارناپذیر بپذیر اما زندگی کن!
زندگی را از دست نده؛ که هر آن مرگ، زندگی را از تو ممکن است دریغ کند.
اینجاست که زندگی در لحظه برای حافظ، مثال مِی می شود. اگرچه حافظ به سه نوع مِی در اشعارش اشاره دارد و اهل مِی انگوری بوده است؛ اما به نظرم خودِ زندگی و غرق شدن در آن برای حافظ همچون مِیگساری بوده است. وقتی کنار معشوق نشسته است و زندگی را زندگی می کند، برای او عینِ مستی و رهایی است.
تعبیر دیگر این مفهوم همان عشق به زندگی است. قدر فرصت زندگی را دانستن، از دل عشق بیرون می آید؛
اما این عشق همیشه در تهدیدِ مرگ است. چون جهان هیچ ثباتی ندارد انسان باید از فرصت محدود زندگی استفاده کند.
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن
اینگونه است که حافظ بین مرگ، عشق، رنج، وحشت، تنهایی و دیگر تجربه های متناقض آدمی گره می زند و آن را به عنوان یک واقعیت غیر قابل انکار، لخت و عریان در اشعارش به تصویر می کشد.
وقتی می گوییم حافظ انسان کامل نیست اما کاملا انسان است؛ یعنی توانسته آنچنان که یک انسان هست را توصیف کند. انسانی که گناه می کند، عشق می ورزد، نقاب می زند و ریا می کند، ظلم می کند، از مرگ می ترسد، دوست می دارد، شراب می خورد، قرآن می خواند، عبادت می کند، خود را در این جهان تنها و گمشده می یابد، عهد می شکند، وفا می کند و....
اینها همه تناقضاتی ست که در وجود ما آدمیان جمع شده است و کسی که بتواند این تناقضات را جمع کند، او حافظِ زندگی ست!
۲۰ مهر سالروز بزرگداشت حافظ شیرازی بر شما مبارک🌺
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
🔺️آیا زندگی به زیستنش می ارزد؟
استاد #مصطفی_ملکیان( فیلسوف اخلاق) در باب ارزش زندگی، هدف از زندگی، آرمان های عقلانی و معنای زندگی می گوید.
بخشی از قسمت سوم #مستند_معنا؛ گفتگوی حسین جمالی پور با استاد مصطفی ملکیان
🆔️@philosophy_thinking
🔻گروه درمانی با محوریت "معنا_پوچی"
🔹️ظرفیت: ۶ نفر
🔹️نحوه برگزاری: طرح پرسش، گفتگوی گروهی، تمرین و تحلیل
🔹️با رویکرد رواندرمانی اگزیستانسیال
🔹️شنبه ها ساعت ۲۱ شب به وقت ایران
🔻درمانگر: حسین جمالیپور
نویسنده و پژوهشگر فلسفه و روانشناسی وجودی
این دوره به افرادی که از افسردگی و فقدان معنا در زندگی رنج می برند، توصیه می شود.
مباحث محوری: تنهایی، افسردگی، هدف گزاری، اضطراب، مسئولیت و معنابخشی به زندگی
🔻این دوره ۱۶ جلسه خواهد داشت که هر ۴ جلسه یک فصل به حساب می آید و به مباحث معینی پرداخته می شود.
🔹️هزینه ۴ جلسه:
ایرانیان خارج از کشور ۲.۴۰۰.۰۰۰ تومان
ایرانیان داخل کشور ۱.۲۰۰.۰۰۰ تومان
ثبت نام👇
@Existential_psychotherapist
09199602940
🔻پ.ن: جهت حضور در دوره، شرکت در مصاحبه ضروریست. مصاحبه ۲۰ دقیقه ای جهت تشخیص کاربردی بودن دوره برای فرد انجام می شود. این مصاحبه رایگان است و بعد از تایید وارد گروه درمانی خواهید شد.
🆔️@philosophy_thinking
🔻منتشر شد
مبانی فلسفی روان درمانی اگزیستانسیال
از کی یر کگارد تا اروین یالوم
🔹️ناشر: انتشارات ارجمند
نویسنده: حسین جمالی پور
شابک: 9786222579265
کتاب "مبانی فلسفی رواندرمانی اگزیستانسیال" که حاصل ۳ سال مطالعه تخصصی بر رواندرمانی وجودی می باشد، توسط انتشارات ارجمند در ایران منتشر شد.
در این کتاب تلاش کردم در بخش اول به فلسفه از آغاز تاریخ تا قرن ۱۸ بپردازم. فیلسوفان پیش از سقراط، #هراکلیتوس، #پارمنیدس و دیگر متفکران یونان باستان تا #افلاطون، #ارسطو و فیلسوفان مدرن همچون رنه #دکارت، #لایبنیتس، #جانلاک، #هیوم، #کانت، #هگل، #شوپنهاور و بسیاری از متفکران دیگر را شرح بدهم تا علاقه مندان به رواندرمانی اگزیستانسیال آماده ی ورود به مکتب #اگزیستانسیالیسم شوند. در بخش دوم کتاب به اندیشه ی بزرگان اگزیستانسیالیسم؛ کی یر #کگارد، فردریش #نیچه، کارل #یاسپرس، گابریل #مارسل، ژان پل #سارتر و مارتین #هایدگر پرداخته ام تا مخاطب با دانش لازم وارد مباحث رواندرمانی اگزیستانسیال بشود. در بخش سوم به اندیشه ی اروین یالوم پرداخته ام و مسلمات هستی همچون #مرگ، #تنهایی، #آزادی و #پوچی را به بحث گذاشته ام.
🔻از آنجایی که روانشناسان و علاقه مندان به اروین یالوم گاهی با فلسفه آشنا نیستند و در کلاس هایم واژگان فلسفی برایشان گنگ و نامفهوم بود، تمام مفاهیم مکتب اگزیستانسیالیسم همچون سوژه، ابژه، دازاین، داس مان، مرگ، نهیلیسم، تنهایی، سابژکتیویسم، وجود، زمان و بسیاری دیگر از مفاهیم را به زبانی ساده شرح داده ام.
در کلیت کتاب تلاش کردم مفاهیمی که در دیگر مکاتب فلسفی پیش از قرن ۱۹ که لازمه ی فهم اگزیستانسیالیسم و رواندرمانی وجودی است را شرح بدهم و مخاطب را از کتب دیگر بی نیاز کنم.
به طوری کلی این کتاب تلاش می کند اندیشه ی بیش از ۳۰ متفکر بزرگ تاریخ را شرح بدهد. امیدوارم تقدیر اجازه بدهد تا سال های بعد ویراست جدیدی منتشر کنم و اندیشه ی بزرگان دیگری همچون باس، بینزوانگر و دیگر بزرگان رواندرمانی اگزیستانسیال را به این اثر اضافه کنم.
این اثر را به دوستان عزیزم نادر نادری و خانم فتانه نویدگویی تقدیم کرده ام.
لینک خرید کتاب
تماس👇
88982030-021، 88975190-
✍️حسین جمالی پور
@philosophy_thinking
🔻روستانشینی و بی خانمانی ما!
پیش از این در باب خلوت اشاره کردم؛ که روستا امکان خلوت کردن با خود را میسر می کند. خلوت کردن برای نفوذ به خویشتن و آشتی با خود و جهان ضروریست؛ خصوصا در روزگار ما که آدمی بیش از گذشته با خود و جهان بیگانه است.
مارتین هایدگر در کتاب "هستی و زمان" از بی خانمانی انسان معاصر سخن می گوید و معتقد است که این بی خانمانی که به دلیل غفلت از وجود است، نتیجه ی آن است که انسان ۴ مقوله مهم را در زندگی از دست داده و دچار بی خانمانی شده است.
یاد خدایان، مرگ، سکونت بر روی زمین و تماشای آسمان؛ ۴ مقوله ای هستند که انسان از آن فاصله گرفته است و در زندگی او غایب اند.
در روستا،امکان اندیشیدن به این ۴ مقوله بیش از مکان های دیگر میسر می شود. خلوت کردن و نگاه کردن به آسمان و ستاره گان، آدمی را به وجود، نزدیک تر می کند و از خود بیگانگی و درد بی خانمانی را می کاهد.
در روستا زندگی سرعت کمتری دارد و آدمی زمان را عمیق تر درک می کند. مسابقه و پیشی گرفتن از دیگران معنایی ندارد و آدمی سعی می کند زندگی را زندگی کند. همین نگرش باعث می شود مرگ بیش تر به اندیشه آید و آدمی را از فراموشیِ خود، نجات بدهد. شهرنشینی فرصت مرگ آگاهی را کم می کند. چرا که سرعت زندگی در شهرنشینی بالاست. همانطور که وقتی در یک جاده با سرعت رانندگی می کنید و دیدنی ها را از دست می دهید، در زندگی شهری نیز فرصت تجربه هایی که زندگی را سرشار از معنا می کند، از دست می دهید.
آدمی باید گاهی در خلوت، حیرتِ از عظمت هستی را تجربه کند. در مقابل هستی بایستد و پرسش کند" که من چیستم؟ کجا هستم؟ چه کاری باید بکنم؟".
اینجاست که آدمی در برابر حضورش در جهان پرسش می کند و می رود تا برای پرسش پاسخی بیابد. آدمی با قرار گرفتن در مسیر جستجوست که خویشتن خود را محقق میکند. انسان بی پرسش و بدون جستجو، امکان زندگی را از دست می دهد. شما به میزانی که در جستجو باشید، عمق زندگی را تجربه میکنید.
حتی آدمی حضور دیگران را درچنین فضایی است که عمیقا درک میکند.
هایدگر مثالی می زند و می گوید وقتی شما در یک اتاق با یک نفر تلفنی صحبت میکنید و تمام توجه شما به فرد پشت خط تلفن هست، اگر همان موقع فرد دیگری در اتاق بغلی شما باشد؛ شما حضور فرد پشت خط را بیشتر درک می کنید حتی اگر کیلومترها از شما دور باشد. حضور اینجا به معنی نسبتی وجودی است که ما با فرد خاصی داریم که توجه مان را به او معطوف کرده ایم. آن فرد اگزیستانس ما را درگیر خود می کند و در جهان بودن را، با او عمیق تر تجربه می کنیم. عشق نیز چنین تجربه ایست و به همین دلیل تمام وجود ما را درگیر خود می کند. چون در عشق ما بودن مان را در جهان به نحو دیگری درک می کنیم و تجربه ی عمیق تری از خود داریم.
روستا نشینی وقتی خلوت کردن را برای ما ممکن می کند؛ ما به لایه های عمیق خودمان نیز عمیق تر نگاه می کنیم و عشق به خود را تجربه می کنیم.
چرا که آنجا و در آن فضا ما در خدمت خودمان هستیم. آدمی وقتی با تمام وجود به کسی خدمت کند یعنی عاشق اوست. حال اگر آدمی امکان خدمت به خود را میسر کند، در حقیقت عشق به خود را تجربه می کند.
اینکه در شهر بیشتر دچار از خود بیگانگی هستیم و بیشتر افسرده می شویم و از خودمان غافل می شویم؛ علتش همین خلوت نکردن است.
خلوت نکردن و شلوغی ما را از تجربه ی حضور در عالم غافل می کند و کمتر به زندگی توجه داریم؛ و بیشتر ابزاری در چرخ دنده های شهرنشینی می شویم.
چنین نگاه ابزاری، به مرور وارد زندگی می شود و انسان را از سکونت بر زمین غافل می کند. انسان وقتی در عالم سکونت دارد که رابطه اش با عالم و زمین از جنس ابزار و مصرف کردن نباشد. بلکه رابطه ی او شاعرانه و از جنس همزیستی عاشقانه باشد؛
روستا نشینی به نظر من چنین تجربه ای را ممکن و تسهیل می کند. چرا که آدمی را بیشتر به طبیعت نزدیک و روح او را با حقیقت خودش آشتی می دهد.
✍️حسین جمالی پور
#روستانشین
#خلوت
#عربخانه
/channel/philosophy_thinking