♦️نویسنده و پژوهشگر ارتباط با من؛ @Existential_psychotherapist
هیچ کشاورزی از برداشت محصول یقین ندارد!
او فقط بذر می پاشد و تلاش می کند...
بذر بپاش
بگذار اثری از تو بماند...
حتی اگر خودت اثرت را نبینی...
تو مسئولی به قدر ظرفیت خودت بر جهان اثر بگذاری...
#دلنوشت
/channel/philosophy_thinking
مقاله ای بسیار خواندنی از دوست ارجمندم جناب فرهاد مشکور با محوریت تنهایی...
اگر علاقه مند به تحلیل فلسفی تنهایی هستید حتما بخوانید.
https://www.zeitoons.com/115398
🔹️اولین دوره جلسات گروهی با محوریت "ذهن آگاهی و خودشکوفایی"
🔻به صورت آنلاین
🔹️آغاز از ۹ اردیبهشت ماه
🔹️ظرفیت گروه ۴ نفر
🔹️سهشنبه ها ساعت ۲۱ به وقت ایران
🔹️۴ جلسه در ماه
اطلاع از جزییات و ثبت نام 👇
@Existential_psychotherapist
09199602940
/channel/philosophy_thinking
🔺️تیزر مستند "معنا"
🔹️گفتگوهایی در باب معنای زندگی در ایران معاصر
با حضور #محسن_رنانی، #مصطفی_ملکیان، #مقصودفراستخواه، #نعمت_الله_فاضلی و #اکبر_جباری
تهیه کننده و کارگردان: حسین جمالیپور
🔺️کاری از بنیاد معنای زندگی
قسمت های پنجگانه این مستند در یوتیوب
و در کانال تلگرام حسین جمالی پور 👇
🆔️@philosophy_thinking
⭕️ایران ما و هانا آرنت❗️
✍️حسین جمالی پور
🔻چرا خواندن افکار هانا آرنت برای ما ایرانیان مهم است؟
ایام اول سال را به مرور افکار هانا آرنت فیلسوف یهودی پرداختم. آرنت یکی از برجسته ترین فیلسوفان سیاسی تاریخ است. او شاگرد مارتین هایدگر بود و بعد از مهاجرت به آمریکا بیشتر در حوزه ی خبرنگاری فعالیت می کرد. مصاحبه ی او با آیشمن(از تئوریسین های ارتش نازی) و کتاب آیشمن در اورشلیم و کتاب توتالیتاریسم(تمامیت خواهی)از برجسته ترین آثار اوست.
امروز از خودم پرسیدم چرا اینقدر افکار او مهم است و باید ایرانیان در وضعیت کنونی به آن توجه کنند. در پاسخ چند نکته به ذهنم رسید که در ادامه اشاره می کنم.
🔹️۱. حذف عمل در بین مردم و بی هویت کردن آنان!
آرنت تفاوتی بین زحمت، کار و عمل قائل می شود و معتقد است حکومت های دیکتاتوری و توتالیتر تلاش می کنند عمل را حذف کنند و مردم برده وار در خدمت ایدئولوژی قرار بگیرند. عمل همان کنش هایی است که انسان ها را در عین تفاوت در کنار هم قرلر می دهد. همچون مشارکت سیاسی و اجتماعی یا امور هنری که خلاقیت درپی دارند و یا آموزش های آگاهی بخش. این ها عمل به حساب می آیند و آدم ها با تکیه بر همین ها از هم متفاوت می شوند. این اعمال بیشتر برای جامعه ی بشری مفیدند و فرد خودش نفعی از آن نمی برد. یعنی پولی و سودی شخصی به دست نمی آورد. اما حکومت های دیکتاتوری به دنبال یک دست کردن مردم هستند و تلاش می کنند عمل را از مردم دریغ کنند و مردم را به سمت تفکر توده ای هدایت کنند.
برای مثال در جامعه ی امروز ایران دانشگاهیان، نویسندگان،خبرنگاران، هنرمندان و بسیاری افراد از این دست از جامعه حذف شده اند. یا در زندان هستند یا خانه نشین، یا مهاجرت کرده اند.
🔹️۲.ابتذال شر! تحلیل او از شر بسیار عمیق است. او در مصاحبه با آیشمن نتیجه می گیرد که آدم ها می توانند خوب باشند اما به دیگران شر برسانند. وقتی با آیشمن مصاحبه می کند می بیند که آیشمن آدم بدی نیست و مدعی است که او طبق وظیفه اش عمل کرده است. عمل به فرمان رهبر(هیتلر). اما از اینکه به دیگران شر و رنج رسانده احساس گناه ندارد. آرنت می گوید من اینجا فهمیدم که برای انجام اعمال شرورانه نیاز نیست از آدم های بد و شرور استفاده کنید، بلکه آدم هایی هستند که ذاتا شرور نیستند اما می توانند به راحتی در خدمت ایدئولوژی درآیند و برای آرمان های ایدئولوژیک هرکاری بکنند و احساس گناه نداشته باشند.
🔹️۳. آرنت از بی تفاوتی سخن می گوید و مدعی است که حکومت های ایدئولوژیک و استبدادی کاری می کنند که مردم نسبت به سرنوشت همدیگر بی تفاوت باشند. در چنین جوامعی افراد تنها زندگی می کنند و نسبت به همدیگر بی اعتماد هستند و احساس می کنند فلاکت دیگران ربطی به آنها ندارد. این بی تفاوتی همان چیزی است که نظام سیاسی می خواهد. چرا که مردم وقتی تنها و بی تفاوت باشند، نمی توانند برای سیستم سیاسی خطر آفرین باشند.
🔹️۴. در این ساختارهای سیاسی، وظیفه ی پلیس فراتر از قانون است. در چنین جامعه ای افراد بخاطر جرم انجام شده دستگیر نمی شوند، بلکه بخاطر جرمی که ممکن است انجام بدهند دستگیر می شوند! یعنی بخاطر خطری که ممکن است برای حکومت داشته باشند، بازخواست، زندانی و یا حذف می شوند.(مثل فرعون که متوجه شد کودکی به دنیا خواهد آمد و حکومت او را از بین می برد. او کودکان را بخاطر جرم انجام نشده کشت!)
🔹️۵. از بین بردن عواطف و احساسات انسانی و ارزش های اخلاقی.
در چنین جوامعی حکومت ها تقسیم بندی می کنند و انسان ها را در مقابل هم قرار می دهند. خودی و غیر خودی، انقلابی و ضد انقلاب و... . این تقسیم بندی باعث می شود خشم اجتماعی را مردم علیه همدیگر تخلیه کنند، نه علیه حکومت!
گاهی باعث می شود احساسات و عواطف انسانی از بین برود و به راحتی انسان بکشند. آرنت تعریف می کند که در اردوگاه آشویتس فردی به نام بوگر بود که دید یک کودک یهودی دارد یک سیب را گاز می زند. بوگر کودک را گرفت و سرش را به دیوار کوبید و چند دقیقه بعد از مرگ کودک نشست و باقی مانده ی همان سیب را خورد!
او همچنین اضافه می کند که بسیاری از ماموران اس اس(شبه نظامیان نازی) از خود یهودی ها بودند. یعنی نظام سیاسی از مردم یهودعلیه خودشان استفاده می کرد.
🔺️تلاش کردم به زبانی بسیار ساده نشان دهم چقدر خواندن افکار این فیلسوف مهم است و می تواند برای تفسیر درست وضعیت کنونی ایران کمک کند.
#هانا_آرنت
#فلسفه_سیاسی
/channel/philosophy_thinking
✍️ذهن و زندگی
از میان گفتههای بودا در باب زندگی دو روایت بسیار دلنشین است که تأمل در آنها یکی ما را از اسارت ذهن بیرون میآورد و دیگری عمقِ زندگی و حقیقت آن را آشکار میکند. بودا در نوشتهای با عنوان جادة گلی میگوید:
«روزی تانزان و اکیدو در حال سفر در یک جادة گلی بودند و باران شدیدی در حال باریدن بود. کنار یک چهاراه دختر دلربایی را در لباس ابریشم دیدند که نمیتوانست از چهار راه عبور کند. تانزان گفت بیا؛ و آن دختر را با دستانش بالا برد و از گِلها عبور داد. اکیدو هیچ چیزی نگفت. شب شد و به یک معبد قابل اسکان رسیدند. او ( اکیدو) نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به تانزان گفت ما راهبان به جنس مونث نزدیک نمیشویم. خصوصا وقتی جوان و دلربا باشند. این خطرناک است. چرا این کار را کردی؟ تانزان گفت من آن دختر را آنجا رها کردم. تو هنوز داری او را با خودت حمل میکنی؟»
جادة گلی حکایت بارِ سنگینی است که گاهی اوقات بر ذهن خودمان تحمیل میکنیم. بدبینی، نفرت، خاطرات بد گذشته، قضاوت دیگران و بسیاری مسائل دیگر که ما در ذهنمان حمل میکنیم، آزار آن ما را دچار رنج میکند. برای رهایی ذهن ما راهی جز تهی کردن آن نداریم. خالی نکردن ذهن باعث میشود نشخوار فکری، ذهن را آشفته کند و از زندگی و استفاده از فرصتها و رشد عقب بمانیم.
در روایت دیگری بودا میگوید:
«مردی در سرزمینی سفر میکرد که با یک ببر مواجه شد. او فرار کرد و ببر به دنبال او دوید. مرد به یک پرتگاه رسید. به ریشة درخت تاکی چنگ زد و خودش را از لبة پرتگاه آویزان کرد. ببر از بالای سرش بو میکشید. مرد که ترسیده بود به پایین نگاه کرد و دید آن پایین ببر دیگری منتظر اوست تا او را بخورد. فقط ریشة درخت تاک بود که او را نگهداشته بود. بعد دید دو موش، یکی سفید و دیگری سیاه آرام آرام دارند درخت را میجَوند. مرد توت فرنگی خوشمزهای نزدیک خودش دید. در حالیکه بایک دست درخت را گرفته بود، با دست دیگرش توت فرنگی را گرفت. چه مزة شیرینی داشت!»
قصة بودنِ ما در این عالم به طرز شگفتآوری در این روایت کوتاه به تصویر کشیده شده است. دو ببر بالا و پایین پرتگاه نماد دو تاریکی است. تاریکی پیش از تولد و تاریکی پس از مرگ و ما در میان این دو تاریکی مه آلود و مبهم چشم باز کردهایم و خود را بر درختِ بودن، که نامش را زندگی میگذاریم آویزانیم. دو موش سیاه و سفید که درخت را میخورند، نماد شب و روز و زمان هستند که پیوسته در حال گذرند و ما را به سمت تاریکیِ مرگ و پایان زندگی میبرند. در این قاب که بودا به تصویر میکشد، توت فرنگی نماد در لحظه بودن و طعم زندگی را چشیدن است.
📕کتاب: معمای معنا
🔹️نویسنده: حسین جمالی پور
🔹️ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
/channel/philosophy_thinking
🔺️من ایران را دوست دارم....
🆔️@philosophy_thinking
سه توصیه از بزرگان ایران!
🔻خیام؛
گر باده خوری تو با خردمندان خور
یا با صنمی لاله رخی خندان خور
بسیار مخور ورد مکن فاش مساز
اندک خور و گه گاه خور و پنهان خور
🔻سعدی؛
مِی با جوانان خوردنم باری تمنا می کنم
تا کودکان در پی فتند این پیر دُرد آشام را
🔻حافظ؛
اگر شراب خوری جُرعهای فَشان بر خاک
از آن گناه که نَفعی رسد به غیر چه باک؟
برو به هر چه تو داری بخور، دریغ مخور
که بیدریغ زَنَد روزگار تیغِ هَلاک
/channel/philosophy_thinking
بدرود!
بدرود! (چنین گوید بامدادِ شاعر:)
رقصان میگذرم از آستانهی اجبار
شادمانه و شاکر.
از بیرون به درون آمدم:
از منظر
به نظّاره به ناظر. ــ
نه به هیأتِ گیاهی نه به هیأتِ پروانهیی نه به هیأتِ سنگی نه به هیأتِ برکهیی، ــ
من به هیأتِ «ما» زاده شدم
به هیأتِ پُرشکوهِ انسان
تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگینکمانِ پروانه بنشینم
غرورِ کوه را دریابم و هیبتِ دریا را بشنوم
تا شریطهی خود را بشناسم و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم
که کارستانی از ایندست
از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار
بیرون است.
انسان زاده شدن تجسّدِ وظیفه بود:
توانِ دوستداشتن و دوستداشتهشدن
توانِ شنفتن
توانِ دیدن و گفتن
توانِ اندُهگین و شادمانشدن
توانِ خندیدن به وسعتِ دل، توانِ گریستن از سُویدای جان
توانِ گردن به غرور برافراشتن در ارتفاعِ شُکوهناکِ فروتنی
توانِ جلیلِ به دوش بردنِ بارِ امانت
و توانِ غمناکِ تحملِ تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان.
انسان
دشواری وظیفه است.
✍️#احمد_شاملو
بخشی از شعر "درآستانه"
🔻معجزه ی کلمات
احسان عبدی پور با لهجه شیرین بوشهری قصه ای تعریف کرد که؛
در خانواده ی پرجمعیتی هر کس وظیفه ای داشت و پسرک آخر خانواده هیچ وظیفه ای نداشت؛ مسئولیتی که بتواند احساس کند من هم یک هویتی دارم.
خلاصه پسرک گفت؛ از الان من میرم نون بخرم؛ نفت هم خودم میارم! اینها حوزه ی استحفاظی منه!
نیمه شبی دید مادرش کنار بشکه ی نفت ایستاده و دارد با تلمبه نفت توی گالن میریزد!
میگفت من اصلا فکر نکردم در چله ی گرما نفت می خواد چیکار!
پسرک صدایش در آمد و گفت؛
دیگه همه چی تو هم شد دیگه! نفت مال مونِه!(مال منه)!
نفت می خوای خب بگو برات بیارُم!
باز فردا میگی کمرم درد می کنه!
مو (من) ناراحت میشُم باز کمرت درد می کنه ناله می کنی و شُو(شب) خوابت نمی بره!
بوگو نفت می خوام بگو نون می خوام...هرچی می خوای بوگو...
مادرم منگ ایستاده بود و به من و گالن نفت و دور و برش نگاه میکرد...
در همین حین تلمبه را گرفتم و براش نفت کشیدم و دادم.
سالها بعد عمه اش به آن پسرک گفته بود؛ مادرت می خواست اون شب خودش تش(آتش) بزند!
این قصه ی کوتاه صدها نکته ی رواندرمانی و جامعه شناسی در خود داشت.
انسان در اعماق وجودش اگر در تاریکی محض باشد و بخواهد به زندگی پایان بدهد، با یک جمله می توان تاریکی را نابود کرد و زندگی بخشید!
اگر آن پسرک نمی گفت "مو (من) ناراحت میشُم باز کمرت درد می کنه ناله می کنی و شُو(شب) خوابت نمی بره!
بوگو نفت می خوام بگو نون می خوام...هرچی می خوای بوگو..." آن زن خودش را آتش می زد.
همه ی ما پازل یک زندگی ابدی هستیم! اما فراموش کردیم و پشت کرده ایم به حقیقت زندگی...
سر هر چهاراه یک نفر ممکن است دارد می رود خودکشی کند، یا شاید تا لحظاتی دیگر بخواهد در مسیر مترو به زندگی پایان بدهد...
شاید یکی در مسیر خانه است و آنقدر پر از خشم است که ممکن برود و فرزند یا همسرش را به بدترین صورت بزند.
با یک جمله می توان او را منصرف کرد.
با یک جمله ممکن است دستی به سمت چاقو نرود، دستی به سمت گالن نفت نرود یا پایی برای خودکشی از پله های پل عابر بالا یا از پله های مترو پایین نرود...
فراموش نکنیم جمله ها و کلمات بیش از تفنگها آدم کشته اند.
پشت هر گلوله ای، انسانی بوده که دوستش نداشته اند و از زندگی محروم بوده است...
هر چاقوی قاتلی، دست انسانی بوده است که کلمات روحش را کشته اند...
با کلمات هم می توان آدم کشت و هم زندگی بخشيد....
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
در بندِ ارزش هایِ دروغین و کلام های پوچ!
ای کاش کسی ایشان را از چنگِ "نجات بخشِ" شان نجات می بخشید!
آدمی را ارزش هایِ دروغین و کلام هایِ پوچ هولناک ترین هیولاست!
📕نیچه ، چنین گفت زرتشت
دربارهی کشیشان
🆔️@philosophy_thinking
🔺️راه حل مصطفی مهرآیین برای اصلاح وضع موجود.
۱. حذف ولایت فقیه از قانون
۲.ادغام نیروی های نظامی(سپاه و بسیج ) با ارتش
۳. حکمرانی قوه قضائیه بر اساس حقوق بشر و قوانین مدرن انسانی
🆔️@philosophy_thinking
♦️سروش دباغ درباره مواجهه "اروین یالوم" با اضطراب مرگ سخن میگوید🔺
🆔️@philosophy_thinking
🔻#نیمه_شب_با_حافظ
فدایِ پیرهنِ چاکِ ماهرویان باد
هزار جامهٔ تقوی و خرقهٔ پرهیز
خیالِ خالِ تو با خود به خاک خواهم برد
که تا ز خالِ تو خاکم شود عَبیرآمیز
پیاله بر کفنم بند، تا سحرگهِ حَشر
به مِی ز دل بِبَرَم هولِ روزِ رستاخیز
/channel/philosophy_thinking
قرار بود مردم به مقام انسانیت برسند!
صبح که بیدار می شوند امید ندارند!
ظهر برق ندارند!
شب غذا ندارند!
این بود مقام انسانیت شما؟
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
«هدف دین، اطاعت است نه حقیقت؛ و هدف فلسفه، حقیقت است نه اطاعت».
«من بهروشنی نشان دادهام که دین حقیقی تنها در عدالت و محبت نسبت به همگان خلاصه میشود، و اینکه هیچ حقی برای روحانیون وجود ندارد که بخواهند در حکومت دخالت کنند، بلکه اقتدار دینی باید کاملاً تابع اقتدار مدنی باشد؛ زیرا نظم اجتماعی و صلح تنها زمانی تضمین میشود که اقتدار سیاسی، تنها مرجع نهایی در امور عمومی باشد، و آزادی اندیشه نیز در گرو همین جدایی است.»
این متن از فصلهای پایانی رساله الهی سیاسی است؛ جایی که اسپینوزا استدلال میکند تنها در صورت جدایی قدرت دینی از قدرت سیاسی، میتوان به آزادی، عقلانیت و صلح اجتماعی دست یافت.
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
هر انسانی باید روایتگر زندگی خود باشد. باید بتواند با استعداد و توان وجودی خودش ردپایی از خود بر صفحه ی زندگی بگذارد. تکیه کردن بر درون و زندگی بر اساس خواست و اراده ی فردی، هویت آدمی را شکل می دهد.
آدمی هرچه بیشتر به درون خود تکیه کند و به بیرون کمتر نیازمند باشد، بیشتر به خودشکوفایی می رسد. روایتگری باید از درون سرچشمه بگیرد. این جوشیدن از درون آدمی را خرسند و شاد می کند. چنین رخدادی در زندگی زمانی به وقوع می پیوندد که آدمی بتواند نیروهای درونی خود را به سمت هدف معینی حرکت بدهد تا به خرسندی برسد. خودِ این خرسندیِ درونی، نتیجه ی اصلی و حقیقی این حرکت در زندگی است.
یالوم در "درمان شوپنهاور" می گوید:
« گل پاسخ داد: ای ابله! تصور کرده ای من می شکفم تا دیده شوم؟ من برای خودم می شکفم نه برای دیگران، چون شکوفایی خرسندم می کند. سرچشمه ی شادی من در وجود خودم و در شکوفایی ام است.»
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
هر فردی برای رسیدن به رضایت و احساس خوشبختی باید:
۱. قوانینی برای خود تعیین کند تا امنیت روانی خود را فراهم کند. همانند یک کشور که قوانینی برای نظم اجتماعی دارد. این قوانین حد و مرزهای شخصیت شماست.
۲. برای زندگی روزمره اهداف مشخصی دارد و مطابق با شرایط و توانایی خودش برای اهداف انرژی و زمان می گذارد.
۳. بودنش در جهان را معنا می دهد. مثلا با پیگیری و تلاش برای یک آرمان مشخصی زندگی می کند. این آرمان می تواند بشری و فراتر از خواسته های فردی باشد. یا با انتخاب یک نگرش عرفانی، فلسفی یا ... جهان را به شیوه ای معنادار بفهمد و از بودنش در جهان لذت ببرد. تجربه های هنری،نگاه شاعرانه به زندگی، کنشگری سیاسی، در جستجوی حقیقت بودن، رایگان بخشی یا هر چیز دیگری می تواند جهان انسانی ما را معنا بدهد.
۴. دوستانی داشته باشد که بتواند با آنها خود واقعیش باشد. دوستانی که با آنها تنهایی خویشاوندی را تجربه کند. انسان به واسطه ی دوستی، زندگی را عمیق تر تجربه می کند.
۵. برنامه ای برای خلوت با خود داشته باشد تا خود را فراموش نکند. سفر و تجربه ی خلوت در طبیعت می تواند به توسعه ی وجودی و شخصیتی شما کمک بسیاری بکند.
۶. همه رخدادهای جهان و حتی افکار و پرسش های مرتبط با آن را جدی نگیرد. گاهی انسان لازم است جهان را با شوخی و طنز بگذراند. جدی گرفتن مسائل جهان مخرب است. ما باید تنها زندگی را، آن هم تا حدی جدی بگیریم. مهم ترینِ آن، مسئولیت در زندگی در قبال خودمان است. مسئولیت انسان بودن و زندگی را زندگی کردن، مهمترین مسئله ی جدی ما باید باشد تا بودن ما معنادار باشد. اما در عین حال تمام رخدادهای جهان را نباید به پرسش بکشیم و بخواهیم معماهای جهان را بفهمیم. یادمان باشد بسیاری از مسائل زندگی راز هستند و نمی توانیم همه را حل کنیم. ما باید زندگی کنیم.
۷. هر ماه یک کتاب بخوانیم. از رسانه ها دور باشیم. گاهی اوقات وقت را بدون فکر کردن به چیزی بگذرانیم و تنها با خودمان باشیم. انسان ها را ابزار نکنیم و بدانیم خوشبختی یک امر جمعی است و تنها نمی توان خوشبخت بود!
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
🔹️#مشاوره
دوستان جان سلام❤️
آغاز جلسات مشاوره فردی در سال جدید از ۲۵ فروردین ماه خواهد بود.
من در کنار شما خواهم بود تا در باب #خودشکوفایی، #معنای_زندگی، #تنهایی، #اضطراب و آنچه به کیفیت زندگی شما کمک می کند، گفتگو کنیم.
👈عزیزان برای رزرو وقت با شماره 09199602940 تماس بگیرند یا پیامک بدهند.
👈همچنین از طریق تلگرام می توانید با اکانت زیر هماهنگ کنید.
@Existential_psychotherapist
🔹️زمان جلسات گروهی ۴نفره نیز در دست برنامه ریزی است که متعاقبا اعلام خواهد شد.
✍️حسین جمالی پور
نویسنده و پژوهشگر فلسفه، ادبیات و روانشناسی وجودی
آثارمن : مبانی فلسفی رواندرمانی اگزیستانسیال(انتشارات ارجمند)، مسئله ی معنا(انتشارات بنیادسهروردی تورنتو_کانادا)، معمای معنا در جستجوی معنای زندگی (انتشارات بنیادسهروردی تورنتو_کانادا)رند شیراز(انتشارات بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا) و....
/channel/philosophy_thinking
🔻برای مصطفی مهرآیین و مهارتِ لخت کردنش!
ما از یاد نمی بریم که گفتند "اینها می خواهند لخت بشوند"! حال آنکه لخت مان کرده بودند! لخت از زندگی، لخت از عاطفه، لخت از آرامش، لخت از اخلاق، لخت از احترام انسانی و لخت از هر چیز ارزشمندی که شایسته ی یک انسان است. از آن سو ما را لبریز کردند از خشم، نفرت، میل به مهاجرت، فقر، تنهایی و صدها احساس غم انگیز دیگر.
اما در این میانه بودند افرادی که آمدند برای لخت کردن! در زمانه ی ما، کارِ فیلسوف لخت کردن است! لخت کردن همین قماش که خود را نماینده ی خدا بر زمین می دانند و زندگی را از ما دریغ کردند! عده ای که بیش از آنکه سیاست ورز باشند، کارگرانِ سیاسی هستند. بله قربان گویانی که از آزادی تنها جنبه ی جنسی آن را می فهمند و برایشان حقوق بشر و خواستِ یک زندگی شرافتمندانه معنا و مفهومی ندارد! به بردگی کشیدن ملت را حق خود می دانند و آنکه خواستار خروج از صغارت است را بر گیوتینِ ارتداد و محاربه می بندند!
اما با شیخ شهر که مال ملت می خورد، برخورد مومنانه می کنند!
در چنین وضعی رسالت فیلسوف لخت کردن است. لخت کردن این جماعت که لباس فریب پوشیده اند و تصور می کنند مردمان هنوز بر ذات آنها آگاه نیستند!
کار فیلسوف همین است. آشکار کردن حقیقت و افق گشودن و ممکن ساخت سیاست برای زندگی!
زندگی که هر انسانی بتواند خود باشد و استعداد وجودی خود را شکوفا کند و بودنش در این عالم را معنا بدهد. و این امر ممکن نمی شود مگر با آزادی!
آزادی برای خود بودن! نه برای خدمت به دیگران!
« گل پاسخ داد: ای ابله! تصور کرده ای من می شکفم تا دیده شوم؟ من برای خودم می شکفم نه برای دیگران، چون شکوفایی خرسندم می کند. سرچشمه ی شادی من در وجود خودم و در شکوفایی ام است.»(از کتاب درمان شوپنهاور )
.....
باید ادامه داد و اندیشید؛ آنچه ایران را نجات می دهد اندیشیدن به افق های بزرگتر است. برای گشودن این افق به سه چیز نیاز است.۱. شرافت ۲. شجاعت ۳. سواد.
اگر قرار است گفتگو کنیم باید سه مؤلفه فوق را در زندگی روزمره به گفتگو بگذاریم، تمرین کنیم و آن را بخش جدایی ناپذیر از زندگی بدانیم.
ایران ایران نخواهد شد مگر با مردمانی شجاع، شریف و با سواد؛ که در این سالها هرسه را در وجود شما دیدم...
از اینکه در سال های اخیر تلاش کردید مردان بی سواد را لخت کنید و بی عیار بودنشان را عیان کنید، صمیمانه سپاسگزارم.
✍️حسین جمالی پور
۲۰ فروردین ۱۴۰۴
عربخانه/خراسان جنوبی
/channel/philosophy_thinking
🎥 فیلم "آخرین وسوسه مسیح (۱۹۸۸)"
کارگردان: مارتین اسکورسیزی
کیفیت 720p
✂️ بدون سانسور و حذفیات
معرفی فیلم و کتاب برای ایام عید در این کانال 👇
🆔️@philosophy_thinking
چگونه روابط سالم را تجربه کنیم؟
چگونه خودشکوفایی رخ می دهد؟
چگونه یک زندگی معنادار داشته باشیم؟
سه پرسش بالا را در دو جلسه روز جمعه ۱۷ اسفند به بحث می گذاریم.
🔺️جلسه اول از ساعت ۱۵ الی ۱۶:۱۵ دقیقه
🔺️جلسه دوم از ساعت ۱۹ الی ۲۰:۱۵ دقیقه
🔴 هزینه ثبت نام ۳۵۰ هزار تومان
🔺️این وبینار مختص افراد زیر ۴۵ سال است.
استاد: حسین جمالیپور
نویسنده و پژوهشگر فلسفه و روانشناسی وجودی
ثبت نام 👇
09199602940
تلگرام 👇
@Existential_psychotherapist
🔺️برای علاقه مندان ارسال کنید و آنها را به یک نگاه نو به زندگی دعوت کنید.
/channel/philosophy_thinking
🔺️#شعرشب
ساقی بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کارِ چراغ خلوتیان باز درگرفت
آن شمعِ سرگرفته دگر چهره برفروخت
وین پیرِ سالخورده جوانی ز سر گرفت
آن عشوه داد عشق که مفتی ز ره برفت
وان لطف کرد دوست که دشمن حذر گرفت
زنهار از آن عبارتِ شیرینِ دلفریب
گویی که پستهٔ تو سخن در شکر گرفت
بارِ غمی که خاطرِ ما خسته کرده بود
عیسیدمی خدا بفرستاد و برگرفت
هر سروقد که بر مَه و خور حسن میفروخت
چون تو درآمدی پیِ کاری دگر گرفت
زین قصه هفت گنبدِ افلاک پرصداست
کوتهنظر ببین که سخن مختصر گرفت
حافظ تو این سخن ز که آموختی؟ که بخت
تعویذ کرد شعرِ تو را و به زر گرفت
پ.ن؛ #حافظ بی همتاست! از اعماق جان آدمی سخن می گوید! بارها این ابیات را بخوانید و زندگی را زندگی کنید!
🆔️@philosophy_thinking
🔺️معجزه ی کلمات
از زبان احسان عبدی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔺️گفتمان زندگی، شادی، عشق و... باید جای گفتمان جنگ و انقلاب و مقاومت را بگیرد.
👤#مصطفی_مهرآیین
🆔️@philosophy_thinking
🔺️سکانسی گیرا و عمیق از سریال حشاشین.
اینجا #خیام عمیق ترین احساسات وجودی را بیان می کند و معنای زندگی را از نظر خودش به تصوير می کشد.
🆔️@philosophy_thinking
🔻گزارش تلخ یک دختر دانش آموز....
✍️حسین جمالی پور
ویدا معلم یکی از مدارس دخترانه در حاشیه شهر مشهد هست. دیشب با هم درباره اوضاع مدارس صحبت می کردیم. می گفت دانش آموز دختری دارد که حدود یک سال است با دایی اش رابطه عاطفی جنسی دارد و عاشق دایی اش شده. پدر و مادر دختر از هم جدا شده اند و دختر آخر هفته ها در خانه مادرش زندگی می کند و اوایل هفته پیش پدر. ظاهرا پدر و مادرش آدم های خشن و عصبی هستند و دخترک دایی اش را برای امنیت عاطفی انتخاب کرده که به رابطه جنسی رسیده است. ویدا خیلی ناراحت بود و نمی دانست چه باید بکند. از او خواستم به مسئله ورود نکند و فعلا طرح دوستی و نزدیک شدن به دختر را پیش ببرد تا به زودی با دوستان در مشهد هماهنگ کنم و مسئله را کاملا چهارچوب مند پیگیری کنند و مشکل این دختر را حل کنیم.
دختر دیگری هم در همان مدرسه هست که پدرش به او تجاوز می کند. و این هم برای ویدا یک درد دیگر بود که نمی دانست باید چه کند. ویدا معلم ریاضی هست و با چند و چون روانشناسی آشنا نیست. قرار شد سال آینده که دوره های جدید را شروع کردیم به ویدا هم بگویم سر کلاس ها بیاید تا بتواند مهارت هایش را برای این مسائل بیشتر کند.
خلاصه اوضاع و احوال مدارس بسیار اسفبار است. اینکه آن دانش آموز یک معضل دارد جای خود، و اینکه می تواند همکلاسی هایش را هم با چنین مسائلی درگیر کند یک معضل دیگر است.
متاسفانه من هر روز با این مسائل درگیرم. با توجه به اینکه معلمان شهرهای مختلفی در کشور با من ارتباط دارند، اغلب اوقات تماس ها یا پیام های تلگرام شان مرتبط با این مسائل است. اگر پرسش و مسئله مربوط به حوزه کاری من باشد خودم پاسخ می دهم و در غیر اینصورت به دوستانم ارجاع می دهم. خلاصه گاهی که با این مسائل درگیر می شوم، حیرت زده می مانم که به کدام سو می رویم؟
گله ی ویدا این بود که با اینکه از این مشکلات زیاد هست، اغلب مدارس مشاور ندارند. یعنی در یک مدرسه که ۶۰۰ دانش آموز دارد ، یک مشاور نیست!!!
خب این درد بزرگی هست!
دیروز شنیدم که شهرداری تهران ۵۰۰ میلیارد هزینه کرده است که حوزه علمیه برای نوجوانان برنامه آموزشی بگذارد.
حالا من نمی دانم یک روحانی با اختلال های ocd یا مثلا ptsd یا دیگر اختلال های دوقطبی و اسکیزوفرنی چه آشنایی دارد و چگونه می خواهد تشخیص بدهد.
واقعا گاهی خودم حالم از زندگی بهم می خورد که چرا آموزش و پرورش حاضر نیست در ماه ۱۰ میلیون هزینه کند و هفته ای یک مشاور به مدارس بفرستد اما برای مناسک و شعائر دینی میلیاردی خرج می کنیم.
خلاصه نه اوضاع مدارس خوب است نه اوضاع ما که پیگیر این مسائلیم.
فقط امیدوارم والدین و معلمان خودشان خودجوش کاری کنند تا فرزندانش شان آسیب نبینند.
/channel/philosophy_thinking
🔻مبصران قلدر!
حتما به یاد دارید که کلاس مدارس در دهه ی ۷۰ و قبل از آن توسط دانش آموزان قلدر اداره می شد. در دوران راهنمایی و دبیرستان همیشه معلمان یکی از دانش آموزان قد بلند و ارازل صفت که بچه ها از او حساب می بردند را مبصر کلاس می گذاشتند تا کسی جرات سرکشی و جنجال نداشته باشد.
الان که به گذشته فکر می کنم می بینم معلم ها بیشتر برای اینکه زحمت و مسئولیت را از دوش خودشان بردارند، این کار را می کردند.
مبصرها قلدر بودند و اگر شاخ و شانه می کشیدی بعد از مدرسه هم رهایت نمی کردند.
خلاصه ما اینگونه بزرگ شدیم!
همین هایی که در خیابان به زنان می گویند " برو وای نستا وگرنه گیسات( موهات) می بُرم"، همان دسته افرادی هستند که روزی مبصران قلدر بودند.
دیروز فیلم کوتاهی دیدم که مامور نیروی انتظامی به دختری می گفت "برو وگرنه گیسات می بُرم" یاد این خاطرات افتادم.
ما هنوز جرات نداریم شجاعت مان را برای حق و عدالت و آزادی، بکار بگیریم؛ ما فقط می توانیم برای ضعیف تر از خودمان شاخ و شانه بکشیم.
خلاصه که مبصران آن زمان بله قربان گوی معلمان بودند و قلدر کلاس و امروز بله قربان گوی سیستم و قلدر جامعه!
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
🔺️ قشر خاکستری و عادی سازی شر
👤#هانا_آرنت
🆔️@philosophy_thinking
یک ایران تسلیت؛
هر روز در این خاک کابوس می بینیم!
چه کردید با این وطن!
تسلیت به ایران...
به آنهایی که زنده اند و زندگی نمی کنند.
به آنهایی که کشته می شوند.
به ایران پر درد؛
به مردم خراسان جنوبی تسلیت؛
دانشجو #امیر_محمد_خالقی
🆔️@philosophy_thinking