♦️نویسنده و پژوهشگر ارتباط با من؛ @Existential_psychotherapist
🔻بیچاره ایرانِ درمانده!
🔹️برای احمد زید آبادی
من هنوز به این فکر می کنم که نسل ۵۷ نتوانسته از باور اشتباهش دست بردارد و هرچه می کشیم از تفکر این نسل است. درماندگی ما و ماندن در مرداب و دست و پا زدن های ما تا این تفکر حاکم است، ادامه خواهد داشت. نسلی که یک راهی را شروع کرده و هزاران کشته داده و اقتصاد و زندگی را به بن بست رسانده اما هنوز می خواهد هر طور شده ثابت کند راهی برای برون رفت وجود دارد اما باز وقتی به بن بست می رسد بجای مواخذه ی خودش، به دنبال مقصری خارج از دایره ی مسئولیتش می گردد.
احمد زید آبادی نوشته است:
"وضعیت بوروکراسی کشور واقعاً وحشتناک است. با این وضع اگر تحریمها «بالمره» هم لغو شوند و سالانه صدها میلیارد ارز وارد کشور شود، نمیتوان به بهبود واقعی حال کشور و مردم مطمئن بود"
این جملات را احمد زید آبادی ای می زند که سال گذشته تمام توانش را گذاشت تا مردم پای صندوق رای بیایند و از مسعود پزشکیان حمایت کنند!
خودش اقرار کرده است که حتی اگر تحریم ها برداشته شود اتفاقی برای اقتصاد و وضع ملت نمی افتد!
و باز دلیل اصلی را افراد نالایقی می داند که حاصل بوروکراسی و ساختار است و نیاز به یک نوسازی بنیادی دارد.
یکی نیست بپرسد آقای زید آبادی تو مگر نمی گفتی پزشکیان می آید تا نوسازی را آغاز کند؟ چقدر برای پزشکیان وقت گذاشتی و گفتی تحریم ها را بر می دارد و چقدر مردم را از جنگ ترساندید؟
آیا قطع شدن اعضای یک انسان و ماندن تنها یک "پا" برای خانواده ی جانباختگان، جنگ نیست؟
آیا سوختن اجساد در ماشین های فاجعه ی بندرعباس جنگ نیست؟
آیا سوختن و دود هوا شدن ماشین هایی که مردم با هزاران مکافات و اضطراب و وام و قرض خریده بودند، جنگ نیست؟
آیا داغ دار شدن یک ملت جنگ نیست؟
مگر شما ما را از جنگ نمی ترساندید؟
شما که خودتان را تحلیلگر می دانید و به مردم جهت می دهید تا در سیاست مشارکت کنند، آیا الان خودتان را نسبت به این همه داغ خانمان سوز مسئول نمی دانید؟
حتما مسئولید!
اگر می دانید پشت پرده ی این فاجعه و دیگر مصیبت ها چیست و نمی گویید، که وا مصیبتا که شما تحلیلگر و دلنگران باشید!
و اگر نمی دانید، باز هم وامصیبتا که شما تحلیلگر باشید!
جناب زید آبادی، نسل شما با همین تحلیل هایش، با همین امید واهی دادن هایش، با همین "من می فهمم هایش"، زندگی ما را نابود کرد.
شما در میدانی بازی می کنید که یا دوست دارید بازی کنید و از قواعد آن مطلع هستید، یا قواعد بازی را نمی دانی اما باز هم برای دیگران بازی می کنی!
و نسل ما جوانیش دود شد، تواناییش سوخت، جان داد و هزینه ی نسل ۵۷ را داد که با این همه فاجعه هنوز هم نمی خواهد کنار بکشد و بگذارد مردم نفس بکشند!
البته شما فقط یک نفر از صدها نفری هستید که ما را گرفتار کرده اند!
صدها نفری که ملت ایران را هر سال داغدار می کند. صدها نفری که ما را از زندگی محروم کرده اند و اگر هم صدای مان بلند شود می گویید "اینها اغتشاش گرند و از آن طرف خط می گیرند"!
مثل دادستان کل کشور که گفته است اگر کسی در این باب بنویسد جرم تلقی می شود!
چقدر ما وضع مان وحشتناک است که زندگی مان را کسانی نابود می کنند که خودشان باید از حقوق مان دفاع کنند!
چقدر ما در این کشور غریبیم!
نمی دانم آیا مردم دیگر کشورها هم این غربت را احساس می کنند؟ بعید می دانم!
بیچاره آن خانواده ای که از فرزند شان فقط یک پا مانده است.
بیچاره آن مردی که در میان آوار دنبال برادرش می گشت و زار می زد و هیچ اثری از بردارش نبود!
بیچاره جوانانی که هنوز آرزوی کار و آینده دارند و این روزها را می بینند!
بیچاره ایران!
آه از درماندگی!
آه از سوختن زندگی در پیش چشم خویشتن!
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
حتی مرگِ مردم ستمدیده را سانسور می کنند تا ضعف سیاسی شان را پنهان کنند...
ببین چه بلایی بر سرمان آوردند که جان و زندگی در مبتذل ترین وضعش قرار دارد...
شنیدم که بعضی خانم ها و آقایان در محل انفجار چشم هایشان در آمده و اعضای بدن شان قطع شده؛ نمی دانم چرا ما هرسال باید چشم هایمان کور، پاهایمان قطع و جان مان گرفته شود؛ در آخر از یک روبان مشکی در گوشه ی تصویر تلویزیون هم محرومیم!
آه از این طرد شدگی
آه از غربت در وطن!
تسلیت به بندرعباس و تمام ایران عزیز🖤
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔻آیا ما بیماریم؟
در پاسخ به دکتر علی رضا طهماسب که در کلیپ بالا فرموند کسی که از معنای زندگی می پرسد بیمار است.
🔹️از نظر من پرسش از معنا زمانی پیش می آید که معنا از دست رفته است یا دچار تنش معنایی شده ایم. در دیگر شرایط عادی پرسش از معنا اصلا طرح نمی شود چون فرد درگیر زندگی است.
اما اینکه جناب طهماسب می گوید فردی که پرسش از معنا را طرح می کند، بیمار است؛ نظر ایشان درست نیست. نگاه ایشان یک نگاه پاتولوژیک است. یعنی به بسیاری از رفتارهای انسان ها نگاه بیمار انگاری دارند. درحالیکه من مخالفم. چراکه مسئله ی معنا و بسیاری از مسائل دیگر در زندگی، از دل شرایط بیرون می آیند. شرایط سیاسی، تاریخی، اجتماعی و...؛ ایشان در گفتگوی بالا از یک راهب سخن می گویند که گفته " وقتی ما می رقصیم از رقصیدن سوال نمی کنیم "؛ بله من هم موافقم که وقتی کسی زندگی معناداری دارد، از معنای زندگی سوال نمی کند چون غرق در زندگی است. اما آیا ما شرایط مان شبیه راهبان بوداییست؟
🔹️مشکل و اختلاف من دقیقا از همینجا شروع می شود. جامعه ی ما یک جامعه ی دین دار بوده و درحال حاضر به دلیل شرایط سیاسی و معرفتی از نگاه دین باورانه فاصله گرفته است و به شرایطی دچار شده که پرسش از معنا برای بسیاری طرح می شود.
من معتقدم پرسش از معنا در چنین شرایطی طبیعی است و ما حق نداریم افرادی که دچار این پرسش شده اند را بیمار بدانیم. بلکه چنین افرادی به دنبال پر کردن یک خلاء و فقداني هستند که در تمام انسان ها وجود دارد. حتی در وجود جناب طهماسب؛ البته این نگاه من است که از منظر پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم نگاه می کنم! جناب طهماسب بیشتر گرایش روانکاوانه و فرویدی دارند.
علی ای حال انسان در تمام مراحل زیستی نیازمند معناست و زمانی که آن را از دست بدهد لاجرم در جستجوی آن خواهد بود و وظیفه و رسالت یک اهل فلسفه و معنا پژوه این است که برای چنین وضعی بیندیشد و چاره جویی کند.
همانگونه که فروید برای اضطراب چاره جویی می کرد! حال ما می توانیم بگوییم فروید چون دنبال این مسئله بود حتما بیمار است؟ یا نه در پاسخ می گوییم او دنبال چاره بود!!؟
🔹️از سوی دیگر باید گفت اگر پرسش هایی این چنین نبود، بدون تردید حرکتی در اندیشه ورزی و تحولات معرفتی پیش نمی آمد و دانش بشری راکد می بود.
آدمی برای گشودن افق های بالاتر نیازمند طرح چنین پرسش هایی است تا بتواند پاسخ درخور پیدا کند. با کمال احترام به بسیاری از مشاوران و روانشناسان، باید عرض کنم بسیاری از این عزیزان از دانش فلسفی، عرفانی، ادبی و اجتماعی محروم اند و می خواهند همه چیز را تحلیل روانشناسانه و روانکاوانه کنند؛ درحالیکه بسیاری از پرسش های عمیق بشری در ساحت علوم دیگری است.
🔹️بنده به عنوان فردی که میان رشته ای پژوهش می کند، بر این باورم در شرایط امروزی شما نمی توانید انسان ها را با زندگی پیوند بزنید مگر آنکه دانش میان رشته ای داشته باشید. انسان امروز ایرانی با فقدانی روبروست که برای فهم آن ما هم به علوم اجتماعی نیازمندیم، هم سیاسی و هم مردم شناسی فرهنگی و بعد از فهم آن، برای حل مسئله نیازمندیم منبع معنابخش در فلسفه، عرفان، هنر و... را برای چنین فردی معرفی کنیم.
🔹️با توجه به توضیحی که دادم نه آنکه بین مردم عامه پرسش از معنا را طرح می کند بیمار است و نه آن کسی که به عنوان یک متفکر دست به اندیشیدن در مورد معنای زندگی می زند.
اصولا اندیشیدن برای حل مسئله و بعد از آن پیوند زدن انسان با زندگی است. کار یک متفکر باید این باشد که انسان را با زندگی پیوند بدهد و صلح را در درون و بیرون انسان ممکن کند!
با احترام
حسین جمالی پور
۶ اردیبهشت ۱۴۰۴
/channel/philosophy_thinking
آیا ما در زندگی معنا را کشف می کنیم یا باید جعل کنیم؟
آیا زندگی به زیستنش می ارزد؟
چه چیزی به زندگی معنا می دهد؟
در باب دوستی بارها نوشته ام؛ و امروز دوباره تنهایی خویشاوندی خود را با مهدی زاهدی به گفتگو و اشتراک گذاشتم. بله این روزها مهدی زاهدی مهمان من است.
رفتیم در دل طبیعت. هم شعر از حافظ و صائب خواندیم و هم ساعتی در باب ضرورت و اهمیت کتاب "اخلاق" اسپینوزا گفتگو کردیم. اینکه درک این کتاب چقدر در فلسفه سیاسی مهم است و چگونه انسان های دموکرات پرورش می دهد.
کمی هم من در مورد رواندرمانی اگزیستانسیال گفتم و اینکه آدمی چقدر می تواند به کمک آن به زندگی پیوند بخورد.
در آخر زباله های اطراف را جمع کردیم تا به قدر وسع به طبیعت کمک کنیم.
همه ی این تجربه ها در کنار دوست بود؛ دوستی که در کنارش جهان و زندگی زیباتر می شود؛
به قول سعدی؛
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان، حاصل ،آن دمست
پنج شنبه ۴ اردیبهشت ۱۴۰۴
🆔️@philosophy_thinking
🔺️انسان و دریای مواجِ هستی
شمس تبریزی می گوید؛
« چون در دریا افتاد، اگر دست و پای زند، دریا درهم شکندش، اگر خود شیر باشد. الا خود را مرده سازد، عادت دریا آنست که تا زنده است، او را فرو میبرد، چندان که غرقه شود و بمیرد. چون غرقه شد و بمرد، برگیردش و حمّال او شود اکنون از اول خود را مرده سازد، و خوش بر روی آب میرود.»
🔻سعدی و عشق
📕از کتاب "معمای معنا "
✍️حسین جمالی پور
عشق و زیبایی درهم تنیدهاند و پیوند عمیقی بین آنهاست. دوستی نیز از آن جهت که زندگی را زیبا میکند ارزشمند است. بودن و حضورِ دوست، که جلوهای از عشق را در وجودِ ما پدیدار میکند اهمیت دارد، نه آن منفعت و لذتی که برای خودِ ما میتواند داشته باشد. پیش از این گفتیم که عشق به یک فرد خاص یکی از منابع معنابخش زندگی است؛ این معنا، از حضورِ دوست یا معشوق سرچشمه میگیرد. پیش از این در باب انواع عشق از منظر اریک فروم نیز توضیح دادم؛ در آغاز کتاب از عشق جنسی یا اروتیک سخن گفتیم که فرد از سر غریزه به دیگری نزدیک میشود و بعد از مدتی سراغ دیگری میرود. در چنین عشقی، حضور و بودن اهمیت ندارد و از این جهت زیبایی ظاهری میتواند فریبنده باشد؛ هرچند در آغاز ما فکر میکنیم حقیقتاً عاشقیم اما یک فریب بیش نیست. از این که بگذریم اگر ما بتوانیم قوای روحی خود را پرورش بدهیم میتوانیم به درجهای از رشد برسیم که وقتی صورت زیبایی میبینیم، از آن معنا بگیریم و صرفاً نگاه جنسی نداشته باشیم.
این خود یکی از منابع معنابخش به زندگی است. چرا که زیباییِ صورت دیگران خود بخشی از زیبایی این جهان است. شاید اینکه برخی انسانها جهان را زشت و زننده میبینند به این دلیل است که به بسیاری از زیباییها از جنبة مصرفی و جنسی نگاه میکنند و همین مسئله باعث میشود که بخشی از زیباییهای زندگی را از دست بدهند. پیش از این از زبان مارتین بوبر دیدیم که میگفت روابط وقتی من-آن میشود، زندگی از معنای واقعی خالی میشود و انسان نمیتواند عشق حقیقی را تجربه کند. سعدی نیز چنین نگرشی دارد و در دو بیت زیر چنین وصفی را از معشوق به تصویر میکشد:
به جای سرو بلند ایستاده بر لب جوی
چرا نظر نکنی یار سرو بالا را
که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد
خطا بود که نبینند روی زیبا را
در این دو بیت سعدی معشوق را از سرو ایستاده بر لب جوی زیباتر میبیند. چرا؟ چون حضور او را قدر میداند. برای سعدی حضورِ معشوق اهمیت بسیاری دارد. او در بیت دیگری میگوید:
مقدار یار همنفس چون من نداند هیچ کس
ماهی که بر خشک اوفتند قیمت بداند آب را
یارِ همنفس کسی است که با او زندگی را زیبا میبینیم؛ درد و رنج زندگی در کنار او قابل تحمل است. از این جهت وقتی دوست نباشد، آدمی مانند ماهیای که از آب بیرون افتاده و بر روی زمین جان میدهد، قمیت و ارزش یارِ همنفس را درک میکند. مضاف بر این با توجه به دو بیت قبلی یارِ سرو بالا همان یارِ همنفس است که حضور او چنان است که نگاه نکردن به صورت او خطاست. سعدی چنانکه معلوم است، به زبان طنز به فقیهانِ دوران که نگاه را حرام میدانستند، هشدار میدهد که خطا میکنند که نظر را حرام میدانند. سعدی زیبایی صورت معشوق را بخشی از معنایِ بودنِ ما تفسیر میکند. از این جهت فقدانِ معشوق مساوی با فقدانِ معناست؛ و عشق و زیبایی برای انسان همانند آب برای ماهی است.
سعدی حتی از این فراتر میرود و عشق را صفت خاص انسان میداند. از دید او آدمی اگر عشق نداشته باشد از حیوان فراتر نرفته است:
عشق آدمیتست گر این ذوق در تو نیست
همشرکتی به خوردن و خفتن دواب را
عشق فصل انسان از حیوانات و موجودات دیگر است. عشق نردبان استعلای انسان است که از مرتبة حیوانی به انسان بودن میرسد. در چنین وضعی آدمی از خودش فراتر میرود و فراتر از خود را میطلبد.
همچنین از نظر سعدی آدمی با عشقورزی بر تنهایی غلبه میکند. به همین دلیل از تنهایی گریزان است و میگوید:
ترسم از تنهایی احوالم به رسوایی کشد
ترس از تنهایی است، ورنه بیم رسواییم نیست
پیش از این در باب نگاه دیگران و تاثیر آن بر شخصیت ما، اشاراتی از نظر شوپنهاور و دیگر متفکران کردم. سعدی نگاه دیگران را نسبت به عاشقی مدنظر دارد و مدعی است که باید عاشق بود حتی اگر مردم آن را عیب بدانند. بسیاری از اوقات ما اجازه میدهیم نگاهِ دیگران مانع عشق ورزی ما بشود؛ مانعِ ابراز بزرگترین داشتهای که در وجودِ آدمی نهفته است. سعدی برای نگاهِ دیگران اهمیتی قائل نمیشود و میگوید:
عوام عیب کنندم که عاشقی همه عمر
کدام عیب! که سعدی خود این هنر دارد!
🌺اول اردیبهشت، روز بزرگداشت سعدی مبارک🌺
📕معمای معنا
نویسنده: حسین جمالی پور
ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
/channel/philosophy_thinking
🔺️دیالوگ هایی بسیار عمیق از فیلم "وقتی نیچه گریست".
🔹️چگونه زندگی کنیم؟
ایده ی " بازگشت جاودانه" که نیچه آن را مطرح می کند،حتی اگر با داده های علمی امروز منطبق نباشد، باز هم ارزش دارد به آن فکر کنیم تا یک زندگی اصیل را داشته باشیم.
نیچه با طرح چنین اندیشه ای در پیاین است تا یکی از بنیادین ترین سوال های زندگی را طرح کند؛
آیا زندگی ارزش زیستن دارد؟ و آیا حاضرید این زندگی برای شما بی شمار تکرار شود ؟
اگر شما به زندگی " آری" بگویید، در حقیقت یک زندگی اصیل را داشته اید.
اما اگر از شخصی که این سوال را از شما می پرسد، عصبانی شوید و نفرین کنید ،به این معنی است که زندگی اصیل نداشته اید.
پیام نیچه از طرح این اندیشه این است:
"چنان زندگی کن که اگر بی شمار تکرار شد، به آن زندگی آری بگویی ".
یعنی طوری زندگی کن که اگر بارها و بارها قرار باشد همانطور زندگی کنی، بازهم آری بگویی.
✍️ #حسین_جمالی_پور
#نیچه
#اگزیستانسیالیسم
#آزادی
#معنای_زندگی
🆔️@philosophy_thinking
زمانی که «در» ما و زمانی که «بر» ما میگذرد
📕فقراتی ازکتاب " از بوستانِ بوسعید"
✍️سروش دباغ
«وقت» تعبیری عربی است و نسبتی با مفهوم زمان دارد که آن هم عربی است. ما وقتی که راجع به زمان سخن میگوئیم که وقت هم بینسبت با آن نیست، چه معنایی را مد نظر داریم؟ و منظور از ابنالوقتی که با زندگی کردن در اینجا و اکنون به روایتی که در میراث صوفیان ما و سالکان مدرن به بحث گذاشته شده، به چه معناست؟ اکهارت تله سالک مدرن کانادایی و نویسنده کتابهای پرفروش نیروی حال و جهانی نو به همین سیاق دربارهی اینجا و اکنون سخن میگوید.
میتوان دو معنا از وقت را در تعبیر طعم وقت از یکدیگر تفکیک کرد. میتوان به مارتین هایدگر در کتاب هستی و زمان اشاره کرد. میتوان از هایدگر به صورت تطبیقی در اینجا استفاده کرد، بدون اینکه دچار خطای زمانپریشی شد. باوجوداینکه بوسعید هزار سال پیش این مضامین را گفته، اما بارقهها و بصیرتهای آثار این متفکران و سالکان سنتی و مدرن، در این تطبیق و مقایسهها گیر ما میآید. میتوان از یک دوگانه برای فهم بهترِ مقولهی وقت استفاده کرد. ما گاهی از زمانی استفاده میکنیم که بر ما میگذرد و گاهی از زمانی یاد میکنیم که در ما میگذرد. توماس آکویناس الهیدان مسیحی مشهور میگفت: «مادامی که راجع به زمان یا وقت هنوز سخنی نگفتم، گویی میدانم که چیست و بالجمله آن را درمییابم اما به مجرد اینکه میخواهم درباره آن سخن بگویم گویی سپر میاندازم و نمیتوانم آن رو درست صورتبندی کنم». آن شعر مولانا به یاد میآید:
«بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزد / ولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزد»
چنین وضعیت غریبی دربارهی زمان موجب شده نتوان بهطور کامل بر آن فائق آمد. البته دیگر مقولات هم کموبیش همینطورند؛ مقولات مربوط به معنای زندگی نیز چنیناند. اروین یالوم هم چنین نقل قولی را از ویتگنشتاین راجع به معنای زندگی آورده است با این مضمون که: «فراریّت و سیّالیای در کار است که میشود به آن نزدیک شد، اما نمیشود آن را فراچنگ آورد«. قصه زمان نیز همینطور است.
آنگاه که من از زمانی یاد میکنم که بر ما میگذرد، گویی که حالت انفعالی و محاطبودن در زمان را برجسته می کنم. به زبان امروزی، این تلقی از زمان یا وقت، با تصویر خطیِ ما از زمان در تناسب است. یعنی زمانی که خود را بر ما بار و به تعبیری دیگر بر ما حقنه میکند. یعنی زمانی که ما تحت تاثیر آن هستیم. ما این جا نقش پذیرا داریم؛ یعنی همان تعبیر رایج از زمان. مثلاً وقتی که ما با یکدیگر قرار داریم، دقیقا میدانیم و در تقویم هست که آن زمان یکشنبه بعدازظهر در فلان تاریخ است. این نوع زمان، امری بیرون از ماست. امری اعتباری که گریز و گزیری هم از آن نیست. همهی آنچه که ما در مناسبات و روابطِ روزمره انجام میدهیم، از این جنس هستند؛ وقتی قراری میگذاریم، وقت دندانپزشکی، بانک، قرار با حسابدار و وکیل، یا بیمارستان و دکتر داریم، این تعبیر از وقت و زمان، از جنس زمانی است که بر ما میگذرد.
همین را هم میتوان به صورت متعارف توضیح داد و گفت این برداشت از زمان، نوعی تلقی سکولاری، عرفی و عقلایی از زمان است. برای فهم بهترِ آن، میتوان عقربههای ساعت را در نظر گرفت. در اینجا وقت، نسبت وسیعی با حرکت و مسافت دارد؛ در فیزیک جدید این موضوع توضیح داده شده است. در این تلقی، زمان، نسبت وسیعی با سرعت و مسافتی که این عقربهها طی میکنند، دارند. برایناساس، درک ما از وقت و زمان رقم میخورد. این نوع، زمان بیرون از ما رخ میدهد و چنانکه اشاره کردیم گریز و گزیری از درکِ عرفی از وقت و زمان نیست؛ کثیری از مناسبات و روابط ما برایناساس تنظیم میشود. در زمانی که بر ما میگذرد، نسبت ما با آن یکسان است. همه ما خود را با آن زمان تنظیم میکنیم؛ پس این یک امر آبجکتیو و اعتباری است.
پ.ن؛ "از بوستانِ بوسعید" کتابی است از سروش دباغ که این ایام درحال ویراست آن هستم و خرداد سال جاری توسط انتشارات بنیاد سهروردی منتشر خواهد شد.
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
🔺️#تنهایی
"تنهایی میان جمعی حدیث انسانهایی است که از زمینه و زمانهای که در آن میزیند، پیشی میگیرند، افقهای نوینی را رصد میکنند و در جمع و جامعۀ خود چندان درک و فهم نمیشوند؛ ازاینرو تنهایند و صلیب تنهایی خود را بر دوش میکشند و «غربت و غرابت» را میچشند؛ که در جهان غریباند."
امروز با یکی از عزیزان خارج از کشور که رنج زیادی در زندگی کشیده بود و رخت مهاجرت پوشیده بود، جملات بالا را از کتاب #ازخیام_تا_یالوم اثر دکتر سروش دباغ نقل کردم. کل جلسه را روی همین جملات گفتگو کردیم و او از غربتی می گفت که سالها پیش در ایران چشیده بود. رنج تنهایی که برای او به مثابه ی مرگ بود، چون او را نمی فهمیدند/ درکش نمی کردند.
به قول سروش دباغ تنهایی قصه ی همه ی ماست که با ذات انسانی مان عجین شده است. دردی که همواره با ماست و فقط با تنهایی خویشاوندی و یافتن دوستی از جنس خویش، کمی تسکین می یابد.
✍️ حسین جمالی پور
#تنهایی
#سروش_دباغ
#معنای_زندگی
🆔️@philosophy_thinking
«نباید تصور کرد که در وضعیت توتالیتر هیچ قدرتی نداریم؛ باید در نظر داشت که حتی در بدترین حالت راههایی برای عمل وجود دارد. به عبارت دیگر، فقدان قدرت، ارتکاب جنایت را ناگزیر نمیکند.
آنچه قدرت مقاومت را از مردم سلب کرده، از همگسیختگی آنهاست، هیچ پیوند مشترکی در هیچ زمینهای با هم ندارند؛ بیاعتمادی در میان مردم به جایی رسیده که حتی ده نفر نیز حاضر به جمع شدن با هم نیستند.»
هانا آرنت
Hannah Arendt, Last interview, p. 57.📕
🆔️@philosophy_thinking
🔺️نقدهای جانانه مصطفی مهرآیین!
👈"این بحث ها نتیجه ای ندارد!"
🆔️@philosophy_thinking
تلفیق موسیقی و شعر، یعنی شکستن دیوارهای ذهن و پرواز برای رهایی!
رهاییِ تجربه شده در موسیقی و شعر ناب، آن هم حافظ، آدمی را از نو بنیان می نهد!
البته خود حافظ می گفت:
آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی!
این عالمی که حافظ از آن حرف می زند، جایی است که آدمی رهایی را تجربه می کند و از تخته بند زمان و مکان آزاد می شود.
موسیقی بالا و شعر آن، چنین تجربه ای را برای آدمی دارد...
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔻زمان های خالی جهت رزرو نوبت مشاوره
روزهای شنبه و یکشنبه، ساعت های زیر برای ایرانیان خارج از کشور جهت رزرو وقت مشاوره امکان پذیر است.
🔹️روزهای شنبه؛
۱۶ الی ۱۷
۲۰ الی ۲۱
۲۲ الی ۲۳
🔹️روزهای یکشنبه؛
۱۸ الی ۱۹
۲۲ الی ۲۳
👈توجه داشته باشید زمان های فوق به وقت ایران است.
رزرو وقت مشاوره برای ایرانیان خارج از کشور از طریق آی دی تلگرام زیر👇
@Existential_psychotherapist
🔻عزیزان داخل کشور می توانند جهت رزرو وقت در روزهای دیگر به شماره تماس یا آی دی تلگرام زیر پیام بدهند.
09199602940
@Existential_psychotherapist
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
🔻جدال دین و سیاست و مرگِ زندگی
هدف سیاست باید پاسداری از زندگی باشد نه پاسداری از دین!
آنچه باید دوباره موضوع اندیشه قرار گیرد و به آن عمیقا فکر کنیم این پرسش است که:
در ساحت سیاست آیا دین مقدم است یا زندگی؟
اگر زندگی انسانی مقدم بر هر چیزی است پس همه انسان ها حق زندگی خواهند داشت. اما اگر دین را مقدم بر هر چیزی کردید لاجرم هر انسانی که هم عقیده شما نباشد را انسانی زائد و محروم از زندگی می کنید.
چنین نگرشی("باور به تقدم زندگی بر هرچیز") تنها زمانی به دست می آید که انسان خود را از باورها جدا کند و زندگی و انسان را مورد تأمل فلسفی قرار دهد.
فلسفه اگر قرار باشد در روزگار ما بکار بیاید مهمترین کارکردش همین است که جایگاه زندگی را در ساحت سیاسی مورد تأمل قرار بدهد.
جز این، فلسفه کارکردی نخواهد داشت!
انسان ایرانی راهی ندارد جز تأمل فلسفی و طرح پرسش از زندگی و نسبت آن با سیاست!
علت اصلی دین گریزی در روزگار ما این نیست که مردم ایمان ندارند. بلکه علت دین گریزی این است که سیاست بجای پاسداری از زندگی، پاسداری از دین را اولویت قرار داده است و در این میان زندگی انسانی به امری زائد تبدیل شده است.
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
عزیزان علاقه مند به فلسفه غرب، می توانند از طریق هشتگ #تاریخ_فلسفه_به_زبان_ساده به فایل های ۱۸ جلسه ای در همین کانال دسترسی پیدا کنند. در این ۱۸ جلسه اندیشه محوری فیلسوفان برجسته از پیش از افلاطون تا قرن ۱۸ تدریس شده است. در این جلسات به مهمترین فیلسوفان از جمله افلاطون، ارسطو، دکارت، اسپینوزا، لایب نیتس، هیوم، جان لاک، بارکلی، کانت و هگل و تعدادی از دیگر فلاسفه غرب به زبان ساده، طوری که برای همه علاقه مندان قابل فهم باشد، پرداخته شده است.
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
گروه دوم از هفته اول خرداد آغاز خواهد شد.
جهت اطلاع از شرایط و ثبت نام به شماره 09199602940 یا آی دی زير تماس بگیرید.
🔹️@Existential_psychotherapist
🌺
🔺️دکتر علی رضا طهماسب؛ آنکسی که از معنای زندگی می پرسد بیمار است.
پاسخ حسین جمالی پور به ایشان در پست بعد👇
🆔️@philosophy_thinking
🔻توصیه هایی از اروین یالوم برای زندگی؛
✍️حسین جمالی پور
اگر از من بپرسند که با توجه به اینکه کار و دلمشغولیت بیشتر با رواندرمانی اگزیستانسیال است، مهمترین توصیه های یالوم برای زندگی چیست، پاسخ من این است؛
🔹️با توجه به کتاب "انسان موجودی یک روزه" می گویم؛
با مرگ روبرو شو – آگاهی از مرگ میتواند به زندگی عمق و معنا بدهد. یعنی بدانی که موجودی فناپذیر هستی و جاودانه نیستی.
.
🔹️با توجه به کتاب " وقتی نیچه گریست" می گویم؛
مسئولیت زندگیات را بپذیر – تو مسئول انتخابها و مسیر زندگی خودت هستی.
زندگی اصیل داشته باش – خودت باش، نه آنچه دیگران از تو میخواهند
🔹️با توجه به کتاب " مسئله ی اسپینوزا" می گویم؛.
باورهای خودت را بازبینی کن – خیلی از باورهای ما ناخودآگاه هستند و محدودمان میکنند.
از تنهایی نترس – تنهایی وجودی بخشی از انسانبودن است.
معنای زندگی را خودت بساز – معنا داده نمیشود، بلکه ساخته میشود.
نقش قربانی را رها کن – مسئولیتپذیری تو را از درماندگی نجات میدهد
.
🔹️باتوجه به کتاب " خیره به خورشید نگریستن " می گویم؛
ارتباطهای عمیق برقرار کن – رابطههای انسانی یکی از منابع اصلی معنا هستند.
در زمان حال زندگی کن – گذشته را رها کن و آینده را با اضطراب نگاه نکن.
ترس از مرگ را به انگیزه برای زندگی تبدیل کن
شجاعت تغییر داشته باش – رشد نیازمند رها کردن عادتهای قدیمی است.
شفاف با دیگران حرف بزن – صداقت احساسی باعث نزدیکی و درک متقابل میشود
🔹️باتوجه به کتاب " درمان شوپنهاور "می گویم؛
جهان پر از رنج است، تو باید برای زیستن در چنین جهانی، معنایی خلق کنی.
درمان یعنی همسفر بودن، نه راهحل دادن – این نگرش در روابط روزمره هم کاربرد دارد.
تجربه را بر تئوری ترجیح بده – درک واقعی از زندگی از زیستن میآید، نه فقط فکر کردن.
زندگی کن طوری که افسوس نخوری – انتخابهایی کن که در پایان زندگی از آنها راضی باشی.
از درد فرار نکن – رنج میتواند راهی برای آگاهی و رشد باشد.
🔹️باتوجه به کتاب " مامان و معنی زندگی "می گویم؛
از فرصتهای کوچک برای معنا استفاده کن – معنا در لحظههای ساده هم هست.
از خودت سوالهای عمیق بپرس – مثل "من کی هستم؟" یا "چه چیزی واقعاً مهمه؟"
نقش خودت را در زندگی دیگران ببین – تأثیرگذاریات منبع معناست
🔹️با توجه به کتاب " رواندرمانی اگزیستانسیال "میگویم؛.
اضطراب را بپذیر – اضطراب بخشی از رشد روانی است.
به دیگران عشق بورز و بدان عشق ورزیدن و دوستی تنها راه نجات ماست.
تو هیچ وقت کامل نخواهی شد و دیگران هم هیچ وقت کامل نخواهند بود. پس فراموش نکن تو زندگی خیلی چیزارو باید تجربه کنیم تا پخته بشیم.
ایده آل گرا نباش. ما فقط اومدیم زندگی کنیم، نیومدیم مسابقه بدیم و از کسی برتر باشیم
🔺️فیلم "دوتاری"
دوتار خراسان همیشه برای من بخشی ناگسستنی از هویتم بوده. عرفان خراسانی و سبک شعر خراسانی نیز برای من خرسندی درونی را داشته است. در فیلم "دوتاری" آدمی خود را طور دیگری می فهمد؛ انگار زندگی را در چنین فضایی به معنای عمیق آن می توان تجربه کرد. جایی که انسان با زندگی در پیوند است. همانجا که شعر، موسیقی و عرفان ناگسستنی هستند.
🔺️در ستایش دوستی
ارسطو می گفت دوستی خارج از سه نوع نیست؛ ۱. دوستی برای منفعت ۲. دوستی برای لذت ۳. دوستی برای خودِ دوستی که فضیلت است.
نوع سوم، دوستی از جنسی است که فرد، دوستی را صرفا برای آنکه فی نفسه ارزشمند است، می خواهد.
در چنین ارتباطی انسان می تواند فهم عمیق تری از بودنش در جهان داشته باشد. اصولا انسان وقتی از زندگی رضایت دارد و درجهان بودنش معنادار است که زمان را در وضعیت هایی بگذراند که احوالات او را تغییر بدهد و از حال بد به حال خوب برود. دوستی یکی از این دست مقومات است که حال آدمی را دگرگون می کند.
اگر از منظر معناگرایی بنگریم، می توان گفت هیچ چیزی در جهان، به اندازه ی دوستی به انسان معنا نمی دهد. چرا که در دوستی است که شما آنچنان هستید که هستید! خود واقعی تان...
در دوستی است که شما سبک بال می شوید و عمیق ترین احساسات و تجربه ها را می گویید و شوخ طبیعی تان گل می کند، می خندید و به جهان طعنه می زنید.
فراموش نکنیم جهان نسبت به درد و رنج ما بی تفاوت است؛ تنها با دوستی می توان به جنگ آن رفت.
چنانکه سعدی می گوید؛
هر دم که در حضور عزیزی برآوری
دریاب کز حیات جهان حاصل ،آن دمست
🆔️ @philosophy_thinking
امروز مراجعی داشتم که ساکن کلگری کاناداست و برای مشاوره و حل چالش هایش در زندگی آمده بود گفتگو کنیم که از قضا گفتگوی گرمی داشتیم. می گفت یک ماه پیش پدرش را از دست داده و به دلایلی نمی توانسته به ایران بیاید و در مراسم پدرش شرکت کند. سال گذشته هم یکی از دوستانم ساکن اتریش دقیقا همین اتفاق برایش افتاده بود. غم بزرگی را روی شانه می کشیدند!
به یادم آمد سال ۱۴۰۱ تعدادی از مردم زیر پست یک شخصیت مشهور در خارج از کشور کامنت گذاشته بودند " اگر مادرت بمیره نمی تونی بیای خاکش کنی" و بعد هم علامت خنده گذاشته بودند.
بعد از جلسه فکر کردم و دیدم حقیقتا دموکراسی باید جزو رفتار و شخصیت انسان باشد.
شما نمی توانید یک انسان آزادی خواه و وطن دوست باشید مگر خودتان را جای همه ی مردم بگذارید و همانقدر که به خود حق زندگی در ایران را می دهید به دیگران نیز این حق را روادار باشید.
نمی شود کت و شلوار پوشید و جملات قلمبه سلمبه بگویید و مدعی توسعه و دموکراسی باشید اما رنج هم وطن را نادیده بگیرید! بله؛ اما نه همین لباس زیباست نشان آدمیت!
انسان دموکرات کسی است که بتواند رنج تمام انسان ها را در نظر بگیرد و از آن حرف بزند و صدای آنها باشد.
وگرنه همه می توانند پشت میزهای دولتی عکس بگیرند و چهره ای سیاسی از خود نشان دهند.
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
🔺️ظرفیت باقیمانده ۱ نفر...
🔹️آغاز از ۹ اردیبهشت
🔹️ساعت ۲۱ به وقت ایران
🔻جهت اطلاع بیشتر پیام بگذارید👇
@Existential_psychotherapist
یا تماس بگیرید 👇
09199602940
🔺️شناخت من از سیاستمداران ایرانی و امید واهی مردم به مذاکرات و انتخابات و...
🔺️همینقدر فریب کار و همینقدر شیاد...
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔻#ایستادن_دربرابر_سلطه
وقتی می بینید یک نظام با قواعدی معین به سمت سلطه و نابودی زندگی پیش می رود، شما موظف هستید در آن قواعد اخلال ایجاد کنید. این نظام حتی می تواند خانواده یا مدرسه باشد. وقتی یک پدر یا یک معلم به سمت سلطه و تحکم پیش می رود شما باید در قواعد حاکم بر آن فضا اخلال ایجاد کنید. نگویید من تنها هستم، قدرتی ندارم، از کار من اتفاق خاصی نمی افتد. بی تفاوتی شما در طول زمان فرصت دیکتاتوری را بیشتر مهیا می کند.
آزادی یعنی قدرتِ خود بودن در شرایط خاص. تو هرچه از آزادیت دور بشوی، شرایط بردگی را فراهم کرده ای.
انسان بودنِ تو چیزی نیست جز دست به تفکر و عمل زدن و ایستادن در برابر آنچه تو را برده می کند!
فراموش نکن دیکتاتورها با تعیین قواعدی ساختارمند آزادی را می گیرند و زندگی را نابود می کنند. چه پدر و چه معلم و چه یک سیاستمدار می تواند چنین کاری کند!
از خون جوانان وطن گاوها تغذیه می کنند!
خواب دیدم که تعداد زیادی نویسنده ی گاو لاغر تعدادی از نویسندگان و متفکران را می بلعیدند! در خواب باورم نمی شد که گاوها هم انسان می خورند! اما بیدار که شدم دیدم در واقعیت تلخ وطنم ایران، چنین چیزی واقعیست!
اینجا حقیقتا گاوها آدم می خورند!
تعداد زیادی هستند که خود را نویسنده و منتقد و تحلیل گر می دانند اما دریغ از اینکه یک سوال بنیادی بپرسند!
شخصی می گفت" تو مشاوری. تو را چه به نقد سیاسی "
یکی دیگر می گفت " مردک دهاتی برای ما منتقد شده"
دیروز یکی گفت " این مصطفی مهرآیین یک دیوانه ی خود قهرمان پندارِ کمونیست است"!
فحاشی هم کم نمی کنند اما گذر می کنم!
ما بی سوادیم! شما که با سواد و منتقد هستی چرا تا الان یک نقد به بنیان های دیکتاتوری نظام نمی کنید؟
مگر نمی بینید هر ۴ سال با یک مهندسی جدید، مشروعیت سیاسی شان را تمدید می کنند. مگر نمی بینید هر روز مردم روزگارشان سیاه تر از گذشته است.
خب از دل همین مردم تعدادی اعتراض کردند. کور شدند، کشته شدند، زندان رفتند. چرا در آن زمان زبان در دهان گرفته بودی و سکوت کرده بودی؟ مگر تو منتقد سیاسی نیستی؟
طرف ۲۴ ساعت در ستاد پزشکیان فعالیت می کرد. حالا آمده می گوید شما دیوانه و متوهم خودقهرمان پندارید. مردک پاچه خوار فکر می کند با چهار متن در روزنامه های داخل کشور منتقد سیاسی می شود.
تو اگر منتقدی در مقالاتت بپرس دخترانی که در مدارس تهدید می شدند و گاز سمی و فضای ترس را تجربه کردند، عواملش چه کسانی بودند.
بپرس چرا جان انسان ها آنقدر مفت مفت گرفته می شود و مسافران هواپیمای اوکراینی نتیجه ی پرونده ی شان چه شد؟
اگر تو سالمی و شجاعت و شرافت داری از ساختار سیاسی بپرس چرا پول این ملت را خرج زندان های سوریه کردید؟(البته اگر شرافت و شجاعت داری!)
کار منتقد باید مثل فیلسوف سیاسی باشد. کار فیلسوف پرسش از حقیقت است و لخت و عریان کردن فریب کاران و شیادانی که شبانه روز برای دیده شدن و تایید گرفتن از نظام و بالادستی ها، می نویسند و نقدهای آبکی می کنند.
بجای اینکه حرف مفت بزنید و منتقدان حقیقی را دیوانه خطاب کنید، سوادتان را بالا ببرید.
انسانی که حرفی برای گفتن ندارد ازسر حسادت، توهین می کند. چون طاقت ندارد ببیند افراد دیگری بی سوادی اش را عیان می کنند.
سکوت کنید.
این جامعه بخاطر شما نسل ۵۷ هزینه ی زیادی داده است.
خون این جوانان به گردن شماست!
شمایی که ۴۶ سال است فقط حرف می زنید و فکر می کنید با ۴ متن در روزنامه های داخلی منتقد و نویسندگان بزرگی هستید. از توهم بیرون بیایید و درد مردم را لمس کنید.
اگر شرافت، شجاعت و سواد دارید، پرسش های بنیادی از سیاستمداران بپرسید و در روزنامه تان منتشر کنید.
اگر نه، سکوت کنید.
توهین و فحاشی نکنید.
چون در تمام این زندگی هایی که نابود می شود سهیم هستید.
تمام این خودکشی ها، بیکاری ها، طلاق ها، مهاجرت ها، دشت های خشک شده، گرانی ها، خشونت ها، نا امیدی ها و افسردگی ها حاصل نسل شما پنجاه و هفتی هاست. نسلی که در سنین ۲۰ سالگی انقلاب کرده و مدعی است بزرگترین انقلاب تاریخ را رقم زده است.
مشتی ابله نادان که اصلا نمی پذیرد آن زمان سواد سیاسی نداشته. الان هم نمی پذیرد.
آقا کشور را نابود کردی!
کمی وجدانت را بیدار کن...
زندگی مردم نابود شد.
✍️حسین جمالی پور
در پیوست این متن "از خون جوانان وطن " با صدای شجریان تقدیم شما.👇
/channel/philosophy_thinking/2270
/channel/philosophy_thinking
حرف دل یک ملت؛
مصطفی مهرآیین از ساختار جمهوری اسلامی می گوید...
"جمهوری اسلامی طوفان شن است و زندگی را دفن کرده است."
#زن_زندگی_آزادی
🆔️@philosophy_thinking
🔸 درسی از تاریخ
✍️فرهاد مشکور
آدولف هیتلر در آغاز، افسران اساس خود را با لباس پلیس آلمان پوشاند و سپس دستور بمباران مجلس ملی کشور خودش را صادر کرد…
– سپس، با این ادعا که میخواهد از عاملان این حمله انتقام بگیرد، هرکسی را که با او مخالفت میکرد یا به زندان انداخت یا اعدام کرد.
– او با عملیاتهایی که بهدقت سازماندهی کرده بود، تمام کسانی را که با او بیعت نکرده بودند، از صحنه حذف کرد…
– در هر گردهمایی تبلیغاتی، دستور میداد جملهی زیر تکرار شود: «آدولف هیتلر نجاتدهندهایست که از سوی خدا فرستاده شده، و خدا با ملت آلمان است!»
– در نخستین انتخاباتی که پس از آن برگزار شد، او با ۷۴٪ آرا بهعنوان «فورر» (رهبر) مردم اعلام شد.
– تمامی قدرت در دستان یک فرد متمرکز شد. نخستین اقدام او، منزویکردن مناطق اقلیتنشین جمهوریخواه و سوسیالیست بود؛ مناطقی که از هرگونه خدمات عمومی محروم شدند.
– او کنترل کامل روزنامهها، مجلات و تمام رسانههای کشور را در دست گرفت. تا آنجا که حتی زمانی که در جنگ جهانی دوم، نیروهای روسیه به دروازههای برلین رسیدند، مردم آلمان هنوز باور داشتند که پیروزی نزدیک است.
– و حتی پس از شکست، میلیونها نفر در گردهماییهای او شرکت میکردند و وفاداری خود را به او ابراز میداشتند.
– یک ماه پس از خودکشی آدولف هیتلر—همان کسی که تا پیش از آن، مردم آلمان با شعارهایی چون «فرستادهی خدا، رهبر بزرگ، رئیس بزرگ، منجی بزرگ» او را ستایش میکردند—واقعیتها یکی پس از دیگری آشکار شد…
– در حقیقت، او چیزی نبود جز بیماری روانیای ساده و بزدل، که تنها به ارتش محافظان مسلح اطرافش تکیه داشت و هر آنچه میگفت، دروغی بیش نبود.
– مردم آلمان این حقیقت را بسیار دیر دریافتند؛ همه او را پرستیدند، اما روزی رسید که هیچکس جرأت نکرد بگوید: «من به او رأی داده بودم…»
– پس از پایان جنگ، بار دیگر پارلمان تشکیل شد، گذار به یک نظام جمهوری سکولار صورت گرفت، و حاکمیت نه در دستان یک فرد، بلکه بیقید و شرط به ملت تعلق گرفت.
حاکمیت باید از آنِ ملت باشد، نه در دستان یک نفر!
نوشته ها و تحلیل های دوست ارجمندم، فرهاد مشکور را اینجا دنبال کنید👇
🆔️@farhadmashkour
/channel/philosophy_thinking
از منظر اروین یالوم درمان واقعی زمانی آغاز میشود که فرد بپذیرد خودش در رنجها و انتخابهای زندگی اش تاثیر گذار است.
اگرچه ما نمیتوانیم گذشتهمان را تغییر دهیم، اما میتوانیم مسئولیت حال و آیندهمان را بپذیریم. اینکه بپذیریم ما در فرآیند زندگی تاثیر گذار هستیم، بخش مهمی از خودشکوفایی و هویت سازی ما را تسهیل می کند.
از منظر اگزیستانسیالیسم انسان موجودی آزاد است،اما این آزادی باید همراه با پذیرش مسئولیت باشد تا استعدادهای وجودی تحقق پیدا کنند. آزادی بدون مسئولیت، تنها نوعی توهم است؛ آنچه انسان را میسازد، پذیرش مسئولیتِ بودن خویش است.
✍️حسین جمالی پور
#اروین_یالوم
#اگزیستانسیالیسم
#آزادی
/channel/philosophy_thinking
خطاب به مردم عزیز ایران
✍️مصطفی مهرآیین
۱. مردم عزیز من، فارغ از اینکه هر یک از ما از نظر سیاسی یا فکری متعلق به چه جریان سیاسی یا اندیشه ای هستیم، ما همه "انسانیم" و بعد از آن " ایرانی" هستیم. ما میدونیم که هیچ چیز مقدم بر وجود انسانی و زندگی انسانی ما نیست.همه امور از جمله ماهیت یک نظام سیاسی پس از وجود و زندگی انسانی ما قرار می گیرند.
۲. به زبان اسپینوزا دموکراسی یه حکومت نیست بلکه هسته بنیادین زندگی انسان است. دموکراسی یعنی اینکه بپذیریم زندگی انسانی ما چه در سطح کنش، چه در سطح نهاد و چه در سطح ساختارهای کلان جامعه همواره انباشته از تنش است و ما در جهانی از تفاوت ها زندگی می کنیم. اما این تنش و تفاوت به جای آنکه مایه دوری ما از یکدیگر شود، فقط یک معنا دارد: گشوده بودن ما به روی فعالیت عقلی و نظری، فعالیت عملی و بالاخره تصمیم گیری جمعی. باز به زبان اسپینوزا دموکراسی یعنی ما انسانها می پذیریم که در این جهان زیبای پر از تفاوت و تنش، " هیچ چیز برای انسان سودمندتر از انسان های دیگر نیست". ما عمیقا نیازمند آنیم که در پیوند با یکدیگر و از طریق تبادل شناخت به پیکار جمعی با " تنهایی، انسداد، و اندوه" برویم.بنابراین، زندگی ما در جهان امروز بیش از هر چیز یک امر " ارتباطی" است.
۳. " باکتری کینه توزی" بزرگترین عامل بیماری های اخلاقی و اجتماعی در زندگی انسان است. زندگی ما به طور طبیعی میل به روابط گرم انسانی و محقق ساختن یک ساختار دمکراتیک دارد. وجود گروه های متفاوت در جامعه مثل اقلیت های دینی، قومیت های متفاوت، دانشجویان، زنان، کارگران، طبقات محروم جامعه، جوانان نسل جدید و..همگی به ما نشان می دهند که جامعه به طور طبیعی پر از تنوع و تفاوت است و ساختار دمکراتیک دارد. این تفاوت ها می توانند زمینه پیوند ما با یکدیگر و درگیر شدن با درد و رنج های همدیگر باشد و ما را به لحاظ احساسی در پیوند با یکدیگر قرار دهد و عواطف فعالی چون عشق و شادی را در ما ممکن سازد و می توانند در عین حال زمینه ساز کینه توزی و نفرت و انشقاق و سلطه گروهی بر دیگران شود و زندگی جامعه ما را فاسد سازند. از یاد نباید برد که زندگی انسانی ما به طور طبیعی میل به تولید جمعی ارزش های اخلاقی دارد و استبداد تنها انگلی بر این نظم اخلاقی انسانی است.
۴..ما وظیفه داریم به یکدیگر بپیوندیم و در عین حفظ تفاوت فکری و سیاسی خود و با وجود همه اختلافات به خلق جامعه جدید خود کمک کنیم. همه ما دارای زندگی های روزمره واقعی هستیم: خانواده داریم، دارای برادر و خواهر و همسر و فرزند و دوست و....هستیم. زندگی روزمره و ممکن شدن شیوه انسانی آن مهمترین حقیقت در زندگی ماست و همه مباحث سیاسی تنها تا زمانی ارزش دارند که به شکل گیری و پویایی زندگی روزمره ما کمک کنند و باعث شوند ما بهتر و انسانی تر و شرافتمندانه تر زندگی کنیم.
۵.این مباحث را مطرح ساختم که بگویم ما همه انسانیم و بیش از هر چیز حق خوب زیستن داریم. چه پادشاهی خواه، چه طرفدار جمهوری اسلامی، چه دموکراسی خواه، چه....همه و همه، باید بدانیم که این ایسم ها و گرایش ها برای ما هستند نه آنکه ما برای آنها باشیم، اگرچه همواره هر کدام از این ایسم ها که به قدرت سیاسی دست می یابند سعی در گسترش خود دارند. بنابراین، برای آنکه باز گرفتار در مصیبت ها و رنج های پیشین موجود در تاریخ و زندگی مان نشویم باید بیاموزیم که فعال بودن تخیل و زبان عقلانی ما و آموختن مهارت هایی چون استدلال ورزی و مدارا با دیدگاه های مخالف یا به زبان اسپینوزا یاد گرفتن این نکته که " جملات و واژگان قابل پیگیری و مجازات نیستند"، مهمترین اصول و مهارت های لازم برای زندگی اجتماعی امروز و آینده ما هستند. بیاموزیم که ما انسانها تنها تکیه گاه خود در این جهانیم و با وجود راه های رستگاری دیگر چون دین و علم، این تنها روایت گری ها و قصه گویی های ساده انسانی ماست که می تواند ما را به هم نزدیک سازد و نجات دهد.
۶. هر یک قصه خود را بگوییم و با استدلال درست به قصه خود ارزش بدهیم، اما بیاموزیم در عین داشتن صدای متفاوت خود، صدای خود را جایگزین صداهای دیگر نکنیم.دموکراسی یعنی ما همه همدیگر را دوست داریم و می کوشیم " باکتری کینه توزی" را از درون خود و از روابط بیناانسانی خود حذف کنیم.
/channel/philosophy_thinking