♦️نویسنده و پژوهشگر ارتباط با من؛ @Existential_psychotherapist
🔻توتالیتاریسم و تبلیغات هدفمند؛
هفته گذشته گفتگویی داشتم با خبرنگار روزنامه ی NRC کشور هلند؛ در پاسخ به پرسش خبرنگار گفتم که آنچه در ایران رخ داده است، اتحاد و پیوند بیشتر بین مردم برای حفظ تمامیت ارضی ایران است. اما در رسانه ها این پیوند را " پیوند بین حاکمیت و مردم" معرفی می کنند. این یک خطای محاسباتی نیست بلکه یک تبلیغات هدفمند برای حذف مخالفان و معترضان سیاسی است. رسانه ها سعی می کنند فضایی ایجاد کنند که توده های مردم را در برابر معترضان قرار دهند و معترضان به سیاست های حکومت را جاسوس و مخل امنیت کشور معرفی کنند. در چنین وضعی است که حکومت با کمترین هزینه تمام مخالفان را به اتهام جاسوسی حذف می کند.
حکومت با تبلیغات گسترده مردم را در دوراهی قرار می دهد؛ یک: ایستادن در سمت ایران و حفظ تمامیت ارضی تحت عَلَم جمهوری اسلامی. دو: ایستادن در مقابل و مخالفت با جمهوری اسلامی و متهم شدن به تجزیه طلب و جاسوس و مخل امنیت...
آنچه این روزها در ایران مشاهده می شود، ایجاد چنین فضایی از طریق رسانه هاست تا هم مخالفان، بدون اعتراض مردم به راحتی حذف شوند و هم ادامه ی راه برای حکومت کم هزینه تر شود.
اما باید توجه داشت که این فریب به زودی شکاف بین حکومت و مردم را بیشتر می کند. چرا که اکثریت در زندگی روزمره شکاف بین سیاست و زندگی را تجربه می کنند و در شرایط کنونی، تبلیغات توان سرپوش گذاشتن به این شکاف را ندارد.
تبلیغاتی که این ایام در رسانه ها دیده می شود بسیار به آنچیزی که هانا آرنت در توتالیتاریسم(تمامیت خواهی ) از آن سخن می گوید شباهت دارد.
✍️حسین جمالی پور
استکهلم _ ۲ ژوئیه ۲۰۲۵
/channel/philosophy_thinking
🔻#بی_ریشه_ها_در_عربخانه؛ تجربه ی زیسته ی من در ایران! (بخش اول)
✍️حسین جمالی پور
گوته شاعر آلمانی در کتاب "رنج های ورتر جوان" می گوید:
"در زندگی تنها یک چیز مهم است: این که خودت را پیدا کنی و در آنچه که هستی، صادق باشی." این جمله عمیقا در اعماق وجودم رخنه کرده بود.
اردیبهشت دو سال پیش بود که انتقاد از وضعیت زادگاهم (#عربخانه) بالا گرفت. سیل آمده بود و جاده ها بعد از یک ماه هنوز غیر قابل رفت و آمد بود!
چند ماه قبل تعدادی از افراد منطقه که خود را سران عربخانه می دانند، از نماینده قبلی حمایت کرده بودند.
در یک متن کوتاه انتقادی کردم و گفتم افرادی که از مصطفی نخعی نماینده شهرستان #نهبندان در مجلس حمایت کردند، چرا این روزها سکوت کرده اند.
بحث بالا گرفت و شخصی گفت" مردک با چهار نفر عکس گرفته گذاشته تو پروفایلش شده نظریه پرداز و منتقد..."
خیلی جدی نگرفتم! اما بعدش تهدید کرد و گفت" به زودی حالیت می کنم"!
دو روز بعد صبح شنبه ساعت ۹ شماره ی ناشناس که از امنیت اطلاعات بود روی گوشی من افتاد. جواب ندادم!
روز قبلش با #مصطفی_مهرآیین تماس گرفته بودم. همان ایام مهرآیین یک مناظره ای انجام داده بود و نقدهای زیادی به جمهوری اسلامی کرده بود و تمام فضای مجازی کلیپ های مهرآیین پخش شده بود. با خودم گفتم شاید بخاطر تماسی که با مصطفی مهرآیین داشتم، از اطلاعات تماس گرفتند. اصلا حواسم به بحث در فضای مجازی و آن تهدیدی که کرده بودند نبود! خیلی اهمیت ندادم و نشستم پای کارم. آن روزها داشتم روی کتاب "راه طی نشده" اثر دکتر #سروش_دباغ کار می کردم. کتابی که حدود ۱۰۰صفحه از آن درباره جنبش "#زن_زندگی_آزادی" بود!
در کنار آن تولید "مستند معنا" هم تمام شده بود و داشتیم تدوین می کردیم که آماده پخش بشود! مصطفی ملکیان، محسن رنانی، نعمت الله فاضلی، مقصود فراستخواه و اکبر جباری ۵ متفکری بودند که در این مستند پای گفتگو با من نشستند.
در گیرو دار همین کارها بودم که همسایه ام آمد و گفت" کاری کردی؟ اومدن درباره تو دارن تحقیق می کن، بهت مشکوک شدن، فکر می کن تو جاسوسی!"
همسایه رفت و من برگشتم داخل منزل و یک ساعتی فکر کردم که علت تماس تلفنی از امنیت اطلاعات و این تحقیقات چیه!".
یک دفعه یادم آمد که تهدید شده بودم.
البته آن ایام با اکانت های مختلف می آمدند فحاشی ناموسی می کردند و گاهی هم نصف شب تماس می گرفتند و تحقیر و یا تهدید می کردند.
به هرحال صبح روز بعد قفل خانه ام را عوض کردم و دو روز بعد ترجیح دادم چند روزی برگردم تهران! شب ها راحت نبودم و با کمترین سر و صدا بیدار می شدم! تمرکزی روی کارهایم نداشتم و مجبور بودم محل زندگی را موقتا ترک کنم.
بعد از چند روز کتاب " #راه_طی_نشده " تمام شد و تیرماه توسط انتشارات بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا منتشر شد. من نقش ويراستاری کتاب را بر عهده داشتم. حدود ۵۰ درصد کار را خودم انجام دادم. خصوصا بخشی که مربوط به جنبش " زن، زندگی، آزادی " بود.
روزهای سختی بود. وقتی صفحات ۱۰۰ به بعد کتاب را ویراست می کردم مدام اشک می ریختم. از صفحه ۱۰۰ گزارش مرگ مهسا امینی شروع می شد و اکثر چهره های جوانی که از شهریور۴۰۱ تا خرداد سال ۴۰۲ کشته یا اعدام شده بودند را در این اثر آورده بودم. قرار بود برای گزارش های کتاب از آنها عکس های با کیفیتی پیدا کنم و همین مسئله باعث شده بود یک هفته مداوم دنبال عکس ها باشم. از #مهسا_امینی تا #نیکا_شاهکرمی، #محمد_حسینی، #محسن_شکاری و...
یک روز با یکی از دوستانم که خارج از ایران بود درد دل می کردم. جریان را تعریف کردم و به پیشنهادش اکانت تلگرام افرادی که تهدیدم کرده بودند را هک کرد. متاسفانه دو نفرشان از همان سران عربخانه بودند. ابوذر جمالی از روستای کوشه در عربخانه و مهدی محمدی از روستای بیمرز که در استانداری خراسان جنوبی مشغول به کار است.
این روزها که ایران را ترک کرده ام بیشتر باور می کنم که وطن فروش ها همان افرادی هستند که برای منافع خودشان برای مخالفان پرونده امنیتی تشکیل می دهند!
#بی_ریشه_ها_در_عربخانه ادامه دارد ....
👇
/channel/philosophy_thinking
🔻دوست داشتنِ دیگران و کاستن از حجم درد و رنج شان
به میزانی که بتوان دیگر انسانهای پیرامونی را بی دریغ دوست داشت، بدانها عشق ورزید و از حجم درد و رنجشان کاست، میتوان ملال را به محاق برد. روایت تامس مور از سه گانۀ دوست داشتن وعشق در مناسبات و روابط انسانی را که تبار ارسطویی دارد، در نظر بگیرید: فیلیا (Philia)، اروس (Eros)، و آگاپه (Agape).
🔹️فیلیا، اولین نوع دوست داشتن است و در بردارندۀ روابط خویشاوندی، دوستیهای روزمره و پیوندهای مبتنی بر نزدیکی و آشنایی. این نوع عشق که در آن شباهت و نزدیکی افراد مبنای ارتباط است، بیشتر از جنس همدلی و تعلق متقابل است و در عین حال، محدود به دامنۀ تعاملات روزمره باقی میماند. هرچند فیلیا میتواند پناهگاهی برای فرار از تنهایی، خصوصا «تنهایی تلخ» و « تنهایی اگزیستانسیل» باشد، در عین حال، ملال را تنها به شکل موقت پس می زند و به تعویق میاندازد.
🔹️نوع دوم، اروس، عشق از سر علاقه یا شور جنسی و زیباییشناختی است. اروس به معنای کشش و اشتیاق عمیق به دیگری است و فراتر از فیلیا می رود. در این نوع عشق، انسان نهتنها دیگری را تحسین میکند، بلکه نوعی تعالی را در پیوند با او تجربه میکند. اروس، به ویژه در معنای فلسفیاش در آثار افلاطون، فراتر از امری صرفاً جسمانی می رود و کششی برای درک زیبایی و کمال انگاشته می شود. این کشش شورمندانه، با شکستن مرزهای متعارف زندگی، ملال را کنار میزند و تجربهای مشحون از شور و شادابی را جایگزین آن میکند.
🔹️ اما آگاپه، نوع سوم عشق و نقطۀ اوج سهگانۀ عشق است. آگاپه معادل عشق ایثارگرانه و بیقیدوشرط است؛ عشقی که به دیگری نه بهعنوان ابژهای برای لذت بردن یا تعلق داشتن، بلکه بهعنوان موجودی که فی نفسه ارزشمند است، نظر میکند. در آگاپه، انسان از خود فراتر میرود و تجربۀ وحدت با دیگری و جهان را از سر می گذارند. این عشق که ریشه در سننِ حکمی- عرفانی دارد، تنها به رضایت فردی بسنده نمیکند، بلکه متضمنِ حس تعهد و مسئولیت نسبت به دیگران است. آگاپه با نفی خودخواهی و پذیرش موجودات دیگر بهعنوان بخشی از هستیِ پهناور، زدایندۀ ملال است و معنا بخش به زندگی.
میتوان چنین انگاشت که هر کدام از شقوقِ سه گانۀ عشق، با درجاتی متفاوت ملال را پس می زنند. فیلیا، به سبب برقراریِ حس تعلق، ملال را کاهش میدهد. اروس، به میزان بیشتری، با ایجاد شور و شادابی چنین می کند. آگاپه نهایتا در می رسد و با برکشیدنِ عشقی بدون چشمداشت به دیگر موجودات، شادی ژرفی را در روان فرد می کارد و به نحو چشمگیری ملال را به محاق می راند.
افزون بر این، به میزانی که بتوان از درد و رنج دیگران کم کرد، میتوان از حجم ملال خود کاست. فارغ از آنکه چه شغلی داریم و چه جایگاه و سِمَتی، همواره میتوان راهی پیدا کرد برای کاستنِ از درد و رنج انسانهای دیگر. پزشکی که از حجم درد بیماری می کاهد، روانپزشک و روان درمانگری که از حجم رنجهای درمانجویی کم می کند و انسان خیرّی که به نیازمندی کمک مالی میکند و از بار مشکلات معیشتیِ او می کاهد، از رنج « دیگری» کم می کنند.
هنگامیکه انسان از درد و رنج دیگری می کاهد و تأثیر این عمل را از زبان فرد کمک شونده می شنود یا در چشمان او مشاهده می کند، لحظاتی مشحون از معنا را تجربه می کند که پس زنندۀ ملال است. این احساس عمیق معناداری، زمانی پررنگتر میشود که گرهگشایی و کمکرسانی نه تنها در رابطه با خانواده و دوستان نزدیک (فیلیا)، که در روابط اجتماعی گستردهتر صورت می گیرد. در چنین موقعیت هایی، رابطۀ دوسویۀ میان «خدمت به دیگری» و «تجربۀ معنا» سر برمی آورد؛ رابطه ای که در آن کاستن از رنجِ «دیگری» و کاهش ملالِ خود همزمان محقق می شود.
در اینجا، میتوان پیوندعمیق میان «کار» و «عشق» در مواجهۀ با ملال را به عیان دید. همانگونه که سهگانۀ عشق از نظر تامس مور، افقی از مناسبات انسانی را پیش روی ما میگذارد؛ سهگانۀ کار نیز در دل خود امکانی برای رهایی از ملال را فراهم می کند. «کار به مثابۀ ندای درون»، در مرتبه ای میتواند با «فیلیا» و «آگاپه» پیوند یابد؛ جایی که انسان کار را نه تنها برای رفع نیازهای معیشتی و یا شکوفایی و بالندگیِ خود، بلکه در راستای بهبود وضع و حالِ دیگر انسانهای پیرامونی و توسعا هستی انجام میدهد. گره گشایی از مشکلات دیگران، اعمّ از خویشاوندان، دوستان، همکاران و دیگرِ هم نوعان، به من و تو یادآوری میکند که در میان شبکهای از مناسبات و روابط انسانی زندگی می کنیم؛ شبکهای که در آن گام نهادن در مسیر کاستن از رنج دیگران، امکانی است پیش روی ما که کاهش ملال را نیز در پی دارد.
📕از کتاب: در گذرگاه زمان/ گشتی در بوستان بوسعید
✍️ نویسنده: سروش دباغ
✍️ويراستار: حسین جمالیپور
/channel/philosophy_thinking
📕رمان: جغد مینروا و جهل مقدس
✍️نويسنده: حسین جمالیپور(صبا)
📚ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
دانلود از سایت باشگاه ادبیات 👇
https://www.bashgaheadabiyat.com/product/jahle-moghaddas/
🆔️@philosophy_thinking
📕راه طی نشده
"تاملاتی در سیاست، دیانت و اجتماع"
✍️نویسنده: سروش دباغ
✍️ويراستار؛ حسین جمالی پور( صبا)
📚ناشر : بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
🆔️@philosophy_thinking
اینها هم فرزندان ایران بودند!
همان هایی که #زن_زندگی_آزادی را فریاد زدند و گفتید می خواهند لخت بشوند و مشروب بخورند!
آنها را کشتید، چشم ها را کور کردید، خیلی ها را از کشور راندید، حالا آهشان گریبان شما را گرفت!
جمهوری اسلامی و علی خامنه ای هروقت فریاد حقیقت و حق را شنیدند دست به اسلحه بردند و سالها سرکوب کردند و امروز ایران را به جنگ کشاندند تا بمانند!
اما غافل از اینکه روزشمار رفتن جمهوری اسلامی و علی خامنه ای آغاز شده است!
✍️حسین جمالی پور
#مهسا_امینی
#نیکا_شاهکرمی
#محمد_حسینی
🆔️@philosophy_thinking
🔺️"رژیم مرگ؛ خیانت ولایت فقیه به ایران"
جدید ترین اثر حسین جمالیپور است که در آن به مسائل ذیل پرداخته است؛
👈مبتنی بر نظریات بزرگان رواندرمانی و روانشناسی بر اساس DSM5 آیا می توان گفت علی خامنه ای دچار اختلال روانی "روان پاتی" و "سه گانه ی تاریک" است؟
👈آیا براساس مکتوبات و روایات تشیع و تطبیق آن با اندیشه های فیلسوفان سیاسی، می توان گفت ولایت فقیه، نماد نوعی فاشیسم اسلامی است؟
👈 آیا پیروان ولایت فقیه به "ابتذال شر" دچار هستند؟ چه مکانیسم روانی باعث می شود به راحتی مخالفان را حذف کنند؟
👈آیا در جمهوری اسلامی، عناصر توتالیتاریسم وجود دارد؟ اندیشه ی فقهای تشیع و خصوصا ولایت فقیه به چه میزان با تفکر توتالیتاریسم منطبق است؟
👈بر اساس نظریات بزرگان فلسفه سیاسی، جامعهشناسی و روانشناسی اجتماعی، همچون تئودور آدورنو، هانا آرنت، جورجو آگامبن و دیگران، چگونه می توان به پرسش های بالا پاسخ داد؟
📍 در این اثر به پرسش های فوق و نقد تشیع، ولایت فقیه، جمهوری اسلامی و چگونگی تاثیرشان بر نابودی ایران پرداخته ام.
این اثر تقدیم شده است به آزادی خواهانِ دربند؛
مصطفی مهرآیین
مصطفی تاجزاده
سعید مدنی
امیدوارم مخاطبان این اثر را بدون پیش داوری و تعصب بخوانند. از همه ی منتقدینی که با استدلال های من مخالف هستند و نقدی به مبانی علمی من دارند، با آغوش باز دعوت به گفتگو می کنم و امیدوارم متعصبانه من را قضاوت نکنند.
با احترام
حسین جمالی پور
۳۱خرداد ۱۴۰۴/ ۲۱ ژوئن ۲۰۲۵
استکهلم/ سوئد
دریافت نسخه الکترونیکی کتاب از این کانال👇
🆔️@philosophy_thinking
🔺️ایران؛ سرزمین ایستادگی، سرزمین نور در دل شبهای تار
✍️حسین جمالی پور
در روزگاری ایستادهایم که شاید تاریخنویسان سالها بعد با حیرت و احترام از آن یاد کنند. روزهایی سخت، پر از اندوه، اما لبریز از شجاعت و صبر. ما اکنون در دل طوفانی ایستادهایم که هر ملتی را به زانو درمیآورد؛ اما ما ایرانی هستیم، و این نام ساده نیست — این نام، ریشه در هزاران سال ایستادگی، خرد، و مهر دارد.
در این روزها که صدای جنگ و آوارگی، دلهره را به خانههایمان آورده، باید به یاد بیاوریم که ما فرزندان همان سرزمینی هستیم که سعدی در اوج ظلمت و جهل، از زبان انسانیت سخن گفت:
"بنیآدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند."
ما ملتی هستیم که حافظمان، در دل فقر و بیعدالتی، از عشق و امید و آزادی سرود:
"دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند / وندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند."
و امروز نیز، در این ظلمت، ما خود باید برای یکدیگر آب حیات باشیم. باید زخمهای یکدیگر را ببندیم، دست هم را بگیریم، و ایمان داشته باشیم که «این نیز بگذرد».
ملت بزرگ ایران،
در طول تاریخ، بارها به زانو درآمدیم، اما هرگز در خاک نماندیم. مغول آمد، اسکندر آمد، استعمار آمد، استبداد آمد، جنگ آمد — اما ما ماندیم. ما دوام آوردیم و ساختیم. ما دوباره قد کشیدیم...
این سرزمین، ریشه در دل تاریخ دارد. ریشه در کوروشی که حقوق بشر را هزاران سال پیش فریاد زد. ریشه در فردوسی که زبانمان را در طوفان فراموشی حفظ کرد. ریشه در مادران و پدرانی که از میان ویرانهها، فردایی روشن برای فرزندانشان ساختند.
و امروز، این وظیفه ماست که وارثان این شکوه باشیم. نگذاریم صدای گلوله، صدای قلبمان را خاموش کند. نگذاریم تاریکیها ما را از نورِ با هم بودن محروم کند.
باور کنیم که آینده ساخته میشود — نه با معجزه، بلکه با همین دلهای زنده، همین دستهای مهربان، همین امیدهای کوچک اما راستین...
در روزگاری که دنیا پر از خشونت است، مهربان بودن یک عمل انقلابیست. صبوری، یک ایستادگی عمیق است.
ما خواهیم ماند. ما دوباره خواهیم ساخت. نه فقط ساختمانها را، بلکه اعتماد، عشق، امنیت و آرامش را.
آن روز خواهد آمد که کودکانمان از این روزها خواهند پرسید، و ما با افتخار خواهیم گفت:
"سخت بود، بله... اما ما کنار هم ماندیم. و ایران را دوباره ساختیم."
بیایید دست در دست هم، امید را زنده نگه داریم. بیایید روایتگر ایستادگی و مهر باشیم، تا تاریخ بداند که ایران همیشه زنده خواهد ماند — چون مردمانش زندهدل و استوارند.
در روزهایی که صدای انفجار، جای لالایی شبانه را گرفته و غبار جنگ بر آسمان شهرمان نشسته، هنوز امید در دل ما زنده است. چرا که ما ایرانی هستیم. فرزندان سرزمینی که قرنها، رنج دیده، اما هیچگاه تسلیم نشده است.
ما ملتی هستیم که در دل تاریکترین روزها، شمع روشن کردهایم. ملتی که زیر بار فشار و درد، خم نشده و نخواهد شد. تاریخ گواه است که ما هر بار از دل خاکستر، همچون ققنوس دوباره برخاستهایم و با دستهای خالی، ادامه داده ایم...
اکنون نیز، در این روزهای سخت، ایمان داریم که روزهای روشن در راهاند. فردایی خواهد آمد که صدای کودکانمان نه با صدای آژیر، که با خنده و بازی آمیخته باشد. سرزمینمان دوباره سبز خواهد شد، و ما دوباره خواهیم ساخت؛ با عشق، با همبستگی، و با غروری که هیچ دشمنی یارای شکستنش را ندارد.
من ایمان دارم روزی همه برخواهند گشت؛ آنهایی که از ایران رفتند؛ چراکه آنجا همچون بیگانگان با آنها برخورد می شد.
همان هایی که در جنبش "زن زندگی آزادی " فریاد زدند و امروز در آن سوی مرزها دل نگران ایران هستند. من ایمان دارم روزی همه ی ما با همه ی تفاوت ها کنار هم خواهیم بود.
فراموش نکنید ایران، با تمام زخمهایش، هنوز وطن ماست. و ما هنوز، مردمانِ عاشق و مقاوم این سرزمینیم.
استکهلم ۲۱ ژوئن ۲۰۲۵
#زن_زندگی_آزادی
/channel/philosophy_thinking
سلامت روان در شرایط پر استرس
جلسه اول. بخش دوم
👈دکتر آذرخش مکری
🆔️@philosophy_thinking
من برای نیکا شاهکرمی، کیان پیر فلک، مهسا امینی و صدها کشته شده ی بیگناه در سال ۱۴۰۱ گریه کردم و بسیار نوشتم؛ این روزها هم برای کودکان و زنان سرزمینم و برای وطنم ایران هم گریستم!
اما شما در آن روزهای پر التهاب ۱۴۰۱ ما را از خودتان ندانستید؛ ما را خائن معرفی کردید؛ ما را هرزه معرفی کردید.
ما همه ی اینها را دیده بودیم اما چشم بستیم و امروز کنار ایران ایستادیم و شما را خائن به وطن خطاب نکردیم. شما را ایرانی می دانیم؛
ای کاش روزهای آینده افق های جدید باز بشود و همدیگر را با تمام تفاوت ها بپذیریم و بی محابا به همدیگر شلیک نکنیم و تنها دشمن ما دشمنِ وطن باشد و در کنار هم بر اساس حقوق شهروندی و انسانی، یک زندگی شرافتمندانه را تجربه کنیم.
چو ایران نباشد تن من مباد...
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
🔺️چند توصیه برای سلامت روان کودکان در شرایط جنگی
✍️حسین جمالی پور
در شرایط سخت مانند جنگ، کودکان آسیبپذیرترین گروه هستند و نیاز به مراقبت ویژه دارند. سلامت روان آنها به شدت تحت تأثیر تنشها، ترس، جدایی از عزیزان و تغییرات محیطی قرار میگیرد.
۵ آسیب روانی احتمالی در آینده کودکان پس از جنگ
👈اختلال استرس پس از سانحه (PTSD)؛
کودکان ممکن است خاطرات و تصاویر ترسناک جنگ را بارها و بارها در ذهنشان ببینند، کابوس ببینند یا از موقعیتهایی که آنها را یاد جنگ میاندازد، فرار کنند. این اختلال باعث اضطراب و اختلال در زندگی روزمره میشود.
👈افسردگی:
حس بیارزشی، ناامیدی و غم عمیق که ممکن است سالها پس از جنگ ظاهر شود و به کاهش انگیزه، بیحوصلگی و حتی افکار خودکشی منجر شود.
👈مشکلات رفتاری و اجتماعی:
کودکان ممکن است پرخاشگر، گوشهگیر، یا مضطرب شوند، ارتباط برقرار کردن با دیگران برایشان سخت شود و در مدرسه یا خانواده دچار مشکل شوند.
👈اختلالات اضطرابی:
ترسهای مداوم، وحشتزدگی، حملات پانیک و اضطراب دائمی که باعث میشود کودک در محیطهای جدید یا حتی در محیط امن هم احساس نگرانی کند.
👈مشکلات شناختی و تحصیلی:
استرس شدید و ترومای روانی میتواند روی حافظه، تمرکز و یادگیری تأثیر منفی بگذارد و باعث افت تحصیلی و کاهش توانمندیهای ذهنی شود.
📍در ادامه توصیههایی برای کمک به حفظ و بهبود سلامت روان کودکان در شرایط جنگی آوردهام:
🧠توصیههای کلیدی برای حفظ سلامت روان کودکان در شرایط جنگی
1. حفظ آرامش بزرگترها
کودکان به شدت به احساسات والدین واکنش نشان میدهند. سعی کنید تا حد امکان آرام باشید و اضطراب خود را به کودک منتقل نکنید.
اگر کودک دید که شما کنترل دارید، او هم احساس امنیت بیشتری میکند.
2. توضیح واقعیت به زبان ساده
کودکان باید بدانند چه اتفاقی افتاده، اما نه با جزییات ترسناک.
از زبان کودکانه و قابلدرک استفاده کنید، مثلاً بگویید:
"برخی افراد با هم مشکل دارند و دعوا شده، اما ما تلاش میکنیم امن بمانیم."
3. حفظ برنامه و روتین روزانه
تا حد امکان زمان خواب، غذا، بازی و آموزش را ثابت نگه دارید. این کار به کودک حس پیشبینیپذیری و امنیت میدهد.
حتی در پناهگاه یا محل موقتی، روتین را رعایت کنید.
4. ابراز احساسات را تشویق کنید
به کودکان اجازه دهید ناراحتی، ترس یا خشم خود را بیان کنند.
میتوانید از نقاشی، قصهگویی یا بازیهای نقشآفرینی کمک بگیرید تا کودک احساساتش را تخلیه کند.
5. اطمینان از احساس امنیت جسمی
مطمئن شوید کودک بداند که در حال حاضر در امنیت است (تا جایی که ممکن است).
یک عروسک یا پتو یا شیء خاصی که به او حس آرامش میدهد را همراه داشته باشد.
6. محدود کردن مواجهه با اخبار
نگذارید کودک مدام اخبار ببیند یا صدای ناراحتکننده بشنود.
اخبار ترسناک برای مغز کودک قابل پردازش نیست و میتواند باعث اضطراب شدید شود.
7. حفظ ارتباط با دیگران
اگر اینترنت یا تلفن دارید، تماس با اقوام و دوستان را حفظ کنید.
تماس با چهرههای آشنا میتواند برای کودک آرامشبخش باشد.
8. توجه به علائم روانی نگرانکننده
اگر کودک:
شبها کابوس میبیند یا شبادراری دارد،
بیحوصله و گوشهگیر شده،
پرخاشگر یا بیقرار است،
اینها نشانههایی از استرس یا ترومای روانیاند. در صورت امکان با مشاور یا روانشناس کودک مشورت کنید.
✅ راهکارهای عملی ساده برای خانوادهها؛
نقاشی درباره احساسات؛ با هدف ابراز غیرمستقیم ترسها و اضطرابها
بازیهای گروهی ساده؛ با هدف تقویت حس پیوند و کاهش تنش
داستانگویی قبل از خواب؛ با هدف کاهش ترس و کمک به خواب آرام.
ساختن «جایگاه امن خیالی»: با هدف احساس کنترل ذهنی بر اوضاع
تمرینات نفسعمیق و آرامسازی: با هدف کاهش اضطراب جسمی و روانی
/channel/philosophy_thinking
از دست دادن جمعی از "مردم"عزیز کشورم، بسیار غم انگیز است. ما نقشی در این جنگ نداریم اما هزینه ی آن بر دوش ما مردم است. ما همیشه از زندگی محروم بودیم؛ این ایام نیز!
سربازانی که با نیت و قصد " دفاع از خاک ایران عزیز" این روزها جان شان را سپر کردند همیشه در قلب من خواهند بود.
برای ایران آزادی و آبادی آرزو می کنم.
امیدوارم به زودی شاهد تحولات بزرگ در ایران باشیم.
چو ایران نباشد تن من مباد...
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
قاتل الهه حسین نژاد گفته است او بی حیا بود...
🔺️این بخش از گفتگوی من با استاد مصطفی ملکیان ذهنیت اینگونه افراد را بهتر نشان می دهد.
مصطفی ملکیان: "در همه ی تعرض ها یک پیش فرض در ذهن تعرض کننده وجود دارد و آن اینکه فکر می کند این زن دنبال مسائل جنسی است و روسپی! در حالیکه یک زن روسپی هم مانند یک انسان ارزش و احترام دارد."
👤#مصطفی_ملکیان در گفتگو با #حسین_جمالیپور
🎥#مستند_معنا
🆔️@philosophy_thinking
ایشان با ترجمه و انتشار آثار متعدد و مهم در حوزه تاریخ معاصر و سیاست، سهمی ماندگار در آگاهیبخشی و گسترش شناخت تاریخی در میان فارسیزبانان داشتند.
بیژن اشتری فعالیت ترجمه را از اوایل دهه ۶۰ در حوزه مطبوعات هنری و سینمایی آغاز و مدتی نیز بهعنوان منتقد فیلم در روزنامهها فعالیت کرد.
او طی بیش از چند دهه، با ترجمه آثار متعدد و تأثیرگذار درباره تاریخ معاصر، چهرههای سیاسی و رژیمهای توتالیتر، به یکی از مترجمان شاخص این حوزه بدل شد.
از جمله آثار شناختهشده او میتوان به «انقلابهای ۱۹۸۹»، «استالین جوان»، «ادبیات علیه استبداد»، «مائو»، «چهگوارا»، «حرمسرای قذافی» و «آکواریومهای پیونگیانگ» اشاره کرد.
ترجمههای او با جلدهای قرمز و سبک روایتمحورش، خوانندگان بسیاری را با جنبههای تاریک و کمتر گفتهشدهی تاریخ آشنا کرد.
بیژن اشتری عصر ۱۸ خرداد ۱۴۰۴ در سن ۶۴ سالگی در منزل خود درگذشت.
یاد و نامش گرامی ◼️
🆔️@philosophy_thinking
کتاب "مسئله ی معنا " که مجموعه گفتگوهای من با استاد #مصطفی_ملکیان، #سروش_دباغ، #اکبر_جباری، #نعمت_الله_فاضلی و #مقصود_فراستخواه در باب معنای زندگی است تجدید چاپ شده است.
📚قیمت با تخفیف ۲۰درصدی ۲۰۰ هزارتومان
عزیزانی که تمایل دارند در ایران کتاب را تهیه کنند می توانند از طریق آی دی زير سفارش بدهند.
🆔️@Existential_Counselor
لینک خرید کتاب برای ایرانیان خارج از کشور 👉
🆔️@philosophy_thinking
🔹️#آزادی و سیاست؛
📕از کتاب؛ رژیم مرگ/ خیانت ولایت فقیه به ایران
✍️نویسنده: حسین جمالی پور
📚ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
🆔️@philosophy_thinking
✍️ فرهاد مشکور
🔸 رهگیری «سایه» از نیچه تا یونگ
در چنین گفت زرتشت، نیچه با بیان خاص خودش ایدهی “ابرمرد” (Übermensch) را برمیکشد و از انسان میخواهد تا با ابعاد تاریک و سرکوبشدهی وجود خویش مواجه شود. نیچه به انسان توصیه میکند که از زنجیرهای سنت هرچه بر تن و جان مانده خود را رها گیرد و “خودِ واقعی” را کشف کند.
این اکتشاف شامل پذیرش بخشهای بهظاهر ناخوشایند و غیرمتعارف شخصیت نیز هست. به بیان دیگر، نیچه بر اهمیت بازاندیشی دوباره در تمامی ارزشهای اخلاقی و رها کردن هنجارهای قراردادی تأکید دارد، که بخشی از آن در خودشناسی عمیق و پذیرش کامل خود (شامل همهی ابعاد، از جمله بخشهای تاریک) ریشه دارد.
در فراسوی نیک و بد نیز، نیچه تأکید میورزد که میبایست فراتر از دوگانگیهای موجود و مطلق اخلاقی برویم و به خودی دست یابیم که از قید و بندهای اجتماعی و اخلاقی رهاست. این خودشناسی بدون قضاوت مطلق بر مبنای اخلاق، شباهتهایی با مفهوم یونگی “سایه” دارد، چرا که “سایه” هم مشتمل بر بخشهایی است که توسط اخلاق اجتماعی و حاکم بر جامعه و فرد طرد یا انکار و یا سرکوب میشود.
سه دگردیسی نیچه—شتر، شیر و کودک—که در چنین گفت زرتشت آمده، نمادی از مراحل تحول فرد در مسیر خودشناسی و رهایی از قیدهای اجتماعی و سنتی و ارزشهای مرسوم است. این سه دگردیسی، بهنوعی میتوانند با مفهوم “فردیتیابی” (Individuation) در یونگ پیوند یابند، فرآیندی که فرد را به سوی تکاملِ سایکیولوژیک و دستیابی به “تمامیت خود” هدایت میکند. هرکدام از این دگردیسیها در نیچه، نمایانگر مرحلهای از رویارویی و ادغام با “سایه” یونگی و توسعا “تمامیت خود” است.
1. شتر – مرحلهی پذیرش بارهای اجتماعی و اخلاقی
شتر در اولین قدم این دگردیسی نماد فردی است که تحت بار سنگین ارزشها، سنتها، باورها و انتظارات اجتماعی قرار دارد. او آنها را بی هیچ قیدی میپذیرد، تا مرحلهای که از فشار و تحمیل این ارزشها میفرساید. این مرحله شبیه به آغاز فرآیند یونگی است که فرد هنوز در چارچوب ناخودآگاه جمعی (و مفاهیم سایهگونهی اجتماعی) قرار دارد و ارزشهای خود را از جامعه دریافت کرده است. فرد در این مرحله نیاز دارد بارهای تحمیلی را تفکیک کند، بشناسد و درک کند که آنها جزوی از سایهای هستند که توسط اجتماع به او تحمیل شدهاند.
2. شیر – مرحلهی شورش و آزادی از قیدها
در این مرحله، فرد بهمانند شیر به نبرد با ارزشها و باورهای جامعه میرود و به دنبال رهایی از آنهاست. او میخواهد بگوید “نه” و خود را از قفل و زنجیرهایی که آنها به جان و روان او زدهاند رها کند. این مرحله در روانشناسی یونگ، مرحلهای است که فرد با سایهی خود روبرو میشود و بخشهایی از شخصیت خود که سرکوب، طرد و یا انکار شدهاند، به آگاهی او بازمیگردند. شیر نماد شجاعت و قدرت برای مقابله با این بندهای تحمیلی و ایجاد زمینهی بازآفرینی است؛ فرد در این مرحله بخشهای سرکوبشدهی خود را در آغوش میگیرد و از تاثیرات اجتماعی و نقابهایی که به او تحمیل گردیده رها میشود.
3. کودک – بازگشت به معصومیت و خلاقیت
مرحلهی کودک، مرحلهای از نو شدن، بازآفرینی و خلاقیت است. کودک نماد معصومیت و توانایی تجربهی زندگی بدون پیشداوریها و محدودیتهاست. از منظر یونگی این مرحله را میتوان با تحقق “خود” مرتبط دانست. زمانی که فرد به یکپارچگی درونی و روانی دست یافته و توانسته است تمام ابعاد مختلف شخصیت خود را در یک تمامیت کنار یکدیگر بگذارد. کودک، بهعنوان نتیجهی دو مرحلهی پیشین، حالا آزادانه و بدون تحمیلات و تأثیرات بیرونی، به زندگی نگاه میکند و میتواند به خلاقیت، تجربه و بازی بپردازد.
از منظر یونگی، این سه مرحله از دگردیسی، نمادی از فرآیند فردیتیابی و مواجهه با سایه است. ابتدا، فرد تحت تاثیر مواجهه خود با اجتماع و ارزشهای جمعی و سنتی قرار دارد (شتر)، سپس برای آفرینش دوباره و مقابله با این ارزشها و کشف جنبههای سرکوبشدهی خود به شهامتی نیاز دارد (شیر)، و در نهایت، با اصرار و پافشاری به کمال و تمامیت روانی دست مییابد (کودک).
رسیدن به “خود” و تمامیت روانی نیازمند شهامت برای کشف، پذیرش و ادغام سایهها و بخشهای سرکوبشده است، و چنانچه این امر محقق گردد، فرد به مرحلهای میرسد که میتواند آزادانه، خلاقانه و بدون ترس از بندهای درونی و بیرونی زندگی کند.
/channel/farhadmashkour
📕رمان: جغد مینروا و جهل مقدس
✍️نويسنده: حسین جمالیپور(صبا)
📚ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
🆔️@philosophy_thinking
🔻علی خامنه ای در جزیره ایستر !
جزیره ی ایستر در اقیانوس آرام، یکی از عجیب ترین رخ دادهای تأمل برانگیز را به خود دیده است. این جزیره را هلندی ها کشف کردند و وقتی وارد آن شدند، با مردمی روبرو شدند که رسم عجیبی داشتند. آنها وقتی یک نفر از اعضای خانواده ی شان فوت می کرد، از خاک و سنگ های جزیره یک مجسمه غول پیکر می ساختند و به عنوان نمادی یادبود در جزیره نسب می کردند. سالها این رسم وجود داشت و مردم تلاش می کردند هر کدام مجسمه ی بزرگتری بسازند و به رخ بقیه ی مردم جزیره بکشند.
آنها به جایی رسیدند که مجبور شدند درخت ها را قطع کنند، سنگ ها و ماسه ها را مصرف کنند، تا مجسمه های بلندتری بسازند. سال ها گذشت و آنها درگیر یک مسابقه شده بودند؛ مسابقه ی قدرت و برتری نسبت به دیگران!
مدت ها این ماجرا ادامه داشت و خاک و سنگ و درخت و هر آنچه در این جزیره بود برای این رسم و فرهنگ، مصرف شده بود.
مردم بومی، مجسمه های بلندی داشتند، اما از فقر و فلاکت جان در بدنشان نمانده بود❗️
این قصه حکایت ما ایرانی هاست؛ خصوصا در سپهر سیاست، خصوصا علی خامنه ای که با ادعای حکومت دینی و الهی و ارتباط با مهدی موعود، مردم را بازیچه ی قدرت طلبی خود قرار داده است. خامنه ای و یارانش که ایران را نابود کردند و سال ها از قله و اقتدار و عدالت سخن گفتند، این روزها که قریب ۲۰ استان از کشور زیر بمب باران بوده و بسیاری از زیرساخت ها نابود شده است، مدعی پیروزی هستند و قرار است جشن پیروزی بگیرند.
این درحالی است که طبق تحلیل کارشناسان قریب به ۱۶۵۰ میلیارد دلار در ۱۰ روز زیر بمباران موشک های اسرائیلی و آمریکایی دود هوا شد.
علی خامنه ای در این شرایط دم از پیروزی می زند. درحالیکه می توانست این مبلغ را صرف اقتصاد، بهداشت و درمان، محیط زیست، آموزش و ده ها حوزه دیگر سرمایه گذاری کند و مردم را به یک زندگی شرافتمندانه برساند.
اما رشد اقتصادی نزدیک به صفر، رشد ۳ برابری خودکشی، افسردگی دسته جمعی، مهاجرت نخبگان، بیکاری و ده ها بحران دیگر در محیط زیست، اقتصاد، فساد ساختاری و... حکایت از رهبری دارد که ایران را به جزیره ی ایستر تبدیل کرد.
اطراف تان را نگاه کنید آیا این وضعیت ایران، همان جزیره ی بی آب و علف ایستر نیست؟!
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
📕راه طی نشده
"تاملاتی در سیاست، دیانت و اجتماع"
✍️نویسنده: سروش دباغ
✍️ويراستار؛ حسین جمالی پور( صبا)
📚ناشر : بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
🔹️دریافت فایل الکترونیکی کتاب در این کانال
👇
🆔️@philosophy_thinking
📕نام کتاب: رژیمِ مرگ/ خیانت ولایت فقیه به ایران
✍️نویسنده: حسین جمالی پور
📚سال انتشار: خرداد ۱۴۰۴
مقالات کتاب:
۱. آیا خامنه ای اختلال روانی دارد؟
۲.عناصر توتالیتاریسم و ابتذال شر در جمهوری اسلامی.
۳.ولایت فقیه، فاشیسم شیعی و نابودی ایران.
۴.تنهایی ایرانیان و ایران تنها.
۵. از تخیل تا دموکراسی.
🆔️@philosophy_thinking
هیچ مهاجم و دشمن خارجی برای ما امنیت و دموکراسی نخواهد آورد. آنچه ایران را نجات می دهد، خود ایرانیان هستند. تنها معضل ما این است که باید اختلافات را نادیده بگیریم و برای حفظ تمامیت ارزی ایران بزرگ متحد باشیم. عزیزانم، ایران فقط و فقط به دست خود ایرانیان باید حفظ و از آن مراقبت شود. امروز ما به اتحاد و انسجام برای دفاع از کشور نیاز داریم. امیدوارم از این بحران با موفقیت و سربلندی گذر کنیم. البته که ایران و ایرانیان میتوانند....
چو ایران نباشد تن من مباد...❤️
✍️حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
🔺️اگر به تاسیسات هسته ای حمله شد ما چگونه از خودمان مراقبت کنیم؟
📍پاسخ در فایل بالا...
🔺️ارزیابی مساحت تأثیر و توصیههای مراقبت فردی در صورت حمله فرضی به تأسیسات هستهای فردو
🆔️@philosophy_thinking
سلامت روان در شرایط پر استرس
جلسه اول
👈دکتر آذرخش مکری
🆔️@philosophy_thinking
گوشی تان را بردارید با دوستان تان، همکلاسی های دوران دانشگاه، همسایه ها، اقوام و...تماس بگیرید.
حتی در حد ۱ دقیقه حالشان را بپرسید و با این کار از استرس و نگرانی شان کم کنید. انسان وقتی می بینید فراموش نشده و بیادش هستند به زندگی امیدوار می شود.
اگر در جایی امن زندگی می کنید از آشنایان تان در شهرهایی مثل تهران، تبریز و دیگر شهرهای زیر فشار جنگ، بخواهید پیش شما بیایند.
خواهشا و لطفا افرادی که محل اجاره ای و گردشگری دارند، این ایام بدون هزینه یا با هزینه ی کم تری در کنار هم وطن شان باشند.
اگر در مسیرهای پر تردد هستید (مثلا جاده ی تهران به مشهد) مردم را حتی با یک آب معدنی دعوت کنید و چند دقیقه با هم حرف بزنید.
اجناس مغازه را به همان قیمت همیشه بدهید و به مردم ثابت کنید همدردشان هستید.
بیایید در این اوضاع نابسامان شریک غم همدیگر باشیم.
ایران با ایرانیان و فرهنگ دوستی و مهربانی، بزرگ و با شکوه است.
عزیزان من می دانم که خیلی دل تان از رفتار حکومت در سال های اخیر پر است. اما رفتار حکومت را از مردم تفکیک کنیم. ما باید الان همدلی کنیم و همدرد هم باشیم.
چو ایران نباشد، تن من مباد...
✍️حسین جمالی پور
/channel/philosophy_thinking
این بروشور توسط وزارت دفاع سوئد همین چند وقت پیش برای شهروندان این کشور درست شد که در شرایط جنگی چه کاری باید انجام بدن ( بخاطر اقدام های تهاجمی روسیه و پیوستن سوئد به ناتو ) این نسخه به زبان فارسی برای فارسی زبانان ساکن سوئد نوشته شده! حاوی مطالب بسیار مفید که میتونه تو هر شرایط اضطراری کمک کننده باشه
✍️کانال تلگرام حسین جمالی پور
🆔️@philosophy_thinking
📍عادی شدن "شَر"
✍️حسین جمالی پور
حکومت توتالیتر سعی میکند فرد را از فکر کردن ناتوان کند. در این فرآیند فرد حس همدلی را از دست میدهد. چرا که توان فکر کردن ندارد که بتواند دیگری را درک کند. برای رسیدن به این هدف(یعنی نابودی حس همدلی) حکومت نیازمند یک اتوریتة مشروع است. آرنت معتقد است که حکومت برای این هدف، به چند گام نیاز دارد:
• گام اول: تلقین تصویر یک انسان بینقص و کامل برای الگو قرار گرفتن در جامعه.
• گام دوم: پر رنگ شدن فاصله، مرز و شکاف بین ما و انسان بینقص.
• گام سوم: افزایش نفرتِ افرادی که به سمت کمال(الگو) حرکت میکنند با انسانهایی که تمایلی به الگو نشان نمیدهند.
• گام چهارم: عادی شدن کینه و بیرحمی و جنایت برای آنهایی که پیروِ الگو(انسانِ کامل) هستند و فروپاشی حس همدلی در جامعه.
در نهایت این فرآیند به جایی میرسد که جنایت برای فرد به امری پیشپا افتاده تبدیل میشود. توجه داشته باشیم که این افراد میتوانند در دیگر جنبههای زندگی مثلا در ارتباط با خانواده و دوستان افرادی بسیار دلسوز و مهربان باشند اما همین افراد نسبت به افرادی که پیروِ الگو نیستند، کینه جو خواهند بود.
شاید از خود بپرسید چگونه این افراد جنایت را برای خود توجیه میکنند؟ آلبرت بندورا میگوید افراد دست به رفتارهای ناپسند نمیزنند مگر آنکه ضد اخلاقی بودن آن رفتار را برای خود توجیه کرده باشند که به این حالت «غیر فعال کردن کنترل درونی» میگوید.
• ﺗﻮﺟﻴﻪ اﺧﻼﻗﻲ: فرد در این شرایط مبتنی بر اﻫﺪاف ﻣﺘﻌﺎﻟﻲ، رﻓﺘﺎر ضد اﺧﻼﻗﻲ را ﻃﻮري ﺗﻮﺟﻴﻪ میکند ﻛﻪ برای خودش ﻗﺎﺑﻞ دﻓﺎع ﻳﺎ ﺣﺘﻲ ﺳﺘﺎﻳﺶآﻣﻴﺰ باشد. نمونة بارز آن عملیات ﺗﺮوریستی اﻧﺘﺤﺎري است که فرد با اندیشة ﭘﺎك ﻛﺮدن زﻣﻴﻦ از ﮔﻨﺎه، زمینهسازی برای حکومت دینی و با نیت رﻓﺘﻦ ﺑﻪ ﺑﻬﺸـﺖ خود را اقناع میکند.
• تلطیف لغوی: ﻧﺎﻣﮕﺬاري ﻳﻚ ﻓﻌﻞ ضد اﺧﻼﻗﻲ ﺑﺎ ﻛﻠﻤﺎت ﻣﺘﻔﺎوت ﻛﻪ ﭼﻬﺮة آن را ﻣﻲﭘﻮﺷﺎﻧﺪ. برای مثال رﻫﺒﺮان ﻧﺎزي در آلمان ﻛﺸﺘﺎر ﻳﻬﻮدﻳﺎن را "ﭘﺎﻛﺴﺎزي اروپا" ﻣﻲﻧﺎﻣﻴﺪﻧﺪ.
• ﻣﻘﺎﻳﺴﻪ ﺑﺎ دﻳﮕﺮان: در اﻳﻦ روش ﻓﺮد ﺑﺎ مقایسة رﻓﺘﺎر ﺧﻮد ﺑﺎ افراد دیگر رفتار خود را توجیه و از ﻋﺬاب وﺟﺪان ﺧﻮد ﻛﻢ میکند. برای مثال اگر دختری را آزار زبانی بدهد با خود میگوید« بقیه بدتر از این هم انجام میدن».
• ﺟﺎﺑﺠﺎﻳﻲ ﻳﺎ ﺗﻘﺴﻴﻢ ﻣﺴﺌﻮﻟﻴﺖ: فرد مسئولیت خود را در قبال کارش نمیپذیرد و دیگران را مسئول میداند یا اینکه مسئولیت را بین افرادی که در آن گروه مشارکت داشتهاند تقسیم میکند. همانند زمانی که یک سرباز وظیفه مسئولیتش را به گردن فرمانده میاندازد.
• اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ زداﻳﻲ از ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ: یعنی برای فردی ارزش انسان بودن قائل نباشم و او را با معیارهایی بسنجم که از دایرة انسان بودن خارج است. مثل زمانی که زنی حجاب ندارد و او را بیحیا و گناهکار بدانم یا به فردی که همکیش من نیست او را کافر و دشمن خدا و مستحق شکنجه یا مرگ بدانم.
• ﻣﻘﺼﺮ داﻧﺴﺘﻦ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ: گاهی نیز فرد قربانی را مقصر میدانیم. مثل ﻣﺘﺠﺎوزي ﻛﻪ میگوید ﺳﺮ و وﺿﻊ ﻗﺮﺑﺎﻧﻲ ﺗﺤﺮﻳﻚ آﻣﻴﺰ ﺑﻮده، ﻧﻤﻮﻧﻪﻫﺎﻳﻲ از اﻳﻦ ﻣﻜﺎﻧﻴﺴﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
• عاملان شر، غالباً افراد عادی و حتی پرهیزگار هستند که با رعایت نظم و قانون، به جنایات دامن میزنند. این ویژگی باعث میشود که شر به صورت یک پدیده روزمره و قابل تکرار در جوامع توتالیتری باشد.
/channel/philosophy_thinking
برتراند راسل، فیلسوف برجستۀ انگلیسی،در «زندگینامۀ خودنوشتِ»خویش از تجربهای یاد میکند که به شکل عمیقی بر زندگی شخصی و فلسفی او تأثیر گذاشت و نگرشش به عشق، روابط انسانی و معنای زندگی را بهکلی دگرگون ساخت. این تجربه که میتوان آن را از جنس «زمان-در» قلمداد کرد، طی تماشای یک اجرای هنری در سال 1901 رخ داد. در این لحظه، او نه با «زمان-بر» که همان زمانِ خطی و بیرونی است، بلکه با نوعی زمان درونی و وجودی مواجه شد که ریشه در تجربۀ عمیقِ اگزیستانسیالی داشت. این تجربه برای راسل به نقطۀ عطفی تبدیل شد که او را از سلطۀ جهان عقلانی و انتزاعی به سوی درکی عمیق از اهمیت عشق، همدلی و پیوند انسانی سوق داد.
راسـل در این لحظۀ خاص، مرزهای «زمان-بر» را، یعنی زمانی که بر ما میگذرد و تابع مقیاسهای خطی و عینی است، پشت سر گذاشت و وارد قلمرو «زمان-در» شد؛ زمانی که در ما جاری است و تجربهای کیفی، درونی و فارغ از مقیاسهای بیرونی است. او در این تجربه، لحظهای از یگانگی و وحدت با هستی را احساس کرد. به تعبیر راسل، این لحظه حالتی را ایجاد کرد که در آن مرز میان «خود» و «دیگری» محو شد و به محاق رفت و او خود را در حالتی از اکنونِ ابدی یافت.
راسـل بعدها این لحظه را چنین توصیف میکند:
«آموختم که زندگی مبتنی بر منطق وعقل، هرچند سرشار از پاداشهای فکری است، بدون گرمای ارتباط عاطفی همچنان تهی و نابسنده باقی میماند. این دریافت نه تنها روابط شخصیام، بلکه فلسفهام را نیز متحول ساخت.»
میتوان دریافت که چگونه راسل، تحت تأثیر این تجربه، از محدودیتهای زمان-بر فراتر رفت و نوعی فهم عاطفی و وجودی از زندگی را مزه مزه کرد. راسـل در آن لحظه، تناقضی را میان زیبایی اثر هنری و خلأ عاطفی زندگی شخصی خود به عیان دید. این تجربۀ غریب، او را به این سمت سوق داد که جستوجوی صرف برای دانش وعقلانیت نمیتواند جایگزین نیاز بنیادین انسان به عشق و پیوندهای عاطفی شود:
«سه شور و اشتیاق، ساده اما بهطرز شگفتانگیزی نیرومند، زندگیام را هدایت کردهاند: اشتیاق به عشق، جستوجوی دانش، و دلسوزی بیتابانه برای رنجهای بشریت. این اشتیاقها، چون بادهای عظیم، مرا به اینسو و آنسو راندهاند، در مسیری بیثبات، بر فراز اقیانوسی عمیق از اندوه، تا آستانه ناامیدی»
راسل ادامه میدهد و با زبانی شاعرانه این چنین از جستجویش برای عشق میگوید:
«عشق را نخست بدان سبب جستهام که سرمستی میآورد، سرمستیای چنان عظیم که گاه حاضربودم برای چند ساعت از این شادی، باقی عمر را فدا کنم. سپس بدان سبب جستهام که تنهایی را تسکین میدهد، آن تنهایی هولناک که در آن، یک آگاهی لرزان به لبۀ جهان مینگرد و به ژرفنای سرد و بیجان و بیکران میافتد. سرانجام، عشق را جستهام زیرا در اتحاد عشق، پیشنمایی عرفانی از بهشتی را دیدهام که قدیسان و شاعران تصور و تصویر کردهاند. این همان چیزی است که جستهام، و گرچه ممکن است برای زندگی انسانی بیش از حد خوب به نظر برسد، این همان چیزی است که—در نهایت—یافتهام.»
گویی راسل بسان حافظ با خود زمزمه می کرد:
عاقلان نقطۀ پرگار وجودند ولی
عشق داند که در این دایره سرگردان اند
در اینجا مفهومِ «زمان-در» به نیکی به تصویر کشیده شده: زمانی که نه بر اساس عقربۀ ساعت یا تقویم، بلکه بر اساس کیفیت و عمق تجربۀ درونی تعریف میشود. این تجربه، که در آن احساس خلأ با بصیرتی عمیق جایگزین میشود، نشاندهندۀ نوعی بیداری اگزیستانسیال است. هرچند راسل در مقالۀ «عرفان و منطق»، با امرعرفانیِ متعارف مواجهۀ انتقادی دارد، اما این تجربۀ خاص او شباهت تامل برانگیزی با تجربۀ عرفانی دارد. راسل به حالتی اشاره میکند که در آن، حس جدایی میان خود و جهان از بین رفته و نوعی یگانگی و وحدت سربرآورده؛ دراین حالت، او از محدودیتهای «زمان-بر» رها شده و در زمانی درونی و بیپایان غوطه ور گشته است.
راسـل این تجربه را نوعی تجربۀ زیباییشناختی و وجودی توصیف میکند، در عین حال تأکید دارد که برخلاف عرفای سنتی، او این حالت را نه بهعنوان حقیقتی فراتر از جهان مادی، بلکه بهعنوان لحظهای از آگاهی عمیق انسانی میفهمد. این تجربه، درک راسل از اهمیت عشق، همدلی و ارتباط انسانی را دگرگون ساخت. او پس از این بیداری وجودی، به نقش حیاتیِ «زمان-در» در شکل دهی به روابط انسانی پی برد. عشق، برای راسل، نوعی تجربۀ درونی است که به زندگی معنا میبخشد و انسان را از یکنواختیِ «زمان-بر» فراتر میبرد. او در جایی مینویسد:
« کودکان شیفته کشف چیزهای نو هستند و تشنگی آنان برای دانستن، هوشمندترین بزرگسالان را نیز شرمنده میکند. این انگیزه [ی کنجکاوی] با گذر سالها تضعیف میشود تا جایی که در نهایت، هر چیز ناآشنا تنها مشمئزکننده مینماید و میلی به شناخت آن باقی نمیماند.
📕: در گذرگاه زمان
نویسنده: سروش دباغ
ويراستار: حسین جمالیپور
/channel/philosophy_thinking
🔻زوالِ همدلی در ایران!
برای یک کار پژوهشی جدید که در دست دارم، مقالاتی می خواندم. در یک مقاله اشکالات بسیاری دیدم. به نویسنده ایمیل زدم و اشکال را با ادله گفتم. در پاسخ با تعصب بسیاری پاسخ داده بود که شما هنوز جوان هستی و باید بیشتر مطالعه کنی تا عمق مطلب را بفهمی!
رفتم نامش را سرچ کردم دیدم در یکی از دانشگاه هایی تدریس می کند که گرایش مذهبی دارد.
بعد به فکر فرو رفتم که نسبت زیادی بین محیط کاری و گفتمان حاکم با گرایش های فکری ما وجود دارد.
البته من طی این سالها بسیار دیده ام که افراد برای تثبیت موقعیت خود مقالاتی در جهت تایید وضع موجود می نویسند و از این طریق وفاداری خود را اثبات می کنند.
بسیاری از ما متاسفانه بیش از آنکه سرسپرده ی حقیقت باشیم، پیرو گرایش روانی خودمان هستیم.
به گونه ای که شخص حقیقت را فدای خواسته های شخصی می کند و چشم بر درد و رنج دیگران می بندد و همدلی نابود می شود.
هانا آرنت وقتی از همدلی سخن می گوید بر این نکته تاکید دارد که همدلی زمانی رو به زوال می رود که انسان ها در جامعه سرسپرده ی آرمان های یک سازمان می شوند و آگاهی و درک خود را از دست می دهند. آنها فاقد قوه ی تخیل و ادراک می شوند و در درک رنج دیگران ناتوان هستند.
آرنت تاکید می کند که افراد بی ریشه و بی خویشتن، در ایدئولوژی حاکم غرق می شوند و ابزاری برای ترویج اندیشه و سلطه می شوند.
وقتی به موضوع مقاله که در باب فقه سیاسی و توسعه بود فکر می کردم این اندیشه ی آرنت به ذهنم آمد و دیدم ابتذال شر و دم دستی شدنِ رنج رساندن به دیگران، ریشه در این ناتوانی در تفکر دارد.
متنی که در پاسخ من فرستاده بود سراسر بوی مطلق گرایی می داد! یعنی "من می فهمم و تو نمی فهمی"!
این نگرش بوی فاشیسم می داد که آرنت آن را یکی از بنیادهای توتالیتاریسم می دانست! چرا که فاشیسم یعنی تمام حقیقت نزد من است و زیر و بم تاریخ و حقیقت و هدف از زندگی را من می دانم و دیگران از فهم آن عاجزند!
به هرحال باید توجه داشت که برای توسعه، ما بیش از آنکه نیاز به تقلید و سرسپردگی به "الگو" داشته باشیم، نیاز به اندیشیدن داریم!
بدون اندیشیدن و بدون پذیرشِ تنوعِ فکری، بی تردید ما به سوی نابودی خواهیم رفت!
فقدانِ همدلیِ طرفداران و هوادارانِ سیاست های کنونی با مردمِ رنجدیده، حاصل دو قطبی کردنِ جامعه است و این شیوه ی حکمرانی، بحران ها را بیشتر و همدلی و اخلاق را نابود می کند.
✍️حسین جمالی پور
#هانا_آرنت
#همدلی
/channel/philosophy_thinking
📕خواستِ آزادی و معنای زندگی
✍️در گفتگو با دکتر مقصود فراستخواه
حسین جمالی پور: در همین روزها وقتی با یک نگاه پدیدارشناختی به شعار "زن زندگی آزادی" نظر می کنیم می بینیم انسان امروز ایرانی نیز در جستجوی آزادی است و برای او خواستِ آزادی مطرح است. گویی در ناخودآگاه ما ایرانیان این خواست در این صد ساله سرکوب شده است. به نظر من این شعار برخواسته از ناخودآگاه سرکوب شده ی ما ایرانیان است. نظر شما در این خصوص چیست؟
دکتر مقصود فراستخواه: نه فقط ناخودآگاه و نیمه آگاه بلکه آگاه ترین و فعال ترین بخش وجدان های نسل کنونی می فهمد که در سایه سنگین معانی فرسوده ایدئولوژیک نمی تواند آن زندگی معنادار خود را داشته باشد و در نتیجه طنین خوش زن، زنگی، آزادی از وجدان آگاه زمانه، از پویایی های بخش مهمی از گروه های اجتماعی ایرانی، نسل های جدید، کودکان و جوانان و زنان ایرانی و مردان تحول خواه ایرانی بر می خیزد. کتابی از من به زودی منتشر می شود به نام کنشگران مرزی که در آن ذکر کردم که اثری به زبان فارسی بیش از دویست سال پیش به نام تاریخ جدید نوشته شده است و این نشان می دهد که گروه هایی از دویست سال پیش آگاهی پیداکرده اند که وارد تاریخ جدیدی شده اند. انسان ایرانی بیش از دویست سال است که می خواهد بودن خود را در عالم جدید اعلام حضور کند و خودش را در این دنیا به اشتراک بگذارد. ما دو سده است که می خواهیم فرزند روزگار خودمان باشیم و احساس معاصر بودن بکنیم اما بر بدنه ی توپیای جامعه زخم هایی می بینیم و نمی توانیم با الگوهای معنایی قبلی درمانگر این زخم ها باشیم. زخم هایی همچون استبداد، بی خبری، غفلت، پس افتادگی از جهان، رفتارهای نابالغانه جامعه، انواع نگون بختی و احساس بیگانگی ها وجود داشته و دارد؛ در چنین وضعی تنش برای انسان ایرانی و خواستِ معاصر بودنش آشکار شد و بعد به دنبال این بود که یک الگوهای معنایی برای بودنِ خودش داشته باشد که در خواستِ عقلانیت، آزادی، تجدد، آزادی و ملیّت ظهور می کند. در کتاب ما ایرانیان توضیح داده ام که چند حوزه ی معنایی رقیب هم بوده اند که از قضا بدیع هم بودند که یکی از این حوزه ها بعد از انقلاب آن هم با روایت دولت بر دیگر حوزه ها و الگوها سایه می اندازد و سیطره پیدا می کند و آن حوزه ی معنایی مذهب شیعی است؛ که در قالب ایدئولوژیک و در انحصار حکومت، خودش را بر حوزه های معنایی دیگر غالب و هژمون می کند. انسان ایرانی که می خواست با حوزه های متکثر معنایی زندگی بکند و تنوع و رنگین کمانی از حوزه های معنایی را در بطن زندگی داشته باشد، با یک روایت خاص فقهی از تشیع، آن هم به نحوی که متولیان رسمی مذهبی حکومتی می خواهند مواجه می شود، که بر دیگر حوزه ها هژمون شده و فائق آمده است و اجازه ی حضور به دیگر حوزه ها همچون تجدد و توسعه را هم نمی دهد تا حضور داشته باشند. این حوزه (دین) تنها به سرکوب آنها پرداخته و تلاش کرده است که باب گفتگو با آنها را ببندد و آنها را به سکوت وا دارد. در اینجاست که به جهان معنایی ایرانی خدشه وارد شده و بحران معنایی برای انسان ایرانی به وجود آمده است. یک جوان ایرانی امروز خود را به انواع مخاطرات می اندازد و ریسک های بزرگی را می پذیرد تا شعار زن زندگی آزادی را سر بدهد؛ یا دختر ایرانی امروز احساس می کند ابتدایی ترین اختیارات برای تنانگی و بدنمندی و جنسیت خودش را به دلیل تسلط یک حوزه ی معنایی، از سوی متولیان رسمی دینی-مذهبی از دست داده است و از این رو آزادی برای او یک حوزه ی معنایی مهمی می شود؛ حتی بالاتر از اینها زن بودن و زندگی یک حوزه ی معنایی مهم می شود و می خواهد یک زندگی خودآیین داشته باشد و خودش برای خویشتن اش تصمیم بگیرد. او می خواهد لباس، نحوه ی سلوک، ارتباطات و نحوه ی زیست شرافتمندانه اش را بتواند فارغ از تسلط ایدئولوژی انتخاب بکند و حتی حاضر است برای آن جانش را هم بدهد. زن امروز ایرانی در شرایطی است که باید برای زیستن مقاومت بکند و برای زن بودن محدودیت های بسیاری را تجربه بکند؛ او نمی خواهد مرد سالاری و جنس دوم بودن را تحمل بکند و برای اشتغال به کار، قدم زدن در خیابان و در هر تجربه ای در زندگی تحقیر بشود و احساس محدودیت بکند. در اینجا شعار زن زندگی آزادی برای چنین نسلی یوتوپیک می شود. چرا می گویم یوتوپیک؟ چون تبدیل به یک آرمان می شود و به آن به عنوان یک یوتوپیا می نگرد. آزادی که امروز فریاد زده می شود برای زن و مرد ایرانی آرمانی می شود؛ چون بارها سرکوب شده است.
📕کتاب: مسئله ی معنا
✍️مولف: حسین جمالیپور
📚ناشر: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا
/channel/philosophy_thinking