کانال تخصصی شعر ایران و جهان در نظر دارد از بهترین شعرهای ایران و جهان استفاده کند.بی شک حضور شما در این کانال باعث دلگرمی دوستانی که در این کانال زحمت می کشند خواهد بود.ما را در راه پر مخاطره با حضورتان یاری کنید.
درودها
من به طرز عجیبی محمد جنت امانی هستم! حدود سی سالی است می نویسم. تا کنون دو مجموعه از شعرهایم منتشر شده است ، که مورد استقبال منتقدین قرار گرفته است. همچنین در این سال ها با خیلی از روزنامه ها و مجلات همکاری داشته ام. متاسفانه گاهی برای گرفتن مجوز مورد بی مهری مسئولین قرار گرفته ام. تا جایی که برای چاپ مجدد کتاب اولم مجوز دوباره ندادند . بی شک همواره این نظام مورد انتقاد بنده بوده و می باشد.
با این همه ، مشکلات کشورم به خودمان ارتباط پیدا می کند. و هیچ اجازه ای به هیچ کشوری نخواهیم داد که پای در کفش های ما راه برود . این جانب فرصت را مغتنم دانسته و حمله وحشیانه ی اسرائیل بی وطن را به کشورم به وطنم ، تنم محکوم می کنم. صلوات خدا همواره پشت سر ملت بزرگ مان شعله ور باشد.
با احترام
محمد جنت امانی
جوی کوچکی بود
از آن پرید
با تردید
در پیادرو. به ويترين نگاه کرد
به مانکن ها
طرح لباس ها و _دکمه ی آستین ها
و به قیمت ها
""دروازه ی بسته چطور باز خواهد شد ""
دروازه ای بسته بود __این را می دانست
کدام دروازه __شعر هم نمی داند
در خانه
شاید کسی در انتظارش بود _شاید نه
و او
رفت
و رویای او به ويترين نزدیکتر شد
با دقت دوباره به قیمت ها.
#تیرداد_نصری🌹
از مجموعه ی
و در همه بندرگاه ها از کشتی گمشده حرف بود
🆔 @poem_Iran_world
«از یادداشت های عروسکِ آن دوردورها»
دهان سیاه فرشته ای اینجا
انگار صدایم می کند بیفتم تهِ این چاه
از دهانِ سیاهِ تو اینجا
ماری آرام می خزد بیرون و بیایم بیایم می گویی ؟
دهان این بیمارستان از کتفم از کشاله ام از پلک هایم
و چشم های مهتابی تو سرد و گیج کننده
دستم دستِ دختر بچه ای ست زیرِ دانه های برف از خودم می ترسم
در این راهرو غیر از این دهان های سیاه کسی نیست
یک سار اگر بیاید دلم آرام می گیرد
یک گنبد اگر پشت پنجره دیده شود
یا اگر حتی سایه ی دایی روی دیوار.
مگر تو نیمه ام نیستی؟ عروسک را می برند عروسی
عروسک را می خوابانند و قرص های سفید
چه حجله ی سفیدی اینجا
مگر تو نیمه ام نیستی زرافه ی تُرک؟
من فقط یک بستنی کیم می خواهم حالا
من فقط یک کوچه ی پر از چنار می خواهم حالا
ساعتِ برگردم گردیده است و دستِ خودم نیست برمی گردم
درختی سوخته ام توی این تخت
و دهانم دهانِ سیاهِ زنی که اسمت را صدا می کند.
#شیدا_محمدی
از کتاب «یواش های قرمز»
نشر ناکجا/ پاریس/ ۲۰۱۵
🆔 @poem_Iran_world
پیش از تو
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت
بسیار بود رود در آن برزخ کبود
اما دریغ زهره ی دریا شدن نداشت
در آن کویر سوخته، آن خاک بی بهار
حتی علف اجازه ی زیبا شدن نداشت
دلها اگرچه صاف ولی از هراس سنگ
آیینه بود و میل تماشا شدن نداشت
چون عقده ای به بغض فرو بود حرف عشق
این عقده تا همیشه سرِ واشدن نداشت
#سلمان_هراتی
🆔 @poem_Iran_world
شماره ۳۰ مجله اتش در سال جدید به بازار آمد. در این شماره نیز تلاش شده است تا مطالب خوب و متنوعی را در اختیار دوستان ساعر و شعر دوست قرار دهد. مجله اتش همان مجله عصر پنج شنبه است که قبلن چاپ می شد ولی بعدها مسدود شد .اما الان مدتی است محله عصر پنج شنبه با تغییر اسم به محله اتش به زیر چاپ برود در این شماره شش شعر کوتاه از بنده نیز در این مجله چاپ شده است. ضمن این که پشنهاد می کمم حتمن این مجله را تهیه یا می توانید دانلود کنید . تنها با یک سرچ ساده در گوگول و بعد دانلود نمایید. پایان سخن دعوتتون می کمم به خوانش شش شعرم.
Читать полностью…✍
کهنسالی ام را
در شکست پیشانی اش می بینم
و او جوانی اش را
در شکست چین چین موهایم
زندگی عادت عجیبی دارد انگار!
پدر ،
پدر من
نگران نباش
مثل کوه پشت سرت ایستاده ام
اصلن
خانه ی سالمندان
برای همین روزهاست
۱۳۷۵
#محمد_جنت_امانی 🌹
از مجموعه ی
مرگ پیراهنش را عوضی پوشیده است
چاپ اول 1389
🆔 @poem_Iran_world
✍
از باران که ایستاد
نشسته ام
اسمتان را می بوسم
پشت اسمتان اما
باران هم که بنشیند
نمی ایستم
ابر آمده ام
که باران را به اسمم کنند.
از مجموعه
عکس های منتشر نشده
چاپ ۱۳۷۷
#محمد_آزرم
🆔 @poem_Iran_world
✍
گفتی حیف
تو سند قتل منی
گفتم دو رشته از مویش را به من سپرده است
این زنی که خواب های قاتل سند را می بینید
همین که تو خواب نیستی و می بینی من کورم
بسم نیست ؟
برای خودکشی زود نیست ؟
در این جنایت تو هم دخیل بوده ای ؟
بگو اثر انگشت من کافی ست.
و من که از ترس پیراهنی از سیاه پوشیده ام
و تو که آرام آرام می گریزی از شعر امشب من
خداحافظ
همین که خوب نیستی و می بینی من کورم کافیِ ست .
#رزا_جمالی
از مجموعه :
برای ادامه این ماجرای پلیسی قهوه ای دم کرده ام ......
🆔 @poem_Iran_world
✍
رباعی
الف
تا در طلب دوست همی بشتابم
عمرم به کران رسید و من در خوابم
گیرم که وصال دوست در خواهم یافت
این عمر گذشته را کجا دریابم
ب
گفتم که بیا وعده ی دوشینه بیار
ورنه بخروشم از تو اکنون چو هزار
گفتا دهم ای همه جفا نک زنهار
آوازه مده که گوش دارد دیوار ...
#فرخی_سیستانی
از کتاب گزینه سخن پارسی. به کوشش دکتر خلیل خطیب رهبر
چاپ اول آذرماه ۱۳۴۳ خورشیدی.
🆔 @poem_Iran_world
✍
مرد شصت و پنج ساله بود
و زن شصت و شش ساله اش آلزایمر داشت
تمام جراحی ها، اشعه ها و داروها
استخوان های فک مرد را نابود کرده بود
و حالا باید با سیم ترمیم میشدند
هر روز زنش را مثل بچه ها پوشک میکرد
با وضعی که داشت نمیتوانست رانندگی کند
پس برای رفتن به بیمارستان
ناچار بود تاکسی بگیرد
و چون نمیتوانست درست صحبت کند
مجبور بود مسیر را برای راننده بنویسد
در آخرین ویزیت به او گفتند که
یک جراحی دیگر لازم است
روی گونه ی چپ و زبان
به خانه برگشت
پوشک زنش را عوض کرد
دو ظرف غذای آماده روی اجاق گذاشت
اخبار عصر را نگاه کرد
تفنگ را برداشت
روی شقیقه ی زنش گذاشت و
شلیک کرد
زن روی پهلوی چپش افتاد
مرد بالای تخت ایستاد
لوله ی تفنگ را توی دهانش کرد و
ماشه را کشید
صدا همسایه ها را بیدار نکرد
ولی چند ساعت بعد بوی غذای در حال سوختن متوجه شان کرد
کسی آمد، در را باز کرد
و صحنه را دید
کمی بعد پلیس ها سر رسیدند
و تحقیقات همیشگی شان را انجام دادند
آن ها دو چیز پیدا کردند
یک دفترچه حساب پس انداز مسدود شده و
یک حساب جاری با موجودی یک دلار و چهارده سنت
خودکشی
نتیجه ی تحقیقات شان بود
سه هفته بعد
دو مستاجر جدید به خانه آمدند
یک مهندس کامپیوتر به اسم راس
و زن بالرینش آناتانا
شبیه هم بودند
هر دو در حال ترقی
#چارلز_بوکفسکی 🌹
دارنده جایزه نوبل
برگردان :
#پیمان_خاکسار
از مجموعه ی
سوختن در آب غرق شدن در اتش
🆔 @poem_Iran_world
https://www.instagram.com/stories/mohammad_janatamani/3468486672160048773?igsh=MXVqenl1bWR6ZGdhaQ==
Читать полностью…پنج شعر از هادی خوانساری
یک
((یک))
چنگ جهانی سومی
در کار نخواهد بود
می خواهم
با یک بوسه
جهانی را فتح کنم.
دو
((شکست))
من با تمام جهان
می جنگم
تو با من
و تو
تمام جهان را
شکست خواهی داد
سه
((نه! ))
انگشت های نشانه ام را
قطع می کنم
چنگ را
دوست ندارم
چهار
((هرگز ))
نه
هرگز به خاطر ندارم
تو می خوابیدی
من به ماه خیره می شدم
شعر می گفتم
و ابری نمی آمد
شاید با هم بیدار شده باشیم
پنج
((مرز))
سینه خیز از
بین سیم خاردار و مین
رد می شوم
تا گل سرخی را
برای تو بچینم
از آن سو
آغشته به خون خودم
#هادی_خوانساری
از مجموعه ی
قاچاق عطر تو ( 55شعر عاشقانه و ضد جنگ )
@poem_Iran_world
شماره ۲۶ مجله اتش به بازار آمد
دو ماهنامه ادبی هنری اتش مرداد و شهریور به چاپ رسید .
خرید این مجله را به همه ی دوستان خوب پشنهاد می کنم.
بسیار مجله خوب و وزینی است..
این مجله همان مجله عصر پنج شنبه است که بیشتر دوستان شاعر و شعر دوست آن را به خوبی می شناسند . به خاطر مسدود شدن عصر پنج شنبه بعد از مدتی به نام اتش تغییر نام داد و دوباره مجوز انتشار ش را گرفت.
به جنگ که بردنَم
هرکه را می دیدم آشنا می زد
آشنا می زدم
دهکده ی عاقلی ست جهان
دیوانه ی آشنایی ها
از جنگ که برگشتم
راه نبود
روستا نبود
خانه نبود
دستی از مه در آمد
انگشت اشاره به گورستانی کرد
که پیشانی نوشت همه گورهایش
خودم بودم .
#جلیل_قیصری
شهر سنگی
کاش ماه
قرص نان کوچکی شود
روی سفره ای که نیست
کار
کار
کار
زیر چکمه های احتکار
حق عاشقان
در قلمرو بهار تازیانه نیست
مردن جوانه نیست
باز می رسم به خانه
مثل روزهای پیش
آس و پاس
شهر ریشخند می زند به من
به دسته های اسکناس
#ایرج_قنبری
🆔 @poem_Iran_world
می خواهم خودم را از بالای همین شعر
پرت کنم آن پایین
که همیشه
این سر
درد می کند برای دردسر
درد سر دارد مرا
■
شما می توانید جمع کنید از شناسنامه ام
خرده های شاعرانه ی مدادی را
بپاشید روی هر چه تنهایی زمین
آن جا ستاره های کوچکی
خواهد بود
بعدها هم شاید شاعری
شعر دیگری
۷۵
از مجموعه
#مرگ_پیراهنش_را_عوضی_پوشیده_است
🆔 @poem_Iran_world
کاظم سادات اشکوری
جسد جوانی را از جبهه آوردند
که گلوله قلبش را سوراخ کرده بود
همراهش گفت
وقتی دوستم گلوله خورد
و تکه ای از قلبش به دیوار سنگر چسبید
ترانه ای به گوش رسید
ترانه ای به گویش محلی
ترانه ای که تنها دانستیم ترانه است
اما چیزی از آن سر در نیاوردیم
#کاظم_سادات_اشکوری 🌹
🆔 @poem_Iran_world
دودکش فلزی بخاری همسایه ام
از میان برگ ها تازه
به من سلام می کند
در کنار خانه ی بزرگ من
خانه ی کوچکی است
در این سه سالی که آمده ام
از او چیزهای بیشتری می دانم
بانوی پیری است همان گونه که من پیرم
از پشت پرچین
به هم سلام می کنیم
همسرم دسته گلی به او می دهد
ما هرگز به دیدن هم نرفته ایم..
#ویلیام_کارلوس_ویلیامز
برگردان
#احمد_اخوت
🆔 @poem_Iran_world
تنها نشسته ای
چایی می نوشی
و سیگار می کشی
هیچ کسی تو را به یاد نمی آورد.
این همه آدم
روی کهکشان به این بزرگی
و تو
حتا
آرزوی یکی نبودی !
#فخری_برزنده
از مجموعه ی
گنجشکی که لانه کرده در گلوی من
🆔 @poem_Iran_world
♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤♤
#نثر_بهاری_
♧♧♧♧♧♧♧♧♧
جنگل را بیدار می کند
رودخانه را بیدار می کند
جاده را بیدار می کند
تا سفر روی دست هیچ کسی نماند.
روزنامه ها را بیدار می کند
یکی را می فرستد پی کوه ها..
شعر را بیدار می کند
آزادی را بیدار می کند
و با احتیاط
ایران خانم
که این روزها پا به ماه است را بیدار می کند .
■■■
بعد کمی ماه را می ریزد در قوری
و با خدا
هم سفره می شود
بهار را می گویم
که هیچ گاه نمی خوابد
#محمد_جنت_امانی
#خوش_بهار_باشید
#بداهه_بهاری
✍
.
آن روز یادت هست که خدا
سوار قایق بادبانیاش
نوح را به دریا انداخت؟
آن روز یادت هست
که نهنگ را فرستادیم
برای صبحانه
پیامبری برایمان بیاورد؟
آن روز یادت هست
که سیرک خستهی این شهر
مردی را به نمایش گذاشت
که مردگان را زنده میکرد
اما نمیتوانست
از گلولهی مأموران بگریزد؟
نشسته در طرف باد
نشسته در طرف ابر
نشسته در طرف غم
نشسته در طرف هم
چیزی نمانده به پریدن
پرندهی بیآشیان!
پاییز
برگ غریبیست
که بر سنگفرش قدم میزند
آرام...🍂
و تابستان
گیلاسی خیس از عرق
که اتومبیل نامرئیاش را
پارک میکند زیر سایهای.🍒
بهار🌸
زیباترینِ لیموها را
میان سینهاش دارد!
[از این ایوان دیدهام
تو دیدهای؛
چشمچرانی بیآزاری
در روزگار میانسالی!]
وزمستان
پیرمردی سپیدموست
که پند میدهد سبز
قصه میگوید سرخ💘
سر را به باد میدهد...
به «گوشه»ای از«بیداد»
«قمر بود و ...
مرغ سحر بود و ...
روزگار قجر بود
از خون جوانان وطن...
هی!این لالهها...
این لالهها را ببین!
یادش بهخیر رضا شاه!!
حالا
ما ماندهایم و همین پارک
این جوی آب وُ
آب باریکهای که نمیرسد به سر بُرج
این بُرجها را ببین!
هر روز یک نفر
خودش را
پرت میکند از آن بالا تا همین پایین! »
من که هستم؟
ما که هستیم؟
به چه دل بستهای که بالها را
جمع میکنی زیر شانههات
نگاه میکنی به بلندی این درخت
که تازه سبز شده در دورها و...
مردم تهران فکر میکنند:
همهی سردردها
همهی دردسرها...
میلاد من و تو
نه برج دارد نه بارو
نه به جنگ ماهوارهها میرود
ما یک تولد کوچک بدهکاریم به جهان
که حسابها را صاف میکنیم
توپری میگذاری در این قمار
من اشکی؛
خیابانها را
کوچهها را بُر میزنیم
و ایران را
میبازیم!
صبح است
بیرون میزنیم از این خاک
و در نخستین فرودگاه
خاطراتمان را
نشان مأمورها میدهیم
ما که... انگلیسی نمیدانیم
به اشاره می گوییم
بی وطنیم!
یزدان سلحشور
🆔 @poem_Iran_world
✍
خیال می کنم دست های تو در دست های من است
و این کوره راه همان است که به دیلمان می رسد
و این همه سفید و بنفش
از ظهور ناگهانی پامچال است
روبه روی جنگل ایستاده ایم
روبه روی غوغای سپید آلوچه
در حوالی فروردین
خیال می کنم
۱۳۷۵
از مجموعه
#سطرهای_پنهانی
#حافظ_موسوی
🆔 @poem_Iran_world
✍
۱
تا عشق تو در تن است از تن نالم
وز تو به هزار گونه شيون نالم
از تو نه به دوست نه به دشمن نالم
اکنون که تو من شدی ..من از من نالم
۲
معلوم من نشد که ز احداث روز و شب
با او چه کرد گردش ایام بلعجب
در چام او چه ریخت جهان زهر یا شکر
در دست او چه دادفلک خار یا رطب
۳
معلوم من نشد که سپهری چه عشوه داد
وز گردش زمان به کدامین زمین فتاد
بر وی جهان ظالم غدار ظلم کرد
یا اختر مساعد میمونش داد داد
۴
معلوم من نشد که بر آن پیر سالخورد
دهر مشعبد و فلک بلعجب چه کرد
در کاس روزگار کجا دید نوش و زهر
در کاسه ی سپهر کجا خورد گرم و سرد
۵
معلوم من نشد که زمانه کجاش برد
وز جام روزگار کجا خورد و صاف و دُرد
دست اّمّل ورا به کدامین طرف فکند
پای اجل ورا به کدامین سفر سپرد
#قاضی_حمید_الدین_بلخی
از کتاب گزیده مقامات حمیدی
به کوشش دکتر رضا اترابی نژاد
چاپ اول ۱۳۶۵
🆔 @poem_Iran_world
✍
مصطفی علی پور یکی از شاعران خوب کشورمان است.
با توجه به اندیشه های ناب و نو آوری که در شعر امروز داشته و دارند. حاصل آن چندین مجموعه شعر و چندین کتاب تحقیقی و ده ها مقاله در این سال هاست. . همچنان کتابی را در مورد سبک شعر نیمایی نوشته اند بهترین کتاب سال شناخته شد. که در واقع این کتاب پایان نامه ی ارشد استاد علی پور بوده که نشانگر نگاه خاص و ناب ایشان به ادبیات این مرز و بوم است. اما در این سال ها کمتر از او سخن رفته که شایسته ایشان باشد.
متاسفانه به خاطر برخی از باند بازی هاو ....هنرمندان واقعی ی گاهی مورد بی مهری ها قرار می گیرند و صد البته دود این بی وفایی به چشم هنر دوستان و....خواهد رفت. و از خود آن هنرمند چیزی کاسته نخواهد شد. چرا که آن ها هیچ گاه به نام و نان فکر نمی کنند. و مصطفی علی پور از آین دست هنرمند ماست. به جرات می توان گفت او در شعر نیمایی یکی از سرآمدان کشور ماست. منتقدان اخوان ثالث و علی پور را بعد از نیما از شاعران به حق مکتب نیما می دانند . شعرهای نیمایی علی پور چنان به اندیشه های نیما نزدیک است .که اگر نیما عمرش کفاف می داد بی شک شکل علی پور می نوشت. مهمترین شاخص که بین نیما و علی پور است . می توان هم نفسی به طبیعتی که هر دو در آن راه رفته اند و نفس کشیدند و ...و دیگر مولفه های زبانی ی مازندران است که در هردو نمود تازه ای می یابد . و دستور زبانی ی مازنی است. یا بهتر بگویم شمالی است. از نیما می توان حرف های تازه ای زد که کمتر به آن توجه شده است. که مهم ترین شاخص دستور زبان مازنی در شعرهای نیماست که شعرهایش را شاخص کرده بود . و استاد علی پور هم چه خوب شاگردی در مکتب نیما نموده و بیشتر اندیشه های نیما را در شعرهایش پیاده کرده است. اولین مجموعه شعر علی پور (( از گلوی کوچک رود )) است که شامل شعرهای شصت و پنج تا هفتاد اوست. که می توان به جرات گفت این مجموعه از بهترین مجموعه های آن سال هاست. از مثنوی زیبا ی :
شب امشب شب امشب شب دیگر است
شب امشب خدایا صمیمی ترست
شب امشب شب امشب خدایی ست شب
شب ست این شب است این ولی نیست شب
نمی شود به راحتی گذشت.
که یکی از مثنوی های زیبای آن سال هاست. زبان تازه و بکر و دیگر گونه دیدن اوست. که بعدها شاعران زیادی به استقبال این مثنوی رفتند که متاسفانه هیچ کدام نتوانسته اند .....
اما در نیمه ی دوم هفتاد خیلی از شاعران جوان به غزل جدید یا به شعر کلاسیک جدید و ....رو آوردند. اما هیچ گاه به شعر های کلاسیک شاعرانی چون علی پور توجه نکرده اند که پیش تاز غزل ها و شعرهای کلاسیک بودند. که صد البته نوشتن در این مورد جای دیگری می طلبد.
این بار برخلاف نوشته ها بالا می خواهم از شعرهای کلاسیک مجموعه اول علی پور یعنی از گلوی کوچک رود به نمونه های تازه ی دوبیتی و رباعی ایشان که واقعن و بدون هیچ تکلفی از بهترین ها شعر کلاسیک اون سال هاست. بی شک شما دوستان با من هم نظر خواهید شد شاعران چون علی پور و چند نفر دیگر که به نوبت به تک تک شان خواهم پرداخت از نو آوران غزل و شعر کلاسیک بوده اند. کتاب اول علی پور تقد یم به معلمش سلمان هراتی شده است. که نوشتن از ایشان نیز فرصت دیگری می خواهد . و آن غزل معرف ایشان در سال ۶۱ که تمام حرف و حدیث ها در مورد غزل نو را پایان می دهد. هر چند ای کاش آن غزل سلمان تقدیم کسی نمی شد. و صد حیف و صد حیف....
بگذریم با هم چند نمونه از دوبیتی ها و رباعی های استاد مصطفی علی پور را مرور می کنیم.
با احترام: محمد جنت امانی
دوبیتی ها
۱
نشسته در رگانم دشنه ای تیز
تنم گل داده زیر تیغ چنگیز
بهاران هم دلم بی برگ بارست
کجا رسم ست یک سال و دو پاییز
۲
تو را در هاله ای از نور می خواست
تو را در برگ گل مستور می خواست
فقط خاکسترت بر دوش ما بود
خدا شاید تو را این جور می خواست
۳
دلم را داد غم بر باد ای عشق
چه سازم هر چه باداباد ای عشق
اگر دست دلم را می گرفتی
چنین از پا نمی افتاد ای عشق
۴
زدستت می چکد بر دست ها خون
تو جاری کرده ای در خون ما خون
دل تو کوفه کوفه بی وفایی
دل ما کربلا در کربلا خون
رباعی ها
۱
آن شب شب آشنایی ام یادت هست
گفتی تو به من کجایی ام یادت هست
تو حرف زدی به لهجه ات خندیدم
ای دل دل روستایی ام یادت هست
۲
یکرنگی و بوی تازه از عشق بگیر
پو سوزترین گدازه از عشق بگیر
در هر نفسی که می تپی ای دل من
یادت نرود اجازه از عشق بگیر
۳
دلتنگم و خسته خسته و گم مردم !
لبریزم از التهاب گندم مردم !
دیشب چه گذشت بر شما بی گل و نان ؟
دلواپس تانم آی مردم !مردم!
#مصطفی_علیپور
🆔 @poem_Iran_world
اگر باران ببارد و
همه جا را خیس کند
و ما دوباره بچه شویم و
این بار هیچ کجا نرویم
فقط برقصیم
هشت سال دفاع مقدس را برقصیم و
سوت بزنیم
سوت بزنیم و قرآن تازه ای نازل شود
برای چند سالگی ی انقلاب
آه اگر باران ببارد
و این خوشه گندم نامش تنها آزادی نباشد
برقصد با شعر
برقصد با خود خود خدا
و هم سفره شود با :
هر جور هر که می خواهد
هر جا هر که می خواهد
برقصد با شعر و
برقصیم باشعور
برقصد با آزادی و برقصیم با آزادی
برقصیم و نام دیگران مان هیچ چیزی نباشد
شهید شویم و برقصیم
برقصیم و پیراهن مان
پرچمی باشد
به رنگ هیچ کس
هیچ کجا
و سربازان به خانه هایشان برگردند
آه اگر باران می بارید
همه جا را خیس می کرد
و ما دوباره بچه می شدیم و
این بار اما همه جا بودیم
#محمد_جنت_امانی
#شهید_شویم_برقصیم
#انقلاب #جنگ #ازادی#پرچم #رقص#خوشه_گندم #قران
#از_این_طهران_آبی_گرم_نمی_شود
#مرگ_پیراهنش_را_عوضی_پوشیده_است
#محمد_جنت_امانی
کانال تخصصی شعر ایران و جهان
🆔 @poem_Iran_world
موهایت
عطر گندم زار
پنهان در دستان باد
من:
به باد فکر می کنم!
که به پیراهنت
نپیچیده است .
#فاطمه_ملکی
🆔 @poem_Iran_world
https://youtu.be/IANW8LDD5Kc?si=j_x9yDFmr3bSiuAA
Читать полностью…حرف. می زنند
مرد با خودش
زن. با تلفن همراهش
کودک با عروسکش
در هیاهوی تنهایی
آدمی چه می کرد
اگر حرف نداشت
#محمود_تقوی_تکیار
🆔 @poem_Iran_world
آقای نخست وزیر مشروب نمی خورد
آقای نخست وزیر دود نمی کشد
آقای نخست وزیر در خانه ای حقیر اقامت دارد
ولی بیچارگان حتی خانه ی حقیری هم ندارند .
کاش گفته می شد :
آقای نخست وزیر مست است
آقای نخست وزیر دودی است
اما حتی یک فقیر میان مردم نیست
#برتولت_برشت🌹
🆔 @poem_Iran_world
امشب دو تا شعر براتون انتخاب کردم که ضد جنگ هستند.
واقعن تا وقتی که می شود با گفتگو همه چیز را حل کرد چرا جنگ...
جنگ چرا !؟
آخ این وسط سیاست مدارها در پشت درها بسته با هم شوخی می کنند و جدی جدی در خط های اول جبهه ها سربازها می میرند.
یک سرباز که نه .. چندین نفر می می میرند.
یکی مادر یکی پدر یکی خواهر یکی پدر و ....یکی عشقش...و یکی ..یکی...
پس هر سرباز چندین نفر می تواند باشد ..
من فکر می کنم باید به قول یکی از شاعران در مورد آمار دقیق کشته شدگان در جنگ تجدید نظر کرد ..
این کانال همواره مخالف با جنگ بوده و هست. و همواره شعرهایی که در مورد جنگ انتخاب کرده ایم صد جنگ بوده است..
مانا باشید ..