pranaa_art | Unsorted

Telegram-канал pranaa_art - ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

3884

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ auditorium: Music, Cinema & Literature • Admin: @HanaaR, @Zero14 • Submit: @Pranaa_Art_Bot 📡 ᕈɾɑ̀ηɑɑ́; ᗣɾτ & ᒐɩτєɾɑτʋɾє.

Subscribe to a channel

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

• Quality: Flac 24 bit
• Size: 105.7 mb

🔘 Music

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

اندیشه | Minɗ


ڪتاب / نوشتـار: 10 نقل قول معروف که به اشتباه به زیگموند فروید نسبت داده می‌شود | Ten Quotes Wrongly Attributed to Sigmund Freud
• برگـردان: تیم ترجمه‌ی مجله‌ی تداعی
• منبــع: وب‌سایت موزه‌ی فروید
• بخـش: ‏دوم


‏ꜜ

۶- فروید کجا گفته: «نظاره کردن گل‌ها آرام‌بخش است. آنها نه هیجانی دارند و نه تعارضی»؟
قطع به یقین فروید از نظاره کردن گل‌ها لذت می‌برده است، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که او چنین جمله‌ای گفته باشد.

۷- فروید کجا گفته: «هرجا که می‌روم، شاعری را می‌یابم که پیش از من در آن‌جا بوده است»؟
چه نقل قول دل‌خواهی! اما سندی وجود ندارد که فروید چنین چیزی را گفته یا نوشته باشد. این نقل قول احتمالاً تحریف یک نقل دیگر از فروید است: «شاعران و فیلسوفانِ پیش از من ناخودآگاه را کشف کرده‌اند. چیزی که من کشف کردم یک روش علمی بود که با اتکا به آن می‌توان ناخودآگاه را مورد مطالعه قرار داد». متاسفانه هیچ منبع مستقیمی برای این نقل قول نیز وجود ندارد. این نقل قول نخستین بار در مقاله‌ای که در سال 1940 توسط فیلیپ آر. لرمان نوشته شده بود دیده شده است. با وجود این، بر اساس آن‌چه ما درباره‌ی عشق فروید به ادبیات می‌دانیم، عجیب نیست اگر او چنین جمله‌ای گفته باشد.

۸- فروید کجا گفته: «از صمیم قلب می‌توانم گشتاپو را به هر کسی توصیه کنم»؟
روایتی وجود دارد که نازی‌ها فروید را مجبور کرده‌اند سندی را امضا کند که بیان می‌کرد نازی‌ها با او به «احترام و توجه» رفتار کرده‌اند. بر اساس این روایت، فروید در زیر امضای خود افزوده است: «از صمیم قلب می‌توانم گشتاپو را به هرکسی توصیه کنم». این سند بعدها توسط پژوهش‌گران پیدا شد و حاوی چنین جمله‌ای نبود.

۹- فروید کجا گفته: «از آسیب‌پذیری‌های شما، توانمندی به وجود خواهد آمد»؟
این نقل قول شاید یکی از برانگیزاننده‌ترین نقل‌قول‌هایی باشد که به اشتباه به فروید نسبت داده شده است، هیچ مدرکی وجود ندارد که فروید چنین چیزی را گفته باشد.
فروید به احتمال زیاد از تنزل اندیشه‌های خود به چنین سخن ترحم‌آمیزی حذر می‌کرد، اما شاید در اینجا خوانشی فرویدی وجود دارد. کلمه‌ی «آسیب‌پذیری» از کلمه‌ی لاتین «vulnus» می‌آید که به معنای «زخم» است، که فروید می‌توانست آن را به عقده‌ی اختگی مرتبط کند.

۱۰- فروید کجا گفته: «تمدن از آن‌جا آغاز شد که مردی عصبانی، به جای سنگ کلمه پرتاب کرد»؟
این نقل قول یکی از جمله‌های گمراه‌کننده است، چراکه فروید به‌واقع جمله‌ای شبیه به این گفته است، اما او از نویسنده‌ای دیگر نقل می‌کند. فروید می‌نویسد: «همان‌طور که یک نویسنده‌ای انگلیسی شوخ‌طبعانه اظهار داشته است؛ واضع تمدن، مردی است که برای اولین‌بار به جای نیزه، به سمت دشمن‌اش کلمه پرتاب کرد». آن نویسنده‌ی انگلیسی شوخ‌طبع، جان هاگلینگز جکسونِ عصب‌شناس بود.

‎‌‏ꜛ


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

• Quality: mp3 128
• Size: 9.6 mb

🔘 Music

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

Suʙtitʟe | زیرنویس

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

سینما | Ciɴeмɑ


• Title: The Salt of the Earth
• MPAA: PG-13
• Runtime: 1h 50min
• Genres: Documentary, Biography, History
• Release: 27 March 2015 (USA)
• Rate: 8.5/10
• Directors: Juliano Ribeiro Salgado, Wim Wenders
• Writers: Wim Wenders
• Stars: Sebastião Salgado, Wim Wenders, Lélia Wanick Salgado




دیشب سراغ مستندی رفتم که به حق متفاوت‌ترین نوع مستندی بود که تا حالا دیده بودم. مستند نمک زمین به کارگردانی ویم وندرز درباره عکس‌ها و عکاسی‌های بی‌نظیر سباستیو سالگادوست. عکاسی که امکان ندارد در عکس‌هایش خیره بشوی و اشک و حیرت در چشمانت جاری نشود.

آغاز فیلم با نشان دادن عکسی از معدن طلای برزیل است که در آن پنجاه هزار نفر در جستجوی رگه‌های طلا در اعماق زمین فرو می‌روند و با کیسه‌های پر از خاک احیاناً حاوی طلا از نردبان‌هایی باریک و شکننده بالا می‌آیند. در ادامه همراه با مستندساز به سراغ سباستیو سالگادو و همسرش می‌رویم که چگونه زندگی خود را وقف هنر عکاسی می‌کنند. سالگادو به میان سرخپوستان و آدم‌های دور از تمدن در میان جنگل‌های آمازون می‌رود. در آمریکای لاتین می‌گردد و سرانجام به آفریقا این دوزخ پر از وحشت و جنگ و خونریزی می‌رود. به کنگو،به رواندا که توتسی‌ها و هوتی‌ها به جان هم افتاده‌اند و به خاطر جنگ‌های قومی میلیون‌ها انسان گرسنگی می‌کشند و گله گله زیر خاک دفن می‌شوند. آدم‌هایی که از فرط گرسنگی پوست‌های‌شان چون پوست درخت شده بود. صحنه‌هایی حیرت‌آور اما واقعی از ددمنشی و بی‌رحمی انسان. انسانی که خودفریبی کرده و خود را اشرف مخلوقات نامیده اما از هیچ جنایتی در حق همنوعانش و طبیعت و حیوانات دریغ نورزیده است.

یاد شعر فریدون مشیری می‌افتم:
هیچ حیوانی به حیوانی نمی‌دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان می‌کنند

میلیون‌ها انسان همدیگر را قتل عام می‌کنند چون بلژیکی‌ها به آنها گفته بودند که آنها بینی‌های‌شان و شکل استخوان سرشان با هم فرق دارد. فقط سر اینکه توتسی باشی یا هوتی همدیگر را تا حد مرگ با گرز و کوپال کتک می‌زدند. در ادامه عکس‌هایی از آتش زدن چاه‌های کویت را می‌بینیم که صدام حسین پانصد حلقه را یک‌جا و در یک روز به آتش کشیده بود. حیواناتی که همه زیر تلی از گاز و غبار نفت جان‌شان را از دست داده بودند.

دیدن این فیلم مستند برای همه ضروری است. مطمئن باشید وقت خود را هدر نداده‌اید. ببینید و بعد قضاوت کنیم نه درباره‌ی فیلم، نه درباره‌ی سباستیو سالگادو و اثر ویندرز بلکه درباره هر آنچه که می‌تواند بر سر ما آوار شود؛ مرگ، قوم‌گرایی، نفرت، جنگ، همنوع کشی و بلاهت و خرفتی.
نیز ایمان بیاوریم که: «بشر هرگز اشرف مخلوقات نبوده و نیست.»

دکتر قربان عباسی | آکادمی مارزوک

‎‌‏ꜛ

📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

بریده مطلب | Fɾɑɢмeɴt


‏ꜜ

‏مردن من چیزی دارای بالاترین معنا و اهمیت برای خودم است، و با این‌همه هرگز امکان ندارد یکی از واقعیت‌های دنیای من باشد. و با وجود این، امکانی همیشه حاضر است.

من هر لحظه امکان دارد که دیگر نباشم و این امکان به تعبیر هایدگر، "همه امکان‌های دیگر مرا لغو و باطل می‌کند"
و به این معنا حد نهایی و منتهای درجه تمام امکانات است.

مقصود هایدگر این است که همین که پی ببرید که این امکان سرتاسر تار و پود وجود شما را فرا می‌گیرد و اشباع می‌کند، ممکن است یا از ترس این واقعیت پا به فرار بگذارید یا از پا درآیید یا بایستید و با آن روبرو شوید. اگر بایستید و با آن روبرو شوید، از خودتان خواهید پرسید: «در مقابل چنین امکانی، زندگی من دیگر چه معنا می‌دهد؟»

به عبارت دیگر، هایدگر در این مرحله از تفکر با تولستوی هم‌عقیده می‌شود که می‌گفت بنیادی‌ترین سؤالی که هرکس و، بنابراین هر فیلسوفی باید از خودش بکند این است که: «حال که مرگ وجود دارد، پس زندگی من چه معنایی می‌دهد؟»

به این سؤال به طور طبیعی و در نتیجه روبرو شدن با این حقیقت می‌رسیم که ما نسبت به مرگ در چه موقعیتی قرار داریم؟ و این حقیقتی‌ست که با نحوه تفکر و سخن گفتن عادی مردم درباره مرگ وفق نمی‌دهد.

مرگ وقتی که امکانی دائمی و درونی تصور شد، در مقایسه با هنگامی‌که رویدادی در بیرون دیده می‌شد، بعد کاملاً تازه‌ای پیدا می‌کند.

‎‌‏


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

• Artist: Trigg & Gusset
• Album: Legacy of the Witty (2013)
• Genres: Dark Jazz
• Country:
Poland

🔘 Music

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

کتاب | βook


ڪتاب / نوشتـار: دروغ‌گویی، انتخاب اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی
• نویسـنده: سیسلا باک
• برگـردان: احد علی‌قلی‌یان
• چـــاپ‌: نشر فرهنگ | چاپ چهارم ۱۳۹۹


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

Music

Band: Black Swan
Album: Repetition Hymns (2021)
Genre: Ambient | Drone | Experimental
Country: US

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

اندیشه | Minɗ


ڪتاب / نوشتـار: قسمتی از متن پرفورمنس موسیقایی «کسی به ابرها نمی‌گوید بمان»
نویسـنده: روزبه اسفندارمز



بعضی‌ها آتش‌افروزن، بعضی‌ها کودک‌آزارن، عده‌ای جنون سرعت دارن، بعضی‌ها قاتل زنجیره‌ای، عده‌ای شکارچی‌ان، بعضی‌ها هم "فرارچی"! فرار می‌کنن، جاخالی می‌دن، و با خودشون حس‌ها و حرف‌ها و همه‌چی رو می‌برن، دنیای دیگران رو تغییر می‌دن. ناگهان جاخالی می‌دن و جهان رو برای دیگران تهی می‌کنن، آدم‌ها رو خالی می‌کنن. من یه سیاه‌چاله‌سازم؛ یه تاریکی بی انجام و بی‌آغاز؛ یه فرارچی.

چندروزیه که لازم دارم از چیزی فرار کنم تا خفه‌م نکنه. از کلی چیز باید فرار کنم، و نمی‌شه. توی خودم حبس شده‌ام، هتل‌به‌هتل، شهربه‌شهر؛ توی خودم گیر افتاده‌ام، و می‌بینم که اصلن جای خوبی نیست این‌تو، توی خودم. همیشه فرار کرده‌ام، و همیشه یه خالی ِ بزرگ کاشته‌ام توی دنیای دیگران. هم‌سر بودم؛ یه‌روز گفتم من دیگه نیستم! درواقع نگفتم، یه‌روز رها کردم و بی‌خبر رفتم دادگاه درخواست طلاق دادم. دیدن تصویر آدمی که همه حواسش شده کار ِ خونه، حقوق سر ماه، اجازه، آینده‌ی روشن، فرزند، جامعه و کانون گرم خانواده .... اون خودم، اون آدم عذابم می‌داد. رهاش کردم و رفتم.

عاشق بودم؛ یه‌روز دیدم که دیگه دلم این‌جا نیست، اون‌جاست! اون‌جا کجا بود؟ معلومه: یه‌جای دیگه، که چندسال بعدش دیگه دلم اون‌جا نبود، و چندسال بعدترش هم دلم یه‌جای دیگه بود و .... حالا هم دلم این‌جا نیست، هیچ‌جا نیست. من همیشه به اون‌جاها باخته‌ام، به جاهای دور، به آدمای دور، به هرچی جز کنار خودم.

شاغل بودم، مسوول دفتر یه آدم مهم بودم تو یه شرکت؛ یه‌روز رها کردم، بیمه و سابقه‌ی کار و همه‌چی رو رها کردم، پالتوی جامونده تو چوب‌رختی دفتر رو رها کردم، حتی ماگ آبی‌رنگی رو که هدیه‌ی تولد گرفته بودم همون‌جا تو دفتر رها کردم و به خودم گفتم من دیگه اون‌جا برنمی‌گردم. و دیگه هرگز برنگشتم.

خارج بودم؛ گفتم من دلم هوای ایران رو کرده... همه رو بغل کردم، دوستام رو بغل کردم، و یکی‌شون رو محکم‌تر بغل کردم، گفت "ببخش، من دلم تاب دوری از اون خیابونا، اون آدما، دلم دور از ایران تاب هیچ‌چی نداره. باید برم!" برگشتم. چندروز به حرکت ابرها خیره شدم، به پاییز خشک خیره شدم، چندبار رفتم کافه، با آدمای تازه، و چندتایی کافه‌ی خوب هم یاد گرفتم. بعدش یه‌روز یه نامه نوشتم و ای‌میل کردم، نوشتم "لعنتی دلم برات تنگ شده.. دلم واسه بوسیدنت وسط خیابون، دلم برای دیدنت تو کوچه‌های تنگ اون‌جا، دلم برای اون‌جا، برای اون روزهای ابری اون رودخونه اون سقف‌های رنگی‌رنگی، دلم برای پراگ تنگ شده؛ کاش که تا ابد کنار تو می‌موندم، با تو می‌مردم"
...
یه شب خواب دیدم تمام آدمای زندگی‌م دارن رژه می‌رن. درحالی‌که رو سینه‌شون سوراخه، یه سوراخ قدر بشقاب غذاخوری، یه سوراخ خالی و سیاه. توش معلوم نیست، هیچ‌ نیست جز سیاهیِ توش. نزدیک‌شون شدم، انگشتم رو دراز کردم، دیدم که می‌تونم از سیاهی ردش کنم.. ترسیدم. عقب ایستادم. ازم دور شدن. دورتر. دورتر. پشت سرشون صدای یه بچه می‌اومد که آوازخونان و طلب‌زنان دنبال اون گروه داشت می‌رفت. آوازش عجیب بود: چرا هم‌سرم رهام کرده؟ باب‌باراب‌باباب! چرا عاشقم رهام کرده؟ باب‌باراب‌باباب! چرا منشی‌ام رهام کرده؟ باب‌باراب‌باراب! چرا زندگی رهام کرده؟
از آسمون صدایی اومد "ایلی... ایلی... لماسبقتنی؟"
{خدایا خدایا چرا رهایم کردی؟}
هراسون از خواب پریدم؛ اتاق تاریک بود، سکوت و تاریکی با هم. به سقف خیره شدم، انگار دهان باز کرده بود، سیاه‌تر بود.
زمزمه کردم "کاش این‌جا نبودم... کاش اون‌جا بودم.. تو سقف.. تو سیاهی..."



📡
Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

کتاب | βook


ڪتاب / نوشتـار: لحظه‌ی سرنوشت‌ساز برهنگی | روایت و بدن
نویسـنده: پیتر بروکس
برگـردان: نازنین دیهیمی



تاریخ تن یا حتی نظریه‌ای جامع در مورد بدن در جایگاهی ادبی، ناگزیر است به ریشه‌ها بازگردد و بسیاری از انواع را مورد بررسی قرار دهد:
تن قهرمان، مقدس، دردکشیده، تراژیک (که ترکیبی از سه نوع قبل است)، کارناوالسک (سرمست از فقدان جسم)، پورنوگرافیک، و حتی تن رو به احتضار چون تقدم و برتری تن بیش از هر جا و در دراماتیک‌ترین شکلش در هنگامه شکست تن به نمایش گذاشته می‌شود: بستر مرگ به لحاظ ادبی مکان ممتازی است. من قادر نیستم اینجا چنین تاریخ یا نظریه جامعی ارائه کنم. من با بدن در روایت مدرن کار دارم و در این محدوده تاریخی هم مشخصاً با بدن در سنت اروتیک.

مقصودم از کلمه «اروتیک» در اینجا این است که بدن را در جاهایی بررسی کنم که در مقام عامل و ابژه میل و تمنا درک می‌شود و اهمیت می‌یابد. تمرکزم را بدن‌هایی قرار می‌دهم که در حوزه تمنا حاوی معنا شده‌اند؛ تمنایی که علی‌رغم و در عین وجود هر شکلی از تعالی که زینت‌بخش آن باشد، جوهره‌ای جنسی دارد، اما به‌واسطه این تمنای جسمانی به تمنای دانستن هم می‌پردازم؛ تمنا و میل به دانستن بر ساخته از میل و کنجکاوی جنسی است.

موضوع بحث من پیوند میان تمنا، بدن، رانه کسب دانش، و روایت است: داستان‌هایی که ما در مورد بدن بازگو می‌کنیم تا بلکه آن را بشناسیم و تصاحب کنیم؛ تلاشی که در نتیجه‌اش بدن به میدانی بدل می‌شود برای گرد هم‌آیی مفاهیم- مکانی برای کتابت داستان‌ها – و درعین‌حال به یک دال مستقل، یک عامل اساسی و تعیین‌کننده در سیر روایت و معنای متن.



📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

هنــــــــر | Aɾt


ڪتاب / نوشتـار: پیکاسو
نویسـنده: گرترود استاین



متن زیر ترجمه‌ای است از سطرهای اول کتاب پیکاسو به قلم گرترود استاین:
«نقاشی، در قرن نوزدهم، فقط در فرانسه کشیده می‌شد و به دست نقاشان فرانسوی. جز این نقاشی وجود نداشت. در قرن بیستم، باز هم در فرانسه کشیده می‌شد اما به دست نقاشان اسپانیایی.

در قرن نوزدهم، نقاشان فهمیدند که همیشه باید مدلی پیش رویشان باشد، در قرن بیستم فهمیدند که ابداً نباید به مدل نگاه کنند. خیلی خوب به یاد می‌آورم، در سال‌های ۱۹۰۴ تا ۱۹۰۸، وقتی آدم‌ها را وامی‌داشتیم، یا خودشان خودشان را وامی‌داشتند، که به طراحی‌های پیکاسو نگاه کنند، اولین و عجیب‌ترین چیزی که همگی آن‌ها می‌توانستند بگویند و ما می‌توانستیم بگوییم این بود که او این را همان‌قدر محشر کشیده که اگر مدلی می‌داشت می‌کشید اما او بدون اینکه حتی یک مدل داشته باشد این را کشیده است. و امروزه کمتر نقاش جوانی می‌داند که مدل‌ها هم وجود دارند. هیچ‌چیز تغییر نمی‌کند مگر آنکه دلیلی داشته باشد.

وقتی نوزده سال داشت، پیکاسو به پاریس آمد –می‌شود سال ۱۹۰۰– به دنیای نقاشانی که تمام آموختنی‌ها از نگریستن به آنچه می‌بینند را آموخته بودند. از سورا تا کوربه، همگی، با چشم‌هاشان می‌نگریستند و بعد، چشم‌های سورا در نگریستن به آنچه می‌دید به لرز افتاد. او به شک افتاده بود که آیا با نگریستن می‌توان دید. ماتیس هم در آنچه چشم‌هاش می‌دید شک کرده بود. به این ترتیب، دنیا انتظار پیکاسو را می‌کشید که نه فقط تمام نقاشی اسپانیا، بلکه کوبیسم اسپانیایی را هم در خود داشت که همانا حیات روزمرهٔ اسپانیاست.

پدرش در اسپانیا استاد نقاشی بود و پیکاسو هنگامی که بچه‌های دیگر مشغول نوشتن الف ب پ بودند داشت نقاشی‌اش را می‌نوشت. او زاده شده بود که طراحی کند، نه طراحی‌های کودکانه، بلکه طراحی‌های یک نقاش. او آنچه را می‌نگریست طراحی نمی‌کرد، بلکه آنچه را حس می‌کرد می‌کشید، خلاصه، این‌ها برایش حکم کلمه را داشتند و طراحی همیشه یگانه شیوهٔ حرف زدنش بود و او حرف‌های زیادی برای گفتن داشت.»

از تک‌نگاری پیکاسو، به قلم گرترود استاین
چند تصویر از نسخهٔ چاپ اول کتاب

Original title: Picasso, (1938), Gertrude Stein, published by B. T. Batsford Ltd, London.



📡
Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

Music

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

تریلیوم

در جنگل بود که بیدار شدم.
تاریکی، ذاتی به نظر می‌رسید،
آسمان از میان درختان تنومند کاج تیره شده بود با پرتوهای زیاد.

چیزی نمی‌دانستم؛ کاری نمی‌توانستم بکنم جز نگاه کردن.
و همانطور که تماشا می‌کردم، تمام پرتوهای بهشت
کمرنگ شدند برای به وجود آوردن چیزی واحد
آتشی شعله‌ور میان سروهای سرد.
بعد امکان نداشت کسی بیشتر از آن
چشم بدوزد به بهشت و نابود نشود.

آیا روح‌هایی هستند که محتاج حضور مرگ باشند،
آن گونه که من محتاج محافظتم؟
فکر کنم اگر به قدر کافی طولانی حرف بزنم،
پاسخش را خواهم یافت، چیزی را که آنها می‌بینند
خواهم دید، نردبانی از سروها می‌رسد
چیزی که به تبادل زندگی‌هاشان فرا می‌خواندشان.

ببین چه چیزی را فهمیدم الآن.
من از خواب بیدار شدم نادان در جنگل؛
فقط لحظه‌ای قبل صدای خودم را هم نمی‌شناختم
اگر کسی به من داده باشد
مملو از اندوه خواهند بود جمله‌هایم
مثل گریه‌های به رج کشیده.
من حتی نمی‌دانستم غمگینم
تا وقتی کلمه‌اش آمد، تا وقتی احساس کردم
باران از من جاری است.

شعری از لوییس گلوک (از مجموعه زنبق وحشی 1992)
برگردان به پارسی: علیرضا حسنی
عکس: مریم فیروزی


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

Flac

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

• Artist: Max Richter, Deutsches Filmorchester Babelsberg
• Album: Three Worlds: Music From Woolf Works (2017)
• Genres: Contemporary Classical, Post Minimalism, Ambient
• Country:
Germany

🔘 Music

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

اندیشه | Minɗ


ڪتاب / نوشتـار: 10 نقل قول معروف که به اشتباه به زیگموند فروید نسبت داده می‌شود | Ten Quotes Wrongly Attributed to Sigmund Freud
• برگـردان: تیم ترجمه‌ی مجله‌ی تداعی
• منبــع: وب‌سایت موزه‌ی فروید
• بخـش: ‏اول


‏ꜜ

زیگموند فروید به خاطر تک-جمله‌هایش مشهور است، اما بسیاری از این نقل قول‌ها به اشتباه به او نسبت داده شده است. از جمله چند جمله‌ی مشهور! در اینجا 10 مورد از این نقل‌قول‌ها را می‌خوانید که بنیان‌گذار روانکاوی هرگز نگفته است.

۱- فروید کجا گفته: «سپری کردن زمان با گربه‌ها هرگز تلف کردن وقت نیست»؟
اگرچه که این نقل قول به طور گسترده در وب‌سایت‌های مخصوص نقل‌قول به فروید نسبت داده می‌شود، ولی هیچ مدرک معتبری وجود ندارد که وی چنین جمله‌ای گفته باشد. اگرچه او در نامه‌ای به دوست خود آرنولد زویگ نوشته بود: «من، همانطور که می‌دانی، گربه‌ها را دوست ندارم». او بیشتر سگ‌دوست بود.

۲- فروید کجا گفته: «گاهی اوقات یک سیگار فقط یک سیگار است»؟
این نقل قول شاید مشهورترین جمله‌ی منسوب به فروید است، با وجود این، هیچ مدرک معتبری وجود ندارد که فروید این جمله را گفته یا نوشته باشد. همچنین بعید است که او چنین اظهارنظری کند، چراکه مفهوم این جمله متضاد با یکی از یافته‌های اصلی او [درباره‌ی معناداری تمام اعمال، حتی اعمال به نظر تصادفی] است. او می‌نویسد: «این چیزهای کوچک، اعمال اشتباه، سیمپتوم‌ها یا اعمال تصادفی، آنقدرها بی‌معنا نیستند که مردم، با نوعی نادیده‌انگاری عامدانه، تصور می‌کنند. آن‌ها همواره معنایی دارند، که غالباً به سهولت و اطمینان در بافتی که در آن اتفاق می‌افتند قابل تعبیر هستند. اسرار خصوصی یک انسان، به کمک آنها افشا می‌شوند».
به عبارت دیگر: یک سیگار هرگز فقط یک سیگار نیست!

۳- فروید کجا درباره‌ی ایرلندی‌ها گفته: «این تنها نژادی است که روانکاوی برای آنها ابداً فایده‌ای ندارد»؟
این اظهارات در فیلم «جدامانده» به فروید نسبت داده شده است. با وجود این، هیچ مدرکی وجود ندارد که فروید این جمله را گفته یا نوشته باشد. در واقع، به نظر می‌رسد که روانکاوی در کشورهایی که جمعیت زیادی از کاتولیک‌ها دارند، و آن‌هایی که تاریخچه‌ای از ظلم مستعمراتی یا دیکتاتوری دارند، محبوب و مورد توجه است. [لازم به ذکر است که] روانکاوی در ایرلند پررونق است.

۴- فروید کجا گفته: «ذهن چیزی شبیه به کوه یخ است. با یک هفتم از حجم آن روی آب شناور است»؟
مدل فروید از ذهن غالباً با کوه یخ مقایسه می‌شود، اما خود او هرگز چنین قیاسی را استفاده نکرده است. در واقع، چنین قیاسی می‌تواند بسیار گمراه کننده باشد. این درست است که فروید تصور می‌کرد که بیشتر فرایندهای ذهنی «زیر آستانه» اتفاق می‌افتند، اما مدل کوه یخ پویایی ماهیت ناخودآگاه فرویدی را نادیده می‌گیرد.

۵- فروید کجا گفته: «ترس از تسلیحات نشانه‌ی نارسایی در بلوغ جنسی و عاطفی است»؟
این نقل قول به ویژه در بین مخالفان کنترل اسلحه رایج است، اما هیچ مدرکی وجود ندارد که فروید چنین چیزی گفته باشد. یکی از اصول روانکاوی این است که نمادها معنای ثابتی ندارند، بنابراین بعید است که این جمله معتبر باشد. با وجود این، محبوبیت این نقل قولِ اشتباه در بین جمعیت مردان، نیاز به تأمل روانکاوانه دارد. ما در کنفرانس سال 2018 با عنوان «فالوس شکننده»، این موضوع‌ها را بررسی کردیم.

‎‌‏ꜛ


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

• Artist: anthéne
• Album: away from your shadow (2021)
• Genre: Ambient / Drone
• Country: Canada

🔘 Music

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

Movie | فیلم

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

The Salt of the Earth
2014


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

• Quality: Flac 16 bit
• Size: 26.9 mb

🔘 Music

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

کتاب | βook


• ڪتاب / نوشتـار: دروغ‌گویی، انتخاب اخلاقی در زندگی فردی و اجتماعی
• نویسـنده: سیسلا باک
• برگـردان: احد علی‌قلی‌یان
• چـــاپ‌: نشر فرهنگ | چاپ چهارم ۱۳۹۹


‏ꜜ

‏«من دروغ می‌گویم، تو دروغ می‌گویی، او دروغ می‌گوید، ما دروغ می‌گوییم، شما دروغ می‌گویید و آن‌ها (البته بسیار فراوان) دروغ می‌گویند».

این نکته تقریباً پیش‌ پا افتاده‌ترین چیزی است که از چنین کتابی می‌آموزیم. در افقی وسیع‌تر، با تحلیل اخلاقی پدیده‌ی دروغ‌گویی آشنا می‌شویم، اثر «تفاوت منظرها» را در بررسی‌ آن به‌گونه‌ای واقع‌نگرانه می‌آموزیم و از همه مهم‌تر، درمی‌یابیم که دروغ‌گویی «تنها گزینه‌ی محتمل» حتی در موارد بسیار پیچیده نیست. از همین روی، شاید نتوانیم یکسره راست بگوییم، ولی لازم هم نیست که تا بدین‌اندازه دروغ بگوییم...

... در آموزه‌های ادیان، دروغ‌گویی گناه آن‌هم گناه کبیره است؛ از نظر حقوقی، دروغ‌گویی گاه جرم است و مرتکبش باید مجازات شود؛ از نگاه عمومی، دروغ‌گویی تجاوزی عامدانه به حقوق دیگری است؛ از نظر عملی، دروغ‌گویی گاه آسیبی می‌زند که با آسیب از راه خشونت برابری می‌کند. البته «دروغ‌گویی به قصد شوخی» و «دروغ‌گویی به دلیل توافق عامل و قربانی احتمالی» مانند دروغ‌گویی در جریان بازی‌های دو یا چند جانبه بی‌ضرر بوده، چندان جدی نیست. از دو مورد اخیر که بگذریم، دروغ‌گویی معمولاً به دیگری زیان می‌رساند.

انگیزه‌ی دروغ‌گویی در غالب موارد درخور توجه است؛ زیرا دروغ‌گویی به تولید قدرت می‌انجامد و حتی اگرچه موقتاً، به دروغ‌گو دست بالا را می‌دهد. در نقل قولی از توماس شلینگ در کتاب آمده است: «دروغ‌گویی اطلاعاتی را منتقل می‌کند که اعتبار و صدق آن مهم است؛ دروغ‌گویی بر تصمیمی که دیگری می‌خواهد بگیرد و دروغ‌گو آن را پیش‌بینی می‌کند، تأثیر می‌گذارد». شاید بتوان گفت، دروغ‌گویی رایج‌ترین کاری است که همه‌ی افراد از آن نهی می‌کنند و کمتر کسی می‌خواهد قربانی‌اش باشد.

در حکم حرف و نظریه‌پردازی به‌سادگی می‌توان «همه‌ی» انواع دروغ‌گویی را محکوم و همگان را از ارتکابش نهی کرد؛ از مدافعان پرآوازه‌ی این رویکرد، دین‌مداری چون آگوستین و فلسفه‌پردازی چون کانت است. با این‌ حال، موضوع بسیار پیچیده‌تر از این حرف‌هاست. گاهی دروغ‌گویی به‌جا، معقول و حتی لازم شمرده می‌شود. در اشاره به این نوع دروغ‌گویی، در فرهنگ ما فارسی‌زبانان، از اصطلاح «گفتن دروغ مصلحت‌آمیز» استفاده می‌شود؛ بر مبنای این فرض که «راست‌گویی در شرایطی فاجعه‌ای می‌آفریند»، نتیجه می‌شود گرفت که «باید در آن شرایط دروغ گفت». سیسلا بوک در اشاره به گفتن دروغ‌هایی با نیّت یا بهانه‌ی خیرخواهی، از اصطلاح «دروغ‌های موجه» استفاده می‌کند و اصطلاح «گفتن دروغ مصلحت‌آمیز» در ترجمه‌ی کتاب به دروغ‌های خفیف یا کم‌هزینه‌ای مانند تعارف‌ها (اجازه بدهید کرایه تاکسی را بدهم!) یا گفت‌وگوهای روزمره (از دیدارتان خوشوقتم، ارادتمندم ، قربانتان بشوم و ...) اختصاص یافته است.

‎‌‏


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

Music

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

انسا«زَ»ن | Hu«wo»мɑɴ


ڪتاب / نوشتـار: از متلك پراني تا تجاوز جنسي
نویسـنده: رويا زراعت پيشه | دكتراي حقوق كيفري و جرم‌شناسي
منبــع: خرد جنسی



شايد بسيار اتفاق افتاده باشد كه زباله‌اي را در دست گرفته و تا رسيدن به سطل‌هاي زباله از بيرون انداختن آن از ماشين، يا رها كردن آن در كوچه و خيابان و طبيعت امتناع مي‌كنيد اما هنگامي كه به انبوهي زباله برمي‌خوريد، از جست‌وجوي سطل زباله دست كشيده و زباله خود را در كنار ديگر زباله‌ها رها مي‌كنيد.

چنين رويكردي در رابطه با ارتكاب جرائم هم وجود دارد. يعني هنگامي كه افراد هرج‌ومرج و بي‌قانوني را در مكاني مي‌يابند، بستر را براي ارتكاب انواع جرائم، مناسب ديده و دست به ارتكاب آن مي‌زنند.

جرم‌شناسان در تحليل اين رفتار به ارائه نظريه‌ی پنجره‌هاي شكسته مبادرت داشته و برآنند كه جرم نتیجه یک نابسامانی است. نظريه‌ی پنجره‌هاي شكسته مي‌گويد اگر پنجره‌ خانه‌اي شکسته باشد و مرمت نشود ديگران هم تشويق به شكستن ديگر شيشه‌هاي اين خانه خواهند شد و دیری نمی‌پاید که شیشه‌های بیشتری شکسته می‌شود و این احساس بي‌قانوني و هرج‌ومرج از خیابان به خیابان و از محله‌ای به محله‌ی دیگر گسترش يافته و حامل اين پيام خواهند بود كه هر کاری را که بخواهید مجازید انجام دهید بدون آنکه کسی مزاحم شما شود.

نظريه‌ی پنجره‌هاي شكسته بر تعرض جنسي به زنان هم قابل شبيه‌سازي است. مي‌توان چنين گفت كه چشم‌چراني، متلك‌پراني، تعقيب زنان و ايجاد مزاحمت براي آنان در كوچه و خيابان و اعمال ديگري از اين دست نيز همان پنجره‌هاي شكسته‌اي محسوب مي‌شوند كه راه را براي خشونت‌هاي جدي‌تر بر زنان گشوده و تعرض و تجاوز جنسي به زنان را عادي سازي مي‌كنند.

اين رفتارها گرچه به ظاهر خفيف بوده و جدي گرفته نمي‌شوند و حتي گاهي به منظور تفنن و سرگرمي نسب به زنان اعمال مي‌شود، اما در حقيقت ارسال پيام ضعف و ناتواني زنان به مرداني است كه به طور بالقوه مستعد اعمال خشونت‌هاي مهمتر عليه زنان هستند. به همين جهت مبارزه با جرائم مهمي نظير تجاوز جنسي، جز از طريق مقابله با صور خفيف‌تر جرائم خشونت آميز عليه زنان، امكان‌پذير نخواهد بود.



📡
Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

اندیشه | Minɗ


ڪتاب / نوشتـار: قسمتی از متن پرفورمنس موسیقایی «کسی به ابرها نمی‌گوید بمان»
نویسـنده: روزبه اسفندارمز


📡
Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

کتاب | βook


ڪتاب / نوشتـار: لحظه‌ی سرنوشت‌ساز برهنگی | روایت و بدن
نویسـنده: پیتر بروکس
برگـردان: نازنین دیهیمی


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

عکس: تصویری است از گرترود استاین در استودیوی شخصی. پرترهٔ استاین اثر پیکاسو پشت سر او مشخص است، همچنین چند نقاشی مدرن دیگر.


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

Music

Band: CHELSEA WOLFE (Feat. Emma Ruth Rundle)
Single: Anhedonia (2021)
Genre: Dark Folk | Darkwave
Country: US

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

در جامعه‌ی ما مردم از موسیقی سطحی و پیش و پا افتاده بیشتر استقبال می‌کنند تا موسیقی عمیقی که پشتوانه‌ی اندیشه دارد. نه به این علت که مردم ذاتاً بی‌هنر آفریده شده‌اند بلکه با مردم بازی شده است. یعنی در سلیقه‌شان دخل و تصرف شده و آن را تنزل داده‌اند.

گفتگو با حسین علیزاده درباره موسیقی ایران
محسن شهرنازدار


📡 Pɾɑ̀ɳɑɑ́; Aɾt & Liteɾɑtuɾe | پرانا؛ هنـر و ادبیـات

Читать полностью…

ᕈɾɑ̀ηɑɑ́ ᗣɾt

Music

Artist: The Third Eye Foundation
Album: The Dark (2020)
Genre: Drum n Bass | Modern Classical | Experimental
Country: France

Читать полностью…
Subscribe to a channel