•
نه در گذشته زندگی میکنم
و نه از آینده باخبرم
انچه دارم همین لحظه است
و همین لحظه برای من
عین زندگی و پر از نشانه هاي خوب است.....
کسانیکه نمیخواهند به عقایدشان شک کنند "متعصب" اند.
کسانیکه نمیتوانند به عقایدشان شک کنند "احمق" اند.
و کسانیکه میترسند به عقایدشان شک کنند "برده" ...
این که مجبور نباشید در مورد همه چیز و همه کس اظهار نظر کنید، حس آزادی خیلی خوبی دارد...
اصلاً نیاز نیست نگران این باشید که بینظری شما به عنوان ضعف فکریتان تلقی شود. چون اینگونه نیست و نشانهٔ هوش شماست.
بینظری یک دارایی ارزشمند است. آنچه دنیا را احاطه کرده نه سرریز اطلاعات، که انبوه نظرات ماست....
"رولف دوبلی"
@PSYFRAMEINFO
آرزو می کنم به زودی زود ...
یک خبر خوب بشنوی از اونایی که بعدش آهنگ میذاری و کلی میرقصی...
آرزو میکنم برات یک معجزه پیش بیاد، از اونا که باورت نمیشه داره اتفاق میافته ...
آرزو میکنم اونی که دوسش داری اندازه تو دوست داشته باشه ...
آرزو میکنم به هدفی که داری خیلی زود برسی و مشکلاتت حل بشن ...
آرزو میکنم فردا که پاشی، ببینی حس مثبت داری و احساس آزادی کنی و به زندگیت برسی ...
آرزو میکنم فکرت رها باشه، آرامش داشته باشی و شبا زود و خوب خوابت ببره...
برات همه ی چیزای قشنگ و آرزو میکنم، چون تو انسانی ، لیاقت داری که بزرگ فکر کنی و حق رسیدن به همشونو داری...
بدون ترس باور کن امکانش هست
فراهم خواهد شد
آمین 🙏🏼
شبت خوش
#fullon #psychedelictrance
#progressivepsytrance
@PSYFRAMEINFO
حیف که آدمی
تنها وقتی آن چینوچروکهای ترسناک،
سرزمین نازک پوستش را تسخیر میکند
و وقتی شتر مرگ به خانهاش نزدیک میشود
تازه میفهمد که باید ببیند،
باید بیشتر ببیند،
بیشتر نفس بکشد،
بیشتر راه برود،
بیشتر زندگی کند،
بیشتر عشق بورزد
و شاید این تقدیر آدمی است
که دیر بفهمد، آنهم خیلی دیر...!
فیلها
" شاهرخ گیوا "
#alternative
#progressiverock
#metal
#special
@PSYFRAMEINFO
"داستانک"
یک روز پسری از پدرش سوال کرد:" ارزش این زندگی چقدر است؟"پدرش به جای جواب دادن یک تکه سنگ به او داد و گفت: "برو در بازار آن را بفروش و هر که قیمتش را پرسید دو انگشت را بالا ببر و چیزی نگو."
پسر به بازار رفت و یک زن قیمت این سنگ را پرسید و گفت:" می خواهم آن را بخرم و بگزارم در باغچه ام." پسرک چیزی نگفت و دو انگشتش را بالا آورد و زن گفت:" دو دلار." پسر به خانه برگشت به پدرش گفت که یک زن حاضر است سنگ را دو دلار از من بخرد.
پدر گفت:" پسرم حالا ازت می خواهم که این سنگ را به موزه ببری هر کسی ازت خواست که سنگ را بخرد چیزی نگو و فقط باز دو انگشتت را بالا ببر. "
پسر به موزه رفت. یک مرد خواست که سنگ را بخرد پسر بدون اینکه چیزی بگوید و انگشتش را بالا برد مرد گفت: " ۲۰۰ دلار میخرمش. "پسر متعجب زده با عجله به خانه برگشت و به پدرش گفت یک مرد حاضر شده است که این سنگ را به قیمت ۲۰۰ دلار بخرد.
پدر گفت:" پسرم آخرین جایی که ازت می خوام سنگ را ببری فروشگاه سنگ های قیمتی است. به صاحب مغازه نشان بده و چیزی نگو و اگر قیمتش را پرسیدند مانند دو دفعه ی قبل عمل کن."
پسر به فروشگاه سنگ های قیمتی رفت آن سنگ را به صاحب مغازه نشان داد. مغازه دار پرسید": این سنگ را از کجا پیدا کردی؟ این یکی از کمیاب ترین سنگهای جهان است. باید بخرمش چقدر می فروشی؟ "پسر دو انگشتش را بالا آورد و مرد گفت:" حاضرم ۲۰۰ هزار دلار بخرم." پسر که نمی دانست چه بگوید با عجله به پیش پدر رفت و گفت پدر یک مرد میخواهد سنگ را به قیمت ۲۰۰ هزار دلار بخرد.
پدرش گفت :"پسرم اکنون ارزش زندگی را درک کردی؟ دیدی مهم نیست که از کجا آمده ای؟ کجا به دنیا آمده رنگ پوست چه رنگی است. چه مقدار پول در زندگی داشتیم ؟ مهم این است که چه نقطه ای را برای ایستادن انتخاب کرده ای. شاید کل زندگی خود را به خیال اینکه یک سنگ دو دلاری هستی گذرانده باشی. شاید کل زندگی ات را در میان کسانی گذرانده باشی که ارزشت را فقط به دو دلار دانسته باشند. هر انسانی نگهدارنده یک الماس در وجودش است و ما اختیار این را داریم که اطرافمان را با کسانی احاطه کنیم که ارزش مان و الماس وجود مان را ببینند. ما این انتخاب را داریم که الماس وجود ما را در بازار بگذاریم یا در فروشگاه سنگ های قیمتی."
.......................
پیتر وسل زاپف به انسان به عنوان یک تناقض بیولوژیکی نگاه میکرد.
او می گفت: خودآگاه در انسانها بیش از حد تکامل یافتهاست، و در نتیجه قابلیت عملکرد معمول مانند دیگر حیوانات را در انسان از بین بردهاست. ادراک به ما بیش از حدی که بتوانیم تحمل کنیم اطلاعات دادهاست
زندگی بشر نسبت به صد سال گذشته پنجاه درصد تیره تر شده است ....
تکنولوژی ، سیاست جهانی رشد و مد ، همگی با القای آنتیک و یونیک بودن به رنگهای تیره تر سوق پیدا کرده اند
دنیای خاکستری فقط مخصوص ما ایرانی ها نیست ...
زندگی درباره داشتن نیست بلکه درباره بودن است مادامی که صرفا در اشیا به دنبال خوشبختی بگردی این اشیا هرگز کافی نیستند
برای یافتن خوشبختی به اطراف نگاه کن، به درون نگاه کن ...
نیک وویچیچ
عمیقتر از ذهن شما، قلب شماست.
عمیقتر از منطق، عشق است
عمیقتر از علم، هنر است
عمیقتر از ریاضیات، موسیقی است
قلب هستۀ درونی شما نیست
آن فقط یک استراحت بین راهی است
سر به شما علم میدهد، قلب، هنر میدهد
و وجود، که ماورای هردو است،ایمان و ارامش ميدهد.
و ما همیشه در جستجوی این دو هستیم.
«اوشو»
این ذهن است که تو را به این دنیا چسبانده است ذهن است که تو را احساساتی می کند، دلیل استرس ها دلواپسی ها شک و تردیدها عصبانیت ها و ... ذهن توست. تمام این واکنش ها از ذهن می.آیند خب پس آیا از دست دادن ذهن فوق العاده نیست؟ دیگر چیزی نخواهد بود و هیچی بودن مطلق است که باقی می ماند. وقتی از واژه هیچی بودن استفاده میکنم هم بسیاری از شما می هراسید. چون فکر میکنید اگر هیچی باشید هیچ گونه عمل کردی نخواهید داشت. همانند یک گیاه یا تکه سنگ خواهید شد؛ اما ما در مورد بدن تو صحبت میکنیم، نه خودت بگذارید دوباره بگویم بدن تو در حال انجام دادن کاری است که برایش به زمین آمده آن اصلاً ارتباطی به تو ندارد. اگر قرار است بدن تو سرطان بگیرد و نهایتاً از آن سرطان بمیرد، این چه ارتباطی به تو دارد؟ و تو چه کاری به این داری؟ تو آن بدن ،نیستی تو آن شخص نیستی.
دیوانگی اشکال ندارد، بگذارید من دیوانه باشم !