دفتر هنر و ادبیات کودک و نوجوان "هر کودکی یک هنرمند است" نشانی ادمین: @fgooraan @farhaadgooraan زیر نظر: شورای نویسندگان طراح لوگو کانال: ناصر خادم
نیمایوشیج ۲۱ آبان ماه سال ۱۲۷۴ در روستای یوش بهدنیا آمد.
🔻🔻🔻
هنوز
در فکرِ آن کلاغم در درههای یوش
با قیچی سیاهش
بر زردیِ برشتهی گندمزار
با خِشخِشی مضاعف
از آسمانِ کاغذی مات
قوسی بُرید کج،
و رو به کوهِ نزدیک
با غار غارِ خشکِ گلویش
چیزی گفت
که کوهها
بیحوصله
در زِلِّ آفتاب
تا دیرگاهی آن را
با حیرت
در کَلّههای سنگیشان
تکرار میکردند.
□
گاهی سوآل میکنم از خود که
یک کلاغ
با آن حضورِ قاطعِ بیتخفیف
وقتی
صلاتِ ظهر
با رنگِ سوگوارِ مُصرّش
بر زردیِ برشتهی گندمزاری بال میکشد
تا از فرازِ چند سپیدار بگذرد،
با آن خروش و خشم
چه دارد بگوید
با کوههای پیر
کاین عابدانِ خستهی خوابآلود
در نیمروزِ تابستانی
تا دیرگاهی آن را با هم
تکرار کنند؟
🔹🔹🔹
احمد شاملو
شهریورِ ۱۳۵۴
دلوان گفت وقتی بچه بوده بودم میرفتیم تو یه پارک خیلی بزرگ. سرسره داشت. تاب داشت. یه دوست داشته بودم اسمش پانتهآ بود.
و روز دیگر گفت: من آفتاب دوست ندارم. دوش سایه میگیرم. 😆👌
کودک آشغالجمعکن در سطل آشغال، کتابی پیدا میکند و شروع می کند به خواندنش.
Читать полностью…پیام احمدی، کشتی گیر اهل #ایذه، متولد سال ۱۳۸۵ است. او در مسابقات جهانی استانبول در وزن ۴۸ کیلوگرم قهرمان شد و مدال طلا گرفت.
گزارش خبرگزاری حکومت را با هم بخوانیم تا ببینیم قهرمانان و کارگران کجای این حکومت هستند!
« پیام احمدی، نام آشنایی برای بسیاری از کسبه و پایه ثابت پارک بیبی مریم بختیاری در بلوار زاگرس ایذه و بسیاری از پارکهای سطح شهر است؛ اما نه برای تفریح و دور زدن با دوستان، برای پشمک فروشی!
پیام احمدی عضو کوچک یک خانواده پرجمعیت ۹ نفره است. پدرش کارگر شهرداری است و در سرمای زیر صفر ایذه و گرمای بیسابقه سالهای اخیر این دیار به عنوان یک کارگر ساده شبانهروز در خیابانها تلاش میکند.»
کودکان کار.
این وضعیت شرمآور است.
سکانسی از فیلم «معجزه در میلان» به کارگردانی ویتوریو دسیکا. در یک محله فقیرنشین، بادکنکفروش پیر این قدر گرسنه و لاغر است که به هنگام وزیدن باد از زمین کنده میشود و به آسمان میرود. مردم او را پایین میکشند. غدا بهش میخورانند و سنگ در جیبهایش میریزند که بدنش سنگین شود و روی زمین بماند!
Читать полностью…کفشهایم کو
سهراب سپهری
صدای احمدرضا احمدی
آهنگساز: هوشنگ کامکار
آلبوم در گلستانه
#نقاشی
دختر جوان در مزرعه
اثر هنری مارتین / ۱۸۷۷
دسامبر سال ۱۷۹۱م.
طرحی از کالسکهای حامل پیکر بیجان موتسارت. او که ستارههای آسمان را هم با موسیقیاش به شور و رقص درآورده بود در شبی تاریک مرد.
تنها سگ وفادار این موسیقیدان بزرگ، او را تا گورستان بدرقه کرد.
کلهاش را کرده بود توی سطل آشغال. مشغول در آوردن چند تا شیشه نوشابه خالی بود.
بعد رفت نشست زیر درختی، شیشهها را جا داد توی یک گونی بزرگ. این قدر بزرگ که سه برابر قد و هیکلش بود. گفتم چه جوری این گونی رو بلند میکنی؟ به کجا تحویل میدی؟
گفت ما دیگه عادت کردیم آقا. کار هر روزمونه. چند نفریم.
گفتم چند سالته؟
گفت فردا میشه ده سالم. قراره دوستهام برام جشن تولد بگیرن. توی پارک ...
اشاره کرد به پارک لاله.
گفت یه خانومه هر روز برای گربههای پارک گوشت مرغ میآره. همون جایی جشن میگیریم که اون خانومه میآد و گربهها دورش جمع میشن.
@quqnus
شش آلبوم از
لیلی افشار
/channel/c/1379448195/1052068
دلوان گفت روژان میخوام باهات دوست بشم. نشسته بود روی سهچرخهاش، کنار یک دوچرخه خیلی بزرگ.
بعدشم گفت من خیلی شیطونم دست دوستام رو نیشگون میگیرم. 😃🥹
@quqnus
اثر
پژمان رحیمیزاده
زن، زندگی است. آزادی است.
ماهی کوچک
راهی دریا
میستیزد با
مرغ ماهیخوار ...
پیام احمدی، قهرمان نوجوانان جهان در پارکهای #ایذه پشمک میفروشد تا خانوادهاش از گرسنگی نمیرند.
#کودکان_کار
باسترکیتون، هنرپیشه بزرگ در فیلم «یک هفته» ( ۱۹۲۰ ).
او گفته است: از کودکی میدانستم هنرپیشه میشوم چون همیشه از رفتار سرد و عادی دوستهام غمگین میشدم و فکر میکردم برای خنداندن مردم باید یک آدم غیرعادی باشم.
با رادمهر و مهرشید راه افتادیم طرف کوه دماوند. خواستیم هم ساعاتی از تهران گرم و آلوده فرار کنیم هم ببینیم دماوند که همان کوه قاف است و جایگاه سیمرغ و دیو سپید و محل کشتن ضحاک بوده از نزدیک چه شکلی است، اما از بخت بد راه را گم کردیم.😞
یک آقای سیاهپوش که کنار جادهی فیروزکوه، پرندههای قرمز میفروخت نشانی غلط بهمان داد و افتادیم تو جاده برگشت به تهران. 😣
در مسیرمان، توی یک باغ نشستیم و سگی دیدیم که انگار نیمی سگ بود، نیمی پلنگ. شاید هم از نسل دیو سپید بود.
🦮
@quqnus
#گفتهها
سخنی با بزرگترها
همه میدانیم که در چه دوران عجیب و غریبی زندگی میکنیم. به گفتهی والتر بنیامین،زمانهی ما، زمانهی پیشرفت از تیر و کمان به بمب مگاتون است، نه فقط از آرزوی پرواز به هواپیما رسیدن. بنابرین اینکه از روزنامه و کتاب به این صفحهی هوشمند و لمسی رسیدهایم اصلا به معنای پیشرفت نیست. اکنون امکان ویرانی ذهن و تخیل بچهها هزار برابر شده است همان طور که ابزار و فرصت رشد و ارتقای ذهن و روانشان نیز عمیقا تکامل یافته است. بی تردید هنوز هم هستند معلمان شریف و آگاه، که همه چیز را به یاد دادن عدد و الفبا تقلیل نمیدهند، اما از درون کتابهای مدرسه، و مهمتر، فضای خانه و بیرون از خانه، فقط دانش بیرون نمیتراود، چیزهای دیگری هم هست که به سادگی کودکی را حرام میکنند و از بنیان برمیاندازند. امروزه، نسلی دارد هفت سالگی و کودکی را با بازیهای رایانهای و اسطورههای دروغین فوتبال و آوازخوانهای بی هنرِ پولمحور و شهرتپرست و کانالهای چرت پرت تلگرامی، از سر میگذراند. این نسل اگر چنین پیش برود فاقد تجربه و تخیل کودکانه خواهد شد. آن ها حتی اگر قرار است در آینده دکتر و مهندس شوند باز نیاز دارند که از همین حالا با هنر حقیقی آشنا شوند؛ چرا که جهان بدون هنر حقیقی، گور سرد تاریکی بیش نیست حتی اگر صاحب اهرام ثلاثه باشیم.
تلاش ما در مجلهی تلگرامی ققنوس این است که فضایی دیگر به فراخور همین امکان ناچیز بسازیم. پس اگر مثلا داستانی کودکانه از تولستوی میگذاریم یا نقاشیِ ماهی و گربه هنری ماتیس را در اینجا میآوریم یا سازدهنی فرانتس اشمل و آثار خود کودکان را نشان میدهیم و به گوش میرسانیم، فقط در حد اشارهای کوچک است. به عهدهی بزرگترها، مادران و پدران است که این اشاره را بگیرند و بگسترانند چنانکه خود دانند.
با آرزوی جهانی دیگر، جهانی که زندگی و کودکی در آن معنا داشته باشد.
- تحریریه ققنوس
@quqnus
یکی از دوستان ققنوس، این ویدئو را فرستاده و نوشته؛ رفته بودیم اردهال. مزار سهراب سپهری رو به زور پیدا کردیم در صحن و حریم اون همه امامزاده. من نقاشیهای سپهری رو خیلی دوست دارم اما به نظرم شاعر خوبی نیست. با این حال این شعرش رو در اون فضای غریب که حتی نمیذاشتن زنها بدون چادر وارد بشن، با خودم زمزمه میکردم: قایقی خواهم ساخت،
خواهم انداخت به آب.
دور خواهم شد از این خاک غریب
که در آن هیچکسی نیست که در بیشه عشق
قهرمانان را بیدار کند.
سادیو مانه، بازیگر سنگالی تیم بایرن مونیخ، یک موبایل شکسته دارد، نه آیفون و هواپیمای خصوصی!
او میگوید:
« من گرسنه بودم و مجبور بودم توی یک مزرعه کار کنم. من از روزهای سخت جان سالم به در بردم، پابرهنه فوتبال بازی کردم. به دلیل فقر، نتوانستم تحصیلاتم را ادامه بدهم و خیلی چیزهای دیگر، اما امروز با آنچه به لطف فوتبال به دست میآورم، میتوانم به مردمم کمک کنم. من در کشورم، مدرسه و ورزشگاه ساختم، لباس، کفش، غذا برای افرادی که در فقر شدید هستند تهیه میکنم. علاوه بر این، من ماهانه ۷۰ یورو به همه مردم یک منطقه بسیار فقیر در سنگال میدهم که به اقتصاد خانواده آنها کمک میکند. من نیازی به نمایش خودروها و خانههای لوکس، و سفرهای تفریحی با هواپیمای شخصی ندارم. من ترجیح میدهم که مردم سرزمینم اندکی از آنچه زندگی به من داده است دریافت کنند.
»
هامیار محمود / اربیل
روز جهانی پوشاک کۆردی.
🔻🌸🔺
پیرۆز بێت ڕۆژی جڵوبەرگی کۆردی/ ۱۰ مارس.
این روزها، دانشآموزان هر کدام یک ماهی کوچلو هستند، از مرداب روانه دریا شدهاند.
Читать полностью…