quqnus | Unsorted

Telegram-канал quqnus - ققنوس | ادبیات و هنر

825

دفتر هنر و ادبیات کودک و نوجوان "هر کودکی یک هنرمند است" نشانی ادمین: @fgooraan @farhaadgooraan زیر نظر: شورای نویسندگان طراح لوگو کانال: ناصر خادم

Subscribe to a channel

ققنوس | ادبیات و هنر


▪️ویلیام شکسپیر
ـــ تیمون آتنی ــ ترجمه احمد شاملو

ـــ طلا؟ طلای گران‌بهایِ پرتلائلو؟
نه، اِی خدایان
من مریدی بیکاره نیستم
اندک مایه‌ای از این طلا
سياه را سپيد می‌كند، زشت را زيبا، ناحق را حق می‌كند.
فرومايه را شريف، سالخورده را نوجوان، و بزدل را دلاور
ای خدايان اين چيست؟
شگفتا كه اين طلا
خدمتگزاران و كاهنان شما را، از كنارتان دور می‌كند
و بالشِ دلاوران را، زير سر ايشان به كناری می‌افكند
طلا؟ طلای گران‌بهایِ پرتلائلو؟
اين برده‌ زرد،
اديانی به هم می‌ريسد و پنبه می‌كند [دین‌ها به هم می‌بافد و می‌شکافد]
لعنت‌شدگان را آمرزش می‌‌بخشد
جذاميانِ كريه را به تختِ پرستش و سرمایه بر می‌نشاند،
دزدان را مورد اعتماد قرار می‌دهد
و به سانِ برگزيدگانِ مسندنشين
قرينِ حُرمَت و عنوان و تحسين‌شان می‌كند
اين همان است، این همان است كه بيوه‌‌زنِ فرتوت را ديگر بار به خانه‌ بَخت می‌فرستد
و زنی را که بسترِ بیماری و جراحات به چرک اندر نشسته‌اش تهوع‌برانگیز است،
همچون روزهای بهاری، دلپذیر و خوشبو می‌کند
بيا، بیا اِی خاک لعنت‌‌زده
تو اِی روسپیِ پستِ بشريت
که در یکپارچگی ملت‌ها خِلَل می‌افکنی
و تو اِی شاه‌کُشِ شیرین، و تو اِی پول!
جدایی افکن دلبند میان فرزند و پدر
تو اِی آلاینده سرخوشِ بسترِ پاکِ خدایِ زناشویی
تو اِی خدای دلاورِ جنگ
تو اِی دلداده جوان و شاداب، محبوب و سرشار از لطافتِ جاودانه
که شرم و آزَرمِ تو برفِ تقدیس شده دامانِ الهه شکار را آب می‌کند
تو  اِی پروردگار پنهان
که ناممکن‌های نزدیک را به هم جوش می‌دهی [به هم پیوند می‌دهی]
و برای برآورده کردن مقاصدِ خویش
به هر زبانی سخن می‌گویی
اِی که در هر دلی جایی داری،
به هوش باش که بردگان‌ات سر به طغیان بر می‌دارند
با هنرِ خویش، آنان را به جانِ هم انداز
تا دَدمنِشان، امپراتوریِ جهان را از آنِ خود کنند.

▪️کارل مارکس
ـــ دست‌نوشته‌های اقتصادی و فلسفی ۱۸۴۴ ــ ترجمه حسن مرتضوی

ـــ اگر پول زنجیری‌ست که مرا به زندگی انسانی، جامعه را به من، من و طبیعت و آدمی را به یکدیگر پیوند می‌دهد، آیا زنجیرِ زنجیرها نیست؟ آیا پول نمی‌تواند تمامِ بندها را باز کند و از نو ببندد؟ بنابراین آیا پول عامل جهان‌شمول جدایی نیست؟ پول نمایندۀ راستین جدایی و نیز نمایندۀ راستین پیوندهاست ـــ قدرت (جهان‌شمول) الکتریکی-شیمیایی جامعه.

شکسپیر مشخصاً بر دو ویژ‌گی پول تاکید می‌کند:

۱. پول الوهیتی مشهود است ـــ دگرگونی تمام ویژه‌گی‌های انسانی و طبیعی به اضدادشان، به‌هم‌ریخته‌گی و وارونه‌شدن تمام چیزها؛ پول ناممکن را ممکن می‌سازد.

۲. پول؛ روسپی معمولی و پااندازی عادی میانِ مردم و ملّت‌هاست. به‌هم‌ریخته‌گی و وارونه‌شدن تمام ویژگی‌های انسانی و طبیعی، اخوت ناممکن‌ها و قدرت الهی پول ریشه در خصلت آن به‌عنوان سرشت نوعی بیگانه‌ساز آدمی دارد که با فروشِ خویش، خویشتن را بیگانه می‌سازد. پول توانایی از خود بیگانۀ نوع بشر است.

▫️Cabaret (1972)
▫️Dir. Bob Fosse
— Money Money – Song by Joel Grey and Liza Minnelli

🎥 @CinemaParadisooo
🎥 @CinemaParadisooo

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

🎨 #نقاشی
▪️ونگوگ
▪️Starry Night
▪️ضربه قلم ها و نحوه رنگ گذاری ونگوگ در بخشهایی از تابلوی شب پرستاره از نمای نزدیک


‎◾️ @MAH_7ART

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

▪️فیلم کوتاه خرگوشها
Rabbits 2002

▪️نویسنده و کارگردان دیوید لینچ

▪️فیلم تعدادی شخصیت مختلف در لباس خرگوش را به تصویر میکشد که در زندگی عادی خود به تکرار وافسردگی رسیده اند.


@Filmkootahh

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

🎼 Se non avessi te
Fiordaliso
Singolo
1989
اگه تو رو‌ نداشتم.

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

منصور یاقوتی و خاطرات زندان در دهه ۶۰

متن حاضر، روایتی شخصی و تاثیرگذار از زندگی و شخصیت منصور یاقوتی، نویسنده فقید ایرانی است. شاهپور شهبازی با تکیه بر تجربیات شخصی خود در زندان، تصویری زنده و چندبعدی از یاقوتی به عنوان یک انسان پیچیده، رنج‌دیده و هنرمند ارائه می‌دهد.

زمانی که در زندان شنیدم او «منصور یاقوتی» است، باورم نشد. اولین بار او را در مسیر راه سلول‌های انفرادی ۶۴ به بند عمومی ۲۸ زندان دیزل‌آباد کرمانشاه دیدم. بعد از چند ماه سلول انفرادی تعدادی از انفرادی‌ها را به بند عمومی انتقال می‌دادند. منصور یاقوتی پتو و بالش و وسایل شخص‌اش را در ملحفه‌ای پیچیده بود و آن را روی شانه حمل می‌کرد. این موضوع معمول نبود؛ به همین دلیل به خوبی در خاطرم مانده است. شلوار کردی و دم‌پایی به پا داشت با یک پیراهن معمولی و کت سرمه‌ای به تن. ساده و خاکی مثل باربرهای زحمتکش. به نظر زندانی سیاسی نمی‌آمد.
قدش بلند نبود اما استخوان‌بندی درشت و محکمی داشت رنگ چهره‌اش مانند کولی‌ها تیره بود با لب‌هایی که از فرط سیگارکشیدن کبود شده بود. چشمانش مانند عقاب بود و مردمک‌ بی‌قرارش زیر سایه‌بان ابروان پرپشت در گودی کاسه‌ی صورت، اطراف را کنجکاوانه می‌پائید. نگاهش نافذ و صامت بود. به ندرت می‌خندید خنده‌هایش اما گرم و کوتاه بود. قیافه‌ی سرسخت و جدی داشت با بینی کشیده‌ی استخوانی، سبیل‌ کم‌پشت دُم‌باریک و صدای فروافتاده و خش‌دار. ساده، صادق، کم‌حرف و تودار بود. برای این‌که در بند ۲۸ او را تحت فشار قرار دهند به کوچه‌ی تواب‌ها تبعیدش کرده بودند.
اکثر اوقات تنها در هواخوری بند ۲۸ قدم می‌زد. در میان آن‌ همه زندانی سیاسی، به جز با دو سه نفر دوستِ ثابت، قاطی جمع نمی‌شد اما در بین زندانی‌ها از احترام همگانی برخوردار بود. نسبت به سایر زندانی‌ها که اکثراً جوانان و نوجوانان پرشور بودند، دوران پختگی میانسالی را می‌گذراند. دقیق یادم نیست فکر کنم حبس ابد گرفته بود یا شاید ۲۰ سال و اتهامش سازمان اقلیت (چریک‌های فدایی خلق) بود.
پیش از زندان از نویسندگان کرمانشاهی آثار «علی‌اشرف درویشیان» را خوانده اما فقط نام «منصور یاقوتی» را شنیده بودم. چند بار در هواخوری بند با هم قدم زدیم. از این که آثارش را نخوانده بودم احساس شرمندگی می‌کردم. او نیز با بزرگواری هیچ‌گاه نپرسید. به عنوان یک جوانِ علاقمند به هنر کلی سئوال از او داشتم. مختصر و گاه بسیار کوتاه جواب می‌داد. بیشتر با بله و خیر تائید و رد می‌کرد. مانند نویسندگان شهودی که تجربه‌های زیستشان را روایت می‌کنند، خودآموخته‌ی زندگی بود. از آن تیپ هنرمندان با قیافه‌ی نمایشی فاضل‌مابانه نبود که با هیاهوی ساختگی و با روح و روان تیره‌ی بی‌خیالشان مشغول سرگرم‌کردن جامعه‌ای می‌شوند که بنیان‌هایش به نحو وحشت‌انگیز و تهوع‌آوری غیرانسانی است.
اهانت‌دیده و رنج‌کشیده بود. مسکوت و تودار. درخشش چهره‌های شاداب و تابان را نداشت اما پر از صداقت و پاکی‌دلی خاضعانه و صفای پنهانِ زنبق‌ها بود. از آن تیپ هنرمندان مراقب ریاضت‌کش بود که هیچ‌گاه دچار خودشیفتگی سفهیانه نمی‌شوند. اهل افتخار بدون شهرت، و بلند‌مرتبگی بدون مزد.
زمان شاه هم زندان را تجربه کرده بود. حساسیت روی زندانی‌های زمان شاه در زندان‌های خمینی به مراتب بیشتر بود. منتظر کوچک‌ترین بهانه و فرصت بودند تا برای همیشه از شرشان خلاص شوند.
غمی عمیق، سکوتی باوقار و بی‌اعتمادی استتار‌شده‌ای تا اعماق وجودش رخنه کرده‌بود. فهم این ویژگی‌ها پیچیده نیست. بسیاری از جوانانی که امروز به شوق آزادی، زندان و شکنجه را تجربه و تحمل می‌کنند، اگر در نظام سیاسی آینده باز هم زندانی و شکنجه شوند، خوش‌بینی و اعتمادشان نسبت به انسان و جهان آسیب‌پذیر می‌شود. آن‌گاه به تجربه درمی‌یابند که تا چه اندازه اراده‌ی فردی‌شان در تغییر جهان کم تأثیر است و هزاران رمز و راز پیدا و ناپیدا عمل می‌کند که یک انقلاب و آرزوی بذر و باران یک ملت به ثمر بنشیند. برای تعدادی از آن‌ها بعد از این ملال و اندوه شمشیر مبارزه و بدبینی و یاس سپر دفاعی‌شان می‌شود.
آن‌چه در شکست یک انقلاب از دست می‌رود، فقط ارجمندترین فرزندان آن خاک و سرزمین نیستند بلکه امید و ایمانِ غول‌آسا «به جهانی که قرار است خانه‌های آن‌ها باشد» عبث و پوچ می‌شود.
اهل درگیرشدن با تقابل‌های اجتناب‌ناپذیر موجود میان زندانیان نبود. نه این‌که متفرعنانه به نظرش این تقابل‌ها مضحک باشند بلکه شاید به این دلیل که انسان در میانسالی به ساحت خودآگاهی فرهیخته‌ای نزدیک‌تر می‌شود و از جدالی عمیق‌تر‌ و طاقت‌فرسا‌تر رنج می‌برد.
منصور یاقوتی از اهالی سنگینی بارهستی بود و قدرندیده ماند تا آخرین قطره‌ی اشکِ یاقوتی‌اش را در انزوا با وقاری تراژیک نثار قلب شکسته‌اش کند. یاد و خاطره‌اش گرامی باد.

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

مستند "نویسندگان بزرگ" ساخته‌ی مالکوم هوسیک در سال ۱۹۹۶ - در کانال ادبیات، فلسفه و سینما🔻🔻🔻

🔸مارک تواین
🔸پرسی بیش شلی
🔸تی اس الیوت
🔸ارنست همینگوی
🔸اسکات فیتز جرالد
🔸جان اشتاین بک
🔸دانیل دفو
🔸والت ویتمن
🔸جرج برنارد شاو
🔸ویلیام فاکنر
🔸جین آستین
🔸ادگار آلن پو
🔸دی اچ لارنس
🔸ساموئل جانسون
🔸خواهران برونته
🔸سر والتر اسکات
🔸هرمان ملویل
🔸ویلیام ورد ورث
🔸جان کیتس

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

قسمتی از کنسرت زیبای هانس زیمر و اجرای موسیقی متن فیلم «ینتراستلار» که در شهر پراگ اجرا شد.

نام این قطعه "Day One" است.

Day One
Hans Zimmer
Interestellar

@Nazariyeh_Cinema

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

ترانه‌ای که لی بریکلی برای آنا کمپل خوانده، او که خانه‌اش در لندن را ترک کرد به روژئاوا رفت و در کنار مبارزان انترناسیونال با بربریت و جهادیسم جنگید و سرانجام در نبرد عفرین جان باخت.

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

فکر می‌کنم در جهان همه‌چیز خیلی بد پیش می‌رود. مردم بیش از پیش مادی‌گرا و خشن شده‌اند. خشن از روی تنبلی، بی‌تفاوتی و خودخواهی؛ چون فقط به خودشان فکر می‌کنند و نه اصلاً به چیزی که دور و برشان اتفاق می‌افتد. همه به تنها چیزی که فکر می‌کنند پول است؛ پول خدای آنها شده. برای خیلی‌ها خدا دیگر وجود ندارد. پول چیزی شده که مجبورید بخاطرش زندگی کنید. حتی فضانوردِ شما وقتی برای اولین بار از کرۀ ماه زمین را دید گفته بود چقدر شگفت‌انگیز و معجزه‌آسا است، گفته بود آن را خراب نکنید دست نزنیدش. من عمیقاً شیوۀ کثیفی را که آدم‌ها با زمین رفتار می‌کنند حس می‌کنم؛ در همۀ کشورها. سکوت دیگر به‌هیچ‌وجه وجود ندارد. نمی‌توانید آن را پیدا کنید این همان چیزی است که از نظر من زندگی را غیرممکن کرده… به گمانم چیزی هست که خودکشی را ممکن می‌سازد ـــ و نه حتی ممکن بلکه مطلقاً ضروری ـــ این همان تصور خلأ است؛ احساس خلئی که تحملش غیرممکن است.

▫️روبر برسون

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

عاشق شدن به معنای یادآوری نوعی ناامیدی است که قبلاً از آن آگاه نبودید

"تمام داستان‌های عاشقانه، داستان‌هایی از ناامیدی هستند. همان‌طور که تمام داستان‌ها درباره والدین و فرزندان – که از دیدگاه فروید نیز داستان‌های عاشقانه و از نوع عشق‌های شکل‌دهنده هستند – نیز این گونه‌اند. عاشق شدن به معنای یادآوری نوعی ناامیدی است که قبلاً از آن آگاه نبودید (ناامیدی‌های شکل‌دهنده فرد و تلاش‌هایی که برای درمان آن‌ها داشته‌اید)؛ شما کسی را می‌خواستید، احساسی از فقدان چیزی داشتید، و سپس به نظر می‌رسد که آن چیز وجود دارد. در این تجربه، شدت ناامیدی و شدت رضایت احیا می‌شود. انگار، به‌طرز عجیبی، منتظر کسی بوده‌اید اما نمی‌دانستید او کیست تا زمانی که سرانجام رسید. خواه آگاه بوده باشید که چیزی در زندگی شما کم است یا نه، وقتی با فردی که می‌خواهید ملاقات کنید، آگاه خواهید شد. آنچه روانکاوی به این داستان عاشقانه اضافه می‌کند این است که فردی که عاشق او می‌شوید، واقعاً مرد یا زن رویاهای شماست؛ شما او را پیش از ملاقات در رؤیاهای خود ساخته‌اید؛ نه از هیچ‌چیز – هیچ‌چیزی از هیچ‌چیز نمی‌آید – بلکه از تجربیات قبلی، چه واقعی و چه مورد آرزو. او را با اطمینان کامل می‌شناسید، زیرا پیش‌تر به نوعی او را می‌شناختید؛ و چون به معنای واقعی کلمه منتظرش بوده‌اید، احساس می‌کنید که همیشه او را می‌شناختید و در عین حال، او کاملاً برایتان غریبه است. او ابژه آشنایی غریبه است. اما یک نکته در این داستان بنیادی بسیار چشمگیر است؛ هرچقدر هم که منتظر، امیدوار و رؤیاپردازانه به دیدار شخص مورد نظر خود بروید، تنها زمانی که او را ملاقات می‌کنید شروع به دلتنگی برایش خواهید کرد. به نظر می‌رسد که حضور یک ابژه لازم است تا عدم حضور آن حس شود. ممکن است نوعی اشتیاق پیش از ورود او وجود داشته باشد، اما باید او را ملاقات کنید تا نیروی کامل ناامیدی را در نبود او احساس کنید."

Missing Out (2012) - Adam Phillips

@bekhradaa

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

خاطرات یک کشیش روستا ۱۹۵۱
به همراه زیرنویس فارسی

@cinema_apparatus

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

اگر حقیقت را درباره‌ی خودت نگوبی، درباره‌ی آن نمی‌توانی با دیگران سخن بگویی.

▫️ ویرجینیا ولف

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

فیلم تئاتر : مَن نه/ Not I

اثر : ساموئل بکت
مترجم : سید حسین رسولی
با اجرای : جولیان مور


@Filmkootahh

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

و گفت:
روشن‌تر از خاموشی چراغی ندیدم و سخنی به از بی‌سخنی نشنیدم. ساکن سرای سکوت شدم و صدره‌ی صابری در پوشیدم.
مرغی گشتم؛
چشم او، از یگانگی،
پر او، از همیشگی
در هوای بی‌چگونگی می‌پریدم. کاسه‌ای بیاشامیدم که هرگز تا ابد
از تشنگی او سیراب نشدم.

▫️       ذکر بایزید بسطامی
            تذکرةالاولیا / عطار نیشابوری
                                 

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

امروزه با پول می‌شود انتخابات را در هر کشوری از جهان خرید. کافی‌ست هیولاهایی مانند ایلان ماسک و ترامپ متحد شوند.

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

با دیدن تابلویِ شبِ پر‌ستاره در وهله اوّل به نظر می‌رسد که رنگ‌ها به میل خودشان روی بوم قرارگرفته‌اند. کل تابلو با موجی از انرژی به‌ دور خود پیچیده است و شب‌های پرستاره معمولی که ما می‌شناسیم بسیارفاصله دارد. درگوشه‌ایی از این تابلو ماه همانند خورشید آتشین است. آسمان پرستاره شکل پیچانی را به خود گرفته است که تصوّرمی‌شود به‌ خاطر توان نور درونیِ خود پیچان شده واین چنین حرکت تند به‌ خود گرفته است. این منظره یک منظره اکسپرسیوی و ابداعی است و از آن آسمانی که موجب الهام شده است کاملاً فاصله گرفته است.
این حقیقت که ما درتابلوی شبِ پرستاره چنین فوریت و سرعتی را احساس می‌کنیم، به‌ واسطه وجود استعداد ون‌گوگ در بیان احساس است. ‌ لذّت ما ازتابلو تا حد زیادی نتیجه احساس ما از ارتباط احساسی مستقیم با نقاش است.
تمام سازمان‌ بندی تابلو، تعادل، تضاد، تکرار و ریتم روان آن البته از جانب نقاش کاملاً آگاهانه صورت گرفته است. و یا احتمالاً این تابلو را به سرعت کشیده است. این امر به قدری آشکار است که به سختی می‌توان باورکرد روی قسمتی از آن دوباره کارکرده است، ولی کمپوزیسیون آن بقدری ماهرانه است که نمی‌توان باورکردکه آن تصادفی است و یا به اوالهام شده است.

◼️@MAH_7ART

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

پلی‌لیست دلباختگی در ساندکلاد و اسپاتیفای

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

شبه‌هنرمند

هیچ امرِ اجتماعی برایش مطرح نیست. هیچ جریانی او را تکان نمی‌دهد؛ به تمام مسائلِ مملکتی بی‌اعتناست. دنیا را آب ببرد او را خواب برده است.– «شبه‌هنرمند» دلال و معامله‌گرِ خوبی‌ست. تنها منافعِ شخصِ خودش مطرح است. مثلِ هر دلالی چانه می‌زند، همیشه دستِ پیش می‌گیرد که پس نیفتد. در مقابلِ زورمندانْ چاپلوس و متملق و خاکسار و عبد و ذلیل است، در مقابلِ مردمْ گردن‌کش و زورگو و ازخودراضی و مغرور دائم رنگ عوض می‌کند و دائم این بتِ عیار به شکلِ دگر آید. مدام راهیِ جشن‌ها و جشنواره‌هاست. اصلاً جشن‌ها را این شبهِ هنرمندان ترتیب می‌دهند و راه می‌اندازند و بیت‌المالِ ملّت را بر باد می‌دهند. در هر مجلسی و هر محفلی باید حضور داشته باشند. اگر کاری انجام می‌دهند به هزار بند و بست دست می‌زنند؛ جایزه‌بگیرِ حرفه‌ای هستند. افتخاراتِ تفویض‌شده را همیشه و همه‌جا یدک‌کشِ خود می‌کنند، عکس‌هایی که در موقعیت‌های مختلف گرفته‌اند زینت‌بخشِ خانه و کاشانه‌شان است. با وسایلِ به‌اصطلاح روابط جمعی، از روزنامه بگیر تا رادیو و تلویزیون روابطِ بسیار حسنه دارند. بدین ترتیب است که همیشه با قیافه‌های مختلف عکسِ مبارکشان زینت‌بخشِ صفحاتِ مطبوعات است. و با حالت‌های بزرگوارانه در صفحاتِ تلویزیون ظاهر می‌شوند، صدایشان از برنامه‌های متعددِ رادیو پخش می‌شود. دست به مصاحبه‌شان بسیار عالی‌ست. کاری بکنند، کاری نکنند، دائم مصاحبه می‌کنند!


■ از سخنرانی غلامحسین ساعدی در «ده شب»؛ شب‌های شاعران و نویسندگان، انجمن فرهنگیِ ایران و آلمان | گردآوری به کوشش ناصر مؤذن | انتشارات امیرکبیر | چاپ اول، ۱۳۵۷

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

#متون_کهن

نقل است که روزی به گورستان می‌گذشت. با جماعتی درویشان. بدیشان گفت: در این گورستان کسان‌اند که سر همت ایشان به بهشت فرو نمی‌آمده است، لکن چندان حسرت با خاک ایشان تعبیه است که اگر ذره‌ای از آن حسرت بر اهل آسمان و زمین عرضه کنند همه از بیم فرو ریزند.

- تذکرةالاولیا، ذکر حسن بصری.

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

اطلاعیه:
منصور یاقوتی درگذشت






https://telegra.ph/%D8%A7%D8%B7%D9%84%D8%A7%D8%B9%DB%8C%D9%87-12-29

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

کووچ و تەم

آهنگساز: علیرضا فیض‌بشی‌پور


ژه‌نیاره‌یل ته‌مۊره‌: حسنا فتحی، طره‌ پریشان، سید سلمان حسینی، ادریس غلامی، امیر ارزانی، علی عزیزی، کاوه‌ شجاعی‌فر
ده‌وڵ ژه‌ن: کاوه‌ شجاعی‌فر

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

❄️ در نخستین لحظات بارش برف یلدایی، کرند به جامه‌ای سپید آراسته می‌شود؛ شب یلدا، بلندترین شب سال، با نوازش دانه‌های برف، رؤیایی‌تر و دلنشین‌تر از همیشه آغاز می‌گردد.❄️

#کرند_غرب
/channel/Dalahooshenasi

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

ای بشار اسد ...
از خدا می‌خواهم روزی را برایت رقم زند
که تو در آن روز آرزوی مرگ کنی
و آن را نیابی.

- دیوار نوشته‌ای در دمشق

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

باران کژدم

▫️محمدمختاری

پا بر سر کدام زمین
بگذارم
کز التیام و سامانی
نشانه‌ای
باشد؟
آن ضربۀ مبارک دیرین کجاست
که آدمی را
روزی به کام درد می‌افکند؟

ای بادهای مسموم وزیدن گیرید
و ابرها را از بار زهرهاتان
آبستن کنید
تا بر زمین من
یکباره سیلی از گزنده  و افعی
باریدن گیرد.

باران کژدمی مگر این خواب را برآشوبد.

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

▫️Artist : #BlancoWhite
▫️Title : #ColderHeavens
▫️Genre : #Folk
▫️Released : 2017

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

مستند «جمعه‌های فرهاد»


▪️کارگردان: بهمن دارالشفایی

▫️خلاصه فیلم:
فرهاد مِهراد خواننده، آهنگ‌ساز و نوازنده برجسته معاصر ایران بود. وی از خوانندگان صاحب نام راک ایرانی بود که نخستین آلبوم راک اند رول انگلیسی ایران را منتشر کرد. آن‌چه او را از دیگر خوانندگان هم‌نسلش متمایز می‌کرد، خواندن ترانه‌های اجتماعی است که در آثار موسیقی او متبلور شده‌است. این عنصر در مضامین تمامی ترانه‌های او کاملاً به چشم می‌خورد. این مستند به زندگی و آثار وی پرداخته است.

@Documentary_Film1

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

در باب جنون و اسطوره
▫️مهدی معرف

درست صبح همان روزی که "کیانوش سنجری" به زندگی خود پایان داد، در اینستا ویدئویی از "هوشنگ صمدی" ناخدا یکم و تکاور بازنشسته نیروی دریایی دیدم. خاطره‌ای تعریف می‌کرد از دوران جنگ و تکاور بی‌سیم‌چی‌ای که در کنارش بود.‌ در زیر آتش و بمباران، لحظه‌ای بر می‌گردد و می‌بیند دست بی‌سیم‌چی قطع شده است. می‌خواهد او را هر چه سریع‌تر به پشت جبهه جهت مداوا برساند. تکاور امتناع می‌کند.‌ دست قطع شده را بر می‌دارد و هم‌چنان به کارش که مخابره پیام بود ادامه دهد. تکاور می‌گوید نمی‌گذارم که حتی دست قطع شده‌ام به دست دشمن بیافتد. این خاطره اوج رشادت و حماسه است. از آن صحنه‌‌هایی که اسطوره‌ها را به یادمان می‌آورد. تصویری جنون آمیز. در واقع اوج رشادت و شهامت و از خودگذشتگی خود جنون است. رسیدن به نقطه‌‌ی انکار سر و پیکر. عبور از مرز ایمنی. عبور از یکپارچگی روح و روان. وجود خود را چیزی مجرد دیدن، فارغ از تنی که در آن زیست می‌کنیم. به عبارتی، جنون پای نهادن به آن سوی یکپارچگی وجود آدمی است. و درست از همین نقطه‌ است که رابطه‌ای میان جنون و اسطوره دیده می‌شود.
جنون وضعیتی آنی دارد. در لحظه شکل می‌گیرد. بی‌تامل است. متهورانه، عصیان‌گر، بی‌پروا، ساختارشکن و غیرعادی است. اما عمل جنون‌آمیز درست در همان دم اتفاق، متصل می‌شود به امری هزاران هزار ساله. مرتبط می‌شود به اسطوره. وصل می‌شود به مفهوم و وضعیتی ناخودآگاهی که به شکلی خزنده و پنهان درون‌مان رشد کرده و بال‌وپر گرفته است. اتصال به یک حافظه‌ی وسیع جمعی که از بدو تولد درون‌مان منزل کرده است. مثل مذاب آتشفشانی که برای هزاران سال بلکه میلیون‌ها سال زیر کوهی در جریان است و به ناگهان فوران کند.
بدین گونه اگر یکی از مهمترین وجوه اسطوره را ازلی ابدی بودن آن بدانیم، در مقابلش جنون حرکتی کوتاه و آنی و بداهه است. اما به واسطه ارتباطش با امری ازلی ابدی، در همان لحظه‌ اتفاق، جاودانگی را رقم می‌زند. این‌طور است که تاریخ سرشار گشته از ماندگاری اعمالی جنون‌وار. در واقع جنون بازتولید امر اسطوره‌‌ای است. مثل عکسی که در کسری از ثانیه ثبت شود و ماندگار و دیده‌ور بماند. 
زمانی که "تچ کوانگ دوک"، راهب ویتنامی، در سال ۱۹۶۳ به نشانه اعتراض به آزار و اذیت بودایی‌ها خود را به آتش کشید، جهان بهت‌زده شد. عکس به آتش کشیده شدنش، در حالی که نشسته است و تکان نمی‌خورد، هنوز از تکاندهنده‌ترین عکس‌هاست.
"ویکتور پلوین" رمانی دارد به اسم "زندگی حشره‌ای" که در پانزده برداشت نوشته شده است. برداشت دوازدهم به نام "پراداکس" درباره سوسکی است که همه عمرش را در زیرِ زمین زیسته است. روزی تصمیم می‌گیرد که از روسیه به آمریکا برود. به امید آن‌که دیگر سوسک نباشد و رویای دیریه‌اش محقق شود و بدل به حشره‌ای شب‌تاب گردد. نهایتا بعد از کلی جوریدن و خاک را کندن، به آمریکا می‌رسد. سال‌ها می‌گذرد اما یک بار که در آینه خود را می‌نگرد، باز هم تنها یک سوسک پیر می‌بیند. افسرده در کافه‌ای نشسته بود و ناگهان چیزی به ذهنش رسید. این که او در تمام زندگی‌اش همیشه خاک را به شکل افقی می‌کنده و چیزها را می‌جوریده است. به این نتیجه رسید که برای آن‌که به سطح زمین برسد، باید خاک را عمودی بکند. بر روی پیشخوان بار می‌رود و شروع می‌کند به کندن سقف تا این‌که به سطح زمین می‌رسد. تصویری که به شکلی نمادین به خودکشی و به دار آویختن خودش اشاره دارد. گویی مساله جوری دیگر زندگی خود را دیدن است. آن‌گاه که بر می‌گردی و راه‌کارهای همه عمر را هیچ می‌بینی.‌ درست در همین‌جا است که جنون پلی می‌شود میان ناخودآگاه هزاران ساله و عملی که شاید آخرین کنش فرد باشد.
اگر اسطوره آفرینش و هبوط آدم و حوا را برون رفت و خروج انسان از جهانی اسطوره‌ای بدانیم، این هبوط را می‌توان وارد شدن به جهان میرایی تفسیر کرد. ورود به جهانی تجربی و آزمون و خطایی. گم کردن لحظات بی‌ابطال و پذیرش ابطال پذیری. از این رو عبور از مرز این جهان، به همان شیوه هبوط، دوباره پا نهان به جهانی اسطوره‌ای است. گویی دریچه‌ای به جهان هادس یا جهان زیرین گشوده شده باشد. سقوطی که در واقع پس زدن میرایی است. یا سرباز زدن از مرگ.
پس اگر هبوط آدم و حوا قصه‌ای است از درنوردین دنیای اسطوره و رسیدن به دنیای کنونی، جنون معکوس آن است. آینه‌ای که مقابل و هم‌تراز هبوط است. بازگشت به دنیایی اسطوره‌ای در وضعیتی تماما زمینی و واقعی.
پایان زندگی کیانوش سنجری چنین وضعیتی دارد. او به نشانه اعتراض به وضعیت کنونی ایران، خودش را از پل حافظ پایین انداخت.‌ مرگی که بسیار تلخ است. به گفته خودش شاید این عمل تلنگری باشد برای دیگران.

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

چه شادم به دوستیِ تو که مرا چنین دوستی داد.
▫️شمس تبریزی

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

به جبران پریدن از اسب
و امکان گسستن از اصل
مهیا کن فرصتی
تا در احیای ریشه‌هات
شهامتی یابی
به‌‌ دریدن پوستِ حیوان
که سال
سالِ حزن بود‌ و
خون بند نمی‌آمد از شقیقه‌ی درخت.

ما که از شکلِ حجیمِ فاجعه
رجعتی بلند داشتیم
و آشوبِ رمه‌های حصر
گلوی کودک‌مان می‌فشرد
فرزندِ طاغیِ عصر خویش بودیم‌ و
شتابِ پیشی‌گرفتن بر سلامتِ سنی که جوان می‌نمود

در توالی جریده‌های عصر
صبح دیگری می‌جستیم‌ و
بدن‌هامان در رنجشی تحمیل شده
به بعد مطرودتری مایل می‌شد

نه اراده‌ی معطوفِ تن
نه اشاره‌ی چشم و پلکی که در استیصالِ برهنگی
مشروطِ بریدگی از تن‌های دیگر باشد

یک قابِ بلیغ از تنهایی بشر!
تعارضِ جنسیتی مبلغ
در شهودِ گریختن از اذهانِ پرنخوت
پیچیدگی کن، ای دختر
نافرمانی کن، ای دختر
و در تمایلِ چشم‌های مترصد
تمامیتِ منفردِت را
بر اراده‌ی محتومِ قرن بتابان
چون رسوایی بلندِ آفتاب که دف می‌زند
می‌رقصد و می‌رقصاند

جهانِ منفردِ ایستاده بر هیجانِ  نظاره‌گرت باش.
ایستادگی کن، ای دختر

به افکارِ ملهجِ جمعیتت
اشتیاق بنوشان
دریدگی کن، ای دختر
که سال سالِ تو بود‌ و
خشونتِ محیط بر اضطرابِ صورت
شتاب کن، ای دختر

تزریقِ خون باش در رگ کبوتر
میلِ براندازیِ شب‌های نقاهت
تکفیرگوی مؤذن
الست* از ازل همچنان‌شان به‌گوشِ روایت‌های خونی
با سرها بریده بینی بی‌جرم و بی‌جنایتِ* داستان‌های معاصر

اما این جسارت محترم است
این جنون مبارک است
اما ما بسیار راه به‌دره‌ها برده بودیم
با دخترانِ کبوتر و آهو
با دو بال و دو رانِ وحشی
به‌رفتارِِ دویدنشان با گرگ
در عصیانِ آب و سنگ

ای مبارزه‌ی عزیز که از تو گفتن
جدالِ زبان بود در دهانِ معترض
و ما همواره زندگی را
درآغوشِ روز می‌یافتیم
به آن انکارِ مضطرب از جریانِ نور، بگو

چرا بدن‌هامان به اعتراضِ خویش خرسندند
و پاشنه‌ی آشیلمان از حدقه‌ی تاریخ بیرون زده؟!


*سعدی:
الست از ازل همچنانشان به گوش
به فریاد قالوا بلی در خروش

*حافظ:
در زلفِ چون کمندش، ای دل مپیچ کآنجا
سرها بریده بینی، بی‌جرم و بی‌جنایت

#سمیه_جلالی
بیداد موریانه‌ها (ویژه‌ی شعر زن):
@bidaademooriyanehaa

Читать полностью…

ققنوس | ادبیات و هنر

Navigation:

2008 Alas I Cannot Swim (L)

2008 Verses from the Union Chapel (Live)

2010 I Speak Because I Can (L)

2011 A Collection Of Ten Of Laura Marling's Standout Studio And Live Recordings From The Last Three Years

2011 A Creature I Don't Know (2012, CD1) (L)

2011 A Creature I Don't Know (2012, CD2) (L)

2012 Live From York Minster (L)

2013 Once I Was An Eagle (L)

2015 Short Movie (Director's Cut) (L)

2017 Semper Femina (Special Edition)

2020 Song For Our Daughter (L)

Читать полностью…
Subscribe to a channel