ماتیلدا : زندگی همیشه اینقدر سخته یا فقط
وقتی بچه هستی اینطوریه ؟
لئون : همیشه اینطوریه ...!
(leon 1994)
بوسیدمش !
دیگر هراس نداشتم
جهان پایان یابد
من از جهان سهمم را گرفته بودم...!
احمدرضااحمدى
رنج او انقدر طولانى شد كه اطرافيانش به ان عادت كردند؛و از ياد بردند كه او سخت در عذاب است...
البر كامو
بگذار اگر اینبار سر از خاک برآرم
بر شانه ی تنهایی خود سر بگذارم
از حاصل عمر به هدر رفته ام ای دوست
ناراضی ام، امّا گله ای از تو ندارم
...
در سینه ام آویخته دستی قفسی را
تا حبس نفس های خودم را بشمارم
از غربتام آنقدر بگویم که پس از تو
حتّی ننشسته ست غباری به مزارم
ای کشتی جان! حوصله کن میرسد آن روز
روزی که تو را نیز به دریا بسپارم
نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت
یک بار به پیراهن تو بوسه بکارم
ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار
تا دست خداحافظی اش را بفشارم...
فاضل نظرى
ما چون دو دریچه ٬ روبروی هم٬
آگاه ز هر بگو مگوی هم.
هر روز سلام و پرسش و خنده٬
هر روز قرار روز آینده.
عمر آینه بهشت ٬ اما ... آه
بیش از شب و روز تیر و دی کوتاه
اکنون دل من شکسته و خسته هست٬
زیرا یکی از دریچه ها بسته هست.
نه مهر فسون ٬ نه ماه جادو کرد٬
نفرین به سفر ٬ که هرچه کرد او کرد.
مهدى اخوان ثالث
همه چيز در اخرين ادمي خلاصه ميشود؛كه در تنگناى شب بياد مى اوريد قلب شما انجاست...
چارلز بو كفسكى