جايى دورتر از خودم ايستاده ام،
به تماشاى كسى كه به جاى من زندگى ميكند؛چه بى رحمانه تنهاست و چه به ناچار قوى...
وقتی تو نیستی
نه هست های ما چونان که بایدند نه بایدها ...
مثل همیشه آخر حرفم را و حرف آخرم را
با بغض می خورم
عمری است لبخندهای لاغر خود را
در دل ذخیره می کنم
باشد برای روز مبادا!
اما در صفحه های تقویم
روزی به نام روز مبادا نیست
آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز
روزی شبیه فردا
روزی درست مثل همین روزها ست
اما کسی چه می داند؟
شاید امروز نیز روز مبادا باشد!
وقتی تو نیستی نه هست های ما
چونان که بایدند
نه بایدها ...
قيصر امين پور
جهان استوار نمى ماند ,
مگر با سرى خميده
بر شانه هاى كسى كه دوستش داريم ...
سوزان عليوان
اگر ميليون ها نفر دوستت داشتند
من يكى از انها بودم؛
اگر يك نفر دوستت داشت؛
من او بودم؛
و اگر هيچكس دوستت نداشت
من مرده ام ...
كافكا
وقتى ديديد سايه انسانهاى كوچك در حال بلند شدن است؛بدانيد افتاب سرزمين شما در حال غروب كردن است ...
سقراط
حقیقت دارد
تو را دوست دارم
در این باران
میخواستم تو
در انتهای خیابان نشسته
باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران
میخواستم
میخواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در اینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم
احمدرضا احمدی
در من چيزى كم بود؛
و در اين زندگانى هم چيزى كج بود،
ميان ما و زندگانى ،يك چيزى گنگ ماند؛
ما دير امديم يا زود؛هرچه بود به موقع نيامديم
محمود دولت ابادى
100 🦋