ما در دلتنگی دستی نداشتیم
و در فاصلهای که داشتیم ،
هزار دست داشتیم !
سلام بر تو
که حقیقتاً دلتنگِ تواَم
و سلام بر من
برای آنکه دلتنگم...
محمود درويش
افسوس كه تمام روابط انسانى نياز به نوعى نقاب دارند؛و تنهايى آخرين گريزگاه انسانهاى صادق است...
صادق هدايت
پيروزى روئيت خواهد شد؛
حتى اگر در كاسه هاى چشمهاى من و تو گياه روييده باشد...
على حاتمى
من انقدر بزرگوار نبوده ام
كه از اهانت ها بگذرم
اما سرانجام فراموش ميكردم
و آنكه گمان ميبرد
از اون بيزارم مبهوت ميماند
انگاه كه ميديد
لبخند زنان ،به او سلام ميكنم؛
غافل از اينكه علت رفتارم
ساده تر از اين حرفها بود؛
من،حتى نامش را فراموش كرده بودم ...
سوگ ما كوچك و ناپديد نميشود،آن را "پشت سر"نخواهيم گذاشت.سوگ باقى ميماند، و ما رشد ميكنيم...
ازكتاب عيبى ندارد اگر حالت خوش نيست،نوشته ى مگان ديواين
من دشت های دور را گشتم
اما غم آنجا هم بود
من سرزمین پاک، از تاریکی را گشتم
اما غم آنجا هم بود
باغ را گشتم، عشق را کاشتم
اما غم رویید
من کوچه را گشتم، آسمان را دیدم
اما غم آنجا هم بود
می گویند از آنجا که نرگس می روید
خاکش پرشور و گرم است
من خاک را یافتم و دور گوش پیچیدم
اما غم آنجا هم بود
می گویند از پسِ هر زمستانی سخت و سرد بهاری می آید
آن بغض را چشیدم و بر بهار رسیدم
اما غم آنجا هم بود
من خانه ای داشتم دورتر از دریا
آنجا لبخندی بود
آخرین روزم به سویش دویدم
دیدم غم آنجا هم بود
من خانه های کور را گشتم
اما غم آنجا هم بود
من در طوفانی سخت نفس هایم را داشتم
اما غم آنجا هم بود
دویدم دویدم تا نقطه ای باشم در روزگار یارانم
آنجا تک و بی یار بر موجی رقصیدم
دیدم غم آنجا هم بود
دارم فكر ميكنم ؛چه خوب است پيدا كردن كسى كه زورش به بى حوصلگى ما برسد
عباس كيارستمى