🦋 #پــروانــہ امشب پر نزن
اندر حریم یـــارمن
ترسم صداے شہ پرت
قدرے #دل آزارش ڪند...
#فائز_دشتستانــــی
شبتون دلنواز🧚♀
ما انسانها مثل مداد رنگی هستیم
شاید رنگ مورد علاقهی یکدیگر نباشیم
اما روزی برای کاملکردن نقاشیمان
به یکدیگر نیاز خواهیم داشت!
به شرطی که همدیگر را تا حد
نابودی نتراشیده باشیم!
خلق کردن، هنرِ عبور از دنیای سایه هاست،
هر گاه نگاهت به هستی بیتکرار شد
تو به تماشای "خدا" زندهای..!
صبح بخیر 🤍
#داستانک
پادشاه از وزیرش میپرسد:
چرا همیشه خدمتکارم از من خوشحالتر است در حالی که او هیچچیزی ندارد و منِ پادشاه که همه چیز دارم، حال و روز خوبی ندارم؟
وزیر گفت:
سرورم شما باید قاعده ۹۹ را امتحان کنید!
پادشاه گفت:
قاعده ۹۹ چیست؟
وزیر گفت:
۹۹ سکه طلا در کیسهای بگذار و شب آن را پشت درب اتاق خدمتکار بگذار و بنویس این ۱۰۰ دینار ۱هدیهایست برای تو، سپس در را ببند و نگاه کن چه اتفاقی رخ میدهد!
پادشاه نقشه را آنطور که وزیر به او گفته بود، انجام داد.
خدمتکار پادشاه، آن کیسه را برداشت و موقعی که به خانه رسید سکهها را شمرد، متوجه شد یکی کم دارد!
پیش خود فکر کرد که آن را در مسیر راه گم کرده است. همراه با خانوادهاش کل شب را دنبال آن یک سکه طلا گشتند و چیزی پیدا نکردند.
خدمتکار ناراحت شد از اینکه یک سکه را گم کرده است. پریشانی به سراغش آمد. با آنکه آن همه سکههای دیگر را در اختیار داشت.
روز دوم خدمتکار پریشانحال بود، چرا؟! چون شب نخوابیده بود.
وقتی که پیش پادشاه رسید چهرهای درهم و ناراحت داشت و مثل روزهای قبل شاد و خوشحال نبود.
پادشاه آن موقع فهمید که معنی قاعده ۹۹ چیست.
آری، قاعده ۹۹ آن است که همه ما ۹۹ نعمت در اختیار داریم که خداوند به ما هدیه داده است و تنها دنبال یک نعمت هستیم که به نظر خودمان مفقود است.
و در تمام ادوار زندگیمان دنبال آن یک نعمت گمشده میگردیم و خودمان را به خاطر آن ناراحت میکنیم و فراموش کردهایم که چه نعمتهای دیگری را در اختیار داریم.
امروز سه شنبه نهم مردادماه
برایتان تنها چیزی که
می خواهم امید به
پروردگار متعال است؛
زیرا تنها با امید به اوست
که می توان از پس فراز و
نشیب های زندگی بر آمد...
چه زيباست صبح، وقتی روی لبهايمان ذكر مهربانی به شكوفه مینشيند
و با عشق، روزمان آغاز میشود؛
خدايا...
روزمان را سرشار از آرامش،
عشق و محبت کن...
صبحتون سرشار از عشق ♥️
🧚♀
مشكل اينجاست كه؛
شب ها دقيقا
دلتنگ آنهايى ميشويم
كه براى فراموش كردنشان
جان كنديم ...!
#علی_قاضى_نظام
#شبتـوندرگیـرآرامـشخیـال 🌙
✔️ گردو بر هر درد بی درمان دواست !
😁 گردو موجب كاهش میزان مولكولهایی میشود كه باعث سفتی رگهای قلب میشود
😁 كمك به جلوگیری از سنگ صفرا میكند و به وسیله امگا 3 از سلامت استخوان محافظت میكند
#داستانک
سختی های زندگی
هر از چندگاهی، دختری به پدرش اعتراض میکرد که زندگی سختی دارد و نمیداند چه راهی رفته که باعث این مشکلات شده است.
این دختر همیشه در زندگی در حال جنگ بود. به نظر میرسید هر مشکلی که حل میشود، یک مشکل دیگر به دنبالش میآید.
پدرش که سرآشپز بود او را به آشپزخانه برد.
او سه کتری را پر از آب کرد و هر کدام را روی دمای بالا قرار داد.
زمانی که آب هر سه دیگ به جوش رسید، او سیب زمینی ها را در یک کتری ،
تخم مرغها را در کتری دیگر
و دانه های قهوه را در کتری سوم گذاشت.
سپس ایستاد تا آن ها نیز آب پز شوند؛ بدون این که به دخترش چیزی بگوید.
دختر غر میزد و بی صبرانه منتظر بود تا ببیند پدرش چه میکند.
پس از بیست دقیقه، او گازها را خاموش کرد. پدر سیب زمینی ها را از قابلمه خارج کرد و داخل یک ظرف گذاشت. تخم مرغ ها را نیز خارج کرد و داخل یک ظرف گذاشت. او قهوه ها را نیز با ملاقه خارج کرد و آن را داخل یک فنجان ریخت
سپس به سمت دخترش برگشت و از او پرسید: دخترم چی میبینی؟
دختر گفت: سیب زمینی، تخم مرغ و قهوه پدر گفت: بیشتر دقت کن و به سیب زمینی ها دست بزن.
دختر این کار را کرد و فهمید که آن ها نرم شده اند
سپس از دخترش خواست تا تخم مرغ ها را بشکند. زمانی که تخم مرغ ها را برداشت فهمید که تخم مرغ ها سفت شده اند.
در نهایت، پدر از دخترش خواست که قهوه را بچشد. عطر خوش قهوه لبخند را به روی لب های دختر آورد. سپس از پدرش پرسید: پدر این کارها یعنی چه؟
پدرش گفت: سیب زمینی، تخم مرغ و قهوه، هر سه با یک ماده یعنی آب جوش مواجه شدند اما واکنش آن ها متفاوت بود.
سیب زمینی سفت و سخت بود اما در آب جوش نرم و ضعیف شد.
تخم مرغ شکننده بود و یک لایه نازک داشت که از مایع داخل محافظت میکرد، اما زمانی که با آب جوش مواجه شد، مایع داخل سفت گردید.
با این حال، دانه قهوه خاص بود. وقتی با آب جوش مواجه شد، آب را تغییر داد و یک ماده جدید ایجاد کرد.
تو کدام یک از این سه ماده ای؟!
🎥سیلی خـردوغان به صورت بچهای که، دست رئیس جمهوری ترکیه را نبوسید
ویدئویی در شبکههای اجتماعی ترکیه با واکنشهای انتقادی مواجه شده است که نشان میدهد خردوغان پس از اینکه یک کودک در یک مراسم دستش را نمیبوسد به صورت او سیلی میزند.
#تندرستی
چگونه دردهایی که با افزایش سن زیاد میشوند را کم کنیم؟
سردرد: سعی کنید تمرینات عمیق تنفسی برای کاهش این سردردها داشته باشید. ماساژ ملایم و یا استفاده از حمام گرم مفید است. برای کاهش سردرد ناشی از استفاده از کامپیوتر سعی کنید کشش عضلات گردن را با حرکت دادن سر به چپ یا راست انجام دهید.
درد پشت: داروهای مسکن مانند استامینوفن، ایبوپروفن، ناپروکسن و ... میتواند به از بین بردن درد و کاهش ورم و التهاب کمک کند. سعی کنید درمانهای فیزیکی، پیلاتز و یوگا را نیز انجام دهید.
فشار عضلانی و التهاب تاندون: اکثر افراد با استراحت کردن و بهره گیری از داروهای مسکن، ضدالتهاب ها، فیزیوتراپی و تزریق داروهای استروئیدی با موفقیت درمان میشوند؛ جراحی توسط جراح شانه نیز معمولا آخرین گزینه درمان محسوب می شود.
آرتروز: سبک زندگی فعال و کنترل وزن میتواند
در کاهش علائم آرتروز موثر باشد. فعالیتهای آسان برای مفاصل به عنوان ورزش باید انتخاب شود.
🌺به اندازه تک تک گلبرگ های دنیا
🌸شادمانی برایتان آرزو میکنم
🌺میدانم که این شادمانی
🌸قرین ِ سلامتی ست
🌺پس میگویم حالِ خوب
🌸نصیبِ دلهای مهربانتان
🌺صبح زیباتون بخیر
این دو متن کوتاه
ارزش صد بار خوندن داره!
۱- از دیگران شکایت نمیکنم
بلکه خودم را تغییر میدهم،
چرا که کفش پوشیدن راحت تر از
فرش کردن دنیاست.
۲- مبارزه انسان را داغ میکند
و تجربه انسان را پخته میکند!
هرداغی روزی سرد می شود
ولی هیچ پخته اى ديگر خام نميشود...
#تندرستی
فواید مصرف گردو در صبحانه
- درمان بيماريهاے ريوی
- مسكن دل پيچه
- ضدسنگ ڪليه،سنگ صفرا
- تقویت حافظه
- تقویت لثه،دندان
- منبع امگا3
50 روز تجاوز افغانی ها به دختر ایرانی
مادر این دختر میگوید: «بچهام را نابود كردهاند. در مدت 50 روز هر شب و هر ساعت او را به یك نفر میدادند و پول میگرفتند، همه آنها افغانی بودند».
آفتاب: يک دختر 17 ساله ايراني که 50 روز قبل توسط دو مرد افغاني در خيابان افسريه تهران ربوده شده بود. از سوی تعداد زیادی از کارگران افغانی وحشیانه مورد تجاوز قرار گرفت و سپس این دختر ستمدیده و بیپناه را در مدت 50 روز به دیگر مردان افغانی اجاره میدادند.
مادر این دختر که دیروز در شعبه چهارم دادیاری دادسرای جنایی تهران حاضر شده بود، گفت: «چند روز قبل از این حادثه برادرم در شهرستان فوت کرد و من مجبور شدم به شهرستان بروم، به همین خاطر دخترم زهرا را که کمی عقبافتادگی ذهنی دارد، به یکی از اقوام نزدیک سپردم ولی روز دهم تیرماه حدود ساعت سه بعدازظهر زهرا برای خرید پفک از خانه خارج شد و دیگر برنگشت. وقتی به من خبر دادند بلافاصله به تهران برگشتم و از پلیس درخواست کمک کردم».
زهرا که بسختی میتوانست صحبت کند، به دادیار سبحانیفر گفت: «ساعت سه بعدازظهر رفتم بیرون، یک پیکان سفید که دو تا آدم توش بود، بهزور سوارم کردند و درها را بستند هر چی مشت زدم به شیشه در باز نشد. بعد چاقو را گذاشتند زیر گلویم، مرا بردند به یک خانه. یک زن پیر آنجا بود، مریض بود مسرد. شب به من قرص دادند، خوابیدم بعد صبح که بیدار شدم پاهام درد میکرد».
زهرا که با یادآوری خاطرات گذشته دچار هیجان شدیدی شده بود و لکنت او هر لحظه بیشتر میشد، از ناراحتی به گریه افتاد.
مادرش گفت: «بچهام را نابود کردهاند. در مدت 50 روز هر شب و هر ساعت او را به یک نفر میدادند و پول میگرفتند، همه آنها افغانی بودند».
زهرا که عصبانی شده بود، گفت: «20 نفر بودند. نه، بیشتر بودند یکی میآمد میرفت، دوستش میآمد، یکی همه پولها را میگرفت»!
دادیار سبحانیفر گفت: «اگر آنها را ببینی میشناسی»؟
زهرا گفت: «بله، بله».
بعد به دستور سبحانیفر شش متهم افغانی را به اتاق آوردند. زهرا با دیدن آنها صورتش را در هم کشید و رویش را از آنها برگرداند و گفت: «همه اینها بودند، کار بد کردند مرا بردند زیر میز، پاهایم درد میگرفت».
پدر زهرا گفت: «روزی که زهرا را بردند، ما همه جا را دنبالش گشتیم بعد به پلیس خبر دادیم. مدتی بعد زهرا به خانه تلفن کرد و گفت که او را دزدیدهاند. ما هم از روی شماره تلفنی که به خانه زنگ زده بود، با کمک پلیس به جستوجو پرداختیم و ماموران پس از چند روز متوجه شدند که آنجا یک ساختمان نیمهکاره است».
پدر زهرا گفت: «پلیس یک مرد افغانی را در این ساختمان دستگیر کرد، اما او از وجود دختر ربوده شده اظهار بیاطلاعی کرد و در تمام مدت بازداشتش هیچ حرفی نزد، تا اینکه چند روز بعد دوباره زهرا تلفن کرد ولی اینبار هیچ شماره تلفنی روی صفحه تلفن ما نیفتاد. زهرا به ما گفت که یکجای دور است»
.
مادر زهرا هم گفت: «یک بار یک افغانیگوشی را از دست زهرا گرفت و به من گفت که "دخترت را دزدیدیم باید پول بدهید تا او را آزاد کنیم". من گفتم هر چقدر پول بخواهید میدهم، فقط دخترم را به من برگردانید او مریض است. ولی دیگر خبری از آنها نشد».
بازجویی از همان مرد افغانی که دستگیر شده بود ادامه یافت و بالاخره اعتراف کرد و گفت: «زهرا را مردی به نام عزیز تاجیک معروف به عزیز افغانی به من داده بود. من هم بعد از یک شب زهرا را به افغانی دیگری به نام یونس دادم و او را به ویلای یک دکتر در دربندسر بردند».
بعد از شناسایی ویلا در منطقه دربندسر فشم ماموران به آنجا رفتند، اما یکی از افغانیها با دیدن ماموران، زهرا را به اتاقی زیر شیروانی برد و چاقویی را زیر گلویش گذاشت و دهانش را بست و تهدیدش کرد: «اگر صدایت دربیاید و ماموران پیدایمان کنند تو را میکشم».
بدین ترتیب ماموران پس از بازرسی ویلا موفق به پیدا کردن زهرا نشدند و برگشتند، اما چند روز بعد بار دیگر ماموران صبح زود به همان ویلا رفتند و به درون ویلا هجوم بردند و این بار زهرا را که در یکی از اتاقها زندانی شده بود، پیدا کردند و نجاتش دادند. درون ویلا جز زهرا هیچکس نبود. ماموران اطراف ویلا کمین کردند و نیمههای شب شش مرد افغانی را دیدند که وارد ویلا میشوند، بسرعت از کمینگاهها بیرون آمدند و همه مردان افغانی را دستگیر کردند.
خداوند بهترين
شنونده است
نه نياز دارى
فرياد بزنى و
نه با صداى بلند
گريه كنى چرا
كه خداوند
حتى بى صداترين
دعاى يك قلب
بى ريا را ميشنود ...
#شبتـونآرومودرپنـاهخـدا 🌙
هرشب
یک فنجان چای کنار دفترم ــ
میگذارم.
خودم را باشعر سرگرم میکنم ــ
نه من لب به چای میزنم نه
او گرم می ماند.
میدانی /داغ به دل سماور/ گذاشتن
را از تو یاد گرفتم؟!
داغ به دلت /چه داغی بردلمـ گذاشتی.!!!
👤 #محمدقیصریان
اجرا#فاطیما_بهار..🎤
#تندرستی
درمان چاقی
🔻برای لاغر شدن، هر صبح ناشتا آب سه عدد لیمو را گرفته و با یک قاشق چایخوری شکر و چهار قاشق مرباخوری آب ترکیب کرده و به مدت 5 هفته میل نمایید.
#داستانک
مردی داشت در جنگل قدم می زد که ناگهان صدای وحشتناکی که دایم داشت
بیشتر می شد به گوشش رسید.
به پشت سرش که نگاه کرد دید شیر گرسنهایی
با سرعت باورنکردنی دارد به سمتش میآید و بلافاصله مرد پا به فرار گذاشت و شیر داشت به او نزدیک و نزدیکتر میشد که ناگهان مرد چاهی را در مقابل خود دید که طنابی از بالا به داخل چاه آویزان بود.
سریع خود را به داخل چاه انداخت و از طناب آویزان شد.تا مقداری صدای نعرههای شیر کمتر شد و مرد نفسی تازه کرد متوجه شد که در درون چاه اژدهایی عریض و طویل با سری بزرگ برای بلعیدن وی لحظهشماری میکند.
مرد داشت به راهی برای نجات از دست شیر و اژدها فکر میکرد که متوجه شد دو موش سفید و سیاه دارند از پایین چاه از طناب بالا میآیند و همزمان دارند طناب را میخورند و میبلعند.
مرد که خیلی ترسیده بود با شتاب فراوان داشت طناب را تکان میداد تا موشها سقوط کنند اما فایدهایی نداشت و از شدت تکان دادن طناب داشت با دیوارهی چاه برخورد میکرد که ناگهان دید بدنش با چیز نرمی برخورد کرد.
خوب که نگاه کرد دید کندوی عسلی در دیوارهی چاه قرار دارد و دستش که آغشته به عسل بود را لیسید و از شیرینی عسل لذت برد و شروع کرد به خوردن عسل و شیر و اژدها و موشها را فراموش کرد که ناگهان از خواب پرید.
خواب ناراحتکنندهای ی بود
و تصمیم گرفت تعبیر آن را بیابد
نزد عالمی رفت که تعبیر خواب میکرد
و آن عالم به او گفت تفسیر خوابت
خیلی ساده است:
شیری که دنبالت میکرد
ملک الموت(عزراییل) بوده
چاهی که در آن اژدها بود همان قبرت است.
طنابی که به آن آویزان بودی همان عمرت است.
و موش سفید و سیاهی که طناب را
میخوردند همان شب و روز هستند که
عمر تو را میگیرند
مرد گفت ای شیخ پس جریان عسل چیست؟
گفت: عسل همان دنیاست که از لذت و
شیرینی آن مرگ و حساب و کتاب را
فراموش کردی
همـراهان خـوب
سـلام
جهت کار نشرمدتی نمی تـوانم در دنیای مجازی باشـم
کانال طبق روال گذشـتە توسط ادمین کم وبیش فعال می باشد.
ممنون وسپاسگذار از همراهی تان
لطفا در نشر لینک و پست های جدید ادمین کانال را یاری کنید.
باتشــکر
محمدقیصریان
🌺 تقدیم با احترام به شما دوستان
🌸 صبحتون زیبا و سرشار از موفقیت
🌺 از خداوند میخواهم
🌸 قلبتون لبریز از مهربانی
🌺 وجودتون سرشار از سلامتی
🌸 زندگیتون پراز عشق و محبت
🌺 و عاقبت بخیر باشید و خوشبخت
🌸 زندگیتون پراز بهترین ها
وقـتی حرف میزنی ..
صدایت ابریشم میبافد
ومن درپیلەی خیالت خوابم میبرد.
#محمد_قیصریان
📕(توهمی هم خودتی..)
♦️دیدگاه گورخری!!!
از گورخری پرسیدم : تو سفیدی، راه راه سیاه داری؛ یا اینکه سیاهی، راه راه سفید داری؟ گورخر به جای جواب دادن پرسید:
تو خوبی فقط عادت های بد داری، یا بدی و چندتا عادت خوب داری؟
ساکتی بعضی وقت ها شلوغ می کنی، یا شیطونی و بعضی وقتها ساکت میشی؟
ذاتا خوشحالی بعضی روزها ناراحتی، یا ذاتا افسرده ای و بعضی روزها خوشحالی؟
لباس هات تمیزن فقط پیراهنت کثیفه، یا کثیفن و شلوارت تمیزه؟!
و من دیگه هیچ وقت از گورخرها در باره ی راه راهاشون چیزی نپرسیدم!
"شل سیلور استاین"
دیدگاه گور خری در روانشناسی یعنی آدمها را مجموعه ای از ویژگیهای بد و خوب بدانیم.
هیچکس بد مطلق و یا خوب مطلق نیست. 👌👌