🎥آتش گرفتن یک خودرو در زاهدان بخاطر گرمای هوا
امروز یکشنبه ۱۴ مرداد ۱۴۰۳، یک خودرو در خیابان کوثر زاهدان بدلیل داغ کردن موتور و گرمای هوا آتش گرفت و دچار حریق شد که این حادثه تلفات جانی نداشته است.
امروز یکشنبه
چهاردهم مرداد ماه
ناب ترين " دعاهايم "
را بر تار خورشيد
و عرش كبريايى
به وديعه ميگذارم
تا هُمای سعادت بر
زندگی شما دوستان
و عزیزانم لانه کند....
⚪️✨خدایا ...
🕊✨قصہ وکالت رازیادشنیده ام
⚪️✨اما قصہ وکیلی چون
🕊✨تورا نہ ..
⚪️✨تو کہ وکیل باشی
🕊✨همہ حق هاگرفتنی است
⚪️✨پرونده ای کہ تو وکیلش باشی
🕊✨قصہ اش ستودنی است
#شبتون_بهشتی🌸
#داستانک
اسب اصیل و مرد بادیهنشین
مردی، اسب اصیل و بسیار زیبایی داشت که توجه هر بینندهای را به خود جلب میکرد. همه آرزوی تملک آن را داشتند. بادیهنشین ثروتمندی پیشنهاد کرد که اسب را با دو شتر معاوضه کند، اما مرد موافقت نکرد. حتی حاضر نبود اسب خود را با تمام شترهای مرد بادیهنشین تعویض کند. بادیهنشین با خود فکر کرد: «حالا که او حاضر نیست اسب خود را با تمام دارایی من معاوضه کند، باید به فکر حیلهای باشم.»
یک روز خود را به شکل یک گدا درآورد و در حالی که تظاهر به بیماری میکرد، در حاشیه جادهای دراز کشید. او میدانست که مرد با اسب خود از آنجا عبور میکند. همین اتفاق هم افتاد. مرد با دیدن آن گدای رنجور، با حالتی سرشار از همدردی، از اسب خود پیاده شد به طرف مرد بیمار و فقیر رفت و پیشنهاد کرد که او را نزد یک پزشک ببرد.
مرد گدا نالهکنان جواب داد: «من ضعیفتر از آن هستم که بتوانم راه بروم. روزهاست که چیزی نخوردهام و نمیتوانم از جا بلند شوم. دیگر قدرت ندارم.»
مرد به او کمک کرد که سوار اسب شود. به محض اینکه مرد گدا روی زین نشست، پاهای خود را به پهلوهای اسب زد و به سرعت دور شد. مرد متوجه شد که گول بادیهنشین را خورده است. فریاد زد: «صبر کن! میخواهم چیزی به تو بگویم. بادیهنشین که کنجکاو شده بود، کمی دورتر ایستاد.»
مرد گفت: «تو اسب مرا دزدیدی. دیگر کاری از دست من برنمیآید، اما فقط کمی وجدان داشته باش و یک خواهش مرا برآورده کن: برای هیچکس تعریف نکن که چگونه مرا گول زدی.»
بادیهنشین تمسخرکنان فریاد زد: «چرا باید این کار را انجام دهم؟!»
مرد گفت: «چون ممکن است، زمانی بیمار درماندهای کنار جادهای افتاده باشد. اگر همه این جریان را بشنوند، دیگر کسی به او کمک نخواهد کرد.»
بادیهنشین شرمنده شد. بازگشت و بدون اینکه حرفی بزند، اسب اصیل را به صاحب واقعی آن پس داد.
رفتم اداره گفتم با آقای حسینی کار داشتم، نبودش، پرسیدم کُجا هست ؟
یکی سر جاش نشسته بود
گفت:عموش رحمت خدا رفته*
پرسیدم پس آقای بهمنی؟
گفت : داییش فوت کرده
گفتم جناب محمدی کجاست ؟
گفت:داداشش فوت کرده
گفتم خانم یاوری کجاست ؟
گفت : باباش فوت کرده
گفتم استاد رحمانی پس کجاست ؟
گفت : دامادش فوت کرده
آقا سرتونه درد نیاروم، احوال هرکی را پرسیدم ، یکیشون فوت کرده بود !!!!!!
آخرش فهمیدم همه با هم فامیلن و فقط یک نفر به رحمت خدا رفته.... 😂
ادارات فامیلی
#تندرستی
از گوش چپ برای جواب دادن به موبایل استفاده کنید!
🔻تحقیقات نشان داده، صحبت کردن با گوش راست باعث میشود امواج موبایل مستقیما روی مغز تاثیر بگذارند و دستگاه شنوایی فرد آسیب ببیند.
وقتی شما با کسی تماس میگیرید، تا زمانی که جواب شما را نداده است تلفن را از گوش خود دور کنید زیرا بلافاصله بعد از شمارهگیری، موبایل شما از حداکثر قدرت سیگنالیک استفاده میکند.
#داستانک
بی وجدان
قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه ای از استخوان پرید گوشه چشمش.👁
ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. 🍖
طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده، باید بیشتر از پهلوی او بخورد...
🔹بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید.
زخم موقّتا" آرام شد.
قصاب به خانه رفت. فردا مجددا" درد شروع شد. به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت.
باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد.تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد؛ طبیب نبود.
اما شاگرد طبیب در دکان بود.
🔸قصاب مدتی منتظر شد، اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد.
شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت.
بعد از مدتی طبیب آمد.از شاگرد پرسید. کسی مراجعه نکرد.
گفت : چرا قصاب باشی آمد.
🔹طبیب گفت : تو چه کردی؟
شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دو دستی بر سرش زد و گفت:
ای نادان! آن زخم برای من نان داشت. تو چطور استخوان را دیدی ؛نان را ندیدی؟!
گرچه لای زخم بودی استخوان،
لیک، ای جان!در کنارش بود نان!
️مواظب کلماتت باش ️
مواظب حرفات باش
در علم تاثیر کلام میگویند:
اگر شما بگویی انجام کاری سخت است
سخت میشود
اگرشما بگویی راحت است
راحت میشود
اگر شما بگویی نمیشود، نمیشود
شما بگویی میشود، میشود
شما اگر بگویی حالم عالیه
تمام عوامل متافیزیکی دست به کار میشوند تا حال شما عالی شود
اگر شما بگویی همسرم نمونه است
هستی تمام نیروهای خود را برای نمونه شدن همسر شما انجام میدهد
اگرشما بگویی امروز چه روز عالییه
میبینی که کائنات چقدر سریع️ به این فرمان شما جواب مثبت میده
اگر بگی من گیجم
کائنات شمارو به سمت حواس پرتی و گیجی میبرد
پیامبر فرمودند: از کلام تو برتوحکم میشود
کسی که کلمات قوی برزبان جاری کنه
نتایج قوی دریافت میکنه
کسی که کلمات ضعیف و منفی ارسال کنه
نتایج ضعیف دریافت میکنه
از همین حالا امتحان کنید
و از نتیجه های خارق العاده ش لذت ببرید
شب بخیـر
واسه آدمهای زندگیتون همون آدمی باشید که:
هم بتونن باهاتون بخندن، هم گریه کنن،
هم خوش بگذرونن، هم وقتی گره به کارشون میفته به شما رجوع کنن
هم بتونن باهاتون درباره ی همهچیز حرف بزنن و قضاوت نشن،
هم بتونن باهاتون بحث و دعوا کنن طوریکه بعدش هیچی خراب نشه و نقطه امنِ زندگیشون باقی بمونین...
این اسمش رابطهست!
در کل… بتونی در کنارش «خودت» باشی…😍
انعکاس چیزی باش که میخواهی
در دیگران ببینی؛
اگر عشق میخواهی، عشق بورز
اگر صداقت میخواهی، راستگو باش
و اگر احترام میخواهی، احترام بگذار✨
صبحتون زیبا🩵
#داستانک
ارزشش را دارد
در جنگ جهانی اول یكی از سربازان به محض این كه دید دوست صمیمی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم كردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج كند.
مافوق به سرباز گفت: «اگر بخواهی می توانی بروی، اما هیچ فكر كردی این كار ارزشش را دارد یا نه؟»
دوستت احتمالاً مرده و ممكن است، حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی. حرف های مافوق، اثری نداشت، سرباز به نجات دوستش رفت و به شكل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد، او را روی شانه هایش كشید و بیرون آورد.
افسر مافوق به سراغ آن ها رفت. سربازی را كه در باتلاق افتاده بود معاینه كرد و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه كرد و گفت: «من به تو گفتم كه ممكنه ارزشش رو نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم های عمیق و
مرگباری برداشتی.»
سرباز در جواب گفت: «قربان ارزشش را داشت.»
مافوق: «منظورت چیه كه ارزشش را داشت؟ می شه بگی؟»
سرباز: «بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی كه به او رسیدم هنوز زنده بود، من از شنیدن چیزی كه او گفت احساس رضایت قلبی می كنم. اون گفت: دوست من... می دونستم كه به كمك من میایی...»
اختلاس ۲۰۰ میلیارد تومانی خانم حسابدار
🔻رئیس پلیس پیشگیری پایتخت: پیرو شکایت، مدیران یک شرکت خصوصی، مبنی بر سرقت حسابدار این شرکت، تیم تجسس کلانتری ۱۱۸ ستارخان به موقعیت اعزام شدند.
🔻پس از انجام تحقیقات و بررسی حسابهای درآمد و هزینه شرکت، مشخص شد متهم در دو سال گذشته، مبالغی را از درآمد شرکت را به حسابهای بانکی بستگان نزدیک خود واریز میکرده است.
🔻خانم متهم پس از دستگیری و انتقال به کلانتری، به سرقت مبلغ ۲۰۰ میلیارد تومان و خرید یک واحد آپارتمان، سه دستگاه خودرو، نیم کیلو طلا و همچنین ساخت یک ویلا در خارج از تهران با پولهای سرقتی از شرکت اعتراف کرد.
با این شربت از گرمازدگی خود جلوگیری کنید
🔹کارشناس گیاهان دارویی شربت خاکشیر را بهترین دارو برای جلوگیری از گرمازدگی دانست و گفت: نوشیدنی های گیاهی خاکشیر، تخم ریحان، سکتجبین، تخمشربتی و شربت های طبع سرد همچون آلبالو برای جلوگیری از گرمازدگی و کمآبی بدن بسیار مفید و تاثیرگذار است.
🔹دوش آب ولرم برای ریکاوری بدن و شربت آبلیمو برای درمان گرمازدگی بهترین راهکار است و همچنین مصرف میوه های تابستانی و هندوانه برای تامین آب بدن توصیه میشود.
🌷🍃اول هفته تون عالی
🌷🍃در شروع هفته
🌷🍃برای تک تکتون
🌷🍃از خدا میخوام
🌷🍃هفت روز حال خوب
🌷🍃هفت روز حس زیبا
🌷🍃هفت روز سلامتی
🌷🍃هفت روز آرامش و
🌷🍃هفت روز زندگے پر از
🌷🍃خوشبختی نصیبتون بشه
روز جمعه باید دست دلت را بگیری بروی یه گوشه خلوت و دنج ،
برایش آرام قصه عشق بخوانی ٬
از چشم هایش از زلف هایش
از چال گونه اش شعر بسرایی
تا آرام بگیرد در پس رفتنش،
وگرنه پژمرده می شود و تا غروب دلتنگی از پس نبودنش طاقت نمی آورد!!
هر صبح قاصدکهای امید را
رهسپار آسمان آرزوهایت کن
بیتردید هر یک زمانی که باید به مقصد
خواهند رسید…
صبح جمعهتون بخیر💚
⚠️🎥 ماااشین که قاچاق انسان (اتباع افغان) کرده رو دستگیر کردن ببینید چند نفر داخلش جا کرده طرف میخنده ولی اونا مجبورن ...
😃 ۱۸ نفر تو یه ماشین !
🦋
«هایکوهای اروتیک»
(۱)
در تاریکی
آن جا که عریان میشوی
زنبقی شکوفان
نوبوکو کاتسورا
(۲)
غرقه در غروب
پاهایم را دور او گره زده ام،
طلوع ماه در چشمهایش
جوانا الدر
(۳)
زن تازه بیوه
آن طرف بستر میخوابد
که شوهرش
جو آنه مورکام
«اروتیسم و پورنوگرافی»
اروتیسم و پورنوگرافی دو مفهوم متفاوت اند. برابر نهاد اروتیسم در زبان فارسی ”تن کامگی” و برابر نهاد پورنوگرافی، ”هرزه نگاری” است. در ادبیاتِ اروتیک عشقِ جسمانی، معنویت و زیبایی همآغوشی تنها مد نظر است. در این جا اشتیاق جنسی بر بستر عواطف عاشقانه معنا می یابد. ادبیاتِ اروتیک رها و بی پروا است اما نسبت به ارزش های فرهنگی جامعه بی تفاوت نیست. از سوی دیگر در پورنوگرافی (ادبیاتِ پورنو)، انسان به کالای جنسی تبدیل شده، همه چیز در خدمت کنش ها و واکنشهای جنسی قرار می گیرد. پورنو از عواطف عاشقانه تهی است. نیازهای عاطفی-روانی و خواهش های تن بخشی از واقعیتِ وجود انسانیاند که از ویژگیهایهای زیبایی شناسانه و جایگاهی همیشگی در هنر و ادبیات برخوردارند.... مرز ظریفی بین اروتیسم و پورنو وجود دارد. از این رو نوشتن هایکوی اروتیک چندان هم آسان نیست چرا که با کوچک ترین اشتباه در به کارگیری زبان ، ممکن است متن از حال و هوای اروتیسم خارج شده، به هرزه نگاری درغلتد.
یوسف صدیق
•نام شاعران به انگلیسی:
Nobuko Katsura
Jo_Anne Elder
Joanne Morcom
🖤پنجشنبه است یادی کنیم
❤️برای تمام آن هایی که
🖤در بین ما نیستند
❤️روحشان شاد
🖤یادشان گرامی😀
#داستانک
آقایی نقل میکرد، یکی از دوستانم مدتی سردرد عجیبی گرفت و مشکوک به بیماری خطرناک مغزی بود.
دکتر برای او آزمایشهایی نوشت.
بعد از تحمل استرس طولانی و صرف هزینه زیاد برای گرفتن نتیجه آزمایش به بیمارستان رفتیم؛
چشمان و قلبش میلرزید.
متصدی آزمایشگاه جواب آزمایش را به ما داد و خودش به ما گفت: شکر خدا چیزی نیست.
دوستم از خوشحالی از جا پرید؛ انگار تازه متولد شده؛ رفت بسته شکلاتی خرید و با شادی در بیمارستان پخش کرد.
متصدی آزمایشگاه به من هم کاغذ سفیدی داد و گفت: این هم نتیجه آزمایش تو! چیزی نیست شکر خدا تو هم سالم هستی!!!
از این کار او تعجب کردم!
متصدی که مرد عارفی بود گفت: دیدی دوستت الان که فهمید سالم است، چقدر خوشحال شد و اصلا به خاطر هزینهها و وقتی که برای این موضوع گذاشته ناراحت نشد.
پس من و تو هم قدر سلامتیمان را بدانیم و با صرف هزینهای کم در راه خدا، با زبان و در عمل شکرگزار باشیم که شکر نعمت باعث دوام و ازدیاد نعمت است.
«و نعمتهای پروردگارت را بازگو کن…»
(ضحی آیه ۱۱).
«اگر شکرگزار باشید قطعا برای شما زیاد میگردانیم…»
(ابراهیم آیه ۷).