"شــب" از هـــــر ڪجــاے
ایــــن شهر ڪہ سر برســـد
خیــالـــــے نیــــــست،،،
وقتــــے ڪہ مـے دانـم
#مــــــاه خانہ ام تـــویــے ...
#مهین_رضوانے_فرد
شبتون بخیر
هیچوقت براے فهمیده شدن،
فــــریاد نزن
آنڪه شمـارا بفهمد،
صداے سڪوتتان را بهتر مے شنود...
چون دلم زمزمهی شوق برآرد هر صبح
از سر حال به رقص آیم و چرخی بزنم...
👤 امیرخسرو دهلوی
صبح بخیر😇
مگر میشود شب را دوست نداشت ؟!
وقتی تمامِ دغدغه ها خوابیده اند
وقتی آدم فراموش میکند
کجایِ جهان ایستاده
و
چقدر غمگین است ...
#نرگس_صرافیان_طوفان
🍃شبتون بخیر
"صبح بخیر" همیشه شعر نیست،،
گاهی
دستهای من است
وقتیکه
با عشق،
لابلای موهای تو پرسه میزند ...
#محمدقیصریان
ما انسانها مثل مداد رنگی هستیم
شاید رنگ مورد علاقهی یکدیگر نباشیم
اما روزی برای کاملکردن نقاشیمان
به یکدیگر نیاز خواهیم داشت!
به شرطی که همدیگر را تا حد
نابودی نتراشیده باشیم!
امیدوارم امروز یکشنبه
بیست و یکم مرداد ماه
دریای زندگیتون پر از
امواج زیبای سلامتی
آسمون دلتون خالی از
ابرای غم و ناراحتی
و ساحل عمرتون پر از
ماسه های برکت باشه...
امیدوارم خداوند
✨رنگین کمانی بہ ازای هرطوفان
لبخندی بہ ازای هر اشک
✨نغمہ ای شیرین بہ ازای هرناراحتی
و اجابتی نزدیک برای هردعا
✨برایتان فراهم سازد.
شبتـ🌟ـون آروم🧚♀
چرا بدن به منیزیم نیاز دارد؟
فشار خون را عادی می کند
از ایجاد اسپاسم جلوگیری می کند
این امر دفعات و شدت سردردهای مرتبط با اسپاسم عروق مغزی را کاهش می دهد.
بر مسائل روانی و عاطفی تأثیر مثبت می گذارد
خلق و خو را بهبود می بخشد
اضطراب را سرکوب می کند.
مقاومت در برابر استرس را افزایش می دهد
و از ایجاد پیامدهای منفی جلوگیری می کند.
غذاهای سرشار از منیزیم:
کاکائو_نان سبوس دار_ سبوس گندم سیاه
آجیل_ سویا_ عسل_موز
سبزیجات تازه_ کشمش_ زردآلو خشک_ آلو خشک_ خرما
خرید و فروش بیمار در آمبولانس!
احسان گل محمدی، روزنامه نگار در پستی اینستاگرامی نوشت:
امروز با یک پزشک فوق تخصص گفتوگو میکردم او نکته عجیبی گفت که از لحظه شنیدن به سقف خیره ماندم!
او میگفت برخی از مراکز درمانی بیماران بدحال( آی سی یو) را از آمبولانس ها بین ۴ تا ۶ میلیون میخرند!
یعنی مثلاً شما بیمار خود را سوار آمبولانس میکنید و خبر ندارید در مورد بیمار شما مذاکره پشت پرده در حال انجام است و در این مزایده هر مرکزی برنده شود مقصد بیمار شما هم همانجا خواهد بود.
اگر بیمار بدحال مشکل جراحی مغز و اعصاب و ارتوپدی هم داشته باشد این رقم بالاتر از این حرفها خواهد بود و بیمار حکم طلا دارد!
قبلا هم در مورد بی رحمی و بی اخلاقی و پول پرستی پزشکان و مراکز درمانی هشدار های را شنیدیم!
☀️سلام صبح بخیر
🌸تقدیم با بهترین آرزوها
🌼اول هفتهات عالی
🌸امیدوارم شروع هفتهات
🌼با بهترین لحظه ها گره بخوره
🌸سرشار از خیر و برکت، لبریز از موفقیت
🌼و تا انتهای هفتـه حال دلت خوب باشه
هركسي در آسمان با يك ستاره دلخوش است !
عيب من؛
اين بود شايد...
ماه را ميخواستم!
#ملیسا_رادمنش
شبتون بخیر
🌷 آرزوهات دست یافتنی
🌷 کانون گرم خانوادت پراز مهـربانی
🌸 سایه بزرگترهات مستـدام
🌸 عشقت پابرجـا و سعادت و خوشبختی
🌷 یار همیشگیت باشـه
🌷 سلام صبحت بخیر
آموختهام که زندگی همیشه
عالی و کامل نیست
اما همیشه همانی ست
که تو میسازی....
پس آن را به یادماندنی بساز
و هرگز اجازه نده کسی
خوشبختی تو را از تو بگیرد....🌺😍
سلامتی وجوانی وتغذیه
رازهای جوان ماندن 👌
1--خوردن جعفری
2--کسانی که زیادچای بخورندپیرمیشوند
3--خوردن فلفل باعث حفظ جوانی میشود
4--خوردن سیرازپیری زودرس جلوگیری میکند
5--قارچ دوران جوانی راافزایش میدهد
16 ماده غذایی که شما را جذابتر میکند 👌
1. زغال اخته؛ ضدتیرگی دندان
2. بذر کتان؛ اکسیر جوانی پوست
3. کلم قرمز؛ ضدچین و چروک پوست
4. کیوی؛ میوه دوستدار لثه
5. برگه زردآلو، نگهبان رنگ پوست
6. مرکبات؛ کپسول ضدپیری
7. آلو؛ ضامن ناخن های سفت و محکم
8. سیر؛ جوان کننده پوست
9. تمشک؛ خداحافظی با ورم صورت
10. آووکادو؛ میوه جوانی
11. غلات کامل؛ پاک کننده پوست
12. سنبل هندی؛ مهارکننده استرس
13. انبه و هویج؛ هدیه هایی برای پوست
14. شیرسویا؛ برای داشتن ناخن های بلند
15. لبنیات کم چرب؛ ناخن هایی که نمی شکند
16. گوجه فرنگی برای درخشان شدن پوست.
🔴 در روزگاری در بلادی حاکمی فرمانروایی میکرد روزی به او خبر اوردند که شخصی در مخالفت با او در بازار صحبت میکرده که از بین ماموران فردی به اسم ابن طالب او را دستگیر و در مرکز بازار اونقدر شلاق زد که گفت غلط کردم. این خبر حاکم را خوش امد و به ابن طالب پاداش و مقام بالاتری داد.
از فردای انروز ابن طالب هرروز چندنفر را به بهانه های گوناگون به جرم مخالفت با حاکم دستگیر میکرد و در مرکز بازار شلاق میزد و شب به حاکم گزارش میداد و مدام پاداش و مقام بالاتر میگرفت تا اینکه حاکم ابن طالب را فرمانده لشگر فدایان حاکم کرد.
ابن طالب که پیشرفت و بقاء خود را در گرو دستگیری مخالفان میدید هرروز به تعداد دستگیر شده ها اضافه میکرد تا جاییکه اگر روزی مخالفی پیدا نمیشد به بهانه ها و دسیسه های گوناگون تعدادی رو دستگیر میکرد مثلا به سربازانش دستور میداد با لباس عامیانه در بین مردم از حاکم بدگویی کنند تا کسی همصدا شود انوقت او را دستگیر کنند یا با توجیحات غیرمنطقی افراد بیگناه را دستگیر میکرد مثلا فردی که پارچه زرد بالای مغازه اش اویزان بود با این توجیه و بهانه که او میداند حاکم شبها زیر پاهایش دستمال زرد میندازد ان را اویزان کرده که حاکم را مسخره کند یا کسیکه پایش لنگ بود به جرم انکه او میداند پای حاکم درد میکند لنگ لنگان راه میرود که حاکم را مسخره کند کسیکه لکنت زبان دارد به جرم انکه میداند حاکم برخی کلمات را با لکنت میگوید حاکم را مسخره میکند!
خلاصه هرروز هرجور که شده تعدادی از مردم را به اسم مخالفان حاکم در مرکز بازار شلاق میزد و برای دریافت پاداش و مقام بیشتر هر روز بر تعداد دستگیرشدگان میافزود.
تا اینکه حاکم مرد و پسرش برتخت نشست ابن طالب برای انکه نزد حاکم جدید هم خود را عزیز کند تعداد دستگیرشدگان را دو سه برابر کرد و برای گزارش به نزد حاکم جوان رفت. او با فرماندهان لشگر فدایان حاکم به روال همیشگی با شعارهایی چون جانمان فدای حاکم خونمان فدای حاکم وارد محضر حاکم شد و با خوشحالی از سه برابر شدن شلاق خوردگان گزارشی داد و منتظر فرمان ایستاد. حاکم جوان پرسید؛ ابن طالب تو چندوقت هست که مخالفان حاکم را دستگیر و تنبیه میکنی؟ ابن طالب گفت؛ قربان حدود ده سال. حاکم پرسید چگونه ده سال مدام مخالفان ما را هرروز تنبیه کردی اما بجای اینکه کم شوند روز به روز تعدادشان بیشتر شده؟ اگر اینطور پیش برود چندسال دیگر بجز خود من همه جزو مخالفان خواهند شد!
ابن طالب که انتظار چنین حرفی رو از حاکم نداشت گفت؛ قربان ما فقط شلاق میزنیم و ازاد میکنیم اگر اجازه دهید اعدام کنیم کمتر میشوند!
حاکم جوان بلند شد و گفت؛ کاتب بنویس حکم اینست.
همه سکوت کردن تا حاکم حکم را صادر کند و همه منتظر بودند که حاکم فرمان دستگیری و شلاق زدن یا اعدام کردن را صادر کند.
حاکم جوان ادامه داد؛ من حاکم این بلاد حکم میکنم ابن طالب بهمراه فرماندهان ارشد لشگر فدایان حاکم همینک دستگیر و اعدام شوند تا دیگر در این بلاد کسی مخالف حاکم نباشد!
همه متعجب و حیران پرسیدند قربان این چه حکمی هست؟ ابن طالب که شوکه بود با صدای نالان گفت چه خطایی از من سر زده؟
حاکم جوان گفت تو مخالفان ما را تنبیه نمیکردی بلکه مردم ما را تنبیه میکردی تا به مخالف تبدیل شوند.
فردای انروز ابن طالب و اطرافیانش در مرکز شهر اعدام شدند درحالیکه صدای شادی مردم همه جا رو پر کرده بود.
حاکم جوان روز بعد به تعدادی از سربازان دستور داد بدون افزودن توجیه و بهانه هرکسی در مخالفت با حاکم حرف زد دستگیر کنند شب سربازان امدند درحالیکه هیچکس را دستگیر نکرده بودند حاکم پرسید؛ چه شد؟ گفتند؛ قربان همه از شما تعریف میکنند هیچکس با شما مخالفت نمیکند.
حاکم جوان گفت؛ در تاریخ برای عبرت ایندگان بنویسید که چاپلوسان و خاکسپاران و فدایان همیشه بقاء و ترقی خود را در دشمن تراشی میبینند پس اگر اعدام نشوند تمام مردم را به مخالف تبدیل میکنند و حاکم و دولت و ملت و کشور را فدای منفعت شخصی خود میکنند پس حاکمان بدانند انکه بیش از حد ابراز نوکری و چاکری میکند فرصت طلب و فریبکاری هست که همه دنیا را میخواهد فدای خود بکند!!!
ماە جولای-یعنی شنبه- روز جهانی بوسه بود. روز جهانی ماچ. بوس به مثابه نیروی محرکه برای ادامهی راه. جهان به خودی خود جای قشنگی نیست و صرفا باید کاری کرد که قشنگ به نظر بیاید. بیدردسرترین و سالمترین راهش هم ماچ است. البته الکل هم هست. ولی خب، آدم با کبد خراب، جهانش بدتر هم میشود. تازه بوسیدن، کالری هم ندارد و شکم نمیآورد. پس ده هیچ به نفع بوسیدن. مصلحتاندیشی نکنید و ببوسید و خیال کنید که جهان به لطافت پوست لبهاست. دنبال بهانهاید؟ این هم بهانه. ششم جولای، روزجهانی ماچ. بهترین بهانه. دنبال فرصتید؟ هر زمان و هر جا. چرا آدم باید توی آینهی آسانسور الکی ول معطل باشد و آهنگهای آبگوشتی به سلیقهی شرکت شیندلر را گوش کند تا برسد طبقهی پنجم؟ ببوسید. ته این جهان خبر خاصی و اتفاق خاصی هم منتظرمان نیست. الکی خودتان را معطل حساب و کتاب نکنید و منتظر نباشید که بوسیده شوید و بروید در لاک دفاعی. دقیقا مثل تیم فوتبالی باشید که دقیقهی هشتاد و پنجِ فینال جام جهانی، یک گل از حریف عقب افتاده است. تمام تیم میشود خط حمله و از هر ثانیهی باقیمانده، کمال استفاده را میکنند. چون میدانند اگر سوت آخر زده شود، همه چیز تمام است. به هیچ کس بابت استراتژی دفاعی مدال نمیدهند.
پیام کائنات با وضعیتِ قهوهای-سمنوییای که دارد همین است و بس. ببوسید. مگر اینکه زیادی جهان را جدی فرض کردهاید. که قطعا اگر اینطور است، شما دستتان و شغلتان در رنگ قهوهای است و از آن بیشتر لذت میبرید تا بوسیدن. که در این صورت خوش به حالتان.
اما اگر شما هم فهمیدهاید که اینجا هیچ چیزی جدی نیست الا موقتی بودن همه چیز، پس ببوسید. ماچ آخرین فشنگِ تفنگ ماست. چشمهایتان را ببندید و خشاب را شلیک کنید. خوشتر میگذرد.
پ.ن. فقط یک جوری نبوسید که بشوید مصداق این جوک که: «یه بچهای از باباش میپرسه چی شد که من رو به دنیا آوردید؟ باباش میگه عزیزم تو قرار بود فقط یه بوس کوچولو باشی». فقط ببوسید تا بفهمید هیچ چیزی در این جهان جدی نیست.
حکایت 📖
پادشاهی وزیری داشت كه هر اتفاقی میافتاد، میگفت: خیراست! روزی دست پادشاه در سنگلاخ ها گیر كرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزیر در صحنه حاضر بود و گفت: خیر است!
پادشاه از درد به خود میپیچید، از رفتار وزیر عصبی شد، او را به زندان انداخت، یک سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبیله ای گرفتار شد كه بنا بر اعتقادات خود، هر سال یک نفر را كه دینش با آن ها مختلف بود، سر میبریدند و لازمه اعدام آن شخص این بود كه بدنش سالم باشد.
وقتی دیدند اسیر، یكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند. آنجا بود كه پادشاه به یاد حرف وزیر افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خیر است!
پادشاه دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر آزاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان او شنید، گفت: خیر است! پادشاه گفت: دیگر چرا؟؟
وزیر گفت: از این جهت خیر است كه اگر مرا به زندان نینداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام می كردند ...
📌 این اطلاعات را هرگز در گوشی خود ذخیره نکنید.
درطول یک هفتە 11هزار پیج اینستا ایرانی ها هک شدە است.
نوکیسگی_چیست
نوکیسهها_کیستند
🔺«نوکیسگی» را اینگونه تعریف کردهاند:
قشری که از لحاظ درآمد به طبقهٔ بالای جامعه ولی از لحاظ فرهنگ به طبقهٔ بسیار پایین جامعه و حتی نزدیک به لمپنها قرار دارند
علاقهٔ بسیاری به خودنمایی، دیده شدن، عرض اندام و نوچهپروری دارند.
🔺 نوکیسهها، از یک طبقهٔ اجتماعی مبدأ به یک طبقهٔ اجتماعی مقصد پرتاب شدهاند.
🔺 این پرتاب ناگهانی بر اثر یک اتفاق با استفاده از رانت، دلالی، ارث، موجسواری و سواستفاده از التهابات اقتصادی رخ میدهد. آنها، دیگر نه خود را به طبقهٔ اجتماعی مبدأ متعلق میدانند و نه با جایگاهی که اکنون کسب کردهاند، آشنایی دارند.
🔺 بهعبارتی از گذشتهٔ خود نفرت دارند و نسبت به اکنون خود دچار ترس و حقارتاند.
🔺نوکیسه برای اینکه به طبقهٔ پیشین خود اثبات کند که دیگر به آنها تعلق ندارد و همچنین برای غلبه بر احساس حقارت خود در مقابل طبقهٔ جدیدی که به آن پرتاب شده است، مجبور به تظاهر است و سادهترین راه برای تظاهر، خرید دیوانهوار کالاهای لوکس، نمایش عروسیها، میهمانیها و خانههای آنچنانی است.
🔺اما فاجعهٔ اصلی از جایی آغاز میشود که ما، فیلم و عکس عروسیها، میهمانیها، اتوموبیلها و خانههای آنها را از طریق پیامرسانها و شبکههای اجتماعی برای همدیگر ارسال میکنیم.
🔺ما با این کار به مزدوران تبلیغاتی آنها تبدیل میشویم و بیمزد و منت، به هدفی که آنها در سر دارند نزدیکشان میکنیم و آن هدف چیزی نیست جز تظاهر و دیده شدن.
🔺جاهلان عصر جدید، نوچههای جدید لازم دارند. عدهای با موبایلهایشان، عکس و فیلم آنها را به اشتراک میگذارند و افتخار نوچگی آنها را پذیرا میشوند.
🔺بسیاری از آگاهان از نوکیسهها متنفرند، زیرا میدانند نوکیسهها بر خلاف سرمایهدارهای واقعی و قشر ثروتمند سنتی، سرمایهٔ خود را نه در کارآفرینی که در دلالی صرف میکنند. آنها منابع مالی جامعه را بر اساس بیلیاقتی به دست گرفتهاند.
🔺اما فاجعهٔ بزرگتر وقتی رخ میدهد که هنگام تماشای فیلم عروسیها و پارتیهای این دسته، خودمان را جای این افراد میگذاریم
و بر زندگی سطحی و انگلگونهٔ آنان حسرت میخوریم.
#داستانک
تربیت و حکمت معلم 📚👓
مراسم عروسی بود پیرمردی در گوشه سالن تنها نشسته بود که داماد پیشش آمد و گفت: سلام استاد آیا منو میشناسید؟
معلم بازنشسته جواب داد: خیر عزیزم فقط میدانم مهمان دعوتی از طرف داماد هستم. و داماد ضمن معرفی خود گفت: چطور آخه مگه میشه منو فراموش کرده باشید
یادتان هست سالها قبل ساعت گران قیمت یکی از بچهها گم شد و شما فرمودید که باید جیب همه دانشآموزان را بگردید
و گفتید همه باید رو به دیوار بایستیم و من که ساعت را دزدیده بودم از ترس و خجالت خیلی ناراحت بودم که شما ساعت را از جیبم بیرون میآورید
و جلوی دیگر معلمین و دانشآموزان آبرویم را میبرید،
ولی شما ساعت را از جیبم بیرون آوردید ولی تفتیش جیب بقیهی دانشآموزان را تا آخر انجام دادید و تا پایان آن سال و سالهای بعد در اون مدرسه هیچ کس موضوع دزدی ساعت را به من نسبت نداد و خبردار نشد و شما آبروی من را نبردید.
استاد گفت: باز هم شما را نشناختم! ولی واقعه را دقیق یادم هست ...
چون من موقع تفتیش جیب دانشآموزان چشمهایم را بسته بودم.
💥تربیت و حکمت معلمان، دانشآموزان را بزرگ مینماید. درود بفرستیم به همه معلم هایي كه با روش درست و آموزش صحيح هم بذر علم و دانش را در دل و جان شاگردان مي كارند و هم تخم پاكي و انسانيت و جوانمردي را.👌
.
باد آمد و خواب شهر را جارو کرد
بر روی زمین سجده زنان هوهو کرد
پیغام شروع روز را با خود داشت
یک برگ جدید زندگی را رو کرد
#داستانک
مردی وارد کاروانسرایی شد تا کمی استراحت کند پس کفش هایش را زیر سرش گذاشت و خوابید.
طولی نکشید که دو نفر وارد آنجا شدند.
اولی گفت: طلاها را بگذاريم پشت آن جعبه...
دومی گفت: نه، آن مرد ممکن است بیدار باشد و وقتی ما برویم او طلاها را بردارد .
گفتند: پس ، امتحانش کنیم کفش هایش را از زیر سرش برمی داریم، اگه بیدار باشد با این کار معلوم می شود.
مرد که حرف های آنها را شنیده بود، خودش را بخواب زد. دو مرد دیگر هم، کفش ها را از زیر سر مرد برداشتند و اما مرد به طمع بدست آوردن طلاها هیچ واکنشی نشان نداد.
گفتند:" پس واقعا خواب آست ! طلاها رو همینجا بگذاریم ..."
بعد از رفتن آن دو، مرد بلند شد تا طلاهایی را که آن دو مرد پنهان کرده بودند ، بردارد اما هر چه گشت هیچ اثری از طلا نیافت ، پس متوجه شد که تمام این حرف ها برای این بوده است که در عین بیداری کفشهاش را بدزدند!!
#نتیجه یادمان باشد در زندگی هیچ وقت خودمان را به خواب نزنیم که متضرر خواهیم شد ...