گونه: داستانک
🎯 رُژ لب روی آینه
در دانشگاهی مُد شده بود دخترها وقتی میرفتند تو دستشویی، بعد از آرایشکردن، آیینه را میبوسیدند تا جای رژ لبشان روی آینه دستشویی باقی بماند. مستخدم بیچاره از بس جای رژ لب پاک کرده بود خسته شده بود. به دانشجویان تذکر هم داده شده بود اما فایدهای نداشت. موضوع را با رئیس دانشگاه در میان میگذارند.
فردای آن روز، رئیس دانشگاه تمام دخترها رو جمع میکند جلوی در دستشویی و میگوید: «کسانی که که این کار را میکنند خیلی برای مستخدم ایجاد زحمت میکنند. حالا، برایاینکه شما ببینید پاککردن جای رژ لب چقدر سخت است، مستخدم یک بار جلوی شما سعی میکند جای رژ لب روی آیینه را پاک کند.»
بعد از این حرف مستخدم با آرامش کامل رفت دستمال را فرو کرد توی آب توالتفرنگی و بعد که دستمال خیس شد شروع کرد به پاک کردن آیینه!
دیگر هیچکس آیینهها رو نمیبوسید!
#سلامتی
🔸خانومهایی که زیاد موهاشون رو رنگ میکنن از خوردن کشمش غافل نشن !کشمش ریشه مو رو قوی میکنه ، از سفید شدنش مو پیشگیری میکنه و عوارض رنگهای شیمیایی رو کاهش میده !
#کشمش👇
🔸از پوسیدگی و سیاه شدن دندون پیشگیری میکنه
🔸از ابتلا شدن به MS و آلزایمر در بزرگسالی پیشگیری میکنه
🔸فشار خون رو کنترل میکنه
🔸معدن آهن و خونسازه
#تندرستی
برای رفع گرمازدگی دوغ بنوشید
🔻دوغ تازه بنوشید که برای درمان گرمازدگی، خستگی و عطش، آب روی آتش است.
برخلاف نوشابه که پوکی استخوان ایجاد میکند، برای پیشگیری از پوکی استخوان مصرف دوغ به صورت روزانه توصیه میشود.
#حکایت
مسافری خسته که از راهی دور میآمد به درختی رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدری استراحت کند غافل از این که آن درخت جادویی بود؛ درختی که میتوانست آن چه که بر دلش میگذرد برآورده سازد!
وقتی مسافر روی زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب میشد اگـر تختخواب نرمی در آن جا بود و او میتوانست قدری روی آن بیارامد. فـوراً تختی که آرزویش را کرده بود در کنارش پدیدار شـد!
مسافر با خود گفت: «چقدر گرسنه هستم. کاش غذای لذیذی داشتم.»ناگهان میزی مملو از غذاهای رنگارنگ و دلپذیر در برابرش آشکار شد. مرد با خوشحالی غذاها را خورد و نوشید.
بعد از سیر شدن، کمی سرش گیج رفت و پلکهایش به خاطـر خستگی و غذایی که خورده بود سنگین شدند. خودش را روی آن تخت رها کرد و در حالی که به اتفـاقهای شگفتانگیز آن روز عجیب فکر میکرد با خودش گفت: «قدری میخوابم. ولی اگر یک ببر گرسنه از این جا بگذرد چه؟» ناگهان ببـری ظاهـر شـد و او را درید.
#پی_نوشت هر یک از ما در درون خود درختی جادویی داریم که منتظر سفارشهایی از جانب ماست.ولی باید حواسمان باشد. چون این درخت افکار منفی، ترسها و نگرانیها را نیز تحقق میبخشد. بنابر این مراقب آن چه که به آن میاندیشید باشید.
#تندرستی
آب خیار بخورید 5 سال جوانتر شوید
🔻مصرف آب خیار منجر به:
- پاکسازی کبد
- لاغری
- و صاف کردن پوست میشود و شما را جذابتر میکند.
#بلوط_مقدس
سر روی ران لیلی گذاشتە بود. ماه چشمهای ستارەنشانش را زاغ کردە بود.
درحالیکە نرمی ران لیلی بالشت سرش بود،
دو دستش را هم گرفتە بود و روی صورت خودش چسباندە بود.
آه سردی کشید و گفت:
_آخیش، چقدر دوست دارم قورباغە بخواند و من بخوابم.
لیلی:
_مگر مادر نداشتی در کودکی برایت (لالایی) بخواند؟
_گفتم کە مادرم "کارَکَر "بود. ازبس کار رختشویی کردە بود، دستهایش زبر شدهبود.
لالاییاش هم زبر و خستە بود!
تا من چشمم گرم میشد، او خوابش میبرد.
_آها، کارکر، همان کُلفت فارسی!
_ آرە، اما کلمەی کُلفت را دوست ندارم.
_همان زبان مادری، "کارە کەر " هم قشنگە، هم جانسوزە، هم غمانگیز...
_پدر چی؟ داشتی؟
_آرە کولبر بود.
_کولبر؟ مگر زمان شاە هم کولبر بود؟
_ زمان خدا هم کولبر بود.
سرش را تکانی داد.
دستان لیلا را سفت بە صورتش چسباند.
نسیم برکە، دستهای لیلی را خنک کردە بود.
_ زمانی کە میرزا شیراز تنباکو را تحریم کرد، پدرم برای دو قِران، سیکیلو تنباکو را از سلیمانیە با پای پیادە میآورد ایران. در خاک ایران، امنیەها او را به کمین میاندازند و بارش را مصادرە میکنند. ساعت جیبی و چند قِرانی هم کە داشت، ازش میگیرند و محکم میبندندش بە درخت بلوط تا خوراک گرگها شود!
دوسە روز بعد، کاروانی از کولبران از آنجا رد میشوند. جنازە کە نە، اسکلتی بههمریختە و خردشدە را میبینند.
از رویِ کلاە و دستارش میفهمند کە پدرم است.
_میرزا شیراز؟
آها، میرزای شیرازی منظورتان است.
لیلی دستان نازکش را از روی صورتش برمیدارد، با پشت دست اشکهایش را پاک میکند.
ماە غماش میگیرد. پشت تکە ابری پنهان میشود.
_توگریە میکنی؟
_اووم.
_برای اسکلتهای پدرم؟
_نە، برای کلاه پدرم!
_کلاه پدرت؟ مگر کلاە پدر تو را هم گرگ خورد؟
_ نە. پدرم برای گیاه بهاری رفتە بود کوههای سبلان. امنیەها بەجرم برسرکردن کلاە قشقایی سربەنیستش کردند. کاش پدر من هم قبر داشت، نشان داشت. گریەهای من برای پدری بیقبر و نشان نبود.
جیرجیرکها خوابشان بردە بود.
قورباغەها خمیازه میکشیدند.
سنجاقکها، آرام بال میزدند.
ماه؛ همچنان، برقعی از ابر بر صورت داشت.
درحالیکە لیلا را محکم در بغلش مچالە کردە بود، گفت:
_ نگفتی! مگر کلاە قشقایی جرم بود؟
_ محکمتـر بغلم کن. آنقدر محکم، که) دوستداشتنت کلاە سرم بگذارد. فردا برایت میگویم.
قورباغەها خوابیدند. برکە حوصلەاش سر رفتە بود. جیرجیرکها خروپف میکردند.
لیلا خواب بابا را میدید.
گرگها زوزە میکشیدند.
تمام اسکلت بدنش رعشه میکشید.
#محمد_قیصریان
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
هی فلانی! زندگی شاید همین باشد؟
یک فریب ساده و کوچک
آن هم از دست عزیزی که تو دنیا را
جز برای او و جز با او نمیخواهی.
من گمانم زندگی باید همین باشد.
👤| مهدی اخوانثالث
...♡
هر صبح،
دو رکعت
دوستت دارم را
اقامه میکنم،
به نیّت ِ چشمهایت؛
قُربةً اِلی العشق ...
آدمی به "امید" زنده است
به اینکه دوباره صبح خواهد شد شب،
به اینکه دوباره سبز خواهد شد دشت،
به اینکه دوباره باز خواهد شد در،
آری، آدمی به امید زنده است ...
سلام صبح سه شنبه بخیر ☕️
مبینا نعمتزاده : تربیت بدنی نمیخوام، فقط پزشکی!
+این طلا میگرفت میگفت میخوام رئیس جمهور شم😂
*💗 #كاش_یک_مادر_رهبر_بود.*🥰
*ای کاش یک قانونی وجود داشت که در همهی دنیا مادرها رهبر باشند!*
*چون مادرها حواسشان به همهچیز هست.*
*به بچهها،*
*بزرگترها،*
*كوچك ترها*
*مهمانها،*
*همسایهها،*
*رسم و رسوم، عیدها، عیدیها،*
*ماهیانهی رفتگر،*
*حتی دخل و خرج تا اخر ماه!*
*ای کاش یک قانونی وجود داشت*
*که در کل دنیا مادرها رهبر شوند...*
*مادرها که رهبر باشند،*
*آب در دل کسی تکان نمیخورد!*
*مادرها نمیگذارند*
*دلی بگیرد...*
*اگر بگیرد هم نازکِشی میکنند*
*که زود رفع و رجوع شود!*
*مادرها، از سهم خودشان میگذرند،*
*که کسی گرسنه نماند، گرسنه نخوابد.*
*مادرها مثل نخ تسبیحند.*
*همه را به هم وصل میکنند.*
*خوابشان از همه دیرتر است،*
*بیداریشان از همه زودتر.*
*مادرها از دعوا، خون و جنگ از مرگ بیزارند...*
*اگر یک قانونی بود*
*که مادرها در کل دنیا رهبر بودند،*
*نمیگذاشتند خون از دماغ کسی بیاید...*
*بالاخر مادر میفهمد داغ چیست؟*
*بچه ای یتیم شود یعنی چه؟*
*کشته شود یعنی چه؟*
*رهبرها که مادر باشند،*
*پولی کنار میگذارند،*
*برای جهیزیهی دخترها*
*دامادی پسرها،*
*نو کردن اثاث و پردهها.*
*نمیگذارند حیف شود*
*و برود پای هلههوله؟ تیر و ترقه؟*
*مادرها دنبال خوبی هستند...*
*دنبال پاکی، شادی..*.
*مصاحبه های خبریشان برای امر خیر است*
*قراری اگر بگذارد برای امر خیر است.*
*بندی اگر ببندد برای رختهاست.*
*آتشی بهپا کند برای آش است*.
*نه جنگ!*
*آشی بپزد بهانه است*
*برای دورهمی.*
*چیزی ببافند از فکر بلندشان است*.
*برای روزهای سرد*.
*از رهبری مادرهاست که*
*گلدانها شادابند،*
*شیشهها براق،*
*خانه بوی زندگی میدهد.*
*نه بوي دعوا*
*همه چیز سر جای خودش است...*
*اگر قانون دنیا این بود که مادرها رهبر باشند،*
*کل دنیاگل دار میشد*
*قانونها عوض میشد*
*میشد از ایالت همسایه زردچوبه قرض گرفت*
*تعارفی برای کشور بغلی کوفته میبردند*
*به هم دلداری میدادند*
*پیراهن های رنگی تابستانه میبردند*
*تا فلان قاره از عزا دربیاید*
*زنگ میزدند به فلان خِطّه که ببینند چرا چند روز است صدای بچه هایشان نمی آید؟*
*دنیا پر از قابهای عکس بود*
*پر از عطر شمعدانی*
*قهرشان قهر نبود*
*آشتی شان همیشگی بود*
*اگه مادرها درهمه جا*
*همه کاره بودند*
*دنیا چقدر زیبا بود.👌
✍ #فولکلۆر_هەوەتوو
الهی در آخرین پنج شنبه
مرداد ماه یاورمان باش
تا محتاج روزگار نباشیم
همدممان باش تا که
تنها در روزگاران نباشیم
کنارمان بمان تا که بی کس
ایام نباشیم و خدایمان باش
تا بنده دیگری نباشیم...
آرزو کردنت که محال نیست،
امشب آرزوی داشتنت را به آسمان میفرستم🧚♀
شاید برآورده شود
خدا را چه دیدی؟...
#محمد_خسروآبادی
شبتان خوش🌜
توی دنیا دو نفر باش!
یکی واسه خودت،
یکی برای دیگران.
واسه خودت "زندگی کن"
و برای بقيه "زندگی باش".👌
❤️💙
دلم غمگین تر از هر شب،
دو چشمم باز بی خواب است...
ببار ای آسمان امشب،
که قلبم باز بی تاب است...
نه روز آرامشی در دل،
نه شب در چشمِ من خواب است...
#فــریدون_مشیـری
شبتون زیبا🧚♀
قهران نیم قهران زهمان ئهحمهوشا
یارم دای لـه خــۆی هات بۆ تەماشا
ئهو چاوه مـهسـه خوا به تۆی داوە
مــهینــهتی دنیا گشت بـۆ مـن ماوە
#ئەدەبیاتی_فۆلکلۆر_هەوەتوو
#فەرهەنگی_فۆلکلۆر_هەوەتوو
واسه آدمهای زندگیتون همون آدمی باشید که:
هم بتونن باهاتون بخندن، هم گریه کنن،
هم خوش بگذرونن، هم وقتی گره به کارشون میفته به شما رجوع کنن
هم بتونن باهاتون درباره ی همهچیز حرف بزنن و قضاوت نشن،
هم بتونن باهاتون بحث و دعوا کنن طوریکه بعدش هیچی خراب نشه و نقطه امنِ زندگیشون باقی بمونین...
این اسمش رابطهست!
در کل… بتونی در کنارش «خودت» باشی…😍
#داستانک
طلاهای مرد خسیس
مردی خسیس تمام داراییاش را فروخت و طلا خرید. او طلاها را در گودالی در حیاط خانهاش پنهان کرد. مدت زیادی گذشت و او هر روز به طلاها سر میزد و آنها را زیر و رو میکرد.
تکرار هر روزه این کار یکی از همسایگانش را مشکوک کرد. همسایه، یک روز مخفیانه به گودال رفت و طلاها را برداشت. روز بعد مرد خسیس به گودال سر زد اما طلاهایش را نیافت. او شروع به شیون و زاری کرد و مدام به سر و صورتش میزد. رهگذری او را دید و پرسید: «چه اتفاقی افتاده است؟»
مرد حکایت طلاها را بازگو کرد. رهگذر گفت: «این که ناراحتی ندارد. سنگی در گودال بگذار و فکر کن که شمش طلاست. تو که از آن استفاده نمیکنی، سنگ و طلا چه فرقی برایت دارد؟»
ارزش هر چیزی در داشتن آن نیست بلکه در استفاده از آن است. چه بسیار افرادی هستند که پولدارند اما ثروتمند نیستند و چه بسیار افرادی که ثروتمندند ولی پولدار نیستند.
فکر میکنید ثروت واقعی چیست؟ پول و دارایی، اعتماد به نفس، تندرستی، شجاعت، خلاقیت، داشتن هدف و برنامه، استفاده مؤثر از زمان، خوب بودن و مثبت بودن، عدم وابستگی به پول، بخشندگی، آرامش خاطر، خودشناسی و خداشناسی، ادب، قلب و زبان شاکر؟
اگر خداوند به زندگی شما برکتی داده است و شرایط مناسبی دارید پس به فکر دیگران نیز باشید. بخشش مال همچون هرس کردن درخت است. پول با بخشش زیادتر و زیادتر میشود.
دارایی شما حساب بانکیتان نیست. دارایی شما آن مقدار از ثروت و داشتههایی است که برای یاری رساندن دیگران به گردش درمیآورید.