-
#ئازیزان_کاناڵی_ڕادێوهەۆەتوو_تایبه_ته_به: #شێعر📙 #گۆرانی🎤🎼 #وێنه_ی_کورده_واری🎴🎨 #په_خشان📖 بۆ پەیوەندیی لەگەڵ ئەدمینی کانال👆👇 [ @payamnema ]
صبحی که نسیم بر سر و دوشت بود
زیبایی سبز باغ ، تن‌پوشت بود
لرزید دل عاشقم از راهی دور
در حسرت تیر ماه آغوشت بود
#ساغرراد_شیراز
صبحی که نسیم بر سرو دوشت بود
زیبایی جانفزای تن پوشت بود
سُر خورده نگاه دلم از راهی دور
آنجا که شراب ناب آغوشت بود
#ساغرراد_شیراز
یک مصراع و دو رباعی
می‌توان زیبا زیست
نه چنان سخت
که از عاطفه دلگیرشویم
نه چنان بی مفهوم
که بمانیم میان بد و خوب
لحظه ها می گذرند
گرم باشیم پر ازفکر وامید
عشق باشیم وسراسر خورشید
درود بر شما
نگاهتان زیبا و سرشار از عشق
کسی چه می‌داند؟
شاید تمام آرزوهایمان جایی منتظرند؛
منتظرند که ما آنها را
از تَهِ دل بخواهیم تا برآورده شوند!
#کارن_هس
یکی از شادترین لحظات زندگی زمانی است که جرأت می کنید آنچه را که نمی توانید تغییر دهید رها کنید
Читать полностью…
تاثیر یکساعت ورزش روزانه بر عملکرد مغز
پژوهش‌ها نشان می‌دهد افرادی که به طور منظم ورزش میکنند کمتر از دیگران به بیماری‌های روانی مبتلا می‌شوند.
همچنین ورزش میتواند بیماری‌هایی را که به مغز انسان مربوط می‌شوند کاهش دهد.
حتما دقت داشته باشید که ورزش زیر ۴۰ دقیقه هیچ سیگنالی به مغز برای ترشح دوپامین ارسال نمیکند، پس حتما تایم ورزش شما باید بیشتر از ۴۰ دقیقه برای رسیدن به اهداف مذکور میباشد.
پایز چوو
تۆیش بچی ،
ڕەنگ زەردی های ڕەنگ زەردی
#موحەممەد_قەیسەریان
آدم اگر کتابخانه داشته باشد، هرچه بیشتر کتاب تویش بگذارد، شکیل‌تر میشود. هرچه ارزشش بالا برود، جلوه‌ی بهتری پیدا میکند. کتابخانه با کتاب‌های بیشتر زیباتر میشود. هر‌وقت هم که آدم عشقش بکشد، میتواند یکی بردارد و بخواند. اصلاً کتابخانه بخشی از فضای خانه میشود. نظر شما غیر از این است؟ از آن طرف ارزشش بالا می‌رود. از این قرار، آیا نباید هر خانه کتابخانه‌ای داشته باشد؟ لذتی دارد عین... مثلاً فرض کنید آدم‌هایی را اصلاً نمی‌شناسید ببرید خانه و بهشان بگویید: این هم کتابخانه‌ی من.
📚جنون کتاب
✍️آلیسون هوور بارتلت
تحمل
صبر
استقامت
تنهاکاری کە انسان برای بقا میتواند انجام دهد ...
🌸🍃سلام صبح زیباتون بخیر
🌸🍃آرزو می کنم وجودتون
🌸🍃پر بشه از عطر و رنگ خدا
🌸🍃وصبح را سرشار از انرژی و
🌸🍃سلامتی و نشاط آغاز کنید
🌸🍃و امروزتون آکنده از
🌸🍃خیر و برکت و شادی باشه
🌸🍃در پناه الطاف الهی
🌸🍃چهارشنبه تون پراز موفقیت
دیروزت خوب یا بد گذشت
مهم نیست
امروز روز دیگریست
قدری شادی با خود به خانه ببر
راه خانه ات راکه یاد گرفت
فردا با پای خودش می آید
شک نکن
صبح بخیر ☀️
چقدر شاملو درست و عمیق گفته:
اشک هارا پشت نقابی مخفی میکنیم که
خیلی درد میکند و هیچکس نمیفهمد...
مارا درد همین نفهمیدن‌میکشد نه زخم‌ها :)))))
شب بخیر
دزدان حرفه‌ای گوشی در تهران
موبایل‌قاپ‌ها روزی ۲۰ موبایل می‌دزدیدند.
آرزوهام پیش کسی هست
که یوسف را از بردگی به عزیز مصر رساند❤️
حقیقت:برای خدا هیچ غیر ممکنی وجود ندارد🌱
#شبتون_بخیر
✅پاکسازی بدن در زمان آلودگی هوا
🍎مصرف مداوم میوه های سیب و انار
🥛مصرف همزمان شیر به همراه کمی نان🥯 در یک وعده غذایی توصیه میشود و غذای کاملی را تشکیل می‌دهد, یکی از راهکارهای مقابله با آلودگی هوا، مصرف شیر است
🥛چون شیر نوعی پادزهر است (در گذشته نیز به افراد مسموم، شیر تجویز می‌کردند) و باعث افزایش دفع و پاکسازی روده و سیستم گوارشی میشود.
امروزت سراسر امید و نیکبختی
هر روز آغازی دوباره است
مُشتی امید در جیب‌هایت بریز
و زندگی را دوباره از سَر بگیر
بی خیالِ هر چیز که تا امروز نشد...
صبح بخیر ❤️🌱
آوای سه‌گانه
در دل یک عصر پاییزی، جایی در اتاقی که پنجره‌های رنگینش رو به باغی وسیع گشوده بود، سه خواهر گرد هم آمده بودند. فضای اتاق، با آن نقش و نگارهای دیوارها، صندلی‌های چوبی منبت‌کاری‌شده، و نور طلایی خورشید که از میان شیشه‌های پنجره نفوذ می‌کرد، همچون صحنه‌ای از یک تابلو نقاشی به نظر می‌رسید.
مریم، خواهر بزرگ‌تر، در حالی که دستانش بر تارهای ظریف عود لغزیده بود، نوایی نرم و غمگین به گوش می‌رساند. موهای آتشینش زیر نور خورشید می‌درخشید و چشمانش به جایی دور، شاید در یاد گذشته‌ای شیرین، خیره مانده بود.
ناهید، خواهر میانه، روبه‌روی آینه ایستاده بود و با نخی ابریشمی، گیسوانش را مرتب می‌کرد. او زنی باوقار و اندیشه‌مند بود، اما لبخند محوی که گاه به گاه بر لبانش می‌نشست، از زخم‌هایی در دل حکایت داشت.
فرخنده، کوچک‌ترین خواهر، با موهایی موج‌دار و چهره‌ای که از شور جوانی می‌درخشید، کتابی در دست داشت و سطرهای شعری را آهسته می‌خواند. صدایش با نوای عود مریم آمیخته و فضایی جادویی در اتاق آفریده بود.
اما در آن بعدازظهر آرام، حادثه‌ای کوچک اما تأثیرگذار به وقوع پیوست. پرنده‌ای کوچک، شاید گنجشکی گم‌شده، ناگهان بر لبه پنجره نشست. نگاهش سرشار از اضطراب و خستگی بود.
ناهید، که همیشه دل نرمی داشت، به سوی پرنده رفت و پنجره را گشود. نسیمی سرد همراه با پرنده به درون خزید و بوی برگ‌های خیس و خاک پاییزی را به ارمغان آورد.
مریم، با دیدن این صحنه، عودش را کنار گذاشت و گفت: «شاید پیامی برای ما آورده است.» فرخنده با لبخندی کودکانه به پرنده نزدیک شد و گفت: «شاید نشانه‌ای از خوشبختی باشد!» ناهید پرنده را با احتیاط در دست گرفت و با صدایی آرام گفت: «شاید فقط خانه‌اش را گم کرده.»
آنها پرنده را در یک گوشه گرم گذاشتند و با مهربانی به آن رسیدگی کردند. شب هنگام، هنگامی که پرنده به آرامش رسید، ناگهان پر کشید و از پنجره بیرون رفت. مریم دوباره عودش را برداشت و این بار نوایی شادتر نواخت. فرخنده شعری از حافظ خواند و ناهید لبخندی مطمئن بر لب آورد.
آن شب، در قلب هر سه خواهر، حس عجیبی موج می‌زد. گویی پرنده، نه فقط مهمانی کوچک، بلکه حامل پیامی از سرنوشت بود: زندگی در هر لحظه، هرچند کوچک، میتواند نوایی تازه بیافریند.
محبوب من
پاییز عزیزمان آمده است
پاییزی که چندان طولانی نخواهد بود
محبوب من
برگ ها زرد می شوند از شاخه ها از بلندی سقوط می کنند ،زیرپا می افتند
آن ها حال مرامی فهمند
بیچاره گل ها که از باغ به گلخانه مهاجرت می کنند ،گل های نجیب با سایه های شکسته .
محبوب من،
کاش می شد شمع را تا زد
تاریکی را تا زد کنار گذاشت وخودبه خود به سپیده رسید
محبوب من
تابستان را دیوانه کردید
حالا می خواهید پاییز را دیوانه کنید ؟
بیچاره پاییز
که مثل من درکوچه ها پخش وپلا شده
محبوب من
پاییز رابه خاطرشما دوست می دارم
درخت های برهنه ،غروب ها
محبوب من
من خودمرابه خاطرشما دوست
می دارم
وگرنه گوسفندها خودشان بزرگ
می شوند
درجوانی هربارشما را می دیدم
خیال می کردم ،این نخستین باری است که شمارا می بینم
حالا هربار شما را می بینم خیال
می کنم این آخرین بار است شمارا می بینم
محبوب من
کسی که آخرین بار شما را می بیند چه می کند ؟
اما ن از این خیال های من
امان ازدست این خیال های بی شرم
محبوب من خیال های من خجالتی نیستند
بی چشم و رو ،بی پروایند
چنان که گاهی از خودم می پرسم آیا همه ی اینها خیال های من اند ؟
خیال هایی که وقتی پای شما درمیان است ،دست و پا گم می کنندوچون دامادی که عازم حجله ی نازباشد.
محبوب من همه ی خداخافظی ها به یک طرف ،همه ی برو به سللمت ها به یک طرف
آخرین نگاه شما هم به یک طرف
محبوب من
شما که می روید ،باران ها هم می روند،ابرها هم می روند
پاییز گوشه ای کزمی کند
که پاییز امسال هم خودش دل تنگ و دل گرفته است
محبوب من
دمم گرم نیست...
اینجا صدای شکستن شنیده نمی شود
محبوب من
چند دقیقه مانده به فریاد
یادتان می آید آن سال ها که دوست داشتن شما همسایه ما بود
شما همسایه ی این طرف ما بودید
همسایه ی آن طرف ما پاییز بود
محبوب من
گاهی خیال می کنم
عاشقی ازمن آغازشده
به سمت هم می رفتیم درنیمه راه من گم شدم
شاعری گفته شهرما میخانه ندارد ولی ناله مستانه فراوان دارد
محبوب من
دمم گرم نیست ...
محبوب من،بیدل تر ازمن ،بیدل دهلوی دل تنگ ،دست تنگ ،جهان تنگ ،کارتنگ،ازچهارسو گرفته روزگار تنگ
محبوب من
دمم گرم نیست...
محبوب من آن روزها چه خوب بود هرروزبه خاطر شما کتک می خوردم
هرروزبه خاطر شما زخم و زیلی می شدم
هرروزبه خاطرشما می مردم ،دوباره زنده می شدم
محبوب من
نگاه شما ،عاشق را ریکاوری می کند
حاجیانەی پایز ،
تاچاو بڕکات
سو‌رو زەرد
#موحەممەد_قەیسەریان
#هایکو کوردی
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
کادوی پاییز ،
تاچشم کار میکند
زرد وسُرخ
#محمد_قیصریان
قند در خون شما به دیابت تبدیل میشود.
قند در مغز شما به زوال عقل تبدیل میشود.
قند در دندان‌های شما به پوسیدگی تبدیل میشود.
قند در کبد شما به کبد چرب تبدیل میشود.
قند در سلول‌های شما به تخریب سیستم ایمنی تبدیل می شود.
قند روی پوست شما به پیری تبدیل میشود.
برای داشتن یک زندگی سالم، از مصرف قند پرهیز کنید.
داستایوسکی
از خودش میپرسد: “من چرا باید به یک نفر احتیاج داشته باشم که با اون دو کلمه حرف بزنم؟ خودم با خودم میتوانم بیشتر از دو کلمه حرف بزنم و حرف های خودم را راحت تر بفهمم!”
و اگر کسی به اینجا برسد دیگر نه میگردد، نه انتظار میکشد…
درست به این نقطه که رسیدی رابطه هات شکوفا میشه بهتر میشه از کلمه نیاز که بگذری تمومه تو روی خوشبختی رو می بینی اول باید ریشه این نیاز رو درونت پیدا کنی خلأ وجودی خودت رو پیدا کنی سفری به درون لازمه
- چه می‌دونه آدم خب!
( از چت من و دوست)
و من همچنان دارم فکر می‌کنم: چه می‌دونه آدم خب... از کجا بدونه آدم؟
✔️ قبل از صبحانه مسواک بزنید!!!
در هنگام خواب، به دلیل اینکه ترشح بزاق کم میشود؛ باکتریها و جرم ها در دهان تجمع پیدا میکنند
اگر قبل صبحانه مسواک نزنید آنها را وارد معده خودمیکنید
آدمی به "امید" زنده است
به اینکه دوباره صبح خواهد شد شب،
به اینکه دوباره سبز خواهد شد دشت،
به اینکه دوباره باز خواهد شد در،
آری، آدمی به امید زنده است ...
سلام صبح سه شنبه بخیر ☕️