در مذهب شرع کفر رسوا آمد
زیرا که جنون ز عشق سودا آمد
هر کس که بکفر عشق بینا آمد
از دست بت شاهد یکتا آمد
سالکان حضرت الهیت بر فنون و تفاوت آمدند: بعضی از ایشان بینای دین شدند و آگاه خود و حقیقت کار آمدند؛ و خود را دیدند که زنار داشتند، پس خواستند که ظاهر ایشان موافق باطن باشد؛ زنار نیز بر ظاهر بستند و گفتند که اگر باطن که مسکن ربوبیت است، آگنده بکفر و ضلالت بود و از زنار خالی <باشد> اگر ظاهر که محل نظر خلق است زنار دارد: باکی نیست. دریغا فهم خواهی کردن، یا نه؟ چه دانی که چه گفته می شود؟!
گروهی دیگر مست آمدند، و زنار نیز بربستند، و سخنهای مستانه آغاز کردند، بعضی را بکشتند و بعضی را مبتلای غیرت او کردند چنانکه این بیچاره را خواهد بود!!! ندانم کی خواهد بود؟! هنوز دور است!!! و بعضی را بر دیوانگی حمل کردند، و مقصود ایشان آن بود تا رسته شوند از آفت و زحمت قالب؛ نام دیوانگی بر خود افکندند که صداع و زحمت خلق باری گرانست! از عقل، دیوانگی اختیارکردند؛ و از زحمت خلق و دنیا، نجات یافتند چنانکه آن رونده گفته است:
هر زمانم جان و دل نزدیک دلبر میشود
و از جمال حسن رویش هر دو کافر میشود
پس میان جان و دلبر قالبم زحمت شده است
بی تن و قالب مرادم خود میسر میشود
«عینالقضات همدانی»تمهیدات
@rawianhagh
▫️زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن
▪️صراحی می لعل و بتی چو ماهت بس
▪️فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
▪️تو اهل فضلی و دانش همین گناهت بس
▫️وگر کمین بگشاید غمی ز گوشه دل
▪️حریم درگه پیر مغان پناهت بس
@rawianhagh
🌟
آدمی اسطرلاب حقست اما منجمی باید که اسطرلاب را بداند، همچنانک این اسطرلاب مبین آینهٔ افلاکست وجود آدمی که وَلَقَدْ کَرَّمْنَا بَنِیْ آدَمَ اسطرلاب حقست چون او را حق تعالی بخود عالم و دانا و آشنا کرده باشد، از اسطرلاب وجود خود تجلی حق را و جمال بیچون را دم بدم و لمحه بلمحه میبیند وهرگز آن جمال ازین آینه خالی نباشد،
حق را عزوجل بندگانند که ایشان خود را بحکمت و معرفت و کرامت می پوشانند اگرچه خلق را آن نظر نیست که ایشان را بینند اما از غایت غیرت خود را میپوشانند!
#فیه_ما_فیه
@rawianhagh
همچنانکه محالست علم انبیا و اولیا در حوصله جنین گنجد، همچنین می دان که محالست که علم آن جهان در حوصله عقل و تمییز گنجد !
و این را ایمان به غیب خوانند .
چون دیده دل باز شود ، یقین بداند که آدمی را چیزی در راه است که هنوز از آن دور است ، ولیکن بعاقبت بدان خواهد رسیدن .
🕊💫
عین القضات همدانی
@rawianhagh
🌟
همچنان عزيزي پيغامبر را ديد
صلوات الله عليه...
بعد از دوازده سال. گفت:
يا رسول الله،
هر شب آدينه خود را به من مینمودی،
درين مدت مرا چو ماهی بیآب رها كردی چرا است!
گفت: به تعزيت مشغول بودم.
گفت: چه تعزيت!
گفت: تعزيت امت خود كه
درين دوازده سال هفت كس را
روی به قبله بود كه به من آمدند،
لاغير؛
باقی همه را روی از قبله بازگشته بود.
#شمس_الدین_محمد_تبریزی
@rawianhagh
سرزمین سالک، یک تکه خاک محصور نیست
مأمن او، عشق به خالق و خدمت به مخلوقش است
چنین کسی هر کجای عالَم که باشد،در پهنه ی وطن خویش به سر میبرد
@rawianhagh
ما چو شطرنجیم اندر برد و مات
برد و مات ما ز تست ای خوش صفات
ما که باشیم ای تو ما را جان جان
تا که ما باشیم با تو درمیان
ما عدمهاییم و هستیهای ما
تو وجود مطلقی فانینما
ما همه شیران ولی شیر علم
حملهشان از باد باشد دمبدم
حملهشان پیداست و ناپیداست باد
آنک ناپیداست هرگز گم مباد
باد ما و بود ما از داد تست
هستی ما جمله از ایجاد تست
لذت هستی نمودی نیست را
عاشق خود کرده بودی نیست را
لذت انعام خود را وامگیر
نقل و باده و جام خود را وا مگیر
ور بگیری کیت جست و جو کند
نقش با نقاش چون نیرو کند
منگر اندر ما مکن در ما نظر
اندر اکرام و سخای خود نگر
«مولوی»جرعه ای از مثنوی شریف
گروهى نزد شبلى آمدند و شبلى به آنان گفت:
چه كسانى هستيد؟
گفتند: دوستداران تو هستيم.
شبلى آنان را با سنگ بزد و همگى گريختند.
شبلى به آنان گفت: از من مىگريزيد؟
اگر از دوستداران من بوديد از بلاى من نمىگريختيد.
شبلى ادامه داد: اهل محبت جام دوستى را نوشيده اند تا آنجا كه زمين به آنان تنگ آمده است. حق ِمعرفت او را بجاى آوردند و در عظمت او حيران و در قدرت او در حيرت اند. از جام محبت او نوشيده اند و در درياى انس او غرقه اند و از مناجات با او لذت ميبرند.
و اين شعر را انشا كرد:
ذكر المحبة يا مولاى اسكرنى
وهل رأيت محباً غير سكران
مولايم ياد كردن از محبتت مرا سرمست مىكند
آيا محبى را ديدهاى كه مست نباشد؟
#مكاشفة_القلوب
#غزالى
« طالب مولا مَرد است »
( حتی اگر زن باشد )
مانند " رابعه " طالب حق باش .
او یک زن نیست ، هزار مَرد است .
@rawianhagh
بدانک دل بر مثال آسمان است در آدمی و تن بر مثال زمین زیراک خورشید روح از آسمان دل بر زمین قالب میتابد و آن را بنور حیات منور میدارد. و همچنانک زمین را هفت اقلیم است و آسمان را هفت طبقه قالب را هفت عضو است و دل را هفتطور بمثابت هفت طبق آسمان که «وقد خلقکم اطوارا» و چنانک هر اقلیم از زمین خاصیتی دیگر دارد و ازآن نوعی اجناس خیزد که در دیگر اقالیم نباشد هر عضوی از آدمی خاصیتی دیگر دارد و نوعی فعل ازو خیزد که از دیگر عضو نخیزد. چنانک از چشم بینایی خیزد و از گوش شنوایی و از زبان گویایی و از دست گیرایی و از پای روایی که هر یک کار آن دیگر نتواند کرد.
«نجمالدین رازی»
@rawianhagh
و گفت:
رسول، عَلَیهِ السّلام، درویشی اختیار کرد. با سخاوت و خُلقِ نیکو بود،
بیخیانت بود،
وا دیدار بود،
راهنمایِ خَلق بود،
بیطمع بود،
شرّ و خیر از خدای دید،
وا خلقَش غَش نبود،
اسیرِ وقت نبود،
هرچه از آن خلق ترسند نترسید،
هرچه خلق بدان امید دارند او نداشت،
به هیچ غرّه نبود.
این جمله صفتِ جوانمردان است.
رسول عَلیهِ الصَّلٰوةُ وَ السّلام، دریایی بود بیحدّ [که] اگر قطرهای از آن بیرون آید همه آفریده غرق شود.
ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی رَضِیَ اللّه عَنه
تذکرةالاولیاء عطّار نیشابوری
@rawianhagh
عاقبت بینی که صد بازی بدید
مثلِ آن نَبوَد که یک بازی شنید
کسی که فقط یک بازی از بازی های روزگار را شنیده، همانند آن کسی نیست که صد نوع بازی روزگار را دیده است.
زآن یکی بازی چنان مغرور شد
کز تکبّر ز اوستادان دُور شد
آن شخص خام از شنیدن یک بازی، چنان به خود می بالد ومی نازد که دیگر از استادان فن کناره می گیرد. یعنی با خود می گوید: من که این همه فن و شگرد می دانم دیگر به استادان چه نیازی دارم؟
سامري وار آن هنر در خود چودید
او زموسی از تکبّر سر کَشید
چنین شخص خام و بی تجربه ای مانند سامری است، او همینکه فضل و هنری در خود دید متکبّرانه در برابر حضرت موسی (ع) سرپیچی کرد.
او زموسی آن هنر آموخته
وز معلّم، چشم را بر دوخته
سامری، آن فضل و هنر را نیز از حضرت موسی(ع) آموخته بود. با این حال چشم از معلّم خود فرو پوشید.
شرح مثنوی شریف
@rawianhagh
نوایی دلنشین با صدای زیبا
رۆحم بە فدات ئهی گل گولزاری مدینه
الله.الله .. یا الله
صلی علی محمد... هاوار یا رسول الله
@rawianhagh
( قرآن بستود آن دلِ پر بارِ محمّد )
صد رحمت حق بر دل سالار محمّد
صد شکر به مولود جهاندارِ محمّد
چون پا بنهاد آن شهِ لولاک به دنیا
عالم شده مشتاق به دیدارِ محمّد
هر شاه که آید بِرود نام و مقامش
پاینده بماند سرِ سردارِ محمّد
آن کیست شفاعت گر میدان قیامت
آن شافع ما نیست بجز یارِ محمّد
لیله ی اسرا ، چه ثنا کرد خدایش
دنیا ندهد جلوه ی اسرارِ محمّد
عالم شده تسخیر کمال و دل پاکش
آن لطف خدا گشت نگهدارِ محمد
آن ذات خداگفت که او اُسوه مااست
تجلیل نموده همه کردارِ محمّد
با قهر خدا سخت بسوزد به دوزخ
هر کَس که شود منکر افکار محمد
بارأفت و نرمی وعطوفت چوپدر بود
چون قندوعسل است همه گفتارِمحمّد
عادل نتوان کرد ثنای شهِ خوبان
قرآن بستود آن دل پر بارِ محمّد
✍ عادل ویسی
@rawianhagh
از آنجا كه ايمان به روح وابسته است و تكامل روح حدى ندارد لذا ايمان هم كه عالىترين وسيلۀ تكامل روحى است داراى مراتب و درجات متعددى است.
براى بيان مراتب ايمان،مىتوان به سه مفهوم شريعت،طريقت و حقيقت اشاره كرد.اكثر متصوفه و عرفا به اين سه مفهوم قايل هستند و اين خود گوياى مراتب مختلف ايمان است.مولوى در ديباچۀ دفتر پنجم صراحتا اين سه مفهوم را از يكديگر تفكيك كرده است و با مثالهاى متعدد به تفهيم آن مىپردازد.وى مىگويد:شريعت،هم چون شمع است كه راه مىنمايد و بىآنكه شمع به دست آورى راه رفته نشود و چون در راه آمدى،آن رفتن تو طريقت است و چون رسيدى به مقصود،آن حقيقت است،و در ادامه شريعت را هم چون آموختن علم كيميا،از استاد،و طريقت را استعمال داروها و ماليدن مس در كيميا و حقيقت را زر شدن مس مىداند.
برخى نيز گفتهاند شريعت،عبادت او،طريقت،راه يافتن به حضور او و حقيقت مشاهدۀ اوست بدين معنا كه غايت و غرض اصلى عبادات و رياضات و اعمال و افعال شريعت و طريقت نيز،تحصيل حقيقت است و حاصل و نتيجۀ مرتبۀ اول را،علم اليقين، و مرتبۀ دوم را عين اليقين و مرتبۀ سوم را،حق اليقين مىدانند.
در اين مورد سخن بسيار گفته شده است اما اين مقاله بيش از اين،مجال بررسى آن را ندارد.ليكن قدر متيقنى كه از اين اصطلاحات برمىآيد اين است كه روح مؤمن در هر مرتبه از سير تكاملى خود،از درك و شهود خاصى برخوردار است كه در هر مرحله،از مرحلۀ پيشين،اين شهود روشنتر و شفافتر است.
يكى از تعابيرى كه مولوى براى ايمان حقيقى و مراتب عاليۀ ايمان به كار مىبرد، مقام عشق الهى است.وى،حيات و هستى جميع موجودات را قائم به عشق مىداند و معتقد است كه جذبۀ عشق و كشش عاشقى در سراسر عوالم وجود جارى و سارى است و همين جاذبه است كه عالم هستى را زنده و برپا نگاه داشته و سلسلۀ موجودات را به هم پيوسته است.
بنگر این کشتی خلقان غرق عشق
اژدهایی گشت گویی حلق عشق
اژدهایی ناپدید دلربا
عقل همچون کوه را او کهربا
عقل هر عطار کاگه شد ازو
طبلهها را ریخت اندر آب جو
رو کزین جو برنیایی تا ابد
لم یکن حقا له کفوا احد
ای مزور چشم بگشای و ببین
چند گویی میندانم آن و این
از وبای زرق و محرومی بر آ
در جهان حی و قیومی در آ
تا نمیبینم همیبینم شود
وین ندانمهات میدانم بود
«مولوی»مثنوی شریف
@rawianhagh
☆☆☆
روز مرگم، هر که شیون کند از دور و برم دور کنید
همه را مســــت و خراب از مــــی انــــگور کنیـــــد
مرد غـسـال مرا سیــــر شــــرابــــــش بدهید
مست مست از همه جا حـــال خرابش بدهید
بر مزارم مــگــذاریــد بـیـــاید واعــــــظ
پـیــر میخانه بخواند غــزلــی از حــــافـــظ
جای تلقــیـن به بالای سرم دف بـــزنیـــد
شاهدی رقص کند جمله شما کـــف بزنید
روز مرگــم وسط سینه من چـــاک زنیـد
اندرون دل مــن یک قـلمه تـاک زنـیـــــــد
روی قــبـــرم بنویـسیــد وفــــادار برفـــت
آن جگر سوخته خسته از این دار برفـــت
@rawianhagh
☀️
و گفت:
مَن لَم یَکن لَهُ سِر، فَهُوَ مُضِر.
گفت: اگر صحبت اعدا، مضر بودی اولیا را، به آسیه ضرر بودی از فرعون.
و اگر صحبت اولیا، نافع بودی اعدا را، منفعتی بودی زن نوح و لوط را،
ولکن بیش از قبضی و بسطی نبود.
ذکر #ابنمحمدجعفرصادق (ع)
📚📙📘تذکرهاولیاء
.
@rawianhagh
لهي اِلي مَن تَكِلُني..؟
اِلي قَريبٍ فَيَقطَعُني؟
ام اِلي بَعيدٍ فَيَتَجَهَّمُني؟
ام الی المستضعفین
خدایا مرا به که واگذار می کنی؟
به نزدیکان که مرا رها کنند
یا به بیگانگان که با من
به ترش رویی برخورد کنند..؟
یا به انان که مرا ضعیف و ناتوان خواهند.
@rawianhagh
ای عبد من...
خودت را بشناس که کیستی
تا ثابت قدم شوی و قلبت آرامش یابد
چون دریابی که کیستی
توان صبر خواهی یافت
و صبوری بر تو سخت نخواهد بود
چون دریابی که کیستی
به علم شهود، جایگاهم را در علم ِهر عالِمی
و مَقرَّم را در سُرورِ هر مسروری خواهی یافت
و چون از چنین شهودی برخوردار شوی
تو خود گواهم بر جهانیان خواهی بود
و چون گواهم بر جهانیان شوی
بر تو بشارت باد که رفیق و همره پیامبرانی
#المخاطبات
@rawianhagh
معرفت ، غذای روح است
مگذار که نفس، آن را از تو بدزدد
اگر بتوانی غذای روح را سالم به او برسانی،
یک سالک تمامی!
نشانهی دزدی نفس آن است که
معرفت را در راه شهرت،
در راه قدرت،
و در راه برخورداری از لذات دنیا
خرج میکند
نفس، معرفت فروش است
و آن را به ارزانترین قیمت به حراج میگذارد.
روح، خریدار بزرگی است
که قیمت معرفت را
با بالاترین ارزشها پرداخت مینماید.
#مسعود_ریاعی
@rawianhagh
📗 شیدایان
🔷 امام قشیری می فرماید:
◾️ «شیدا، عارفی را گویند که از خود ناپدید شد آنگاه که خداوند جلال خود را بر او مکشوف ساخت»
📗 شیدایی
🔷 شیخ محمد ابن وفا شاذلی می فرماید:
◾️ «هیمان یا شیدایی، ورود به وادی سرگشتگی است... و غایت آن، طربی که با لذت خود نفس را از انس گرفتن با هر الفتی دور می کند»
🔷 شیخ احمد کمشخانوی نقشبندی می فرماید:
◾️ «دوام حیرت را شیدایی گویند»
📗 برترین شیدایی
🔷 شیخ ابراهیم دسوقی می فرماید:
◾️ «برترین شیدایی، سرگردانی دل در باطن امر، و کم بودن فکر در حصول اسرار، و دوام مستی، و ملازمت ذکر، و مجاهده با نفس و حواس و احساس است که از شیدایی در هر وادی برتر است»
📗 عالم شیدایی
🔷 شیخ اکبر ابن عربی می فرماید:
◾️ «عالم شیدایی، خلق شده است از کوری و نابینایی»
📚 موسوعة الكسنزان في ما اصطلح عليه أهل التصوف و العرفان
جلد ۲۱ صفحهٔ ۱۲۷ الی ۱۳۰
====================
#الطريقة_العلية_القادرية_الكسنزانية
/channel/Kasnazan_IranBot
/channel/tarighatkasnazani
🌟
ذکر از بدیهیترین نشانِ
عاشقی و دلبُردگی است.
چنانکه امامعلی(ع) فرماید:
«انتَ معَ مَنِ اَحْبَبْتَ: تو با کسی هستی
که دوستشداری».
مقصود اصلی جمیع عبادات این است که آدمی یاد خدا باشد. عرفا و صوفیه نیز در باب ذکر سخنانی دامنگستر گفتهاند.
از آنجمله باباطاهر میگوید:«الذِکرُ حیاةالقلب: ذکر، قلب را زنده میکند».
امام محمد غزالی گوید:«بدانکه مقصود و لباب همهٔ عبادتها یادکردنِ خدایتعالی است که عماد مسلمانی، نماز است که ذکر حقتعالی است».
امام قشیری نیز گوید:«ذکر رکنی قوی است اندر طریق حق سبحانهوتعالی و هیچکس
به خدایتعالی نرسد مگر به دوامِ ذکر».
نجمالدین کبری گوید:«ذکر یعنی
بیرونآمدن از آنچه غیرِ خداست».
حضرتمولانا ذکرِخدا را ضدِغفلت میداند:
اُذْکُروا الله، شاهِ ما دستور داد
اندر آتش دید ما را نور داد
@rawianhagh
*داستان دقوقی وکراماتش *
*دفتر سوم مثنوی *
شرح ابیات
💠رابطه قلب و ذهن در تاریکی دل
برعکس تبیین مثبت، هیجان منفی باعث بروز افکار منفی در ذهن میشود و ما وارد سیکل بین ذهن و قلب میشویم و ذهن قلب را تاریک میکند با توجه به پیشینه بشر در تمایل به افکار منفی، هرچه ما سعی کنیم نسبتبه بعضی پدیدهها مثبت فکر کنیم نمیتوانیم؛ در این حالت میگویند قلب خاموش شده است.
بین قلب و ذهن رابطه وجود دارد.
هر دو میتوانند همدیگر را به سمت مثبت و منفی، شیفت و تقویت کنند.
💠 درست است که قلب مرکز شناخت پایه است ولی ما انسانهایی هستیم که بخش شناختی اصلی وجودمان ذهنمان است پس برای روشن شدن دل باید ذهن را پالوده کنید.
به همین خاطر در روانشناسی سعی به پاکسازی ذهن دارند و به افراد میآموزند که چگونه جهان را مثبت ارزیابی کنند تا در جهان احساس خطر نکنند و بر اساس امنیتی که از جهان میگیرند در آسودگی و عشق قرار بگیرند.
آسودگی و عشق باعث روشنی قلب و دل میشود.
💠رابطه دل انسان و استاد
❔آیا ما میتوانیم به دلمان اعتماد کنیم؟
❕خیر!
💠اگر قلب من آلوده باشد بدترین چیز اعتماد به دل است.
❔در این موارد چه باید کرد؟ باید فردی در کنار تو باشد که قلب سلیمی داشته باشد و به تو بگوید که کجاها قلبت آلوده است و احساست هم اکنون از حوزه خالص هست یا نیست.
💠پس قلب در عین مهم بودن نقطهی مسموم کردن و تجلیات منفی هم میتواند باشد عرفا میگویند راه پالودگی قلب این است که مرتب به آن عمل کنید و وقتی که آلودگی آن سبب اتفاقات نامطلوب برای تو شد تو از تجربه این نامطلوب قلبت آماده برای تشخیص حق از باطل میشود.
💠ابتدا تمرین پالایش کنید و در زیر نظر یک استاد آرام آرام به صدای قلبتان گوش بدهید. حتی بعضی مواقع قلب درست میگوید ولی ما از ترس نمیتوانیم به قلب تکیه کنیم.
💠در همه این موارد استاد به کمک ما می آید. دل انسان و استاد امری در هم تنیده است و اگر کسی بگوید من بدون استاد وصل میشوم این فرد خودشیفته و بیمار است؛ پس تجربهی محضر استاد و تمرین پالایش قلب بسیار مهم است.
❔پالایش قلب چگونه است؟
۱) تمرین احساسات مثبت.
۲) تغذیه که باعث تصفیه ذهن میشود و موانع سر راه دل برداشته میشود.
۳) مداوماً در حال کنترل نفس باشیم.
۴) هیجانات منفی را به مثبت تغییر بدهیم و مرتب هیجانات مثبت را در خود بالا ببریم.
۵) از وجود یک استاد بهره ببریم.
۶) به تزکیه ذهن بپردازیم زیرا یکی از عواملی که قلب را تاریک میکند مسائلی است که در ذهن میماند.
ادامه دارد...
#مولانا
#مثنوی_معنوی
@rawianhagh
لاجَرَم موسی دگر بازی نمود
تا که آن بازی و جانش را رُبود
ناچار حضرت موسی(ع) تدبیر دیگری به کار گرفت و جانش را ستاند. ابيات اخیر در بیان ناچیزي علوم عقلی و نقلی در برابر قدرت برتر وحی و مکاشفات است.
ای بسا دانش که اندر سَر دَوَد
تا شود سَروَر، بد آن خود سر رَوَد
چه بسیار است دانش و معرفتی که به سر انسان وارد می شود، و آدمی خیال می کند که بدان وسیله می تواند خواجه و سرور شود، غافل از اینکه همان دانش و معرفت، سرِ او را بر باد می دهد. غرور در علم و دانش، آدمی را به تباهی می کشد. تا بدانجا که با انبیاء و اولیاء خود را همسر و همطراز خیال می کند.
سر نخواهی که رود، تو پای باش
در پناهِ قطبِ صاحب رای باش
اگر می خواهی سرت بر باد نرود، فروتنی پیشه کن، و در خدمت و پناه آن قطب صاحب نظر درآی.
گرچه شاهی، خویش فوقِ او مَبين
گرچه شهدی، جُز نباتِ او مَچین
اگر از نظر دولت و عزّت شاه هم که باشی، نباید خود را برتر از او ببینی، و اگر در دانش و معرفت، عسل هم که باشی نباید غیر از شیرینی و شهد او چیزی برگیری.
شرح مثنوی شریف
استاد کریم زمانی
@rawianhagh
میلاد رسول آخر الزمان
در معیت خلیفة الزمان
#لبيك_يا_رسول_الله
#الطريقة_العلية_القادرية_الكسنزانية
@tarighatkasnazani
🌟
بدان که در طریقت ما سیزده اسم وجود دارد:
هفت اسم اصلی و شش اسم فرعی.
هفت اسم اصلی برای هفت نفس است.
اسم اول:
«لا اله الا الله»
و عددش ۱۰۰۰۰۰،
و برای نفس اماره هست
و نورش: آبی
و جایگاهش: سینه ،
و عالم آن: شهادت
و ورود آن: با شریعت است.
اسم دوم:
«الله»
و عدد آن: ۷۸۴۸۰
و برای نفس اماره هست
و نورش: زرد
و جایگاهش: قلب
و عالمش: برزخ
و ورود آن: با طریقت است.
اسم سوم:
«هو»
و عددش: ۴۴۶۳۰
و برای نفس ملهمه هست
و نورش: سرخ
و جایگاهش: روح
و عالمش: جنبش
و ورود: آن با معرفت و شناخت است.
اسم چهارم:
«حی»
و عددش: ۲۰۰۹۲
و برای نفس مطمئنه هست
و نورش: سفید
و عالمش: حقیقت محمدیه
و جایگاهش: سر
و ورود آن:
حقیقت است.
اسم پنجم:
«واحد»
و عددش: ۳۹۴۲۰
و رنگش: سبز
و عالمش: لاهوت
و جایگاهش: سر السر
و ورود آن، معرفت و شناخت است.
اسم ششم:
«عزیز»
و عددش: ۶۴۶۴۴
و برای نفس مرضیه هست
و رنگش: سیاه
و عالمش: شهادت
و جایگاهش: الاخفی است.
اسم هفتم:
«ودود»
و عددش:۱۰۱۰۰
و برای نفس کامله هست
و نورش: بی رنگ
و عالمش: حیرت
و جایگاهش: خفاء است
نامهای ششگانه فرعی هم:
حق،
قهار،
قیوم،
وهاب،
مهیمن
و باسط است...
#عبدالقادر_گیلانی
@rawianhagh
هر عشقى كه در عاشق ، عقلى يا تعقلى باقى گذارد كه جز به محبوبش بينديشد، عشق ناب نيست و حديث نفس است كه گفتهاند:
خيری در عشقى نيست كه با عقل تدبير شود
#شیخ_ابن_عربی
@rawianhagh
در شریعت شما بیچاره می مانید؛ چون در کنار یک پیکر بی جان قرار می گیرید؛ در حالی که هر انسانی باید به سوی حقیقت حرکت کند. تنها در حقیقت است که امکان ارضاء شدن فراهم می شود.
برای رسیدن به حقیقت باید از طریقت پیروی کنید.
شما باید از روش و نظم یک استاد پیروی کنید.
از کتاب: آواز سکوت
🦋
@rawianhagh