🌐حوزه قم و دنیای جدید
راوی #حوزه: نخستین موج با مدرنیته، در حوزههای علمیه قربانی گرفت. جدالِ مشروطه درگرفته بود. نزاعی در میان حوزویان هم ایجاد شد. شیخ فضلالله نوری به چوبه اعدام سپرده شد. انزوایی بر روحانیت سایه انداخت. این نخستین مواجهه سنت و تجدد، برای روحانیت صعب و سنگین آمد.
نسلِ دومِ روحانیت اما به درایت قدم برداشت. آیتاللهالعظمی شیخ عبدالکریم حائری یزدی آن را مدیریت میکرد. او صد سال پیش در قم بنای حوزه علمیه را گذاشت. در این زمان، علمگرایی کالای رایج بود. دین هم مورد نقد قرار میگرفت. باورهایی چون غیبتِ امام زمان، رجعت، معاد جسمانی، معراج و شفاعت مورد نقد برخی نویسندگان بود. شریعت سنگلجی، احمد کسروی، حکمیزاده و دیگر نویسندگانِ تجددخواه، به نقدِ صریح این باورها اقدام میکردند. مواجهه شیخ عبدالکریم و شاگردانش با این مقولات قابل تأمل است.
🔺در این زمان، آیتالله حائری یزدی به امورِ ضروری در دین توجه میدهد. جدال بر سرِ مواردِ غیر ضروری را جایز نمیداند. به عنوان نمونه، منازعهای در خصوص بحث از «رجعت» به وجود آمده بود. از شیخ عبدالکریم میخواهند تا در این خصوص نظر دهد. ایشان عنوان میکند که: «احقر به واسطه کثرت اخبار، اعتقاد به رجعت دارم به نحو اجمال؛ ولی این مطلب نه از اصول دین و نه مذهب است که فرضاً کسی معتقد به آن نباشد خارج از دین یا مذهب شمرده شود... و در مثل این زمان، باید به نحو دیگر حفظ دیانتِ مردم نمود و گفتوگوی این نحو مطالب، به جز تفرقه کلمه مسلمین و ایجاد یک عداوت مُضرّه بین آنان فائده ندارد».
شیخ عبدالکریم همچنین به بحث از تبلیغ دین توجه ویژهای نشان میدهد. برخی اهلِ منبر را خود انتخاب میکند. گاه افرادی را که به خرافات دامن میزنند از منبر منع میکند. نقل است که گفته بود: به یک حرفِ دروغ در منبر، آن مجلس مبدل به مجلسِ معصیت میشود. برخی شاگردانش گفتهاند که بسیار پیش میآمد که به فرد خطیب اعتراض میکرد که این حرفهای بی مأخذ چیست؟ (میرزا مهدی بروجردی، درد بی درمان، ج2، ص 30).
🕋 تأکید منتقدانِ دین، بر روی قرآن بود. آنها توجه صِرف به روایات را مورد نقد قرار میدادند و بازگشت به قرآن را شعارِ خود قرار داده بودند. شاید همین انتقادها بود که توجه شاگردانِ شیخ عبدالکریم را هم به قرآنمحوری جلب کرد. میرزا محمد ثقفی از شاگردان مرحوم حائری به تفسیر قرآن پرداخت و تفسیر «روان جاوید» را نوشت. در این اثر، از دستاوردهای جدید علمی هم سخن به میان آورد و علاوه بر اینکه آن را به زبانِ ساده نوشت تا برای همگان مفید باشد.
↔️برخی شاگردانِ شیخ عبدالکریم، به مواجهه میان سنت و تجدد توجه دادند. به عنوان نمونه، آیتالله سید احمد زنجانی، رساله «خیر الأمور» را نوشت. او کوشید تا راه حلی برای جدال سنتگرایی و تجددخواهی بیابد. راه حل وی به پیروی از مثَلِ معروف «خیر الأمور اوسطها» این بود که راهی میانه میان نوگرایان و سنتگرایان ایجاد شده و از افراط و تفریط پرهیز شود. وی در این کتاب به بحث از انحطاط مسلمین هم توجه کرد و به ریشهیابی آن پرداخت. در زمانی که رادیو اختراع شده بود و برخی مقدّسین از آن امتناع میکردند، مرحوم زنجانی گفته بود که اسلام دین جهانی است و به واسطه این ابزار هم میتواند پیامِ آن به همگان برسد.
شاگردانِ شیخ عبدالکریم، به صرفِ تأملاتِ حوزوی بسنده نکردند و عرصه عمومی را هم در نظر داشتند. برخی از آنها کتابهایی منتشر کردند تا مواضعِ دینی را در قالب رُمان و داستان برای همگان بیان کنند. از آن جمله میرزا ابوالفضل خراسانی بود. او کتاب «احسن الحکایات» را با نثری روان نوشت و برخی سؤالاتِ دینی زمانه را در قالبی داستانی پاسخ گفت.
به نظر میرسد که این مرحله از مواجهه روحانیون با مدرنیته با رهبری شیخ عبدالکریم حائری سر به سلامت برد؛ هم مفاهیم مدرن، مورد انکار تام و تمام واقع نشد، هم از سنت دینی پا پس کشیده نشد و تلفاتی چونان نسل نخست هم بر جای نگذاشت.
📸عکس: افتتاح بیمارستان فاطمی قم با حضور آیتالله حائری یزدی و دکتر امیراعلم (پزشک مخصوص رضاشاه و مؤسس جمعیت شیر و خورشید سرخ ایران) در فروردین ۱۳۱۰
@rawinews
🌐مرگ پاسبانانِ فرهنگِ فارسی در غربتآباد فرنگ
راوی #فرهنگ: در روزهای اخیر، دو پاسبان نامدار فرهنگ پارسی در کانادا از دنیا رفتند.
🇮🇷
استاد محمد علی اسلامی نُدوشَن در ۹۷ سالگی دیده از جهان فروبست. او از دغدغهمندانِ فرهنگِ فارسی بود. اگرچه در فرانسه حقوق خوانده بود اما به ایران بازگشته، دست در کارِ تحقیقِ فرهنگ شد؛ کتابهای بسیاری نوشت، ترجمه کرد، شعر سرود، بسیاری از فرهیختگانِ ایرانی را معرفی کرد و در راهِ شناختِ این فرهنگ، از نقدِ بزرگانِ ادبِ فارسی هم ابایی نداشت.
به عنوان نمونه، وقتی که در خصوص عارف قزوینی سخن میگفت، اینگونه مینوشت: «در صد سالِ اخیر اگر یک نفر را بخواهیم نام ببریم که عنوان شاعرِ ملی به او ببرازد، آن ابوالقاسم عارف قزوینی است. عارف شاعر خوبی نیست، زبان را درست نمیداند. اندیشهای که شعر را به عمق ببرَد ندارد. در ترکیبِ کلمات سهلانگار است، ولی شور و نالهای در سخنِ اوست، چون نوای مرغی زخمی که شعرِ او را در اعماق روح مینشاند» (اسلامی ندوشن، سرایندگان رهایی ایران، اطلاعاتِ سیاسی اقتصادی، ش 278).
ندوشن در عرصه بینالمللی هم ایدههایی مطرح کرده بود. در سال 1967 در سمیناری در دانشگاه هاروارد، طرحی را برای صلحِ جهانی ارائه داده و گفت که مجمعی از اندیشمندانِ جهان تشکیل شود تا مسائلِ مهمِ جهان را بررسی کنند؛ مجمعی فراملی مرکب از افراد آزاد و مستقل از دولتها. این مجمع در مقابل سازمان ملل متحد که اعضای آن نمایندگان دولتها هستند به فعالیت بپردازد. دولتها در آن مداخله نکنند. این دانشمندان، نمایندگانِ فرهنگِ کشورشان هستند. آنها بیایند و با فرهنگهای دیگر روبهرو شوند. اینها میتوانند دنیا را از سرگردانی نجات دهند.
این ایده استاد اسلامی نُدوشن به تعبیرِ خودش، بُردِ اجرایی نداشت و تحقق نیافت (گفتگو با مجله آیین مهر، 1387، ش 16).
وی عدمِ توجه به فرهنگ را عامل اصلیِ نزاعها میدانست. در خصوص ایران هم همین رویکرد را داشت. میگفت اُفتِ اخلاقیِ مردم، مرا غمناک کرده است. اگر ملتی از حداقل سطوح اخلاقی خودش تنزل کند، برگرداندن آن به طرف اصولِ اخلاقی مشکل است (اسلامی ندوشن، زندگی عشق و دیگر هیچ، ص 535).
ندوشن اما همچنان امید داشت و میگفت که: من در قعرِ ضمیر خود احساسی دارم و آن این است که رسالتِ ایران به پایان نرسیده است و شکوه و خُرّمی او باز خواهد گشت. من یقین دارم که ایران میتواند قد راست کند و آنگونه که در خورِ فرهنگ تمدن و سالخوردگی اوست، نکتههای بسیاری به جهان بیاموزد (توجه به عمق ایران، روزنامه اطلاعات، 3 شهریور 1395).
🇦🇫
همان روزی که استاد اسلامی ندوشن درگذشت، محققی اهل فرهنگ در افغانستان هم به کما رفت. محمد آصف فکرت هروی از نویسندگان و شاعران برجسته افغانستان بود. اسلامی ندوشن سابقاً از او تمجید کرده بود. او در کتاب صفیر سیمرغ گفته بود: «روز دوم اقامت من در مزار شریف بود. [تابستان 1349] آقای محمد آصف فکرت معاون اداره اطلاعات و کلتور (فرهنگ) بلخ و از شعرای جوانِ افغانستان به دیدنم آمد. فکرت به نظر من جوانی آمد که در فرهنگ و ادبیاتِ کشورِ خود مؤثر واقع خواهد شد. خوش فهم و جدی و با شخصیت است». همینگونه هم بود. فکرت نیز به تحقیق در فرهنگ و ادبِ فارسی مشغول بود. ابهامزداییهایی از فرهنگ فارسی کرده بود. او گفته بود که برخی سخنان شاعرانِ فارسی، به زبان و ادبی بیان شده که فیالمثل در بلخ رایج بوده است. میباید زبانِ بلخ را شناخت و سپس به متنِ آن ادیب مراجعه کرد.
در خصوص برخی ایرادها که به مولوی گرفته و زبانِ او را خارجِ از معیارِ فارسی دانسته بودند، آصف فکرت به تأمل پرداخته و گفته بود که: «مولوی در کودکی از بلخ جدا شده ولی از لهجه بلخ بیگانه نگشته و سخنِ او در بسیاری از مواضع چه از لحاظ دستور و چه از نگاه کاربردِ واژهها تحتِ تأثیرِ لهجه بلخ و بخارا قرار داشته است. اگر به این نکته بیاندیشیم و ابهاماتی که در سخنِ مولوی میبینیم با لهجه بلخ و کابل و دوشنبه و بخارا بسنجیم و از آن لهجهها برای دریافتِ سخنِ او یاری بجوییم، خواهیم دید که تعقید و ابهامی در میان نیست (محمد آصف فکرت، لهجه بلخ و دریافت بهتر سخن مولوی، مجله آیینه پژوهش، ش 54).
محمد آصف فکرت نیز دو روز پس از درگذشتِ اسلامی ندوشن، در ۷۶ سالگی دیده از جهان فرو بست.
دو پاسبانِ فرهنگِ فارسی در ایران و افغانستان هر دو سالهای پایانی عمر را در کانادا سپری کرده و به قول فکرت؛ «خوشنشین غربتآباد فرنگ» بودند و در همانجا از دنیا رفتند، اما هوای وطن داشتند.
@rawinews
🌐اذان صبح؛ چالش مذهبی رسانه ملی /بازنشر
راوی #دینی: چند سالی است که انتقادها از صدا و سیما بهسبب نحوه اعلام زمان اذان صبح افزایش یافته است. رسانه ملی اوقات شرعی را بر پایه محاسبه مؤسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران اعلام میکند و این زمان با زمانی که مورد تأیید برخی مراجع برجسته تقلید است بین ۵ تا ۲۰ دقیقه تفاوت دارد. از همین رو طبق فتوای بسیاری از فقها اگر کسی بلافاصله پس از اعلام اذان صبح نمازش را بخواند نمازش باطل محسوب میشود، هرچند احتیاطا روزه از همین زمان آغاز شود بهتر است.
دستکم در سالهای ابتدای دهه شصت، مرحوم آیتاللهالعظمی خوانساری و طی سالهای اخیر آیات عظام سیستانی، شبیری زنجانی و مکارم شیرازی از مقلدین خود خواستهاند که نماز صبح را دقایقی پس از اذان صبح رسانه ملی بخوانند.
دو سال گذشته دفتر آیتاللهالعظمی سیستانی در مشهد طی بیانیهای تأیید کرد که در جلسه فقهی این دفتر که خرداد ۹۶ برگزار شده بود علمای حاضر در جلسه و نمایندگان آقای سیستانی ضمن بیاعتبار دانستن اذان صبح اعلامی صدا و سیما از مؤمنین خواستهاند که بین ۸ تا ۲۰ دقیقه به تفاوت فصول مختلف برای اقامه نماز صبح درنگ کنند.
در استفتائی که از دفتر ایشان شده گفتهاند: اذانی که پخش میشود معتبر نیست و باید به مقداری صبر کنند که وقت داخل شود و امکان دیدن فجر صادق با چشم غیر مسلح فراهم باشد.
همچنین آیتاللهالعظمی شبیری زنجانی نیز محاسبه مؤسسه لواء در قم را تأیید کرد که در ماه رمضان پارسال حدود ۱۳ دقیقه از اذان صبح رسانه ملی تأخیر داشت و در فصول مختلف بین ۸ تا ۱۴ دقیقه پس از اذان رسانه ملی است.
آیتاللهالعظمی مکارم نیز در سایت رسمی خود آورده است:
«با توجّه به اینکه حدود ۵ دقیقه نیز [پخشِ] اذان طول مىکشد، بعد از پایان اذان وقت نماز صبح داخل شده است و قبل از آن مشکل است».
با این تفاصیل به نظر میرسد که بیتوجهی رسانه ملی به تکثرها و تنوعهای موجود در جامعه و دیدگاههای کارشناسان و متخصصین ابعاد بغرنجتری دارد که روز بهروز آسیب بیشتری به جایگاه ملی و حرفهای این رسانه میزند.
🔻راوی؛ گزارشگر فرهنگ، سیاست و اجتماع
@rawinews
🌐فقه نجف و آخرین پژوهشهای رجالی
راوی #حوزه ، علیرضا دهقانی: «قبسات من علم الرجال» تقریری از بحثهای رجالی آیتالله سیدمحمدرضا سیستانی؛ فرزند آیتاللهالعظمی سید علی سیستانی است که جلد اول و دومش در سال 2016 منتشر شد و جلد سوم نیز در سال 2022 انتشار یافته است. این کتاب به قلم سیدمحمد بکاء شاگرد سیدمحمدرضا سیستانی نوشته شده و همانگونه که نویسنده کتاب در مقدمه اشاره میکند، این کتاب برگرفته از مطالب رجالی استادش در ضمن درس خارج فقه حج، اتحاد آفاق و نماز مسافر بوده که آقای سیستانی آن را بازبینی کرده است.
جلد سوم قبسات در ده فصل تنظیم شده است؛ فصل اول به حجیت آرای علمای رجال اختصاص دارد که در آن ابتدا توثیقات شیخ مفید در رساله تحریم ذبائح اهل کتاب و سپس توثیقات یحیی بن ابیطی بررسی شده است. سیستانی از توثیقات شیخ مفید وثاقت را برداشت میکند و وثاقت همه راویان از باب تغلیب را بعید میداند؛ در نتیجه به نظر وی بنا بر مقتضای صناعت، این توثیقات حجتاند که در پی آن وثاقت چند تن از راویان از جمله حسین بن منذر، قاسم بن محمد جوهری، حسین بن مختار و ابراهیم بن هاشم را میتوان اثبات کرد. او درباره توثیقات ابن ابیطی از سویی بدگوییهای یاقوت حموی، ابن ابیجرادة و ابن شعار در حق وی را غیرقابلاعتماد ارزیابی کرده و آن را ناشی از تعصب مذهبی میداند. از سوی دیگر ابن ابیطی را تاریخنگار توانایی توصیف میکند که منابع کهن زیادی در دست داشته است، ولی دستآخر اعتماد را با «لایبعد» گفته که نشانه اطمینان بالایی نیست.
فصل دوم به سراغ اصطلاحات رجالیان رفته و عمدتا دو اصطلاح «حدیث صحیح» و «غالی» را شرح داده است. وی کاربرد رایج لفظ «صحیح» در نظرات متقدمان را به معنای مطابقت با واقع در نظر میگیرد که مرادشان از صحت گاهی به لحاظ اصل صدور از معصوم با شواهد و قرائن موجب اطمینان و گاهی نیز نظر به محتوای حدیث فارغ از اعتبار سند آن بوده است. درباره «غالی» نیز همنوا با محمدتقی شوشتری باور دارد که غلو در میان متقدمان، اعتقاد به ربوبیت ائمه(ع) یا کافیبودن ایمان به ائمه(ع) برای رستگاری است که آنان را در ترک واجبات و انجام محرمات بیپروا میساخته است. در نتیجه اولاً سخن ابن ولید که نخستین مرتبه غلو را نفی سهو از پیامبر(ص) دانسته، به این جهت بوده که سهو نکردن از صفات مختص خداوند به شمار میآید و تعمیم آن به پیامبر نارواست. در ثانی رجالیان با توصیف راوی به غالی، غالی را از کسی که میخواهد مقامات عالی شایسته اهل بیت را اثبات کند، جدا میکردند.
در فصل سوم هم از این نظر دفاع میکند که ابن قولویه نویسنده کتاب کامل الزیارات قصد توثیق همه راویان کتاب را نداشته و کتاب ابن عقده نیز تنها افراد موثق از یاران امام صادق(ع) را دربرنگرفته است. در نتیجه سخن شیخ حر عاملی و محدث نوری مبنی بر توثیق تمام اصحاب، مخالف نظر محققان متأخر مانند شوشتری و خوئی بوده و قابل دفاع نیست.
در فصل چهارم نیز درباره ابوالجارود به این نتیجه میرسد که تضعیف وی بر توثیقش ترجیح دارد. همچنین در باب عمر بن حنظلة به نظر وی روایت ابن ابیعمیر و صفوان از وی ناتمام است و تنها راه توثیق را حدیثی معتبر از یزید بن خلیفة در وثاقت ابن حنظلة میداند.
در فصل ششم به وضعیت اعتبار و عدم اعتبار هشت کتاب میپردازد. درباره تفسیر علی بن ابراهیم بر همان نظر سابق باقی مانده و آن را نوشته شخص دیگری میداند. سپس نظر برخی پژوهشگران از جمله نوشته آیتالله سیدمحمدجواد شبیری در مدخل تفسیر علی بن ابراهیم و مژگان سرشار در مقاله مؤلف تفسیر منسوب به علی بن ابراهیم را نقد میکند که به نظرشان این کتاب به احتمال قوی نوشته علی بن حاتم قزوینی است. همچنین درباره رساله علل فضل بن شاذان نظر پدرش آیتاللهالعظمی سیستانی را ترجیح میدهد که این رساله در واقع استنباطهای شخصی فضل بوده است و نمیتواند روایاتی از امام رضا(ع) باشد.
یکی از موارد جالبتوجه در فصل هفتم نیز بررسی کوتاه سند زیارت اربعین در کتاب تهذیب و مصباح المتهجد است که بهرغم تضعیف سعدان بن مسلم و محمد بن علی بن معمر و برخی دیگر، به این دلیل که آنان از مشایخ اجازه کتب حدیثی بوده و از طرفی حسن بن علی بن فضال کتابهای مشهوری داشته که یکی از آنان کتاب الزیارة است و استخراج نقل صفوان جمّال از این کتاب توسط شیخ طوسی بعید به نظر نمیرسد، در نتیجه این افراد به سند آسیب نمیرسانند و این روایت در نهایت معتبر تلقی میشود که میتوان با آن، استحباب زیارت اربعین را اثبات کرد.
@rawinews
🌐بیرونی علما را دوباره بدل به اندرونی نکنیم!
راوی #حوزه: خانه علمای شیعه در طول تاریخ مأمن و ملجأ نیازمندان و ستمدیدگان و به روی همه گشوده بوده است. دکتر پولاک؛ پزشک اتریشی که در اواسط قرن نوزدهم به مدت ده سال در ایران زندگی و طبابت کرده و مدتی نیز پزشک مخصوص دربار ناصرالدین شاه قاجار بوده است، از سادهزیستی و زهد عالمان شیعه نوشته و اشاره میکند که آنان حتی از شاه نیز در خانه محقر خود پذیرایی میکردند و مورد اقبال مردم قرار داشتند.
افزایش سریع جمعیت و بالا رفتن میزان مراجعات مردمی به علما باعث شد که آنان خانه خود را به دو بخش اندرونی و بیرونی تقسیم کنند؛ در اندرونی، خانواده آنان اقامت داشتند و در بیرونی نیز محلی برای مراجعات مردمی تعبیه شده بود. به تدریج با افزایش مراجعات و نیاز به تقسیمبندی کارها، بیرونی علما از خانه آنان کاملا تفکیک شد و جایی به نام «دفتر» مشخص شد تا مراجعات مردمی، زندگی خصوصی آنان و خانوادهشان را مختل نکند. خانه شخصی آنان نیز به عنوان «بیت» به محل زندگی خانواده و نیز مراجعات مهم یا دوستانه بدل شد.
با این حال، حتی پس از جدایی دفتر از بیت نیز خانه علما محل مراجعه مردمی قرار داشته است. هرچند دفتر آنان کاملا به روی همه باز بوده و به محل اصلی ارتباط علما با مردم بدل شده است. به جز برخی علما که ملاحظات امنیتی یا حکومتی دارند، اغلب آنان در خانه یا دفتر خود، از همه طبقات مردم استقبال میکنند و هیچ محدودیتی برای مراجعات مردمی وجود نداشته است.
آنچه که در هفتههای اخیر در قالب انتشار خبر بازداشت یک نوجوان متهم به سوءاستفاده مالی منتشر شد، این انتظار را به وجود آورده که چرا علما مراقب ارتباطات مردمی خود نیستند. کسانی که در جشنها یا عزاداریها به دفاتر علما آمده باشند میدانند که محدودیتی برای عکسبرداری از علما نیست و اساسا چنین امکانی نیز وجود ندارد که همه مراجعان تشخیص هویت شوند.
آنچه که موضوعیت دارد، سهولت ارتباطگیری مردم با علما نیست. اتفاقا باید چنین مزیتی مورد تشویق و تمجید قرار گیرد. آنچه که اهمیت دارد این است که رسانهها و مخاطبان آنها بدانند که به محض مشاهده تصویر یا فیلم کسی کنار علما، این تصویر را به معنی تأیید کامل آن فرد از سوی آن عالم و مرجع تقلید ندانند. چنین مسائلی به ما گوشزد میکند که باید آموزش سواد رسانهای در جامعه جدیتر گرفته شود. رسانههای جدید، اقتضائات، مزایا و معایب خاص خود را دارند و با ارتقای سواد رسانهای میتوان جلوی سوءاستفادهها را گرفت.
مردم و حتی رسانهها باید بیاموزند که اگر کسی عکس یا فیلمی از خود در کنار علما و مراجع منتشر کند، این لزوما به معنای تأیید آن فرد نیست و حتی لزوما دلالت بر وجود ارتباط نزدیک میان وی با آن شخصیت دینی ندارد. اگر این آگاهی در جامعه تثبیت نشود، افراد مختلف میتوانند در کنار علما بایستند و عکس بگیرند و از این عکس برای تبلیغات انتخاباتی یا سوءاستفادههای مالی بهرهبرداری نادرست بکنند. ادامه این روند نیز منجر به مختل شدن ارتباط آسان و مستقیم علما با مردم خواهد شد.
@rawinews
🌐پردهنشینِ پایتخت
راوی #حوزه ، علیرضا دهقانی:
آیتاللهالعظمی سیداحمد خوانساری (1363-1270 شمسی) از شاگردان آیات عظام آخوند خراسانی، آقاضیاء عراقی و شیخ عبدالکریم حائری یزدی، از سال 1302 تا 1329 شمسی در حوزه قم به تدریس سطوح عالی پرداخت و از سال 1329 تا پایان عمر، امام جماعت مسجد سید عزیزالله تهران را بر عهده گرفت و به مهمترین فقیه پایتخت بدل شد (شریف رازی، آثار الحجة، 2/ 240-242). وی در قم نیز مورد توجه بود و آیتاللهالعظمی منتظری که شاگرد سید خوانساری در درس شوارق لاهیجی بود، این ویژگی را درباره نماز خوانساری در همان قم برشمرده است که خیلی از رجال و وجوه به نمازش میرفتند (خاطرات منتظری، 1/ 98).
امام خمینی در نامهای که پس از جنجال فتوای شطرنج به شاگردش شیخ محمدحسن قدیری نوشته، خوانساری را چنین ستوده است: «یکی بازی با شطرنج در صورتی که ازآلت قمار بودن بکلی خارج شده باشد، باید عرض کنم که شما مراجعه کنید به کتاب جامع المدارک مرحوم آیت الله آقای حاج سید احمد خوانساری که بازی با شطرنج را بدون رهن جایز می داند و در تمام ادله خدشه می کند، در صورتی که مقام احتیاط و تقوای ایشان و نیز مقام علمیت و دقت نظرشان معلوم است» (خمینی، صحیفه امام، 21/ 150). در پیام تسلیت امام خمینی به مناسبت درگذشت آقای خوانساری حق او بر حوزهها با این علت همراه شده است که با «رفتار و اعمال خود و تقوا و سیرۀ خویش پیوسته در نفوس مستعده مؤثر و موجب تربیت بود» (همان، 19/ 127).
اینها همه بهرغم اختلافنظر سیاسی عمیقی است که میان این دو شاگرد حائری وجود داشت. امام خمینی در نامه 9 آبان 1341 به محمدتقی فلسفی از اینکه اعلامیه خوانساری در اعتراض به تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی ضعیف عمل کرده نکوهش میکند: «اعلامیۀ آقای خوانساری را ملاحظه کردم و خالی از تعجب نبود. اصل اقدام ایشان بسیار به موقع و لازم است لکن کیفیت آن خیلی نارسا و سست است. برای این مطلب دینی که اساس روحانیت و دیانت و ملیت در خطر است، مجلس روضه درست کردن و در ضمن آن، اساس دیانت را قرار دادن، بسیار موهن است نسبت به مقصد و از آن بدتر آنکه مسجد سید عزیزالله را که چهار هزار جمعیت مقدس بازاری در آن مجتمع می شود ... بنده از ناراحتی دیگر نمیتوانم عرض بکنم» (همان، 1/ 85 و 86). وی در نامه 7 خرداد 42 به مرحوم خوانساری مینویسد: «... شما كه در مركز هستيد، خانهنشين شدهايد. اصلًا نه حرفى، نه اعلاميهاى. هيچ كار نمىكنيد. شما كه در تهران هستيد، مردم را دعوت به قرآن، يعنى وحدت و يگانگى نمىكنيد. فايدهاش چيست؟ شما بايد مردم را دعوت به قيام كنيد. شما بايد مردم را به اتحاد دعوت كنيد تا موقعى كه مىخواهيم دستور قيام بدهيم آنها آماده باشند تا ريشه شاه و دولت را از ميان برداريم» (همان، 1/ 238).
نام سید احمد خوانساری در میان فقهایی که نامه 9 امضایی مورخ 28/11/1341 در اعتراض به اعطای حق رأی به زنان را امضا کردند، نیست. با این حال، گوشهگیری او در امر سیاست به معنای آن نبود که در وقتش مداخله نکند. نقل است که علم نخستوزیر وقت از خوانساری درخواست کرد تا حکم تکفیر جوانانی را دهد که مرام مارکسیستی و اشتراکی پیدا کردند. خوانساری نیز پاسخ داد «اگر قرار باشد حکم تکفیر بدهیم، حکم تکفیر شماها را باید بدهیم که در مملکت چیزی پیدا نمی شود؛ مردم نان و گوشت و ارزاق اولیۀ خود را ندارند» (انصاریان، مرجع متقین، ص 148). مرحوم منتظری نیز گفته که مرحوم خوانساری چندین بار برای آزادی وی از زندان تلاش کرده بود (خاطرات منتظری، 1/ 338).
خوانساری در علمیت مرتبهای والا داشت. آیتالله سیدمحمد داماد قائل به اعملیت وی پس از درگذشت آیتاللهالعظمی بروجردی بود و آیتالله شیخ مرتضی حائری یزدی نیز او را یکی از سه نفری میدانست که در مظان اعلمیتاند و او را از دو نفر دیگر باتقواتر معرفی میکرد (ضیاء الأبصار، 1/ 378).
مرحوم خوانساری از فقیهانی است که قائل است اجرای حدود در عصر غیبت امام معصوم(ع) جایز نیست (جامع المدارک، 5/ 411-413). او همچنین مواضع انتقادی نسبت به نحوه مدیریت جنگ ایران و عراق داشت و آنگونه که شیخ صادق خلخالی در خاطراتش گفته، آقای خوانساری معتقد بود جنگ عراق و ایران صرفا بر سر دعواهای ارضی است و ربطی به توطئه جهانی علیه انقلاب اسلامی و حکومت جدید ایران ندارد و میشد با مذاکره، مانع ادامه جنگ شد (خاطرات خلخالی، 1/ 411).
📸عکس آیات عظام محقق داماد، خوانساری و خویی
@rawinews
کلیپ به مناسبت سالگرد درگذشت آیتالله شیخ محمدتقی آملی
پست قبلی راوی درباره ایشان را نیز اینجا بخوانید
@rawinews
کلیپ به مناسبت سالگرد درگذشت آیتاللهالعظمی سید احمد خوانساری
پست قبلی راوی درباره ایشان را نیز اینجا بخوانید
@rawinews
🌐درگذشت آخرین بازمانده فقیه-فیلسوفهای تهران
راوی #حوزه ، علیرضا دهقانی:
آیتالله سید رضی شیرازی؛ نواده میرزای شیرازی (صاحب فتوای تحریم تنباکو) و فقیه و حکیم شهیر حوزه تهران ساعاتی پیش در سن 93 سالگی درگذشت. وی پس از آیتالله ضیاءآبادی و آیتالله محمدتقی شریعتمداری، سومین عالم برجسته پایتخت است که در یک سال اخیر از دنیا رفته است.
مرحوم سید رضی شیرازی؛ نتیجه پسری میرزای شیرازی بزرگ و نوه دختری آیتالله شیخ محمدکاظم شیرازی (از فقهای بزرگ نجف) بود. وی در نجف به دنیا آمد و تحصیلات خود را در شهرهای نجف و تهران گذراند. او حتی در نجف زبان فرانسوی را تا حد زیادی آموخت. استادان بزرگ فلسفه حوزه تهران همچون آیات شیخ ابوالحسن شعرانی، سید ابوالحسن رفیعی قزوینی، میرزا مهدی الهی قمشهای و فاضل تونی و نیز استادان بزرگ فقه حوزه نجف همچون آیات شیخ کاظم شیرازی، سید ابوالقاسم خویی و شیخ حسین حلی از استادان مطرح سید رضی شیرازی بودند.
آیتالله سید رضی شیرازی سالها در مدرسه سپهسالار تهران (دانشگاه مطهری فعلی) به تدریس شرح منظومه پرداخت. در دوره دستگیری آیتالله طالقانی توسط ساواک، آقا رضی به جای ایشان درس میداد و حقالتدریس را نیز به خانواده مرحوم طالقانی میپرداخت. در سال 1339 آیتاللهالعظمی بروجردی، آقا رضی را به همراه آقایان شهابی و شهرستانی بهنمایندگی از خود جهت شرکت در کنگره بینالمللی بیتالمقدس به اردن فرستاد. مدتی بعد آیتالله دکتر مهدی حائری یزدی برای تحصیل به خارج از کشور رفت و آقا رضی به درخواست دکتر حائری و به جای ایشان در دانشکده الهیات دانشگاه تهران تدریس میکرد. در سال 1343 سید رضی و برخی دیگر از اساتید دانشگاه تهران از جمله استاد مطهری، صدر بلاغی و سید مرتضی جزایری به دلیل مواضع و فعالیتهای انتقادی سیاسی از دانشگاه اخراج شدند.
مرحوم شیرازی از سال 1344 به مسجد شفاء در محله یوسفآباد تهران رفت و به اقامه نماز و برگزاری جلسات اصول عقائد برای مردم و نیز تدریس دروس سطح و خارج به طلاب مشغول شد. وی اگرچه از منتقدان حکومت پهلوی بود، ولی پس از انقلاب تمایلی به پذیرش مناصب رسمی نداشت. با این حال در برخی مطبوعات، از وی به عنوان رییس کمیته انقلاب اسلامی منطقه یوسفآباد نام برده شد و همین بهانه به دست گروه فرقان داد تا ایشان را در تیر ماه سال 1358 هدف ترور قرار دهد که البته نافرجام ماند.
الإسفار عن الأسفار، درسهایی از شرح منظومه، زلال حکمت و نگاه ناب از جمله آثار مکتوب مرحوم شیرازی است. وی همچنین فعالیت تبلیغی فراوانی انجام داد و علاوه بر سفرهای تبلیغی، در راهنمایی پیروان دیگر ادیان و آیینها به اسلام نقش پررنگی داشت. او همچنین بر تقویت حوزه نجف تأکید میکرد و آن را به سود قم میدانست. وی از همین رو مؤمنان را به تقلید از آیتاللهالعظمی سیستانی راهنمایی میکرد.
📺کلیپ درگذشت آیتالله سید رضی شیرازی را اینجا ببینید.
@rawinews
🌐درگذشت اسلامشناس برجسته آلمانی
راوی #اندیشه: پروفسور یوزف فاناس (Josef van Ess)؛ استاد برجسته مطالعات اسلامی در آلمان و نویسنده کتاب مشهور «کلام و جامعه در سده دوم و سوم هجری: تاریخ اندیشه دینی در آغاز اسلام» در سن ۸۷ سالگی درگذشت.
تز دکتری این استاد بازنشسته دانشگاه توبینگن درباره عرفان اسلامی بود و رساله استادیاش را نیز با تحقیق درباره معرفتشناسی در علوم اسلامی بهپایان رسانده بود.
فاناس عضو آکادمی علوم هایدلبرگ، آکادمی ادبیات بارسلونا، آکادمی بیتالحکمه تونس و عضو سابق انجمن حکمت و فلسفه ایران بود. وی در سال ۲۰۰۹ جایزه پروس و در سال ۲۰۱۰ جایز صلیب بزرگ دولت فدرال آلمان را از آنِ خود کرد.
پروفسور فاناس بیش از بیست عنوان کتاب به زبان آلمانی به چاب رساند که از این میان با کتاب «کلام و جامعه در سده دوم و سوم هجری: تاریخ اندیشه دینی در آغاز اسلام» شهرت جهانی یافت. این اثر مهم که در شش جلد از سال ۱۹۹۱ تا ۱۹۹۷ میلادی منتشر شد، به مباحثی چون ترویج اسلام، پیدایش مباحث کلامی جدلی و نگاشتهها و تراجم افراد شاخص در مذاهب مختلف اسلامی پرداخته است. متأسفانه فقط جلد اول این اثر مهم به فارسی ترجمه شده است.
وی همچنین کتاب «شکوفایی کلام اسلامی» و مجموعه سهجلدی «یادداشتهای کوتاه» را در سالهای پایانی عمر نوشت و به نکات مهمی درباره فرقههای اسلامی بهویژه زیدیه و معتزلیان پرداخت.
هرچند فاناس در نوشتههای خود دچار اشتباهات چشمناپوشیدنی در مباحثی از جمله تاریخ پیدایش تشیع و مناسبات علی(ع) با خلفا شده است، ولی نمیتوان آثار او را در اسلامشناسی معاصر غربی نادیده گرفت. اهمیت نگاشتهها و پژوهشهای فاناس به اندازهای بود که پروفسور مادلونگ؛ اسلامشناس برجسته معاصر و استاد بازنشسته دانشگاه آکسفورد هفت سال پیش مقالهای خواندنی در معرفی و نقد کتاب فاناس (خدا و دیگری: مشاهدات اسلامی، درباره خدا از دیدگاه انسان) نوشت.
@rawinews
🌐دو علّامه و تبیین مفهوم آزادی
راوی #حوزه: در میان عالمان دینی برخی را با عنوان «علامه» میشناسند. مرحومان سید محمدحسین طباطبایی تبریزی و محمدتقی جعفری تبریزی از آن جملهاند. عمده تحقیق آنها در فلسفه و عرفان بود.
علامه طباطبایی ۲۴ آبان ماه ۱۳۶۰ در قم در سن ۷۹ سالگی درگذشت و استاد جعفری نیز ۲۵ آبان ماه ۱۳۷۷ هنگام معالجه در لندن در سن ۷۵ سالگی از دنیا رفت.
یکی از مقولاتی که این دو در تأملات خود به آن اشاره کردند بحث از آزادی بود. نگاه انسانمحورانه مدرن، آزادی از بسیاری قیود را طرح میکرد که در مقابل، نگاه اسلام نسبت به این موضع میباید مشخص میشد. این دو علامه به این بحث وارد شده و برخی دیدگاههای رقیب را به نقد گذاشتند.
علامه طباطبایی عنوان کرد که نوع آزادی که اسلام مطرح میکند متفاوت از آن است که جهان غرب به دنبال آن است. او گفت آزادی که اسلام به بشر ارزانی داشته، آزادی از هر قید و بند و عبودیتی جز عبودیت خداست. این عبودیت که در اسلام مطرح شده، به معنای رهایی از قید و بندهایی است که سبب میشود انسان در مقابل دیگران سر خم کند. علاوه بر این، علامه به موضعی دیگری هم اشاره میکرد. او میگفت که آزادی در اسلام، صرفاً به امور بیرونی ختم نمیشود. آزادی حقیقی انسان زمانی است که از قیود درونی هم آزاد باشد و ریشه این آزادی چیزی نیست جز بندگی خدا (تفسیر المیزان، ج۴، ص۱۱۶). بر همین اساس، مرحوم طباطبایی معتقد بود که قانونگذاریهای اسلام در راستای همین آزادی درونی است. علامه طباطبایی به این آزادیِ درونی اهمیت میداد و معتقد بود که برای رسیدنِ به این آزادی، برخی آزادیهای ظاهری را میتوان تعدیل کرد. وی آزادیهای بیرونی را یک لذت آنی میشمرد.
همین موضع را مرحوم جعفری نیز برگزیده بود. او هم به آزادی درونی توجه بیشتری داشت و میگفت اگر آزادیِ انسان به انتخابِ شایستهای نیانجامد، آزادی ثمری نمیدهد. انتخابِ شایسته در نظر وی این بود که آزادیِ درونی برای انسان حاصل شود. در تعبیری اینگونه میگفت که: «متأسفانه با همین مفهوم آزادیهای خیالی که یک لذت ابتدایی دارد، چه حقایقی که از دست بشر دارد فوت میشود». و در ادامه میگفت: «ما کلمه آزادی را به شکل مطلق و به طور مطلقالعنان برای بشریت آرمان نمیدانیم». او میگفت: «این آزادی به خودِ طبیعی مربوط میشود ولی آزادی نیست. با واژهها و الفاظ دارند بازی میکنند».
مرحوم جعفری مفهوم آزادی را در جهان امروز، تحریفشده میدانست و میگفت که این واژه هم مانند مفهوم عشق، مورد بدفهمی قرار گرفته است. معتقد بود که این مفاهیم را با غرایز پیوند داده و اسم این غرایز را آزادی یا عشق گذاشتهاند.
این دو متفکر بر این باور بودند که اینچنین مفاهیمی، مرتبهای متعالی دارند، اما به دردِ بدفهمی دچار شدهاند.
@rawinews
🌐سهروردی؛ فیلسوف جوان و دغدغههای ایرانی-یونانیاش
راوی #اندیشه: شیخ شهابالدین سهروردی بنیانگذار مکتب اشراقی در فلسفه اسلامی است. وی اگرچه عمر چندان بلندی نداشت و در 37 سالگی در زندان ایوبیان کشته شد، اما از اثرگذارترین فیلسوفان مسلمان محسوب میشود. پژوهشگران معاصر فلسفه از ساحتهای مختلفِ اندیشه سهروردی سخن گفتهاند:
1️⃣شهرام پازوکی از محققانی است که سهروردی را در قیاس با هایدگر میبیند. او وجه مشترکی را میانِ این دو تشخیص میدهد. میگوید این دو در رجوع به فلسفه یونان به هم میرسند. پازوکی در مقالهای اینگونه عنوان میکند که: «اقبالِ سهروردی به تفکر یونان باستان به سبب تاریک شدن نور حکمت حقیقی در دوره او و ظهورِ طایفه متفلسفین به جای حکمای حقیقی است. لذا او در جستجوی این حکمت متذکر پیشینیان میشود و به شرق و حکمتِ مشرقی در هند و ایران و یونانِ باستان و در عالمِ اسلام به تصوف راه مییابد. سهروردی آغاز حکمت حقیقی را وقتی میخواند که به طریقه حکمای پیشین که اهل بصیرت و نور بودند و اکنون در عالم اسلام در طریقه تصوف سلوک میکنند بازگردیم. اینان هستند که میتوانند در چنین زمانه فلاکتباری ما را از غمِ غربتِ غربِ حقیقت نجات دهند. اما هایدگر که خود را در عالم ظلمانی جدید یافته، در جستجوی مبدأ و منشأ غرب رجوع به گذشته میکند. او نیز تفکرِ حقیقی را مسبوق به تذکر و یادِ گذشته میداند و در این مسیر به یونان میرسد. به همان سرزمینی که تخمِ کاشته شده در آن، برهوتی را پدید آورد که اکنون میرود که همه علم را فرا گیرد. او نیز ما را دعوت به تفکری در آینده میکند که مانند تفکر یونانِ باستان فلسفی و عقلی نیست و ماهیتاً به شعر و عرفان میماند. با این مقدمات، این دو در یونانِ باستان به هم میرسند»(شرق سهروردی و غرب هایدگر، شهرام پازوکی، نامه فرهنگ، شماره 31).
2️⃣فتحالله مجتبایی تأثیرپذیری سهروردی از دیگر مکاتب را مورد توجه قرار داده است. او برخی اصطلاحات را که سهروردی به کار برده، ریشهشناسی کرده است. در خصوص واژه «هورقلیا» که سهروردی به کار میبرد گفته است که: «این کلمه وقتی به سهروردی رسیده به صورت تصحیحشده آن بوده و یا شاید سهروردی آن را درست شنیده و نوشته به صورت «هورکلیایی» و بعداً به دست کاتبان به صورت «هورقلیایی» تحریف شده است. و یا کلمات دیگری مثل «جابلقا» و «جابلسا» که (پیش از سهروردی در برخی آثار دیده میشود) هیچ یک کلماتی نیست که سهروردی خودش از پیشِ خود اختراع کرده باشد. اینها مربوط به سنتی بوده که به او رسیده و او آن را به صورتِ منظم تألیف و تدوین کرده است. داستان «قصه غربت غربیه» همان داستان گنوسی مروارید است که قبلا به بردیصان نسبت داده میشد و اکنون معلوم شده است که بخشی است از کتاب اعمال طوماس رسول یکی از انجیلهای غیر رسمی و داستانی است ایرانی و متعلق به زمان اشکانیان که به عالم غرب و مسیحیت و مذاهبِ گنوسی وارد شده و پس از هزار سال در ایران به شیخ اشراق رسیده است. داستانهای فارسی کوتاهی که سهروردی دارد بعضیها ظاهراً اصلِ هندی دارد. رساله «لغت موران» و رساله «عقل سرخ» با بعضی از داستانهای بودایی مجموعه جاتکهها شباهت تمام دارد (سهروردی و فرهنگ ایران باستان، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره 50-51).
3️⃣حسین سیدعرب از سهروردیپژوهانی است که در یکی از مقالاتِ خود، به مواجهه هانری کُربن با سهرودی پرداخته است. او برخی مفاهیم اندیشه سهروردی را که در نظر کربن برجسته شده نشان میدهد. میگوید:
از دیدگاه کُربن در اندیشه سهروردی فیلسوف و پیامبر معارفِ خود را از مشکاتِ نبوت میگیرند. کربن بر اساس گزارش از سهروردی در رساله «کلمه التصوف» یا «مقامات الصوفیه» او را احیاکننده حکمت ایران باستان میداند و میگوید در ساخت تاریخ فلسفه اسلامی تنها سهروردی قادر به ایفای این نقشِ مهم بوده. زیرا پیش از او ابن سینا از اندیشه حکیمانِ خسروانی آگاه نبود و نتوانست اندیشه مشرقی خود را به کمال برساند. بنابراین سهروردی با نظر به معنویتِ ایران آن را از گذشته به آینده تبدیل کرد و در نظر اسلام نقش میانجی اسلام و حکمت کهن زرتشتی را ایفا کرد که در واقع شبیه نقشی است که سلمان میان ایران و اهل بیت مکرم پیامبر داشت» (حسن سید عرب، کتاب ماه ادبیات و فلسفه، شماره 74).
@rawinews
کلیپ به مناسبت سالگرد مرحوم حاجآقا رحیم ارباب؛ از فقها و فلاسفه مکتب اصفهان
@rawinews
🌐غرایب ادیب غریب
راوی #فرهنگ: احمد مهدوی دامغانی در سن 96 سالگی در فیلادلفیای امریکا دیده از جهان فرو بست. او محقق و پژوهشگر در عرصه دین و ادبیات بود و فرزند یکی از علمای مهم حوزه خراسان به شمار میرفت. همچنین وی از دوستان دوره تحصیل آیتاللهالعظمی سیستانی بود. نیز او را آخرین شاگرد زندۀ محمد قزوینی (ادیب نامدار عصر پهلوی اول) به شمار میآوردند. او پس از انقلاب به اتهام ارتباط با برخی عوامل حکومت پهلوی بازداشت و محاکمه شد و سال 1366 از ایران مهاجرت کرد.
سه گفتارِ ذیل، میتواند منظومه فکری او را معلوم کند:
1️⃣«همانطور که دولت در مورد مشکل اعتیاد تلاش میکند، باید در مقام مبارزه با مخدّراتِ فکری هم برآید. چرا جوانِ 13-14 ساله امروزی به جای داستان راستان مرحوم مطهری رمانی را بخواند که بر اساس روابط جنسی نوشته شده است و در نتیجه فکرش مسموم شود؟ آیا نباید برای ریاضت و حمایت افکار، دستگاه و مؤسسهای وجود داشته باشد؟ من معنای فضای باز سیاسی را نمیفهمم یعنی چه؟ فضای سیاسی محدودهای دارد یا خیر؟ آیا این محدوده باید در چارچوب احترام به قانون اساسی باشد یا خیر؟ مقررات این کشور (امریکا) میگوید که افراد تابعه این کشور در انتخاب شغل، مذهب، سخن گفتن و شنیدن و خواندن و نوشتن آزادند. اما در مملکتِ ما چنین نباید باشد. فضای آزاد نباید در حدی باشد که با اصول و مقررات که مایه قوام و دوام مملکت است معارضه داشته باشد. در قانون اساسی مذهب رسمی مذهب شیعه حقه جعفریه اثنی عشریه است، نه تمامی مذاهب.
مگر میشود اجازه داد کسی علیه مقدسات و معتقدات اسلامی قیام کند و با اسلحه قلم بر خلاف اعتقادات مردم و مذهب مطلب بنویسد؟ آیا میشود جواز نشر هر مجلهای را داد که باعث مسموم شدن افکار جوانان شود؟ طبعا باید دستگاهی متولی باشد و به این مسائل رسیدگی کند. اما ناگفته نماند که نباید قوه خلاقه هنرمند، نقاش، بازیگر قصه نویس و نویسنده گرفته شود. بلکه باید در راهِ معقولی هدایت شود... آن چیزی که به سلامت روحی فرزندان مملکت صدمه می زند باید کنترل شود. من مخالف آزادی قلم نیستم، اما آزادی هم به معنای گفتن هر چیزی نیست. ... هنوز در مملکت ما عاشورا و رمضان وجود دارد و نزد اکثر مردم سنتهای اسلامی محترم شمرده میشود. نباید چیزهایی نوشت که جوانان و نوجوانان تحریک شوند. و اتفاقاتی که در اینجا مشاهده می شود در آنجا بروز کند. در ایران حیا و متانت و حجاب حکمفرماست. وضعِ ایران با دیگر کشورها قابل قیاس نیست و نمیتوان در آنجا چیزی را که خلافِ سنت و اعتقادات و باورهاست آموزش داد» (گفتگو با مجله کیهان فرهنگی، بهمن ماه 1370، شماره 80).
2️⃣«عقل در مقابل اسلام چیست؟ اصطلاحاتِ عقلی یعنی چه؟ در تمامِ مذاهبِ اسلامی هیچ مذهبی به اندازه شیعه بر عاطفه و عشق مبتنی نیست. شاید این که جزو اصولِ مذهبِ ما یکی هم عدل است، همان عدل موجبِ این میشود که عشق هم جزو عدل باشد. امامت مبتنی بر عشق است. خیلی به عقل اتکا نکنید... ما خدا را در قلبِ خود یافتهایم. خدا را با فلسفه نمیتوان شناخت. فلسفه میتواند اثبات کند، اما نمیشناسد. ما خدا را با فلسفه نمیتوانیم بشناسیم. کی فکرِ بشر میتواند خالقِ خود را بشناسد؟ هیچ یک از کتبِ مذهبی ادیانِ ابراهیمی تمسک به عقل نمیکنند... وحی قابل فهمِ ما نیست. از عالمِ امر است. از عالم خلق نیست... این نیست که به عقل بی اعتنا باشیم. عقل برای کارِ این دنیا است. برای اینکه زندگی این دنیا را به امر عقل بر اساس دستورات دین انجام دهیم» (گفتگو با برنامه شوکران، سال 98).
3️⃣«من ابدا و اصلا اعتقادی به نواندیشی دینی ندارم و هرگونه نواندیشی را با اصول و فروع دین و مذهبِ اسلام و تشیع مغایر و معارض میدانم، زیرا آنچه نواندیشان به خیال خودشان از اسلام و تشیع تصور میکنند و ارائه میدهند، شیرِ بییال و دم و خالی از دیانت و مذهب و تشیع است. آن کسانی که با حرفهای خود انکارِ وحی محمدی میکنند و به آن توهین میکنند و توجیه میکنند و وحی را در حد خواب دیدن تنزل میدهند و در عین حال مثنوی مولوی را با قرآن مقایسه میکنند، همان مثنوی را نیز به درستی نخواندهاند، چه برسد به قرآن مجید. هر کسی وحی را نمیفهمد و وحی در مقام امر است نه در مقام فهم. این حرفها، حرفهای جسمیان است و از روح و اعتقاد و ایمان خالی است و بیشتر برای این است که خود را از تکالیفِ مذهبی خلاص کنند. نواندیشی در دین معنا ندارد، ما همان دینی را داریم که امیرالمومنین (ع) و سید الشهدا(ع) و ائمه معصومین همان را دارند. من نه تنها اعتقادی به نواندیشی ندارم، بلکه نواندیشی را مخالف دین و مذهب میشمارم»(گفتگو با مجله خیمه، شماره 131، تیر 98).
@rawinews
🌐درد دینداری جامعه
راوی #حوزه: استاد سید عبدالله فاطمینیا در سن ۷۷ سالگی درگذشت. او از نسل دوم شاگردان آیتالله سید علی قاضی بود و محبوبیت نسبی قابل توجهی در میان مردم داشت. آن مرحوم به کتابشناسی و شناختِ نسخههای خطی هم شُهره بود. فرزندش میگوید نسخهای از یکی از کتب ملاصدرا یافته بود که بسیاری از قسمتهای این کتاب محو شده بود، اما فاطمینیا با شناختی که از فلسفه صدرا داشت، آن قسمتهای جا افتاده را تکمیل کرد. سپس آن را نزد علامه طباطبایی برد و آن مرحوم گفت که عبارتِ صدرا هم جز این نمیتوانسته باشد.
فاطمینیا در تحقیقاتِ خود در کتب قدما به نکاتی پی برده بود که گاه این نکات را مکتوب میکرد؛ به عنوان نمونه در مواجهه با برخی تعابیر شیخ عبدالرزاق کاشانی گفته بود که: «شیخ عبدالرزاق کاشانی از بزرگان عرفا و اکابر ارباب معرفت و ذوق است، هرچند در مطالعه تفسیر تأویلاتِ وی، به چند مورد از هفوات او برخوردم که هرگز از عارفِ بزرگی چون او توقع نداشتم» (فاطمی نیا، تفسیر منسوب به ابن عربی، مجله گلچرخ، فروردین ۱۳۷۱). نگاهی منتقدانه به آثار داشت. میکوشید صحیح را از سقیم باز شناسد. او در خصوص فهم و شناخت از دین هم همین رویّه را به کار میبست.
وی که پای درس و وعظ عرفایی چون حضرات آیات علامه طباطبایی و برادرش سید حسن الهی، سید رضا بهاءالدینی، محمد تقی آملی و مرحوم بهجت نشسته بود، دو نحوه رویکرد در منبر داشت؛ یکی مواقعی بود که او توصیههای عرفانی داشت. گاه از ایشان سخنانی نقل میشد که خواندن برخی اذکار و ادعیه را توصیه میکرد. یکی از آنها توصیهای بود که در خصوص شب قدر عنوان کرد. این سخنانِ او در فضای مجازی هم بازتاب بسیاری داشت. وی در این مواقع عمدتا عنوان میکرد که در این اذکار سرّی نهفته است و نخواهید که آن را بازگویم. عمده مواجهه او با این اذکار و بیان آن در عرصه عمومی با این سخن همراه میشد. از مخاطب میخواست تا به او اعتماد کرده و در مورد آن ذکر پرسشی دیگر بیان نکند و به آن مداومت بورزد. اما این موارد استثناء بود. البته این نوع مواجهه وی با انتقادات برخی اهل شریعت مواجه میشد.
وجه غالب را رویکرد او در خصوص اخلاق تشکیل میداد. میگفت که این اذکار نیز اگر بر پایه اخلاق بنا نشود، فایدهای نمیبخشد. در این خصوص حتی یک عملِ کوچک اما با کیفیت را نشانی از سعادت میدانست. به عنوان نمونه عنوان میکرد که: «سالها قبل مشرّف شدم به مکه. شخصی در کاروانِ ما بود که وضعیتی داشت. گویا همه میخواستند از سر راهش فرار کنند! در این سفر یک چایی داد به دست یک سید دلشکستهای، بر اثر این عمل کوچک و خالصانه، وضعیتش تغییر کرد، همه از او استقبال میکردند؛ محبوبیت پیدا کرد و خلاصه سرنوشتش عوض شد! گویا نور همین عمل کوچک ولی از روی اخلاص، اثر بسیار بالایی در او داشت و او را متحول کرد. پس کوچک و بزرگ عمل مهم نیست؛ اخلاص و مقبولیت در نزد خداوند مهم است».
در جای دیگری گفته بود «من تعجب میکنم از بعضیها! یک خانم مؤمن ۲۰ بار به عمره رفته. بار ۲۱ به او میگویند بیا این پول عمره را بده برای یک دختر یتیم، میگوید: نه من نمیتوانم. دوستان همه دارند میروند عمره. من چطور نروم؟ حالا به این خانم بگو شما این همه عمره رفتی، مساله اخلاق رو در خانه رعایت میکنی؟ مگر دین خدا مسخره است؟ هر سال عمره میروی یک عیب و بدی را از خودت دور نکردی؟ یا آقا؛ فرقی ندارد. آقا بداخلاق بشود، عبادتش ضایع میشود. خانم بداخلاق بشود، عباداتش ضایع میشود».
او از این حیث گلهمند بود. از برخی تفسیرهایی که از دین میشد گلایه داشت. میگفت بسیاری دین را به غلط معرفی میکنند؛ «دورهای شده که همه چیز صاحب دارد غیر از دین و معارف. همه متولی دین شدهاند. اگر درباره طب بخواهیم صحبت کنیم، باید آقای دکتر بیاید. اما دین؛ طرف مینشیند چشمش را هم میبندد و میگوید: فکر میکنم فلان آقا اشتباه کرده، فلان چیز حلال است و… دین به همین سادگی است؟! همه الان صاحب معارف شدهاند. همه عارف شدهاند. به جوانی گفتم چرا میروی فلان جا؟ گفت حاج آقا سیمش متصل است. گفتم تو مبتدی هستی، سیم را هم تشخیص میدهی؟! من اسم این عرفان را گذاشتم عرفانِ سیمی. هر کسی را بهر کاری ساختند. متخصص مهم است. یک آسپرین ما از دست غیر متخصص نمیخوریم بعد درباره دین...».
فاطمینیا در همین خصوص دردمندانه گفته بود: «اگر دین این چیزی بود که در کوچه خیابان میدیدیم، صرف نمیکرد امام حسین(ع) در راهش شهید بشود». فاطمینیا با این دردِ دینی چشم از جهان فرو بست. دردی که تا روز آخر هم با او همراه بود.
@rawinews
🌐آیتالله شریعتمداری در چهار پرده
راوی #حوزه: چهاردهم فروردین ۱۳۶۵ آیتاللهالعظمی سید محمدکاظم شریعتمداری پس از چهار سال حصر خانگی در سن ۸۳ سالگی درگذشت. او یکی از بحثبرانگیزترین مراجع تقلید شیعه بود و موافقان و مخالفان پرشوری داشت که هر کدام از منظری به او مینگریستند. روایتها از ایشان بسیار بود.
1⃣«آیتالله شریعتمداری در دوره آیتالله بروجردی نیز دارای مقلدینی نه چندان محدود بود و به عنوان یکی از مراجع تقلید شناخته میشد؛ تا جایی که دکتر مصدق به مناسبت ارتحال آیتالله حجت در کنار آیتالله بروجردی و آیتالله صدر به ایشان نیز به عنوان یکی از مراجع تقلید تسلیت گفته و پیامی ارسال کرده است. متن تلگراف اینچنین است:
حضرت آیتالله آقای سید محمدکاظم شریعتمداری دامت افاضاته
رحلت مرحوم آیتالله حجت موجب تألم و تأثر شدیدِ اینجانب گردید. این ضایعه مؤلمه را به جنابعالی تسلیت عرض مینماید.
محمد مصدق».
(نامههای دکتر مصدق، محمد ترکمان، ج اول، ص ۲۲۲)
2⃣مرحوم شریعتمداری در نامهای به کانون نویسندگان ایران گفته است:
«اینجانب کراراً نظر خود را نسبت به رعایت آزادیهای فردی و اجتماعی و لزومِ احترام به آزادی بیان و قلم و مطبوعات بر اساس مقرراتِ مملکت و تعالیمِ عالیه اسلام اعلام داشتهام. مطبوعات البته باید دارای مبنا و هدفِ انسانی و اسلامی باشند. جانب صدق و امانت را مراعات کنند. یکپارچگیِ مردم آن هم در این برهه از دورانِ سازندگی را کاملاً در نظر بگیرند. چنانچه مطبوعات در موردی عمداً یا سهواً اشتباهی کردند، باید آنان که صلاحیتِ ارشاد دارند، با تمسک به منطق شیوای قرآن به رفع اشتباه بپردازند و در صورتی که نافع نیفتاد از دولت بخواهند که از طریق قانونی اقدام نماید. ولی اگر مردم خودشان رأسا در کارها دخالت کنند، کار به هرج و مرج میکشد. اصولاً ریختن به دفترِ مجله یا روزنامه و اعمالِ فشار و تهدید و ارعاب و شکستن و سوزانیدن با هیچ منطقِ انسانی و اسلامی تطبیق نمیکند. هر کس روزنامه یا مجلهای را نمیپسندد، میتواند آن رانخواند». (کتاب منتشر شده از طرف کانون نویسندگان ایران، محمد علی سپانلو، ص ۶۸۰؛ نقل از کتاب: فقیهی از شریعتمداران، محمد تقی انصاریان خوانساری، ج۱، ص ۱۵۴).
3⃣آیتالله شریعتمداری در مواجهه با وقایع پیش از انقلاب، با فعالین انقلابی چندان همراهی نداشت. از این تعبیر استفاده میکرد که: «اگر شاه برود چه کار میخواهیم بکنیم؟ یک نفر باید باشد تا این مملکت را داره بکند»(خاطرات آیتالله احمدی میانجی، ص ۲۷۸).
وی در آستانه انقلاب با اعتصاب کارکنان شرکت نفت موافقتی نداشت. اعلام کرد که: زمستان است، هوا سرد است، دولت هم مسأله اعتصاب شرکت نفت را بهانه قرار میدهد و به مردم نفت نمیرساند و بعد هم مردم به ما فحش میدهند؛ مردم این مسأله را از چشمِ ما میبینند و میگویند آخوندها نگذاشتند (همان، ص۲۷۸) .
در پی همین ماجرا، غلامحسین جمی از روحانیون آبادان که روابط صمیمانهای با مرحوم شریعتمداری داشت به نزد ایشان رفته و گلایه میکند که: آقای خمینی دستور داده تا شیرهای نفت را ببندند، لااقل شما هم حرکتی بکنید. مرحوم شریعتمداری پاسخ میگوید: من نظرم نبود که این طور بشود. قرار نبود این گونه شلوغ بشود و کار به اینجا بکشد و اوضاع به هم بریزد؛ نگذاشتند ما میخواستیم به نحو دیگری عمل بشود (خاطرات حجت الاسلام غلامحسین جمی، ص ۱۶۲).
4⃣یکی از شاعران آذربایجان به مناسبت بازگشت آیتالله شریعتمداری از تبریز به قم در ۱۹ جمادیالثانی ۱۳۷۱ قمری (اواخر اسفند ۱۳۳۰) این شعر را سروده است:
جان به لب آمد ز هجر حضرت جانان
ذات شریعتمدار حجت یزدان
تا سوی قم رفت شد عزیز در آن شهر
یوسفِ ما برنگشت جانب کنعان
وارثِ علم رسول کین فلک پیر
هست بر دانشش چو طفل دبستان
نابغه دهر آیتالله المعظم
محیی احکامِ حق، مفسرِ قرآن
ذات تو گلزار شرع و گلشن دین را
ذوق و صفا بخشد همچو گل به گلستان
حوزه تدریس و علم و بحث و بیانت
گشته نگهبانِ دین و حافظِ قرآن
در نظرِ اهل فضل و دانش و بینش
ساحتِ قدست شبیه روضه رضوان
چون تو یکی ذات صد قرن نه بزاید
نه پدر چرخ و چهار مادرِ ارکان
گاه بسی رفت ای یگانه گیتی
سال بسی گشت ای گزیده دوران
بلبل طبعم به شاخسار مدیحت
داشت همی گونه مدح و نغمه دستان
وصفِ تو رانم چه در حضور و چه از دور
مدح تو خوانم چه آشکار چه پنهان
سال جدید است و عید فرّخ فیروز
تهنیت عرض حضور میکنم الان
سال و مه و روز و شب و همیشه و هر آن
باشی خوش روزگار خرّم و خندان
شکر خدا را زبان واصف ذاکر
وصف تو گویان رسانده سال به پایان
(یاقوت الکلام یا گنجینه فیوضات، حاج میرزا احمد ذاکر، منتشر در تبریز).
📸عکس حضور آیتالله شریعتمداری و محمدرضا شاه در جشن آزادی آذربایجان از اشغال قوای شوروی، خرداد ۱۳۲۶
@rawinews
🌐رحلت آیتالله علوی گرگانی
راوی #حوزه: حضرت آیتالله سید محمدعلی علوی گرگانی از علمای باسابقه حوزه علمیه قم در سن ۸۳ سالگی دار فانی را وداع گفت.
مرحوم آیتالله علوی گرگانی سالها در درس آیات عظام محقق داماد و مرتضی حائری یزدی شرکت کرده بود و چند سالی نیز شاگرد آیتاللهالعظمی بروجردی و امام خمینی بود.
آقای علوی همچنین داماد مرحوم شیخ محمدعلی انصاری قمی بود و چندین دهه در قم به تدریس در سطوح مختلف حوزوی اشتغال داشت.
مجموعه راوی این مصیبت را به خاندان مکرم ایشان تسلیت میگوید.
@rawinews
🌐سید کاظم عصار؛ متفکری در میانه
راوی #اندیشه: این روزها چهل و هفتمین سالروز درگذشت آیتالله سید محمدکاظم عصار است؛ پژوهشگری که میتوان او را محققِ در میانه نامید. به این علت که در بسیاری امور، در میانه سنت و تجدد حرکت میکرد.
عصار اصالتا ایرانی و متولد کاظمین عراق بود که در کودکی به همراه خانواده به تهران آمد و حدود ده ساله بود که به حوزه علمیه رفت. در تهران و در مدرسه مروی و سپس مدرسه صدر به تحصیل فقه و اصول پرداخته بود. اما به این بسنده نکرده و در 15 سالگی به مدرسه دارالفنون هم رفت. از حوزههایی که چارچوب سنتی داشتند، به سمت نظام نوین آموزشی رفته بود. به این بسنده نکرده، برای کسب علم طب جدید، به فرانسه هم سفر کرد. به دانشگاه سوربن پاریس رفت. سید که از دروس طلبگی آغاز کرده بود، حالا در پاریس به دنبال پزشکیِ جدید میگشت.
میگویند که در پاریس، رؤیایی دید که سبب شد دوباره به همان دروس طلبگی مایل شود. دخترش شمسیه عصار گفته بود که پدرم در خواب دید که امام علی(ع) به او می فرماید: «پاریس چرا؟! بیا به نجف!». پس از این رؤیا، سید کاظم هم رخت سفر بسته و ابتدا به ایران و سپس به عراق میرود.
سید کاظم لباس روحانیت به تن کرد اما طبق مرام میانهای که برگزیده بود، عمامهای کوچک و شل به سر میگذاشت. زندگیاش هم اگر چه مانند روحانیون سنتی ساده و محقّر بود اما در خانه، مبلمان داشت که در آن زمان امری مدرن محسوب میشد.
این مرام میانه در خصوص فرزندان هم اعمال شد. برخلاف برخی روحانیون سنتی آن زمان که دختران را از تحصیلات مدرن بینصیب کردند، اما دخترِ عصار به مدرسه رفت. وی به پاریس و سپس به آلمان هم سفر کرد. شمسیه عصار به ادبیات و موسیقی علاقهمند شد، با یک کارشناس فرانسوی آثار هنری به نام نیکولا گوپی ازدواج کرد و به شوشا گوپی شهرت یافت. سید نصیرالدین؛ پسر سید کاظم عصار نیز از دیپلماتهای برجسته دوران پهلوی بود.
مرامِ میانهروانه عصار به گونهای بود که از مرید و مرادی هم پرهیز داشت و از وجوهات شرعی در زندگی خود استفاده نمیکرد. با داشتنِ لباس روحانیت، برخی برای دستبوسی او اقدام میکردند که وی از این عمل مانع میشد و دیگران را از خود میراند. وی هم در حوزه به تدریس میپرداخت و هم در دانشگاه. از زمانی که دانشگاه تهران تأسیس شد در آنجا به تدریس مشغول بود. حتی مدتی ریاست دانشکده معقول و منقول (دانشکده الاهیات دانشگاه تهران) را به عهده گرفت. لیستی از شاگردانِ وی هم نشان میدهد که عصار چگونه در میانه قدم بر میداشته است. حضرات آیات سید عبدالاعلی سبزواری و مرعشی نجفی از شاگردانِ او بودند. در عین حال سید احمد فردید، بدیعالزمان فروزانفر و سید حسین نصر نیز از افرادی بودند که در جلسات درسش حاضر میشدهاند.
همین زیستِ دوگانه و مرامِ میانه بود که سبب شد وی عضو کمیسیونی شود که متن قانون مدنی تهیهشده در زمان وزارت علی اکبر داور را برای مطابقت با چارچوب فقه شیعه مورد بازبینی قرار میدادند؛ چراکه هم به حقوق جدید آشنایی داشت و هم به متن سنتِ دینی مسلط بود.
سید کاظم عصار در اواخر دی ماه 1353 در سن نود سالگی در تهران درگذشت و در حرم حضرت عبدالعظیم به خاک سپرده شد.
@rawinews
کلیپ به مناسبت سالگرد درگذشت آیتاللهالعظمی سید محمدرضا گلپایگانی
پست قبلی راوی درباره ایشان را نیز اینجا بخوانید
@rawinews
کلیپ به مناسبت درگذشت آیتالله سید رضی شیرازی؛ آخرین بازمانده فقیه-فیلسوفهای تهران
@rawinews
🌐قرآن و زنان؛ پس از فمینیسم
راوی #اندیشه ، محمدحسین مصلایی:
در دوران اخیر به واسطه سیطره اسلام سیاسی در خاورمیانه، جنبههای دیگری به ارزشهای الهیاتی و معنوی قرآن افزوده شده است. از همین رو فهم آن دیگر فقط برای مومنانش فایده عملی به همراه ندارد و میتواند پیامدهای سیاسی و اجتماعی بسیار گستردهای را به دنبال بیاورد. این از جمله دلایل رونق گرفتن پژوهش و کوشش برای ایجاد نوعی معرفت نسبت به قرآن و سنت اسلامی در راستای فهم قرآن است که توسط بسیاری از متفکران مسلمان و غیرمسلمان با رویکردها و انگیزههای متنوع دنبال میشود.
یکی از این رویکردها «تفسیر فمینیستی قرآن» است. مبنای این رویکرد استفاده نقادانه از ابزارهای تحلیلی و معرفتشناسانه جهت به چالش کشیدن سوءاستفاده از قدرت مردانه و تبعیضهای جنسیتی برآمده از تفسیر قرآن است.
عایشه هدایتالله؛ استاد پاکستانی مطالعات اسلامی در سانفرانسیسکو در کتاب «حاشیههای فمینیستی قرآن» آثار تفسیری فمینیستی را به طور منسجم بررسی کرده و رویکردهای پرتکرار و مهمترین چهرههای آن را معرفی میکند و سرانجام، پس از اینکه خواننده درکی همدلانه از این آثار به دست آورد، وی نقد روششناسانه خود به این آثار را تقریر میکند.
بافتمندسازی تاریخی، روش درونمتنی و طرحواره توحیدی؛ سه روش تفسیر فمینیستی قرآن است.
روش نخست؛ مشخص کردن وضعیتهای تاریخی را شرح میدهد که بافت نزول وحی در عربستان در زمان نزول و تفاسیر بعدی قرآن را شکل داده است.
روش درونمتنی که میتوان آن را خوانش کلنگرانه قرآن نیز دانست میکوشد آیات و عبارات مرتبط قرآن را با این فرض که قرآن از انسجام ساختاری و مضمونی برخوردار است از طریق مقایسه با یکدیگر، در پرتو «حرکت کلی قرآن به سوی حمایت از عدالت و برابری همه انسانها» تفسیر کند.
روش طرحواره توحیدی نیز در این راستا به کار گرفته میشود که اثبات کند تبعیض جنسیتی نوعی بتپرستی است که به مرد در برابر زن نقشی خداگونه میدهد.
هدایتالله پس از مطالعه تفاسیر فمینیستی قرآن و نقد و بررسی دقیق هر یک از آنها، در هر کدامشان تناقضات روششناسانهای را برجسته میسازد که بیانگر ناکارآمدی آنها است. او نتیجه میگیرد خواستههای فمینیستی در برابر قرآن، زمانپریشانه و نامتناسب با عبارات قرآنی است که به طرز توجیهناپذیری به قرآن تحمیل شدهاند. او ادعای منتقدان این جریان را تأیید میکند و مینویسد: «ما گاهی سعی کردهایم قرآن را به گونهای معنا کنیم که دوست داریم معنا دهد، در متن طبق خواسته خویش دست بردهایم تا حمایت متن را برای ایده عدالت به دست آوریم».
او در مقابل میکوشد بر این مبنا عمل کند: «بهجای آنکه فشار زیادی بر متن وارد کنیم تا آنچه ما دوست داریم بگوید، باید این شدت علاقه را در جای دیگری متمرکز کنیم: بر واکاوی صادقانه اهداف تفسیری خود».
او که نمیخواهد قرآن را به مردسالاری و تبعیضجنسی تسلیم کند، در مقام ارائه راهکاری جایگزین برای خط سیر تفسیر فمینیستی موجود قرآن برمیآید که معتقد است به بنبست رسیده است. راهکار او دنبال کردن عدالت با روشهایی فراتر از متن قرآن و برگزیدن روشهای جدید در مواجه با قرآن است. او معتقد است تنها از این طریق میتواند هم فمینیست باشد و از تعهدات فمینیستی و اخلاقی خود کوتاه نیاید و هم مسلمانی معتقد به وحیانی بودن قرآن. او تأکید دارد برای فراهم کردن چنین امکانهایی «باید از ایدههای سرراست و خدشهناپذیر متن رها شویم و از مرجعیت دیدگاههایمان درباره عدالت دست بکشیم».
هدایتالله پس از اینکه مخاطب را از قانع میکند که رویکردهای فعلی فمینیستی قرآن کارایی لازم را ندارند، به دنبال روشهای جدیدی برای ارتباط با قرآن میگردد، اما چندان پاسخ روشنی ندارد. او صرفاً تأکید میکند که خوانشگر هرگز نمیتواند به طور عینی قصد مولف/خدا را بفهمد و کمی منظور خودش را از اینکه باید بهدنبال معیارهای عدالتی «فراتر» از قرآن بود توضیح میدهد.
در پایان کتاب آمده: «در گذشته، در زمانهایی میترسیدم قطعیت عدالت قرآن برای زنان را زیر سوال ببرم، زیرا مرا بیپروا به پرتگاه عدم قطعیتی سوق میداد که ناگزیر منجر به پایان ایمان و حیات من به عنوان یک فمینیست مسلمان میشد. پذیرش اینکه افکار تفسیری فمینیستی جاهایی به بنبست رسیده، غیرقابلتصور بود». اما او در طول کتاب به طرح این پرسشها خطر میکند و پاسخهایی استوار و بنیادبرافکن نیز به آنها میدهد که مستلزم شهامتی مثالزدنی است.
هدایتالله با آنکه همچنان به تفسیر فمینیستی قرآن ناامید نیست، نقدهای قدرتمندی به آن وارد کرده است.
@rawinews
🌐دو مواجهه با دین؛ آرامش و سازش
راوی #اندیشه: در ادامه مرگهای متوالی و طی یک ماه گذشته، دو نویسنده ایرانی که تأملاتی در خصوص دین داشتند از دنیا رفتند:
سید ابوالحسن بنیصدر؛ اولین رییسجمهور تاریخ ایران که در سن ۸۸ سالگی درگذشت، فارغ از ماجراها و جنجالهای سیاسی که برانگیخت، به اندیشه دینی هم توجه داشت. او از سالهای قبل انقلاب تا همین چند سال پیش نیز به نوشتن درباره دین میپرداخت و از «اندیشه توحیدی» سخن میگفت. وی بر این باور بود که توحید صرفاً یک باور به یگانگی خدا نیست بلکه این باور، الزاماتی دارد. و الزامات آن، حضور توحید در اقتصاد، سیاست و جامعه است. او در کتابهایی همچون «اقتصاد توحیدی»، «روش شناخت بر پایه توحید» و «تضاد و توحید» بر همین باور تأکید داشت و در سایر آثارش هم این مبنای فکری را برگزیده بود. از اسلام و آموزههای دینی، انتظارات سیاسی اجتماعی و اقتصادی و حقوقی هم داشت و از منش پیامبر، دموکراسی شورایی را استخراج کرده بود. میگفت که پیامبر قرنها پیش دموکراسی شورایی را جزء به جزء اجرایی کرده و حتی زبان فرهنگ این دموکراسی را به عمل گذاشته و تعلیم داده، اما حالا در قرن بیست و یکم میلادی هنوز استبداد وجود دارد.
بنیصدر میگفت در قرآن ۲۲ قاعده یافته که خشونتزدایی را نشان میدهد، اما امروزه برخی به نامِ دین، به خشونت عمل میکنند.
بنیصدر در سال ۸۷ پس از آنکه دکتر سروش، قرآن را کلام پیامبر دانست، در گفتگویی طولانی با یک استاد مطالعات اسلامی در آلمان، به نقد مفصل وی و نصر حامد ابوزید پرداخت. او در این گفتگو به دکتر حسن رضایی گفت رویکردهایی که «امور واقعی مستمر» را در قرآن نادیده میگیرند، چه فقیه باشند و چه روشنفکر دینی، قادر به درک قرآن نخواهند بود:
«در زمان دانشجویی ذهنم مدتها مشغول پرسش از امرهای واقع بود و سروکار روزانه با این پرسش پیدا کرده بودم و البته در کلاس روشهای تحقیق نیز ویژگیهای امر واقع را میآموختند تا دانشجو بتواند امر واقع را از غیر آن تشخیص دهد. پس از نقد و تکمیل ویژگیهای امرهای واقع، سراغ قرآن رفتم و در قرآن به جستجوی امرهای واقع پرداختم. در مطالعه اولی که زیر عنوان "بعثت دائمی" انتشار دادم، دو ویژگی این امرهای واقع را خاطرنشان کردم: ویژگی اول اینکه دارای صفت دوام و استمرار هستند و دوم اینکه نه در یک جامعه که در همه جامعهها به استمرار، واقع می شوند؛ مانند قدرت، یا امرهای واقع اجتماعی نظیر زناشویی، طلاق و زنا و یا نابهسامانیهایی که صفت مداوم دارند (جرم و جنایت چون قتل، دزدی و ...) و یا امرهای واقع اقتصاد، تجارت، شیوههای استثمار، ربا، و امرهای واقع سیاسی - اجتماعی، چون مستکبر و مستضعف، صلح و جنگ، امرهای دینی چون دینباوری و دینناباوری، دوستی و دشمنی، و دادگری و بیدادگری و نیکوکاریها و زشتکاریها و... . تا امروز که چهل سال از آن مطالعه میگذرد، هیچگاه در قرآن، امر واقعی که حادثه زودگذری، خاص دوران پیامبری پیامبر(ص)، بیرابطه با امر واقعی که مستمر باشد نیافتهام. این یادآوری بهجاست که امر واقع دیرپا که حق نباشد، زوالپذیر است؛ برای مثال، ربا را میتوان از میان برداشت، اما نیاز به برنامهای جامع و اجرای آن در زمانی طولانی دارد».
بنیصدر در طول نیم قرن فعالیت در حوزه فهم دین، چندان نتوانست با مخاطبان مختلف ارتباط بگیرد. او ادبیات و روش تفکر و استدلال خاص خود را داشت و هیچگاه نتوانست زبان مشترکی با دیگر پژوهشگران دینی پیدا کند. حاشیههای سیاسی دامنهدار او نیز بر احتیاط متفکران در گفتگو با او میافزود و هیچگاه از این نظر جدی گرفته نشد.
در سوی دیگر نیز آرامش دوستدار قرار داشت که همانند بنیصدر سالها در اروپا زندگی کرد و بهتازگی در سن ۹۰ سالگی در آلمان درگذشت. رویکرد او در قبال دین، در نقطه مقابل اندیشه بنیصدر قرار داشت و معتقد بود که در فرهنگِ دینی نه تنها ایدهای برای امروز یافت نمیشود، بلکه دین در تاریخ ایران (چه زرتشتی و چه اسلام)، راه را بر تفکر بسته است. وی میگفت که در فرهنگِ دینی، تفکر امری ممتنع است و فرهنگ دینخو بر فرهنگ ایرانی سیطره یافته است. کتاب "امتناع تفکر در فرهنگ دینی" را نوشت و با وجود پیشینه بهائی خانوادهاش، از بهائیت نیز دست شست و با بدبینی محض نسبت به ذات دین مینگریست. دوستدار پیشرفت و ترقی را تنها در توجه به اندیشه فلسفی غرب میدانست و دگردیسی در حوزه فکر را خواستار بود.
بنیصدر و دوستدار هر دو بیشتر عمر خود را در اروپا گذراندند و مخاطب اصلیشان اهالی اندیشه دینی ایران بود. یکی از جوانی در پی سازش دین و دنیای امروز بود و روشهایش چندان در مجامع فکری جدی گرفته نشد، دیگری آرامش را در دوریگزینی حداکثری از ذهنیتهای دینی میدید و دستاوردهایش واقعبینانه تلقی نشد.
هر دو نامی و آثاری به جای گذاشتند، اما دین هنوز مسأله جامعه ماست.
@rawinews
🌐صلح عارفانه و دنیای امروز
✍🏻ندا سادات هاشمی؛ دانشجوی دکتری عرفان و تصوف (یادداشت ارسالی)
راوی #اندیشه: در عرفان اسلامی صلحطلبی و توجه به صلح، جایگاه بسیار والایی دارد و عُرفای مسلمان، آشکارا و یا کنایهآمیز در میان الفاظ و حکایات خود به آن اشاره داشته اند؛ تا جایی که میتوان صلحگرایی را از اصلیترین نشانههای عارف دانست. این صلح هم میتواند صلح درونی، یعنی صلح انسان با خویشتن یا به عبارتی آرامش درونی باشد که خود پایه و اساس صلح با دیگران است و نیز میتواند صلح بیرونی یعنی صلح و دوستی میان انسانها و حتی در حیطه سیاست و میان جوامع باشد.
از عواملی که صلحگرایی را در عارفان پررنگ کرده، میتوان به «وحدت وجود» اشاره کرد. این باور، همه انسانها را از یک ماده و جوهر میداند و معتقد است که روح الهی در تمام مخلوقات سریان دارد و انسان نباید به تقابل و عناد با انسانهایی که همه دارای روح الهی هستند برخیزد. یکی از معروفترین حکایات عرفانی در این باب، سخن شیخ ابوالحسن خرقانی (عارف قرن پنجم هجری) است که بر سردر خانقاه خویش نوشته بود: «هرکه در این سرا آید نانش دهید و از ایمانش مپرسید. چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جانی ارزد، البته بر خوان ابوالحسن به نان ارزد».
دومین عامل صلحگرایی عارفان، توجه حداکثری آنان به جنبه باطنی، الوهی و اخلاقی دین بوده است. عرفا سعی داشتهاند که دین خود را با اخلاق به مردم معرفی کنند نه با جبر و تعصب. البته این به معنای نادیده گرفتن ظواهر دینی نیست. عارفان بزرگ، انجام واجبات و پرهیز از محرمات را مانند طنابی میدانستند که ما را به کمال و سعادت مد نظر در عرفان میرساند. با این حال، تأکید بیشتر بر باطن دین، گاه آنان را به تقابل با فقیهان کشانده است. نقل شده که ابو یزید بسطامی (عارف قرن سوم هجری) زمانی که در ماه صیام از محله جذامیها گذر میکرد، وی را به طعام دعوت کردند و بایزید گرچه روزهدار بود سر سفره آنان نشست و از طعامشان خورد. همچنین از وی نقل شده که در پسِ امامی نماز میخواند. امام گفت: «یاشیخ! تو کسبی نمیکنی و چیزی از کسی نمیخواهی، از کجا میخوری؟». شیخ گفت: «صبر کن تا نماز قضا کنم». امام گفت: «چرا؟». شیخ گفت: «نماز از پسِ کسی که روزیدهنده را نداند، روا نبود که گزارد». از نظر بایزید، کسی که یقین قلبی به رزاق بودن خدا نداشته باشد، نمازش کامل و چیزی جز ریا نیست. همچنین در باب اهمیت ویژه اخلاقیات در برابر امور شرعی ظاهری نقل شده که روزی جوانی نزد عبدالله بن مبارک مَروزی (عارف قرن دوم هجری) آمد و به پای او افتاد. زار زار بگریست و گفت: گناهی کرده ام که از شرم نمیتوانم گفت. عبدالله گفت: بگوی تا چه کردهای؟ جوان گفت: زنا کردهام. عبدالله گفت: ترسیدم که مگر غیبت کردهای!
صلحجویی و باور به وحدت وجودی انسانها و اهمیت باطن اخلاقی دین، عارفان را به سمت گفتگوی دوستانه میان ادیان و اعتقادات مختلف سوق میداده است. عطار در تذکرةالاولیاء نقل کرده که یک مسیحی چهار ماه مهمان شیخ ابوالعباس نهاوندی بود و تحت تأثیر مهماننوازی و اخلاق نیکوی شیخ مسلمان شد؛ بهگونهای که در زمره شاگردان بزرگ او درآمد و پس از مرگ نهاوندی به جای استاد نشست.
موضوع دیگری که میتوان در باب صلحگرایی عارفانه مطرح کرد، روش «خلوتگزینی» یا گوشهنشینی عارفان است. گویا عرفا از این روش به عنوان حربه جایگزین مبارزه و درگیری با دیگران استفاده میکردهاند. در تاریخ نیز بیان شده است در برهههای زمانی که حکومتها فشار زیادی بر مردم وارد میآوردند، گرایش به عرفان و خلوتگزینی نیز شدت میگرفت. از ابنعربی؛ پدر عرفان نظری مسلمانان نقل شده که میگفت:« از مردم کناره میگیرم نه برای اینکه از آنها در امان باشم، بلکه کناره میگیرم که آنان از من در امان باشند». خلوتگزینی نوعی دور شدن از درگیری و اختلافات بود که عارف را تشویق میکرد بیشتر به درون خود بنگرد.
عشق ومحبت نیز جایگاه مهمی در عرفان اسلامی دارد و در صلحگرایی عرفان مؤثر بوده است؛ بهویژه عشق به همه مخلوقات که صلح بیرونی و یا صلح میان جوامع را ایجاد میکند. در عرفان اسلامی یک انسان باید قدرت روحی بسیار بالایی داشته باشد تا بتواند به تمام مخلوقات خدا عشق و محبت بورزد. عرفا حتی عشق خدا به انسان را علت و انگیزه آفرینش جهان میدانند. تأکید برخی حکایات عرفانی بر گیاهخواری نیز از باب عشق و عطوفت به حیوانات است. عطار در الهینامه نقل کرده که رابعه عَدَویه (زن عارف قرن دوم هجری) مورد علاقه حیوانات بود و از او گریزان نبودند، چون گوشت آنان را نمیخورد.
شاید بهرهگیری از برخی روشهای اخلاقی و تربیتی صلحجویانه و مبتنی بر محبت و عطوفت به مخلوقات، در جهانی که سرشار از خشونتهای غیر قابل مهار شده است، بتواند دنیا را جای بهتری برای زندگی سازد.
@rawinews