زیرنویس انگلیسی ویدیوی بالا.
برای استفاده از زیرنویس هردو فایل رو دانلود کنید و از قسمت افزودن زیرنویسِ پلیرِ گوشیتون این زیرنویس رو بهش اضافه کنید.
@rebellionillnes
سال 1972، ایرلند شمالی
دختری که با سلاح نامزد زخمیاش در حال نبرد با ارتش بریتانیاست. نامزد دختر بعد از انتقال به بیمارستان از مرگ نجات پیدا کرد در حالی که دختر تا آخرین لحظه مرگ میجنگید.
سالها بعد این تصویر بعدها به عنوان نماد روز زن در ایرلند، انتخاب شد.
@rebellionillnes
📍تهران، سال ۱۳۷۷
فوتبال بازی کردن بچهها در یکی از اتوبانهای تهران
@rebellionillnes
📍تورنتو، کانادا ۱۹۸۰
ما به لاداها (ماشینی ساخت شوروی) بنزین نمیدهیم، تا زمانی که شوروی (از افغانستان) عقبنشینی نکند.
@rebellionillnes
این عکسها از اتاق دانشجویی یکی از دوستان، در محل کمپس دانشگاه بینالمللی فلوریداس. خیلی همهچی دقیق توی محل خودشه.
@rebellionillnes
درست است که تولد من است، اما این هدیه من به شما. کلی گشتم تا ورژن راک این را پیدا کنم :))
Tunak Tunak Tan Meets Metal Erock
@rebellionillnes
چندسالی هست که رفتهای. اگرچه اندازهی یک عمر برایم سخت و رنجآور بوده اما آنقدری نیست که زندگی روزانه توی این مملکت را عوض کند. آدولف را عصرها میبرمش در حیاط دوری میزنیم. تنها ولش نمیکنم. سگدزدی زیاد شده. همه چیز دزدی زیاد شده. هر چیزی که پشیزی بیارزد را میکنند در گونی و میبرند. آدمها که جای خود. تو را هم بردند. نمیدانم چه کسانی یا چرا. اما از من دزدیدندت و بردند کشور غریب. اصلا هرجای دنیا که تو نباشی غریب است. خاکش غربت است.
وقتی تو نیستی گاهی سریال تماشا میکنم. در اینترنت میچرخم، به آدولف رسیدگی میکنم یا برای خودم آشپزی میکنم. این آخری را دوست دارم. مواد اولیه را میچینم روی میز، یک دستور غذا از اینترنت نگاه میکنم و سعی میکنم باقی را به کمک حافظه پیش ببرم. ساعتها خودم را غرق میکنم میان طعمها و بوها و رنگها و زمان را میکشم. زمانی که درست نگذرد، شایستهی مردن است.
@rebellionillnes
گاهی اوقات فکر میکنم از حال دلم بیخبرم. تمام عمرم تلاش کردم تا بتونم احساسم رو با کلمات بیان کنم. بعد فکر کردم اگر یک روزی بتونم حسم رو بیان کنم هم اهمیت چندانی نداره.
مهم نیست چند سالمه. باید قبول کنم سن یه سری چیزها گذشت، هرگز قرار نیست تجربهشون کنم. برای نويسنده شدن موهام زیادی کوتاهه و برای هنرمند بودن بیش از اندازه حساسم.
گذاشتم چایی دم بکشه. انقدر بدم میآد وقتی یهچیزی رو گازه، سروصداش بلند میشه که یعنی بیا زیر منو خاموش کن! گه بخور، نمیآم!
@rebellionillnes
Saudade :
در زبان پرتغالی، به معنای حس انسان تو لحظهایه که متوجه میشه فرد یا چیزی که قبلا نتونسته پیدا کنه رو، دیگه هیچوقت پیدا نخواهد کرد..
@rebellionillnes
در چنین روزی، مردی چینی بر سر راه ستونی از تانکهای ارتش چین ایستاد و آنها را متوقف کرد. "مرد تانکی" لقبی است که به این فرد چینی داده شد. بعد از آن روز دیگر از هویت و سرنوشت مرد تانکی اطلاعی پیدا نشد. برخی ادعا کردند وی یک دانشجوی ۱۹ ساله مخالف حزب کمونیست بود که پس از این اتفاق دستگیر و ناپدید شد. مرد تانکی توسط مجله تایم به عنوان یکی از صد فرد تاثیرگزار قرن بیستم میلادی انتخاب شد.
@rebellionillnes
حالا یه چند سالی از اون موضوع گذشته. زندگی دختر چه تغییری کرده؟ سلبریتی اینستاگرامی شده. پز خریدهاش رو میده. از زندگی مجللش فیلم میگیره توی یوتوب میگذاره. مادرش چه میکنه؟ مادرش هم همراه دختر وارد همین بیزینس شده. دختر کوچکه خانواده هم در همین مسیر.
این هم اون ماشینی که برای تولدش میخواست و گرفت. پلاک ماشین چیه؟ توصیفی که مخاطبها ازش کردند، بچهی لوسِ بورلی هیلز
Beverly Hills Brat
این دختر ۱۸ ساله الان چقدر سرمایه شخصی به دست آورده؟ تخمین میزنند ارزش کانالش ۶۱۵ هزار دلار باشه. این دختر احتمالا الان الگوی بسیاری از دخترای دیگهاست که پس مسیرِ درست اینه. احتمالا الگوی خودش هم امثال کارداشیانها بودند.
@rebellionillnes
چند وقت پیش دختر نوجوونی که از دست مادرش شکایت داشت اومد به برنامه تلویزیونی دکتر فیل که تم روانشناسی داره. شکایتش این بود که مادرش بهش به اندازه کافی پول نمیده. دختر درخواستش حداقل ۲۵۰۰ دلار پولتوجیبی ماهانه بود.
دختر معتقد بود که مادر طوری بارش آورده که به این زندگی عادت کرده. مادر گفت دخترِ ۱۵ سالهاش، سال گذشته نزدیک به صد هزار دلار خرج روی دستش گذاشته برای خرید لباس، و الان کادوی تولد بنز واگن به قیمت ۲۳۱ هزار دلار میخواد. دختر هم میگفت این حقش است و مادر وظیفه داره، چون اینجوری از اول بارش آورده.
@rebellionillnes
او فردی باهوش بود که مخاش خوب کار میکرد. شخصیتاش ترکیبی بود از فرهنگی برگرفته از کف خیابان و دانشگاه، و همین ترکیب بود که همیشه دیوانهاش میکرد. میدانست که شغلی برایش وجود نخواهد داشت چرا که باهوشتر از تمام کسانی بود که میخواستند استخداماش کنند. هرجا که میرفت ایراد میگرفت و بیشتر از بقیه ایرادها را میدید و به همه میگفت: "برای همه بدترینها را آرزو کنید. علیه دیگران ورد و جادوجمبل بخوانید. در کافههای لاکچری فالِ قهوه بگیرید و سعی کنید طلسمشان کنید. از قانون جذب و کارما و اگر نشد از "ابلفضل بزنه به کمرت" استفاده کنید. و در نهایت به تماشای خوشبختیشان بنشینید تا مطمئن شوید که اینها هیچ اثری نخواهند داشت".
@rebellionillnes
Mary Hopkin - Those Were The Days
اینهم نسخهی زندهاش که کلی گشتم تا پیدا شد. وقتی میخواند اصلا زور نمیزند و جالبیش هم اصلا همین است!
@rebellionillnes
TIMELAPSE OF THE FUTURE
سفری دیدنی از همین لحظه، تا آخرین روز جهان (روزی که زمان، مفهوم خود را از دست خواهد داد...)
@rebellionillnes
معمولا تبلیغهای کرهیی و ژاپنی رو که میبینم برام خیلی جالبه که چقدر میتونه حتی این چند ثانیه تبلیغ اعتیادآور باشه. این تبلیغ برند لپتاپی به اسم Mouse عه که روزانه یک میلیون نفر در یوتیوب برای چندمین بار برمیگردن و دوباره نگاهش میکنن و این خیلی جالبه.
@rebellionillnes
📍تهران، دوشانتپه
عکس یادگاری یک زن ایرانی با دو خلبان فرنگی، در زمان جنگ جهانی اول
@rebellionillnes
میخوام داستانی رو براتون نقل کنم که برای من تعریف Senior رو خیلی واضحتر کرد. این داستان رو من با واسطه از یک مطلبِ نوشته شده در سایت ویرگول، از مدیر امور بانکداری شرکتی و اختصاصی یکی از بانکهای کشور شنیدم. توی این سِمَت، سر و کار آدم با شرکتها و سازمانهایی هست که بخاطر گرفتن وام برای گسترش کارشون مراجعه میکنن. برای اینکه خستهتون نکنم، داستان رو از زبان خودشون نقل میکنم:
یکی از حوزههایی که بانکها در سالیان متمادی در اون فعالیت میکنن تامین مالی پروژههای کشاورزی بوده و به مجموعههای کشاورزی و دامداری یک سری وام داده میشه تا بتونن کارشون رو گسترش بدن. مجموعههای کشاورزی و دامداری هم به خاطر نرخ سود کمترِ این وامها، هزینهی سرمایهشون میاد پایینتر و به همین خاطر به شدت از این وامها استقبال میکنن. از اونجایی که سود این وامها پایینه، انحراف مصرف خیلی اتفاق میفته و ما باید خیلی دقیق بررسی کنیم تا تسهیلاتی که بهشون میدیم حتما در جای درست هزینه بشه. انحراف مصرف یعنی چی؟ مثلا میان برای گاوداری وام میگیرن، ولی میرن باهاش ملک میخرن یا ساخت و ساز میکنن یا سکه میخرن و .... برای همین کارشناسان بانکِ ما به تکتک جاهایی که تقاضای تسهیلات کمبهره دارن مراجعه میکنن و صحّت ادعاهای متقاضیان، اسناد موجود و همچنین پتانسیل پروژهها رو بررسی میکنن و یه گزارش جامع تهیه و برای من ارسال میکنن، تا پس از تایید وام بهشون داده بشه یا اینکه تقاضا رو رد کنیم. توی این گزارشهایی که برای من میومد یه سری گزارش بودن که خیلی جامع و دقیق نوشته میشد. نویسندهی این گزارشها هم یه کارشناس حدود ۶۰ ساله بود که به گاوداریهایی که تقاضای تسهیلات میکردن سر میزد و کارشناسیشون میکرد. یک روز مسئول دفتر گفت که ایشون میخواد شما رو ببینه و باهاتون صحبت کنه و چون تا اون موقع این اتفاق نیفتاده بود باعث تعجب من شد. یک جلسهای با ایشون گذاشته شد و بعد از سلام و احوالپرسی به من گفتن که: آقای دکتر، من یه چیزی به نظرم رسیده که هرچی به بچهها میگم بهم میخندن و باور نمیکنن. من برای بازدید از یه گاوداری رفتم و موقع بررسی متوجه شدم که چهرهی گاوها به چشمم آشناست!
بیاختیار منم به خنده افتادم ولی سریع خودمو جمع کردم و گفتم اگه میشه یه کم بیشتر توضیح بدین. پیرمرد دوستداشتنی گفت: زمانی که من برای ارزیابی به گاوداری مراجعه کردم، سَری هم به طویلهی گاوها زدم. گاوها در وسط طویله جمع شده بودن. این یعنی گاوها به تازگی به اونجا انتقال داده شده بودن و فضا براشون جدید بود. یه مقدار که دقیقتر نگاه کردم، چهرهی گاوها به چشمم آشنا اومد و حس کردم اونها رو قبلا در گاوداریِ واقع در استان دیگهای دیدم. برای همین فاکتور خرید رو از متقاضی خواستم و دیدم فاکتور شُسته و رُفتهای ندارن. فرداش هم رفتم از همسایههای گاوداری پرسوجو کردم. اونها هم گفتن که تا همین چند وقت اخیر این گاوداری آنچنان فعال نبوده!
حرفهایی که از کارشناس میشنیدم هنوز برایم عجیب بود، ولی بهش گفتم که قضیه رو پیگیری کنه، اون هم رفت جای اولی که گاوها رو به نظر خودش دیده بود و گاوی اونجا پیدا نکرده بود. در آخرِ این پیگیریها، حرفهاش تایید شد و جلوی کلاهبرداری چند میلیاردی از بانک رو گرفت. به واقع، این پیرمرد Senior ترین آدمی بود که من توی زندگیم دیدم.
توی بازار آیتی امروز، خیلی از نیروها توی لینکدین، خودشون رو Senior در موقعیت شغلیای که هستن معرفی میکنن. خود من همیشه دنبال این بودم که بفهمم واقعا چه کسی سنیوره توی موقعیت شغلیای که هست. یه سریا تعاریفی از نیروی سنیور دارن. مثلا توی لینکدینِ رادی خوندم که اگه ۵ سال توی یه شغلی کار کنی Senior حساب میشی. یه سریها هم هستن که میگن باید توی تیم با تجربهای سابقهی عضویت داشته باشی و با انواع تکنولوژیها کار کرده و بهشون مسلط باشی تا Senior حساب بشی. از طرفی ممکن هم هست که شما ۵ سال توی یه جایگاه کار کرده باشی، اما یک سری چیزا رو ندونی. مثالش هم کم نیست. افرادی که ۲۰ سال در یک پوزیشن دولتی کار کردن ولی واقعا سنیور نیستن. این تعریف یه مقدار میلنگه و نمیتونه جامع باشه. برای من Senior بودن همارز با خبرگی و دقته. یعنی توی کار خودت همهی جوانب رو در نظر میگیری، میتونی توی کار، سریع چیزهایی که نیروهای دیگه زمان بیشتری برای فهمیدنش صرف میکنن، یا اساسا نمیتونن از اون جنبه نگاه کنن به موضوع رو متوجه بشی. من از زمانی که این داستان رو شنیدم، هر موقع میگن فلانی سنیوره از خودم میپرسم یعنی چهرهی گاوها به چشمش آشنا میاد؟ :))))
@rebellionillnes
قبلترها یک کتاب بود. زیر دویست صفحه. با فونت بزرگ. سفر به ماه ژول ورن. یا مرد نامریی ولز. کلمه به کلمهش را حفظ میشدی. حالا یک تودهی بزرگ نصفهنیمه از همهچی و البته در نهایت: هیچی.
من یک زمانی مینشستم حرف میزدم و از چیزهایی خوشم میآمد. حالا از هیچچی خوشم نمیآید و حرف هم نمیزنم. اما مینشینم. همیشه میگفتم بازیگر زن فیلم قهرمان ژانگ ییمو توی مصاحبهای گفته بود که دلش میخواهد مثل گربه بنشیند روی صندلی و هیچکاری نکند و در ادامه میافزودم که من هم همین را میخواهم. اما خب از آن طرف هم دلم میخواست سامورایی باشم و شمشیربهدست به همهچیز بگویم نه! و از وسط همهچیز رد شوم. حالا از هرچی شمشیر و سامورایی و نه گفتن به زندگی حالم بهم میخورد. بهنظر شکست سنگینی میآید اما میشود اینجور هم نگاه کرد که شرایط و قرائن اینطور نشان میدهد که بنده بالاخره به آرزویم رسیدهام: مینشینم روی صندلی و هیچکاری نمیکنم.
@rebellionillnes
و حالا شاید براتون سوال باشه پس تفریحهای ما چیه؟
اینم تفریحهای ما:
@rebellionillnes
بعد از حرف زدن با مادر، دکتر فیل متوجه شد که مادر به دلیل طلاق احساس گناه میکنه و برای همین سعی میکنه با خرج کردنهای زیاد برای دختر حس خوب ولی موقتی ایجاد کنه، اما تربیت بچه حالا از دستش خارج شده. توصیهاش این بود که به تدریج پول رو کم کن و محبت رو زیاد. دختر گفت نمیخواد و به جای محبت پول رو میخواد.
تفسیر دکتر فیل این بود که این میل زیاد بچه به خرید لباسها و وسایل گرون به خاطر کمبود اعتماد به نفسه و باید از طریق کار کردن این اعتماد به نفس ایجاد بشه و بچه باید به تدریج، بره دنبال کار کردن با حداقل دستمزد، و کار کردن در خیریهها. هماهنگ هم کرد بچه رفت یجایی غذا پخش کنه.
@rebellionillnes
دلم میخواهد حداقل ۶۳ سال ديگر عمر كنم تا وضع جهان را آن موقع ببينم، بايد كمی تغيير كرده باشد. ولی ای كاش میشد ۶۰۳ سال ديگر عمر كنم تا آن موقع وضع جهان را ببينم، بايد خيلی زياد تغيير كرده باشد!
@rebellionillnes