رسانه «ریحانه»؛ بخش زن و خانواده KHAMENEI.IR با ریحانه همگام شوید و آثار خود را ارسال کنید @khamenei_Contact_ir
🖥«طیب زیست و طیب رفت»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 مادر همسر شهید طیّبمسعود که این نوشته را در طول مراسم بالا نگه داشته بود، میگفت شهید همیشه با احترام و مهربانی با من رفتار میکرد، همیشه پیشانیام را میبوسید و در تمام این سالها جز ادب و احترام از او ندیدم.
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«امضاء! یک مادر شهید»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 مادری روی دستش نوشته بود «پسرانم فدای رهبر!» و این حرف برای مردمی که سالها در مکتب امام حسین (علیه السّلام) رشد کردهاند، حرف جدیدی نیست. مادران شهدا از حضرت زینب آموختهاند که فرزندان خود را برای دفاع از امامشان به میدان بفرستند و وقتی میگویند «پسرانم فدای رهبر»، تا پای جان بر سر این پیمان خود ایستادهاند.
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«نسخهای برای فراق از عزیز»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 در میان سکوتی آکنده از شکوه و اندوه، حضرت آقا روی صندلی نشسته بودند؛ قرآن در دستانشان بود و آیات را زیر لب میخواندند.
مادران و همسران شهدا، با چشمانی سرشار از اشتیاق و احترام، به چهرهی ایشان چشم دوخته بودند؛ گویی در آن سیمای آرام و مقتدر، نشانی از فرزندان و همسران آسمانیشان میجستند و اگر کسی میایستاد یا از جلویشان رد میشد، درخواست میکردند که کنار برود یا بنشیند؛ میخواستند تصویر آن چهرهی آرام، آن نگاه نافذ، آن حضور مطمئن را در ذهن حک کنند تا هرگاه داغ فراق عزیزشان شعله کشید، با یاد آن لحظه، با یاد آن مرد بزرگ، آرام گیرند و قوّت بگیرند.
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«آخرین جمله: دعا کنید!»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 محمّدمهدی میرزایی جوانی بیستوپنجساله بود، فارغالتّحصیل مهندسی نفت، امّا دلسپردهی هنر آئینی. خیلی وقتها روزه بود و نمازهایش قضا نمیشد. میگفت تئاتر را برای دل خودش میخواهد، برای نفس کشیدن در فضای نور و معنویّت. همیشه با وضو به تمرین میرفت، چون صحنه را عبادتگاه میدانست و هنر را راهی برای بندگی.
روز آخر، پیش از آنکه از خانه بیرون برود، خم شد و پای پدر و مادرش را بوسید. با چهرهای آرام گفت: «برایم دعا کنید... دعا کنید شهید بشوم، حتّی بدنم در راه خدا تکّهتکّه شود.» آن جمله آخرین صدای او بود که در خانه پیچید.
دو روز گذشت و خبری از محمّدمهدی نشد. خانواده، چشمبهدر و دلنگران، لحظهها را شمردند. تا اینکه پلیس، از طریق ردیابی تلفن همراهش، پیکر او را در میان آوار پیدا کرد؛ خاموش، امّا سربلند.
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«جنگ یا معامله با زمانه؟»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 مادر شهید محسن وزیری، تمام مدّت مراسم، آرام بر صندلی نشسته بود؛ چشمانش، در تمام لحظات، پُر از اشک بود و تصویر فرزندش را مقابل خود گرفته بود. محسن متولّد سال ۱۳۷۹ بود؛ سرباز وظیفهای که دوران خدمتش را در کرمانشاه میگذراند. زمانی که آنجا بمباران شد، پادگان تخلیه شد و دستور بازگشت به تهران را دادند. وقتی به خانه آمد، کتاب «آن سوی مرگ» در میان وسایلش مادر را متعجّب کرد. محسن خودش را به پادگان افسریّه معرّفی کرد و چند روز بعد، خبر آوردند که دیگر برنمیگردد.
اینروزها تنها همدم مادر کتاب «آنسوی مرگ» است و جملاتی که محسن زیر آنها خط کشیده است. مادر آن جملات را با صدای فرزندش میخواند: «نه میشود با زمان جنگید و نه معامله کرد.» و با خود فکر میکند چه اندیشهای پشت آن نگاه آرام بود که از مرگ عبور کرد و به حیات ابدی رسید؟
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥روایتهای زنانه از قلب ایران
❤️پسفردای نابودی اسرائیل
👈مجمع اطبای بیمرز
📝تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از فردای آزادی فلسطین و نابودی رژیم اشغالگر قدس
📝 فاطمه رهنما
📖 کف پذیرایی نشستهایم. مامان مواد غذایی را بستهبندی میکند. بابا توی هر زیپکیپ یک کاسه آجیل میریزد. من خرما و شکلات میگذارم. بچهها از وسط بستهها، روی نوک پا میآیند، شکلاتی برمیدارند و میروند. ثنا که بزرگترشان است میگوید: «از اینا برندارید، برای بچههای غزه است.» با لبخند میگویم: «اشکال نداره مامانجان، من باز شکلات میارم.» در باز میشود علی نفسزنان میگوید: «خانوم! اگر کار شما تموم شده، زنگ بزنم آقای دکتر و گروهش بیان.»
نگاهی به بستههای دور و برم میکنم و میگویم: «بگو بیان.»
مامان با حسرت میگوید: «خوش به سعادتتون!» علی لبخند میزند و تشکر میکند.
از تصور لحظهای که نگاهشان به گنبد طلایی مسجدالاقصی میافتد، بغض میکنم. چشمهایم را میبندم. پزشک های خستهی غزه را میبینم که همردیفهای تازهنفسشان را در آغوش میکشند. علی و دوستانش خوراکیها را بین بچهها پخش میکنند. چشمم تر میشود.
بابا بلند میگوید: «یک شربت به ما نمیدی دختر؟ پس فردای نابودی اسرائیل که آدم اشک نمیریزه! شیرینی و شربت پخش میکنه.» بعد هم میزند زیر آواز و خانه پر از صدای مردانهاش میشود: «این پیروزی، خجسته باد این پیروزی.»
📝 #آینده_نزدیک
📩روایتهای خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حسابهای زیر ارسال کنید.
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس | تلگرام
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«دلگرمی»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 خستگیِ رسیدگی به بچهها، گاهی توفیق بعضی عبادتها را از یک زن میگیرد. محمد اینها را خوب میفهمید. اجازه نمیداد حسرت، ریشه کند توی دلم.
برای نماز شب هم که بلند میشد، حتماً دو رکعت برای من میخواند. میگفت: «تو نعمت زندگی منی! باید شکرش رو بهجا بیارم.»
همین کارها و حرفهایش بود که به حسرت اجازه نمیداد از دور هم چپچپ نگاهم کند، چه برسد به ریشه زدن و لانه کردن توی وجودم.
👈راوی: سرکار خانم معصومه بیرانوند، همسر شهید محمدجواد برهانی
📝به قلم سمیه فتحی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«یک آه مستجاب»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 جنگ که شد، تلویزیونِ خانه، معمولاً خاموش نمیشد. عکس شهید تجنجاری را اولینبار از همین تلویزیون دیدم. همانموقع آه، از قلبم راه گرفت که: «خوشبهحالش! هم یه رشتهی درستوحسابی خونده؛ هم عاقبتش یه جوری رقم خورده که باعث افتخار خانوادهاش شده.»
نمیدانم کدام فرشتهی سریعالسیری، آهم را تندی برداشت و رساند به گوشهای آسمان که حالا علیِ من هم شهید شده و امروز هم توی بیت، بین همهی خانوادههای عزیز شهدا، مرا دقیقاً نشانده پیش مادر شهید مجید تجنجاری.
👈راوی: همسر شهید علی حاجعلی
📝به قلم سمیه فتحی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«شگفتانه»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 دلم نمیخواست باور کنم واقعاً رفته و مرا با بچهها تنها گذاشته. توی دلم با محمد لج کردم و شروع کردم به خط و نشان کشیدن: «چند روز دیگه سالگرد ازدواجمونه، محمدآقا! تو که هر سال برام سنگ تموم میذاشتی، اگه راست میگی امسال چه هدیهای میخوای بهم بدی؟! اصلاً از اون دنیا چه جوری میخوای من رو خوشحال کنی که من باورم بشه هنوز هستی و حرفهام رو میشنوی؟! میدونی که هدیهت هم نباید تکراری باشه.»
یک روز مانده به سالگرد ازدواجمان تلفن زنگ خورد. چه کسی غیر از او میدانست عزیزترین و غیرتکراریترین هدیهای که میتواند به من بدهد، دیدن آقاست؟!
👈راوی: سرکار خانم معصومه بیرانوند، همسر شهید محمدجواد برهانی
📝به قلم سمیه فتحی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«به احترام مادر»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 رفته بود زیارت تا استخوان سبک کند. از حرم که بیرون آمد، تلفن همراهش را نگاه کرد. سعید، حوالی ساعت ۱۱/۳۰ با او تماس گرفته بود. هر چه شمارهاش را گرفت، دیگر در دسترس نبود.
کمی بعد، خبردار شد که حوالی ساعت ۱۲، موشک به محل کار او اصابت کرده است. از غصهی اینکه نتوانسته بود با پسرش حرف بزند، قلبش مچاله شد.
سعید پیش از شهادتش نتوانست از مادر خداحافظی کند. اما صبر کرد تا او از سفر مشهد بازگردد و بعد پیکرش از زیر آوار بیرون بیاید.
👈راوی: مادر سردار شهید سعید اصلانی
📝به قلم مریم محمدی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
📝 #روایت | سیاوشانی در کشتی نجات
👈روایتی مصوّر از مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی برضد ملّت ایران در حسینیه امام خمینی(ره) بهقلم و عکاسی خانم سارا عرفانی👇
🔹 مراسم چهلم شهدای جنگ دوازدهروزه در حالی برگزار شد که داغ فقدان آنها هنوز تازه بود و زخم دلها مرهم نگرفته بود. خانوادههای شهدا، بهویژه مادران و همسرانشان، بارها اشک در چشم نشاندند؛ اشکهایی که نه از ضعف، بلکه از بزرگی غم و وسعت صبرشان بود. دلهای داغدار، در سکوت میلرزید؛ گویی صدای آخرین خداحافظی هنوز در گوششان زنده بود و خاطرهی حضور عزیزان، لحظهای رهایشان نمیکرد.
🔹 نشسته بود روی صندلی، کنار دیوار. قاریِ سوّم، حامد شاکرنژاد که شروع کرد به قرائت، انگار او حوصلهاش سر رفته باشد، رو کرد به من و گفت: «چرا پس آقا صحبت نمیکنند؟ خیلی قرآن خوندن.» گفتم: «شاید صحبت نکنند، چون منبر گذاشتن و گویا آقای رفیعی قراره صحبت کنن.» با ناباوری گفت: «دوست دارم صحبتهای خودشونو بشنوم. ای کاش خودشون حرف بزنند!»
🔹در میان سکوتی آکنده از شکوه و اندوه، حضرت آقا روی صندلی نشسته بودند؛ قرآن در دستانشان بود و آیات را زیر لب میخواندند. مادران و همسران شهدا، با چشمانی سرشار از اشتیاق و احترام، به چهرهی ایشان چشم دوخته بودند؛ گویی در آن سیمای آرام و مقتدر، نشانی از فرزندان و همسران آسمانیشان میجستند و اگر کسی میایستاد یا از جلویشان رد میشد، درخواست میکردند که کنار برود یا بنشیند؛ میخواستند تصویر آن چهرهی آرام، آن نگاه نافذ، آن حضور مطمئن را در ذهن حک کنند تا هرگاه داغ فراق عزیزشان شعله کشید، با یاد آن لحظه، با یاد آن مرد بزرگ، آرام گیرند و قوّت بگیرند.
🔹 حضرت آقا آرام با آقای رفیعی صحبت کردند و بلند شدند. همه به احترام ایشان بلند شدند و شعار دادند. فکر کردند ایشان میخواهند بروند، امّا حضرت آقا میخواستند صحبت کنند. برایشان میکروفون آوردند. ایشان جلوتر آمدند و کنار ستون ایستادند و شروع کردند به صحبت. صحبتهایشان نور امیدی در دلهای رنجدیدهی خانوادهی شهدا روشن کرد. کلامشان نهفقط تسکینِ داغ بود، بلکه تداومِ عهد بود و این دیدار، در حقیقت، تجدید پیمانی بود که خانوادهی شهدا با رهبرشان داشتند.
🔍 مطالعه متن کامل روایت:👇Читать полностью…
farsi.khamenei.ir/others-report?id=60812
🖥روایتهای زنانه از قلب ایران
❤️پسفردای نابودی اسرائیل
👈جشن تازه شروع شده
📝تکنگاریهایی به قلم زنان ایرانی از فردای آزادی فلسطین و نابودی رژیم اشغالگر قدس
📝 زهرا مرتضایی
📖 آخرین دانه زیتون سیاه را روی سالاد شیرازی میگذارم. یک قدم عقب میروم و به اثر هنریام خیره میشوم. از کارم راضیام. بشریسادات، با لپهای گلانداخته، وارد آشپزخانه میشود: «مامان! پس کِی میریم؟ جشن تموم میشهها!»
لبخند میزنم: «نگران نباش، جشن تازه شروع شده.» به سالاد اشاره میکنم: اینو ببین! چطوره؟!» دستهایش را به هم میکوبد: «وای! پرچم فلسطینه؟» چشمکی میزنم و سفره را میدهم دستش.
همینکه مقلوبه را در دیس برمیگردانم، آمنهسادات دست میزند. بشریسادات شعر بداههای میخواند: «مامانم هنرمنده، ما رو کرده شرمنده!» فنقلبانو با دندانهای تازه درآمدهاش، روی زانو بلند میشود و دست میزند. از شعر بشریسادات خندهام میگیرد. این دختر آخرش شاعر میشود!
صدای سرودهای حماسی از کوچه و خیابان یک لحظه هم قطع نمیشود. از پریروز که خبر پیروزی فلسطین پخش شده، شربت و شیرینی نُقل کوچههاست. یاد شهدا میافتم. میخواهم بغضم را قورت بدهم ولی اشکهایم بیاختیار سرریز میشوند.
لبم اما پر از لبخند است. مثل لبخند پیروزی کودک فلسطینی در میان هیاهوی اشکهای بیامانش.
📝 #آینده_نزدیک
📩روایتهای خود را برای انتشار در رسانه ریحانه به حسابهای زیر ارسال کنید.
🖥 ایتا | بله | روبیکا | سروش پلاس | تلگرام
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🔰 شهیدپرور کیست؟
🌸حضرت آیتالله خامنهای: حفظ یاد شهید جهاد است؛ حفظ یاد شهیدپرور جهاد است. شهیدپرور کیست؟ پدر، مادر، معلّم، همسر، رفیق خوب؛ اینها شهیدپرورند و یاد اینها را گرامی داشتن، جهاد است.
🌷 ١۴۰۲/۳/۹
🌱 @Reyhanehfans
🔆 برکت ایران
🌸 رهبرانقلاب: برکت وجود حرم مطهر حضرت رضا علیهالسلام در سرزمین ما و حضور معنوی ایشان در سرتاسر کشور و در دل آحاد مردم ما آشکار است. امام هشتم علیهالصّلاةوالسّلام ولىّنعمتِ معنوی و فکری و مادّی ملت ماست.
🎉 ۱۳۸۱/۱۰/۲۵
🌱 @Reyhanehfans
🖥«دختران بابا، ستونهای انقلاب»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 نرگس، دختر شهید مرتضیٰ طیّبمسعود، که وقتی برای تسلّی و همدردی به خانهشان آمده بودند، میگفت به من تسلیت نگویید، پدرم به آرزویش رسید، پس تبریک بگویید!
ریحانه که دلتنگ پدر بود، امّا مانند خواهرش خوشحال بود که پدر به آرزویش رسیده است. دختری که هنوز بوی آخرین خداحافظی پدر را در خاطر دارد و صدای آرامِ او را در ذهنش مرور میکند. ریحانه که راه ناتمام پدر را بهخوبی درک کرده است، هر روز بیشتر شبیه پدر میشود و با همان وقار و اطمینان، مسیر جهاد پدر را ادامه میدهد. در نگاهش برق شمشیر سیاوش است و با صلابتی زینبی، دشمن را به مبارزه میطلبد.
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«نور امید دلهای داغدیده»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 حضرت آقا آرام با آقای رفیعی صحبت کردند و بلند شدند. همه به احترام ایشان بلند شدند و شعار دادند. فکر کردند ایشان میخواهند بروند، امّا حضرت آقا میخواستند صحبت کنند. برایشان میکروفون آوردند. ایشان جلوتر آمدند و کنار ستون ایستادند و شروع کردند به صحبت. ابتدا به همهی داغداران و خانوادهی شهدا تسلیت گفتند و سپس فرمودند: «آنچه در این دوازده روز برای جمهوری اسلامی اتّفاق افتاد، علاوه بر افتخارات بزرگی که ملّت ایران کسب کرد ــ که امروز مردم دنیا هم دارند به آن اعتراف میکنند ــ [این بود که] جمهوری اسلامی و ملّت عزیز ایران قدرت خود، عزم و ارادهی خود، استقامت خود، دست پُر خود را به دنیا نشان داد. اگر دیگران از دور چیزی شنیده بودند، از نزدیک قدرت جمهوری اسلامی را احساس کردند. علاوهی بر اینها، این نکته مهم است که جمهوری اسلامی استحکام بینظیر پایههای نظام و کشور خود را به دنیا نشان داد.»
بعد از آن، تأکید کردند که انشاءالله قدمهای بلندتری برخواهیم داشت و به کوری چشم دشمنان، ایران را به اوج ترقّی و افتخار خواهیم رساند.
صحبتهایشان نور امیدی در دلهای رنجدیدهی خانوادهی شهدا روشن کرد. کلامشان نهفقط تسکینِ داغ بود، بلکه تداومِ عهد بود و این دیدار، در حقیقت، تجدید پیمانی بود که خانوادهی شهدا با رهبرشان داشتند.
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«هیئتدار میدان تجریش»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 نشسته بود روی صندلی، کنار دیوار. قاریِ سوّم، حامد شاکرنژاد که شروع کرد به قرائت، انگار او حوصلهاش سر رفته باشد، رو کرد به من و گفت: «چرا پس آقا صحبت نمیکنند؟ خیلی قرآن خوندن.» گفتم: «شاید صحبت نکنند، چون منبر گذاشتن و گویا آقای رفیعی قراره صحبت کنن.» با ناباوری گفت: «دوست دارم صحبتهای خودشونو بشنوم. ای کاش خودشون حرف بزنند!» و چون از آنجا نمیتوانست حضرت آقا را ببیند، با فکر اینکه شاید صحبت نکنند، بلند شد و چند لحظه ایشان را نگاه کرد و دوباره نشست.
اسمش را پرسیدم؛ خدیجه عیوضی، همسر شهید علیاصغر پازوکی بود. گفت: «شوهرم در بمبارانِ میدونِ تجریش شهید شد. توی بازار کار میکرد. خیلی مردمدار بود؛ همیشه سعی میکرد گره مشکلات مردم رو باز کنه، بهشون برسه. یه هیئت داشتن، همیشه میرفت اونجا کمک میکرد. وقتی برمیگشت، میپرسیدم یه غذای تبرّکی برای خودمون نیاوردی؟ میگفت خودم هم نرسیدم چیزی بخورم. اینقدر که مشغول کار بود، خودش از غذای هیئتی که کمک کرده بود، نخورده بود.»
حضرت آقا که صحبت کردند، انگار دلش آرام گرفته بود؛ لبخند روی لبش نشسته بود.
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«کتابی نانوشته برای دختری در راه»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 زن جوان گفت باردار است. دنبال صندلی میگشت تا بتواند بنشیند. دختر هشتماههای داشت و دختر دوّمش چند ماه دیگر به دنیا میآمد. گفت همسرش، محمّدجواد الوندی، فعّال رسانه و ارتباطات بود. هجده سال داشت که پدرش از دنیا رفت و بار مسئولیّت خانواده روی دوش او افتاد. خیلی به مادرش خدمت میکرد و خوشاخلاق و خانوادهدوست بود. زن جوان تلاش میکرد احساساتش را پنهان کند، امّا غمی عمیق در نگاهش بود و شکوه و قدرتی بیصدا و آرام. و حالا او مانده بود با دخترکی چندماهه و نوزادی در راه و کتابی نانوشته از پدری که باید با واژهها، با نگاهها و با خاطرات روایت شود.
📝 به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«سنگ محک»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 در ترازوی فکر من، لباس پاسداری او بود که کفهی زندگیمان را سنگین میکرد. ترازوی فکر او امّا با مال من فرق داشت. تولد بچهها که میشد، اول پیشانی مرا میبوسید. میگفت: «تو میگی لباس من مقدسه من میگم این پیشونی زنِ هر خونه است که مقدسترین چیزه.» عادت داشت توی رابطههامان، کفهی ترازو را همیشه به سودِ من سنگینتر کند.
👈راوی: سرکار خانم الهه افشار، همسر شهید محسن برکان
📝به قلم سمیه فتحی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«سوغات حرم»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 علیرضا نوری، خادم حرم امام رضا بود. تولد حضرت معصومه، خانوادگی به مشهد رفتند. دو شیفت در حرم خدمت کرد. وقتی از حرم برگشت، همسرش با نگاهی پر از کنجکاوی پرسید: «چه دعایی کردی؟» گفت: «دعا کردم شهید شوم.» روز آخر، تازه از مأموریت برگشته بود. اهل خانه اصرار کردند کمی بماند و استراحت کند اما او در حالیکه آماده میشد گفت: «جای درنگ نیست، باید زودتر به یاری رهبرم بروم.»
نخستین روز تیرماه، دعایی که در حرم امام رضا کرده بود، مستجاب شد. دخترانش به زودی چون سرو سرافراز، راه پدر را ادامه خواهند داد.
👈راوی: همسر پاسدار شهید علیرضا نوری
📝به قلم سارا عرفانی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«معاملهی پرسود»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 هم تجارت را خوب میشناخت و هم طرف معاملهاش را. میدانست هیچوقت کلاه سرش نمیرود. کم نبود وقتهایی که برای کسی میدوید تا کارش را راه بیندازد، بدون اینکه خود او خبر داشته باشد. بعد همان که آقا مهدی خودش را برایش به آب و آتش زدهبود، بد و بیراه میگفت پشت او.
وقتی از دستشان ناراحت میشدم و پیشش گله میکردم، فوتِ کوزهگریاش را یادم میداد. میگفت: «اکرم خانم، من فقط با خدا معامله میکنم. کاری به این کارها ندارم کی چی میگه، کی چی فکر میکنه. هیشکی تا حالا توی تجارت با خدا ضرر نکرده.»
حالا منم و درسهایی که باید به آقا مهدی پس بدهم؛ عزیزترین داراییام، خودش بود که با خدا معاملهاش کردم.
👈راوی: سرکار خانم اکرم اجاقی، همسر شهید مهدی نعمتی
📝به قلم سمیه فتحی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«بُنباز»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 بنبستها، از دستش عاصی بودند. بس که خودش را به انواع در و دیوارها میزد تا بالاخره راهی باز کند برای مشکلات مردم. آقا مهدی ذکر روی لبش را عملاً زندگی میکرد. میگفت:«راه باز کنید تا خدا هم براتون راه باز کنه.» و میکرد.
👈راوی: سرکار خانم اکرم اجاقی، همسر شهید مهدی نعمتی
📝به قلم سمیه فتحی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«سربازهای همیشگی»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 مامان، کلاه سربازی که میبیند، پشت دستش را میچسباند به چشمش تا نمِ خاطرهی محمد را بگیرد. حق هم دارد. تازهسرباز بود.
سروصدای جنگ که بالا گرفت دلمان شد رختشورخانه. صبح گفتیم: «نمیشه نری پادگان؟» ابرو بالاانداخت که: «نه، آبجی! من اگه الان پای کشورم وانستم، پس کِی وایسم؟! تازه، شماها هم باید وایسین! اصلاً الان وقتِ سربازی همه است.»
بعد همینطور که داشت زیرلبی برای خودش شعر میخواند و دکمههای لباسش را میبست، برق شیطنت پرید توی چشمهایش. به چشم برهمزدنی خودش را رساند پشت گاز و کلاهش را گذاشت روی سر مامان. وسط جیغ و دادها و نکننکنهای او، گفت: «ببین آبجی! حتی سربازی به مامان هم میاد. پیر و جوون هم نداره.»
حالا کجاست که ببیند شوخیهایش جدّی شده و مامان هر روز با لباس مادر شهید سر پُستش حاضر میشود؟!
👈راوی: سرکار خانم مهناز دلیر، خواهر شهید محمد دلیر
📝به قلم سمیه فتحی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
🖥«غنیمت ارزشمند»
📝خردهروایتهایی از گپوگفت رسانه ریحانه KHAMENEI.IR با خانوادههای شهدای جنگ تحمیلی اخیر در حاشیه مراسم بزرگداشت چهلم این شهیدان در حسینیه امام خمینی؛ ۱۴۰۴/۵/۷
📖 پرسیدم: «چه خاطرهای از بابا داری؟» چشمهای زیبایش برق زد و رد لبخند بر روی صورتش نقش بست: «بابا رفته بود مأموریت توی خلیج فارس. از اونجا برام چندتا صدف آورد.» اشک دلتنگی توی چشمهایش حلقه زد اما لبخندش را محو نکرد. ادامه داد: «ما هم باهاشون کلی بازی کردیم.»
پریا فقط ده سال داشت. در این ده سال، خاطرات زیادی از پدر جمع نکرده است. اما همان چند تکه صدف که سوغات مأموریت بابا بود، بخش زیادی از صندوقچهی خاطراتش را پر کرده است. گاهی یادگاریهای کوچک، غنیمتهای بزرگی هستند برای روزهای دلتنگی.
👈راوی: سرکار خانم پریا اسدی، دختر شهید محمد اسدی
📝به قلم مریم محمدی
رسانه «ریحانه» را دنبال کنیدЧитать полностью…
🖥 @reyhaneh_khamenei_ir
📝 #روایت | زینبها «انتخاب» میکنند
👈 گزارشی از مراسم بزرگداشت چهلمین روز شهادت شهدای جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی برضد ملّت ایران در حسینیه امام خمینی(ره) به قلم خانم فاطمه رایگانی👇
🔹 اصلاً به موضوع برنامه فکر نکرده بودم. برایم همین بس بود که فرصتی برای دیدار پیش آمده و میشود بعد از این همه نگرانی و دلتنگی برای لحظاتی دل و دیده را روشن کرد. روح حسینیه اما چیزهای بیشتری میگفت.
🔹 کنار دستم خانمی با دختر و پسرش نشسته بود. به قاب عکس در دستش نگاه کردم: شهید حاج جابر بیات بود. پرسیدن نداشت. از چهره پسر پیدا بود که فرزند شهید است. برگشتم سمت مادرش. خواستم دهان باز کنم که که کلامم خشک شد. مات پرسیدم: «شما باردارید؟» لبخند زد و گفت «بله. به زودی به دنیا میاد. ولی خب باباش... ». چشمهایم پر شد. طاقتم رفت. گفتم: «بگردم… چقدر سختتان شد». لبخندش برگشت، بعضش را پس زد. مصمم گفت: «خودم انتخاب کردم. از همان بیست سال پیش که عقد کردیم میدانستم چه راهی را انتخاب کردم. دیگر گلهای نیست. آخرش از اول معلوم بود. من هم خواستم. انتخاب کردم!».
🔹 کلمهٔ انتخاب در مغزم پژواک میشود. ذهنم میرود سر وقت درسهای قبلی. پیش این فرازهای درخشان: «اینکه گفته میشود در عاشورا، در حادثهی کربلا، خون بر شمشیر پیروز شد - که واقعاً پیروز شد - عامل این پیروزی، حضرت زینب بود؛ والّا خون در کربلا تمام شد.» ۱۳۸۹/۰۲/۰۱
🔹 حالا انگار این زن در این حسینیه انتخابش را سر دستش گرفته بود و پیش معلمش درس پس میداد. روضهخوان شروع کرده بود. صدای دختربچهای از کمی آن طرفتر میامد: «آقای خامنهای؟ کجایی؟» زنها قربان صدقهاش میرفتند. یک نفر داد زد: «آقا آمدند!» جمعیت ذکر گویان بلند شد. دوباره هجوم اشکها و لبخندها...
🔍 مطالعه متن کامل روایت:👇Читать полностью…
farsi.khamenei.ir/others-report?id=60804
🔰 امام(ره) نقش زنان را فهمید
🔹حضرت آیتالله خامنهای:👇
🔺امام نقش زنان را فهمید؛ والّا بودند بزرگانی از علما که ما با اینها بگومگو داشتیم، که اصلاً زنها در تظاهرات شرکت بکنند یا نکنند! آنها میگفتند زنها در تظاهرات شرکت نکنند.
🔺آن حصار محکمی که انسان به او تکیه میداد، خاطرجمع میشد، تا بتواند در مقابل اینجور نظراتی که از مراکز مهمی هم ارائه میشد، بایستد، حصار رأی امام و فکر امام و عزم امام بود. رحمت خدای متعال تا ابدالآبدین بر این مرد بزرگ باد.
🏴 ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
🌱 @Reyhanehfans
☀️ حضرت آیتالله خامنهای: زنده نگه داشتن یاد آن بانویی که در دِه «صد خَرْو» یا هر جای دیگر در خانهاش ده تا تنور میزند که برای رزمندگان نان بپزد، جهاد است.
📸 تصویر: خانم خیرالنساء صدخروی، از بانوان جهادگر روستای صدخرو خراسان رضوی که در ایام دفاعمقدس روستا را تبدیل به پایگاه پخت نان برای ارسال به جبههها کرد.
🌷 ١۴۰۲/۳/۹
🌱 @Reyhanehfans
📚 بیست و سه سال بعد!
📖 برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب، بعد از چندسال توقف به دلیل شیوع بیماری، مهمترین رویداد فرهنگی اردیبهشت ماه امسال به حساب میآید. در این میان حضور حضرت آیتالله خامنهای در این نمایشگاه آن هم پس از سه سال، نقطه عطف برگزاری این نمایشگاه بود. در بین روایتهای متعددی که از حضور ایشان در این رویداد فرهنگی منتشر شد، «ریحانه» به سراغ روایت نویسندهای جوان رفته است که بیست و سه سال پیش نیز، هنگامی که کودکی کم سنوسال بود، به همراه پدر آیتالله خامنهای را ملاقات کرد و حالا پس از سالها در کسوت یک نویسنده، در جریان بازدید رهبرانقلاب از نمایشگاه، با ایشان گفتوگویی داشته است.
روایت خانم معصومه صفاییراد را از اینجا بخوانید.
همچنین تصاویر مربوط به این دو دیدار را در ادامه میبینید: 👇👇
🌱 @Reyhanehfans
🌸یادداشت | زنان پس از انقلاب همپای مردان در ادبیات و شعر اثرگذار بودهاند
📝 به قلم خانم نغمه مستشارنظامی، شاعر و دبیر شورای ادبی نهاد کتابخانههای عمومی کشور
🔻 در بخشهایی از این یادداشت میخوانیم: 👇
📗 براساس آمار سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران در سال ۱۳۵۰ از میان کتب منتشرشده در طول یک سال، کمتر از ده عنوان را بانوان مؤلف به رشتهی تحریر درآوردهاند.
📚در سال ۱۴۰۰ این عدد به ۱۸۷۲۰ عنوان کتاب تألیفشدهی بانوان در بازهی زمانی یک سال رسیده است.
🖌 تا پیش از انقلاب اسلامی هشت هزار شاعر مرد شاخص در تاریخ ادبیات ایران شناخته شدهاند؛ اما در این میان تنها چهارصد شاعر زن در تاریخ شعر ایران شناخته شدهاند.
🌷 در طی چهل سال اخیر زنان شاعر همپای مردان به خلق آثار ماندگار پرداختهاند و تعداد آثار منتشرشدهی بانوان شاعر و کیفیتشان با توجه به کسب رتبههای ممتاز در جوایز شاخص ادبی نشان از ارتقای جایگاه زنان شاعر در جامعهی ادبی پویا و روبهرشد ایران امروز دارد.
متن کامل را از اینجا بخوانید.
🌱 @Reyhanehfans