reyy_raa | Unsorted

Telegram-канал reyy_raa - ری‌را

-

در زبان مازنی ری‌را به معنی بیدار باش می‌باشد ناشناس: https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MTA2MTAxOTE3NQ

Subscribe to a channel

ری‌را

هرچند نیازی به تعریف نیست و متن‌هایی که تا الان از کتاب نوه‌ی جناب سرهنگ گذاشتم گویای همه‌چیز هستن ولی لازم دونستم بگم قلم سجاد صابر رو باید طلا گرفت. تا چند ماه پیش که این کتاب به دستم رسید هیچ نویسنده‌ای رو ندیده بودم که از ادبیات محاوره استفاده کنه و درعین حال انقدر اعتیادآور بنویسه. واقعا لذت بردم، امیدوارم نظر شما رو هم جلب کنه.
لینک سایت آنلاین بوک سیتی جهت خرید کتاب نوه‌ی جناب سرهنگ: https://onlinebookcity.com/DetailProduct-%D9%86%D9%88%D9%87-%DB%8C-%D8%AC%D9%86%D8%A7%D8%A8-%D8%B3%D8%B1%D9%87%D9%86%DA%AF-146602
پشتیبانی: @Sinadarwishm
(اگر سایت در دسترس نبود به پشتیبانی پیام بدید سفارش رو انجام میده)

Читать полностью…

ری‌را

ای سرخابی من، چه سِحر و جادویی داشتی که این پسربچه‌ی بازیگوش هرشب و هر روز رام دیدن توست؟

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

خدا رو شکر که خورشید خیلی باهامون فاصله داره وگرنه آدما برای هم قسط‌بندیش می‌کردن، هرچیزی که دم‌دست ما باشه از عدالت جدا می‌شه!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

از من چند تکه استخوان باقی مانده که در کمال تعجب آن‌ها هم عاشقت هستند!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

بچه که بودم آخر هر هفته می‌رفتیم خونشون، از اون خونه‌های قدیمی نبود بیشتر به خونه‌های الان شباهت داشت. ولی وقتی که بچه باشی مهم نیست خونه کاه گل باشه یا با ستون‌های آهنی همین که یکی باشه نازت رو بخره برات میشه بهترین جای دنیا، کسی رو میشناسی بیشتر از اقاجون و عزیز آدم نازش رو بخره! پشت خونشون یه باغ داشتن .باغ نارنج! وقتی تو فصلا نوبت به بهار می‌رسید بهاره‌ها رو درختا گل می‌بستن و بعد از یه مدتی به زمین می‌افتادن، قشنگ‌ترین سقوط دنیا برای من و داداشم بود. اون یه سبد می‌گرفت منم تو دامنم بهاره رو جمع می‌کردم. تا یک هفته نمی‌ذاشتم کسی اون لباسا رو از تنم دربیاره بوی بهار نارنج همه جا همراهم بود. آقا جون بهم می‌گفت: اسمت رو باید بهار می‌ذاشتیم چند بار به مامانم گفتم من رو بهار صدا کنید ولی گوشش بدهکار نبود تا ازدواج کردم مهریم یه باغ نارنج بود. برام درختا رو کاشت بعد چند سال که بزرگ شدن بوی بهار نارنج تا هفت فرسخی باغ میومد. از زیر زبون عزیزم حرف کشید که چقدر اسم بهار رو دوست دارم یه روز که تو دامنم داشتم بهار نارنج جمع می‌کردم، صدام زد بهار! دستام شل شد بهاره‌ها ریختن، تو چشماش زل زدم. نیازی نبود بغلش کنم نگاه کردن به چشمایی که من رو بهار می‌دید کافی بود. یه عمر باهاش زندگی کردم تا اون لحظه نمی‌دونستم این همه براش با ارزشم. همش می‌گفت آدم عاشق مثل آدم برفی می‌مونه وسط تابستون. تا دوسال قبل که برای نجات دادن من خودش رفت زیر ماشین نمی‌دونستم اون آدم برفی منم .

کتاب📚نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…

ری‌را

ببین پسر، چرخ زندگی یه جاش بدجوری لنگ می‌زنه، اونی که باید باشه تا نجاتمون بده، نیست. حالا بودن همه‌ی هفت میلیارد آدم دیگه بی‌معنیه!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

بعد از این همه وقت، دیدم که هر چقدر زمان بگذرد بیش‌تر غرق تو خواهم شد. حالا دیگر متعلق به سرزمینی دور هستی. دور تر از خاطراتمان!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

به گمونم قوی‌ترین چسب دنیا رو کشف کردم، عشق از این فاصله دو تا قلب رو به همدیگه چسبونده!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

یه کتابخونه بود تو روستامون روزای فرد با دخترا میرفتیم توش پینگ‌پونگ بازی میکردیم روزای زوج برای پسرا بود. اسم کتابخونه رو داشت ما سالن ورزشش کرده بودیم. سه‌شنبه مشغول بازی بودیم در کتابخونه رو زدن. مریم بود، دیوونه‌ی محلمون. بچه‌ها گذاشتن بیاد داخل. کار اصلیشون به جای بازی کردن تبدیل شد به سربسر گذاشتن این بیچاره. مریمم تیک عصبیش گفتن دوتا جمله بود: من خل، تو خاری(من دیوونه، تو سالمی)! دومیش یادم نیست. از بس اذیتش کردن میگفت: بس کنید قسم میداد ولش کنن. دوبارم زد تو سر خودش. بچه‌ها طرز حرف زدنش رو دیدن تعجب کردن اون رو به حال خودش گذاشتن. بعد نیم ساعت همون تیک عصبیش رو شروع کرد، من خل، تو خاری! دوستام خوشحال شدن گفتن: خدا رو شکر همه چی عادی شده. میدونی چرا همه چی عادی شده بود؟ چون وقتی بهت برچسب دیوونه بودن بزنن راه برگشت نداری دوست دارن مثل دیوونه‌ها حرف بزنی و مثل دیوونه‌ها برخورد کنی. وقتیم مثل خودشون حرف بزنی میگن شرایط عادی نیست. مردم به یکی نمیگن دیوونه چون دیوونست، میگن دیوونه چون دوست دارن دیوونه باشه تا با سربسر گذاشتنش حس برتر بودن بهشون دست بده.

کتاب📚نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…

ری‌را

رز سفید🙂🤍
@reyt_raa

Читать полностью…

ری‌را

عشق مثل بذر یه درخت تو وجودت رشد میکنه. تا زمان رفتن باغبونش اون رو احساس نمیکنی. اون میره و درخت کم کم خشک میشه. میتونی با تبر شاخه‌هاش رو بزنی. ممکنه یکی جای خالی رو ببینه و بخواد پرش کنه. یا میتونی منتظر باشی دوباره سبز بشه. اکثرا راه دوم رو انتخاب میکنن اما درختای کمی هستن بعد از خشک شدن دوباره رشد کنن. اون درخت رو قطع کنید نذارین عشق فقط یه بار اتفاق بیوفته. تنها مانعتون ترس از دوباره پر نشدن اون جای خالیه. همین تصمیم گیری رو سخت میکنه.

کتاب📚نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…

ری‌را

اعضای فعلی رادیو ری‌را: #عرفان_موسوی و #مریم_یعقوبی و #الناز_معینی
می‌تونید چنل‌هاشون رو هم دنبال کنید👇
@doumn : #مریم_یعقوبی
@voiceamelimoien : #الناز_معینی

Читать полностью…

ری‌را

چند روزی دستم به نوشتن نمیره. امروز نمیتونم برات شعر بگم. میخوام باهات درد و دل کنم الان که کنارم نیستی شاید این حرفا رو دارم به خودم میزنم. همین که تو بعدا میخونیش واسم دل گرمیه. آدم زمانی خیالش آسوده میشه که فراموش کنه ولی وقتی اینجایی، وسط دریا کاریم نیست که انجام بدی فکرت به هر سمتی میره دل که جای خود داره. داشتم به بهمن دو سال پیش فکر میکردم هی بهم غر میزدی عزیز جون رو خیلی وقت ندیدی آخرشم راضیم کردی با ماشین ببرمت خونشون. یادت میاد تونل بسته بود یه ساعت طول کشید تا بازش کنن تو اون یه ساعت تو بهترین هدیه زندگیم و بهم دادی. گفته بودی: مهدی. من سرم رو خم کرده بودم جلو رو نگاه میکردم انگار نه انگار. صدات رو یه خورده کلفت‌تر کردی: کاپتان پارسا، کاپتان مهدی پارسا جان. ای جان! بگو خانمی. هر وقت میگفتم: خانمی، لپات گل مینداخت. سرت رو آوردی جلو: آقا گوشات رو بیار جلو یه چی میخوام بگم بهت. پیش خودم گفتم الان اینجا کسی که نیست در گوشی چرا آخه. دوباره تکرار کردی: بیا در گوشت یه چی میخوام بگم، بعضی حرفا رو باید در گوشی گفت. صورتم رو آوردم جلو یکی یواش زدی تو صورتم. دیوونه چرا میزنی؟ وحشی. ببین آقای محترم این رو زدم تا یادت بمونه چند ماه دیگه بچمون که به دنیا بیاد و تو یه روزی بزنی زیر گوشش، بدونی یکی از من میخوری. بچمون! مگه یه زن هدیه‌ای بهتر از این میتونه به همسرش بده.

کتاب📚 نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…

ری‌را

@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

میدونی چرا ولم کرد؟
می گفت زیاد ماما میکنی انگاری گاوی. راست می گفت یه گاو فقط میتونه عاشق یه گاو دیگه بشه.

کتاب📚 نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…

ری‌را

@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

بعد از چهل روز عزاداری تموم شد تو خونه تنها و تو فکرام غرق شده بودم که یه چیزی خورد به پنجره چه صداییم داد. از جام بلند شدم دیدم رو ایوون پهن شده. تو اون گرما بدنش می‌لرزید یه گنجشکک کوچیک با بال شکسته. از دفعه‌ی قبل که شیشه شکسته بود یه خورده رو زمین مونده بود خرده ها رو کنار زدم و اون گرد دوست داشتنی رو تو دستام گرفتم هنوز داشت می‌لرزید. دوباری خواست از دستم فرار کنه ولی با یه بال زخمی کی میتونه به پرواز ادامه بده. اون پرنده محکوم به سقوطه حتی اگه رنگ بالاش سیاه و سفید باشه! آوردمش داخل، قفس نداشتم آخه کسی انقدر بیکار نیست واسه زندان قفس بسازه. گذاشتمش داخل یه قابلمه‌ی لبه دار، جای دیوار رو گرفته بود واسم فقط بهش زل میزدم. دو ماه از اومدنم به اینجا گذشته بود ولی هیچ دوستی نداشتم اون میتونست برای مدتی دوست خوبی برام باشه! دیدن یه موجود کوچولو که بالاش رو باز میکنه و شروع می‌کنه به پر زدن عالیه ولی سقوطش... نمی‌تونستم همینجوری ولش کنم باید کاری می‌کردم دوباره آزاد بشه. تنها چیزی که می‌خواستم همین بود ولی ازش می‌ترسیدم. یه خورده از پیراهنم رو با دندونام پاره کردم و به دور بالش بستم تا دوباره خون نیاد. یه لیوان آب برای خودم ریختم، تو یه ظرف کوچیکم برای اون آب گذاشتم. نشستم روبروش مثل احمق‌ها منتظر بودم حرف بزنه، یه پرنده حرفم میزنه؟ همونطور زل زده بود به من حداقل یه آوازی بخون! فایده ای نداشت سر آخر قهر کرد روش رو برگردوند، از دیدن من خسته شده بود. رفتم یه چرتی بزنم ولی با وجود یه نفر تازه تو زندگی خواب به چشمای آدم نمیشینه دوست داره بشینه و هی نگاهش کنه. صدای کشیدن پاهاش رو ظرف روی مخم بود یه پارچه گذاشتم زیرش سر خورد و کله ملق زد. دیوونه ی خل رو باش، پاهات که سالمه روی پات وایستا. یه خورده از آب رو خورده بود براش کمی نون ریختم و دوباره پخش زمین شدم. دستام رو گذاشتم روی هم و سرم رو گذاشتم روی دستاتم ،خوابم برد. بیدار که شدم رفتم کنار دیگ، اونجا نبود! از دیگ فرار کرده بود. دیدم پنجره بازه رفتم بیرون رو نگاه کردم گنجیشککم با بالای شکستش پرواز کرده بود تو دل زمین.

کتاب📚نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…

ری‌را

@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

کلیشه‌های مسخره‌ی جنسیتی طوری توی وجود آدما رخنه کردن که دیگه یه دختر، خودش دنبال سرکوب خنده‌هاش می‌ره و یه پسر موقع گریه کردن خودشو از بقیه پنهون می‌کنه. دنیامون خیلی به قهقه‌های بلند دخترا و پسرامون نیاز داره. کاش که قلب هیچ آدمی جنسیت نداشته باشه!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

میگه باهات سرد برخورد کردم بیشتر سمتم بیای و رابطمون شیرین تر شه
مگه پرتقاله که با سرما دیدن شیرین تر شه!

کتاب📚 نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…

ری‌را

مردم هیچ وقت تاب دیدن موفقیت، حال خوب یا خنده‌هات رو ندارن. ورزشکار باشی سعی میکنن معتادت کنن، عاشق همسر و خانوادت باشی بینتون اختلاف میندازن تا عزیزانت رو ازت بگیرت، از کارت لذت ببری مسخرت میکنن و تا جایی ادامه میدن که از پا بندازنت، به مادر یتیم کمک کنی تو رو به بی‌اخلاقی متهم میکنن، با کتاب خوندن یا فیلم دیدن حالت خوش بشه شبانه روز بهت میگن بی‌کار. تو رابطه‌ها خیانت نکردن غیر عادی شده و تعهد احمقانه‌ترین چیزه، اگه برای کسی منفعت نداشته باشی بهت نمیگه رفیق، برتری و محترم شمردن آدم‌ها به خاطر پوله! مهم نیست چقدر عوضی یا بی‌شعور باشی پول که داشته باشی همه جلوت خم و راست میشن و خود فروشی میکنن. تو کوچه‌های این شهر برای خدا هم نرخ تعیین کردن و سعی دارن اون رو به فروش برسونن. پاک موندن بین انبوه لجنزارها سخته، شریف زندگی کردن میون بی‌شرف های بی همه چیز سخت‌تر. نذار واق واق سگ‌ها باعث ترست بشه، اجازه نده حرف‌های یه بی‌مغز زندگیت رو جهنم کنه. برای کسایی که دوستت دارن و دوستشون داری بجنگ. تو متعلق به خودت نیستی که پا پس بکشی یا دستات رو روی زمین بذاری بگی شکست خوردم.

کتاب📚 نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…

ری‌را

رز سفید🙂🤍
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

می‌دانی، به باد دروغ می‌گویم.
که حالم خوب است و همه‌چیز روالش را می‌گذراند. چکاوک‌ها آواز می‌خوانند و بیدهای مجنون آزادانه می‌رقصند، نکند شنیدن واقعیت دلت را بلرزاند!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

📍چالوس، محوطه‌کاخ
📷 #عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

و خاطراتت همان برف‌‌های سفیدی بودند که بعد از ذوب شدن، به آبی کثیف و راکد تبدیل شدند!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

رز سفید🙂🤍
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

برای او می‌نویسم، زندگی می‌کنم، رنج می‌کشم و او نیست!

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

نمیدونم چه دردیه که هممون توی یه چیزایی مشترکیم، مثل یه شب ویژه. یه شب که معنی واقعی تنهایی رو با استخون‌هامون درک می‌کنیم و مثل همه‌ی شب‌‌ها یه علت مشخص داره: به ناچار رنج کشیدن!
یه شب که حتی اگه توی چله‌ی زمستون باشه، گرما‌زده‌ات می‌کنه! که بعد از کلی کلنجار رفتن با خودت یهو یه بشکن می‌زنی و بالاخره جلوی احساست زانو می‌زنی: دوسش دارم! انقدر بی‌پناه می‌شیم که دیگه مرگ و زندگی تفاوت خاصی باهم ندارن. شب غریبیه! دیگه نه می‌تونی برگردی و نه بمونی. فقط سرتو پایین می‌ندازی و بی‌مقصد حرکت می‌کنی. و به قول خودت: امان از این مقصد نامعلوم که تو رو چشم بسته هم توی راهش پیدا می‌کنم.

#عرفان_موسوی
@reyy_raa

Читать полностью…

ری‌را

خدام شبیه دختراست. میگه اذیتت میکنم چون‌ دوست دارم. شبانه روز باید تحسینم کنی چون زیباترین موجود عالمم. باید بهم توجه کنی چون اگه ترکت کنم این تویی که بدون من هیچ میشی. اگه کاری کردم که به ضررت تموم شد در مجموع به نفعته چون من بدون اشتباهم.

کتاب📚 نوه ی جناب سرهنگ
#سجاد_صابر

Читать полностью…
Subscribe to a channel