بچه بودیم. سوار کامیون بودیم. از آسمان اندوه و برف می بارید. مادر برای مان چای می ریخت.
ما در بار ِ کامیون، صندلی لهستانی داشتیم. صبح جمعه داشتیم.
داریوش برای ما می خواند. برای سیزده بدر می رفتیم به صحرا.
رسیدیم. صحرا خلوت نبود. عشق، لا به لای ابر بهاری بود.
نشستیم. بابا خوابید. ما بچه ها با هم غریبه نبودیم. والیبال بازی می کردیم. مادر بزرگ هی می گفت گرسنه تون نیست؟ تشنه تون نیست؟
ناگهان از پشت صنوبرهای تبریزی، دختری با شال صورتی به سمت ما دوید.
ما پسربچه ها همگی عاشق آن دختر شدیم. بازی را رها کردیم. والیبال را رها کردیم. مادر بزرگ را رها کردیم. از همه چیز دور شدیم. از خودمان هم دور شدیم.
حالا ما پسربچه های پیر شده مدام داریم به آن صنوبرهای بلند و قد کوتاه خودمان و شال صورتی رنگ فکر می کنیم.
انگار با دنیا غریبه ایم.
#رضا_مهدوی_هزاوه
#موسیقی_نوشت
/channel/rezamahdavihezaveh
🔸خانه برای همین خراب شد.
نویسنده و گوینده : رضا مهدوی هزاوه.
/channel/rezamahdavihezaveh
🔸دیدگاه نویسنده ی محترم، ایرج احمدی هزاوه، درباره ی کتاب
"دست های من در همین نزدیکی است":
👇👇
🔸تمدید مهلت دریافت آثار در نخستین جایزه داستان کوتاه رازان
مهلت دریافت آثار در نخستین جایزه داستان کوتاه رازان تا دهم تیرماه روز پنجشنبه تمدید مییابد.
#فصلنامه_رازان
@faslnamehrazan
نسخه چاپی فعلا موجود نیست.
دوستان عزیز!
در صورت تمایل؛ با خرید اینترنتی از سایت طاقچه، کتاب را بخوانید.
کتاب، شرح ِ یک روز پر از رویداد، در باغ ملی اراک است.
@rezamahdavihezaveh
#رضا_مهدوی_هزاوه
💢💢فرصتی نو برای داستان نویسان؛ مجالی نو برای صاحبان قلم
🖊️گروه فرهنگ و هنر، مهسا غفاری:
▫️منتخب آثار هنرجویان کلاس داستان نویسی آکادمی نامیرا شامل “جستار” و “داستان کوتاه” در قالب کتاب منتشر خواهد شد.
▫️هم چنین علاقمندانی که تمایل به چاپ اثارشان دارند می توانند در این طرح شرکت کنند.
▫️آکادمی نامیرا در شهر اراک و در رشته های مختلفی چون داستان نویسی, بازیگری, کارگرانی, عکاسی و طراحی و نقاشی هنرجو دارد.
▫️مدیر آکادمی نامیرا، جواد احمدی، رویکردی حرفه ای در زمینه آموزش دارد. گرچه مراکز آموزشی همواره با مشکلات بسیاریچه سخت افزاری و چه نرم افزاری روبرو هستند, اما این آکادمی سعی بر آن داشته تا با بهره گیری از امکانات موجود و توانمندی های بالقوه, فضایی پویا و فعال برای آموزش مهیا کند...
👈 برای خواندن متن کامل گزارش کلیک کنید
✅ @atreyasemarkazi
باران در دکه ی کوچک محله مان نبود. به سوپری کنار بانک ملت در باغ ملی رفتم.
می دانستم باران در یخچال آخری است.
در را باز کردم.
چند سرباز عهد باستان، جلوی در یخچال ایستاده بودند و قطره های باران را می شمردند. سهم من چند قطره بیشتر نبود.
به بام بازار سرپوشیده اراک رفتم. آنجا قهوه خانه بود. دلتنگ نبودند آدم ها. انگار متعلق به دهه ی چهل بود.
شیرهای باغ ملی ِ دهه ی چهل می غریدند. همانجا ماندم. پیغام دادم که همین جا خوب است.
چای بود و چند قطره باران و آسمان ِ آبی و شیرهایی که می غریدند و مواظبم بودند.
نیمه های شب، ترانه های فریدون فروغی بود و دست زدن های متوالی عاشقان تنها و آتشی که انگاری فرجامش این بود که خاکستر بشود...
#رضا_مهدوی_هزاوه
#موسیقی_نوشت
/channel/rezamahdavihezaveh
همیشه در جهان جنگ است
روزنامه ایران
۲۴ تیرماه
رضا مهدوی هزاوه
/channel/rezamahdavihezaveh
کارن همایونفر، جلوی پل معلق ایستاده است و جرات نمی کند روی پل بیاید.
به آلاچیق می رود و نت های قطعه ی "جدایی" را می نویسد.
ما به روی پل شیشه ای می رویم. پایین را می بینیم. دخترکی می رقصد. پل فرو می ریزد. ما به پایین می رویم. روی قرن سلجوقیان می افتیم. ما گم می شویم در تاریخ.
دختری که می رقصید، عاشق ِ چشمان ِ مطربی شد. خانه ی مطرب، حوالی ِ سیاه چادر مغول بود.
دلیل ِ سقوط، رقص نبود. دلیل سقوط، سقوط بود.
کارن همایونفر، از آن بالا ما را می دید و می خندید.
قطعه ی جدایی، قصه ی همه ی ما بود.
با این تفاوت که بعضی ها قصه
نمی خوانند.
#رضا_مهدوی_هزاوه
#موسیقی_نوشت
/channel/rezamahdavihezaveh
.
صبح در دانشگاه بودم که برق قطع شد. به کارگاه رفتم. در تاریکی محض نشستم. مرحوم پرویز اشتری، اولین معلم نویسندگی ام را دیدم.
انگار روی دریاچه ی قو خوابیده بود. بلند شد. صبحانه اش را خورد.
شروع کرد به درس دادن.
درس اول: هیچ چیز نخستی وجود ندارد. نخست، ناپیداست.
درس دوم: سفر کن. گاهی دیدن اشیاء، مهم تر از جاده ی هراز است. به جای دیدن تفتان ِ سیستان، ساعت ها به دستگیره ی در خانه ی خودت نگاه کن. چیزی به یادت نمی آید؟ کدام دست، در کدام وقت، برای آخرین بار دستگیره ی نقره ای را لمس کرد و تو فقط نگاهش کردی و نگفتی بمان.
درس سوم: عشق، پَر کاه است روی دریاچه ی قو. زیباست. دستت را به پر بده، تا هر دو به زیر ِ آب بروید.
درس چهارم: زودتر از موعد خداحافظی نکن، اگر شجاعت ِ خندیدن به وقت جدایی نداری. دادگاه ها پر است از طعم ِ آدامس ِ تنهایی. جای نهایی ِ آدامس ها، کف آسفالت است. جای نهایی ِ تنهایی آدم ها هم کف خیابان ِ گرم است.
درس پنجم: شب ها را بغل کن. آدم ها گمان می کنند همیشه زیبا هستند. زیبایی شان را مصادره کن، قبل از اینکه مصادره بشوی. کاری از دست کسی بر نمی آید.
درس ششم: هیچ کس پایان را ندیده است. به "حاکم باشی" خیره نشو. امید نبند. او خودش مدتها پیش، از بس به عسل ِ متعفن ِ مانده بر ته جام نگاه کرده، زنبور عسل شده است. نیش می زند، قبل از آن که عسل اش را بخوری.
درس آخر: بخواب. که فرجام نویسنده ها، سرگردانی در گردنه ی حیران است.
آقای اشتری دوباره خوابید. به دورترین جای جهان رفتم که یخ بزنم.
به خانه رفتم.
به دستگیره ی در خیره شدم. خانه، پر از زنبور عسل بود.
/channel/rezamahdavihezaveh
#افاضات_فدوی
به بهانه انتشار کتاب " دست های من در همین نزدیکی است " ، نوشته رضا مهدوی هزاوه
" سر یال آخوند نشسته ام، به قله کلاغ سیاه نگاه می کنم، ناصرالدین شاه قلیان می کشد، قلیان کشیدن گاهی کیف دارد، شاه عباس آن طرف قله است، به اصفهان می روم، زیر پل خواجو می نشینیم، زاینده رود آب ندارد، نادرشاه آب آن را خشکانده است، به اراک می رسم، به باغ ملی می روم، بستنی می خورم، سینما دنیا بسته است، زنی از جلوی سینما رد می شود، پسرش آدامسش را به سطل آشغال می چسباند، زن پریشان است، شوهرش با او دعوا کرده است، دعوا چیز خوبی نیست . . . "
ایرج احمدی هزاوه
جدی:
نوشته های رضا مهدوی هزاوه خیال است، شعر است احساس نویسنده است، به دنبال استدلال و منطق هم نیست، کوتاه می نویسد، در ظرف زمان و مکان نمی گنجد، حجم عظیمی از مطالعات و اطلاعات نویسنده به یکباره بر روی کاغذ سرازیر می شود، خواننده باید بتواند خودش را در اعماق تاریخ و گستره جغرافیا و نازک خیالی ها و پهنه ادبیات پا به پای نویسنده بکشاند.
رضا مهدوی منتقد است، منتقد اجتماعی و سیاسی، از لابلای جستارهایش می توان به راحتی به نگاه ناراضی اش پی برد .
@irajahmadihezave
جُستار-قصه های:
"دست های من در همین نزدیکی است"
نوشته ی رضا مهدوی هزاوه توسط نشر دایره سفید منتشر شد.
طراح جلد: محمد محمدخاني
صفحه آرايي: پرويز ستاري
چاپ اول: اسفند ١٣٩٩
کتاب شامل ۵۶ جُستار - قصه ی کوتاه است. بیشتر داستان ها در بستر جغرافیایی اراک می گذرد. در این اثر، روایت شخصی نویسنده از زندگی و روزگار را خواهید خواند.
فروش نسخههاي چاپي:
کتابفروشیهای كشور.
سایتهای فروش آنلاین :
هاشور، كتابوب، آيكتاب.
مراکز فروش کتاب ها در اراک:
کتابفروشی طلوع. سه راه ارامنه.
کتابفروشی دهکده کتاب. خ ملک.
کتابفروشی شهر کتاب الف. خ ملک.
خرید مستقیم از نشر دایره سفید با ۲۰ درصد تخفیف.(رجوع به دایرکت اینستاگرام نشر دایره سفید)
در طرح بهارانه کتاب، از ۱۷ تا ۲۳ خرداد، ۲۰ درصد تخفیف در نظر گرفته شده است.
#رضا_مهدوی_هزاوه
/channel/rezamahdavihezaveh
https://instagram.com/dayereh.sefid?utm_medium=copy_link
🔸حاجباشی و نفت
خانه ی تاریخی حاجباشی در اراک، شبانه تخریب شد و روز بعد، مسوولین و نمایندگان شورای شهر گفتند خبر نداشتیم!
ساعد مراغه ای در سال ۱۳۲۷ از مجلس رای اعتماد گرفت و نخست وزیر شد.
هیات انگلیسی به ریاست نویل - گس برای عقد قرارداد نفتی با گلشائیان به ایران آمدند.
دولت ساعد در یکی دو روز آخر مجلس پانزدهم، در لایحه نفتی را که به نفع طرف انگلیسی بود به مجلس ارائه داد. اکثر نمایندگان موافق لایحه بودند.
چند آزادیخواه وطن پرست در مجلس بودند. از جمله حسین مکی.
مكي، به استناد بند «ج» ماده 89 آيين نامه نطق هاي مجلس، مدت زمان مجاز سخنراني در رد قرارداد الحاقي را نامحدود اعلام كرد و نطق هاي طولاني او در مجلس آغاز شد.
رییس مجلس، سعی کرد اقليت را از ادامه فعاليت بازدارد، اما نطق هاي طولاني مكي، موجب التهاب جو در صحن علني شد.
آخرين نطق مكي، بعدازظهر روز پنجم مردادماه 1328 آغاز شد و تا سي دقيقه بامداد روز ششم مردادماه ادامه يافت. طبق قانون هر کس پشت تریبون می رفت می توانست نامحدود حرف بزند.
او در خاطرات خود درباره وقايع آن روز نوشته است:
«من و حائري زاده و دكتر بقايي از ترس اينكه مبادا عده براي رأي كافي شود، براي احتياط در آخرين وهله، نقشه خطرناكي پيش خود طرح كرديم . قرار شد هرگاه خواستند براي لايحه رأي بگيرند، حائري زاده در اتاقك جنب پارلمان، كه تمام سيم هاي برق در آن متمركز بود، به كمك دستمال و لباس خود سيم ها را از جا بكَنَد و پاره كُند و تمام چراغ هاي مجلس را خاموش نمايد!
دكتر بقايي مأمور بود كه در پشت گلشاييان، وزير دارايي، بنشيند و به محض تاريك شدن پارلمان، پرونده قطوري كه در جلوي گلشاييان بود، از جايش ربوده و با همان پرونده بر فرق وزير دارايي بكوبد!
و بدین ترتیب نطق طولانی مکی باعث شد لایحه مطرح نشود و دوره ی مجلس پانزدهم تمام شود. اقلیت، پیروز شد.
چند وقت پیش نمایندگان اصلاح طلب شورای شهر اراک تصویب کردند نام یکی از خیابان های اراک استاد شجریان شود که با چند توپ و تشر، عقب نشینی کردند.
و همه به یاد داریم که نمایندگان اصلاح طلب مجلس ششم هم تحصن کردند.و البته علت تحصن شان رد صلاحیت خودشان بود!
حالا تبلیغ می کنند که در خرداد ماه بیاییم رای بدهیم. احتمالا در خرداد ماه، در جای خانه ی نوستالژیک حاجباشی، کارگران مشغول کار خواهند بود؛ برای برجی بالا بلند.
@rezamahdavihezaveh
#رضا_مهدوی_هزاوه
🔸داوران نخستین جشنواره داستان کوتاه رازان
داوران نخستین جشنواره داستان کوتاه رازان در سال ۱۴۰۰ مشخص شدند که عبارتند از:
محمد صالح علا.
رضا مهدوی هزاوه.
یوسف نیکفام.
🔹به زودی فراخوان این جایزه اعلام میشود.
@faslnamehrazan