🔻 روزانه ۱۵۰ میلیارد تومان « زباله با ارزش » در کرمانشاه به سرقت میرود‼️
🗣 مدیرکل هماهنگی امور خدمات شهری شهرداری کرمانشاه : در کرمانشاه روزانه ۶۵۰ تن زباله جمعآوری میشود و در این میان ۱۰۰ تن زباله با ارزش توسط زبالهگردها به سرقت میرود.
◾️ اگر قیمت هر کیلوگرم زباله سرقتی توسط زبالهگردها را ۱۵ هزار تومان در نظر بگیریم ، روزانه ۱۵۰ میلیارد تومان زباله در شهر سرقت میشود.
🔸این اظهارات بیشرمانه چند باریست که از طرف شهردار و معاونین وی منتشر میشود
خدا شما را مرگ دهد که چشمتان دنبال چند زبالهگرد بیخانمان مظلوم است که روزیِ خود را از سطلهای زباله میجویند و شما نگران سرقت آنها هستید.
کاش میشد عکس شما و نمایندههای پر ادعای این شهر را روی این سطلها زد تا مردم این شهر عاملان سیهروزی خود بشناسند.
🔸رضا موزونی
/channel/rezamouzooni
🔸امروز در پارک معلم روی یه صندلی لحظاتی نشستم. بعد ۲۰ دقیقهای پیادهروی کردم. خواستم چیزی بنویسم، متوجه شدم خودکارم را روی صندلی جا گذاشتهام. برگشتم خودکار سرجایش بود و جوانی روی صندلی سیگار میکشید. خودکار را برداشتم. خندید و گفت کاش یه نخ سیگار بود تا برش میداشتم
دیگر هیچ...
/channel/rezamouzooni
بنام خدای کوهستان
جناب اقای موزونی سلام و ارادت
متنی در فضای مجازی ازجنابعالی تحت عنوان (زاگرس هنوز دوستان وفا داری دارد) خواندم که مرا ترغیب به نوشتن متنی بعنوان (رقص مرگ درختان زاگرس) نمود.
زاگرس ودرختانش ازدیر باز پناهگاه و یار شفیق این مردم با اصالت بوده وخواهد بود. زاگرس قدمتی به بلندای تاریخ وجغرافیا دارد که در تمامی فصول سال نوازشگر مردمانیست که زندگیشان با آن عجین شده است. ولی گهگاهی چه خواسته وناخواسته مورد بی مهری قرار میگیرد و اتشی در دل خود حس میکند. شاید خرداد03 تن رنجور زاگرس را رنجورتر کرد که صدای شکستن استخوانهایش را همه شنیدیم. وآنچه بردلمان مرحم نهاد حضور پاک طینتان بااصالت کلهر نشین بود که به یاری زاگرس شتافتن..................
درگروه هشت نفری سوار بر بالگرد عازم کوههای دهستان چله شدیم وچه شوری درمیان جمعیتی بود که جهت مهاراتش از هم سبقت میگرفتن.
بعلت کوهستانی بودن، بالگرد درمسیری دورتراز محل اتش سوزی فرود امد مسیری یک ساعته طی نمودیم دربین راه پوشش گیاهی وانبوه درختان وجانوران کوچیکی که درلابلای گیاهان وسنگها که گویی از اتش وحشت زده بودن وبه ما سلام میکردن والتماس.
به کنار آتش رسیدیم دیدیم که چگونه درختان ودرختچه ها وتنه قطور بلوطها تسلیم چنگال شعله های بی رحم آتش شدن (ای کاش نمیدیدیم) دیدیم چگونه حیوانات کوچیک وحشرات درمیان شعله ها گرفتار بودن ونتونستیم کاری بکنیم(ای کاش نمیدیدیم) ودیدیم چگونه شاخ وبرگ درختان به آتش سلامی از روی اجبار میکردن وپاسخ خشن شعله ای اتش چگونه انها را در بر میگرفت(کاش نمیدیدیم) ودیدیم که چگونه پیران وجوانان ونوجوانان وخردسالان این کهن دیاردسته دسته مشغول مبارزه با اتش بودن وخیلی زودتر از ما به انجا رسیده بودن وبی رمق همچناان با اتش میجنگیدن وچه احساس غروری میکردم که چنین مردمان اصیلی داریم. ودیدیم که در پایان مهار اتش جوانانی که با اصرار خودشان شب در کوه ماندن تا مبادا اتش مجدد شعله ور شود. وانجا بود که خستگی مهار اتش از وجودمان رخت بست وسجده شکر به درگاه احدیت بجا اوردیم وبه همت وغیرت مردمم سلام ودرود فرستادم. وچه بسیار افراد جسوروتلاشگری که در متن زیبای جناب موزونی نامی از انها برده نشده بودکه بر دستان تک تکشان بوسه میزنم وبه وجودشان افتخار.
نورالدین پرویز 03/03/28
✅ زاگرس هنوز دوستانی وفادار دارد
🔸رضا موزونی
▫️بخش دوم
شماره "محمد پروین" مدیر "انجمن سبز زاگرس" را که میگیرم ، با انرژی جواب میدهد.دکتر پروین مناطق آتشسوزی را نقطه به نقطه نام میبرد و رسیدن هواپیمای آبپاش را خوب، اما دیر هنگام میداند. او معتقد است باید این کمکها زودتر برسند تا از یک بحران به فاجعه تبدیل نشود.
او ضمن سپاس از زحمات آقای یدالله رضایی که در خرید چند دستگاه دمنده طبیعتیاران را کمککرده است، مثل همه دوستان کمک بیشتر و هدفمند خیرین و به خصوص معدنداران گیلانغرب را خواستار است. و گلهمند است که چرا خیلی از همشهریان به وقت واقعه غایبند!
🔸در باغسار کلام پر اندوه اما پر از انگیزهی آقایان پروین، پارساپور و صفری مدام این اسامی را میشنوم که دلسوزان پا به رکاب و آماده زاگرساند:
"علیرضا بهرامی،صفر شاولی،
محمدپرموزه،فرشاد پرموزه،میلاد مجردی، ذوالفقارنوروزنژاد،حسن عزیزی،غلامرضا عبدالمحمدی،محسن اعظمپور، علی عبدالمحمدی،شاپور یوسفی، جلال قهرمانی، یعقوب علیپور، دکترحسنزاده،همایون پرندین،صفا محمدی،فرهاد باقری سید شکری، فریبرز عزیزی،حیدر پرویز ،کیومرث پرویز، فرامرز باقری، ساسان محمدی ، عبدالعلی فتاحی، یادگار نظام خواه ،یونس پروه ، مهیارپرمهر،امیرپروین .نورالدین پرویز ، حجتپرواز، رضا پرواز، جهانگیر محمد یاری، شهرام پرمهر ، رضا سپهری نژاد ، امیر رضا نظام خواه ،مسعود کریمی ، مهندس قامت پرویزی ،کیوان پیشقدم ،پرویز نجفپور ، احمد رضا پرمهر،شهرام پرمهر ، امیر رضاپرواز ، متین پرمهر، بهمن گودرزی، احد پروین ، محسنحیدری،باهوش خان بابایی، انصار گودرزی"
🔸دلم میخواهد با همه عزیزانی که دوستان نامشان را میبرند گفتگو کنم اما میدانم که همه آنها گفتگوی همرزمانشان را تایید میکنند و میدانم دغدغه اصلیشان زاگرس و بلوط است و عمق اندوهشان را میفهمم.
گرانیگاه سخن دوستانی که افتخار همکلامی با آنها را داشتم حضور به موقع بالگرد، تدارکات کافی، کمک بیشتر خیرین، حمایت و اطلاعرسانی درست در فضای مجازی است.
🔸اما باور شخصی من این است باید کودکان و نوجوانان را بیشتر با طبیعت آشنا کرد. اینکه دختری نازار به نام "سوگل پرواره "
به جنگ آتش میرود یعنی اینکه نسل آینده اگر چون سوگل بیندیشند، زاگرس حال بهتری خواهد داشت. من بعنوان یک دغدغهمند در حوزه کودک میگویم : "کودکان را باید با بلوط و جنگل از طریق کاشت و مراقبت از آنها آشنا کرد و حضور در جنگ آتش را به این گروه سنی توصیه نخواهم کرد."
یکپیشنهاد هم اینجا من برای فرمانداریها دارم:
با کمک منابع طبیعی، محیط زیست و همیاری خیرین برنامهای برای تجلیل از تمام آتشنشانان بگذارند.حتما نمایشگاه عکس در در برنامه باشد:
اول عکس از کاشت بلوطها، کمک به حیوانات، ساخت حوضچهها و هر کمکی به محیط زیست. دوم عکس از آتش سوزیها، عمق فاجعه و...در این برنامه از کارشناسان فن دعوت شود تا نحوه مبارزه با آتش، رفتن به کوه، چگونگی حضور و ...را برای مخاطبان توضیح دهند.در پایان برای زاگرس حال خوب را آرزو میکنم و دست تمام طبیعتدوستان خردورز را صمیمانه میفشارم و اگر نامی و یا حرکتی از نگاه من دور مانده پوزش میخواهم.
🔸رضا موزونی
/channel/rezamouzooni
خبرها میگویند: آتش سوزیهای گیلانغرب مهار شده
اما این پایان کار نیست، تابستانی گرم و سوزان در راه است.
مردم آمادگی کامل برای همکاری دارند.
مدیریت بحران با همکاریدستگاههای مربوطه باید برای پیشگیری از آتش سوزیها برنامه منسجم داشته باشد.
آموزش مردم ، استقرار امکانات در فرمانداریها و...
خیرین هم باید به کمک زاگرس بیایند خرید دمندهها اولین نیاز است.
/channel/rezamouzooni
✅خدایا برای لاکپشتها کاری بکن!
🔸رضا موزونی
▫️راستش دلم میخواهد این سالهای آخر عمرِ بیمایه را فقط به پژوهشهای مانده و شعرهای ناگفتهام بپردازم.برای همین به برخی نوشتنها بیتفاوت شدهام ، مگر این همه نوشتیم چه تاثیری داشته است!
دوستی عزیز شاعری روزی به من گفت: "اگر به جای آن همه نقد از استاندار و شهردار و فلان اداره، درخت کاشته بودم تاثیرش خیلی بهتر بود."
اما مگر میشود هر روز خبر سوختن زاگرس را بشنویی هیچ نگویی! هیچ ننویسی!
من با بلوطها فامیلم و میدانم ریشههای دلتنگی ما در نقطهای از تاریخ یکی بوده است
برای همین این یادداشت را هم به نوشتههای دلتنگی خودم اضافه میکنم.
🔸بهار زیبای امسال که بارشهای فراوان را نصیب زاگرس کرد، از همان آغاز دستمایه تولید نگرانیها برای تابستان و جنگلها شد.
با خودم فکر میکنم که بلوطها چقدر مظلوماند!
چه خشکسالی باشد و چه ترسالی، سهم آنها اضطراب و سوختن است.
همانقدر که در سالهای بخیل بی باران از پوسیدن و افتادن درختان بلوط اندوهگین و غمزده بودیم اکنون هم به همان اندازه در این سال گشاده دست مهربان، ماتم زده و نگرانیم.
هنوز سایه بهار از سر تقویم کم نشده است که خبر تلخ آتشسوزیهای نیشتمان عزیزمان از پاوه تا سرپل زهاب و گیلان غرب جانمان و روحمان را آزرده است.
چه میشود گفت! هر چه بخواهیم بگویم پیش از این و بیش از این گفتهایم و گفتهاند.
از ریههای زاگرس، از گونههای حیات وحش این سامان، از ارزش بی نظیر جنگلها!
با زبان علم گفتهاند، با زبان احساس گفتهایم!
از نام خانوادگیمان بلوط، از لطف این درختان در سالهای جنگ و آوارگی، از فامیلیآنها با نیاکانمان!
ولی قصهی تلخ سوختن کم نمیشود!
چارهنویس در چاره زاگرس سوختن را حک کرده است شاید!
چقدر از این سوختنها عمدی است و چقدر طبیعی و چقدر سهل انگاری! من به راستی دقیق نمیدانم!
مرا با ادارههای متولی سخنی نیست که آنها حتمن وظایف سازمانی خود را میدانند و با چند کارمند اداری هرگز حرفی در مقابل آتش و این وسعت جنگل ندارند! شاید صادقانهترین کارشان این باشد که با این نیروی کم و بودجه اندک و کمبود امکانات برای نگهداری از این منابع، دستشان را بالا ببرند و استعفایی جسورانه بنویسند برای تاریخ، که ما نیستیم، ما میتوانیم! اما وقتی امکاناتش را نداریم همان بهتر که نباشیم!
و اما مردم هم اگر هستند از سر دلسوزی و لطفشان است. که انصافا همیشه هستند و نمونهاش همین انجمنهای غیرتمند یاوران و حامیان و دوستداران زاگرس که امید دل بلوطها شدهاند.
▫️عزیز گرامی، تو که این نوشتهی پر اندوه مرا میخوانی!
به گمان من خاموش کردن آتش جنگل سختترین کار دنیاست! گرما و آتش و انسان!
تو خستهای، تشنهای، زخمی و سوختهای ، دلت میخواهد بنشینی، دلت نه جانت ، ماهیچههای خستهات! ولی در همان لحظه آتش بیشتر میشود و تو بلند میشوی و نای گریه هم نداری!
عزیز گرامی!
ما قبل از آنکه آتشنشان خوبی باشیم میتوانیم، آتش شناس خوبی باشیم، بدانیم آتش برادری ندارد، یک جرقهای کوهی از آتش میشود، بدانیم که اگر به دیدار طبیعت رفتیم تا می توانیم از افروختن آتش پرهیز کنیم و اگر به هر دلیل مجبور بودیم باید بدانیم چگونه آتش روشن کنیم، کجا ؟ چقدر!چگونه!
مگر یک کتری کوچک چای چقدر هیزم لازم دارد؟
میزان وزیدن باد، جهت وزیدن را بشناسیم.
بدانیم چگونه باقی مانده آتش را خاموش کنیم.
اما در هنگامهی آتش سوزی طبیعی است که ما در این کار حرفهای نباشیم، اما میتوانیم مددکار خوبی باشیم. میتوانیم آب را به صف مقدم جنگ با آتش برسانیم.
اگر توان رفتن و وقت رفتن نداریم، به قدر توان در تهیه وسایل اطفای آتش کمک کنیم از دمنده تا چراغ قوه حتا! از لباس مخصوص، از وسایل ویژهی این کار!
▫️ما چکاره هستیم ؟ کشاورزیم؟ کارمندیم؟ قاضی هستیم؟ هنرمندیم؟بازاریایم؟ معلمیم؟
پزشکیم؟ سخنوریم؟ خوانندهایم؟
به خودمان فکر کنیم، چه کاری برای زاگرس میتوانیم انجام دهیم. به پاس سیزدهبدرهایی که با " خاو خیزان " میهمان خوانده و ناخواندهی بلوطها و این طبیعت بودهایم!
از خود بپرسیم : هر کدام در هر شغلی و لباسی چگونه میتوانیم برای بلوطها قدمی مثبت و راهگشا برداریم؟
خدایا خودت برای بلوطها، برای حیوانات مظلوم آشیان سوخته!برای لاکپشتهایی که توان دویدن را به آنها ندادهای کاری بکن!
به ما بیاموز که طبیعتمان را دوست داشته باشیم و جنگلها را بخشی از نیاکان صبور خود بدانیم.
🔸رضا موزونی، کرماشان
خرداد ۱۴۰۳
با انتشار این مطلب شاید توانستیم به زاگرس کمک کنیم.
/channel/rezamouzooni
امروز با خبر شدم که شاعری دیگر در اوج جوانی از سرای دنیا پر کشید.
با زنده یاد حجت عبدلی در اواخر دههی هفتاد آشنا شدم.
مردی گشادهرو، خوش طبع و بامرام.
شعر کوردی میگفت ، هم مثنوی و هم شعر آزاد، در انجمنها و گاهی در جشنوارههای آن روزگار شرکت داشت. اما اهل قیل و قال و نمایش نبود.
امروز از طریق دوست خوبمان دکتر برهمن متوجه شدم این شاعر ارجمند و همکار فرهنگیمان چند ماهی درگیر بیماری بوده و جان به جان آفرین تسلیم کرده است
یادش را گرامی میدارم و به خانوادهی داغدار و به ویژه فرزندانش تسلیت میگویم.
▫️رضا موزونی، خرداد ۱۴۰۳
/channel/rezamouzooni
معرفی کتاب برای کودکان
🔸خداحافظ راکن پیر
نویسنده :کلرژوبرت
یکی از مفاهیمی که کودکان باید به تدریج با آن آشنا شوند مرگ است.چرا که ممکن است ناگهان کودکی پدربزرگ، مادربزرگ یا پدریا مادر ش را از دست بدهد.
▫️چکیده ی کتاب
خرگوشی می خواهد زایمان کند .شش تا از بچه هایش بدنیا می آیند ولی هفتمی میترسد. راکن دانا به کمک می آید ومیگوید خرگوش عزیز آن جا که توهستی خیلی تاریک و کوچیکه! بیا دنیای ما که روشن وبزرگه !
خرگوش هفتمی به دنیا میاد و با راکن دانا دوست میشه .
هروز با اوست تا بزرگ میشه. یه روز راکن به خرگوش میگه من بزودی از پیش تو میرم وتو دیگر من را نمی بینی! خرگوش ناراحت میشه و چشمهای راکن میخنده، یعنی اینکه شوخی کرده!
و چند ماه بعد راکن دوباره میگه میخوام از پیشتو برم و چشمهاش دیگه نمیخنده! یکروز پاییز خرگوش با جسد دوستش مواجه می شود وجلوی چشمش او را به خاک می سپارند.خرگوش ناراحت وبی قرار است .شب راکن به خوابش می آید ومی گوید دنیای من خیلی بزرگه و بعد ادامه می دهد یادت می آید توی شکم مادرت بودی وبه دنیا نمی آمدی؟
حالا هم به تو می گویم این دنیا خیلی بهتر از دنیای توست .
وخرگوش از خواب بیدار می شود.
سالها بعد خود خرگوش بزرگ میشه و میبینه
خرگوشی بالای سر او ایستاده ومی گوید :خرگوش دانا ! همسر من می خواهد بچه هایش را به دنیا بیاورد .یکی از آنها می ترسدوبه دنیا نمی آید ،به کمکت نیاز داریم .خرگوش همراه او به راه می افتد تا بچه اش را به دنیا بیاورد.
تلخیص کتاب از : رضاموزونی
/channel/rezamouzooni
✅نوای ماندگار شمشال قالهمهره
این نوا از دل اسطورههای گمشده میآید.
/channel/rezamouzooni
🔸یخی که عاشق خورشید شد
یکی از کتابهای پرفروش کانون در نمایشگاه بین المللی کتاب
این کتاب تاکنون به زبانهای اسپانیایی، پرتغالی، ایتالیایی و....ترجمه شده است
/channel/rezamouzooni
✅♦️شێعر تازە
🔸ڕەزا مەوزوونی
⬅️صدای آزادی را از اپلیکیشن فیدیبو هم میتوانید تهیه کنید
◀️https://www.instagram.com/sedayeazadi.weekly
♦️/channel/wsedayeazadi
🔸روزگاری را میبینم که هر کودک نگاهبان بیدار بلوطهاست.
دوست ارجمندم جناب آقای نورالدین پرویز
رنجمویهی پر از احساس شما در ارتباط با یادداشت من پیراموش آتشسوزیهای اخیررا خواندم. هر کدام ِ ما از دریچهای به رنج زاگرس نگاه میکنیم، اما بیگمان سلامتی او و التیام زخمهایش آرزوی مشترک ماست.
با رویش ارادههایی از جنس غیرت و خرد، در دل مردم عزیز این سامان، امید در دلم جوانه میزند که سالیان پیشرو، بلوطها و پرندهها روزگار بهتری خواهند داشت،چرا که تعداد دوستان فهیم، دلسوز و غیرتمندش روز به روز بیشتر میشوند.
درختان "سرکش" " چله" "ویژهنان"و" ناودار" خودشان میدانند که چه دستهایی به یاریشان برخاستهاند و چه دلهایی برایشان تپیده است. زاگرس مادر ماست و یک مادر فرزندانش را خوب میشناسد، درود بر فرزندان غیرتمندِ این مادر که باعث فخر انسانیت و جوانمردی در این روزگارند.
فرزندان غیرتمند زاگرس،" رقص مرگ درختان زاگرس" که خاطر شما و ما را آزرد، به "جشن دوباره رویش " تبدیل خواهند کرد.
روزگاری را میبینم که کودکان بر گِرد درختان ریز و درشت بلوط دایره بستهاند و آنان را بخشی از زندگی خویش میدانند.
روزگاری را میبینم که هر کودک نگاهبان بیدار بلوطهاست و بلوطها روزی خواهند فهمید که دوستانی دارند که فقط مهمان بهارانهاش نیستند! آنها باور کردهاند و باور میکنند که در گرمای تابستان، هستند کسانی که آتش را از جانشان دور میکنند و شبهای سختِ سوختن تا صبح بر بالین زاگرس مینشینند تا دوباره لهیب آتش در استخوان بلوطهایش شعلهور نشود.
🔸دوست عزیز زاگرس!
شنیدم علاوه بر شما، تعدادی از دوستان خوب طبیعتیار از جمله خواهر مهربانمان خانم راضیه گرامینژاد، گلایهای به حق، منصفانه و جوانمردانه از نوشتار من داشتهاند که اسامی بسیاری از زحمتکشان دلسوز را ننوشتهام.
دوستان عزیزی در چله که مرا بیشتر میشناسند،میدانند بخشی از خاطرات خوب من متعلق به روزگاری است که در میان این مردم جوانمرد و با اصالت بالیدهام. به جان درختان بلوط سوگند که من این اسامی را از دوستان گرفتم و آنها هم حتما با شتاب نوشتهاند که نام بلند بزرگوارانی از قلم افتاده است.
عزیزان ارجمند
چه جای نگرانیست، اگر نامی از قلم فراموشکار من افتاده است! جاوداناند نامهایی که در قلب زاگرساند. مرا در بوسه بر دستان آن عزیزان که در ذهن قدرشناستان میچرخند، شریک بدانید.
اگر چه سخت است، اما از این بعد تلاش خواهم کرد تا میتوانم و تا مقدور باشد، خاموش بمانم که ناخواسته دلی را نیازاریم.
دلسوزان عزیز کوه و کبک و بلوط:
دوست دارم حداقل در دوستی بلوط، مرا همیشه از خویش بدانید که افتخاری بالاتر از این برای ما نیست.
یادمان باشد که همهی ما زاگرس عزیز را چون جان دوست داریم.
بەڕۊ بەڕۊ سزیەیم ئەگەر!
چروو چروو پەڵ دەیمنەو!
🔸رضا موزونی
۲۹ خرداد ۱۴۰۳
/channel/rezamouzooni
یکی از عزیزان (آقای نورالدین پرویز) دلنوشتهای را در ارتباط با یادداشت من نگاشتهاند که ضمن سپاس از لطفشان، همینجا منتشر میکنم و چند سطر هم به پاس یادداشتشان در پایان خواهم نوشت
این دلنوشتهی این عزیز است 👇
✅زاگرس هنوز دوستانی وفادار دارد
🔸رضا موزونی
▫️بخش اول
جنگلهای زاگرس در طول تاریخ پناه همیشه ساکنانش بودهاند.در خشکسالیها قحطیها، صبورانه پا به پای رنجهای مردم خود را به روزگار ما رساندهاند. در این سالیان اخیر که طبیعتنشینی حرف اول روزهای تعطیلات شده است،باز هم بلوطها میزبان صبور ما بودهاند. ما که هیچگاه هدیهای برای میزبانمان نبردهایم و اگر بردهایم ، شاید آشغالی و یا صدای ناساز تبری بوده است.
▫️برآورد حضور طبیعتگردان در سیزده بدر منطقه " ناودار "بالغ بر ۵ هزار نفر است.اما در وقت تنگی تعداد را خودتان می توانید با انگشتان دست بشمارید. آتش سوزیهای خرداد ۱۴۰۳ داغی بود بر دل دوستداران طبیعت از جوانرود و پاوه و مرخیل تا نواکوه، چرملهسوار، سرکش و چله و ویژنان! آتشی که یکباره جنگلها را درنوردید و بلوطهای کهنسال این سامان را خاکستر کرد. در این نبرد نابرابر گروههای مردمی، انجمنها و یاران طبیعت بدون توجه به نام گروه و منطقه به کمک طبیعت شتافتند و جلوه دیگر از همدلی و همراهی با زاگرس را به نمایش گذاشتند.
در این مدت موفق شدهام با تعدادی از دلسوزان طبیعت گفتگو کنم و در حد توان و وظیفهی انسانی خودم از آنها تشکر کنم و از دور دستشان صمیمانه بفشارم و همتشان آفرین بگویم.
اولین گفتگوی من با بهزاد کمری صورت میگیرد، مردی که در گروه یاوران زاگرس سرپل ذهاب نقشی جدی دارد. او قبل از آتشسوزیها با دوستانش با ارههای دستی به جنگ لورانتوس رفته بود.با اندوه از وسعت آتشسوزی" نواکوه "میگوید ، اینکه دوبار با یاران زاگرس آتش را مغلوب ساخته بودند و هر بار آتش در نبود پشتیبان شعله ور شده و آه از نهادشان برآمده بود.
از خواب آتشنشانانی میگوید که بعد از نبرد بی امان روی سنگریزهها از شدت خستگی خوابشان برده بود. در کلام او این اسامی را به تکرار میشنوم :
"اردشیر هدایتی، جهانشاه ویلهپور، نادر دوستی، حمید قاسمی، همایون غلامی، حشمت محمدی، سروان شیرکوه، علی باپیرزاده ، آرش شیرویی، رضا امینی،امیرغلامی، علیداد حیدری و عمو شمساله که آب را به گروهشان رسانده است. او همکاری فرماندار، منابع طبیعی و مردم نقاره کوب و کلاوه را ارج مینهد.
🔸سالار کریمی در اینستا تصویری از بلوطی فرستاده که در آتش میسوزد، با او همکلام میشوم .از دوستداران و عاشقان طبیعت که پنج روز را از کرماشان به روستای حیدریه رفته و با آتش جنگیده است.سالار حسرتش این است که تا رسیدن به قلهی کوه چهار ساعت در راه بوده و وقتی با دوستش اسماعیل شکری رسیدهاند، توانی برایش نمانده است. او ساعت ۱۲ شب به محل میرسد وساعت چهار صبح آتش مهار میشود و وقتی بر میگردد بازهم خبر سوختن به گوشش میرسد و دوباره باید برگردد. سالار میگوید : "اگر در چنین مواقعی بالگرد برای انتقال آتشنشان باشد، آتش زودتر خاموش شده و دیگر نیازی به حضور آبپاش نیست."
🔸اما احسان صفری را میشناسم، جوانی که عاشق زاگرس است و مردم او را با دمندهای به دست بیاد میآورند.او میگوید: "خاموش کردن آتش آنهم در گرما کار هر کسی نیست و ما هم انتظار نداریم مردم همه خاموش کننده آتش باشند. او میگوید تدارکات و وسیله مهم است. لباس خوب،کفش مناسب، دمندهی سالم میتواند آتشنشان را خیلی کمک کند."
احسان در میان کلامش از مهندس "حیدرهمتزاده" به نیکی یاد میکند که همگام با مردم است و با همکارانش همیشه پای کار هستند. این طبیعتیار میگوید: "مبارزه با آتش با توجه به علفها و گیاهان زیاد امسال سخت بود." او از گروه "واکنش سریع "و همراهانش میگوید که در سالهای گذشته حتا به کمک دیگر مناطق استان هم رفتهاند.
🔸علی اکرم پارساپور طبیعتیار دیگری است که با او گفتگو میکنم. او در کنار اندوه سرکش، با شوق از یازده درختی میگوید که در منطقه گرمسیر کاشته است قد کشیدهاند. او هم از مهندس همتزاده تشکر میکند که در ساخت حوضچهای سیمانی سنگ تمام گذاشته که هم آبشخوری برای حیوانات منطقه است و هم درختانش را سیراب میکند. پارساپور از خیرین شهرش گلگی دارد که چرا در این حادثهها نیستند.او هم معتقد است همه نمیتوانند آتش خاموش کنند،اما میتوانند تدارکات لازم را آماده کنند. دمنده بخرند و در همین راستا میگوید: "اگر هر دهیاری با کمک مردم روستا یک دمنده خریداری کنند در اطفای به موقع آتش موفقترند. او از گروهش با نام "آیندگان" نام میبرد.
▫️ادامه دارد...
/channel/rezamouzooni
✅ این است مرام کوهنوردان!
کوه یار، یاور و جان پناه و امید آدمیان در طول تاریخ و حیات بشری بوده است. اگر کوه را از تاریخ منها کنی، آن وقت تو نه اسطوره داری و نه افسانه! نه کتیبه داری نه عشق شیرین بیستونی!
کوه پدر، مادر و خانواده بشر است. به وقت هجوم دشمنان، وقتی پشتت به کوه باشد، دلت قُرص است. با درختانش، سنگهایش، پرندههایش، خارهایش، چشمهها و حیواناتش زیباست و شکوهمند.
کوه روح دارد و بیگمان رفتار ساکنان و مهمانانش را میفهمد. چند بار که مهمانش شوی، مهرش در دلت مینشیند و دوست داری گاهگاهی به او سر بزنی و با او درد دل کنی. کسانی که سالها دوستی با کوه را برگزیدهاند بی کوه و صخرههایش دلتنگاند و با دیدنش حالی خوش دارند و برای همین در کوهنوردی پیرمردان را شاداب و چابک میبینی. هر چه قله دورتر و بلندتر باشد کوهنوردانی جدیتر و بامرامتر مهمانش میشوند.
کوهنوردی مرامی خاص دارد. هیچ کوهنوردی به طبیعت آسیب نمیرساند؛ آشغال حتا در حد یک جلد شکلات را در دل طبیعت رها نمیکند؛ چون میداند که روح جنگل آنها را میپاید.
و اما «همنورد» اصطلاح شکوهمندیاست. پر از صفای کوه و دشت و صخره و درخت است. همنوردان به دنبال زود رسیدن نیستند؛ قدرت خود را به رخ همراه خود نمیکشند. همنورد چشمش به همراهش هست، صدای پایش را میشناسد و میداند چه وقت بایستد تا نفس دوستش جا بیاید. به دنبال انتخاب سنگینترین کوله است. او راحتی را برای همراهش میخواهد نه خودش. آخرین جرعهی آب قمقمهاش را برای دوستش میگذارد.
کوهنوردان در درود گفتن بر همدیگر پیشی میگیرند و آنانکه که در مسیر برگشتن هستند، حتمن به کسانی که در مسیر رفتناند تعارف میکنند که وسیلهای نیاز دارند یا نه؟ و این یک تعارف جدی و واقعی است. کوهنوردی آینهای از یک جامعه آرمانی است. جامعهای بیدروغ، بیدغل، جامعهای جوانمرد، باشکوه، باغیرت و با مرام!. و در پایان بگویم: آنهایی که انسانترند، با کوه مهربانتر و دوستترند.
مرامشان همیشه در انتشار باد.
پیشکش به همهی کوهنوردان
🔸رضا موزونی
بهار ۱۴۰۳ کرماشان
/channel/rezamouzooni
✅ دار بهڕۊ سجیلمه!...
تصویر دو درخت بلوط در منزل عمو سعدالله پرنا و آقا شهریار آریان در روستای کاسهگران چله، گیلان غرب
نکته جالب اینجاست اطراف این روستا پر از درختان بلوطه و این عزیران اینگونه مقدمشان را در حیاط خانه گرامی داشتهاند.
/channel/rezamouzooni
✳️🔸دەس ئێ خاوەن ماڵە ماچ کەم
فکر کن صبح از خواب بیدار شوی و توی حیاط خانهات برگریزان بلوط باشد!
فکر کن پاییز باشد و توی حیاط خانهات
بلوطهای طلایی ریخته باشد.
بهار باشد و گنجشکها بر شاخسار درختان بلوط حیاط خانهات در جیک جیک باشند.
همیشه که نباید خبر آتش سوزی باشد.
همیشه که نباید خبر زغال و سوختن و بلوط باشد!
گاهی خبرهایی خوب، حالت را خوب میکند.
مثل همین تصویر.
در این روستا آغوش گشادهای برای نام خانوادگی زاگرس هست.
مردم با بلوطها مهرباناند.
اینجا حیاط منزلی در روستای "دنگی علی بگ " در پشت تنگ زهاب است.
مردمان فهیم این روستا شایستهی سپاساند.
مقایسه کنید با کسانی که با صدها ترفند در فکر کشتن نفسهای زاگرساند.
من احساس میکنم این بلوط به این خانه پناه آورده است و بیشک شکوهی خاص هم به این خانه بخشیده است.
اگر عمری باشد به این روستا خواهم رفت و از صاحب این خانه سپاسگزاری خواهم کرد.
دهرددان له مالم
هه له ئیرهو دهسدان ماچ کهم.
🔸رضا موزونی
/channel/rezamouzooni
آهنگ "میم گرجی" از مرحوم" مراد سکینه" تقدیم به دوستان.
نکته :
دوزله همراه با ترانه را خود مراد سکینه همزمان اجرا می کند و این ویژگی خاص این هنرمند است .
/channel/rezamouzooni