rezayaghoubipublic | Unsorted

Telegram-канал rezayaghoubipublic - رضا یعقوبی

848

رضا یعقوبی اینستاگرام رسمی: instagram.com/reza.yaghoubi.official وب سایت: rezayaghoubi.ir

Subscribe to a channel

رضا یعقوبی

همگرایی جریان‌های ارتجاعی شدت بیشتری پیدا خواهد کرد. نهادهای سنتی برای حفظ همدیگر دست به دامان هم می‌شوند. وظیفه‌ی ما طرفداری از "حقوق اساسی" است و باید به درستی تبیین کنیم که دموکراسی لیبرالِ سکولار قرار نیست بنیان عقاید و ارزش‌های سنتی را از بین ببرد بلکه زمینه‌ی مشترکی برای همزیستی فراهم می‌کند. در غیر این صورت جریان‌های ارتجاعی با تکیه بر هراس قشر سنتی، مانع اجماع بر سر اصول دموکراتیک خواهند شد.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

در کشورهای دموکراتیک، مردم با عزل یا برکناری یا ابقای یک مقام او را قضاوت می‌کنند و اقداماتش را تحسین یا تقبیح می‌کنند.
در کشورهای استبدادی واکنش مردم به فقدان آن شخص قاضی و داور اعمال اوست. از آنجا که حاکم مستبد هیچ راهی برای قضاوت درباره‌ی اعمالش باقی نمی‌گذارد و فقط تایید و تحسین دیگران را می‌خواهد، یگانه راه شهروندان برای قضاوت او، واکنش به نبود اوست.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

لیبرال‌نماها (محافظه‌کاران) هر روز پرده‌ی جدیدی از عوام‌فریبی رو می‌کنند. در عین حالی که خوششان نمی‌آید به محافظه‌کار بودنشان اعتراف کنند هر روز فریب جدیدی در دفاع از "پادشاهی مشروطه"! رو می‌کنند. مثلا یکی ادعا کرده که اگر آلمان به جای جمهوری وایمار، یک شاه مشروطه می‌داشت بعدا هیتلر ظهور نمی‌کرد!
اما تاریخ لیبرالیسم تماما مبارزه با تمرکز قدرت و استبداد و خودکامگی است. چطور می‌شود کسی که لیبرال است از گزینه‌ای دفاع کند که بزرگ‌ترین خطر برای آزادی‌ها و منشا تمرکز قدرت است؟ لیبرال‌های واقعی مثل بنیانگذاران ایالات متحده در مباحثشان درباره‌ی قانون اساسی، وقتی به نقد جمهوری‌های استبدادی می‌رسند صراحتا دست روی نقاطی می‌گذارند که باعث شده در آن جمهوری، امکان تمرکز قدرت ایجاد شود و هیچ‌یک از بنیان‌گذاران، نابخردانه استدلال نکرد که اگر فلان جمهوری شاه داشت کارش به استبداد نمی‌کشید. این درس مهم را از "مقالات فدرالیست" می‌آموزیم که دغدغه‌ی یک لیبرال همیشه جلوگیری از تمرکز قدرت است و این همیشه محافظه‌کارانند که به سود بازگشت پادشاهی و اشرافیت استدلال می‌کنند. این محافظه‌کاران لیبرال‌نما مشغول عوام‌فریبی‌اند.

وقتی یک "لیبرال" می‌خواهد ببیند چه چیزی باعث ایجاد دیکتاتوری در یک کشور شده، با دقت نگاه می‌کند که چه چینش اشتباهی باعث شده یک قوه یا یک شخص قدرت بیش از حدی پیدا کند. آن‌وقت استدلال می‌کند که علت ایجاد آن دیکتاتوری، در نظر نگرفتن مهار کافی و نظارت‌نشدگی و پاسخگو نبودن فلان نهاد بوده است. مثل زمانی که چینش خطا باعث شود قدرت قوه‌ی اجرایی یا قانون‌گذار از قوای دیگر بیشتر شود.
کسی که در نقدش اساسا به دنبال پیدا کردن آقا بالاسر است، اساسا لیبرال نیست.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

گردنم شکست!
این صحنه‌ها را ببینید. با صدا ببینید. با صدای بلند. مخصوصا آنجایی که می‌گوید "گردنم شکست"! به دیدن این صحنه‌ها عادت کنید. اصلا اهمیتی ندارد یک وقت روزتان خراب شود یا دلتان به درد بیاید‌، یک وقت چینی نازک خلوت شاعرانه‌تان بشکند! چون این اتفاق‌ها قرار نیست به اینجا ختم شود. قرار است بدتر شود. قرار از صحنه‌های بدتری ببینید. بهتر است آمادگی‌اش را داشته باشید چون برخلاف تصورتان که فکر می‌کنید چند روز دیگر "مسخره‌بازی حجاب" تمام می‌شود و برمی‌گردیم به یک "روال عادی" قرار است صحنه‌های دلخراش‌تری ببینیم و اصلا معلوم نیست قربانی‌های بعدی چه کسانی‌اند.
این موجود متوحش و ضعیف‌کش لات کوچه‌خلوت که اگر برای دستگیری یک سارق اعزام شده بود مثل موش به خودش می‌لرزید، فکر می‌کند خدمت بزرگی می‌کند که ضعیف‌کشی می‌کند و گردن دختران سرزمین ما را می‌شکند. گردنت بشکند که دست روی دختران شجاع و مبارز سرزمین‌مان بلند می‌‌کنی.
یک عده هم بازی خورده‌اند و مدام تکرار می‌کنند که حجاب، اهمیتی ندارد و بازی حکومت برای پرت کردن حواس ما از هدف اصلی است! این حضرات لحظه‌ای فکر نمی‌کنند که این حواس چه چیزی است که همیشه فقط به یک چیز می‌تواند فکر کند و نمی‌تواند متوجه دو چیز باشد! حکومت بارها خودش اذعان می‌کند که میدان حجاب برایش استراتژیک است و اگر در آن شکست بخورد در میدان‌های دیگر هم شکست می‌خورد. عکس آن هم صادق است. اگر ما امروز میدان پوشش اختیاری را ببازیم تمام میدان‌های دیگر را هم می‌بازیم. مبارزات زنان ما برای پوشش اختیاری، مبارزه برای حقوق فردی و آزادی شخصی است. مبارزه برای نهاد فردیت است که بنیان لیبرالیسم و لیبرال‌دموکراسی است که مبتنی بر حقوق فردی و حفاظت از فرد در مقابل قدرت و استبداد اکثریت است. این گردنی که امروز زیر دست این اوباش می‌شکند گردن یک دختر "به خاطر یک شال"! نیست. گردن یک ملت است که زیر ضربات استبداد و خودکامگی و تجاوز و اشغال عرصه‌های حیات سیاسی و اجتماعی می‌شکند. بی‌تفاوتی از ما دیوهای سنگدل و بی‌رحمی می‌سازد که تمام عواطف انسانی‌‌ درونشان مرده و از انسانیت تهی شده‌اند.
"این‌چنین خاصیتی در آدمی است/ مهر حیوان را کم است این از کمی است"!
.
"هر فرد به درستی حاکم مطلق اعمال خویش است. هر فرد حاکم خود، جسم و ذهن خویشتن است" (جان استوارت میل، درباره آزادی، ص۷۷).

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

نسخه‌ای برای پیشبرد عدالت اجتماعی در ایران
لیبرالیسم به روایت جان دیویی

در چشم‌انداز فلسفی اوایل قرن بیستم، کتاب لیبرالیسم و عمل اجتماعی جان دیویی به عنوان پدیده مهمی در تکامل اندیشه لیبرال محسوب می‌شود. استدلال دیویی در این کتاب نشانگر گذار این فیلسوف از ریشه‌های کلاسیک‌ لیبرالیسم به سوی لیبرالیسمی معقول‌تر، عادلانه‌تر و به لحاظ اجتماعی مسئولانه‌تر است. دیویی، به عنوان شخصیتی تاثیرگذار در پراگماتیسم آمریکایی، در این کتاب استدلال قانع‌کننده‌ای برای یک لیبرالیسم بازبینی‌شده و اصلاح‌شده به دست می‌دهد تا از نسخۀ فردگرایانه پیشینیانش فراتر رود و تعهدی جمعی را برای اصلاح و عدالت اجتماعی گوشزد کند. ترجمۀ رضا یعقوبی از این کتاب مهم و نشر آن توسط انتشارات کرگدن بهانه‌ای شد برای نوشتن این مطلب. در این نوشتار سعی می‌کنم اولاً تجدیدنظر فلسفی دیویی از لیبرالیسم را روشن کنم، ثانیاً پیامدهای آن را به ویژه برای موقعیت اجتماعی-سیاسی معاصر ایران مشخص کنم تا دریچه‌ای برای بازنگری اصول بنیادین پیشرفت اجتماعی و آرمان‌های دموکراتیک به روی روشنفکران ایرانی باز کرده باشم.

نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک
تحلیل موشکافانۀ دیویی از لیبرالیسم کلاسیک، نارسایی‌های بنیادین آن را آشکار می‌کند، به خصوص تأکید آن بر آزادی فردی بدون توجه به ساختارهای اجتماعی-اقتصادی‌ای که می‌تواند عاملیت انسان را محدود کند. دیویی استدلال می‌کند که آموزۀ لیبرالیسم کلاسیک، با تقدیس نفع خصوصی و مداخله حداقلی دولت، از پرداختن به پیچیدگی‌ها و نابرابری‌های ناشی از جوامع صنعتی مدرن ناتوان مانده است. نقد او انکار ارزش‌های محوری لیبرالیسم نیست، بلکه تلاشی است برای صورت‌بندی دوباره مقدمات و مفروضات لیبرالیسم برای مواجهۀ بهتر و عادلانه‌تر با نابرابری‌های اقتصادی و بی‌عدالتی‌های اجتماعی که لیبرالیسم کلاسیک ناخواسته آن‌ها را نادیده می‌گیرد یا به آن‌ها تداوم می‌بخشد.
نقد دیویی بر لیبرالیسم کلاسیک از دل‌مشغولی جدی او به بنیان‌های فلسفی و پیامدهای اجتماعی لیبرالیسم که در زمان او توسعه یافته بودند نشات می گیرد. لیبرالیسم کلاسیک که ریشه در اندیشۀ دورۀ روشنگری دارد، از فرد به عنوان واحد محوری جامعه دفاع می‌کند، و حامی کمترین دخالت دولت در آزادی‌های شخصی و فعالیت‌های اقتصادی است. این فلسفه سیاسی که در نوشته‌های اندیشمندانی مثل جان لاک و آدام اسمیت تجسم یافته‌اند، مدافع قداست مالکیت خصوصی، دست نامرئی بازار، و برتری حقوق فردی بر اهداف جمعی‌ است. اما دیویی دریافت که پیگیری بی‌امان آزادی فردی و لسه‌فر اقتصادی (عدم مداخله دولت در اقتصاد) که مورد ستایش لیبرالیسم کلاسیک است می‌تواند نابرابری‌های اجتماعی و اقتصادی مهمی به بار آورد. در نظر دیویی، تمرکز "متعصبانه" بر آزادی‌های فردی، موجب نادیده‌گرفتن محدودیت‌های اقتصادی و شرایط اجتماعی‌ای می‌شود که توانایی‌ها و ظرفیت‌های افراد جامعه را برای اِعمال واقعی آزادی‌های فردی محدود می‌کند. او باور داشت که لیبرالیسم کلاسیک با تاکید بر آزادی منفی –یعنی آزادی از محدودیت‌های بیرونی– آزادی‌های مثبتی را که برای بروز ظرفیت و توانایی کامل افراد ضرورت دارند نادیده می‌گیرد. در مدل لیبرالیسمی که دیویی مدافع آن است، آزادی‌های مثبت که شامل دسترسی به آموزش و پرورش، بهداشت و درمان، و فرصت‌های اقتصادی‌اند، برای آزادی اصیل و تعیین سرنوشت شهروندان ضرورت دارند. …

برای مطالعه متن کامل کلیک کنید یا Instant View را در پایین پست لمس کنید.

﹏﹏✎ #حسین_دباغ (کانال)
#لیبرالیسم، #عدالت_اجتماعی، #جان_دیویی

- پ.ن: برای تهیۀ کتاب «لیبرالیسم و عمل اجتماعی» با ترجمۀ #رضا_یعقوبی (کانال) به وبسایت کرگدن مراجعه کنید.
Taamoq | تَعَمُّق

Читать полностью…

رضا یعقوبی

🎊 نشر کرگدن در نمایشگاه کتاب تهران
۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت

🔸 آدرس غرفۀ حضوری:
شبستان، راهرو ۲۰، غرفۀ ۴۷۷

🔸 لینک غرفۀ مجازی:
B2n.ir/s65704

Читать полностью…

رضا یعقوبی

راست چیست، چپ چیست، میانه چیست؟

✍رضا یعقوبی

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

#خبر_انتشار_کتاب

📚 به‌زودی منتشر می‌شود:

💠 نظام منطق (جلد اول) | جان استیوارت میل | ترجمۀ محمدرضا اسمخانی | ویراستار علمی: حسین شیخ‌رضایی | انتشارات مؤسسۀ پژوهشی حکمت و فلسفۀ ایران | چاپِ اول، ۱۴۰۳ | ۵۶۰ صفحه | قطعِ وزیری | کاغذِ بالکی | جلدِ سخت سلفون | قیمت ۵۱۰,۰۰۰ تومان

Читать полностью…

رضا یعقوبی

مردم منفعل بزرگ‌ترین تهدید برای آزادی‌اند.
جان دیویی،
از کتاب "لیبرالیسم و عمل اجتماعی"، ص۶۴

@taamoq
@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

ليبراليسم و محافظه‌كاری

ميل معتقد بود كه حق ناهمنوايی شخصی از ملاحظات فایده‌گرایانه ناشی می‌شود. همچنين به نظر او فعاليت اقتصادی، عمومی است و بنابراين بايد محدود به دلايل فایده‌گرايانه باشد. فعاليت‌های يك شركت (حتی اگر يك شخص خريد و فروش كند) روی ديگران اثر می‌گذارد. بنابراين به نظر ميل بر اساس فایده‌گرايی، اقتصاد تحت نظارت (بر خلاف بازار مطلقا آزاد) بهتر است. ميل يك ليبرال به معنای قرن نوزدهمی كلمه بود. ليبرال‌ها به آزادی اعتقاد داشتند_اينكه هر شخصی بايد از حداكثر ميزان آزادی برخوردار باشد با لطمه نزدن به آزادی ديگران سازگار است.
اصطلاح‌های «ليبرال» و «محافظه‌كار» امروزه در ايالات متحده معانی متفاوتی دارند. برای فهم محتوای آن‌ها، بياييد بين دو «بازاری» كه همه‌ی ما در آن‌ها شركت می‌كنيم، تمايز بگذاريم: بازار ايده‌ها و بازار اقتصادی (بازار كالاها و خدماتی كه می‌خريم و می‌فروشيم).
امروزه ليبرال‌ها در ايالات متحده اغلب مخالف سانسورند و به نظر آن‌ها حكومت نبايد ترويج دين كند (يا يك دين را بيشتر از اديان ديگر ترويج کند). آن‌ها معتقدند كه حكومت نبايد در بازار ايده‌ها دخالت كند. ولی بر اساس فایده‌گرايی به اين عقيده متمايل‌اند كه حكومت بايد اقتصاد را تنظيم كند. از طرفی هم «محافظه‌كاران» به ديدگاهی مخالف اين تمايل دارند. آن‌ها طرفدار برخی از انواع سانسور هستند و از حكومت می‌خواهند كه دین را ترويج كند (مثلا با ترغيب به اعمال دینی در مدارس عمومی)، ولی وقتی به بازار اقتصادی می‌رسند طرفدار آزادی بيشتر و تنظيم كمترند.
هرچند هر دو موضع سياسی تحت تاثير ملاحظات فایده‌گرايانه‌اند، هر دو از انديشه‌های غيرفایده‌گرايانه هم بهره می‌برند. ليبرال‌ها اغلب از «حقوق» آزادی بيان حرف می‌زنند، حقی كه مردم دارند حتی اگر برخی از اَشكال آزادی بيان بسياری از مردم را ناراحت كند. محافظه‌كاران گاهی بر اساس تعاليم دينی يا بر اساسی غيرفایده‌گرايانه استدلال می‌كنند كه پورنوگرافی بايد سانسور شود.
ليبراليسم و محافظه‌كاری تنها گزينه‌های سياسیِ در دسترس نيستند. در ايالات متحده هر دو دسته معتقدند كه سرمايه‌داری بهترين شكلِ تشكيلات اقتصادی است و هر دو طرفدار انواع گوناگون مداخله‌ی نظامی‌اند (مثلا در كره، عراق، ويتنام، افغانستان و غيره). برخي منتقدان از طيف چپ_مثل سوسياليست‌ها و كمونيست‌ها_در كارايی سرمايه‌داری شك دارند و با مداخله‌های نظامی كه گفتيم، مخالف‌اند. برخی منتقدان از طيف راست (مثل لیبرترین‌ها) حق دولت برای دخالت در زندگی مردم بدون رضایت آن‌ها را رد می‌كنند_مثلا در جمع‌آوری ماليات، سانسور پورنوگرافی، و تنظيم اقتصاد.
ميل از بازار ايده‌های كاملا آزاد طرفداری می‌كرد. او ايده‌ها را در رقابت با هم می‌داند. ميل می‌گويد همه از رقابت بی‌قيد و بند سود می‌برند چون رقابت به انتخاب بهترين‌ها می‌انجامد. ايده‌ها به همان نحو با هم رقابت مي‌كنند كه ارگانيسم‌ها در فرايند انتخاب طبيعی داروينی رقابت می‌كنند (فصل 6).
مدافعان بازار اقتصادی آزاد اغلب استدلال مشابهی را پيش می‌كشند. آدام اسميت، اقتصاددان قرن هيجدهمی در كتاب ثروت ملل استدلال كرد كه وقتی هر كس آزادانه منافع اقتصادي خودخواهانه‌اش را دنبال كند، همگی بهره می‌برند. كل ملت ثروتمندتر مي‌شود و بنابراين كاميابی به سوی حتی مفلوك‌ترين افراد جامعه «تراوش»[2] می‌كند. ليبرال‌ها اين دفاع اقتصاد تراوشی از بازار كاملا آزاد را نقد كرده‌اند. آن‌ها ادعا مي‌كنند كه اقتصاد تنظيم‌نشده، نوسان‌های فاجعه‌باری به بار می‌آورد («چرخه‌های رونق و ركود» مثل چرخه‌ای كه سقوط 1929 و به دنبال آن، ركود بزرگ را به بار آورد). آن‌ها استدلال مي‌كنند كه بازار بی‌بند و بار می‌تواند وضعيت همه را بدتر از زمانی كند كه بازار تنظيم شده بود. اين استدلال ليبرال عليه بازار كاملا آزاد ويژگی فایده‌گرايانه دارد.

[2] . trickle down اقتصاد تراوشی يا سرازير شدن و نشت ثروت از طبقات بالا به طبقات پايين جامعه.-م

- مسائل اصلی فلسفه، الیوت سوبر، ترجمه رضا یعقوبی، چاپ دوم، ص۵۳۴، نشر کرگدن.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

این روزها با بالا گرفتن احتمال جنگ عده‌ای از اصلاح‌طلبان سعی می‌کنند و بیشتر سعی خواهند کرد با توسل به این استدلال ضعیف اقدامات جنگ‌افروزانه را توجیه کنند: رژیم صهیونیستی یک رژیم جعلی و غیرعادی و غاصب است در نتیجه اقدام علیه موجودیت آن اخلاقی است. چرا؟ چون سرزمین‌های اشغالی را غصب کرده است. فرض کنیم تا اینجا بتوانیم همراهی کنیم و از بحث درباره‌ی شکل‌گیری اسرائیل و صلح ابراهیم و پیمان‌های نقض شده‌ی صلح صرف‌نظر کنیم و حق را به اصلاح‌طلب جنگ‌طلب! بدهیم و بگوییم ما با این استاندارد دوگانه‌ی شما که در مبارزات مردمی خشونت‌پرهیز می‌شوید و در جنگ با اسرائیل ایده‌ی حمله‌ی اتمی می‌دهید کنار می‌آییم (فقط برای پیشبرد بحث). حالا سوالی که می‌ماند این است: چه کسی با این رژیم جعلیِ غیرعادی قرار است دشمنی کند؟ مردم کوچه و خیابان که امکاناتی ندارند، پس جواب این است که "دولت" باید این کار را کند. سوال اصلی اینجاست: آیا دولت ماهیت اخلاقی دارد؟ به بیان ساده‌تر، برای اینکه به دولت حق داده شود با استفاده از امکانات و نیروی انسانی‌اش برای "محو" اسرائیل تلاش کند باید ابتدا ثابت کرد که دولت یک موجود اخلاقی است و ماهیت اخلاقی دارد و در نتیجه باید با بی‌اخلاقی حتی در سرزمین‌های دیگر مقابله کند! ولی واقعیت این است که دولت اساسا ماهیت اخلاقی ندارد. به این معنا که دولت مرجعیت اخلاقی ندارد و نمی‌تواند دیکته‌کننده‌ی خوب و بد به مردم و مردمان کشورهای دیگر باشد و نیز فلسفه‌ی تشکیل دولت، محافظت از اصول اخلاقی نیست. اساس و بنیان دولت تضمین حقوق اساسی مردم و محافظت از منافع ملی و تلاش برای رفاه و خوشبختی ساکنان کشور است و این فقط و فقط مربوط به ساکنان همان کشور است و شامل حال سرزمین‌های دیگر نمی‌شود. به دلیل همین برداشت نادرست از ماهیت دولت است که برخی از ما توقع نابجا داریم کشورهای اروپایی و غرب مصالح و منافع خود را کنار بگذارند و فقط به سود ما عمل کنند، یا عده‌ای توقع نابجا دارند کشورهای غربی تمام ظلم‌های زمین را محو کنند و بعد ادعای دموکراتیک بودن کنند چون اساسا فلسفه‌ی تشکیل دولت، تضمین رفاه و حقوق شهروندان خودش است و از طرف شهروندان مامور و مکلف است که چیزی را برتر از منافع ملی نداند. بنابراین هر استدلالی از جنگ‌طلبان که بر اساس ماهیت غیراخلاقی اسرائیل و حتی جنایت‌های آن باشد اساسا باطل است و وظیفه‌ای برای ورود دولت دیگر به جنگ ایجاد نمی‌کند. دولت‌ها صرفا در قبال شهروندان خودشان وظیفه دارند و اقدامی غیر از این که برخلاف اراده‌ی مردم و بر خلاف منافع ملی باشد، ناشی از خودسری و نامشروع است. بنابراین عمل‌ مشروع امروز همان مبارزه‌ای است که در خیابان‌ها برای کسب حقوق اساسی در جریان است.
#نه_به_جنگ
#زن_زندگی_آزادی

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

فیلسوف آدم معمولی‌ها
توضیحاتی درباره‌ی فلسفه‌ی دیویی و آثاری که اخیرا از او ترجمه کرده‌ام.


معروف است که دیویی فیلسوف «انسان عادی» یا «آدم معمولی» (common man) است. دلیلش واضح است. همان‌طور که در ویدیوی بالا می‌بینید او هیچ برج عاجی ندارد و فلسفه‌ی او خود زندگی است. حتی حین کار نوشتن با کودکان بازی می‌کند. او یک فیلسوف پراگماتیست است و علاقه‌ای ندارد مشغول انتزاعیات و فلسفه‌های نظری پیچیده‌ای شود که تاثیری در زندگی هر روزه‌ی بشر ندارند. او یک تجربه‌گراست اما نه به معنای تجربه‌گرایی قرن هجدهم که تمام دانش و معرفت را در حواس بشر خلاصه می‌کند. تجربه‌گرایی او به دنبال پایان دادن به دوگانه‌انگاری‌های کاذب بین جسم و ذهن و روح و بدن است. او با کل «ارگانیسم» کار دارد و هرگز نمی‌پذیرد که فلسفه‌ی امروزین جدا از علوم تجربی و دانش روز بتواند پاسخ مناسبی برای عصر حاضر فراهم کند. دیویی نمی‌تواند فلسفه‌ای را تصور کند که آرمان بهبود وضع بشر را دنبال می‌کند اما از تاثیر گذاشتن بر آموزش و پرورش و تحولات اجتماعی و سیاسی غفلت کند. او فلسفه‌ای را می‌پسندد که به پیشرفت آرمان‌های انسانی کمک کند. جنین فلسفه‌ای در درجه‌ی اول باید فلسفه‌ی «آموزش و پرورش» باشد و راه بهبود جامعه را هموار کند. همچنین چنین فلسفه‌ای باید دغدغه‌ی دموکراسی را داشته باشد چون دموکراسی یک شیوه‌ی حکومت‌داری نیست، یک شیوه‌ی زیست است که در آن هوش انسان‌ها پرورش می‌یابد و خرد و هوش بشری از امکانات خود حداکثر بهره را می‌برد و مشغول حل دشواری‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی و غیره می‌شود. بنابراین آرمان دموکراسی برای دیویی آرمان رشد بشر و پیشرفت جامعه‌ی بشری است و صرفا یک امر سیاسی نیست.

بجز «لیبرالیسم و عمل اجتماعی» در این یک سال گذشته افتخار ترجمه‌ی تعدادی از آثار او را داشتم که به مرور از جانب نشر کرگدن منتشر خواهند شد. آن عنوان‌ها عبارتند از: آزادی و فرهنگ - فردگرایی قدیم و جدید - دموکراسی و آموزش و پرورش (که سومین ترجمه‌ی بزرگ من از نظر حجم و محتوا است). دیویی نقش بزرگی در فلسفه و علوم سیاسی و جامعه‌شناسی داشته است و از آنجا که فلسفه‌ی او از دموکراسی و آموزش و پرورش جدا نیست، شهرت او بیشتر مدیون کتاب دموکراسی و آموزش و پرورش است که حاوی رئوس اصلی فلسفه‌ی او هم هست.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

جشن یا عزا؟ سکولاریسم چه می‌گوید؟

یکی از اصول اساسی یک حکومت سکولار دموکراتیک، آزادی وجدان است. یعنی آزادی عمل کردن به عقاید و نیز به معنای آزادی برداشت‌ها از امر نیک است. شک نیست که آزادیِ اینکه هر کسی نیک و بد را با وجدان خودش تشخیص دهد یک معنایش این است که اجبار و تحمیل مقامات دینی و سیاسی در کار نباشد که به او تحمیل کنند چه چیزی را خوب و چه چیزی را بد بداند. و معنای دیگرش این است که شرط این آزادی، پذیرفتن «تکثر» این برداشت‌ها و فهم‌ها است. از نظر یکی اصول اسلامی نیک و بد را تعیین می‌‌کند، از نظر کس دیگری اصول انسانی و اومانیستی، کس دیگری مسیحیت را انتخاب می‌کند، دیگری نظریه‌ای فلسفی را و الی آخر. در یک جامعه‌ی دموکراتیک همه باید بپذیرند که نمی‌شود و نمی‌توان نه به کمک دولت نه به کمک موسسه‌های مستقل کاری کرد که همه یک عقیده داشته باشند و خوب و بدشان یکی باشد، تنها کاری که می‌توان کرد این است که اولا دولت نماینده‌ی هیچ عقیده و برداشتی نباشد، و دیگر اینکه شهروندان قبول کنند که عقاید دیگران هرقدر معقول یا احمقانه باشد باید به صورت متقابل تحمل شوند تا همزیستی دموکراتیک ممکن شود. چنین شهروندانی می‌دانند که امکان ندارد تمام عقاید به نظرشان معقول باشد و می‌دانند که اگر قرار باشد عقاید مخالف را تحمل نکنند بنیاد همزیستی به خطر می‌افتد. وقتی روز جشن سنتی با یک مناسبت مذهبی همزمان می‌شود، همان‌طور که مردمی که در حال جشن گرفتن‌اند لازم نمی‌بینند به مجالس عزاداری حمله کنند و بساط‌شان را جمع کنند، کسانی که طبق عقاید مذهبی‌شان قصد عزاداری دارند حق ندارند مانع شادی و جشن‌های مردمی شوند. حتی اگر با ایجاد سر و صدا و بلند کردن بلندگویشان در محل جشن مزاحم شادی مردم شوند. هر دوی این کار خلاف اصول سکولاریسم و همزیستی دموکراتیک است. این هم سخن بی‌معنا و یاوه‌ای است که بگوییم چون امروز عده‌ای طبق عقایدشان باید عزادار باشند دیگران باید به «احترام» عقایدشان عزا بگیرند. اینجا احترام صرفا به معنای عدم ایجاد مزاحمت است نه اینکه همه خودشان را به خاطر عقیده‌ی عده‌ای دیگر خفه کنند. همین‌طور هم طرفداران عزا باید در این روز به طرفداران جشن سنتی احترام بگذارند (مزاحم نشوند). سکولاریسم یعنی این.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

همان‌طور که می‌دانید و سال‌هاست از رسانه‌های رسمی جمهوری اسلامی و بالاترین مناصبش می‌شنوید نوعی خصوصی‌سازی در دستور کار حکومت قرار گرفته است. جمهوری اسلامی پس از چند دهه سیاست‌های سوسیالیستی به سمت خصوصی‌سازی حرکت کرد (از دوران احمدی‌نژاد). جریانی از اصلاح‌طلبان که گرایش نئولیبرالی داشتند با این برنامه همراه شدند و همزمان با اقدامات حکومت سعی کردند گفتمان نئولیبرالی را ترویج کنند. ترویج این گفتمان با نام "لیبرالیسم" صورت گرفت و تماما بر اقتصاد متمرکز بود.هیچ نامی از آزادی‌های لیبرالی دیگر مثل آزادی سیاسی و مدنی آورده نمی‌شد.از آنجا که فکت و نمونه‌های خاصی در کشور ما وجود نداشت به آزادی‌های اقتصادی دوران پهلوی متوسل شدند و حالا کار به تبلیغ آنارکو-فاشیسم به طور علنی کشیده و گونه‌ای از راست‌گرایی مذهبی هم با راست‌گرایی اقتصادی و راست‌گرایی نژادی دست به دست هم داده‌اند و هدفی را دنبال می‌کنند که بجز بخش اقتصادی‌اش هنوز معلوم نیست چه برنامه‌های دیگری دارد.
خصوصی‌سازی و اقتصاد آزاد نالیبرالی نیست. اقتصاد سرمایه‌داری جزئی از لیبرال‌دموکراسی است چون بازار هم جزئی از جامعه‌ی مدنی است و باید از قدرت سیاسی جدا باشد تا قدرت دولت را مهار کند ولی در فقدان آزادی‌های سیاسی و مدنی، بازار به راحتی می‌تواند تسلیم قدرت شود و نظام اقتصادی فاسدی با محوریت متنفذان بسازد و حتی بر قدرت سرکوب دولت بیفزاید.
جریانی که امروز طوری حرف می‌زند که انگار تمام آزادی‌ها در اقتصاد خلاصه می‌شود انگشت روی نوعی از آزادی محدود گذاشته که طبق تجربه هم می‌تواند در یک حکومت دیکتاتوری اجرا شود و هم در دستور کار خود نظام فعلی است اما سخن گفتن از لیبرالیسم بدون تاکید بر آزادی‌های سیاسی و مدنی و دموکراسی که در قلب لیبرال‌دموکراسی قرار دارند و بدون مبارزه برای آن‌ها نالیبرالی است،و حتی می‌تواند خدمت به بقای استبداد باشد. این ادعا که آزادی اقتصادی به آزادی‌های مدنی و سیاسی هم منجر خواهد شد، ادعای بی‌اساسی است که تجربه حتی خلاف آن را نشان می‌دهد و بازار هم فقط در صورتی می‌تواند قدرتی در مقابل دولت باشد که ما با یک طبقه‌ی بورژوای اصیل(طبقه‌ی متوسط)روبرو باشیم نه با بنگاه‌های کلانی که به اسم خصوصی‌سازی در اختیار متنفذان قرار می‌گیرند. جامعه‌ی مدنی محصول طبقه‌ی متوسط و بازار اصیل و از پایین است نه محصول غول‌های اقتصادی رانتی. تاریخ لیبرال‌دموکراسی غربی همین را نشان می‌دهد. نباید لیبرالیسم و کاپیتالیسم را یکی کنیم و نباید اجازه دهیم حواس ما را از آزادی‌های اساسی سیاسی و مدنی پرت کنند و مشغول برنامه‌های حکومت کنند. نباید آزادی‌های دموکراتیک را قربانی آزادی محدودی کنیم که در دستور کار خود حاکمیت قرار دارد. توهم نظام در این باره که با آزادسازی اقتصادی وضع معیشت بهبود خواهد یافت و دیگر کسی معترض نخواهد بود، بیراه است. جنبش‌های متعدد مدنی از کوی دانشگاه تا جنبش سبز و قیام ژینا گواه آنند که مردم به آزادی‌هایی فراتر از معیشت و رفاه روزمره فکر می‌کنند‌. مردم به توسعه‌ی اجتماعی و سیاسی و آزادی‌ها و حقوق اساسی و دموکراسی و برابری فکر می‌کنند و وظیفه‌ی امروز روشنفکر ایرانی آگاهی‌بخشی در این باره است. مردم ما می‌خواهند در سبک زندگی و شیوه‌ی حاکمیت، یک زیست مدرن و امروزین داشته باشند و به دنبال حقوق فردی و شهروندی‌شان‌اند و به کمتر از یک نظم مدرن در تمام ابعاد رضایت نخواهند داد.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

دولت های فرومانده و زوال نهادی (درک بی ثباتی و فقر در کشورهای در حال توسعه) (۴۸۰ص)
نویسنده: ناتاشا ازرو - اریکا فرانتز
مترجم: امیر میرحاج
ناشر: شیرازه
قیمت: ۴,۲۵۰,۰۰۰ ریال
@Bookcitycc

Читать полностью…

رضا یعقوبی

🔰حلقه‌ی مطالعاتی یک‌چند برگزار می‌کند:

چپ، راست و میانه: آشنایی با گرایش‌های سیاسی جدید و قدیم
باحضور #رضا_یعقوبی

در این نشست قصد داریم با محتوای اندیشه‌های راست، چپ، میانه و فراز و فرودهای آن‌ها در دوره‌های مختلف آشنا شویم.


🔺متن پیش‌گفتار جلسه را در این لینک مطالعه کنید.

در چهارمین حلقه از سلسله‌جلسات #ری‌پابلیکا با حضور رضا یعقوبی، پژوهشگر و مدرس فلسفه، مترجم کتاب‌های لیبرالیسم و عمل اجتماعی، تاریخ فلسفه و مسائل اصلی فلسفه و … به بحث و گفت‌و‌گو می‌نشینیم.

▫️زمان برگزاری: دوشنبه ۷ خرداد ساعت ۱۸ تا ۲۰

▫️هزینه‌ی ثبت‌نام حضوری ۶۰ هزار تومان و در صورتی که آنلاین شرکت می‌کنید ۴۰ هزار تومان می‌باشد.

▫️برای ثبت نام و کسب اطلاعات بیشتر به آیدی زیر مراجعه کنید:
@public_yekchand

🔻حلقه‌ی مطالعاتی یک‌‌چند:
@halghe_yekchand

Читать полностью…

رضا یعقوبی

ibna.ir/x6nt7
لیبرالیسم و عمل اجتماعی نوشته جان دیویی به ترجمه رضا یعقوبی در میان پرفروش‌ترین کتاب‌های نشر کرگدن در نمایشگاه کتاب تهران

Читать полностью…

رضا یعقوبی

بیل کلینتون، رئیس جمهور آمریکا در ۱۹۹۹ نشان ملی علوم انسانی را به جان رالز (بزرگ‌ترین فیلسوف سیاسی لیبرال قرن بیستم و احیاگر نظریه‌ی عدالت لیبرالی) تقدیم کرد و در سخنرانی‌اش به این مناسبت گفت:

شاید جان رالز بزرگ‌ترین فیلسوف سیاسی قرن بیستم است. در ۱۹۷۱ زمانی که من و هیلاری در دانشکده‌ی حقوق درس می‌خواندیم، مثل میلیون‌ها نفر دیگر از خواندن کتاب نظریه‌ای در باب عدالت او به هیجان آمدیم. کتابی که حق آزادی و حق عدالت را بر پایه‌ای تازه و درخشان از خرد و منطق استوار می‌کرد. جان رالز به تنهایی یک‌تنه جان تازه‌ای به فلسفه‌ی سیاسی و فلسفه‌ی اخلاق بخشید... او ایمان یک نسل از فرهیختگان آمریکایی را به دموکراسی احیا کرد.

به نقل از "فلسفه‌ی رالز"، رابرت تالیس، ترجمه خشایار دیهیمی، ص۸

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

این جملات جفرسون مثل طلا می‌درخشند.

@rezayaghoubipublic
@taamoq

Читать полностью…

رضا یعقوبی

خرد منجر به عمل نمی‌شود مگر اینکه توسط احساسات شعله‌ور شده باشد اما این تصور که خرد و احساس تضادی ذاتی با هم دارند یادگار تصوری از ذهن است که قبل از ظهور روش تجربی در علم پدید آمده بود.. عمل، عاطفه را ایجاد و از آن حمایت می‌کند... از آنجا که اهداف لیبرالیسم عبارت‌اند از آزادی و ایجاد فرصتی برای تحقق کامل توانایی‌های فرد، تمام شور عاطفی‌ِ متعلق به این اهداف، گرد ایده‌ها و اعمالی جمع می‌شوند که برای واقعیت بخشیدن به آن‌ها ضرورت دارند.
.
-جان دیویی، لیبرالیسم و عمل اجتماعی، ص۵۱

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

🎊 نشر کرگدن در نمایشگاه کتاب تهران
۱۹ تا ۲۹ اردیبهشت

🔸 آدرس غرفۀ حضوری:
شبستان، راهرو ۲۰، غرفۀ ۴۷۷

🔸 لینک غرفۀ مجازی:
B2n.ir/s65704

Читать полностью…

رضا یعقوبی

نکات برجست‌ی قرائت لاک از لیبرالیسم عبارت‌اند از اینکه حکومت‌ها تأسیس شده‌اند تا از حقوقی محافظت کنند که به افراد تعلق دارند و پیش از سازمان‌دهی روابط اجتماعی وجود داشته‌اند. اینها حقوقی‌اند که یک قرن بعد در بیانیه‌ی استقلال آمریکا گنجانده شدند: حق زندگی، آزادی و طلب خوشبختی. حق مالکیت، از جمله‌ی حقوق «طبیعی»‌ای است که لاک مخصوصاً بر آنها تأکید می‌کند و به گفته‌ی او از این واقعیت ناشی می‌شود که فرد، خودش را از طریق کار روی چیزی طبیعی، که تا پیش از آن نامناسب بوده، با آن «ترکیب» کرده است. این دیدگاه مستقیماً علیه مالیات‌ها بر دارایی‌هایی مطرح شد که حاکمان بدون اجازه از نمایندگان، از مردم اخذ می‌کردند. این نظریه با توجیه حق انقلاب به اوج خود رسید. از آنجا که حکومت‌ها برای حفاظت از حقوق طبیعی افراد تأسیس شده‌اند، وقتی حکومت‌ها به جای حراست از آن حقوق به آنها تجاوز و پایمالشان کنند، دیگر نمی‌توانند خواهان اطاعت باشند: این آموزه‌ای بود که به خوبی در خدمت اهداف نیاکان ما در انقلابشان علیه حکومت بریتانیا قرار گرفت و نیز کاربرد گسترده‌تری در انقلاب 1789 فرانسه پیدا کرد.

- جان دیویی، از کتاب «لیبرالیسم و عمل اجتماعی»، ص9، ترجمه رضا یعقوبی، ویراستار علمی حسین شیخ‌رضایی، نشر کرگدن.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

جشنواره‌ی قساوت

در حکومت‌های خودکامه، نیاز به سرکوب بیشتر از نیاز به جلب رضایت شهروندان و همکاری و تعامل است. این‌گونه حکومت‌ها نیاز شدیدی به زور و خشونت دارند و برای اجرای آن دو چیز دیگر را هم لازم دارند: بی‌تفاوتی و بی‌حسی ناظران و جامعه، و افرادی که از انسانیت تهی شده باشند و بازوی این قساوت‌ها شوند. اولی زمینه‌ی قساوت را فراهم می‌کند و دومی آن را اجرا می‌کند و در مواقع بحرانی در این بی‌رحمی و جنایت به قدری افسارگسیخته می‌شود که "جشنواره‌ی قساوت" به پا می‌کند. اگر ما در کشورمان هنوز به مرحله‌ای نرسیده‌ایم که شاهد قساوت‌های مخوف‌تری مشابه آنچه صدام و قذافی می‌کردند باشیم، دلیلش دقیقا همین است که مردم ما حساسیت بیشتری و واکنش بیشتری به این جنایت‌ها دارند و هنوز به آن درجه از بی‌تفاوتی سقوط نکرده‌اند. اما بعید نیست که صحنه‌گردانان با تداوم اعدام و خشونت و به رخ کشاندن ناتوانی مردم به تدریج واکنش انسانی آن‌ها را تضعیف کنند و به درجه‌ای از بی‌تفاوتی برسانند که دیگر هیچ خبری از قساوت‌ها و بی‌رحمی‌ها تکانشان ندهد و این جشنواره را بزرگ‌تر کنند. تکیه بر سرنیزه عوامل روانی خودش را لازم دارد و مهم‌ترین آن‌ها تضعیف واکنش‌های انسانی و بی‌تفاوتی است. از بین رفتن حس همدلی در جامعه بزرگ‌ترین گام و مهم‌ترین قدم برای تثبیت یک نظام سلطه‌جو است. تضعیف "احترام" انسان‌ها به همدیگر نیز قدم بعدی است. وقتی احترامی برای هم قائل نباشیم و همه با هم دشمن باشیم دیگر برایمان فرقی نمی‌کند که چه سرنوشت تلخی در انتظار دیگری است و شاید از آن استقبال هم بکنیم. از این راه به مرحله‌ی دیگری می‌رسیم که خودش منشا انواع جنایت‌ها در طول تاریخ بوده است: تحقیر. هر چه آن‌ها موفق شوند فرهنگ تحقیر را در جامعه جا بیندازند با موفقیت بیشتری انواع بی‌رحمی‌ها را رواج می‌دهند و قساوت و ددمنشی را گسترش دهند و هر زمان و هر جا به آن متوسل شوند. چه چیزی بجز تحقیر، و اینکه مخالف ما به واسطه‌ی همین تحقیر دیگر انسان نیست، قاتلان را در ارتکاب قتل جسور می‌کند و حتی کاری می‌کند که کشتن دختران بی‌گناهی مثل مهسا و آرمیتا و نیکا  راحت‌تر از هر کار معمول دیگری باشد؟ پس یکی از مهم‌ترین وظایف همه‌ی ما این است که بی‌تفاوت نباشیم، واکنش انسانی و عاطفی داشته باشیم و اجازه ندهیم قساوت، خشونت، قتل، شکنجه و اعدام برایمان عادی‌سازی شود تا جایی که در مقابل چشمان‌مان جشنواره‌ی قساوت برپا کنند. اگر تاریخ دیکتاتوری‌های بی‌رحم و فاشیسم و کمونیسم را خوانده باشید دیده‌اید که همه چیز از جایی شروع شد که افراد نسبت به سرنوشت همدیگر بی‌تفاوت شدند.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

مقاومت همچون انسانیت

دولت آنجاست که همگی از نیک و بد، خود را بر باد می‌دهند: دولت آنجاست که خودکشی تدریجی همگان «زندگی» نام گرفته است.

نیچه، چنین گفت زرتشت.

نیچه می‌گفت خدای جدیدی جای خدایان قدیم را گرفته است و هیولای بزرگی است که انسان‌ها را می‌بلعد و از روح و فردیت تهی‌شان می‌کند. او می‌گوید این خدای جدید «دولت» است. مسلما از نظر اروپایی‌ها این خدای جدید، این دولت بزرگ همان بوروکراسی‌های نوظهور مدرن است ولی برای شرقی‌ها چنین خدایی اصلا تازگی ندارد. حکومت‌های کارکردی شرقی از ابتدای پدید آمدنشان بوروکراسی‌های عظیمی بودند که حقیقتا عمل خدای‌گونه داشتند: جان و نان و مال و آبرو و حتی زن و فرزند در گرو رحمت یا غضب آن‌ها بود. و این عرف قدیم شرقی همه جا جاری بود که هر کس به تو نان می‌دهد باید مطیع او باشی و در نتیجه باید از آن پس فردیت و روح خود را هم به او بفروشی. او بر همه چیز تو مسلط است چون همه چیز تو از اوست. اگر سلطان حکم کند که جان تو را بستانند، اموالت را ضبط کنند، فرزندانت را به بیگاری بگیرند یا به جنگ ببرند، زن و دخترت را کنیز و همخوابه‌ی سلطان کنند، دیگر توان مخالفت نداری؟ (تاریخ ما سرشار از این وقایع و حتی بدتر از این‌هاست). چیزی وجود نداشته که استقلال و فردیت تو را تعریف کند و غروری برایت به بار آورد که حالا قصد یا اراده‌ی مقاومت داشته باشی. یونگ در تفسیر این عبارت نیچه می‌گوید هیولایی به این بزرگی باعث به وجود آمدن اسطوره‌ی قهرمان‌هایی شده که می‌توانند بر اژدها سوار شوند یا دیو بزرگ را به تسخیر خود درآورند چون در مقابل هیولای دولت، در مقابل این دستگاه بزرگ، اندک کسانی می‌توانسته‌اند فردیت و استقلال خود را حفظ کنند.
هیولایی به این بزرگی و با این قدرت طبیعی است که همنوایی و همرنگی توده‌ی مردم را جلب خواهد کرد: هر کسی که می‌خواهد یک زندگی معمول داشته باشد باید جزوی از من باشد، ابزار من باشد و مطابق خواست من باشد، در نتیجه «بی‌هویت» باشد. دولت، این خدای بزرگ، این منشا نام و نان، این موجود زندگی‌بخش، در ازای چیزی که به تو می‌دهد، اصلی‌ترین بخش روان تو را از تو می‌گیرد، یعنی از فرد بودن، از هویت مستقل داشتن تو را تهی می‌کند و در نتیجه به سادگی تو را از «انسانیت‌»ات محروم می‌کند و تو دیگر چیزی نیستی جز ابزاری برای جاری کردن اراده‌ی دولت. کسانی که خارج این سیستم، بر فردیت و استقلال و هویت و انسانیت خود پافشاری می‌کنند همان کسانی هستند که نوع بشر، مدیون آن‌هاست. چرا که با پافشاری و یادآوری عناصر مهم انسانیت و فردیت و هویت، توانستند کاری کنند که امروز دولت‌ها مطیع اراده‌ی مردم و فاقد توان کافی برای پایمال کردن هویت و انسانیت مردم باشند. هر مقاومتی، فارغ از موفقیت یا شکست، بازتعریف هویت مستقل و احیای فردیت انسان است. مقاومت و محدودسازی قدرت تعیین دوباره‌ی انسانیت انسان است. و کسی که این شیوه از مقاومت را در پیش می‌گیرد از چیزی فراتر از آزادی سیاسی و از انسان دفاع می‌کند. به همین دلیل نیچه می‌گوید کسانی که از دولت به نام زندگی دفاع می‌کنند، مرگ را زندگی نامیده‌اند و مرگ را به نام زندگی می‌ستایند. آن‌ها به گفته‌ی یونگ روح خود را به دولت، به این سازمان بزرگ فروخته‌اند و جایی که انسان روح خود را فروخته باشد دیگر نه از آزادی خبری هست نه از رهایی. او می‌گوید اسطوره‌هایی که نشان می‌دهند فرزانگان مسخر دیو نمی‌شوند یا با طلسمی می‌توانند هیولا را رام خود کنند، منظورشان همان انسان‌های والایی است که روح خود را به دولت نفروخته‌اند پس برای بشریت مقاومت می‌کنند. به قول نیچه
«جایی که دولت به پایان می‌رسد، انسانی آغاز می‌شود که زائد نیست، آنجا سرآغاز سرودِ انسانِ بایسته است».


@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

چرا وقتی امور اجتماعی کاملا باب روز باشند، آزادی بیان تحمل و حتی تمجید می‌شود اما هر وقت اوضاع بحرانی شود به راحتی تمام نابود می‌شود؟ پاسخ کلی این است که نهادهای اجتماعی اساسا ما را به استفاده از زور به شکل پنهان عادت داده‌اند... نتیجه‌اش این است که این نوع آزادی تا زمانی تحمل می‌شود که وضع موجود را تهدید نکند. وقتی چنین تهدیدی رخ داد هر تلاشی می‌شود تا نظم مستقر را با خیر عمومی یکی نشان دهند. وقتی این یکی شدن انجام شد، پیامدش می‌شود اینکه حق‌های صرفا فردی باید تسلیم رفاه عمومی شوند. تا زمانی که آزادی اندیشه و بیان حقی صرفا فردی دانسته شوند، مثل تمام مطالبات صرفا شخصی وقتی در تضاد با رفاه عمومی باشند یا در تضاد با رفاه عمومی نشان داده شوند، قربانی خواهند شد.

جان دیویی، لیبرالیسم و عمل اجتماعی، ترجمه رضا یعقوبی، نشر کرگدن، ص۶۳.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

در وضعیت فعلی همه اعتراف می‌کنند که جامعه و اقشار مختلف آن به «چه باید کرد؟» فکر می‌کنند. بجز درصد اندکی همه به این نتیجه رسیده‌اند که باید تغییر و تحولی عمیق و اساسی رخ دهد. ما در زندگی شخصی بارها با موقعیت‌های پیچیده‌ای روبرو می‌شویم که جز با پشتوانه‌ی دانش تخصصی نمی‌توانیم حل‌شان کنیم. اما در مقیاس جامعه همه چیز فرق می‌کند. جامعه مجموعه‌ی بزرگی از افراد است که برای زندگی کردن مجبورند به نظم و نظام خاصی تن دهند اما این مهم است که خودشان این نظم را تعیین کنند و از آن مراقبت کنند یا تغییرش دهند. وقتی نظم یک جامعه در اثر گذشت زمان و معرفی ارزش‌ها و نظام‌های جدید دیگر پاسخگوی حیات اجتماعی نیست، آن نظم قدیم محکوم به زوال می‌شود و جامعه بر سر دو راهی قرار می‌گیرد: یا راه ایجاد تغییرات به صورت تدریجی باز است و تغییرات در طول زمان اِعمال می‌شوند، که در این حالت نامش را «اصلاح» می‌گذاریم. یا راه تغییرات و اصلاح مسدود می‌شود و به علت کهنگی و ناکارآمدی و ناسازگاری نظم سابق، تغییرات به صورت انقلابی و رادیکال و با برانداختن نهادهای سابق ایجاد می‌شود. نکته اینجاست که همیشه قبل از این تحولات اساسی، دوره‌ای از تعلیق به وجود می‌آید. جامعه درباره‌ی درک قبلی‌اش از نهادها و ارزش‌ها و درک جدیدش به فکر فرو می‌رود و درباره‌ی نظم جدید شروع به «ایده‌پردازی» می‌کند. این ایده‌پردازی منجر به شکل‌گیری «ایدئولوژی‌ها» می‌شود. ایدئولوژی‌ها یک نظام ارزشی و تصویری از آینده به دست می‌دهند که از دل آن پاسخ به «چه باید کرد؟» بیرون می‌آید. ایدئولوژی‌ها هم گاهی شکست می‌خورند و تبدیل به عبرت می‌شوند و گاهی موفق می‌شوند. ما در لحظه‌ی کنونی در این مرحله به سر می‌بریم. ما درگیر «چه باید کرد؟» هستیم و در حال شناخت و سبک‌سنگین کردن ایدئولوژی‌ها هستیم. به عبارت دیگر ما در حال انتخاب یا تعیین «نظریه» هستیم تا بدانیم که در عمل باید چه کنیم. این حالت که ما مدام از همدیگر می‌پرسیم که باید چه کنیم، همان حالتی است که گفتمان‌ها و نظریه‌ها در آن رشد می‌کنند و نظریه‌ها محصول این شرایط ابهام‌اند. خطرناک‌ترین اتفاقی که در چنین زمان‌هایی ممکن است رخ دهد این است که جامعه بدون نظریه و پشتوانه‌ی نظری دست به اقدام کور بزند. چنین اقدامی فقط به بی‌ثباتی احساسی و سوءاستفاده‌ی رهبران عوام‌فریب از آن بی‌ثباتی و در نتیجه فاجعه و استبداد منجر می‌شود. کسانی که روشنفکرستیزی و اندیشمندستیزی و حتی کتاب‌ستیزی راه می‌اندازند دلیلش دقیقا همین است که وجود نظریه مانع سوار شدن آن‌ها بر بی‌ثباتی احساسی در وضعیت بحرانی می‌شود. به گفته‌ی ویتفوگل «نمی‌توان با دست خالی مبارزه کرد. در موقعیت بحرانی، فقدان نظریه درست مثل فقدان قدرت فاجعه‌بار است. به هیچ عنوان نمی‌توان به استراتژیست‌های تمامیت‌خواه اجازه داد در میدانی که ازآنِ ماست، آموزه‌های سرهم‌بندی شده‌شان را به نمایش بگذارند. به هیچ عنوان نباید به آن‌ها اجازه داد به خاطر کوتاهی ما در جنگ افکار برنده شوند». سرزنش مردم به علت اینکه در شرایط فعلی کاری نمی‌کنند یا دعوت آن‌ها به عمل کور راه به جایی نمی‌برد چون چیزی که در اصل باید آن‌ها را حرکت درآورد تصویری از نظم آینده و اراده‌ی آن‌ها برای تحقق آن نظم است و این کار برعهده‌ی نظریه‌ها و ایدئولوژی‌ها است. امروزه با فراگیر شدن ایدئولوژی‌های لیبرالی امید بیشتری از هر زمانی در تاریخ ما به تحقق آزادی، برابری و نظام دموکراتیک وجود دارد و کوتاهی کردن ما اهالی اندیشه در این برهه از تاریخ گناهی نابخشودنی است. هیچ‌گاه در تاریخ ما به این حد فکر آزادی و برابری در اندیشه‌ی توده‌ها قوت نداشته است و این بیداری فکری باید به حدی گسترده شود که تعیین‌کننده‌ی عمل و کنش آینده‌ی جامعه باشد. محافل گرم و شلوغ و تبلیغات وسیع اندیشه‌های مارکسیستی در دهه‌ی پنجاه امروز جای خود را به محافل لیبرال و اندیشه‌های آزادی‌خواهانه و برابری‌خواهانه داده است و حالا وقت، وقت گسترش، تبلیغ و فراگیر کردن آن‌ها و اقناع و همراه کردن اقشار مختلف جامعه با آن است. این بهترین فعالیت برای کسانی است که می‌پرسند چه باید کرد.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

گوشه‌هایی از زندگی روزانه‌ی دیویی هنگام بازی با کودکان و کار و فعالیت و تفریح
@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

[بنیانگذاران ایالات متحده] معتقد بودند غایت نهایی دولت این بوده است که انسان‌ها را آزاد کند تا قوای خود را رشد دهند و در چنین حکومتی، قوای مشورتی باید بر قوای خودسر غلبه داشته باشند. آن‌ها برای آزادی هم به عنوان وسیله و هم به عنوان هدف ارزش قائل بودند. آن‌ها معتقد بودند که آزادی راز خوشبختی و شجاعت راز آزادی است. معتقد بودند که آزادی اندیشیدن چنانکه می‌خواهید و آزادی سخن گفتن چنانکه می‌خواهید، ابزارهای ضروری برای کشف و انتشار حقیقت سیاسی‌اند؛ که گفتگو بدون آزادی بیان و اجتماع بیهوده است؛ که مردم منفعل بزرگ‌ترین تهدید برای آزادی‌اند؛ که بحث عمومی یک تکلیف سیاسی است؛ و این باید اصل اساسی دولت آمریکا باشد.
این عقیده‌ی لیبرالیسم مبارز است.

- لیبرالیسم و عمل اجتماعی، جان دیویی، ترجمه‌ی رضا یعقوبی، نشر کرگدن، ص۶۴

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…

رضا یعقوبی

دولت های فرومانده وزوال نهایی

بحث فروماندگی دولت و مفهوم دولت‌های فرومانده اوّلین بار در بحبوحهٔ بحرانی که اتحاد جماهیر شوروی را فراگرفت و نهایتاً به فروپاشیِ آن منجر شد، وارد ادبیات علوم سیاسی گشتند و به‌عنوان مفاهیمی قابل‌اعتنا و مؤثر برای سنجش وضعیت کشورهایی به‌کار گرفته شدند که به علت مواجهه با بی‌ثباتی فزاینده، به‌عنوان تهدیدی هم علیه توسعه در درون خود و هم علیه امنیّت جهانی به‌شمار می‌آمدند. در ساده‌ترین تعریف، دولت فرومانده دولتی به‌شمار می‌آید که در حفظ پیوندهای خود با شهروندانش با مشکل روبرو است. گفته شد که قدرت دولت‌ها را باید بر حسبِ ظرفیت‌شان برای نفوذ در جامعه، تنظیم روابط، استخراج منابع و استفاده از این منابع به روش‌های معیّن سنجید. گفته شد که فساد، فروپاشیِ قدرت قهریهٔ یک دولت، ظهور افراد قدرتمند و شکاف جامعه سیاسی از جمله نشانگانِ آشکار یک دولت ضعیف یا فرومانده هستند. با اینهمه با گذشت دو دهه، اجماعی بر سر تعریفی از فروماندگی دولت و تبیین معیارهایی برای سنجش این وضعیت که مقبولیت عام داشته باشند در دست نیست. نویسندگان کتاب حاضر چارهٔ کار را در اتخاذ رویکرد نهادی به موضوع یافته‌اند و نهادهای دولتی را به‌مثابهٔ متغیّرهای سیاسی برای سنجش قدرت یا ضعف دولت‌ها و ارزیابی میزان فروماندگی‌شان برگزیده‌اند.
@Bookcitycc

Читать полностью…

رضا یعقوبی

جریان‌ها تا چه حد موفق به سازماندهی و جذب توده‌ها شده‌اند؟ همبستگی توده‌ها بدون سازمان‌یافتگی سیاسی منجر به حرکت‌های کور می‌شود. توده‌های سازمان‌دهی نشده طعمه‌ی عوام‌فریبان می‌شوند.

@rezayaghoubipublic

Читать полностью…
Subscribe to a channel