🔘روشنگری چیست؟
🔘جلسهٔ اول
🔘مدرس: رضا یعقوبی
@rezayaghoubipublic
✔️@Philosophy_Society_98
به جای پوپر تقلبی اصلاحطلبان، با پوپر واقعی آشنا شویم:
مبارزهی ما با ناکارایی سیستم اقتصاد کمونیستی نیست: ما با نبود آزادیها و خصلت غیرانسانی این سیستم مخالفیم. ما حاضر نیستیم آزادی خود را به بهای یک بشقاب سوپ عدس از دست بدهیم. و نیز حاضر نیستیم آزادیهایمان را فدای حتی بیشترین بهرهوریهای اقتصادی، یا بزرگترین ثروتها، یا بیشترین امنیت سازیم، بر فرض که اصولا بتوانیم آزادی را با چنین چیزی معامله کنیم.
- کارل پوپر، میدانم که هیچ نمیدانم، ص۱۴۶
@rezayaghoubipublic
میگوید ما میتوانیم در شرایط حساس اینترنت را قطع کنیم، از این هم دلخور است که فیلترشکنها اجازهی رصد و یافتن موقعیت افراد را نمیدهند. شرمتان باد!
Читать полностью…پنج. روی کار آمدن نامزد اصلاحطلبان چه فایدهای دارد وقتی کسانی که از جناح رقیب آنها هستند بلافاصله بعد از انتخابات به ریاست قوای مقننه و قضائیه میرسند؟ در ثانی، همین کسی که با ترساندن او مردم را پای صندوق میبرند چهار یا هشت سال دیگر با هنرنمایی شورای نگهبان به ریاست جمهوری میرسد. آیا رواست که مبارزات مردمی را فدای یک چهار یا هشت سال موهومی کنیم که احتمال دارد بدتر از وضع کنونی باشد؟
شش. اینطور به نظر میرسد که حاکمیت بجز استفاده از اصلاحطلبان برای شور انتخاباتی از آنها به عنوان فدوی برای تصمیمهای سختی که هزینه دارد استفاده میکند. از آنجا که اصلاحطلبان از خود اختیاری ندارند صرفا «ابزار» حکومتاند. هر بار که قصد گرانی بنزین، سرکوب گسترده، و هر کار خطرناک دیگری داشته باشند، اصلاحطلبان را به عنوان میانجی بین خود و مردم جلو میاندازد تا در داخل و خارج برایشان لابی کنند و مردم را با زبان آرام کنند. این اتفاق بارها و بارها از همان دوم خرداد تا کنون افتاده است.
هفت. با وجود اصلاحطلبان در یک قوهی ناتوان یعنی قوهی اجرائیه، شفافیت اقدامات حاکمیت از بین میرود. اصلاحطلبان به عنوان میانجی اجازه نمیدهند مردم رو در رو با تصمیمگیران اصلی باشند و اجازه میدهند که تصمیمگیران پشت آنها پنهان شوند. در این حالت که قوهی قضائیه صادر کنندهی احکام مجازات است، مجلس که به گفتهی حسن روحانی با قانون راهبردیاش مانع مذاکرات شده، و نهادهای موازی دیگری که در اختیار آنها نیستند مثل حالا چشم در چشم مردم نخواهند بود و مسئلهی «اصلاح» اساسا مربوط به «قوانین» است نه «مجری»، پس توان اصلاح هم وجود نخواهد داشت.
هشت. نگاهی به آمار تورم نشان میدهد هیچ دولت اصولگرایی تا کنون تورم دولت روحانی را رقم نزده است. تورمهای دو دولت اصولگرای پیشین صد و صد و سی درصد بودهاند اما تورم دلار و خودرو در دولت روحانی به چهارصد و ششصد درصد میرسد و اطرافیان کنونی نامزد اصلاحات همان چهرههای دولت روحانیاند. من نمیفهمم این «کمی بهتر» از کجا میآید. به عکس، وقتی دولت انقلابی و اصولگرا روی کار میآید به خاطر یکدستی با تمام حاکمیت، تمام قوا با هم هماهنگاند و هیچ کارشکنی و تلاشی برای آبروریزی دیگری در کار نیست و لااقل به خاطر «پز» توان مدیریت نظام، تمام ارگانها و نهادها با هم همکاری میکنند و وضع معیشتی و تورم دچار روزگار روحانی نمیشود. بنابراین حتی با منطق «نفع شخصی لحظهای» هم نمیتوان مردم را به رای دادن دعوت کرد.
نُه. از کسانی که برای اصلاحطلبان رای جمع میکنند میپرسم: چرا وقتی میدانید با نه گفتن اکثریت، مردم ما توانستهاند به مقداری از اعتماد به نفس و غرور و عزت برسند سعی دارید مقاومتشان را بشکنید؟ همه میدانند که خیابان هزینه دارد اما رای ندادن نه یک راه کمهزینه بلکه «بیهزینه» است تا حکومت اصلا «وجود داشتن» آنها را به رسمیت بشناسد. این مدنیترین شکل مخالفت است و حتی همین را هم میخواهید از مردم بگیرید؟ چرا حتی راه مسالمتآمیز را از مردم میگیرید؟ پس مردم چگونه در مسیر مبارزات تاریخیشان از مشروطه تا کنون برای حقوق اساسیشان بجنگند؟ به خیابان میروند میگویید چرخهی خشونت است، اعتراض میکنند میگویید سوریه میشویم، رای نمیدهند باز میخواهید ثابت کنید که همه خواهان وضع موجودند! چرا عزت و سربلندی مردم را نمیخواهید؟ چرا بلوغ و رشد مردم و «نه» آنها به تحقیر و اربابسالاری را میشکنید؟ پس مسئولیت اجتماعی چه میشود؟ آیا آزادیهای اساسی در آینده به سود شما نخواهد بود؟ آیا این حرکت جمعی برای مردم و برای زندگی معمولی و آزادی نیست؟ چرا باید حتی مدنیترین شکل نفی هم با مقاومت و ممانعت شما روبرو شود؟ آیا فکر نمیکنید که بستن همین راه خودش به خشونت منتهی میشود؟ آیا خریدن آبرو برای نظام، ارزش سوق دادن مخالفان به خشونت و راههای دیگر را دارد؟ حتی منطق هزینه-فایده هم نشان میدهد که دارید راهتان را اشتباه میروید. پس در کنار مردم باشید. از تمام مخاطبان عزیزم و دانشگاهیان و اقشار دیگر میخواهم که با اطرافیان و کسانی که مجاب شدهاند رای بدهند صحبت کنید و تا میتوانید قانعشان کنید که پای صندوق نروند. این یک لحظهی تاریخی است که نباید با پوپولیسم اصلاحطلبان به اعتماد به نفس حکومت برای ادامهی خودکامگی و بیاعتنایی به خواستههای مخالفان بینجامد. آنها دارند برای خودشیرینی حتی مدنیترین شکل اعتراض را از شما میگیرند و عاقبت آن از میان رفتن اعتماد به نفس کنشگران و پایین آوردن توان کنشگری آنها و افزودن بر ترس و تهدید برای آنهاست.👇
کاندیدای اصلاحطلبان با توهین به شعور و ارادهی "اکثریت" ملت ایران آنها را مردمی توهمی و خیالپرداز نامید. این "اکثریت" به دنبال طبیعیترین حق خود یعنی حق تعیین سرنوشت بودند که در همه جای دنیا جزو حقوق اساسی و سلبنشدنی است. تخیلیترین ایده در تاریخ سیاست جهان ترکیب دموکراسی و ولایت است که محصولش همین وضعی است که میبینید. به ارادهی اکثریت ملت توهین نکنید.
#رای_نمیدهم
🏛 موسسهٔ شهر فلسفهٔ ایران 🏛
📖 نام دوره: بنیانگذاران پراگماتیسم (عملگرایی)
▪️نام استاد: رضا یعقوبی
▪️طول دوره: 4 جلسه
▪️روز: یکشنبه 17 تیر ۱۴۰۳
▪️ساعت: ۱۸ تا ۲۰
▪️نحوهٔ برگزاری: حضوری - آنلاین
🛑 این دوره را تا تاریخ 14 تیر ۱۴۰۳ با ۲۰ درصد تخفیف میتوانید ثبتنام کنید.
🔗 جهت ثبتنام میتوانید از طریق لینک زیر اقدام بفرمائید. ⬇️⬇️⬇️
ثبت نام
ثبت نام
ثبت نام
#پراگماتیسم
#رضا_یعقوبی
iranian.city.of.philosophy
www.philosophycity.ir
📞09361135000
☎️ 02122053556
چگونه اصلاحطلبان به انحطاط تاریخی و اجتماعی ایران دامن میزنند
این تحلیل مهمی است که «برای ایران» و آیندهاش نوشته میشود و هیچ غرض و حب و بغضی در آن نیست بلکه صرفا برای نشان دادن واقعیتها عرضه میشود. از نظر پراگماتیستی باید تحلیل شما بر این اساس باشد که رویکردها و سیاستها چه تاثیری بر «نهادهای اجتماعی» گذاشتهاند و چقدر منجر به «پیشرفت و رشد» شدهاند. واقعیتی که به آن استناد میکنم چیزی است که هم در گذشته و هم امروز دیدهاید: اصلاحطلبان همیشه برای رای گرفتن از مردم کاری میکنند که کینهها با حکومت کنار گذاشته شود و قهر با صندوق شکسته شود و به گفتهی خودشان «کشتی نظام» آسیب نبیند. این کار هر دوره برایشان سختتر میشود چون هر چه جلوتر میرویم مردم عاصیتر و انقلابیتر و در مقابل، سرکوبها شدیدتر و قساوتها بیشتر میشود که البته بخش زیادی از این اتفاق ناشی از دروغگوییهای خودشان به جامعه هم هست که بدون داشتن قصد و برنامهای برای اصلاح به مردم رویا میفروشند و مردم هم راه مستقیمتری را انتخاب میکنند. بنابراین با افزایش قساوتها و سرکوبها هر بار اصلاحطلبان باید زور بیشتری بزنند تا مردم را قانع کنند که رای بدهند اما همانطور که این روزها شاهد هستیم این رویکرد به زوال اخلاقی خودشان منجر شده است چون برای رای مجبورند با انواع سفسطهها و زبان بازیها حس اخلاقی جامعه را کور کنند و به بیتفاوتی آدمها در قبال همدیگر دامن بزنند. در واقع آنها برای چند رای ناقابل برای مسند چهار روزهی خودشان «وجدان اخلاقی» جامعه را نشانه میگیرند و از مردم میخواهند خون، جنایت، قساوت، بیرحمی و وحشیگری را نادیده بگیرند و «عواطف انسانی» را به اسم احساساتیگری محکوم کنند. این کار بسیار خطرناک است و همانطور که توکویل، جان استورات میل، کنستان و دهها اندیشمند لیبرال دیگر گفتهاند، «بیتفاوتی» بلایی است که خودکامگی بر سر جامعه میآورد و از طاعون هم بدتر است. استدلال سست آنها برای رای گرفتن از مردم این است که «ما حق نداریم به کسانی که برای اندکی بهتر شدن اوضاع به دیگران بگوییم رای ندهید!» و با این سخن بیپایه در واقع «مسئولیت اجتماعی» ایرانیان در قبال همدیگر را تضعیف میکنند. مسئولیت اجتماعی برای دموکراسی و آزادی به قدری مهم است که شاید بتوان گفت مهمترین رکن آزادی و دموکراسی است که به ما اجازه میدهد فراتر از منافع خود برویم و به دیگران هم فکر کنیم. از بین بردن این حس انسانی شگرف برای چند رای ناقابل الحق خیانت بزرگی به ایران و ایرانی است. اصلاحطلبان هر بار که به شرح بالا مجبور میشوند مواضع غیراخلاقی بگیرند در واقع به دلیل تضعیف ارزشهای اجتماعی و اخلاقی دست به کاری «ضد اجتماعی» میزنند. در نتیجه هر بار که مجبور باشند برای بیتفاوت ساختن و اختهسازی حس اخلاقی و اجتماعی مردم به بیتفاوتی بیشتری در قبال ظلمها و جنایتها دامن بزنند در واقع جامعه را به سمت «فروپاشی اجتماعی» میکشانند و جامعه را هم با خود به سمت زوال و انحطاط میبرند. آیا این کار «شرافتمندانه» است؟ آیا رویکرد و راهکار مبارزاتی امروز مردم و قهر آنها با انتخابات مهندسیشده محصول بدعهدی و آستانبوسی خودشان نیست؟ محصول مخالفت صریح خودشان با دموکراسی سکولار نیست؟ محصول بیاخلاقی و دروغگویی خودشان نیست؟ حالا از این مهرهی بیاختیاری که علم کردهاند و از روز اول به زبان خودش گفته «من ذوب در ولایتم» و هیچ برنامهای و هیچ راهکاری ارائه نداده چه انتظاری دارند؟ چرا حتی تا جایی پیش میروند که او را با موسوی مقایسه میکنند در حالی که به صراحت میگوید «من برنامهای ندارم و برنامهام سیاستهای کلی مقام معظم رهبری است»؟ آیا این کار اصلاحطلبان اخلاقی است؟ آیا ماندن دو روزهی یک «نوکر بیاختیار» در مسند ارزشش را دارد که جامعه را به سمت فروپاشی اجتماعی و فروپاشی ارزشهای اخلاقی و اجتماعی بکشانیم و به عبارتی سرمایهی اصلی هر جامعهای را که همبستگی از طریق «حس اخلاقی» و «حساسیت به جان آدمها» است از آن جامعه بگیریم؟ شما را با «وجدان»تان تنها میگذارم و به جای اینکه فکر کنید چه جوابی به من بدهید به راستی فکر کنید که آیا خاموش کردن وجدان بشری انسانهای یک جامعه ارزشش را دارد؟ فکر کنید لطفا.⬇️
دربارهی درک سخیف اصلاحطلبان از پراگماتیسم
در یونان باستان، جایی که نخستین دموکراسی شکل گرفته بود و فضایی برای گفتگو فراهم شده بود، دادگاههایی هم برای رسیدگی به دعاوی ایجاد شده بود. اما در آن زمان دادگاه و علم حقوق به معنای امروزین وجود نداشت. هر کسی که میتوانست «با زبان» دادگاه و منصفه را قانع کند برنده میشد. پس از مدتی گروهی پیدا شدند که به مردم فن سخنوری و ترفندهای قانع کردن دیگران را یاد میدادند و جوانان را تعلیم میدادند که بتوانند در دادگاه از خود دفاع کنند و در آینده سیاستمدار شوند. این گروه به معنای امروزین کلمه به «سفسطهبازها» مشهور شدند (همهی سوفسطائیان سفسطهباز نبودند). همانطور که میدانید علم منطق و استدلال برای جلوگیری از سفسطهبازی و بازی با کلمات ایجاد شد و پیشرفت کرد. شرایط امروز ما (و دیروز ما) با اصلاح طلبان همینطور است. آنها دوران زوال خود را طی میکنند و هم موضع منطقی و هم موضع اخلاقیشان سست شده و بهترین راهی که برای بقای خود سراغ دارند، سفسطهبازی و فریبکاری از طریق بازی با کلمات و در مواردی هم هوچیگری و پوپولیسم است. ما هم در زمانهای زندگی میکنیم که باید همچون سقراط و ارسطو با تیغ استدلال رشتهی سفسطههای عوامفریبان را سست کنیم تا نتوانند حق را باطل و باطل را حق جلوه دهند. یکی از اصطلاحاتی که اصلاحطلبان از چند دهه پیش تحریف و مصادره کردهاند «پراگماتیسم» و عملگرایی است. آنها درک سخیفی از این مکتب فلسفی به دست میدهند و بعد خود را عملگرا مینامند در حالی که کاری که میکنند نه پراگماتیسم بلکه «فرصتطلبی» است. هیچیک از اندیشمندان پراگماتیسم در سیاست چنین نظری نداشتهاند. منظور از پراگماتیست بودن در سیاست، یکی این است که در عمل واقعبین باشیم و از چیزهایی حرف نزنیم که شدنی نیستند (که اصلاحطلبان عکس این رفتار را دارند و امروزه به درستی «دروغگو» نامیده میشوند و تا کنون به هیچ وعدهای دربارهی اصلاحات عمل نکردهاند). معنای دیگر پراگماتیسم در سیاست در سطح فلسفیتری است که «بهکلی» بیربط به ادعاهای اصلاحطلبان است. در پراگماتیسم سیاسی شهروندان «در فضای دموکراتیک» با استفاده از «خرد آزاد مشارکتی» خود، معضلات و مشکلات را به شور میگذارند و با استفاده از «دموکراسی مشورتی» به راه حلهای عمومی برای حل مسائل میرسند. آنها دموکراسی را «پیشفرض» میدانند و دربارهی کشورهای استبدادی حرفی ندارند! کشورهای استبدادی راهی برای مشارکت عقلانی شهروندان ندارند که حالا بخواهند به شکل «عملگرایانه» از آن برای حل مشکلات «عینی و عملی» استفاده کنند (به واژگان داخل گیومهها دقت کنید). تازه در همان جوامع دموکراتیک هم دیویی میگوید دموکراسی با صندوق رای یکی نیست، بلکه یک «شیوهی زیست برای انسان واقعی» است که یعنی نوع دیگری از حکومت برای انسان واقعی صحیح نیست و همچنین برای دیویی زیست دموکراتیک یک «زیست اخلاقی» است که آرمان اخلاقی رشد و شکوفایی بشر را در آموزش و پرورش و صنعت و خانواده و مدرسه و دین پیاده میکند! و برای این کار به قول دیویی باید قوای مشورتی بر قوای خودسر غلبه داشته باشند. دیویی معتقد است که لیبرالیسم واقعی یک لیبرالیسم «رادیکال» است و لیبرالیسم غیر رادیکالی که مدافع وضع موجود باشد را اصلا لیبرالیسم نمیداند. او در کتاب «لیبرالیسم و عمل اجتماعی» (که اساسا برای خنثی کردن فهم غلط از پراگماتیسم در سیاست ترجمه شد) میگوید «شجاعت راز آزادی و آزادی راز خوشبختی است»! میگوید «دموکراسی یک آیین مبارز است»! این کتاب را بخوانید حتی اگر یک کلمه در آثار دیویی، پیرس، جیمز، مید پیدا کردید که پراگماتیسم را تعبیر به فرصتطلبی و پرهیز از مبارزهی رادیکال با استبداد کرده باشد و بگوید به انتخاب بین بد و بدتر قناعت کنید و حالا نفع در این است پس این را بچسبید و آرمان نداشته باشید و برای آن نجنگید، هم من پراگماتیست نیستم هم لعنت بر پراگماتیسم! برعکس، دیویی کاملا برعکس این نظر را دارد. او در «لیبرالیسم و عمل اجتماعی نوشته است: «بهتر، دشمنِ باز هم بهتر است»! ص67 تعجبی ندارد چون اساس فلسفهی پراگماتیسم این است که چگونه تمام تلاشمان را به کار ببریم تا از طریق «آزادی قوای بشری» بیشترین رشد اخلاقی، علمی، اجتماعی، سیاسی و بیشترین آزادسازی را محقق کنیم! اما اصلاحطلبان چنان دچار زوال اخلاقی شدهاند که میگویند نباید به خون کشتهها استناد کرد!! وقتی تمامیت نظام بارها میگوید رای دادن یعنی تایید من و اقداماتم و سیاستهایم، حتما استناد به کشتهها درست و دقیق است چون اساس شرکت در انتصابات مشروعیت بخشیدن به تمامیت نظام و اقدامتش است و شرکت کردن نه تنها به «کمی بهتر شدن اوضاع» ختم نمیشود بلکه مجوز و تایید اقدامات مشابه بعدی است و چون ما در یک نظام دموکراتیک زندگی نمیکنیم، همکاری با ظلم و ظالم عملی غیراخلاقی و نادرست است.⬇️
زمزمهی نجوای آزادی
دربارهی کتاب لیبرالیسم، نوشتهی لئونارد هابهاوس، ترجمهی رضا یعقوبی، نشر مدام
کتاب لیبرالیسم هابهاوس، تصوّرِ شما از لیبرالیسم را تغییر میدهد. اگر با خود فکر میکنید لیبرالیسم به معنای تقدسبخشی به تجارت آزاد بدون دخلوتصرفی بیرونی یا به معنای دفاع از مالکیت خصوصی بدون جرحوتعدیل است، یا از طرفی دیگر لیبرالیسم را انباشت سرمایه توسط سرمایهدار یا بهتعبیر پستمدرنها کالاسازی سوژههای تحت انقیاد سرمایهداری میدانید، این کتاب اینها را نامربوط به لیبرالیسم و صرفاً تصویری تحریفشده از آن میداند. این تصوّر در ایران به دلیل انتشار گستردهی آثار محافظهکاران و نئولیبرالیستها از یکسو، و نگرشهای مارکسیستی، متفکران چپ نو و اصحاب مکتب فرانکفورت در سوی دیگر شکل گرفته است.
کتابهای جان رالز باکیفیت در ایران ترجمه شدند و بهتازگی نیز خوشبختانه کتاب لیبرالیسم و عمل اجتماعی از جان دیویی با ترجمهای دقیق در دسترس عموم قرار گرفته است. کتاب هابهاوس نزدیک به همین رویکرد فکری و با بیانی شفاف و در حجمی موجز ترجمه و منتشر شده است.
آغاز لیبرالیسم مدرن به تفکرات توماس هیل گرین برمیگردد که همچنان تفکرات او در فضای فکری ایران ناشناختهاند. در مقدمهی مترجم کتاب، رضا یعقوبی، به نقلقولی از کارل پوپر در ستایش هابهاوس و گرین برمیخوریم. گرچه پوپر بر دخالت دولت در اقتصاد بازار تأکید داشت، امّا این را در قالب نظریهای منسجم چون گرین، هابهاوس، دیویی و رالز ارائه نکرد. انگیزهی انتشار این کتاب را میتوان آشنایی با این جریان فکری و پر کردن خلأ نظریهی لیبرالیستی در فضای انتشاراتی ایران دانست که در احاطهی نظریات مارکسیستی و نئولیبرال به فراموشی سپرده شده است.
لیبرالیسم هابهاوس به معنای دقیق کلمه میانهرو است. اگر در سری از طیف شاهد نگاهی جزمی به دست نامرئی و لسهفر، و در سر دیگری از آن به برچیدن مالکیت خصوصی و الغای کامل تجارت آزاد برمیخورید، هابهاوس دقیقاً در میانهی این دو طیف ایستاده است.
در اوایل کتاب و در فصل دوم، هابهاوس عناصر لیبرالیسم را برمیشمارد. این فصل تکاندهنده را میتوان چکیدهی نظریات او دانست و تلقیای که او از لیبرالیسم دارد. نویسنده بر آزادسازی تأکید دارد و در این راستا این آزادیها را فهرست میکند: ۱. آزادی مدنی، ۲. آزادی مالی، ۳. آزادی شخصی، ۴. آزادی اجتماعی، ۵. آزادی اقتصادی، ۶. آزادی خانگی، ۷. آزادی محلی، نژادی و ملی، ٨. آزادی بینالمللی ۹. آزادی سیاسی و حاکمیت مردم.
ممکن است شما در مقام خواننده با بخشهایی از این موارد ارتباط ملموستری برقرار کنید. شاید خود را محروم از آزادیهای مدنی و سیاسی بدانید، شاید حس کنید از لحاظ اقتصادی در مضیقه قرار دارید و ممکن است مرجع اقتدار را در خانه و در مقابل چشم ببینید؛ هابهاوس گویی در تجربهای محسوس و امروزی تمام اینها را پیش چشم داشته و به هریک از آنها میپردازد.
هابهاوس در فصول بعد با مرور نظریات مکاتب اقتصادی گذشته، و سیری در اندیشه متفکران پیش از خود، لیبرالیسم را به بازاندیشی در نظریاتی ترغیب میکند که شاید در زمان خود پاسخگوی مطالبات اجتماع بودند، امّا لیبرالیسم برای اینکه از محافظهکاری جدا شده و سنتها و نهادهای گذشته را سدهای عبورناپذیری نداند، همچنین اگر بخواهد به دامِ سوسیالیسم مارکسیستی نیفتد، باید به آنها توجهی بیدرنگ نشان دهد. از این جملهاند: قانونگذاری در قرارداد میان کارفرما و کارگر، اخذ مالیات برای مقابله با فقر و رسیدگی به بهداشت و آموزش عمومی، به رسمیتشناسی حق رأی زنان که آنزمان هنوز تحقق نیافته بود و سرآخر مقابله با استعمار و امپریالیسم، و دخالت در امور داخلی سایر ممالک.
رویکرد هابهاوس لیبرالیسم را به سرمنشأ اصلی خود بازمیگرداند؛ به آزادی، تساهل، حکومت قانون، گسترش رفاه، مقابله با نابرابری و در یک کلام آزادسازی از هر نوع جزمیتی که پیشرفت انسانی را ناممکن میسازد. در این تلقی به دو نکتهی ظاهراً ناسازگار و در عمل قابل پیوند توجه شده است: یکی اتکا بر تجارب گذشته و دومی توانایی بازنگری در آنها و آزمودن دیدگاههای جدید که به روح لیبرالیسم وفادار هستند. شاید تفاوت لیبرالیسم هم در همین باشد: تکثرگرایی و توانایی بازاندیشی در اندیشههای کهن. این نمود را میتوان در بارزترین شکل آن در نظریات جان استورات میل دربارهی آزادی بیان دید که هابهاوس نیز بر آنها تأکید کرده است. اگر نجوای آزادی را زمانی میشد همنوا با استوارت میل زمزمه کرد، اکنون هابهاوس آن را به طور دقیق صورتبندی کرده است؛ همچون رهیافتی منضبط و مستدل برای لیبرالیسم و آنچه آن را از قطبهای دیگر اندیشه متمایز میکند.
﹏﹏✎ #هومن_هنرمند
#لیبرالیسم، #لئونارد_هابهاوس، #رضا_یعقوبی
Taamoq | تَعَمُّق
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/detail/218381/
یادداشتی درباره کتاب "لیبرالیسم" هابهاوس به قلم هومن هنرمند
@rezayaghoubipublic
پیشرفت تدریجی؟!
قصد نداشتم حتی یک کلمه دربارهی انتصابات پیش رو بنویسم اما هر روز با این پرسش مواجه میشویم که : پس چه باید کرد؟ آیا بودن فلان شخص به جای فلان تندرو بهتر نیست؟ پاسخ اول اینکه هیچ چهرهی غیرتندرویی سراغ ندارم. آنچه هست "ظاهر" غیرتندور است و ریا و نفاق. پاسخ دوم این است که برای شرکت در انتصابات باید بدانید که اولا نظام آن را تبدیل به رفراندوم مشروعیت خود خواهد کرد و بعد تمام دستاوردهای زن زندگی آزادی را در خاک میکند. دوما کسی که از وضع موجود ناراضی است با این پیشفرض در انتصابات شرکت میکند که وقتی راه تغییر بنیادین بسته است لااقل تغییر و "پیشرفت تدریجی" را انتخاب میکند، غیر از این است؟ اما تجربهی مشارکتهای قبل چنین چیزی را ثابت میکند؟ آیا روی کار آمدن محافظهکاران اصلاحطلب به پیشرفت دموکراسی و آزادی بیان و آزادی تجمعات و انجمنها ختم شده؟ یا نه، هر بار که دولتی آمده و رفته به شمار زندانیان و کشتهها و تحریمها و توقیفها و حصرها و حسرتها اضافه شده؟ اگر ایدهی شکستخوردهی پیشرفت تدریجی راهکار درستی بود امروز ما باید از آزادیهای بیشتر، ارادهی بیشتر، دموکراسی بیشتر و وضع اقتصادی بهتری برخوردار میبودیم ولی ما با وضعیت عکس آن روبروییم! ایدهی پیشرفت تدریجی اساسا باید در کشوری مطرح شود که "دموکراتیک" باشد! فقط در یک سیستم دموکراتیک است که میتوان به تدریج اشکالات را شناسایی کرد و از طریق "آزادیهای موجود" آن نظام را اصلاح کرد و به پیشرفت تدریجی دست یافت ولی در نظامی که دموکراسی وجود ندارد یا صرفا صندوق رای تجملاتی دارد چنین ایدهای عقیم است و در نتیجه آنچه شاهدش هستیم "قهقرای تدریجی" است! حاکمیت هر روز حلقهی خودیها را تنگتر کرده، و در کشورهای دیگر مقام پادشاهی و در کشور ما مقام ریاست جمهوری تشریفاتی است! اصلاحطلبان فردای انتصابات در هماهنگی با هسته سخت، در ظاهر حرفهای شعاری و تکراری خواهند زد و در سرکوب شریک و همدست خواهند شد و روبروی دوربینها جملهی معروف "نمیگذارندمان" را تکرار میکنند. وظیفهی آنها پاسخ دادن به مطالبات شما نیست، وظیفهی آنها استمرار وضعیت موجود است. اگر هم ماموریتی داشته باشند دفن و پایمال کردن خون مبارزان و دستاوردهای زن زندگی آزادی است، کاری که روحانی با جنبش ۸۸ کرد!
#رای_بی_رای #زن_زندگی_آزادی
@rezayaghoubipublic
جان دیویی
فیلسوف لیبرالیسم مدرن
جان دیویی از برجستهترین فلاسفه قرن بیستم و از بنیانگذاران مکتب تجربهگرایی است. فلسفه برای دیویی ابزاری است برای شکلدهی نظریهای جامع از آموزش که به کار زندگی روزمره بیاید. در همین راستا رضا یعقوبی، پژوهشگر و مترجم کارکشته، در یکی از جدیدترین ترجمههایش به اندیشههای دیویی دربارۀ لیبرالیسم و ارتباطش با سازماندهی اجتماعی پرداخته است.
دیویی از طرفداران پروپاقرص دموکراسی است. از نظر دیویی دموکراسی فقط شکلی از حکومت نیست، بلکه روندی است پویا که طی آن شهروندان در شکلدهی و جهتدهی فعالیتهای گروهی که به آن تعلق دارند مشارکت می کنند. از رهگذر این «خرد مشترک» که به نیت «خیر مشترک» عمل می کند، «تکتکِ انسانها میتوانند فردیت راستین خود را تحقق ببخشند و حقیقتاً آزاد شوند». ریشۀ نقد لیبرالیسم کلاسیک و طرح لیبرالیسم مدرن را در همین خوانش دیویی از دموکراسی باید جست. در شرایطی که تفاسیر محافظه کارانه و فردگرایانه از لیبرالیسم از راه ایجاد نابرابری شدید و گرفتن فرصتها مانع شکوفایی انسان شدهاند، خوانش دیویی میتواند چراغ راهی باشد برای برونرفت از بحران موجود.
به عقیدۀ دیویی، لیبرالیسم نمایندۀ ارزشهایی است که باید از آنها دفاع کرد: آزادی، رشد ظرفیتهای فردی و نقش محوری خرد در زندگی. اما لیبرالیسم کلاسیک با وجود موفقیت در زمان خودش، نتوانسته در سازماندهی اجتماعیاش هدف غایی فعالیتهای اقتصادی، یعنی رشد ظرفیتهای والاتر افراد را در خود جای دهد …
برای مطالعه متن کامل کلیک کنید یا Instant View را در پایین پست لمس کنید.
﹏﹏✎ #امیرحسین_مدبرنیا
#لیبرالیسم، #عدالت_اجتماعی، #جان_دیویی
- پ.ن: برای تهیۀ کتاب «لیبرالیسم و عمل اجتماعی» با ترجمۀ #رضا_یعقوبی (کانال) به وبسایت کرگدن مراجعه کنید.
- همچنین بخوانید:
نسخهای برای پیشبرد عدالت اجتماعی در ایران | حسین دباغ
چرا دیویی مهم است؟ | حسام پیرمرادی
Taamoq | تَعَمُّق
تکثرگرایی در لیبرالدموکراسی
لیبرالدموکراسی تکثرگرا مثل هر آموزهی دیگری حاوی تدابیری برای مقابله با آموزههایی است که ضد آن عمل میکنند. تکثرگرایی در لیبرالیسم محدودیتهایی دارد که با تکثرگرایی کامل یکی نیست. اگر تکثرگرایی نامحدود باشد و تمام انواع آموزهها را در بر بگیرد باید آموزههای توتالیتر و استبدادی را هم روا بداند و در نتیجه نابود شود. پس در لیبرالیسم باید برای تکثر هم محدودیت قائل شد. یکی از برجستهترین اندیشمندان لیبرال که به این موضوع پرداخته جان رالز است که قائل به "تکثرگرایی معقول" است. در تکثرگرایی معقول، "افراد معقول" بر سر "آموزههای معقول" به "اجماع همپوشان" میرسند. معنای سادهای دارد. افرادی که میخواهند در یک جامعه با هم همزیستی مسالمتآمیز داشته باشند باید به آموزههایی معتقد باشند که با آزادیهای اساسی زمینهای و حقوق دیگران تناقض نداشته باشد. در نتیجه آموزههای "معقول" نامیده میشوند. افراد معقول هم کسانی هستند که به این آموزهها معتقدند بنابراین معقول نامیده میشوند. و چون تمام این افراد دارای آموزههای معقولی هستند که آزادیهای همدیگر را پاس میدارند، میتوانند به اجماع برسند و چون این اجماع بین آموزههای متفاوت با اصول همخوان است، اجماعشان "همپوشانی" دارد و به "اجماع همپوشان" میرسند. دقت کنید که منظور رالز آموزهها و افرادی نیست که به زبان ادعا کنند که حقوق اساسی را نقض نمیکنند بلکه این حقوق و آزادیها باید "جزء اصلی" آموزهی آنها باشد. بنابراین نمیشود کسی که اساسا معتقد به یک آموزهی ضد دموکراتیک است صرفا ادعا کند که به دموکراسی اعتقاد دارد و دیگران هم بپذیرند. دموکراسی باید جزء سازندهی نظریهی او باشد. مثلا فایدهگرایی و قراردادگرایی هر دو نظریههایی هستند که قائل به آموزههای دموکراتیکاند پس میتوانند با هم به اجماع برسند ولی به هیچ وجه نمیتوانند با استبداد خیرخواهانه به اجماع برسند چون استبداد اساسا یک گزینهی غیردموکراتیک و به این معنا نامعقول است. پس تگثرگرایی لیبرالی فقط اجماع بین آموزههای دموکراتیک و معقول را قبول دارد و به هیچ وجه تمام گزینهها و جریانها را به رسمیت نمیشناسد چون اصول متضاد آموزههای دیگر با لیبرالیسم امکان این اجماع را از بین میبرد. پس در لیبرالدموکراسی به یک معنا برای همه جا هست و به یک معنا برای "همه" جا نیست. برای همهی "افراد" جا هست تا زمانی که به آموزههای معقول معتقد باشند، برای همه جا نیست چون "همه" شامل جریانهای ضد آزادیهای اساسی هم میشود. چیزی که این روزها با عنوان گفتگوی "همهی جریانها" عنوان میشود، نوعی "فانتزی" است چون مشخصا جریانهایی که اصول اساسی متفاوت و حتی متضادی با هم دارند زمینهای هم برای اجماع ندارند و اجماع فرضی بین آنها صرفا زبانی خواهد بود و در عمل به حذف و آشوب خواهد انجامید.
@rezayaghoubipublic
🔰 متنخوانی مقالهٔ «روشنگری چيست؟» ایمانوئل کانت
زمستان ۱۴۰۲ و بهار ۱۴۰۳ دورهٔ متنخوانی مقالهٔ «روشنگری چيست؟» توسط جناب آقای رضا یعقوبی ارائه شد.
اکنون پس از اتمام دوره، فایلهای ضبطشدهٔ جلسات در شش فایل صوتی برای استفادهٔ علاقهمندان ارائه میشوند.
از جناب آقای یعقوبی بابت همهٔ زحماتی که در طول دوره کشیدند و از همهٔ دوستانی که ما را در این دوره همراهی کردند، تشکر و قدردانی میکنیم.
🔅انجمن علمی فلسفهٔ دانشگاه اصفهان
✔️ @Philosophy_Society_98
کسی که به رقیب سیاسی خودش رحم نمیکند و حاضر است در ازای اعدام او از انتخابات انصراف دهد قرار است پیشتاز اصلاحات و نجات دانشگاه و اقتصاد و جان و مال شما باشد؟ آیا هنوز روشن نیست با چه کسانی روبرو هستیم؟ چه دیوانهای در جهان پیشنهاد میدهد رقیب سیاسیاش را اعدام کنند؟ چرا حرف زدن از کشتن و اعدام و قطع اینترنت برای اینها اینقدر راحت است؟ وای بر ما!
#رای_بی_رای #رای_نمیدهم
رای اکثریت برای حاکمیت یعنی سرکوب به اسم اکثریت و بارها دیدهاید که همین اصلاحطلبان وقتی از سرکوبگری حرف زدند به رای شما اشاره کردند و در داخل و خارج گفتند که این انتخاب خود مردم است! آیا میخواهید به سرکوب و ادامهی خفقان رای دهید؟ آیا میخواهید خودکامگان را واجد اعتماد به نفس و توهم پشتیبانی کنید و همبستگی کنونی را با منطق نفع شخصی لحظهای (که همان هم سراب است) از خود سلب کنید؟ لطفا وارد بازی روانی و هیجانی که ایجاد میکنند نشوید و دیگران را قانع کنید که در کنار هم برای پاسخگو کردن حاکمیت و تغییرات اساسی بایستیم. کمتر لحظهای در تاریخ به این وضعیت میرسیم. در کنار هم بمانید و دیگران را مجاب کنید که روز جمعه در خانه بمانند. ما در قبال خودمان و نسلهای آینده برای این مبارزات مسئولیت داریم و باید برای خودمان و فرزندانمان آیندهای آزاد و آباد بسازیم. حالا هم که نامزد اصلاحطلبان اعلام کرده در مواقع لازم میتوان اینترنت را قطع کرد دیگر حجت تمام شده و این انتخاب دیگر بحث یک تصمیمگیری ساده نیست، بحث وجدان و اخلاق و انسانیت و "شرف" است. #رای_نمیدهیم
Читать полностью…چرا روی کار آمدن نامزد اصلاحطلبان اوضاع را «بدتر» میکند؟
کسی که تا دیروز ادعای صداقت میکرد و میگفت من «هیچ وعدهای» نمیدهم که نتوانم به آن عمل کنم در نتیجه به دلیل اینکه میداند اختیارات ناچیزی دارد وعدهای هم نمیداد، فهمید که جز با ادعاهای دروغین نمیتواند دیگران را مجاب کند که به او رای دهند. بدتر از همه اینکه گفت شما حتی اگر به من رای نمیدهید برای «نجات ایران» به کسی دیگر رای بدهید و ثابت کرد که ماموریت او کشاندن مردم به پای صندوق است، همان مردمی که برای نجات ایران از دست خودشان به صندوق نه گفتند. اما چرا با آمدن اصلاحطلبان اوضاع بدتر (و نه «کمی» بهتر) میشود؟
یک. از نظر سیاسی: از آنجا که اختلاف اصلاحطلبان با اصولگرایان کمتر ایدئولوژیک و بیشتر نزاع بر سر مزایا و مقام است، هر یک از این دو گروه در زمان دیگری سعی در تخریب همدیگر دارند. هنگامی که اصلاحطلبان روی کار می آیند جناح رقیب آنها که نفوذ بالایی در حاکمیت دارد، همه جور کارشکنی در کارشان میکند. به یاد دارید که در دولت پیشین اصلاحطلبان ما با قطعی برق، آب، کمبود مواد اولیه، قحطی روغن، قحطی واکسن، قحطی کاغذ و گرانی بنزین و تورمهای وحشتناکی روبرو بودیم که در دو دولت اصولگرای قبل و بعد از او سابقه نداشتند. در عجبم از اینکه اصلاحطلبان هنگام سفیدشویی خود همه چیز را به گردن کارشکنان میاندازند اما هنگام گدایی رای از شما، مدعی تغییر و بهبود میشوند. وقتی خودشان بارها و بارها میگویند همهی اینها از اختیار ما خارج بوده چرا ادعای بهبود میکنند؟ آیا مردم هنوز نمیدانند که تصمیمگیریها از کجا میآید؟ آیا نامزد اصلاحطلبان روزی هزار بار نمیگوید صرفا اجراکنندهی سیاستهای کلی رهبر نظام است؟ پس هم دروغ میگویند و هم قصد آنها چیزی نیست جز شکستن مدنیترین مقاومت شما و «نه» شما. و با آمدنشان صرفا گروههای موازی در قدرت دست بازتری برای ایجاد مشکلات قبلی خواهند داشت بدون هیچ شفافیتی که معلوم کند واقعا چه کسی مقصر است.
دو. از نظر سرکوب و خشونت متاسفانه در دوران اصلاحطلبان سرکوبها وحشیانهتر و بیرحمانهتر خواهد بود چون با اینکه خود اصلاحطلبان مدعی میشوند که این سرکوب و کشتار کار ما نیست، سرکوبگران هم ادعا خواهند کرد که کار این دولت است و کار ما نیست! اما کار همهی آنهاست و در مواقع بحرانی شورایی از همهی آنها تصمیمگیری میکند. تنها فرق ماجرا اینجاست که چون کسی سرکوب را گردن نمیگیرد شیوهی رفتار سرکوبگران نه مثل دوران جنبش مهسا بلکه مثل آبان 98 خواهد بود و بجز سر «به پا هم» شلیک خواهند کرد. در خارج و بینالملل هم با وجود کسی مثل ظریف برخلاف الان، حتی یک نهاد نخواهد توانست صدای مادر داغداری باشد که نمیداند داد فرزندش را به کجا ببرد.
سه. از نظر فرهنگی گشت ارشاد و فیلترینگ جزو همان سیاستهای رهبری است که نامزد اصلاحطلبان به شکل عجیبی هر روز روی آن تاکید دارد و در این زمینه چارهای جز مطیع بودن ندارد. به یاد داشته باشید که بعد از عید امسال پس از سخنان رهبر انقلاب بود که حجاببانها برگشتند و رئیسی در این باره چیزی نگفته بود. و این نکته مهم است که بدانید اصلاحطلبان اسلامگرایانی هستند که فقط بدحجابی را تحمل میکنند و بیحجابی حتی با نظر خودشان سازگار نیست. ولی به فرض که چنین باشد. آیا کف مطالبهی مردم گشت ارشاد است یا حق تعیین سرنوشت؟ خواستهی آنها به رسمیت شناخته شدن و تحقیر نشدن و نقش داشتن در سیاست و آیندهی خود است یا التماس برای نوع پوشش؟ آیا پوشش اختیاری مبارزه برای حقوق اساسی و فردی است یا در پوشش خلاصه میشود؟ آیا این وعده تحقیر ملت ایران نیست؟ آیا وعدهی گشت ارشاد چیزی است که به خاطر آن نه صریح خود را برای اعادهی غرور و عزت و پاسخگو کردن حاکمیت زیر پا بگذاریم؟
چهار. نهاد دانشگاه تا کی میخواهد برای بقای خود به اصلاحطلبان لابه کند؟ دانشگاه باید برای استقلال خودش بجنگد. در سالهای قبل دانشجویان و اساتید پیشرو با اعتصاب با اعتراض برای آرمانهایشان جنگیدند. آیا این کار درستی است که مقاومت نهاد دانشگاه در مقابل نهاد قدرت را بشکنیم و از آنان عدهای لابهگر بسازیم که برای کمی حق (آیا بدهند آیا ندهند) به پای مقامات بیفتند؟ آیا تاریخ مبارزات دانشگاهیان برای استقلال از قدرتها این را نشان میدهد؟ یا دانشگاهیان هم در تمام مبارزات آزادیخواهانه پیشرو مردم آزادیخواه و حتی محرک آنان بودهاند؟ آیا بهتر نیست دانشگاهیان در کنار مردم و نه صریح آنها بایستند تا همه با هم قدرت را تسلیم ارادهی مردم کنند و به نوسازی سیاست دست بزنند؟👇
اگر کسی یک بار مرا فریب داد شرم بر او،
اگر دوباره مرا فریب داد شرم بر من!
مارتین لوتر لینگ
#رای_بی_رای
#رای_نمیدهم
در حال حاضر اصلاحطلبان تنها نیروهایی هستند که به "عادیسازی شر" و عادی جلوه دادن کشتار و جنایت و سرکوب دست میزنند. این عادیسازی عواقب وخیمی برای جامعه و زندگی همبسته و همبستگی انسانها دارد. هرگز چنین پدیدهای را که زمینهی ظهور فاشیسم و نازیسم بوده است دست کم نگیرید.
#رای_نمیدهم
@rezayaghoubipublic
این گزاره کاملا واضح و روشن است و شما یا با ظلم هستید یا علیه ظلم و هیچ ربطی به احترام به نظر مخالف و تکثر و آزادی بیان ندارد. اینها همهاش سفسطه است. مگر کسی قرار است اسلحه روی شقیقهی کسی بگذارد که رای بدهد یا ندهد؟ ما صرفا داریم دیگران را آگاه میکنیم که چه کاری اخلاقی و چه کاری غیراخلاقی است!
@rezayaghoubipublic
انتخابات غیراخلاقی
شما نظام اقتدارگراییرو تربیتش میکنی، به او خواهید گفت که ببین تو هرکاری با من بکنی، بر سر صندوقهای رای خواهم رفت!
زمزمهی نجوای آزادی
✍یادداشتی درباره کتاب "لیبرالیسم" هابهاوس به قلم هومن هنرمند
@rezayaghoubipublic
مغالطههای اصلاحطلبانه!
یک. آقای الف با اصلاحطلبان مخالف است. وقتی مخالفتش را ابراز میکند اصلاحطلبان به او میگویند کارش اشتباه است چون این کار مخالف آزادی بیان است! آقای الف باور میکند و دیگر مخالفت نمیکند اما نمیداند آنها با این کار، آزادی بیان خودش را نقض کردهاند و اجازه ندادهاند مخالفتش را ابراز کند. نقض آزادی بیان اینطور است که دولت با نیروی نظامی و دادگاه و شکنجه و غیره به مردم اجازهی ابراز نظر ندهد یا زمانی که شخصی، شخص دیگر را تهدید کند یا عملا حملهی فیزیکی کند که نظرش را بیان نکند اما اگر در دل یک طوفان خشم از حاکم، اصلاحطلبی حرفهای ابلهانه بزند و کاربران به او هجمه کنند و بعد گریه و زاری راه بیندازد که وای ببینید با من چه کردند، نه نقض آزادی بیان است نه عیبی برای مردم، چون مردم باید به سخنانی که برخلاف منافع و آزادیهایشان بیان میشود واکنش نشان دهند و برای کسانی که از استبداد سفیدشویی میکنند لااقل با تقبیح و سرزنش پیامد درست کنند، مثل کاری که با روزنهگشاها کردند. چون راهی و ابزاری بجز این واکنشهای عمومی ندارند.
دو. آقای الف با اصلاحطلبان مخالف است و موضع سیاسی خاصی مثل آزادیخواهی دارد و محکم سر مواضعش ایستاده و از نظرش صراحتا دفاع میکند. اصلاحطلبان به او و دیگران میگویند این جزماندیشی است! آقای الف و برخی از اطرافیانش باور میکنند که افراد متعصب و دگمی هستند و دیگر حرفی نمیزنند! آقای الف نمیداند که آنها با این مغالطه او را خنثی و بیاثر کردهاند و آزادی عقیده و اندیشهاش را سلب کردهاند. آقای الف نمیداند که جزماندیشی یعنی اینکه کسی عقاید خود را حق مطلق و کاملا نهایی و "خطاناپذیر" بداند و تمام مخالفان خود را نادان و گمراه و شایستهی سرکوب بداند. اما دفاع کردن محکم و صریح از نظر و عقاید شخصی هرگز جزماندیشی نیست. او نمیداند که اصلاحطلبان با این کار جزماندیشی خود را توجیه میکنند چون وقتی در استدلال کم میآورند و نمیتوانند عقاید خود را به خورد دیگری بدهند میگویند جزماندیش نباش، که یعنی از خودت موضع و نظری نداشته باش و آنچه گفتم را بپذیر!
سه. آقای الف با اصلاحطلبان مخالف است چون معتقد است اصلاحات به پسرفت میانجامد و نتیجهای جز استمرار وضع موجود ندارد پس نمیخواهد به آنها رای بدهد. اصلاحطلبان به او میگویند اگر نمیخواهد "رای" بدهد باید راهکاری داشته باشد! آقای الف گیج میشود چون اولا کمک نکردن به استمرار خودش یک راهکار است و دوما میداند که هر راهکاری یا بسیار کلی است (مثل اینکه باید به دموکراسی برسیم)، یا راهکارهای موضعی و موقت در دسترساند (مثل فعالیت و آگاهیبخشی و هر تلاش ممکن دیگری) و میداند که راهکار در سطح کلان راهی است که جامعه طی میکند و حاصل مجموعهای از عوامل است و خندهدار است که همین الان هر کسی که دلش نمیخواهد به مهرههای خاصی رای بدهد یک راهکار از جیبش درآورد! مثل حرفی که سلطنتیها میزدند: اگر نمیخواهی به ر. پ. وکالت بدهی آیا گزینهای هم داری؟ خیر فعلا گزینهای ندارم ولی به فلانی هم وکالت نمیدهم. مغالطه به این شکل است: اگر الف را نمیخواهی و گزینهی دیگری نداری پس حتما باید الف را حتی اگر بدترین گزینه است انتخاب کنی! بیایید به این بهانه کمی تمرین تفکر انتقادی کنیم.
@rezayaghoubipublic
هابهاوس در کتاب نظریهی انتزاعی دولت علیه برداشت هگلی از دولت استدلال میکند که دولت ملی را تجلی بارز ارادهی عمومی و حافظ اخلاق و جلوهی اخلاق میداند که فردیت افراد در آن ذوب و مضمحل شده و در مقام یک لیبرال از ارادههای خودمختار فردی دفاع میکند و معتقد است دولت نمیتواند مرجعی برای اخلاق و والاترین موجود اخلاقی دانسته شود، زیرا این ادعا سرسپردگی و اطاعت بیچونوچرای شهروندان را لازم میآورد و جای نقد و مخالفت را به اطاعت کورکورانه میدهد؛ در حالی که افراد داور نهایی عملکرد و خطا و صواب دولتاند، نه برعکس. او این کتاب را در پاسخ به بوزنکت، از هگلیهای انگلیسی نوشت و پوپر در کتاب جامعهی باز و دشمنان آن به همین دلیل او و سلفش گرین را ستود. پوپر مخالف سرسخت هگل و تاریخگرایی، در تمجید هابهاوس و گرین مینویسد:
از مردی به برجستگی گرین انتقاد میشود، البته نه بهدلیل اینکه از هگل متأثر بوده، بلکه بدان سبب که《دوباره در ورطهی اعتقاد به اصالت فرد که خاص انگلیسیهاست، فروغلتیده [...] و زیر بار استنتاجهای ریشهدار هگل نرفته است》. کسی مانند هابهاوس که دلیرانه با هگلیانیسم جنگید، با نگاهی تحقیرآمیز بهعنوان نمایندهی《یکی از صور نوعی لیبرالیسم بورژوا》توصیف میشود؛ لیبرالیسمی که در برابر قدرت مطلق دولت از خود به دفاع برخاسته، زیرا احساس میکند آزادیاش از آن ناحیه به خطر افتاده است》؛ احساسی که مسلماً در نظر برخی از مردم بسیار موجه جلوه میکند.
متن: لیبرالیسم، لئونارد هابهاوس (از مقدمهی مترجم)، ترجمهی رضا یعقوبی، نشر مدام
#کارل_پوپر #هابهاوس #توماس_هیل_گرین #هگل #بونزکت
@volupte
@rezayaghoubipublic
منتشر شد:
لیبرالیسم،
نوشته لئونارد هابهاوس
ترجمهی رضا یعقوبی
نشر مدام
چاپ اول، ۱۴۰۳
۱۴۳ صفحه
۱۶۰ هزار ت
کتابی جامع، با زبانی شیوا و روان، دریافتی جامع از لیبرالیسم را از دوران کلاسیک تا مدرن به دست میدهد.
لئونارد هابهاوس، جامعهشناس، فیلسوف و بنیانگذار رشتهی دانشگاهی جامعهشناسی است که از بزرگان اندیشهی لیبرالیسم و از سرامدان آن در قرن بیستم است.
از متن کتاب:
لیبرالیسم بشریت را در بند دید و آزاد کرد. لیبرالیسم مردم را دید که تحت حکومت خودسر در آه و نالهاند، ملتی را در اسارت یک نژاد فاتح دید، دید که فعالیت صنعتی با امتیازهای اجتماعی مسدود شده یا توسط مالیات فلج شده و به یاریشان شتافت. لیبرالیسم همه جا در حال حذف وزنههای سنگین، پاره کردن غل و زنجیرها و زدودن موانع است.
فهرست کتاب:
مقدمه مترجم،
پیش از لیبرالیسم، عناصر لیبرالیسم، جنبش نظریه، لسهفر، گلدستون و میل، قلب لیبرالیسم، دولت و فرد، لیبرالیسم اقتصادی، آیندهی لیبرالیسم، کتابشناسی.
@rezayaghoubipublic
دموکراسی تودهگرایانه
غالبا در غرب وقتی از دموکراسی نام برده میشود منظور هر نوع دموکراسی نیست، منظور "لیبرالدموکراسی" است. از انواع دیگر دموکراسی میتوان از دموکراسی مستقیم، دموکراسی انتخابی غیرلیبرال و دموکراسی تودهگرایانه نام برد. فقدان آشنایی صحیح با انواع دموکراسی باعث شده در کشور ما هر نقدی و هر مخالفتی باعث شود شخص را غیردموکرات بدانند. اما چه بخواهیم چه نخواهیم دموکراسی کارامد لیبرال چارچوبهای مشخص و دقیقی دارد که اگر با "تعصب" از آنها دفاع نشود موجودیتش به خطر میافتد. هرگز اینطور نبوده که دموکراسی لیبرال هر گروهی و هر نگرشی را حتی نگرشهای ضدلیبرال را به خود راه دهد چون هیچ چیزی نمیتواند با ضد خودش جمع شود. دموکراسی لیبرال تدابیر فراوانی اندیشیده تا اقلیتها، افراد، جنسیتها و غیره از گزند استبداد اکثریت در امان باشند و همچنین دموکراسی دستاویزی برای استبداد تودهها و تصمیمهای شتابزده و هوسهای نامعقولشان نباشد. دموکراسی لیبرال از اهرمهایی مثل جامعهی مدنی، تضمین حقوق فردی، حقوق مدنی و شهروندی، مخالفت وفادارانه و غیره این کار را کرده است البته در کنار چینشهای دیگر مثل تفکیک قوا و دادگاههای مستقل و غیره. همچنین تکثرگرایی موجود در لیبرالدموکراسی یک تکثرگرایی نامعقول و افسارگسیخته نیست بلکه به قول رالز "معقول" و محدود به آموزههای دموکراتیک است (دربارهاش جداگانه مینویسم).
نقطهی مقابل این دموکراسی، دموکراسی تودهگرایانه است که مخصوصا در کشورهای جهان سوم رواج دارد. این نوع دموکراسی کارکرد واژگونهای دارد. به جای اینکه منبع تغذیهی تکثرگرایی و ابزاری برای تشکیل نهادهای مدنی و در نتیجه مهار قدرت حاکم باشد، به تعبیر باری رابین، ابزاری تجملاتی و منبعی برای سرکوب مخالفان و طلب اطاعت از شهروندان است (به حکم اینکه باید از رای اکثریت پیروی کنند). این نوع دموکراسی معمولا یا ابزاری است برای ورشکستگان سیاسی که به دنبال نجات و بقای خود از طریق آرای پوپولیستیاند (چون در این جوامع نه حقوق فردی وجود دارد نه نهادهای مدنی نه سایر چهارچوبهای رگولاتور)، یا ابزاری برای برآمدن رهبران عوامگرا و سرکوب مخالفان است (مثل رفراندوم آری یا نه).
ایدهی "تاجزاده-شاهزاده" در این دسته قرار میگیرد چون حامیان آن میدانند نجات آنها فقط در یک همهپرسی تودهگرایانه ممکن است (چیزی که پدران بنیانگذار ایالات متحده بیش از هر چیز از آن وحشت داشتند، یعنی واگذار کردن شاکلهی حکومت به تودهها). در مقابل کسی که ساختار دموکراسی لیبرال را درک کرده باشد (بجز کسانی که در هر حال متعصبانه از چهرههای دلخواهشان دفاع میکنند) میداند که لیبرالدموکراسی یک "ساختار" است و تمرکزش روی شکلدهی به آن ساختار است (چه ساختار سیاسی آن چه ساختار مدنی آن). شکل دادن به این ساختار از طرف جامعه طی مبارزات برای کسب حقوق و مهار قدرت به دست میآید، از طرف نخبگان حقوقی و سیاسی در طرح یک حکومت دموکراتیک گنجانده میشود و همانطور که میبینید ربطی به اتحاد ورشکستگان سیاسی ندارد و در نوشتهی آینده دربارهی تکثرگرایی معقول بیشتر واشکافی میشود.
@rezayaghoubipublic